تكليف

محمّد وحيدى

- ۲ -


12. چون اين كاروان نياز به سلامت جسم و جان دارد; لذا، در اين ارتباط احكامى براى خوردن و آشاميدن، صيد و ذباحه، تخلّى، خوابيدن، حمام رفتن، بهداشتِ مسكن، بدن و لباس، نخواندن و نشنيدن مطالب گمراه كننده و ... قرار داده است.

13. براى بقاى نسل سالم و جلوگيرى از نسل فاسد، مسأله ازدواج سالم ، و براى تربيت نسل آينده ، وظايفى براى والدين، و در صورت موفّق نبودن ازدواج و نيافتن هيچگونه راه حلى براى ادامه زندگى، طلاق پيش بينى شده است.

14. چون به اجتماعاتِ افراد قافله و مطّلع شدن از احوال يكديگر اهتمامِ خاص دارد; لذا، به اجتماعِ روزى چند نوبت (نماز جماعت) و هفته اى يك بار در اجتماع وسيع (نماز جمعه) ، و سالى دو بار در يك اجتماع وسيع تر (نماز عيدين) سفارش نموده است.

15. براى راحتى اشخاص در مسافرت، احكام خاصى براى مسافرين قرار داده است.

16. براى نظم دادن به جامعه، نظارت بر اجراى صحيح قوانين، جلوگيرى با قدرت از تخلّفات، آمادگى براى مقابله با دشمنان و دفاع از اسلام و مسلمين و .. مسأله تشكيل حكومت اسلامى و كمك كردن به آن را مطرح نموده است.

17. براى گرفتنِ حقِّ مظلومين، اجراى عدالت و پاكسازى جامعه از افرادِ آلوده و منحرف، مسأله قضاوت، شهادت دادن، حدود، قصاص، ديات و تعزيرات را مطرح نموده است.

18. براى دور ساختن جامعه از گدايى و گداپرورى، مسأله تشويق به كار و دَيْن و قرض ، و براى نظارت بر درآمدهاى سالم، مسأله مكاسب حلال و حرام ، و براى احترام به اموال و مايَملَك دگران، مسأله متاجر (احكام داد و ستد و معاملات) و غصب را قرار داده است.

19. براى حفاظت از اموال دگران، مسأله وديعه، عاريه و لقطه(1) را قرار داده است.

20. ممكن است عدّه اى به عللى نتوانند يا نبايد در اموالشان تصرّف كنند و يا خود قادر به تصميم گيرى براى زندگى شان نباشند مانند مفلس، محجور، سفيه، صغير و مجنون; لذا، براى آنان ولىّ و سرپرست تعيين شده است.

21. براى توجه افراد جامعه به حقوق دگران مسأله «ضمان» مطرح شده است .

22. براى بعضى از تخلّفات [ اگر چه پنهانى باشند ] جرائمى مقرّر شده كه از تخلّفات پيشگيرى مى كنند كه تحت عنوان «كفّارات» ناميده شده است.

23. براى اميدوار كردن انسانها به كار و تلاش و تشويق دگران به كارشكنى نكردن و كمك، و جمع نشدن اموال در دست يك شخص، مسأله «ارث» را قرار داده است.

24. براى جبران نقايص گذشته و بهرهورى از امكانات و زحمات و تلاش و صرف عمر، مسأله «وقف و وصيّت» را قرار داده است.

25. چون كسانى كه مؤمن و در مسير دين اند، داراى شرافت و عزّت اند و پس از مردن نيز بايد حرمت آنان محفوظ بماند; لذا، احكام و فرامينى در ارتباط با «اموات» بيان فرموده است.

26. هرگاه كسى بخواهد غير از تكاليف موجود، انجام يا ترك عملى را به عنوان تكليف شرعى، بر عهده خود قرار دهد، مسأله نذر و عهد و قسم قرار داده شده است.

فصل سوم

تقسيمات تكاليف

براى تكاليف و احكام و ابواب فقهى، تقسيمات گوناگونى صورت گرفته است كه نمونه هايى از آن را ذيلا بيان مى داريم:

تقسيم اوّل: تقسيم محقّق حلّى (رحمه الله)

ابواب فقه به چهار قسم تقسيم مى گردد: 1. عبادات; 2. عقود; 3. ايقاعات; 4. احكام. اين تقسيم، بر اين اساس است كه آيا در تكاليف شرعى قصد تقرّب به خداوند شرط شده يا نشده است؟ يعنى صرفاً بايد براى خداوند انجام شود و اگر قصد و غرضى ديگر در كار باشد، تكليف ساقط نمى شود و بايد دوباره صورت گيرد يا چنين نيست؟ اگر از نوع اوّل باشد، «عبادت» ناميده مى شود; مانند، نماز، روزه، خمس، زكات، حج و  ... امّا اگر از نوع دوم باشد، يعنى شرط صحّت آن قصد قربت نباشد و اگر با قصد و غرض ديگرى نيز صورت گيرد، صحيح است، بر دو قسم است: يا وقوع آن موقوف به اجراى صيغه خاص نيست، يا هست. اگر موقوف به اجراى صيغه خاص نباشد، «احكام» ناميده مى شود; مانند: ارث، حدود، ديات و  ... و اگر موقوف به اجراى صيغه خاص باشد، اين نيز دو نوع است: يا صيغه آن بايد به وسيله دو طرف خوانده شود (يكى طرف ايجاب و ديگرى طرف قبول باشد) يا نيازى به دو طرف ندارد (صيغه اى يك جانبه است). اگر از نوع اوّل باشد، «عَقْد» ناميده مى شود; مانند: بيع، اجاره و نكاح كه يك طرف متكفّل ايجاب و طرف ديگر متكفّل قبول و اگر يك فرد به تنهايى و بدون نياز به طرف ديگر، بتواند آن را اجرا كند «ايقاع» ناميده مى شود; مانند: طلاق، يا عتق(2)، يا ابراء، يعنى صرف نظر كردن از طلب خود.(3)

تقسيم دوم: تقسيم شهيد آية الله صدر (رحمه الله)

شهيد صدر (رحمه الله) مى فرمايد: احكام شريعت را با توجه به ارتباط و پيوندشان با هم، مى توان به چهار قسم تقسيم كرد:

1. احكام عبادات: اين احكام عبارتند از: احكام طهارت، نماز، روزه، اعتكاف، حج و عمره و كفّارات;

2. احكام اموال: كه بر دو نوع است:

الف) اموال عمومى: اموال عمومى آن است كه براى مصالح عامّه در نظر گرفته شده كه شامل خمس، زكات، خراج، انفال و  ... مى شود.

ب) اموال خصوصى: اموال خصوصى، مربوط به اشخاص است كه هم اسباب شرعى به دست آوردن آن بيان شده; مانند: احياى موات، حيازت، صيد، ميراث، ضمان ها و غرامت ها، و هم احكام تصرّف در اموال ديگران مورد بحث قرار مى گيرد كه در اين باب، مسائل بيع، صلح، شركت، وقف، وصيّت و  ... داخلند.

3. سلوك و رفتار خاص: اين احكام، متعلق به فرد مى شود و ارتباطى با جهات مالى و عبادى ندارد و دو نوع است:

نوع اوّل) احكامى مانند نكاح، طلاق و  ... كه به خانواده مربوط مى شود.

نوع دوم) احكامى كه در آنها از خوردنى ها و آشاميدنى ها، پوشاك، مسكن، آداب معاشرت، احكام نذر و عهد و قسم، احكام صيد و ذبح حيوانات و امر به معروف و نهى از منكر و  ... بحث مى شود.

4. سلوك و رفتار عام: اين احكام، مربوط به دولت اسلامى است; مانند: بحث ولايت عامّه، قضاوت، شهود، حدود، جهاد و  ...(4).

تقسيم سوم: احكام تكليفى و وضعى

احكام تكليفى: احكامى است كه شارع مقدّس، به وسيله آنها مكلّف را مستقيماً موظّف مى كند كه عملى را انجام داده يا ترك كند يا در انجام و تركش آزاد باشد.

احكام وضعى: احكامى است كه مكلّف مستقيماً از طرف شارع مقدّس موظّف به انجام كارى نمى شود; مانند: حكم به زوجيّت دو نفر يا مالكيّت يك نفر و  ...  .

lقسام حكم تكليفى: احكام تكليفى به پنج قسم تقسيم شده اند:

1. واجب: واجب، عملى است، مانند: نمازهاى يوميّه، روزه ماه مبارك رمضان و  ... كه از نظر شارع مقدّس «بايد انجام» گيرد.

2. مستحب: مستحب، عملى است، مانند: نماز شب و  ... كه از نظر شارع مقدّس «بهتر» است «انجام» گيرد.

3. حرام: حرام، عملى است، مانند: ربا، اسراف و  ... كه از نظر شارع مقدّس «بايد ترك» شود.

4. مكروه: مكروه، عملى است، مانند: خلاف وعده، سر برهنه دستشويى رفتن و  ... كه از نظر شارع مقدّس «بهتر» است «ترك» شود.

5 . مباح: مباح، عملى است كه از نظر شارع مقدّس، انجام و تركش مساوى است.

lقسام واجب: واجبات، از جهات مختلف به انواعى تقسيم شده اند كه ذيلا به بيان نمونه هايى از آن مى پردازيم:

1. تعبّدى ـ توصّلى: هر واجبى مانند: نماز كه در انجامش قصد قربت شرط شده باشد، واجب تعبّدى و واجبى مانند: تطهير بدن و لباس براى نماز، كه در آن، قصد قربت شرط نشده باشد، واجب توصّلى ناميده مى شود.

2. عينى ـ كفايى: هر واجبى مانند: نماز كه بر تمام افراد، جدا جدا واجب باشد، واجب عينى و اگر ابتدائاً بر همه واجب باشد و با تصدّى بعضى به اندازه كفايت، از ديگران ساقط گردد، واجب كفايى ناميده مى شود; مانند: پذيرش شغل ها در جامعه اسلامى.

3. تعيينى ـ تخييرى: هر گاه بر مكلّف، عمل معيّنى مانند: نماز واجب شود، واجب تعيينى، و اگر بين انجام دو يا چند عمل مخيّر شود كه يكى را انتخاب كند، واجب تخييرى ناميده مى شود; مانند: كفّاره افطار عمدى با غير حرام در روزه ماه مبارك رمضان.

4. نفسى ـ مقدّمى (غيرى):   هر واجبى مانند: نماز كه فى نفسه مورد توجّه شارع و مطلوب بودنش به لحاظ خودش باشد، واجب نفسى، و هر واجبى كه به سبب واجب ديگر، واجب شده باشد، واجب مقدّمى (غيرى) ناميده مى شود; مانند: وضو و غسل براى نماز.

5 . موسَّع ـ مضيَّق: هر واجبى مانند: نماز در اوّل وقت كه وقت زيادى براى انجامش باشد، واجب موسَّع، و واجبى مانند: روزه ماه مبارك رمضان كه وقت زيادى ندارد، واجب مضيَّق ناميده مى شود.

6. فورى ـ غير فورى: هر واجبى مانند: جواب سلام كه فورى بايد انجام شود، واجب فورى، و اگر در انجامش فورى بودن شرط نشده باشد، واجب غيرفورى ناميده مى شود; مانند: قضاى نماز و روزه كه تأخير آن تا به حد مسامحه و سبك شمردن دستورهاى دين نرسيده، جايز است.(5)

تقسيم چهارم: احكام ثابت و متغيّر

تمام قوانين دين مقدّس اسلام، داراى دو جنبه است كه هم به حيات و زندگى مادّى بشر و هم به حيات معنوى او نظر دارد و چون در ابتداى ظهور اسلام، نمى شد يك باره تمام قوانين را آورد و همه آراء، عقايد و اعمال مردم را زير پا گذاشت، اسلام به تدريج پايه هاى قوانين خود را بنا گذاشت و در خلال بيست و چند سال، تمام قوانين خدايى وضع، و دين، كامل شد; همان گونه كه خداوند متعال فرموده است: «اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ اَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِى وَ رَضِيتُ لَكُمُ اْلإِسْلامَ دِيناً;(6) امروز [ = روز نصب امام على (عليه السلام) در غدير خُم ] دين را كامل و نعمت را بر شما تمام كردم و اسلام را به عنوان آيين شما پذيرفتم.»; لذا نسخ قوانين اسلام پس از پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) امكان ندارد و در زمان ايشان هم فقط در چند مورد محدود و جزئى به جهت ملاحظه حال مردم، تخفيف يا تغييرى ايجاد شده است; پس مقتضيات زمان، قوانين اسلام را نسخ نكرده و تغيير نمى دهد; البته قوانينى در اسلام وجود دارد كه قوانين ناظر بر قانون است و خداوند متعال آنها را براى مراعات حال مردم، قرار داده; مانند: قانون حرج، قانون ضرر، قانون اضطرار، قانون اكراه كه متناسب با متقضيات زمان ها و كشورها و اشخاص است; پس اگر در بعضى از كشورها، يا براى بعضى از اشخاص، مشكلى پيش بيايد، به موجب اين قوانين، در قوانين اوّليه تغييراتى داده مى شود كه نوع اوّل را احكام و قوانين ثابت (احكام اوليّه) و نوع دوم را قوانين متغيّر (احكام ثانويّه) مى نامند.(7)

اقسام تكاليف

- عبادات فردى، مانند: وضوهاى واجب و مستحب; غسل هاى واجب و مستحب; نمازهاى واجب غير از نماز جمعه و عيد فطر و قربان، نمازهاى مستحبى غير از نماز استسقاء (طلب باران); اعتكاف; كليّه روزه هاى واجب و مستحب و  ...  .

- عبادات جمعى، مانند: نماز جماعت; نماز عيد فطر و قربان; نماز استسقاء; حج و  ...  .

- عبادات به معناى عام: و آن هر كار مشروعى است كه در آن قصد قربت گردد.

تقسيم پنجم: كتاب حاضر

 ـ تعيين رابطه انسان با خداوند (عبادات)

- عبادات به معناى خاص

 ـ تعيين رابطه انسان با مقدسّات ، مانند: دين خداوند، قرآن كريم، انبيا (عليهم السلام) ، اوصياى انبيا (عليهم السلام) ، حضرت زهرا (عليها السلام) ، احاديث و كتاب هاى دينى، اسم هاى مبارك، حرم ها و مساجد، تربت امام حسين (عليه السلام) ، امام زاده ها، ذريّه هاى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ، مراجع تقليد، علماء، معلمان، مجاهدان، شهيدان و  ...  .

 ـ تعيين رابطه انسان با خودش ، مانند: تحصيل علم، حفظ الصحّة (تغذيه جسم و جان)، لباس، مسكن، خواب، استراحت، شغل، معطّر و مرتّب بودن، مسائل بهداشتى (از قبيل: استحمام، مسواك زدن، تخلّى و  ...)، تفريح سالم و  ....  .

- با كل جامعه مانند: حفظ عفّت عمومى، امنيّت عمومى، اموال عمومى و  ... .

- با افراد

- زندگان

- مردگان

- اعضاى خانواده، مانند: پدر و مادر، همسر، فرزندان، ديگر بستگان.

- غير اعضاى خانواده:

- مسلمانان

- كافران

- منافقان

 ـ تعيين رابطه انسان با اجتماع

- حيوانات

- طبيعت

 ـ تعيين رابطه انسان با غير آنها

فصل چهارم

شرايط تكاليف

1. شرايط ثبوت

2. شرايط تنجيز(8)

3. شرايط صحّت

4. شرايط قبولى

5. شرايط كمال

6. شرايط سقوط

شرايط ثبوت

1. شرايط عام ثبوت تكاليف

براى ثبوت تمامى تكاليف، سه شرط بيان شده است: 1. بلوغ; 2. عقل; 3. قدرت كه با وجود آنها، شخص مكلّف مى شود.

مباحث بلوغ

الف) نشانه هاى بلوغ

براى بلوغ پسران و دختران، سه نشانه مشترك بيان شده كه هر كدام زودتر اتفاق بيفتد، حكم به بلوغ آنان مى شود:

1. روييدن موى درشت در زير شكم يا بالاى عورت;

2. بيرون آمدن منى;

3. تمام شدن پانزده سال قمرى براى پسران و نه سال قمرى براى دختران.(9)

مسأله: هر سال قمرى، تقريباً ده روز و 21 ساعت از سال شمسى كم تر است.(10)

مسأله: غير از سه علامت مشتركى كه براى تشخيص بلوغ بيان شد، علامت ديگرى وجود ندارد; بنابراين، روييدن موى درشت در صورت و پشت لب و در سينه و زير بغل و درشت شدن صدا و مانند اينها، نشانه بالغ شدن نيست; مگر اينكه به واسطه اينها به بالغ شدن يقين كند;(11) البته براى بلوغ دختران، علامت چهارمى نيز وجود دارد كه در احكام خودشان بحث خواهد شد.

ب) عبادات نونهالان

اينكه گفته مى شود نونهالان، قبل از بلوغ، تكليف ندارند، معنايش بطلان اعمال و عبادات آنان نيست; بلكه اگر درست انجام دهند، اعمالشان مشروع و محكوم به صحّت و در رشد و تكامل آنان نيز مؤثّر است; البته اين مسأله در مورد خود آنان است; امّا اگر بخواهند از طرف ميّتى نماز و روزه يا عبادت ديگرى به جاى آورند، چه اجير شوند و چه به صورت تبرّعى و مجّانى انجام دهند، به فتواى بيشتر فقيهان كفايت نمى كند.(12)

مسأله: حج براى كودك مميّز مستحب است و اگر صحيح هم انجام دهد، حج واجب از او ساقط نمى شود (چون شرط وجوب حج، بلوغ است، و قبل از بلوغ، حج بر او واجب نيست).(13)

ج) نونهالان و حقوق مردم

عدم وظيفه نونهالان، قبل از بلوغ، بدين معنا نيست كه اگر مال يا حقّى را از كسى ضايع كردند (حق الناس) مسؤول و ضامن نيستند; زيرا اگر كسى پس از بلوغش مال يا حقّى را از كسى ضايع كند، بايد هم خداوند، و هم آن شخص را، راضى نمايد و اگر قبل از بلوغ باشد، راضى كردن آن شخص كافى است و نسبت به خداوند متعال به جهت عدم بلوغش تكليف نداشته است.

د) اجراى حدود شرعى در مورد نونهالان

يكى از شرايط اجراى حدود شرعى، بلوغ است; ولى در مورد بعضى از تخلّفات نونهالان بايد طبق صلاحديد حاكم شرع عمل شود.

مسأله: اگر بچه مميّزى كه تأديب در او اثر دارد، به كسى نسبت زنا يا لواط دهد (قذف) بايد طبق نظر حاكم شرع تأديب شود.(14)

مسأله: هر گاه بچه اى دزدى كند حد نمى خورد، و حاكم طبق آنچه صلاح مى بيند او را تأديب مى كند ولو اينكه دزدى بچه تا پنج مرتبه و بيشتر تكرار شود; ولى بعضى گفته اند: بار اوّل مورد عفو قرار مى گيرد، و اگر تكرار كرد تأديب مى شود، و اگر دوباره تكرار نمود، سر انگشتانش به مقدارى كه خون بيايد خراش داده مى شود و چنانچه براى مرتبه سوم تكرار كرد، سر انگشتانش قطع مى شود و اگر دفعه چهارم دزدى كرد، انگشتانش مانند شخص بالغ قطع مى گردد. در مورد اجراى حدّ دزدى بچه، رواياتى هست كه امير مؤمنان (عليه السلام) فرموده اند: «فقط من و رسول الله (صلى الله عليه وآله) آن را انجام داديم». ولى حضرت امام (قدس سره) مى فرمايند: اشبه آن است كه ما بيان كرديم.(15)

هـ) وظيفه والدين قبل از بلوغ فرزند

درست است كه فرزندان، قبل از بلوغ، وظيفه اى ندارند، ولى والدين آنان وظايفى دارند كه بايد در مورد فرزندان عملى سازند. بخشى از اين وظايف عبارتند از:

1. تعليم عقايد حق; 2. تعليم قرآن كريم; 3. تعليم احكام دين; 4. تعليم علوم لازم; 5 . تهذيب اخلاق; 6. تعليم آداب; 7. دور نگه داشتن آنان از زمينه هاى فساد و انحراف; 8 . تربيت دينى فرزندان; 9. جلوگيرى از عوامل آلودگى آنان; 10. حفظ صحت و سلامت آنان; 11. حفظ اموال آنان در بعضى موارد.

مباحث عقل

الف) عقل يكى از بزرگ ترين موهبت هاى الهى

يكى از موهبت هاى الهى عطا شده به انسان، عقل اوست كه از شرايط مهم تكليف است و افرادى كه فاقد عقل هستند، آمادگى پذيرش تكاليف الهى را ندارند; لذا در دين مقدّس اسلام، از عوامل تضعيف عقل، مانند خوردن مشروبات الكلى جلوگيرى و به هر نوع كارى از قبيل: مشورت، مطالعه، جهان گردى و  ... كه سبب رشد عقل مى شود سفارش شده است.

ب) انواع انسان ها نسبت به عقل

1. ديوانه (مجنون): كسى است كه اصلا عقل ندارد.

2. سفيه: كسى است كه عقل دارد; ولى بسيار كم است.

3. عاقل: آنكه به اندازه لازم عقل دارد.

4. لبيب: آنكه عقلش بسيار زياد است.

ج) عدم تعلّق تكليف به ديوانه

از اقسام چهارگانه فوق، تكليف فقط به قسم اوّل (ديوانه) تعلّق نمى گيرد و به بقيّه حتّى سفيه، تعلّق مى گيرد; البته سفيه، در تصرّف اموالش استقلال ندارد و هر گاه سفاهتش با بلوغ همراه باشد، ولايتش با پدر يا جد يا وصىّ او است و در صورتى كه سفاهتش بعد از بلوغ باشد، ولايتش با حاكم شرع است. صحّت ازدواج او نيز موكول به اجازه و اذن ولىّ اوست.(16)

مسأله: كسى كه جنون ادوارى دارد، زمانى كه گرفتار جنون است، تكليف ندارد.(17)

مسأله: اگر ديوانه عاقل شود، واجب نيست روزه هاى زمان ديوانگى را قضا كند.(18)

مسأله: انسان روزه اى را كه به واسطه مستى از او فوت شده بايد قضا كند; اگر چه چيزى را كه به واسطه آن مست شده، براى معالجه خورده باشد; بلكه اگر نيّت روزه كرده و مست شده و در حال مستى روزه را تمام كرده باشد; بنابر احتياط واجب بايد قضا كند.(19)

مباحث قدرت

نه تنها حكم عقل، بلكه حكم شرع نيز بر اين معنا گواه است كه تكليف كردن انسان ها بايد در حدود قدرت، توانايى و امكانات داده شده به آنان باشد، و خداوند هم به مقدارى كه به هر انسان قدرت و امكانات داده از او توقّع دارد. آيات و رواياتى بر اين مسأله دلالت دارند كه چند نمونه آن در ذيل ذكر مى شود:

1. «لايُكَلِّفُ اللهُ نَفْسَاً اِلاّ وُسْعَها;(20) خداوند، هيچ كس را مگر به قدر توانايى او تكليف نمى كند.»

2. «لِيُنْفِقْ ذُوسَعَة مِنْ سَعَتِهِ وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمّا اتيهُ اللهُ لايُكَلِّفُ اللهُ نَفْساً اِلاّ ما آتاها;(21) آنها كه امكانات وسيعى دارند، بايد از امكانات وسيع خود انفاق كنند، و آنها كه تنگ دست هستند، از آنچه خدا به آنها داده، انفاق نمايند. خداوند هيچ كس را جز به مقدار قدرتى كه به او داده تكليف نمى كند.»

3. قالَ ابُو جَعْفَر (عليه السلام) : «اِنَّما يُداقُّ اللهُ الْعِبادَ فِى الْحِسابِ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلى قَدْرِ ما اتاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِى الدُّنْيا»(22)

حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «همانا دقّت خداوند در محاسبه بندگان در قيامت، به مقدار عقلى است كه به آنان كرامت فرموده است».

4. عَنْ عَلِىٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْهِ اَنَّهُ قالَ: «اَتى اِلى رَسُولِ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) ثَلاثَةُ نَفَر فَقالَ اَحَدُهُمْ: يا رَسُولَ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) لى مِاَئَةُ اُوقِيَة(23) مِنْ ذَهَب فَهذِهِ عَشَرَةُ اُواقى مِنْها صَدَقَةٌ، وَ جاءَ بَعْدَهُ آخَر فَقالَ: لى مِاَئةُ دينار فَهذِهِ عَشَرَةُ دَنانيرَ مِنها صَدَقَهٌ يا رَسُولَ اللهِ، وَ جاءَ الثّالِثُ فَقالَ: يا رَسُولَ اللهِ لى عَشَرَةُ دَنانير فَهذا دينارٌ مِنْها صَدَقَةٌ، فَقالَ لَهُمْ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : كُلُّكُمْ فىِ الاَْجْرِ سَواءٌ، كُلُّكُمْ تَصَدَّقَ بِعُشْرِ مالِهِ».(24)

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «سه نفر خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آمدند. اوّلى عرض كرد: من صد اوقيه طلا داشته ام كه ده اوقيه از آنها را براى انفاق در راه خداوند، خدمت شما آورده ام و دومى عرض كرد: صد دينار داشته ام كه ده دينارش را آورده ام و سومى عرض كرد: ده دينار داشته ام كه يك دينارش را آورده ام. حضرت فرمودند: تمام شماها در پاداش يكسان هستيد; زيرا، هر كدام از شما يك دهم مالش را انفاق كرده است».

ياد سپارى

در صورتى عدم قدرت و امكانات، سبب رفع تكليف و عدم معصيت مى شود كه مقدمات آن به اختيار انسان نباشد و گرنه مسؤول و معصيت كار است; مثل اينكه پس از آغاز وقت نماز و توجّه تكليف به او، با هواپيمايى مسافرت كند كه مى داند براى نماز توقّف نمى كند يا به قصد خودكشى از جاى بلندى خود را پرت كند و در وسط راه پشيمان شود و قدرت بر نجات خويش را نداشته باشد كه در اين صورت، رفع تكليف نشده و معصيت كار است.

2. شرايط خاص ثبوت تكاليف

براى ثبوت بعضى از تكاليف، شرايط خاصى وجود دارد كه در بحث خودشان ان شاءالله خواهد آمد.

شرايط تنجيز

فرستادن رسولان و ابلاغ تكاليف از طرف خداوند متعال، شرط تنجيز و قطعى شدن تكاليف است; و گرنه حجّت بر كسى تمام نخواهد بود. خداوند متعال در اين باره در قرآن كريم مى فرمايد: «وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّى نَبْعَثَ رَسُولا;(25) و ما تا رسول نفرستيم [ و بر خلق اتمام حجت نكنيم ] هرگز كسى را عذاب نخواهيم كرد».

هشدار مهم

خداوند متعال، رسولان را فرستاده و تكاليف و احكام را بيان فرموده است; بدين جهت بر تمامى انسان هاست كه وظايف خويش را بياموزند; چرا كه ندانستن تكاليف، به هيچ وجه عذر نخواهد بود.

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : «ذَنْبُ العالِمِ واحِدٌ، وَ ذَنْبُ الجاهِلِ ذَنْبانِ، اَلْعالِمُ يُعَذَّبُ عَلى رُكُوبِ الذَّنْبِ، وَ الْجاهِلُ يُعَذَّبُ عَلى رُكُوبِ الذَّنْبِ وَ تَرْكِهِ الْعِلْمَ».(26)

پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «عالمى كه به علمش عمل نكرده يك خطا مرتكب شده، و آنكه حتّى به دنبال آشنايى با وظيفه و تكليفش نرفته، دو گناه كرده است: يكى گناه ترك يادگيرى، و ديگرى گناه ترك عمل».

دو سؤال

سؤال اوّل: در رواياتى وارد شده كه مسؤوليّت عالمان در قيامت سنگين تر است و اين با مطلب پيش گفته تناقض دارد; مانند:

قالَ اَبُو عَبدِاللهِ (عليه السلام) : «يُغْفَرُ لِلْجاهِلِ سَبْعُونَ ذَنْباً قَبْلَ اَنْ يُغْفَرَ لِلْعالِمِ ذَنْبٌ واحِدٌ».(27)

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «از انسان جاهل هفتاد گناه بخشيده مى شود; قبل از آنكه يك گناه از عالم بخشيده شود».

جواب: عالمان دو نوعند: يك نوع آنان كه به وظيفه و تكاليف خويش عالم شده اند; ولى عالم دين و رهبر مذهبى مردم نيستند، نوع ديگر، عالم دين و اُسوه و الگو هستند. مطلب پيش گفته، مربوط به عالم از نوع اوّل است و آنچه در اين روايات آمده، عالم از نوع دوم است.

قالَ عَلِىٌّ (عليه السلام) : «زَلَّةُ الْعالِمِ تُفْسِدُ الْعَوالِمَ».(28)

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «لغزش عالِم مى تواند عالَم هايى را به فساد بكشاند».

سؤال دوم: با آنان كه شرايط ثبوت يا تنجيز تكاليف را نداشته و مرده اند، در قيامت چه مى كنند؟

جواب: در مورد مانند: غير بالغ ها، ديوانه ها، كرو لال ها و مستضعفان فكرى كه شرايط ثبوت و تنجيز تكاليف را نداشته و مرده اند، پاسخ هاى مختلف و متعدّدى در روايات داده شده كه در ذيل مى آيد:

1. كار آنان را به خداوند واگذار كرده، درباره آنان اظهار نظر نكنيم و همين مقدار بدانيم كه خداوند به كسى ظلم نمى كند. طبيعى است كه آنان نه كار خوب كرده اند كه مانند سلمان ها سزاوار مقامات عالى بهشت باشند، و نه كار زشت انجام داده اند كه مستحقّ جهنّم الهى باشند.

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : «... كُفُّوا عَنْهُمْ وَ لاتَقُولُوا فيهِمْ شَيْئاً وَ رُدُّوا عِلْمَهُمْ اِلىَ اللهِ».(29)

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «... [ درباره آنان اظهار نظر نكرده ] آنان را رها كنيد و چيزى درباره آنان بر زبان جارى نسازيد و علم آنها را به خداوند واگذاريد».

2. آنان در محشر (در قيامت) آزمايش مى شوند.

قالَ ابُو جَعْفَر (عليه السلام) : «... فَبَعَثَ اللهُ اِلَيْهِم رَسُولا  ...».(30)

حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «... خداوند، در قيامت براى آنان پيامبر مى فرستد [ و آنان را آزمايش مى نمايد ] ».

 نكته: شيخ صدوق (رحمه الله) فرموده است: اگر كسى بگويد كه قيامت جاى جزا است نه مكان تكليف، جوابش اين است كه مكان جزا، بهشت و جهنم است نه محشر.(31)

3. آنان را در مكانى به نام «اعراف» جاى مى دهند كه نه عذاب جهنم و نه امكانات بهشت را دارد.(32)

4. آنان را از خدّام (خدمت كاران) بهشتى ها قرار مى دهند.(33)

5 . فرزندان مؤمنان به سبب حرمت پدرها و خوشحالى آنان، در بهشت به آنها ملحق مى شوند.(34)

6. ممكن است اختلاف روايات، به جهت اختلاف افراد باشد; يعنى با هر دسته متناسب با شرايط خودش با او عمل مى كنند.

ياد سپارى

الف) فرزندان كفار، در برزخ به پدرانشان ملحق مى شوند ولى عذاب نمى بينند. و فرزندان مؤمنان، اگر بستگان آنان در بهشت [ دنيا ] باشند، به آنان ملحق مى گردند و گرنه تحت سرپرستى حضرت ابراهيم (عليه السلام) و ساره يا حضرت زهرا (عليها السلام) قرار مى گيرند تا زمانى كه يكى از بستگانشان وارد بهشت [ دنيا ] و به او تحويل شود.(35)

ب) مرحوم علامه مجلسى (رحمه الله) مى فرمايد: جمع بين دو روايتى كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) و ساره يا حضرت زهرا (عليها السلام) را سرپرست اطفال مؤمنان در برزخ مى داند به يكى از دو صورت زير است:

1. ممكن است تقسيم به حسب درجات ايمان پدرانشان صورت گيرد; يعنى آنهايى كه در مرتبه بالاترى هستند، تحت سرپرستى حضرت زهرا (عليها السلام) قرار گيرند.

2. ممكن است مسؤوليّت اصلى اين اطفال با حضرت زهرا (عليها السلام) باشد; ولى ايشان آنها را در اختيار حضرت ابراهيم (عليه السلام) و ساره قرار دهند.(36)

پاورقي‌


[1] لقطه:مالى كه انسان پيدا مى كند.
[2] عتق: آزاد كردن بندگان.
[3] آشنايى با علوم اسلامى، ص 314.
[4] الفتاوى الواضحة، ص 46.
[5] العروة الوثقى، ج 1، فى صلاة القضاء، مسأله 27.
[6] مائده، 5.
[7] با استفاده از كتاب كشف الاسرار حضرت امام (قدس سره) ، ص 311.
[8] تنجيز: قطعى شدن حكم.
[9] توضيح المسائل، مسأله 2252.
[10] استفتاء.
[11] توضيح المسائل، مسأله 2253.
[12] العروة الوثقى، ج 1، فى صلاة الاستيجار، مسأله 11.
[13] العروة الوثقى، ج 2، فى شرائط وجوب الحج، مسأله 1.
[14] تحريرالوسيلة، ج 2، القول فى القاذف و المقذوف، مسأله 1.
[15] تحريرالوسيلة، ج 2، القول فى السارق، الاول، البلوغ.
[16] تحريرالوسيلة، ج 2، كتاب الحجر، مسأله 4.
[17] العروة الوثقى، فى الصلاة القضاء و الصوم.
[18] توضيح المسائل، مسأله 1694.
[19] همان، مسأله 1696.
[20] بقره، 286.
[21] طلاق، 7.
[22] بحارالانوار، ج 1، ص 106.
[23] اوقيه برابر با وزن چهل، يا چهل و دو مثقال طلا است.
[24] همان، ج 96، ص 26.
[25] اسراء، 15.
[26] ميزان الحكمه، ج 6، ص 450.
[27] اصول كافى، ج 1، باب لزوم الحجة على العالم.
[28] ميزان الحكمه، ج 6، ص 517 .
[29] بحارالانوار، ج 5، ص 292.
[30] همان، ص 297 و 290، حديث 2، 3، 7، 8 .
[31] بحارالانوار، ج 5، ص 290.
[32] همان، ص 297.
[33] همان، ص 291 و 296.
[34] همان، ص 292 ـ مجمع البيان، ج 9، ص 165.
[35] مستدرك وسائل الشيعه،ج2،ص531.
[36] بحارالانوار، ج 5، ص 292، حديث 16 و 19، ص 295 قول مرحوم صدوق.
[36] همان، ج 5، ص 294.