تكليف

محمّد وحيدى

- ۵ -


12. كار نيك برخلاف ميل باطنى

قالَ عَلِىٌّ (عليه السلام) : «اَفْضَلُ الاَْعْمالِ ما اَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ».(1)

حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد: «برترين اعمال، عملى است كه برخلاف ميل باطنت انجام شود».

13. دوام عمل

قالَ اَبُو جَعْفَر (عليه السلام) : «اَحَبُّ الاَْعَمالِ اِلَى اللهِ تَعالى مادامَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ».(2)

حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «محبوب ترين كارهاى [ خوب ] نزد خداوند، آن است كه هميشه انجام شود; اگر چه كم باشد».

عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مَحَمَّد (عليهما السلام) فى قَوْلِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ «اَلَّذينَهُمْ عَلى صَلوتِهِمْ دائِمُونَ»(3) قالَ هذا فِى التَّطَوُّعِ، مَنْ حافَظَ عَلَيْهِ وَ قَضى ما فاتَهُ».(4)

حضرت صادق (عليه السلام) درباره آيه شريفى كه خداوند در آن «كسانى را كه نمازشان را دايم به جا مى آورند، مدح مى كند» فرمود: «اين در نمازهاى مستحبى است كه بر آنها مراقبت و محافظت مى كنند و اگر چيزى از آنها فوت شود، قضايش را به جا مى آورند».

14. خوب انجام دادن عمل

قالَ اَبُو عَبْدِالله (عليه السلام) : «اِذا اَحْسَنَ الْمُؤْمِنُ عَمَلَهُ ضاعَفَ اللهُ عَمَلَهُ لِكُلِّ حَسَنَة سَبْعَمَأَة وَ ذلِكَ قَوْلُ اللهِ تَبارَكَ وَ تَعالى «وَ اللهُ يُضاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ»(5) فَاَحْسِنُوا اَعْمالَكُمْ الَّتى تَعْمَلُونَها لِثَوابِ اللهِ».(6)

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «هر گاه مؤمن عملش را خوب انجام دهد، خداوند متعال عملش را رشد داده، براى هر حسنه اى هفتصد حسنه قرار مى دهد، و اين، مصداق آيه شريفى است كه مى فرمايد: «كسانى كه اموال خود را در راه خدا انفاق مى كنند، همانند بذرى است كه هفت خوشه بروياند كه در هر خوشه، يكصد دانه باشد و خداوند آن را براى هر كس بخواهد [ و شايستگى داشته باشد ] دو يا چند برابر مى كند»; پس سعى كنيد كارهايتان را خوب انجام دهيد، تا به پاداش خداوند دست يابيد».

15. تأثير زمان در عمل

  قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : «اِنَّ يَوْمَ الْجُمُعَةِ سَيِّدُ الاَْيّامِ يُضاعِفُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ فيهِ الْحَسَناتِ». (7) پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «روز جمعه، برترين روزها [ ى هفته ] است. خداوند در آن حسنات را چند برابر مى كند».

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله وسلم) : «شَهْرُ رَمَضانَ شَهْرُ اللهِ عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهْرٌ يُضاعِفُ اللهُ فيهِ الْحَسَناتِ».(8)

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد: «ماه رمضان، ماه خداوند عزّ و جل و ماهى است كه خداوند حسنات را در آن چند برابر مى كند».

«لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ اَلْفِ شَهْر;(9) عملِ در شب قدر، از هزار ماه با ارزش تر است.»

16. تأثير مكان در عمل

نماز در مساجد مستحب، و برترين آنها مسجدالحرام است; البته با اينكه پاداش نماز در مساجد زيادتر است، ولى خود مساجد نيز از جهت ثواب متفاوتند; به طور مثال: نماز در مسجد بازار دوازده برابر، در مسجد قبيله بيست و پنج برابر، در مسجد جامع صد برابر، در مسجد كوفه و مسجد الأقصى هزار برابر، در مسجد پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ده هزار برابر، در مسجد الحرام هزار هزار برابر است.(10)

مسأله: نماز در حرم و بيوت انبيا (عليهم السلام) ، اوليا، صالحان، عالمان و عابدان گرچه زنده باشند، مستحب است.(11)

17. كيفيّت انجام عمل

شايسته است كه نمازگزار، از عوامل كم شدن ثواب نماز بپرهيزد; مانند، نماز خواندن در حال غلبه خواب، در حال غفلت، يا نماز خواندن در حال بازى كردن با ريش يا در حال عجله و يا در حال غلبه بول و غايط يا نگاه كردن به آسمان و  ... همچنين شايسته است در حال نماز، آنچه موجب زياد شدن پاداش مى شود، رعايت كند; مانند: استفاده از عطر، لباس تميز، انگشتر عقيق، شانه كردن موها، مسواك كردن و  ...(12)

و در روايت آمده است كه  ... هر گاه جمعيت نمازگزار [ در نماز جماعت ] از ده نفر بگذرد، اگر همه آسمان ها كاغذ، درياها مركّب، درختان قلم و جن و انس و ملائكه نويسنده شوند، نمى توانند ثواب يك ركعت آن را بنويسند. (فَاِنْ زادُوا عَلَى الْعَشَرَةِ فَلَوْ صارَتِ الْسَّماواتُ كُلُّها قِرْطاساً وَ الْبِحارُ مِداداً وَ الاَْشْجارُ اَقْلاماً وَ الثَّقَلانُ مَعَ الْمَلائِكةِ كُتّاباً لَمْ يَقْدِرُوا اَنْ يَكْتُبُوا ثَوابَ رَكْعَةِ).(13)

18. آشكار نكردن عمل (عمل پنهانى)

عَنِ الْعالِمِ (عليه السلام) : «اَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ لَهُ سَبْعُونَ ضِعْفاً وَ الْمُذيعُ لَهُ واحِدٌ».(14)

رُوِىَ عَنْهُمْ (عليهم السلام) : «اِنَّ فَضْلَ عَمَلِ السِّرِّ عَلى عَمَلِ الْجَهْرَ سَبْعُونَ ضِعْفاً».(15)

از پيشوايان معصوم (عليهم السلام) روايت شده كه «اگر كارى پنهانى انجام شود، هفتاد برابرِ كار آشكار برترى دارد».

19. تلاش براى زمينه سازى حكومت اسلامى و جهانى امام زمان (عليه السلام)

قالَ اَبُو عَبْدِ الله (عليه السلام) : «مَنْ ماتَ مِنْكُمْ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ لِهذَا الاَْمْرِ كَمَنْ هُوَ مَعَ الْقائِمِ فى فُسْطاطِهِ (ثُمَّ مَكَثَ هَنيئَةً ثُمَّ قالَ): لا بَلْ كَمَنْ قارَعَ مَعَهُ بِسَيْفِهِ (ثُمَّ قالَ): لا وَ اللهِ اَلا كَمَنْ اُسْتُشْهِدَ مَعَ رَسُولِ الله (صلى الله عليه وآله وسلم) ».(16)

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «هر كس در حال انتظار [ قيام امام زمان عجّل الله تعالى فرجه ] بميرد، مانند كسى است كه در خيمه آن حضرت در خدمت ايشان باشد; [ سپس قدرى صبر كردند و فرمودند: ] نه، بلكه مانند كسى است كه در خدمت آن حضرت مى جنگد; [ سپس فرمود: ] نه، قسم به خداوند آگاه باشيد مانند كسى است كه در خدمت پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) به شهادت رسيده باشد».

قالَ اَبُو عَبْدِ الله (عليه السلام) : «مَنْ سَرَّ اَنْ يَكُونَ مِنْ اَصْحابِ الْقائِمِ فَلْيَنْتَظِرْ وَ لْيَعْمَلْ بِالْوَرَعِ وَ مَحاسِنِ الاَْخْلاقِ وَ هُوَ مُنْتَظِرٌ فَاِنْ ماتَ وَ قامَ الْقائِمُ بَعْدَهُ كانَ لَهُ مِنَ الاَْجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدْرَكَهُ، فَجِدُّوا وَ انْتَظِرُوا».(17)

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «هر كس مى خواهد از اصحاب و ياران حضرت مهدى (عليه السلام) باشد، بايد ورع داشته باشد [ = بين خود و خداوند مراقب باشد كه هيچ گونه آلودگى به گناه پيدا نكند ] و بايد اخلاق خوب داشته باشد [ = ارتباطش با خلق خداوند نيز خوب باشد ] و در عين حال منتظر آن حضرت باشد [ = خودش و جامعه را براى آمدن آن حضرت آماده كند. ] چنين كسى اگر [ قبل از قيام آن حضرت ] بميرد و آن بزرگوار پس از مردنِ او قيام كند، اجرش مانند كسى است كه او را درك كرده است; پس بكوشيد تا جزء منتظران حضرتش باشيد».

20. مقدار اثر عمل در افراد و جامعه

قالَ اَبُو جَعْفَر (عليه السلام) : «مَنْ مَشى اِلى سُلْطان جائِر فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللهِ وَ خَوَّفَهُ وَ وَعَظَهُ كانَ لَهُ مِثْلُ اَجْرِ الثَّقَلَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الاِْنْسِ وَ مِثْلُ اَعْمالِهِمْ».(18)

حضرت باقر (عليه السلام) مى فرمايد: «هر كس پادشاه ستمگرى را نصيحت كند و [ از عذاب خداوند و نتيجه اعمال بد ] بترساند، اجرش مانند اجرِ جن و انس و عملش مانند عمل آنهاست».

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : «عَلى بابِ الْجَنَّةِ مَكْتُوبٌ: اَلْقَرْضُ بِثَمانِيَةِ عَشَر، وَ الصَّدَقَةُ بِعَشَرَة وَ ذلِكَ اِنَّ الْقَرْضَ لايَكُونُ اِلاّ فى يَدِ الْمُحْتاجِ وَ الصَّدَقةُ رُبَّما وَقَعَتْ فى يَدِ غَيْرِ مُحْتاج».(19)

حضرت صادق (عليه السلام) مى فرمايد: «بر در بهشت نوشته شده است: پاداش قرض هجده، و پاداش صدقه ده تاست; زيرا قرض به دست انسان نيازمند مى رسد; ولى صدقه ممكن است به غير نيازمند داده شود».

21. به فكر گذشتگان بودن

قالَ (عليه السلام) : «مَنْ عَمِلَ مِنَ الْمُسْلِمينَ عَنْ مَيِّت عَمَلا صالِحاً اَضْعَفَ اللهُ لَهُ اَجْرَهُ وَ نَفَعَ اللهُ بِهِ الْمَيِّتَ».(20)

امام (عليه السلام) مى فرمايد: «هر كس عملى را از طرف انسان مرده انجام دهد، خداوند پاداش او را چند برابر مى كند; علاوه بر آنكه خداوند به ميّت نيز نفع مى رساند».

2. شرايط خاص كمال تكاليف

براى كمال هر كدام از تكاليف، شرايط خاصى بيان شده كه در بحث هاى بعدى خواهد آمد. ان شاءالله

شرايط سقوط

ساقط شدن تكليف، به علل مختلفى ممكن است صورت بگيرد كه عبارتند از:

الف) از ميان رفتنِ بعضى از شرايط ثبوت تكاليف; مانند عقل و قدرت;

ب) انجامِ تكليف به صورت صحيح;

ج) پيش آمدن بعضى از عذرها; مانند،

1. اضطرار

«اِنَّما حُرِّمَ عَلَيْكُمُ الْميْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزيرِ وَ ما اُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ باغ وَ لا عاد فَلا اِثْمَ عَلَيْهِ;(21)

خداوند، فقط [ گوشت ] مردار و خون و گوشت خوك و آنچه نام غير خدا به هنگام ذبح بر آن گفته شده، حرام كرده است [ ولى ] آن كس كه ناچار شود [ براى حفظ جان خود از آن بخورد ] در صورتى كه ستمگر و متجاوز نباشد، گناهى بر او نيست».

مسأله: هر گاه براى استفاده از حرامى ناچار شود، بايد به مقدار ضرورت اكتفا كند، و استفاده بيشتر جايز نيست.(22)

2. اكراه

اكراه، وادار كردن ديگرى با تهديد بر انجام كارى است كه از انجام آن كراهت دارد كه اگر انجام ندهد، خطرى متوجّه او مى شود; مثلا او يا كسى كه به منزله اوست; مانند، پدر و فرزندش از نظر جانى، مالى يا آبرويى دچار ضرر گردد; به شرطى كه وادار كننده بر انجام آنچه تهديد مى كند، قادر باشد.(23)

مسأله: هر گاه كسى در روز ماه مبارك رمضان به جهت اكراه سرش را زير آب كند [ كار حرامى نكرده و كفاره نيز ندارد; ولى علاوه بر اينكه روزه آن روز را بايد بگيرد ] بايد قضاى آن را نيز به جا آورد.(24)

3. اجبار

بين اضطرار، اكراه و اجبار فرق است. در اضطرار، انسان از طرف كسى مورد تهديد قرار نمى گيرد; بلكه اين خودِ اوست كه انتخاب مى كند و بديهى است كه اين انتخاب، معلولِ شرايطِ سختى است كه پيش آمده; امّا در اكراه، انسان از طرف ديگرى مورد تهديد قرار مى گيرد; ولى كار را با اختيار خودش انجام مى دهد. در اجبار، انسان از طرف ديگرى چنان تحت فشار قرار مى گيرد كه كار بدون اختيار او انجام مى شود; مثل اينكه در روز ماه مبارك رمضان به زور در گلوى او آب بريزند.

مسأله: هر گاه [ در روز ماه مبارك رمضان ] ديگرى به زور سرِ او را در آب فرو برد، روزه اش صحيح است، ولى اگر آن كس دست خود را بر دارد، بايد فوراً سر را بيرون آورد و چنانچه بيرون نياورد، روزه اش باطل است.(25)

4. ضرر

در مواردى، ضرر، موجب سقوط يا تغيير حكم مى شود; به طور مثال: اگر براى امر به معروف و نهى از منكر، خطرى متوجّه شخص شود يا گرفتن روزه برايش ضرر داشته باشد نبايد آن را انجام دهد. همچنين اگر استفاده از آب براى وضو و غسل ضرر دارد، بايد تيمّم كند.

5 . تعارض اهمّ و مهمّ

هر گاه در يك زمان، دو تكليف متوجه انسان شود و نتواند بيش از يكى از آن دو را انجام دهد، بايد تكليف اهمّ را انجام دهد و تكليف مهم، ساقط مى شود.

ياد سپارى مهمّ

مواردى كه براى سقوط تكليف بيان شد (غير از انجام تكاليف به صورت صحيح) كلّى نيست; يعنى در مواردى، تكاليف ساقط نمى شود و مواردى هم كه موجب سقوط تكليف مى شود، مختلف است كه عبارتند از:

1. گاه تكليف ساقط مى شود و مكلّف هم گناه كار نيست; امّا آن تكليف به تكليف ديگرى تبديل مى شود كه به دو صورت ممكن است:

الف) در همان زمان، تكليفِ ديگرى جايگزين مى شود، به طور مثال:

مسأله: هر گاه وقت به قدرى تنگ باشد كه اگر وضو بگيرد، تمام نماز يا مقدارى از آن بعد از وقت خوانده مى شود، بايد تيمّم كند.(26)

مسأله: اگر در بين نماز از ايستادن عاجز شود، بايد بنشيند و اگر از نشستن هم عاجز شود، بايد بخوابد; ولى تا بدنش آرام نگرفته نبايد چيزى بخواند.(27)

ب) در همان زمان تكليف ندارد; ولى بعداً قضاى آن جايگزين مى شود به طور مثال:

مسأله: اگر روزه دار به قدرى تشنه شود كه بترسد از تشنگى بميرد، مى تواند به اندازه اى كه از مردن نجات پيدا كند، آب بياشامد; ولى روزه او باطل مى شود، و اگر ماه رمضان باشد، بايد در بقيّه روز از به جا آوردن كارى كه روزه را باطل مى كند، خوددارى كند (يعنى قضا دارد ولى كفّاره ندارد).(28)

مسأله: زنى كه زاييدن او نزديك است يا بچه شير مى دهد، چه روزه براى خودش يا فرزندش، ضرر داشته باشد، روزه بر او واجب نيست; ولى بعد از ماه مبارك رمضان بايد قضا كند; با اين فرق كه اگر روزه براى فرزندش ضرر داشته باشد،بايد علاوه بر قضا، براى هر روز ده سير طعام به فقير [ كفّاره ] بدهد و اگر براى خودش ضرر داشته باشد، در اينكه علاوه بر قضا، كفاره هم دارد يا نه؟ اختلاف است. بعضى از فقها فرموده اند: كفّاره ندارد، و بعضى بيان داشته اند: احتياط مستحب آن است كه كفّاره بدهد، و بعضى مانند حضرت امام (قدس سره) فرموده اند: بنابر احتياط واجب كفّاره دارد.(29)

مسأله: كسى كه نه آب دارد وضو بگيرد يا غسل كند، نه چيزى كه تيمّم بر آن صحيح است كه تيمم نمايد (فاقد الطهورين)، تكليف از او ساقط است و بايد بعداً قضاى آن را به جا آورد; اگر چه احتياط مستحب آن است كه در وقت نيز بدون طهارت بخواند و بعضى از فقها اين احتياط را واجب دانسته اند.(30)

2. گاه تكليف ساقط شده، مكلّف هم گناهى نكرده و جايگزين و قضا هم ندارد; به طور مثال:

مسأله: اگر روزه ماه مبارك رمضان را به واسطه مرض يا حيض يا نفاس نگيرد، و پيش از تمام شدن ماه مبارك رمضان بميرد، لازم نيست روزه هايى را كه نگرفته براى او قضا كنند.(31)

مسأله: كسى كه به واسطه پيرى نمى تواند روزه بگيرد يا براى او مشقّت دارد، روزه بر او واجب نيست; ولى در صورت دوم بايد براى هر روز يك مدّ ـ كه تقريباً ده سير است ـ گندم يا جو و مانند اينها به فقير بدهد.(32)

3. گاه تكليف ساقط است و جايگزين و قضا هم ندارد; ولى مكلّف گناه كار است كه چنين شرايطى را فراهم كرده است; به طور مثال: مى توانسته جان كسى را از خطر نجات دهد و نداده و او جان داده يا به او آسيبى رسيده است.

فصل پنجم

راه هاى به دست آوردن تكاليف

به دست آوردن تكاليف به وسيله يكى از راه هاى ذيل امكان پذير است:

اوّل: بهره گرفتن از معصوم (عليه السلام) ; دوم: اجتهاد; سوم: تقليد; چهارم: عمل به احتياط.(33)

اول: بهره گرفتن از معصوم (عليه السلام)

اين مسأله، در زمان ما (غيبت كبرى) غير معمول است و به جهتِ غيبتِ امام معصوم (عليه السلام) توفيق ديدار آن حضرت براى همگان ميسّر نيست.

دوم: اجتهاد

در بحث اجتهاد، مباحثى مطرح است كه به طور اجمال به نمونه اى از آن مى پردازيم:

الف) تعريف اجتهاد

اجتهاد، يك معناى لغوى و يك معناى اصطلاحى دارد معناى لغوى آن، تلاش فراوانى است كه توأم با مشقّت باشد. و از جهت اصطلاحى براى آن چند تعريف شده است:

1. اجتهاد، به معناى منتهاى كوشش براى به دست آوردن ظن و گمان به حكم شرعى است;

2. اجتهاد، ملكه اى است كه انسان توان استنباط(34) احكام شرعى را پيدا كند;

3. اجتهاد، به دست آوردن حجّت بر حكم شرعى است.(35)

ب) تاريخ اجتهاد

تاريخ فقهاى شيعه را به دو دليل بايد از زمان غيبت صغرى (260 ـ 320) آغاز كرد:

دليل اوّل: عصرِ قبل از غيبت صغرى، عصر حضور امامان (عليهم السلام) است و در عصر حضور، هر چند فقها و به معناى صحيحِ كلمه مجتهدان و ارباب فتوا ـ كه ائمه اطهار (عليهم السلام) آنها را به فتوا دادن تشويق مى كردند ـ بوده اند، ولى به جهت حضور امامان (عليهم السلام) تحت الشعاع بودند.

دليل دوم: بر حسب ظاهر، فقه مدوّنِ ما به زمان غيبت صغرى منتهى مى شود; بنابراين علم فقه، سابقه هزار و صد ساله دارد; يعنى از يازده قرن پيش تا كنون، حوزه هاى تدريس فقهى بدون وقفه برقرار بوده است.(36)

ج) مبادى و مقدمات اجتهاد

براى فقيه، تسلّط بر علوم زيادى لازم است كه عبارتند از:

1. ادبيّات عرب: يعنى صرف، نحو، لغت، معانى، بيان و بديع; زيرا قرآن و احاديث به زبان عربى است و بدون دانستن ـ حداقل در حد متعارف ـ زبان و ادبيات عربى، استفاده از قرآن و احاديث ميسّر نيست.

2. تفسير قرآن مجيد: نظر به اينكه فقيه بايد به قرآن مجيد مراجعه كند، آگاهى اجمالى به علوم تفسير براى او ضرورى است.

3. منطق: هر علمى كه در آن استدلال به كار رفته باشد، نيازمند منطق است; از اين رو، فقيه نيز بايد كم و بيش با علم منطق آشنا باشد.

4. علم حديث: فقيه بايد حديث شناس و در اثر ممارست زياد، با زبان حديث آشنا باشد.

5. علم رجال: يعنى راوى شناسى; زيرا احاديث موجود در كتاب ها را نمى توان به طور كامل قبول كرد; بلكه بايد مورد نقّادى قرار گيرد كه علم رجال، نقّادى اسناد احاديث را به عهده دارد.

6. علم اصول فقه: مهم ترين علمى كه ضرورى است در مقدمه فقه آموخته شود، علم اصول فقه است; اين علم، در واقع «علم دستور استنباط» است كه روش صحيح استنباط را از منابع فقهى به ما مى آموزد و نظر به اينكه رجوع به منابع و مدارك فقه ممكن است به گونه هاى مختلف صورت گيرد و احياناً به استنباط هاى غلط منجر شود كه برخلاف واقعيّت و نظر واقعى شارع اسلام باشد، ضرورت دارد كه در يك علم خاص از روى ادلّه عقلى و نقلىِ قطعى تحقيق شود كه طريق صحيح مراجعه به منابع و مدارك فقه و استخراج و استنباط احكام اسلامى چيست كه اين جهت را علم اصول بيان مى كند.(37)

د) اقسام مجتهد

- در تمام مسائل (مجتهد جامع)

- در بعضى از مسائل (مجتهد متجزّى)

-  مجتهد بالقوّه

-  مجتهد بالفعل

- مجتهد بالقوّه

- مجتهد بالفعل

مجتهد:(38)

سوم: تقليد

در تقليد، مباحث فراوانى مطرح است كه در ذيل بدان ها مى پردازيم:

الف) معناى تقليد: تقليد، يك معناى لغوى و يك معناى اصطلاحى دارد. معناى لغوى آن عبارت است از انداختن گردن بند به گردن ديگرى و در اصطلاح، چند نظريه در فقه آمده است:

1. تقليد، التزام به عمل طبق فتواى مجتهد معيّن است;

2. تقليد، فراگرفتن دستورها و فتواى مجتهد معيّن براى عمل است;

3. تقليد، قبول دستورها و فتواى مجتهد معيّن است;

4. تقليد، عمل به دستورها و فتاواى مجتهد معيّن است.(39)

ب) دايره تقليد (در چه مسائلى مى توان تقليد كرد؟)

مسائل اسلامى را به سه قسم تقسيم كرده اند: اصول دين، فروع دين و اخلاق كه حكم تقليد در آنها به شرح ذيل است:

l تقليد و اصول دين

اصول دين تقليدى نيست و طبق فتواى بعضى از مراجع عظام، تحقيقى و طبق نظر بعضى مانند حضرت امام (قدس سره) يقينى است.(40)

سؤال: آيا واجب است كه اعتقاد انسان به اصول دين از روى تحقيق باشد يا تقليد از اهل فنّ كفايت مى كند؟

جواب: در اصول اعتقادى، ميزان علم و يقين است و اگر از قول ديگرى حاصل شود، كفايت مى كند.(41)

قرآن كريم، كسانى را كه از نياكان و آبا و اجدادشان كور كورانه تقليد مى كنند، سرزنش كرده است; «وَ اِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما اَنْزَلَ اللهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما اَلْفَيْنا عَلَيْهِ آباؤَنا اَوَلَوْكانَ اباؤُهُمْ لايَعْقِلُونَ شَيْئاً وَ لايَهْتَدُونَ;(42) و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل كرده پيروى كنيد، مى گويند: بلكه ما از آنچه پدران خود را بر آن يافتيم پيروى مى كنيم. آيا نه اين است كه پدران آنها چيزى نمى فهميدند و هدايت نيافتند؟!»

فروع دين و تقليد

در تمام فروع دين، حتى مستحبّات و مكروهات و مباحات بايد تقليد كرد;(43) مگر در چند مورد: 1. يقينيّات; 2. ضروريّات; يعنى احكامى كه واضح و روشن است و همه مى دانند; مانند، وجوب نماز، روزه و  ...  ; 3. موضوعات; (بديهى است كه وظيفه مجتهد، بيان حكم است و تشخيص و تعيين موضوع وظيفه مقلّد است; مگر در صورتى كه خودِ موضوع نيز شرعى باشد كه در اين صورت، تعيين و تبيين موضوع با مجتهد است; مانند، نماز، حج، روزه، اعتكاف و  ...).(44)

سؤال: تشخيص موضوعات كه مربوط به مستنبطات روايات و ادلّه شرعى نيست با كيست؟ اگر با عرف است، آيا مجتهد مى تواند مصاديق عرفى را تعيين كند يا بايد به عرف واگذارد؟ و اگر در موردى نظر مقلِّد با مجتهد متفاوت بود، كدام يك از نظرها لازم الإتّباع است؟

جواب: ميزان عرف است و اگر بين مجتهد و مقلِّد اختلاف باشد، بايد از عرف نظر خواهى كنند و اگر هر يك مدّعى است كه عرف چنين است، هر يك به نظر خود عمل كند.(45)

سؤال: اگر مرجع تقليد بگويد اقامت در بلد كبير مثل تهران در دو محل، ناقضِ قصد اقامت است; لذا نماز شكسته است، ولى مقلِّد دو محل را ناقضِ قصد اقامت نمى داند، تكليف مقلِّد چيست؟

جواب: اگر دو محل بودن مفروض است، لكن اختلاف دارند كه دو محل ناقضِ است يا نه، بايد از مجتهد تبعيّت كند.(46)

سؤال: آيا تقليد در مسائل سياسى، اقتصادى، اجتماعى و خانوادگى واجب است؟

جواب: در تمام احكام شرعى بر غير مجتهد كه نمى تواند احتياط كند تقليد واجب است و فرقى بين احكام سياسى، اقتصادى، اجتماعى و غير آن نيست.(47)

تقليد و مسايل اخلاقى

چنان كه در فروع دين حتى عاديات(48) بايد تقليد كرد، در مسائل اخلاقى نيز بايد نظر مرجع تقليد را جويا شد.

سؤال: آيا غيبت بچه نابالغ مميّز يا غير مميّز جايز است؟

جواب: در بچه مميّز جايز نيست.(49)

سؤال: اگر فردى از فرد ديگرى غيبت كند، آيا بايد براى توبه، از طرف مقابل طلب رضايت نمايد يا اينكه فقط استغفار كافى است؟ در صورتى كه شرم و حيا مانع شود چه بايد كرد؟

جواب: استغفار كافى است.(50)

ج) اركان تقليد

تقليد، داراى سه ركن اساسى است: مقلَّد (مرجع); مقلِّد; دستورالعمل.

مقلَّد (مرجع)

براى مقلَّد (مرجع) شرايطى در فقه آمده كه در ذيل ذكر مى شود:(51)

1. مرد باشد;

سؤال: آيا زن مى تواند درس بخواند و به مقام اجتهاد برسد؟

جواب: امكان رسيدن به رتبه اجتهاد براى زن نيز هست; ولى نمى تواند مرجع تقليد براى ديگران باشد.(52)

2. بالغ باشد;

3. عاقل باشد;

4. شيعه دوازده امامى باشد;

5 . حلال زاده باشد;

6. مجتهد باشد;

7. اعلم باشد;

مباحث مربوط به اعلميّت از اين قرار است:

1. اعلم كيست؟ مراد از اعلم كسى است كه نسبت به قواعد و مدارك مسأله، شناختِ بيشتر و در نظاير و اخبار مسأله، اطلاع بيشتر و نسبت به فهم اخبار، واردتر و خلاصه از ديگران در استنباط قوى تر باشد كه مرجعِ تشخيص آن، خبرگان در استنباط هستند.(53)

2. آيا شرط مرجعيّت، اجتهاد است يا اعلميّت؟ بعضى از فقها در صلاحيّت براى مرجعيّت از نظر علمى، اجتهاد را كافى دانسته اند و اعلميّت را لازم نمى دانند. كسانى هم كه آن را لازم دانسته اند، بيشترشان به صورت مطلق شرط كرده اند، ولى بعضى مانند حضرت امام (قدس سره) آن را در صورت اختلافِ فتوا با غير اعلم شرط دانسته اند.(54)

3. مواردى كه فقط داشتن اجتهاد كافى است: آنهايى كه اعلميّت را شرط دانسته اند فقط مربوط به مرجعيّت دينى است; و گرنه در موارد ديگر فقط اجتهاد را كافى دانسته اند; مانند، ولايت بر ايتام، ديوانه ها، اوقافى كه متولّى ندارد، ميّتى كه وصى ندارد و  ... بلى فقط در قاضى شرط شده كه بنابر احتياط واجب كسى در آن محل از او اعلم نباشد.(55)

8 . حلال زاده باشد;

9. عادل باشد;

10. حريص به دنيا نباشد (بنابر احتياط واجب);

11. زنده باشد.

مباحث مربوط به اين شرط چنين است:

1. تقليد ابتدايى از ميّت: تقليد ابتدايى از ميّت را اكثر قريب به اتفاقِ مراجع جايز نمى دانند.(56)

2. بقاى بر تقليد ميّت: مقلِّد، نمى تواند بر فتواى مرجع از دنيا رفته باقى باشد و وظيفه او مراجعه به مرجع زنده است و اگر كسى بخواهد بر فتواى مرجعِ از دنيا رفته باقى باشد، بايد نظر مرجع زنده را نسبت به بقاى بر تقليد ميّت جويا شود.

3. حكم بقاى بر تقليد ميّت: بعضى از مراجع (مانند مرحوم آية الله شاهرودى) بقا را مطلقاً جايز نمى دانند (چه يكى از دو مرجعِ زنده و مرده اعلم، و يا هر دو مساوى باشند) و بعضى (مانند مرحوم آية الله نجفى مرعشى) بقاء را مطلقاً جايز مى دانند. امّا بيشتر مراجع اگر مرجع از دنيا رفته، اعلم باشد بقاء را به معناى عام جايز مى دانند (يعنى; بعضى بقاء را واجب و بعضى جايز مى دانند) و اگر مرجعِ زنده اعلم باشد [ اكثر مراجع ] بقا را جايز نمى دانند و اگر دو مرجع (زنده و از دنيا رفته) مساوى باشند، اختلاف است.(57)

پاورقي‌


[1] بحارالانوار، ج 71، ص 218 و ج 78، ص 69.
[2] بحارالانوار،ج71،ص 216.
[3] معارج، 23.
[4] بحارالانوار، ج 87، ص 48.
[5] بقره، 261.
[6] بحارالانوار، ج 71، ص 247.
[7] بحارالانوار، ج 89، ص 274 و 275.
[8] همان، ج 96، ص 340.
[9] قدر، 4.
[10] العروة الوثقى، ج 1، ص 452، فى الأمكنة المكروهة و المستحبة، مسأله 4.
[11] همان، مسأله 5 .
[12] العروة الوثقى، ج 1، ص 467، فصل 19، فى ما ينبغى للمصلّى.
[13] العروة الوثقى،ج1، ص 597، فى صلاة الجماعة.
[14] بحارالانوار، ج 70، ص 251.
[15] بحارالانوار،ج70،ص252.
[16] منتخب الأثر، ص 498.
[17] همان، ص 497.
[18] بحارالانوار، ج 75، ص 375.
[19] بحارالانوار، ج 103، ص 138.
[20] بحارالانوار، ج 82، ص 62.
[21] بقره، 173.
[22] تحرير الوسيله، ج 2، كتاب الأطعمة، مسأله 33.
[23] تحرير الوسيله، ج 2، كتاب الطلاق، فى شروطه، مسأله 4.
[24] العروة الوثقى، ج 2، فى المفطرات، مسأله 40.
[25] العروة الوثقى، ج 2، فى المفطرات، مسأله 40 ـ توضيح المسائل، مسأله 1615.
[26] توضيح المسائل، مسأله 280.
[27] همان، مسأله 969 و ر.ك: مسأله 260، 288، 554، 568، 648 و 672.
[28] توضيح المسائل، مسأله 1581.
[29] توضيح المسائل مراجع، مسأله 1728 و 1729.
[30] العروة الوثقى، ج 1، فى صلاة القضاء، مسأله 7.
[31] توضيح المسائل، مسأله 1702.
[32] همان، مسأله 1725.
[33] العروة الوثقى، ج 1، فى التقليد، مسأله 1.
[34] استنباط از مادّه «نبط» مشتق شده كه به معنى استخراج آب تحت الأرضى است; گويى فقها سعى خويش را در استخراج احكام تشبيه به مقنيّانى كرده اند كه با عمليّات خود از قشرهاى زيادى، آب زلال را ظاهر مى سازند.
[35] التنقيح، ج 1، ص 20 و 21.
[36] آشنايى با علوم اسلامى، ص 291.
[37] آشنايى با علوم اسلامى، ص 253.
[38] التنقيح، ج 1، ص 28 و 33.
[39] تفصيل الشريعه، ج 1، ص 43.
[40] توضيح المسائل، مسأله 1.
[41] استفتائات، ج 1، ص 1.
[42] بقره، 170.
[43] العروة الوثقى، ج 1، فى التقليد، مسأله 69.
[44] همان، مسأله 66 و 67.
[45] استفتائات، ج 1، ص 18، سؤال 40.
[46] همان، ص 17، سؤال 39.
[47] استفتاء از دفتر استفتاء.
[48] العروة الوثقى، ج 1، فى التقليد، مسأله 29.
[49] استفتائات، ج 2، ص 620، سؤال 14.
[50] همان، ص 621، سؤال 21.
[51] العروة الوثقى، ج 1، فى التقليد، مسأله 22.
[52] استفتائات، ج 1، ص 21، سؤال 54 .
[53] العروة الوثقى، ج 1، فى التقليد، مسأله 17.
[54] همان، مسأله 18 و 22.
[55] همان، مسأله 68.
[56] العروة الوثقى، ج 1، فى التقليد، مسأله 9 و 22.
[57] همان. ‌