سير حوزه‌های علمی شيعه

آيت الله العظمی لطف‌الله صافی گلپايگانی

- ۳ -


مقايسه دو حوزه

پرسش هفتم

ارتباط مدارس نظامية بغداد با حوزه‎هاي علمي شيعه و توضيحي در رابطه با مقايسة اين دو حوزه بيان فرماييد.

پاسخ: البته مدارس نظاميه و مدارس ديگر اهل سنت، با حوزه‎هاي شيعي در جهات علمي بي‎ارتباط نيستند، و از معارف شيعي تا حدودي كه با برنامه‎هاي سياست و حكومتي بودن آنها مخالفت نداشته، كم و بيش متأثر شده‎اند. وقتي افراد نامداري از اهل سنت و مؤسسان مذاهب بزرگ آنها چون مالك و ابوحنيفه شاگرد حوزة درس حضرت امام جعفر صادق عليه‌السلام باشند و بسياري از آنها با تلامذة ايشان و ساير ائمه عليهم‌السلام در ارتباط، تماس و بحث باشند، بالطبع ارتباط علمي بين مدارس شيعي و اهل سنت برقرار مي‎شود.

 نبايد فراموش كرد كه شيعه و اهل سنت چون در اينكه قرآن مجيد و سنت پيغمبر صلي الله عليه وآله مدرك و مصدر علوم اسلامي است، اتفاق نظر دارند و از اين جهت اين قدر مشترك اساسي هميشه مدارس آنها را به هم نزديك مي‎كند و وحدت و اتفاق را بين آنها حفظ مي‎نمايد.

اگر تعصب متعصبان و سياست سياستمداران مداخله نكند و فقط دانشمندان روشنفكر، عهده‎دار امور علمي باشند، بيش از اينها به هم نزديك و با هم متحد مي‎شوند. هم اكنون گروهي از مشاهير بزرگ اهل سنت در مسائلي كه تا اين عصر بين شيعه و سني مورد اختلاف بود، ترك مذهب اهل سنت را نموده، و به قول خودشان نـظر به قوّت ادلة شيعه نموده و در اين مسائل، مذهب شيعه را اختيار كرده‎اند و در آينده، تقريب بيشتر را ـ ان‌شاء‌الله ـ استقبال خواهيم كرد.
شايد اطلاع داشته باشيد كه چندي پيش در عصر زعامت رهبر بزرگ عالم تشيع، حضرت آيت الله بروجردي طاب ثراه، رئيس جامع الازهر، شيخ محمود شلتوت در فتواي تاريخي خود به تمام جهان اسلام، ابلاغ كرد كه: «تمسك و عمل به مذهب شيعه جعفري جايز و بي‎اشكال است».

بنابراين ارتباط بين شيعه و اهل سنت هميشه موجود بوده و هست و اين ارتباط هر چه بيشتر شود، شيعه را به برادران اهل سنت بيشتر معرفي خواهد كرد و پرده‎هاي تاريكي را كه سياست‎هاي استعماري به چهرة زيباي تشيع انداخته و موانعي را كه ايجاد كرده بودند ـ ان شاء الله ـ از ميان خواهد برد. شيعه همواره كتاب‌هاي براداران اهل سنت را مطالعه كرده و به آنها مراجعه مي‎نمايد و در كتابخانه‎هاي آنها در قم، نجف اشرف و ساير مراكز، كتاب‌هاي اهل سنت در هر موضوع وجود دارد و بررسي و تحقيق در مسائل مذهبي آزاد است.

اما در برخي از كشورهايي كه تحت نظر اهل سنت، به خصوص فرقة مستحدثه وهابيه اداره مي‎شود، مانند عربستان سعودي، ورود و مطالعه كتب شيعه به شدت ممنوع شده و حكومت از بيداري و آگاهي مردم سخت هراس دارد در حالي كه در پخش كتاب‌هايي كه افكار را گمراه و مسلمان‌ها را به خصومت داخلي گرفتار مي‎كند اصرار دارند و با اينكه دعوي اسلام و توحيد دارند و از عــدالت اسلام و نظام آن سخن مي‎گويند عقايد خرافي مجسمه را ترويج نموده و در نظام حكومتي و مذهبي برنامة بي‎سابقه‎اي را دنبال مي‎كنند كه هر مسلمان آزادمنش و صاحب بينش اسلامي از آن بيزار است و با توافق و معاهده‎اي كه محمد بن عبدالوهاب با سعــود نموده، قــرار بر اين گذارده‎انــد كه مملكت از حيث نظام حكومتي در حكومت خاندان آل سعود و از حيث نظام مذهبي در خاندان محمد بن عبدالوهاب و به قول خودشان آل شيخ باشد؛ از اين لحاظ كشور و سرزمين حجاز را كه به اسلام تعلق دارد و مركز ظهور شمس وجود محمدي و مطلع نور جهانگير اسلام است، به خود منتسب كرده و به عربستان سعودي نام گذارده‎اند و ديگران را از نيل به حكومت و حق مداخله در سياست كلي مملكت، محروم و كشورهاي اسلام را كه به هيچ رنگ و شخصي منتسب نيست، به خصوص عربستان را به سعود نسبت داده و تجزية ممالك اسلامي را با اين عمل امضا كرده‎اند.

شرح زيان‌هاي اين برنامه و مخالفت آن با نظام‌هاي اسلامي كه شيعه و اهل سنت معتقدند طولاني است در اينجا به عنوان جملة معترضة اين مطالب ذكر شد.

كوتاه سخن اين است كه مدارس بغداد و ديگر شهرها و نظامية بغداد و نيشابور به طور حتم از حوزه‎هاي علمي شيعه متأثر شده و استفاده كرده‎اند اما از ارتباط مستقيم مدرسه‎هاي نظامية بغداد و نيشابور در حال حاضر، چيزي به خاطر ندارم.

در مقايسه اين مدارس با حوزه‎ها و مدارس شيعي بايد گفت كه اين مدارس تحت برنامة خاص و محدوديت‌هايي كه حكومت‌ها بر آنها وارد مي‎كردند علوم را از مؤيدان حكومت‌هاي جبار و مصوبان سلطنت بني‎اميه، بني‎عباس و محدثان درباري اخذ نموده‎اند و از اين جهت در كلام، فقه و حديث، مكتب‌هاي خاصي به وجود آورده‎اند كه تا ممكن است از اهل بيت پيغمبر صلي الله عليه وآله فاصله داشته باشد.

اما حوزه‎هاي شيعي براساس بحث و بررسي، تحقيق آزاد و دور از نظارت حكومت‌هاي جبار را از آغاز كار حتي در موقعي كه ابوبكر و عُمر كتابت و نوشتن حديث و علم را ممنوع كرده و بر آن به شدت مؤاخذه مي‎نمودند، شروع كردند و هر چه جلو آمدند تحقيقات و پيگيري‌هايشان حقيقت اسلام، اتقان و استحكام نظامات اسلام را بيشتر جلوه داد.

اينان علاوه بر كتاب و سنت پيغمبر صلي الله عليه وآله، براي فهم صحيح مباني و مقاصد كتاب و سنت به ائمه عليهم السلام نيز رجوع كرده و قول، تفسير و احاديث آنها را بر حسب «حديث ثقلين» و احاديث معتبر ديگر، حجت مي‎دانند در حالي كه سياست‌ها و قدرت‌هاي حاكم، اهل سنت را از اين نقطة اتكاء در فهم درست مفاهيم اسلام محروم كرده است.
در پايان بايد متذكر شد كه در عصر حاضر گرايش زيادي از جانب بسياري از روشنفكران اهل سنت به مذهب اهل بيت عليهم السلام (مذهب شيعه) شده است و در بعضي عواصم و مراكز آنها مكتب‎هايي به نام مكتب اهل البيت تأسيس شده است.

و آخرين نكته‎اي كه بيان مي‌كنم اين است كه در حال حاضر، قديمي‎ترين حوزة علمية اهل سنت، جامع ازهر، چنان كه به آن اشاره شد، مدرسه‎اي از مدارس شيعه بوده و به نام حضرت فاطمه زهراعليها السلام، الازهر ناميده شده است. در اين مدرسه و در قاهره، علماي بزرگي از شيعه مانند قاضي نعمان صاحب دعائم الاسلام تدريس مي‎كردند و در دوراني كه شيعه اين مدرسه را اداره مي‎كردند بسيار پر رونق بود كه متأسفانه صلاح الدين ‎ايّوبي با هجوم متعصبانه به مصر و قلع و قمع شيعيان و ارتكاب ظلم‌‌ها و فجايع بسيار، تشيع و ولاي اهل بيت عليهم السلام را از رسميت انداخت و آن تمدن بزرگ اسلامي را كه در مصر به وجود آمده بود، پايمال ستم‌هاي بسيار نمود و از ميان برد و خسارت‎هاي علمي اين يورش متعصبانه از ويراني مدارس، آواره شدن علما و از ميان رفتن بزرگ‌ترين كتابخانه‎ ها و نفايس كتب خطي و آثار اسلامي بيش از آن است كه بتوان توصيف نمود.

با اين توصيف علي رغم وجود صلاح الدين‎ها، امروز مصر بيشتر از همه يا بيشتر از كشورهاي سني نشين اسلامي به ولاي اهل بيت عليهم السلام گرايش دارد و نويسندگان آزاد فكر و تربيت شدة همين جامع ازهر پيرامون شخصيت اهل بيت عليهم السلام كتاب‌ها مي‎نويسند و رئيس اسبق جامع ازهر، شيخ سليم، صحت اين مذهب را تأييد كرد و رئيس اسبق ديگر شيخ محمود شلتوت، تعبد و عمل به مذهب شيعة اماميه را براي همة مسلمانان جايز اعلام مي‎نمايد. و اين مشاهد منتسب به اهل بيت عليهم السلام است كه در مصر سالانه شاهد صدها هزار نفر زوّار از برادران اهل سنت و محل صدور كرامات و خوارق عادات است.

مكتب‌خانه‌هاي قديم

پرسش هشتم

دربارة مكتب خانه‎هاي قديم و تأثير آنها در آماده كردن جوانان براي ورود به حوزه‎هاي علمي، مطالبي را بيان فرماييد.

پاسخ: وضعيت مكتب خانه‎هاي قديم به شكلي كه در اين اواخر رسيده بود ـ كه هم ظواهر آنها در برابر مدارس جديد جلوة خوبي نداشت و هم وضعيت درس و سلوك معلم با شاگرد، غير منظم و خشونت‎آميز بود ـ نبوده است. (25)

علل و عوامل بسياري موجب اين تنزل شده بود و از اينكه اين وضعيت مخصوص كشور ما بوده يا در ساير كشورهاي مسلمان نشين نيز اين تنزل رخ داده يا نه اطلاع كافي ندارم. اما در سفري كه به اتفاق دانشمند روشنفكر، آيت الله زاده گلپايگاني، مرحوم حاج آقا مهدي به هند رفتم، در آنجا براي تعليم و تربيت شيعيان، مؤسساتي ديدم كه فوق العاده توجه مرا جلب كرد. اين مؤسسات ـ كه تحت نظر معلمان با صلاحيت علمي و ايماني اداره مي‎شوند و در عين حال از تشريفات زائد پيراسته بودند ـ با بودجة كم، محصول كارشان زياد و قابل توجه بود.

غرض اين است كه مكتب خانه‎ها در ازمنة گذشته، وضع ابتذال اين اواخر را كه در شرف انقراض بودند نداشتند و نتيجة كارشان كاملاً رضايت بخش بوده است.

چنان كه از اشعار شعرا، كتاب‌هاي فارسي و تاريخ زندگي رجال علم و بعضي داستان‌ها استفاده مي‎شود، اين مكتب خانه‎ها در ساختن و پرورش دادن مردان بزرگ، سهم مهمي را ايفا مي‎كرده‎اند و داراي برنامه‎هاي سازندة مرتب و منظمي بوده‎اند.

خوشنويسان، ادبا، شعرا و اين همه فلاسفه و حكما و اين همه علما، فقها، دبيران و وزيران نامدار، همه، پاية تحصيلاتشان از اين مكتب خانه‎ها بود كه آنان را براي وارد شدن به مراحل عالي تحصيل آماده مي‎كرد.

رسالت حوزه‌هاي شيعه

در اينجا ـ كه به پايان پاسخ به پرسش‎ها رسيده‎ايم ـ به چند نكته كه در شناخت رسالت حوزه‎هاي علميه شيعه سودمند است، اشاره مي‎نمايم:

1. نقش روحانيت شيعه و حوزه‎هاي علمي همگام با فعاليت‎هاي علمي و تحقيقات در رشته‎هاي مختلف، تبليغ، هدايت و شناساندن اسلام به دنيا و جوامع‌بشري، تأليف‌كتاب‌هاي سودمند، انتشارمقالات، مجلات، سخنراني‎ها، مواعظ و تربيت افراد لايق و علماي عامل و صالح در همة اعصار مؤثر و چشمگير بوده است و به تمام معنا در بالا بردن سطح معارف اسلامي مسلمانان و تبليغ آن به ديگران، در تحرك و بيداري شيعه و پايداري و مقاومت آنها در برابر هجوم‌ها و يورش‌ها در مقطع‌ها و فرصت‎هاي مختلف، عامل مهمي بوده و هست.

روحانيت و حوزه‎هاي علمي شيعه در طول تاريخ حيات خود، گرفتار سخت‎ترين فشارها، اختناق‎ها، زندان‎ها، شكنجه‎ها، كشتارها و حمله‎هايي شده است كه مي‎توان گفت اگر به هر قوم و ملت ديگري اين ستم‌ها شده بود نابود و از صفحة روزگار محو مي‌شد. با اين وجود با مقاومت و پايداري كه ملت از خود نشان داد، باقي ماند و تمام آن زورمندان و قدرت‌هاي بزرگ، از بين رفته و منقرض شدند و مانند رضاخان، حسرت انقراض تشيع، حوزه‎هاي علمي و مكتب اهل بيت را به گور بردند. اين روحانيت شيعه بود كه در قرن معاصر، استعمار را به زانو در آورد و انقلاب‌هاي بزرگ را رهبري كرد.

[رهبري نهضت‌ها]

مرحوم سيد شرف‎الدين، عالم بزرگ شيعه و مؤلف كتاب‌هاي نفيس، المراجعات، الفصول المهمه، الي المجمع العلمي العربي و تأليفات ديگر بود كه در لبنان و سوريه، پرچم مخالفت با استعمار فرانسه را به اهتزاز درآورد.

مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي بود كه از كربلا، انقلاب تاريخي عراق عليه استعمار انگليس را رهبري كرد.

مرحوم آيت اللّه ميرزا محمد حسن شيرازي بود كه در واقعة رژي و تنباكو استعمار را كوبيد و با مبارزة منفي ـ كه از تعاليم مهم اسلام است ـ و تحريم تنباكو، ملت ايران را به قوة و نيروي خويش آگاه كرده و تاريخ جديد بيداري ملت را پي ريزي فرمود.

و اين سيد محمد سعيد حبوبي بود كه شخصاً در جهاد عليه انگليس با ديگر آيات و علماي نجف اشرف شركت كرد.
و كاشف الغطاء، شيخ محمد حسين، مؤلف اصل الشيعـة و اصولــها و كتاب‎هاي نفيس ديگر بود كه در تمام عمر در عراق خويش عليه استعمار مبارزه كرد و عليه انگليس فتوا داد.

تاريخ علماي مجاهد شيعه طولاني و مفصّل است؛ چه حبس و تبعيدهايي كه ديدند و چه زجرها و ناراحتي‌هايي كه كشيدند!

در موقعي كه سياست تزاري روس بر ايران سايه انداخته بود، يگانه قوه‎اي كه تحت نفوذ آنها قرار نگرفـت روحانيـت بود. در واقعــة گريبايدوف كــه در زمان فتحعلي‌شاه واقع شد، حاج ميرزا مسيح تهراني بود كه دست شجاعت از آستين صلابت بيرون آورده و ملت ايــران را از آن ننگ و عــار نجات داد.

در مبارزه با غرب‌گرايي، استعمار انگليس، تفكرِ «دولت منهاي ديانت و روحانيت منهاي سياست»، مشروطة غربي و فريب خوردگان فرنگي مآب، اين حاج شيخ فضل اللّه نوري شهيد بود كه همة مفاسدي را كه براي جدا كردن نهضت مشروطه از اسلام در دورة اختناق، ارعاب و جنايت رضاخاني پيش آمد، پيش بيني مي‎كرد و با عنوان «مشروطة مشروعه» با برنامة استعماري نفي حاكميت اسلام، مبارزه كرد و تا سر حد شهادت و رفتن به بالاي دار، استقامت نمود تا در نتيجة فداكاري، پايداري و قوّت ايمان او ـ اگر چه به ظاهر، مخالفان مشروعه بودن مشروطه، پيروز شدند ـ آن نظام در افكار مسلمانان محكوم و نامشروع تلقي شد و در دراز مدت در حقيقت، آن مجتهدِ مظلومِ مصلوب، پيروز گرديد.

در نيم قرن اخير در طليعة كساني كه در ايران با استعمار جنگيدند، حوزه‎هاي علمي و علماي شيعه قرار داشتند. نهضت مرحوم حاج آقا نور اللّه اصفهاني در اجتماع علماي قم و قيام حاج آقا جمال اصفهاني در تهران و مخالفت حاج‎ميرزاصادق آقاتبريزي در آذربايجان با نقشه‎هاي استعمارگرانة انگليس، مشهور و معروف است.

اولي را ـ چنان كه معروف است ـ عمّال استعمار، محرمانه و به طور مرموز كشتند، دومي را به اصفهان و سومي را به قم تبعيد نمودند.

ملت ايران هرگز مجاهدات عالم شيعه، سيد حسن مدرّس را كه به دستور استعمار و رژيم منحوس پهلوي در ماه مبارك رمضان در حال روزه با وضعيت فجيعي به شهادت رسيد فراموش نخواهد كرد.

در قيام مشهد نيز، كه براي دفاع از اسلام و جلوگيري از نقشه‎هاي رژيم استعمارگر بر پا شد و به واقعة فجيع مسجد گوهر شاد منتهي گرديد، علماي طراز اول مانند مرحوم آقا ميرزا محمّد كفائي ( آقا زاده) گرفتار زندان و شكنجه شدند. و مرحوم حاج آقا حسين قمي كه براي امر به معروف و نهي از منكر به تهران عزيمت كرده بود محصور و به عتبات عاليات تبعيد گرديد.
در واقعة ملي شدن نفت نيز علما در صف اول جهاد قرار داشتند و مرحوم استاد آيت الله حاج سيد محمد تقي خوانساري بود كه در اين جهاد با مقام مرجعيتي كه داشت، وارد شد و مرحوم آيت الله كاشاني را ـ كه نهضت ملي شدن نفت بر اثر زجرها، تبعيدها و آزارهايي كه او متحمل شد، به اوج خود رسيد ـ تأييد كرد و علماي ديگر در تبريز، مشهد، اصفهان، شيراز و شهرهاي ديگر نيز همه آن را همراهي كردند تا به ثمر رسيد.

و مرحوم آيت الله العظمي بروجردي كه از ضررهاي تسلّط استعمار و امتيازاتي كه كسب كرده بود، آگاهي كامل داشت و شخصاً هم صدماتي از آن ديده بود مبارزه عليه كمپاني نفت جنوب و انگليس را تأييد مي‎كرد.

بعد از واقعة مرداد ايشان يگانه سدّي بود كه استبداد را از پيشروي باز داشت و در چند مورد به شدت آن را عقب زد، اما به عللي ـ كه در اينجا مجال شرح آن نيست ـ اوضاع و احوال، يك حركت كلي عليه استبداد را اجازه نمي‎داد؛ زيرا استبداد با وجود ايشان تا حدي محافظه‎كاري مي‎كرد و متوجه بود كه اگر ملت را تحت فشار بيشتر قرار دهد و طرفيت خود با اسلام را ظاهر سازد، با وجود رهبري قوي و شجاع و موحدي مانند ايشان، انفجاري كه موجب خطر براي ديكتاتوري مي‎گردد، به وجود خواهد آمد؛ از اين رو با محافظه‎كاري و ريا و حيله رفتار مي‎كرد و آيت الله بروجردي هم كه كاملاً متوجه اوضاع و واقف به مقتضيات بود، موقف خود را كه طبعاً موقف ضدّ استبداد بود نگهداري مي‎نمود تا اينكه ايشان به نحو طبيعي يا چنان كه بعضي احتمال مي‎دهند، غير طبيعي چشم از جهان فرو بست.

پس از درگذشت ايشان رژيم كه وجود آن مرحوم را يگانه مانع اجراي مقاصد خود و گسترش ديكتاتوري مي‎دانست به گمان خود نفس راحتي كشيد و حجاب از چهره برداشت و به يك سلسله اعمال ضدّ اسلامي دست زد و خودسري خود را علني كرد و جسارت را تا به آنجا رسانيد كه تاريخ اسلامي هجري را رسماً الغا كرد.

علما و مراجع بزرگ حوزه كه خطر را احساس كردند عليه رژيم دست به كار شده و شدت مخالفت خود را اظهار نمودند و هر چه رژيم جلوتر آمد ديكتاتوري، سلب آزادي، بي‎اعتنايي به حقوق اسلامي و تحقير ملت را بيشتر نمود، استعلا و استكبارش را شديدتر كرد، با مردم مانند محجورين رفتار نمود و علما، طلاب، وعاظ و مردمان معترض را دستگير، گرفتار زندان و شكنجه نمود و برخي از آنها را به شهادت رساند؛، در روز وفات امام صادقعليه‌السلام با آن يورش وحشيانه به مدرسة فيضيه حمله نمود و آن جنايت‎ها را ـ كه همة مسلمانان‎ را تكان داد ـ مرتكب شد؛ اموال و ثروت مملكت به تاراج رفت و جشن‎هاي ارتجاعي، سخنراني‎هاي مبتذل و چاپلوسي مطبوعات و بعضي از مردم متملق، اوج گرفت. هر چه مملكت ورشكسته‎تر مي‎شد و كشاورزي، دامداري و صنعت آن راكدتر مي‎گرديد تبليغات حكومتي از ترقي و پيشرفت آن بيشتر سخن مي‎گفت.

از دانشگاه‌ها سلب آزادي كرده و رؤساي انتصابي قرار دادند و هيئت و استاد معيّن كردند و در رأس هر كدام، يك زن يا مرد بي‎سواد از وابستگان خود را گذاردند.

زندان‎ها را از علما، طلاب، دانشجويان و روشنفكران پر نموده و با وضـع فجيعي آنان را شكنجه مي‎كردند كه بسياري در زير آن شكنجه‌ها جان دادند؛ ميلياردها اموال ملت را تصاحب كرده و به خارج بردند؛ اسرائيل را كه غاصب سرزمين‎هاي اسلامي و دشمن جان بشر است ياري دادند، كه شرح مظالم اين حكومت و خيانت‎هايي كه به اسلام، مسلمانان و ايران كردند محتاج به تأليف يك كتاب بزرگ است.

در اين جريان‎ها، قوه‎اي كه از دين، شرف، مصالح و حيثيات مردم دفاع مي‎كرد و زبان و قلمش را تا حد توان در مبارزه با ديكتاتوري به كار بست و ملت را به مقاومت دعوت كرد، مراجع بزرگ شيعه و روحانيت بود كه در اين راه هر ناملايمت و مصيبتي را متحمل شد و از هر گونه محروميت، حبس، تبعيد و شكنجه استقبال كرده تا سرانجام انقلاب اسلامي فعلي كه دنيا را متوجه مكتب متحرك، متعهد، مبارز و آگاه شيعه نموده است بر پا شد. ملت آزاده و مسلمان ايران به پيروي از روحانيت به خصوص مجاهد بزرگ حضرت آيت اللّه خمينيمدّ ظلّه قيام كرد و كشته‎ها و قرباني‌ها داد و با برپايي اعتصابات و تعطيلات دراز مدت كه اكنون هم ادامه دارد و تظاهرات با شكوه ـ تا يك ميليون نفر و بيشتر ـ رژيم را محكوم، علما را تأييد و خواستار نظام اسلامي و اجراي احكام قرآن مجيد گرديدند.

مؤسسات دولتي، ادارات و مطبوعات به صفوف ملت پيوستند و به خصوص جوانان، دانشجويان و دانشگاهيان با بينشي اسلامي، آگاهانه و دليرانه مبارزه كردند.

روستاييان علي رغم فعاليت‎هايي كه رژيم براي فريب دادن آنها انجام داد، موضع اسلامي خود را ترك نكردند و صادقانه از علما پشتيباني نمودند.

از خداوند متعال مي‎خواهيم كه هر چه زودتر خواسته‎هاي مشروع اين ملت مجاهد، مبارز و استوار را، كه در راه اعلاي «كلمة اللّه» متحمل اين همه خسارت‎هاي جاني و مالي گرديده است، تحقق كامل بخشد و حكومت حق و عدالت را در روشناييِ الهام از تعاليم اسلام و عمل به احكام قرآن، مستقر و مستحكم فرمايد و بيداري ملت مسلمان ايران را در جوامع مسلماني كه هنوز گرفتار يوغ استعمار و استبداد و مكتب‌هاي نارسا و بيدادگر شرق و غرب هستند، اثر بخش سازد تا آنان نيز به مسئوليتي كه در برابر خدا و اسلام عزيز دارند، واقف شده؛ با اتحاد، اتفاق و فداكاري عليه استضعاف‌گران به پا خيزند و موانع رشد و ترقي خود را از ميان بردارند و پرچم توحيد اسلام را بر فراز كاخ‎هاي مستكبران و جباران به اهتزاز درآوردند.

روحانيت از سياست جدا نيست

2. چنان كه مي‎دانيم از روزي كه استعمار وارد سرزمين‌هاي اسلامي شد براي اينكه نفوذ اسلام را از ميان برداشته و سلطة خود را پابرجا نمايد و توجه مردم را از نيروي معنوي اسلام، مكتب جهاد و مبارزه، منصرف سازد تا از يك سلسله برنامه‎هاي به اصطلاح غير سياسي پا بيرون نگذارند و وسيله‎اي براي تعقيب و جلوگيري از مداخلات سياسي، اجتماعي و اقتصادي آنها داشته باشد، «تز روحانيت از سياست جداست» را عنوان كرده و چنان آن را تبليغ نمود كه بسياري از ساده لوحان و غرب‌زدگان آن را پذيرفته و ندانستند كه اين نغمه شوم از كجا و براي چيست؟ نمي‎دانستند اين نغمه، فلسفه‎هاي سياسي و اقتصادي دارد و موجب تسلط اقتصادي و سياسي استعمار مي‎گردد.

فرياد «روحانيت از سياست و دين از دنيا جداست»، با مباني و احكام اسلام ـ كه حتي امور عبادي‌اش نيز با سياست پيوند دارد و از سياست جدا نيست، و برنامه‎هايش همه با هم ارتباط دارد و نظام امر به معروف و نهي از منكر را با آن شدت و تأكيد پيشنهاد كرده

و افضل الجهاد كلمة عدل عند امام جائر

را گفته است ـ به هيچ وجه سازگار نيست. اسلام، دين دنياست همان طور كه دين آخرت است و اصلاً دنيا را از آخرت جدا نكرده است. بيشتر احكام اسلام مربوط به امور سياسي، قضايي، مالي و روابط مردم با حكومت، با دولت و عمران زمين و شامل تمام نواحي روحي، جسمي، فردي و اجتماعي بشر است.

مداخله نكردن در سياست و حُسن اجراي امور جامعة مسلمان (البته در صورت توانستن) جُرم است. هيچ مسلماني نمي‎تواند به امور مسلمانان، خصوصاً امور سياسي آنها بي‎اعتنا باشد.

من اصبح ولايهتم بامور المسلمين فليس بمسلم

پس اين يك حرف كفرآميز است كه كسي بگويد:

اسلام و دين از دنيا جداست و مساوي با اين است كه دو ثلث يا بيشتر برنامه‎هاي اسلام ـ العياذ باللّه ـ زايد و لغو است يا مساوي با انكار اين مقدار از احكام مسلّم اسلام است. اين سخن كفر صريحي است كه اگر كسي با توجه آن را بگويد نمي‎توان او را مسلمان شمرد.

اسلام، دين سياست، عبادت، قانون زندگي، عمران و همه چيز است و اين سخن كه دين از سياست يا روحانيت از سياست جداست اگر با مزاج ادياني مانند مسيحيّتي كه فعلاً مسيحي‎ها پذيرفته‎اند سازگار باشد، با اصول اسلام و نصوص قرآن مجيد، مخالف است. بلي! اگر غرض از سياست، حيله، تزوير و خيانت باشد، آن به طور قطع رذيله‎اي است كه هر مسلمان بايد از آن پرهيز كند.

3. اگر چه در ضمن مطالب گذشته، مشخص شد كه يكي از امتيازات مهم حوزه‎هاي علمي و رهبري شيعه اين است كه تحت نظر حكومت‌هاي جور نيست و آنها را واجب الاطاعه نمي‎داند، در اينجا نيز خصوصاً تصريح مي‎شود كه روحانيت و جامعة علمي شيعه، استقلال دارد و از دو جهت، بحث و بررسي و تأليف و تصنيف را در محيطي آزاد انجام مي‎دهد:

اول اينكه: حكومت‎هاي جور، مانند حكومت‎هاي بني‎اميه و بني عباس را ـ كه روش‌هاي ضد اسلامي را در حكومت تجديد كرده و از استعباد اكاسرة ايران و قياصرة روم تبعيت كرده؛ بلكه از آنها هم پيش افتادند ـ واجب الاطاعه نمي‎داند، و آنها را به عنوان «اولي الامر» نمي‎شناسد.

دوم اينكه: از ديوان و بودجة حكومت‌ها حقوق و مواجب نمي‎گيرد و استقلال اقتصادي دارد و چنان نيست كه حكومت‌ها از او توقع كنند كه به دليل عضويت در دستگاه آنها، احكام را تحريف و نصوص را طبق سياست ظالمانة آنها تفسير نمايند.
يكي از علل بزرگ سير صحيح فقه شيعي همين است كه از آغاز، تحت تأثير عوامل خارجي قرار نگرفت و سير خود را با سير سياست‎هاي ستمگران پيوند نداد و در نتيجه، آن سياست‌ها، هر چه طغيانگرتر بودند، فاصله‌شان از مذهب شيعه و مكتب تشيع بيشتر بود و يكي از موجباتي كه آن سياست‎ها كوشش مي‎كردند شيعه را از روي زمين محو نمايند و به وجودشان خاتمه دهند، همين بود كه مي‎ديدند سازشكار نيستند و روش آنها را تصويب نمي‎نمايند.

4. امتياز ديگري كه مذهب تشيع و حوزه‎هاي علمي شيعه بر مذاهب ديگر دارد اين است كه شيعه باب اجتهاد را مفتوح مي‎داند و هر كس مي‎تواند بلكه بايد پس از نيل به مرتبة اجتهاد، طبق اجتهاد خود از كتاب و سنّت، احكام را استخراج نموده و به آن عمل كند؛ از اين جهت باب بحث و تحقيق در مذهب شيعه هميشه مفتوح بوده و در همة اعصار و هميشه، فقه اسلام در سير و حركت و در دسترس تحقيق و بررسي بوده است و اين مسئله‎اي بوده است كه قبل از منحصركردن مذاهب فقهي به مذاهب اربعه، اهل سنت نيز آن را پذيرفته بودند.

اما در اينجا باز هم سياست وارد شد و با اعتمادي كه به آراي اين مذاهب، به خصوص در نظام اداره و حكومت داشت براي اينكه آراء ضد نظام استبدادي آنها جلو نيايند، مذاهب را در اين چهار مذهب منحصركردند: شافعي، حنفي، حنبلي و مالكي. خوشبختانه بعضي از روشنفكران برادران اهل سنّت، امروز متوجه شده‎اند كه اين انحصار بي مدرك و بي‎اصل است و غير از جهت سياسي منشأ ديگري ندارد، از اين جهت اين افراد نيز با شيعه هم‌صدا شده و فتح باب اجتهاد را در هر عصر اعلان كرده‎اند.

5. مقام مرجعيت شيعه، انتصابي نيست. اين نيز يكي از امتيازات حوزه‎هاي علمي و روحانيّت شيعه است كه مرجع هر عصر خواه واحد باشد يا متعدد به انتصاب حكومت نيست و اين تكليف فرد فرد ملت شيعه است كه رهبر واجد صلاحيت را بشناسند و به او مراجعه نمايند. فرمان مرجعيت براي احدي از جانب دستگاه‎هاي دولتي، نظام‌هاي حاكم و تبليغات راديو و تلويزيون صادر نمي‎شود و اگر هم بر فرض صادر شود هيچ اعتبار شرعي‌ ندارد و كسي به آن ترتيب اثر نمي‎دهد.

در حال حاضر شايد بزرگ‌ترين مقام مذهبي اهل سنت، رياست «جامع‎الازهر» مصر باشد اما اين رياست و مقام در اختيار رئيس قوة نظامي آنجاست؛ آن زمان كه پادشاهي بود، با پادشاه و امروز كه به اصطلاح جمهوري است با رئيس جمهور است. از اين رو با تغيير سياست‌ها و گرايش‌هايي كه حكومت به شرق يا غرب پيدا مي‎كند و با تغيير رئيس جمهور، اين مقام هم دستخوش تغيير مي‎گردد و همان مقامي كه ديروز عليه اسراييل صهيونيزم و براي سوق دادن ملت به سوي جهاد با اسراييل فتواهاي حادّ مي‎داد امروز آن فتواها را ندارد، و يا بالعكس فتوا مي‎دهد.

ناگفته نماند كه انتصاب رئيس جامع الازهر هم تحميل و بدعتي بود كه انگليسي‎ها هنگام تسلط خود بر مصر به وجود آوردند و براي اينكه در داخل كشور، يك نظام مخالف موضع رژيم دست نشاندة آنها و متكي بر افكار ملت نباشد، به هر ترتيبي كه بود اين مقام را انتصابي كردند كه البته با طبع مذهب اهل تسنن نيز ناسازگار نبود.

در شيعه، تشخيص مرجع با خود افراد است و از اين رو در يك زمان، مراجع متعدد وجود دارد؛ زيرا به واسطة وجود افراد متعدد هم‌طراز، نتيجة تحقيقات، همه را واجد اين صلاحيت معرفي مي‎نمايد كه اين هم فوايدي دارد و اگر كسي تاريخ مرجعيّت شيعه را مطالعه كند مي‎بيند كه اين انتخاب و تشخيص، هميشه درست از آب در آمده و هرگز مثل انتخاب رئيس جمهور فلان مملكت نبوده است كه با وجود صدها افراد لايق‎تر، فردي با سازش‎هاي پنهاني انتخاب شده باشد.

به طور مثال در عصر ميرزاي شيرازي، به غير از ميرزاي رشتي يا حاج سيد حسين آقا كوه كمري رحمة الله عليهم كسي با او هم‌طراز نبوده است و اگر ميرزا مرجع مشهور گرديد يا بر هم‌طرازان خود مقدم بود يا اينكه برابر با آنها شمرده مي‎شد در عصر شيخ انصاري و در عصر مرحوم سيد ابوالحسن اصفهاني و در عصر مرحوم آيت الله بروجردي و در تمام اعصار شيعه، اتفاق نيفتاده است كه يك نفر با عدم صلاحيت علمي و عملي به مقام مرجعيت نايل شده باشد.

و اين نظام، نظامي است كه مختص به شيعه و نظام انتخاب اصلح و اعلم است و در نظام تشيع، تغيير و تحول آن، ممكن نيست و از اين رو حكومت‌ها هرچه خواستند در اين نظام تصرف نمايند، نتوانستند؛ زيرا مسئله با عقيده و وجدان مردم و اينكه مي‎خواهند در برابر خدا مسئول نباشند ارتباط دارد.

در اين چند سال اخير كه رژيم منحوس پهلوي، سازمان كثيف اوقاف را در ايران ساخت غرض همين بود كه امور دين، مذهب، مساجد، مدارس، حوزه‎هاي علمي، مجالس تبليغي، موقوفات، برنامه‎هاي حج و زيارت و همه چيز، حتي تأليف كتاب‎هاي مذهبي را دولتي و تحت نظارت استعمار قرار داده و از محدودة نفوذ روحانيت خارج نمايند و در واقع سازمان امنيت را ناظر بر آن سازند و طلاب را هم مانند طبقات ديگر به تعظيم مقامات وادار كنند و مدارس ديني را به وضعي كه دانشگاه‌ها را گرفـتار ساختنـد، گرفتـار كنند كه هر كس را بخواهند بر آنها رئيس گمارده و هر كس را خواستند عزل نمايند.

اما از آنجا كه اصل اين نظام با اساس تشيّع مخالف بود، سازمان اوقاف با مخالفت تند مراجع و مردم مسلمان رو به رو شد و اعمال و كارهاي او همه غير مشروع اعلام گرديد و به صورت يك سازمان ضد مذهب و اسلام و خدمتگزار استعمار معرفي شد؛ زيرا قبول اين فكر كه روحانيّت و مظاهر اسلامي و ديني، حكومتي و دستگاهي باشند و علما و مجتهدين ناچار به تبعيت از برنامه‎هايي خارج از آنچه رسالت شرع به عهده آنها گذارده است باشند، براي هيچ شيعة متعهد و مؤمن، امكان‎پذير نيست؛ از اين رو سازمان اوقاف نيز از عواملي كه با رفتارها و خيانت‌هايي كه مرتكب گشت، و حيف و ميل‌هايي كه از اوقاف نمود چهرة زشت و ضد اسلامي رژيم را آشكارتر كرد و علي رغم آن تلاش‎ها، روحانيت همچنان مستقل بر جاي ماند و حزب كذايي رستاخيز را به طور صريح و اكيد ممنوع كرد و چنان روي پاي خود ايستاد كه توانست چنين انقلاب عظيمي را، كه در واقع عليه بزرگ‌ترين قدرت‌هاي دنيا و صهيونيسم بين المللي ايستاده و مخالف منافع شرق و غرب است، به وجود آورد و سياستمداران استعمار پيشه و دشمنان مكتب حق و عدالت اسلام را در بيم و هراس بيندازد.

حاصل كلام اين است كه اين نفوذ ناپذيري روحانيت از خارج و اينكه تشخيص و تعيين مرجع، طبق موازينِ معلوم، با خود افراد است، از امتيازات بزرگ روحانيت شيعه بوده و از مواهبي است كه همواره روحانيت را در مسير صحيح نگاهداري كرده است.

در خاتمه، اميد است اين توضيحات اندكي كه داده شد براي جنابعالي و كساني كه بخواهند از حوزه‎هاي شيعي و مذهب تشيع، اطلاعاتي كسب نمايند، راهگشا باشد و چون با عدم فرصت و استعجال و عدم مراجـعه، جز در چند مورد و اينكه فرصت پاكنويس كردن آن را نداشتم محتاج به تكميل و تهذيب است، خواهشمند است جنابعالي اين زحمت را متقبل شده و اگر صلاح دانستيد آن را در آنجا منتشر و در اختيار مطلعان و محققان قرار دهيد.

و السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

17 صفر المظفر 1399

مطابق با: 26 / 10 / 1357

الاحقر لطف اللّه صافي گلپايگاني