در سايه آفتاب
(جلوه هاى رفتار علوى )

اسماعيل سعادت

- ۱ -


طليعه سخن
بسم الله الرحمن الرحيم
برجستگى شخصيت مولاى متقيان ، على عليه السلام ، به عنوان انسانى بى نظير و جامع اضداد، همواره مورد توجه محققان و دانشمندان اسلامى و حتى پژوهشگران غير مسلمان قرار گرفته و تلاشهاى مستمر و ارزنده اى نيز براى شناخت و شناساندن ابعاد وجودى آن (( قصيده بلند همت )) به عمل آمده است ، اما همه اذعان دارند كه در شناخت كامل شخصيت والاى امام على (ع ) ناتوان مانده اند و هر چه در درياى وجود سرشار از نور آن (( آيينه تمام قد استقامت )) غوطه ور شده اند، با شگفتى هاى تازه روبرو گشته اند.
نگارنده اين مجموعه نيز - كه نگاهى كوتاه دارد به (( جلوه هاى رفتار علوى )) - مدعى نيست كه توانسته سپيدى انديشه و صلابت ايمان و عشق (( علوى )) از آن گونه كه هست به تصوير كشد بلكه بر آن بوده تا از يك سو به آن خدامرد هميشه بيدار نزديك شود و نقشى هر چند كوتاه در دميدن روح معنا در وجود دوستداران آن اسوه ايمان ايفا كند و از ديگر سوى با بضاعت اندك خويش به نداى رهبر فرزانه انقلاب - حضرت آيت الله العظمى خامنه اى (مدظله ) - لبيك گويد كه فرمود:
(( سال هشتاد هم بايد سال اميرالمؤ منين به حساب بيايد و شناخته شود)) و (( بايد رفتار علوى در ميان ما مسؤ ولان نظام جمهورى اسلامى نهادينه شود؛ آن روز است كه هيچ گونه آسيب و خطرى اين نظام را تهديد نخواهد كرد))
به علاوه سهمى ناچيز در ترويج آموزه هاى گرانسنگ مولاى متقيان و الگوهاى رفتارى و نيز بيان اندرزهاى حكيمانه آن روح متعالى كه در حقيقت نوعى تلاش براى رويكرد نسل جوان به سمت باورهاى دينى و نيز مقابله با تهاجم فرهنگى بيگانه محسوب مى شود، ايفا كرده باشد زيرابه فرموده آن امام همام :
اِنَّ الْوَعْظَ الَّذِى لا يَمُجُّهُ سَمْعُ وَ لا يَعْدِلُهُ نَفُيعُ (قَوْلّ) ما سَكَتَ عَنهُ لِسانُ الْقُولِ وَ نَطَقَ بِهِ لِسانِ الْفِعْلِ
به راستى اندرزى كه هيچ گوشى آن را به دور نيندازد و هيچ سودى (سخنى ) با آن برابرى نكند، اندرزى است كه زبان گفتار از آن خموش باشد و زبان عمل بدان گويا باشد(1)
بنابر اين آنچه در شانزده (( جلوه )) به طور اختصار پيش روست ، روزنه اى است گشوده شده بر تماشاى وجود آسمانى مولاى متقيان على عليه السلام تحت عنوان (( در سايه آفتاب )) كه اميد است توجه اهالى سخن را جلب كند.
(تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد).
ناگفته پيداست كه مجموعه نوشتارهاى كتاب حاضر بى نياز از متاع گرانبهاى نقد و نظر نيست و شايسته است كاستى ها و نقصانها آشكار گردد.
از خداى متعال ، فهم و شناخت بيشتر سيره علوى و رفتار علوى را خواهانيم .
تابستان 1380
اسماعيل سعادت .
جلوه اول : اخلاص
يكى از محورها و برجستگى هاى شخصيت امام على عليه السلام اخلاص است اخلاص در حقيقت ، پاك بودن نيت از شرك و ريا و هوى و هوس است و نيز مهر و محبت و علاقه ورزى بى آلايش و خلوص نيت و عقيده پاك داشتن به تعبير ديگر اخلاص ، ترك ريا و خودنمايى است و انسان مخلص به كسى گفته مى شود كه جز رضايت حق انتظارى ندارد و در دلش چيزى جز او نيست .
امام على عليه السلام به عنوان انسانى كامل و شخصيتى ممتاز كه اطاعت از پروردگار را بر هواى خويش ‍ مقدم داشته و جز او هوايى ديگر در سر نپرورانده ، نجات ، سعادتمندى و پيروزى انسان را در گرو اخلاص ‍ مى داند و مى فرمايد:
بِالا خْلاصِ يَكُونُ الْخَلاص (2)
اخلاص داشته باش تا نجات پيدا كنى .
يا:
اَخْلِصُو اَعمالَكُم تَسْعَدوا(3)
اعمالتان را خالص كنيد تا سعادتمند شويد.
و او كه خود عصاره اى از صفا و خلوص و پاكى است ، در راه اعتلاى مكتب گام بر ميدارد؛ جان بر سر عقيده مى گذارد و تا ابديت در خاطر ياران و پيروانش باقى مى ماند تاريخ اسلام نيز مصاديق بسيارى از رفتار خالصانه آن حضرت در خود جاى داده است كه تنها به دو نمونه معروف آن اشاره مى شود:
الف ) پس از آنكه رسول خدا صلى الله عليه وآله تصميم مى گيرد از مكه به مدينه مهاجرت كند، على عليه السلام براى صيانت از جان آن حضرت و نيز جلب رضايت باريتعالى در بستر ايشان مى خوابد تا پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله به سلامت راه مدينه را در پيش گيرد. آنگاه به پاس اين اخلاص و فداكارى و جانبازى ، آيه نازل مى شود كه :
وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْرى نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّه وَ اللّه رَئُوفّ بِالْعِبادِ(4)
بعضى از مردم جان خود را در برابر خشنودى خدا مى فروشند و خدا نسبت به بندگانش مهربان است .
خود حضرت نيز به اين موضوع اشاره دارد و مى فرمايد:
وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صل الله عليه واله
أَنى لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَ لاَ عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ
وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِى فِى الْمَوَاطِنِ الَّتِى تَنْكُصُ فِيهَا الاَْبْطَالُ وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الاَْقْدَامُ نَجْدَةً أَكْرَمَنِى اللَّهُ بِهَا(5)
(( اصحاب و ياران حضرت محمد صلى الله عليه وآله كه حافظان اسرار او مى باشند، مى دانند كه
من حتى براى يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم ،
بلكه با جان خود پيامبر(ص ) را يارى كردم در جاهايى كه شجاعان قدم هايشان مى لرزيد و فرار مى كردند، آن دليرى و مردانگى را خدا به من عطا فرمود))
ب - امام حسن و امام حسين عليه السلام بيمار مى شوند، پيامبر و جمعى از ياران به عيادت آنها مى آيند رسول خدا صلى الله عليه وآله به امام على عليه السلام پيشنهاد مى كند كه براى شفاى حسنين نذرى كند نذر امام على عليه السلام و فاطمه سلام الله عليها و خدمتگزارشان (( فضه )) سه روز روزه است آنها پس از رفع كسالت عزيزانشان ، اقدام به اداى نذر مى كنند، امام افطارى هر سه روز را به مسكين و يتيم و اسيرى كه دست حاجت به درگاه آنان مى آوردند، مى بخشند اين ايثار و گذشت و عمل خالصانه موجب نزول اين آيه مى شود:
اِنَّ الابرار يَشربونَ مِن كاءسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا،
عَينا يَّشربُ بِها عبادُاللّهِ يُفَجِّرونها تَفجيرا،
يُوفونَ بِالنَّذرِ وَ يَخافُونَ يوما كانَ شرُّهُ مُستَطيرا،
وَ يُطْعِمونَ الطَّعام عَلى حُبّه مِسكينا وَّ يَتيما وَّ اَسيرا
اِنَّما نُطْعِمُكُم لِوَجْهِ اللّهِ لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاء وَ لا شُكوُرا
اِنا نَخافِ مِنْ رَبَّنايَوما عَبُوسا قَمْطَريرا)) (6)
(( همانا ابرار از جامى مى نوشند كه با عطر خوشى آميخته است ،
از چشمه اى كه بندگان خالص خدا از آن مى نوشند و از هر جا بخواهند، آن را جارى مى سازند،
آنها به نذر خود وفا مى كنند و از روزى كه عذابش گسترده است مى ترسند
و غذاى (خود) را با اينكه به آن علاقه (و نياز) دارند به مسكين و يتيم و اسير مى دهند
و مى گويند ما شما را به خاطر خدا اطعام مى كنيم و هيچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهيم .
ما از قهر پروردگارمان در روزى كه از رنج و سختى آن چهره خلق غمگين است مى ترسيم .))
نكته مهم و قابل توجه در اين آيه ، سخن امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) است :
اِنَّ عَلَيا لَمْ يَقُلْ فى مَوْضِعٍ اَنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجِه اِللَّه لا نُريدُ منكم جَزاءً وَلا شَكورا وَ لكِنَّ اَللّهِ عَلِمَ اَنَّ فى قَلبِهِ اَنَّ مااَطْعَمَ لِلّهِ فَاَخْبَرَهُ بِما يَعلَمُ مِنْ قَلبِهِ مِنْ غَيرِ اَنْ يَنْطِقُ بِهِ(7)
(( امير مومنان (عليه السلام ) در هيچ جا نگفت كه ما براى خدا به شما غذا مى دهيم ، بلكه خداوند متعال نيت قلبى آن حضرت را بدين گونه آشكار ساخت ، بى آنكه اميرالمؤ منين چيزى بر زبان جارى كرده باشد.
براساس فرمايش امام موسى بن جعفر (عليه اسلام )، اين سخن يعنى (( انما نطعمكم لوجه الله )) سخن حق است ، نه امير المومنين و اين ذات باريتعالى است كه اراده فرمود نيت قلبى او را آشكار كند و اين مهم دليلى است ديگر بر اخلاص سر شار آن جان نثار آيين حق . چنان كه در جنگ احزاب نيز، خلوص نيت را به اوج رساند و در مقابل آن پهلوان عرب - عمروبن عبدود - كه بى ادبانه به ساحت نورانى مولاى متقيان جسارت كرده بود، خويشتن دارى كرد. و براى كشتن او به اندازه بر خاستن و گشتى در حاشيه ميدان جنگ زدن ، درنگ كرد.))
بنابراين كارگزاران جامعه اسلامى كه جز پيروى از مولاى خويش انديشه اى در سر ندارند. بايد كليد موفقيت خود را در خلوص نيت و ترك ريا و خودنمايى بيابند و جامعه را از آلودگى هايى كه متملقان و چاپلوسان و دين به دنيا فروشان به وجود مى آورند، پاك سازند.
و باز سخنى از آن مدافع راستى ها و درستى ها كه دروازه هاى صدقات و خلوص را بر راهيان كرانه هاى اخلاص گشود:
اَلاِخْلاصُ اَعْلى فَوزٍ (8)
اخلاص ، والاترين سعادت و رستگارى است .
و نيز:
اَلاِخْلاصُ غايَةُالدّين (9)
اخلاص ، غايت و حد نهاى دين و آيين است .
همچنين :
طوبى لِمَن اِخْلَصَ للّهِ عَمَلَهُ وَ عِلْمَهُ وَ حُبَّهُ بُغْضَهُ وَ اَخْذَهُ وَ تَركَهُ وَ كَلامَهُ وَ صَمتَهُ(10)
خوشا به حال كسى كه كار، عمل ، دوستى ، خشم ، گرفتن ، واگذردن ، سخن گفتن و خموشى اش را براى خدا خالص گرداند.
جلوه دوم : عدالت و عدالت خواهى
نقل شده است كه يكى از زنان اشراف (11)، به جرم سرقت ، محكوم به حد گرديد: قبيله وى از (( اسامه )) كه از ياران بر جسته پيامبر بود خواستند كه نزد (( رسول ا...)) (صلى ا... عليه و آله ) او را شفاعت كند. (( اسامه )) چنين كرد اما پاسخ پيامبر اين بود:
اِنَّما هَلَكَ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ اَنَّهُمْ يُقيمُونَ الْحَدَّ عَلَى الْوضيعِ وَ يَتْرِكُونَ الشَّريفَ وَ الَّدى نَفْسى بِيَدِهِ لَوْ اَنَّ فاطِمَةَ فَعَلَتْ ذالَكَ لَقَطَعَتُ يَدَها.(12)
(( همانا اقوام قبل از شما دچار بدبختى و هلاكت گرديدند زيرا شيوه آنها اين بود كه حد الهى را بر افراد گمنام و ضعيف جارى مى كردند
و اشراف و طبقه مرفه جامه را رها مى ساختند.
قسم به آن كس كه جانم در دست اوست ، اگر همانا دخترم فاطمه اين كار را كرده بود دستش را قطع مى كردم .))
عدالت را همواره به عنوان يك عامل مهم اجتماعى ، مورد توجه اسلام بوده است . مولاى متقيان على (عليه السلام ) نيز به عنوان جانشين شايسته پيامبر گرامى اسلام (صلى ا... عليه و آله )، مبارزه با بى عدالتى ها، تبعيض ها و حق كشى را سر لوحه امور خويش قرار داده و آن را از هر چيزى بالاتر مى دانسته و آن گونه كه آن (( مجسمه عدالت )) جان خويش را در راه احقاق حق و دفاع از حقوق انسانها و مساوات تقديم كرده است .
نمونه اى از آن همه عظمت در اجراى عدالت ، داستان (( عقيل )) است كه در نهج البلاغه هم به آن اشاره شده است :
وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلاً وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِى مِنْ بُرّكُمْ صَاعاً
وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ غُبْرَ الاَْلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ
كَأَنَّمَا سُودَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ وَ عَاوَدَنِى مُؤَكداً
وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدداً فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي
فَظَنَّ أَنى أَبِيعُهُ دِينِى وَ أَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِى
فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا
فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِى دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيسَمِهَا
فَقُلْتُ لَهُ ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ يَا عَقِيلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ
وَ تَجُرُّنِى إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الاَْذَى
وَ لاَ أَئِنُّ مِنْ لَظًى (13)
(( به خدا سوگند، برادرم (( عقيل )) را ديدم كه به شدت تهيدست شده و از من درخواست داشت
تا يك من از گندمهاى بيت المال را به او ببخشم .
كودكانش را ديدم را كه از گرسنگى داراى موهاى ژوليده اند و رنگشان تيره شده ، گويا بانيل ، رنگ شده بودند.
پى در پى مرا ديدار و در خواست خود را تكرار مى كرد.
چون به گفته هاى او گوش دادم پند داشت كه دين خود را به او واگذار مى كنم و به دلخواه او رفتار؛ از راه و رسم عادلانه خود دست بر مى دارم .
آهنى را در آتش گداختم و به جسمش نزديك كردم تا او را بيازمايم .
به سان بيمارى از درد فرياد زد و نزديك بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم :
اى عقيل ، گريه كنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهنى مى نالى كه انسانى به بازيچه آن را گرم ساخته است ،
اما مرا به آتش دوزخى مى خوانى كه خدا جبارش با خشم خود آن را گداخته است ؟
تو را حرارت ناچيز مى نالى و من از حرارت آتش الهى ننالم ؟))
على (عليه السلام ) اجراى عدالت را خواهان است گرچه با سختى و مرارت همراه باشد. اصلا آن را تكليف و وظيفه مى داند و هرگز نمى پذيرد كه كارگزار او تماشاچى صحنه هاى تبعيض و بى عدالتى باشد. از آن رو ست كه به مالك مى نويسد:
ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِى خَاصَّةً وَ بِطَانَةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ
تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِى مُعَامَلَةٍ فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُ ولَئِكَ
بِقَطْعِ أَسْبَابِ تِلْكَ الاَْحْوَالِ وَ لاَ تُقْطِعَنَّ لاَِحَدٍ مِنْ
حَاشِيَتِكَ وَ حَامَّتِكَ قَطِيعَةً وَ لاَ يَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِى اعْتقَادِ
عُقْدَةٍ تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيهَا مِنَ النَّاسِ فِى شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ
يَحْمِلُونَ مَئُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذَلِكَ لَهُمْ دُونَكَ
وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِى الدُّنْيَا وَ الاْخِرَةِ وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ
مِنَ الْقَرِيبِ وَ الْبَعِيدِ وَ كُنْ فِى ذَلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً وَاقِعاً ذَلِكَ
مِنْ قَرَابَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ
مِنْهُ فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذَلِكَ مَحْمُودَةٌ(14)
(( همانا زمامداران را خواص و نزديكانى است كه خود خواه و چپاولگرند و در معاملات انصاف ندارند ريشه ستمكارى شان را با بريدن اسباب آن بخشكان . به هيچ كدام از اطرافيان و خوشاوندانت زمينى واگذار مكن و به گونه اى با آنان رفتار كن كه قراردادى به سودشان منعقد نگردد كه به مردم زيان رساند، مانند آبيارى مزارع يا زراعت مشترك كه هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند، در آن صورت سودش براى آنان عيب و ننگش در دنيا و آخرت براى تو خواهد ماند.
حق را به صاحب حق - هر كس كه باشد، نزديك يا دور - بپردازد و در اين كار شكيبا باش و اين شكيبايى را به حساب خدا بگذار گرچه اجراى حق مشكلاتى براى نزديكانت فراهم آورد تحمل سنگينى آن را به ياد قيامت برخود هموار ساز.
على (ع ) عدالت را براى طبقه اى خاص و دسته اى معلوم نمى خواهد همه افراد حتى نزديكان و ياران در برابر او يكسان هستند بزرگان صاحب منصب از نظر او با ضعيف ترين افراد جامعه تفاوتى ندارند و اين است كه ارزش عدالت على عليه السلام را نمايان مى كند او خطاب به يكى از فرماندارانش كه در امانت خيانت كرده است مى نويسد: (15)
وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ اردت بِجِهَادِكَ وَ كَأَنَّكَ
لَمْ تَكُنْ عَلَى بَينَةٍ مِنْ رَبكَ وَ كَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ
هَذِهِ الاُْمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ وَ تَنْوِى غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ
فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشدَّةُ فِى خِيَانَةِ الاُْمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ
وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ
مِنْ أَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَةِ لاَِرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذئْبِ الاَْزَل دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَةَ فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثمٍ مِنْ أَخْذِهِ........
فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ
فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِى اللَّهُ مِنْكَ لاَُعْذِرَنَّ
إِلَى اللَّهِ فِيكَ وَ لاََضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِى الَّذِى مَا ضَرَبْتُ بِهِ
أَحَداً إِلا دَخَلَ النَّارَ(16)
(( گويا تو در راه خدا جهاد نكردى ! و برهان روشنى از پروردگارت ندارى و گويا براى تجاوز به دنياى اين مردم نيرنگ مى زدى و هدف تو آن بود كه آنها را بفريبى ! و غنايم و ثروتهاى آنان را در اختيارگيرى ، پس آنگاه كه فرصت خيانت يافتى ، شتابان حمله ور شدى و با تمام توان ، اموال بيت المال را كه سهم بيوه زنان و يتيمان بود، چونان گرگ گرسنه اى كه گوسفند زخمى يا استخوان شكسته اى را مى ربايد، به يغما بردى و آنها را به سوى حجاز با خاطرى آسوده ، روانه كردى بى آنكه در اين كار احساس گناهى داشته باشى .....
پس از خدا بترس و اموال آنان را بازگردان و اگر چنين نكنى و خدا مرا فرصت دهد تا بر تو دست يابم ، تو را كيفر خواهم كرد كه نزد خدا عذر خواه من باشد و با شمشيرى تو را مى زنم كه به هر كس زدم وارد دوزخ گرديد.
و در ادامه مى فرمايد:
وَ وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِى فَعَلْتَ مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِى هَوَادَةٌ وَ لاَ ظَفِرَا مِنى بِإِرَادَةٍ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ أُزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا(17)
سوگند به خدا! اگر حسن و حسين چنان مى كردند كه تو انجام دادى ، از من روى خوش نمى ديدند و به آرزو نمى رسيدند تا آن كه حق را از آنان باز پس ستانم و باطلى را كه به ستم پديده آمده ، نابود سازم .
در جايى ديگر، امام براى پيش گيرى از وقوع تخلف به كارگزار خويش هشدار مى دهد كه خيانت در امانت نكند و بيت المال را پاس دارد:(18)
وَ إِنى أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً لَئِنْ بَلَغَنِى أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً لاََشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ ثَقِيلَ الظَّهْرِ ضَئِيلَ الاَْمْرِ(19)
(( همانا به خدا سوگندى از روى راستى مى خورم اگر گزارش كنند كه در اموال عمومى خيانت كردى ، كم يا زياد، چنان بر تو سخت گيرم كه كم بهره شده ، در هزينه عيال درمانده و خوار و سرگردان شوى !))
و نيز در جايى ديگر دارد كه به "رقاعه " يكى از كارگزاران خود مى فرمايد:
اَقِمِ الحُدودَ لِلْقَريبِ يَجْتَنبها البَعيدُ(20)
(( حدود الهى را نسبت به نزديكان اجرا كن تا افراد بيگانه از خلاف دورى كنند و غريبه ها حساب كار خود را بكنند.))
اما نااهلان كه تحمل عدالت فراگير آن عصاره شجاعت و اراده مقدس آن وجود سرشار از نور را در اجراى فرامين الهى نداشتند به مقابله اى شوم برخاستند و ناجوانمردانه او را به شهادت رساندند تا آنجا كه گفته اند: (( و قتل فى محرابه لشدة عدله )) (21)
جلوه سوم : عبوديت و بندگى خدا
وَ اجْعَلْ لِنَفْسِكَ فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيتِ
وَ أَجْزَلَ تِلْكَ الاَْقْسَامِ وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النيَّةُ
وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيَّةُ وَ لْيَكُنْ فِى خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِينَكَ إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ
الَّتِى هِيَ لَهُ خَاصَّةً فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ فِي لَيْلِكَ وَ نَهَارِكَ وَ وَف مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ
إِلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ كَامِلاً غَيْرَ مَثْلُومٍ وَ لاَ مَنْقُوصٍ بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ مَا بَلَغَ(22)
نيكوترين وقت و بهترين ساعات شب را براى خود و خداى خود انتخاب كن اگر چه همه وقت براى خداست ، اگر نيت درست و رعيت آسوده باشد.
از كارهايى كه به خدا اختصاص دارد و بايد با اخلاص انجام دهى ، انجام واجباتى است كه ويژه پروردگار است ، پس در بخشى از شب و روز، وجود خود را به پرستش خدا اختصاص ده و آنچه تو را به خدا نزديك مى كند بى عيب و نقصانى انجام ده ، اگر چه دچار خستگى جسم شوى .
على عليه السلام شخصيتى است چند بعدى ، زمامدارى است كه نظم و آهنگ كلامش ، تماشايى و فصاحت و زيبايى سخنش در حد اعجاز است ، وجودش آميزه اى از عدالت جويى و آزاديخواهى و عطوفت و مهربانى است . فداكارى و شجاعتش ، حيله خصم را در هم شكسته و علم و حكمت سرشارش ، عالميان را به ستايش واداشته است در عين حال وجود آن اسوه استوارى و دليرى ، لبريز از عشق به خداوند است . او مظهر عبوديت و بندگى خداست . شب زنده دارى است در محراب عبادت ، گريان كه براى سالكان و راهيان طريقت دوست ، واسطه فيض ربوبى است و در اعماق خويش با ذات ازلى پيوند و پيوستگى دارد سفارش ‍ "آن حقيقت ناب " به مالك اشتر، براى انتخاب بهترين ساعات شب و روز براى عبادت خدا و تاكيد بر انجام بى عيب و نقص آن ، دليلى است محكم بر اينكه اولا مسؤ ول و كارگزار اسلامى نبايد به بهانه وظيفه سنگين مسؤ وليت ، عبادت را كه اساس اسلام است از اولويت زندگى خود خارج كند و ثانيا عبادات ، انجام يك سلسله اعمال خشك و بى روح نيست كه انسان با انجام ظاهرى آن دل ، خوش دارد بلكه اعمال ظاهرى ، تنها صورت و نمايى از راز و نياز باخداوند است چنان كه مى فرمايد:
كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الاَْكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ(23)
(( بسا روزه دارى كه بهره اى جز گرسنگى و تشنگى از روزه دارى خود ندارد و بسا شب زنده دارى كه از شب زنده دارى چيزى جز رنج و بى خوابى به دست نياورد! خوشا خواب زيركان وافطارشان )) .
اعمال ظاهرى در عبادت آنگاه زنده و واقعى است كه با روح و معنى و عشق تواءم باشد چنان كه در هنگام نماز تير از پاى وجود نازنينش خارج مى كنند و او آن چنان مجذوب ذات ربويى است كه احساس درد نمى كند.
نقل است كه (( ضرارد بن ضمره ضبايى )) در حضور معاويه و در پاسخ سؤ ال او كه از على عليه السلام پرسيده بود مى گويد:
فَاشْهَدُ لَقَدْ رَاَيْتُهُ فى بَعْضِ مَواقِفِهِ وَ قَد اَرْخِى الَّيْلُ سُدُولَهُ وَ هُوَ قائِمّ فى مِحْرابِهِ قابِضّ عَلى لِحْيَتِهِ يَتَمَلْمَلُ تَمَلْمَلُ السَّليمِ وَ يَبْكى بُكاءَ الْحَزينِ(24)
همانا گواهى مى دهم كه او را ديدم در جايى ، در حالى كه شب پرده خود را گسترده بود و او در محرابش ‍ ايستاده بود، محاسن خويش را گرفته بود و چون مارگزيده به خود مى پيچيد و اشك برگونه هايش مانند سيل جريان داشت .
امام (عليه السلام ) در جاى ديگر فلسفه عبادت و بندگى خدا را به دست آوردن تواضع و فروتنى و مبارزه با كبر و خود پسندى مى داند و مى فرمايد:
وَ عَنْ ذَلِكَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ
وَ الزَّكَوَاتِ وَ مُجَاهَدَةِ الصيَامِ فِى الاَْيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ
تَسْكِيناً لاَِطْرَافِهِمْ وَ تَخْشِيعاً لاَِبْصَارِهِمْ وَ تَذْلِيلاً لِنُفُوسِهِمْ
وَ تَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ وَ إِذْهَاباً لِلْخُيَلاَءِ عَنْهُمْ وَ لِمَا فِى ذَلِكَ
مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً وَ الْتِصَاقِ كَرَائِمِ الْجَوَارِحِ
بِالاَْرْضِ تَصَاغُراً
انْظُرُوا إِلَى مَا فِى هَذِهِ الاَْفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ
وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ(25)
(( خداوند بندگانش را، با نماز و زكات و تلاش در روزه دارى ، حفظ كرده است ، تا اعضا و جوارحشان آرام ، ديدگانشان خاشع ، جان و روانشان فروتن و دل هياشان متواضع باشد؛ و كبر و خود پسندى از آنان رخت بربندد، چرا كه در سجده ، بهترين جاى صورت را به خاك ماليدن ، فروتين مى آورد و گذاشتن اعضاء پر ارزش بدن بر زمين ، اظهار كوچكى كردن است )) .
(( ... به آثار عبادات بنگريد كه چگونه شاخه هاى درخت تكبر را درهم مى شكند؟ و از روييدن كبر و خود پرستى جلوگيرى مى كند!))
از اين همه ، چنين بر مى آيد كه سالكان راه خدا و كارگزران و متصديان امور مسلمين نبايد به دليل گرايشهاى اجتماعى ، اقتصادى ، سياسى و... از عبادت و خود سازى پرهيز كنند، بلكه بايد اوقاتى را براى عبادت ، محاسبه نفس و بازنگرى اعمال قرار دهند تا هم گذشته خويش را ارزيابى كنند و هم نسبت به انجام وظايف و آينده ، متعهد گردند. به عبارتى وظايف زياد و مسئووليت ها هر چند در آن رضايت خدا قرار داشته باشد، نبايد انسان را از تهذيب و مبارزه با نفس كه با عبادت و راز و نياز و شب زنده دارى عملى مى شود، باز دارد. زيرا آنها كه از انجام واجبات و عبادت خداوند سرپيچى كرده اند، زيانكارند و در روز باز خواست و هنگام بررسى اعمال ، سرگشته و پشيمان مى شوند و البته راه به جايى نخواهند برد.
امام على (عليه السلام ) در خطبه 175 مى فرمايد:
عِبَادَ اللَّهِ احْذَرُوا يَوْماً تُفْحَصُ فِيهِ الاَْعْمَالُ
وَ يَكْثُرُ فِيهِ الزلْزَالُ وَ تَشِيبُ فِيهِ الاَْطْفَالُ
اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ
وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ
أَعْمَالَكُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ لاَ تَسْتُرُكُمْ
مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ وَ لاَ يُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ
بَابٌ ذُو رِتَاجٍ
(( بندگان خدا! از روزى بترسيد كه اعمال و رفتار انسان وارسى مى شود، روزى كه پر از تشويش و اضطراب است و كودكان در آن روز پير مى گردند.
اى بندگان خدا! بدانيد كه از شما نگهبانانى بر شما گماشته اند و ديده بانهايى از پيكرتاان برگزيده اند - حافظان راستگويى - كه اعمال شما را حفظ مى كنند و شماره نفسهاى شما را مى شمارند، نه تاريكى شب شما را از آنان مى پوشاند و نه درى محكم شما را از آنها پنهان مى سازد)) .
مولوى نيز براى افراد سر افكنده اى كه قدر سرمايه درونى خويش را ندانسته اند از وانفساى روز قيامت مى گويد:

چون قيامت پيش حق صفها زده
در حساب و در مناجات آمده
ايستاده پيش يزدان اشكريز
بر مثال راست خيز رستخيز
حق همى گويد چه آوردى مرا
اندر اين مهلت كه دادم من تو را
عمر خود را در چه پايان برده اى
قوت و قوت در چه فانى كرده اى
گوهر ديده كجا فرسوده اى
پنج حس را در كجا پالوده اى
چشم و گوش و هوش و گوهرهاى عرش
خرج كردى چه خريدى تو ز فرش
دست و پا دادمت چون بيل و كلند
من ببخشيدم ز خود آن كى شدند
همچنين پيغامهاى درد گين
صد هزاران آيد از حضرت چنين
نعمتت دادم بگو شكرت چه بود
دادمت سراميه هين بنماى سود(26)
جلوه چهارم : ساده زيستى و دورى از تشريفات
نامه اى است از اميرالمؤ منين به يكى از حكمرانان به نام (( عثمان بن حنيف )) كه عامل امام على (عليه السلام ) بوده است در بصره . عثمان در ضيافت توانگران شهر شركت كرده بود در حالى كه فقرا را در آن مجلس راه نبود. امام (عليه السلام ) سخت آشفته مى شود و دست به قلم مى برد:
يَا ابْنَ حُنَيْفٍ فَقَدْ بَلَغَنِى أَنَّ رَجُلاً مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ
دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الاَْلْوَانُ
وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ
قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوُّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوُّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ
مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ
بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ أَلاَ وَ إِنَّ لِكُل مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِى
بِهِ وَ يَسْتَضِى ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلاَ وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ
دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلاَ وَ إِنَّكُمْ لاَ تَقْدِرُونَ
عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِى بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ
مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لاَ ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لاَ أَعْدَدْتُ
لِبَالِى ثَوْبِى طِمْراً وَ لاَ حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لاَ أَخَذْتُ مِنْهُ إِلا كَقُوتِ
أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَوْهَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ(27)
(( اى پسر حنيف ، به من گزارش دادند كه مردى از سرمايه داران بصره تو را به مهمانى خويش فراخوانده و تو به سرعت به سوى آن شتافتى ، خوردنى ها رنگارنگ براى تو آوردند و كاسه هاى پر از عذا پى در پى جلوى تو نهادند، گمان نمى كردم مهمانى مردمى را بپذيرى كه نيازمندانشان با ستم محروم شده و ثروتمندانشان بر سر سفره دعوت شده اند. انديشه كن در كجايى و بر سر كدام سفره مى خورى ؟
... آگاه باش ! امام شما از دنياى خود به دو جامه فرسوده و دو قرص نان رضايت داده است . بدانيد كه شما توانايى چنين كارى را نداريد، اما با پرهيز كارى و تلاش فراوان و پاكدامنى و راستى ، مرا يارى دهيد. پس ‍ سوگند به خدا! من از دنياى شما طلا و نقره اى نيندوخته و از غنيمت هاى آن چيزى ذخيره نكرده ام ؛ بر دو جامه كهنه ام جامه اى نيفزودم و از زمين دنيا حتى يك وجب در اختيار نگرفتم . دنياى شما در چشم من دانه تلخ درخت بلوط ناچيزتر است !...)) .
ساده زيستى و دورى از تكلف و تجملات از اصول زندگى على (عليه السلام ) است كه بر جستگى خاصى دارد، چنان كه سيره علوى در طول تاريخ ، زينت بخش زندگى اولياء الله و بزرگان دين بوده است .
شخصيت جامع و برتر آن (( حقيقت ناب )) در عين دسترسى به امكانات دنيوى و جايگاه عظيمى كه به عنوان خليفه مسلمين دارد به كمترين و ناچيزترين داشته ها اكتفا و قناعت مى كند و خواهش هاى بى جاى نفس را اجابت نمى كند.
او كه اسير عادت نيست و بار خود را از تكلفات ، سبك كرده ، بى خوف و هراس به مقابله با زشتى ها مى رود و نمايندگان خود را از روى آوردن به تجملات باز مى دارد.
امام المتقين در ادامه مى فرمايد:
وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً أَسْتَثْنِى فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ
لاََرُوضَنَّ نَفْسِى رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ
إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ
مَأْدُوماً وَ لاََدَعَنَّ مُقْلَتِى كَعَيْنِ مَاءٍ نهج البلاغة ص :
نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ
مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ
وَ يَأْكُلُ عَلِيُّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا
اقْتَدَى بَعْدَ السنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ
وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ (28)
(( به خدا سوگند، سوگندى كه تنها اراده خدا در آن است ، چنان جان خود را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان ، هرگاه بيابم شاد شود و به نمك به جاى نان خورش قناعت كند و آن قدر از چشم ها اشك ريزم كه چونان چشمه اى خشك درآيد و اشك چشمم پايان پذيرد. آيا سزاوار است كه چرخندگان ، فراوان بخورند و راحت بخوابند و گله گوسفندان پس از چرا كردن به اَغُل رود كنن و على نيز (همانند آنان ) از زاد و توشه خود بخورد و استراحت كند؟ چشمش روشن باد! كه پس از ساليان دراز، چهارپايان رها شده و گله هاى گوسفندان را الگو قرار دهد!!))
روح تعالى و حقيقت جوى على (ع ) آرام نمى گيرد و در سراسر دوران خلافت با زبان و قلم و به صراحت به هر كسى كه از جاده تعادل اسلام منحرف شده است ، امر و نهى و به خاطر عمل ناصواب سرزنش مى كند.
اما پس از آنكه گزارشى در مورد (( شريح قاضى )) (29) به او مى رسد، وى را فرا مى خواند و مى گويد: (( به من خبر دادند كه خانه اى به هشتاد دينار خريده اى و سندى براى آن نوشته اى و گواهانى آن را امضاء كرده اند)) .
شريح گفت : آرى اى اميرمؤ منان امام عليه السلام نگاه خشم آلودى به او كرد و فرمود:
يَا شُرَيْحُ أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لاَ يَنْظُرُ فِى كِتَابِكَ وَ لاَ يَسْأَلُكَ عَنْ بَينَتِكَ حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً وَ يُسْلِمَكَ إِلَى قَبْرِكَ خَالِصاً فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لاَ تَكُونُ ابْتَعْتَ هَذِهِ
الدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ أَوْ نَقَدْتَ الثَّمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلاَلِكَ فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْيَا وَ دَارَ الاْخِرَةِ. أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِى عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اشْتَرَيْتَ
لَكَتَبْتُ لَكَ كِتَاباً عَلَى هَذِهِ النُّسْخَةِ فَلَمْ تَرْغَبْ فِى شِرَاءِ هَذِهِ الدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ
هَذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ مِنْ مَيتٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ مِنْ جَانِبِ الْفَانِينَ وَ خِطَّةِ الْهَالِكِينَ وَ تَجْمَعُ هَذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ
الْحَدُّ الاَْوَّلُ يَنْتَهِى إِلَى دَوَاعِى الاْفَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّانِى يَنْتَهِى إِلَى دَوَاعِى الْمُصِيبَاتِ وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ يَنْتَهِى إِلَى الْهَوَى الْمُرْدِى وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ يَنْتَهِى
إِلَى الشَّيْطَانِ الْمُغْوِى وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هَذِهِ الدَّارِ اشْتَرَى هَذَا الْمُغْتَرُّ بِالاَْمَلِ مِنْ هَذَا الْمُزْعَجِ بِالاَْجَلِ هَذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِز الْقَنَاعَةِ وَ الدُّخُولِ
فِى ذُل الطَّلَبِ وَ الضَّرَاعَةِ فَمَا أَدْرَكَ هَذَا الْمُشْتَرِى فِيمَا اشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَكٍ فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ الْمُلُوكِ وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ وَ مُزِيلِ مُلْكِ
الْفَرَاعِنَةِ مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَرَ (30)
(( اى شريح ! به زودى كسى به سراغت مى آيد كه به نوشته ات
نگاه نمى كند و از گواهانت نمى پرسد، تا تو را از آن خانه بيرون كرده و تنها به قبر بسپارد.
اى شريح ! انديشه كن كه آن خانه را با مال ديگران يا با پول حرام نخريده باشى كه آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست داده اى .
اما اگر هنگام خريد خانه ، نزد من آمده بودى ، براى تو سندى مى نوشتم كه ديگر براى خريد آن به درهمى يا بيشتر رغبت نمى كردى ، آن سند را چنين مى نوشتم :
اين خانه اى است كه بنده اى خوار از مرده اى آماده كوچ خريده ، خانه اى از سراى غرور كه در محله نابود شوندگان و كوچه هلاك شدگان قرار دارد اين خانه به چهار جهت منتهى مى گردد:
يك سوى آن به آفت ها و بلاها، سوى دوم آن به مصيبت ها، سوى سوم به هوا و هوس هاى سست كننده و سوى چهارم آن به شيطان گمراه كننده ختم مى شود و در خانه به روى شيطان گشوده است اين خانه را فريب خورد آزمند، از كسى كه خود به زودى از جهان رخت بر مى بندد، به مبلغى كه او را از عزت و قناعت خارج و به خوارى و دنيا پرستى كشانده ، خريدارى كرده است .
هر گونه نقصى در اين معامله باشد، بر عهده پروردگارى است كه اجساد پادشاهان را پوشانده و جان جباران را گرفته و سلطنت فرعون ها چون (( كسرى )) و (( قيصر)) و (( تبع )) و (( حمير)) را نابود كرده است ،))
امام خمينى رحمة الله عليه اين فرزند شايسته على عليه السلام كه به حق مصداق بارز (( الشيعة من شايع عليا)) بود، در پيامى به مناسبت گشايش دومين دوره مجلس شوراى اسلامى مى فرمايد:
(( اگر بخواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابر قدرتها و سلاحهاى پيشرفته آنان و شياطين و توطئه آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستى عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد مردان بزرگ كه خدمتهاى بزرگى را براى ملتهاى خود كردند اكثرا ساده زيست و بى علاقه به زخارف دنيا بودند آنها كه اسير هواهاى پست نفسانى و حيوانى بوده و هستند براى حفظ يا رسيدن به آن ، تن به هر ذلت و خوارى مى دهند و در مقابل زور و قدرتهاى شيطانى ، خاضع و نسبت به توده هاى ضعيف ، ستمكار و زور گو هستند، ولى وارستگان به خلاف آنانند چرا كه با زندگانى اشرافى و مصرفى نمى توان ارزشهاى انسانى ، و اسلامى را حفظ كرد)) (31)
اين سخن نيز از رهبر فرزانه و هوشمند انقلاب اسلامى حضرت آيت الله العظمى خامنه اى (دامت بركاته ) است كه :
(( نمى شود ما در زندگى مادى بغلطيم و بخواهيم مردم به شكل يك اسوه به ما نگاه كنند؛ مردمى كه خيلى شان از اقليات محرومند در اين راه بايد از خيلى چيزها گذشت ، نه فقط از شهوات حرام ، از شهوات حلال هم بايد گذشت نمى گويم مثل پيامبر باشيد، نمى گويم مثل اميرالمؤ منين عليه السلام باشيد كه شاگرد پيامبر است اما در اين راه قدم برداريد كمتر خرج كنيد، كمتر بذل و بخشش كنيد، كمتر به زندگى شخصى خودمان بپردازيم در اين تغيير دكوراسيونها و تغيير خانه ها و خرجهاى اضافى بايد حد و مرز معلوم كنند.... انجام ظاهر سازى هاى غير واقعى در شهرها و مناطقى كه مسؤ ولين به آنجا سفر مى كنند، موجب بدبينى مردم نسبت به نظام و دولت مى شود)) (32)
بنابر اين ، از آنچه آمد، در مى يابيم كه متوليان امور مسلمين و فرماندهان و فرمانداران كه اسوه و الگو و مقتداى ديگران هستند، بايد ساده زيتسى را آن گونه كه شايسته مقام و منزلت اجتماعى آنان است ، پيشه خود سازند و بار خويش را براى پاسخگويى در روز واپسين سبك گردانند، به قول بابا طاهر:
دلا راه تو پر خار و خسك بى
گذرگاه تو بر اوج فلك بى
گر از دستت بر آيد پوست از تن
برآور تا كه بارت كمترك بى