فضائل و سيره امام حسين - عليه السلام - در كلام بزرگان

عباس عزيزى

- ۱۱ -


348 - القتل اولى من ركوب العار  
امام حسين عليه السلام به لشكر ابن سعد پيشنهاد جنگ تن به تن داد، هر كسى براى مبارزه با حسين عليه السلام به ميدان مى آمد كشته مى شد، تا آن كه عده زيادى از لشكر ابن سعد كشته شدند، امام عليه السلام مى جنگيد در حالى كه اين رجز را مى خواند: مرگ بهتر از زندگى مذلت باز است و ننگ بهتر از وارد شدن در آتش دوزخ است (430)
امام حسين (ع ) پيوسته مى جنگيد تا آنكه كه در كشاكش جنگ لشكر ميان امام عليه السلام و خيمه ها فاصله انداختند، (غيرت حسين به جوش آمده و) فرياد برآورد: واى بر شما اى پيروان و شيعيان خاندان ابى سفيان ! اگر دين نداريد و از روز قيامت نيز نمى ترسيد، حداقل در اين دنيا آزاد مرد باشيد و اگر آنگونه كه گمان داريد عرب هستيد، پس به اصل و نژاد خويش ‍ بازگرديد (431)
شمر كه خدايش لعنت كند: گفت : چه مى گويى اى پسر فاطمه ؟!
امام عليه السلام فرمودند، مى گويم كه من با شما مشغول جنگ و نبردم و شما با من ، و زنان در اين باره گناهى ندارند، پس تا هنگامى كه من زنده ام مگذاريد كه اين سركشان و جاهلان و ستمگران متعرض حرم من بشوند!
شمر - كه لعنت خدا بر او باد - گفت : اى پس فاطمه ؟ حرفت را پذيرفتيم ! سپس همگى آماده جنگ با آن حضرت شدند. (432)
349 - مظهر غيرت و عزت نفس  
از صفات برجسته انسانى يكى هم غيرتمندى است غيرتمندى و غيرت ورزى به خود و به خاندان و يارانش .
در مورد غيرت ورزى حسين عليه السلام به خويشتن انبوه سخنان افتخار آفرين و اشعار حماسى و سروده هاى پر محتوا و ستم سوزش ، به هنگام يورش قهرمانانه به سپاه دشمن ، بلند آوازه و شناخته شده است .
همانگونه كه عملكرد غيرتمندانه و افتخار آفرين او بسيار است ، كه اينكه يك نمونه آن را كه قلب ها را جريحه دار مى سازد، مى نگريم :
در روز جاودانه عاشورا هنگامى كه آن حضرت بر اثر شدت زخم ها و ضربت كارى عنصر ددمنشى به نام صالح بن وهب ، توان نشستن بر فراز مركب و ادمه دفاع را از دست داد و به طرف راست چهره مقدسش ، بر روى خاك افتاد؛ همان ويژگى غيرتمندى و عزت نفسش بدو اجازه آرميدن بر روى خاك و شنيدن شماتت دشمن بى فرهنگ را نداد؛به همى جهت با زحمت بسيار بپا خاست و اين بار بر روى پاى خويش به دفاع از حق پرداخت .
پس از چندى شدت صدمات وارده ، قدرت ايستادن را نيز از او سلب كرد، به ناچار در وسط ميدان نبرد نشست و در حالى كه حلقه محاصره بر او تنگ تر مى شد، غيرتمندانه و شجاعانه به دفاع از حق ادامه داد. اين مرحله نيز با شدت يافتن زخمهاى و ادمه خونريزى غير ممكن شد و پيشواى غيرتمندان عالم ، در واپسين لحظات شهادت قرار گرفت ، اما شگفتا كه در آن لحظات نيز به زحمت بپا مى خاست و بر خاك مى افتاد تا دشمن ، كار او را تمام شده ننگرد و جرات جسارت و شماتت نيابد... (433)
غيرتمندى و غيرت ورزى او در مورد خاندانش نيز درس آموز و شنيدنى است او تمام تلاش خويش را براى تدابير دفاعى به كار گرفت با حفر خندق بر اطراف خيمه ها، با افروختن آتش هاى شعله ور و پر شراره در درون خندق (434)و با فرا خواندن پياپى دشمن زبون ، كه :
اقصدونى بنفسى و اتركوا حرمى
شما با من در پيكاريد نه با خاندانم ، پس به خيمه ها نزديك نشويد
و اين غيرتمندى به جايى رسيد كه با شنيدن خبر هجوم به خيمه ها، آب گوارايى را كه با زحمت بسيار بدان دست يافته و براى نوشيدن به دهان نزديك ساخته بود به زمين پاشيد و با همان حالت عطش براى دفاع از خيمه ها شتافت (435)
O بخش پنجم : حسين (ع ) مظهر عزت نفس 
350 - عزت مرد چيست ؟  
مردى بر حسين عليه السلام وارد شد و گفت : اى پسر پيغمبر! پرسش هايى دارم كه اگر اجازه فرماييد بگويم .
امام فرمود: بگو آنچه مى خواهى
مرد گفت : ميان ايمان و يقين چقدر فاصله است ؟
امام فرمود: چهار انگشت
مرد گفت : چگونه است ؟ بيان فرماييد.
امام عليه السلام فرمود: الايمان ما سمعناه و اليقين ما رايناه و بين السمع و البصر اربع اصابع ايمان مربوط به چيزهايى است كه با گوش مى شنويم و يقين مربوط به چيزهايى است كه با چشم مى بينيم و ميان گوش و چشم فاصله چهار انگشت است .
مرد: فاصله بين زمين و آسمان چقدر است ؟
امام عليه السلام : به اندازه دعايى كه به اجابت برسد
مرد: ميان شرق و غرب چقدر فاصله است ؟
امام عليه السلام به اندازه سير يك روز خورشيد.
مرد: فما عزالمرء عزت مرد به چيست ؟
امام عليه السلام : استغنائه عن الناس عزت يك مرد به بى نيازى او از مردم است .
مرد: فما اقبح شى ء چه چيز از همه زشت تر است ؟
امام عليه السلام : هوسرانى پيران ، سختگيرى پادشاهان ، دروغگويى شريفان ، بخل ورزيدن ثروتمندان و حريص بودن دانشمندان از همه چيز زشت تر است
مرد: اى فرزند رسول خدا! درست فرمودى اينك به من بگوييد امامان پس ‍ از رسول خدا چند نفرند؟
امام فرمود: دوازده نفر به تعداد نقباى بنى اسرائيل
عرض كرد نام هايشان را توضيح دهيد امام كمى تاءمل فرمود، سپس گفت : اى برادر عرب ! جانشين پس از رسول خدا اميرالمؤ منين على بن ابيطالب و حسن بن على و حسين بن على و من و نه فرزند از نسل من مى باشند. يك به يك نام برد تا به نهمى رسيد و فرمود: وى زنده مى ماند تا در آخر زمان قيام كند. (436)(437)
351 - جايگاه عزت  
روايت شده كه امام حسين عليه السلام فرمود: (عزت و بى نيازى (از جايگاه خود) بيرون آمده و به گردش پرداختند، چون با توكل برخورد نمودند، (خود را جلوه هايى از آن ديده و) در آن مقيم گشتند. (438)
352 - حفظ عزت نفس تا لحظه مرگ  
علاوه بر خصائص و اوصاف گذشته ، امام عليه السلام عزت نفس خود را تا دم مرگ حفظ نمود و دست به بيعت نداد اگر به بيعت در مجلس وليد تن در نداد اين چندان مهم نبود زيرا عوامل و شرايط موجود، امام را در آن مجلس ‍ در محاصره و مضيقه به تمام معنا نگذاشت و شهر مدينه وطن خودش بود و ياران پيغمبر كم بيش در آنجا وجود داشتند و مخالفين يزيد با حسين عليه السلام همراه بودند و آل هاشم همه دسته جمعى منتظر فرمان امام دم در مجلس وليد تنها بيعت و پذيرفتن خلافت يزيد بود و از پذيرش اطاعت ابن زياد سخنى در بين نبود.
از مطالعه تاريخ قيام امام معلوم مى شود كه پس از محاصره آن حضرت دو مساءله مطرح بوده است يكى آنها امام خلافت يزيد را بپذيرد و ديگر آنكه ذليلانه و خاضعانه تسليم ابن زياد گردد.
امام در يكى از خطبه هاى روز عاشورا به اين مطلب اشاره فرمود: الا آن دعى بن دعى قد ركزنى بين اثنتين : بين السله و الذله هيهات منا الذله فابى الله ذلك لرسوله و للمو منين الخ . (439)
يعنى : آگاه باشيد اين پسر خوانده پسر خوانده (ابن زياد) مرا بين دو امر ناچار كرده : يا شمشير كشيدن و جنگ كردن و يا قبول ذلت ، حال اينكه محال است از ما ذلت ، زيرا خداوند آن را بر رسول خود و بر مؤ منين روا ندانسته .
در اين خطبه از خلافت يزيد حرفى مطرح نيست و آنچه مطرح است بايد حسين عليه السلام بدون قيد و شرط تسليم ابن زياد گردد و معلوم نبود كه او با امام چه رفتار خواهد كرد و حسين عزيز عزت نفس خود را باز حفظ كرد و حسين عزيز عزت نفس نخود را باز حفظ كرد به علت آنكه خداوند به ذلت مؤ من اجازه نداده ، بعلاوه شرافت ذاتى و عظمت خانواده حسين اين اجازه را نمى دهد لذا مى فرمود،: (حجور طابت و انوف حميه و نفوس ‍ ابيه )(440) و آغوش هاى پاك حسين را پرورش داد و گردان فروزان با غيرت و نفس هاى غير خاضع كه حسين (ع ) از آنها به مبارزه امام بيشتر تجلى كرد گو آنكه مقاومت حسين عليه السلام در مقابل دستگاه ديكتاتورى يزيد در همه مراحل مردانه و شجاعانه بود، وليكن اين عظمت روحى از صبح عاشورا تا وقت شهادتش حيرت انگيز و بهت آور است ؛و بدون مبالغه هيچ قلم توانا و زبان گويايى نمى تواند آن را چنان كه هست تحرير و تقرير نمايد.
353 - من دست ذلت نخواهم داد!  
آنگاه كه حسين بن على عليه السلام در محاصره شديد نيروهاى مسلح ابن زياد قرار گرفته و سپاه متجاوز آماده بود تا با يك حمله كار آن را يكسر كند، و آنگاه كه برق شمشيرهاى هزاران نظامى مسلح دشمن (441) چشم ها را خيره كرده و دل ها را مى لرزاند، و آنگاه كه سوز تشنگى ، سراپاى وجود امام را مى گداخت و جهان در چشمش تيره و تار شده بود، آنگاه كه زنان و كودكان امام در خيمه ها منقلب و پريشان ، در حال سوز و گداز به سر مى بردند، آنگاه كه خاندان آن حضرت در حال بلاتكليفى و نگرانى از آينده و در انتظار اسارت دقيقه شمارى مى كردند، و آنگاه كه ناله هاى جانسوز زنان و كودكان تشنه و سرگردان تشنه و سرگردان قلب پر مهر حسين عليه السلام را مى لرزاند و جگرش را چاك مى زد، امام در چنين اوضاع وحشت زا و كوبنده اى كه هر پهلوان مرد افكنى را بيچاره مى كند، و در چنين عرصه پرمحنتى كه شير دلان را به زانو در مى آورد، و در ميان چنين طوفان بلايى كه هر ناخداى زبر دست ، خود را گم مى كند مى فرمود، هيهات منا الذله ما هرگز ذلت را نمى پذيريم و مى گفت لا اعطينهم بيدى اعطاء الذليل (442)من دست ذلت به دست اينان نمى دهم .
سلام گرم عاشقان آزدگى بر تو باد اى رهبر آزداگان كه ذلت را نپذيرفتى و به خون خود غلتيدى درود پرشور شيفتگان حق و عدالت بر روانت اى فرشته بشر سيما كه در راه عدالت عاشقانه جان دادى .
354 - روح ذلت ناپذير حسين (ع )  
سير كردن گرسنه اس در روز پريشانى ، خوراك دادن به پدر از دست داده اى
از بستگان ، يا بينوايى خاك نشين ، كارى است بزرگ و خدا پسندانه كه مورد توصيه قرآن است (443)و بر فضيلت بى نظير امام حسين عليه السلام همين بس كه نجات از عقبه در اين آيه شريفه به آن حضرت تفسير شده است . (444)
آن حضرت در شبانه روز عاشورا به اين عبادت بزرگ تمكن نيافت ، چرا كه روز عاشورا علاوه بر اينكه روز تشنگى بود، به دليل محاصره اقتصادى ، روز گرسنگى هم بود. به همين جهت حضرت سجاد عليه السلام فرمود:
فرزند گرامى پيامبر، گرسنه و تشنه به شهادت رسيد (445)
اما مساءله تشنگى به دو جهت تكرار شد و سخنى از گرسنگى و طلب مواد غذايى از دشمن به ميان نيامد نخست به دليل شدت بيشتر عطش ، بدان تاكيد شد و ديگر به دليل ذلت بار بودن طلب غذا و ناسازگار بودن آن با روح بلند و آزادمنشانه و ذلت ناپذير امام حسين عليه السلام و يارانش كه نه تنها از طلب طعام خود دارى كردند، بلكه از همين ديدگاه بود كه وقتى برخى از مردم كوفه به كودكان خرما و گردو دادند، خواهر گرانقدرش خروشيد كه : صدقه بر ما روا نيست و آنها را دور ريخت (446) چرا كه پذيرفتن غذاى آنان در آن شرايط را، ذلت بار مى نگريست و آن را اگرچه زكات هم نباشد بر خاندان رسالت روا نمى دانست (447)
355 - من بزرگ شده دامان پاكانم !  
خطبه اى دارد اباعبدالله در روز عاشورا، در آن وقتى كه از نظر ظاهر، همه اميدها قطع شده است و هر كسى باشد، خودش را مى بازد، ولى اين خطبه آنچنان شور و احساسات دارد كه گويى آتش است كه از دهان حسين بيرون مى آيد، اين قدر داغ است .
آيا اين جمله ها شوخى است ؟ الا و ان الدعى ابن الدعى قدر كز بين اثنين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله !
پسر زياد از شمشيرش خون مى چكيد. پدر سفاكش بيست سال قبل آنچنان از مردم كوفه زهر چشم گرفته بود كه تا مردم كوفه شنيدند پسر زياد ماءمور كوفه شده است ، خود به خود از ترس خزيدند به خانه هاى خودشان ، چون او و پدرش را مى شناختند كه چه خونخوارهايى هستند.
همين كه پسر زياد آمد به كوفه و امير كوفه شد، به خاطر رعبى كه پدرش در دل مردم كوفه ايجاد كرده بود، مردم از دور مسلم پراكنده شدند اينقدر مردم مرعوب اينها بودند.
حسين خطاب به مردم كوفه مى فرمايد: الا و ان الدعى ابن الدعى مردم ! آن زنازاده پسر زنازاده ، آن امير و فرمانده شما قدر كز بين اثنين بين السله و الذله (گريه استاد ) مى دانيد به من چه پيشنهاد مى كند؟ مى گويد: حسين ! يا بايد خوار و ذليل من شوى و يا شمشير به اميرتان بگوييد كه حسين مى گويد: هيهات منا الذله حسين تن به خوارى بدهد؟! (گريه استاد)
آيا او خيال كرده كه من مثل او هستم ؟ يابى الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت (گريه ايستاد) خدا مى خواهد حسين چنين باشد. شما مگر نمى دانيد، آن زنازاده مگر نمى داند كه من در چه دامنى بزرگ شده ام ؟ من روى دامن پيغمبر بزرگ شده ام ، روى دامن على مرتضى بزرگ شده ام ؟ من روى دامن پيغمبر بزرگ شده ام ، روى دامن على مرتضى بزرگ شده ام ، من از سينه فاطمه شير خورده ام (گريه استاد) آيا كسى كه از سينه زهرا شير خورده باشد، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زياد مى دهد؟! هيهات منا الذله ما كجا و تن به خوارى دادن كجا؟!

356 - روح عزت و بزرگ منشى  
امام حسين عليه السلام مى فرماى : موت فى عز خيز من حياه فى ذل ؛ (448)مردن در سايه عزت بهتر است از زندگى با ذلت امام حسين عليه السلام نمى گويد، جهاد با نفس حكم مى كند كه ما تن به حكم يزيد و ابن زياد بدهيم ، چون بيشتر با نفس خودمان مجاهده كرده ايم ؟ الا و ان الدعى ابن الدعى قد ركز بين اثنتين بين السله و الذله ، و هيهات منا الذله ، يابى الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و حجر طابت و طهرت ؛(449) پسر زياد! اين ناكس پسر ناكس كه از من خواسته است كه يكى از اين دو را برگزينم : يا تن به ذلت بدهم و يا شمشير و هيهات منا الذله ما كجا و تن به احساسات شخصى من است ؛مكتب امت ، به من اجازه نمى دهد، خداى من ، به من اجازه نمى دهد، پيغمبر من ، به من اجازه نمى دهد ، تربيت من ، به من اجازه نمى دهد، من در دامن على عليه السلام و در دامن زهرا عليها السلام بزرگ شده ام ؛از پستان زهرا شير خورده ام ، آن پستانى كه به من شير داده به من اجازه نمى دهد؛يعنى گويى مادرم اينجا حاضر است و به من مى گويد: حسين ! تو از پستان من شير خورده اى ! آنكه از پستان من شير خورده ، تن به ذلت نمى دهد
امام حسين عليه السلام نفرمود، ما مى رويم تن به ذلت ابن زياد مى دهيم ، بگذار هر كارى مى خواهد بكند، مگر غير از اين است كه به ما اهانت و توهين مى كند و فحش مى دهد؟ هر چه او بيشتر از كارها كند، بيشتر جهاد با نفس كرده ايم ! ابدا چنين چيزى نيست لا و الله لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل ، و لا افر فرار العبيد؛ (450)من هرگز دست ذلت به شما نمى دهم و مانند بندگان فرار نمى كنم يا به نقل ديگرى : و لا اقر اقرار العبيد؛مانند بندگان اقرار و اعتراف نمى كنم و تن به ذلت نمى دهم از اين نوع تعبيرات در قران و حديث و در كلمات ائمه اطهار عليه السلام - مخصوصا در كلمات امام حسين عليه السلام - خيلى زياد است . (451)
357 - مرگ زيبنده تر از زندگى ذلت بار  
در بردبارى بى نظيرش همين بس كه با همه اين رنجها و پيشامدهاى ناگوار و فشار بى رحمانه دشمن ، باز هم قهرمانانه حملات آنان را دفع و ضرباتشان را تحمل مى كرد و بر آنان نفرين نمى كرد؛مگر آنگاه كه با زخم زبان قلب مقدسش را مجروح مى ساختند.
يكى از شقاوت پيشگان به نام مالك بن يسر، ضمن وارد آوردن شمشيرى بر پيكرش ، به او ناروا گفت كه آن گرامى زخم شمشير را به روى خود نياورد؛اما در برابر زخم زبان ، او را نفرين كرد (452) و اين با بردبارى ناسازگار نيست چرا كه تحمل سرزنش ، ذلت است نه بردبارى و مى فرمود: الموت خير من ركوب العار (453)مرگ پر افتخار و باعزت ، زيبنده تر از ذلت پذيرى است (454)
358 - در برابر ظالم سر فرود نياوردم !  
امام حسين عليه السلام (چون به ميدان آمد) مبارز طلبيد و هر كه از نام آوران دشمن به نبردش آمد او را كشت ، تا آنجا كه از ايشان كشتار عظيمى كرد سپس به جانب راست سپاه يورش برد و فرمود:الموت اولى من ركوب العار مرگ بهتر از زندگى ننگين است سپس به جانب چپ حمله برد و فرمود: منم حسين فرزند على عليه السلام ، سوگند ياد كرده ام در برابر ظالمان سر فرود نياوريم ، از خاندان و حريم پدرم (آل الله ) دفاع مى كنم و بر راه دين پيامبر خدا صلى الله عليه و آله رهسپارم (455)
359 - امامت ، دستگاهى كه عزت خدايى را براى مردم به وجود مى آورد
پيامبر در مقابل مردم ، كان رسول الله صلى الله عليه و آله يا كلى العبد و يجلس جلوس العبد ؛خود مثل بندگان غذا مى خورد و مثل بندگان مى نشست ، نه مثل اشراف زاده ها خود پيامبر جزو فاميل هاى اشراف زاده بود؛اما رفتار او با مردم خود، رفتار متواضعانه اى بود؛به آن ها احترام مى كرد؛به آن ها فخر و تعند نمى فروخت ، اما اشاره و نگاه پيامبر بر تن امپراطوران آن روز عالم ، در سال هاى آخر عمرش ، لرزه مى انداخت ؛اين عزت است .
امامت ، يعنى آن دستگاهى كه عزت خدايى را براى مردم به وجود مى آورد؛علم و معرفت را به مردم مى دهد؛ رفق و مدارا را ميان آن ها ترويج مى كند؛ابهت اسلام و مسلمين را در مقابل دشمن حفظ مى كند؛اما سلطنت و حكومت هاى جائرانه ، نقطه مقابل آن است امروز در خيلى از جاهاى دنيا اسمشان پادشاه نيست ، اما در واقع پادشاهند؛اسمشان سلطان نيست و ظواهر دمكراسى هم در آن جاها جارى است ، اما در باطن ، همان سلطنت است ؛يعنى رفتار تعند آميز با مردم ، و رفتار ذلت آميز با هر قدرتى كه بالا سر آنها باشد! حتى شما مى بينيد كه يك كشور بزرگ و مقتدر، رؤ ساى سياسى آن ها باز به نوبه خود مقهور و اسير دست صاحبان كمپانى ها، مراكز شبكه ها
پنهان جهانى ، مراكز مافيايى و مراكز صهيونيستى هستند؛مجبورند طبق ميل دل آن ها حرف بزنند و موضع گيرى كنند؛براى اين كه آنها نرنجند؛اين سلطنت است وقتى كه در راس ، ذلت و زبونى وجود داشت ، در قاعده و بدنه هم ذلت و زبونى وجود خواهد داشت ؛امام حسين عليه اين قيام كرد.
در رفتار امام حسين ، از اولى كه از مدينه حركت كرد، تا مثل فردايى كه در كربلا به شهادت رسيد، همان معنويت و عزت و سرافرازى و در عين حال عبوديت و تسليم مطلق در مقابل خدا محسوس است ؛در همه مراحل هم اين طور است . آن روزى كه صدها نامه و شايد هزارها نامه براى او آوردند كه ما شيعيان و مخلصان توييم و در كوفه و در عراق منتظر تو هستيم ، او دچار غرور نشد، آن جا كه سخنرانى كرد و فرمود:
خط الموت على ولد آدم مخط القلاده فى جيد القتاه صحبت از مرگ كرد؛نگفت كه چنان مى كنيم ، چنين مى كنيم ، يا دشمنانش را تهديد و دوستانش را تطميع بكند؛از حالا مناصب را در كوفه تقسيم بكنند حركت مسلمانانه ، همراه با معرفت ، همراه با عبوديت ، همراه با تواضع ، آن وقتى است كه حالا همه دست ها را به طرف او دراز كرده اند و نسبت به او اظهار ارادت مى كنند آن روزى هم كه در كربلا همراه يك جمع كمتر از صد نفر توسط سى هزار جمعيت از اراذل و اوباش محاصره شد و جانش را تهديد كردند، عزيزانش را تهديد كردند، زن ها و حرام او را تهديد به اسارت كردند، آن روز هم ذره اى اضطراب در اين مرد خدا و اين بنده خدا و اين عزيز اسلام مشاهده نشد.
آن راويى كه حوادث روز عاشورا را نقل كرده است و در كتاب ها دهن به دهن منتقل شده است ، مى گويد: فوالله ما رايت مكثورا مكثور، يعنى آن كسى كه امواج غم و اندوه بر سر او بريزد؛بچه اش بميرد، دوستانش نابود بشوند، ثروتش از بين برود، همه امواج بلا به طرف او بيايد راوى مى گويد:
من هيچ كسى را در چهار موجه بلا مثل حسين بن على برخورد مى كند؛كسانى كه دچار غم هاى گوناگونند راوى مى گويد هرگز نديدم كسى در چنين هنگامى اى با اين همه مصيبت ، مثل حسين بن على ، چهره اى شاد، مصمم حاكى از عزم و اراده و متوكل به خدا داشته باشد؛اين همان عزت الهى است ؛اين جريان را امام حسين در تاريخ گذاشت ؛بشر فهميد كه بايد براى آن چنان حكومت و جامعه اى مبارزه كند؛جامعه اى كه در آن پستى و جهالت و اسارت انسان و تبعيض نباشد همه بايد براى آن چنان اجتماعى جهاد كنند كه به وجود بيايد و مى آيد و ممكن است .
360 - عزت در كلام امام حسين (ع )  
امام فرمود: مرگ در عزت بهتر از زندگى در ذلت است
و در روز عاشورا سرود: مرگ بهتر از زندگى ننگين است و زندگى در ننگ ولى همراه با اقرار به حق بهتر از ورود به آتش است . به خدا سوگند ننگ و آتش پناه من نخواهند بود. (456)
O فصل پانزدهم : درس هاى نهضت عاشورا 
361 - ما كه از سيدالشهداء بالاتر نيستيم  
ما كه از سيدالشهداء بالاتر نيستيم ، آن وظيفه اش را عمل كرد، كشته هم شد! ما هم وظيفه مان را عمل مى كنيم . (457)
362 - مساءله ما همان است كه سيدالشهداء بر سر آن جان فدا كرد 
امروز مطلب مهم است ، از مهماتى است كه جان بايد پايش داد. همان مهمى است كه سيدالشهداء جانش را داد برايش ، همان مهمى است كه پيغمبر اسلام بيست و سه سال زحمت برايش كشيد، همان مهمى است كه پيغمبر اسلام بيست و سه سال زحمت برايش كشيد، همان مهمى است ؟ حضرت امير عليه السلام هجده ماه با معاويه جنگ كرد، در صورتى كه معاويه دعوى اسلام مى كرد و چه و چه ، جنگش چه بود؟ براى اينكه يك سلطان جائر بود براى اينكه يك دستگاه جائر بود، بايد به زمينش بزند. آنقدر از اصحاب بزرگوارش را به كشتن داد، آنقدر از اينها را هم كشت ، براى چه براى اينكه اقامه جق بكند، اقامه عدل بكند. (458)
363 - تاءمين آينده اسلام  
آن حضرت در فكر آينده اسلام و مسلمين بود، به خاطر اينكه در آينده و در نتيجه جهاد مقدس و فداكارى او در ميان انسان ها نشر پيدا كند و نظامى سياسى و نظامى اجتماعى آن در جامعه ما برقرار شود مخالفت نموده مبارزه كرد و فداكارى كرد. (459)
364 - بر پايى حكومت عدل  
زندگى سيدالشهداء، زندگى حضرت صاحب عليه السلام زندگى همه انبياى عالم ، همه انبيا از اول ، از آدم تا حالا همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مى خواستند درست كنند. (460)
365 - اقامه عدل الهى  
براى اين بود شهادتش ، كه اقامه بشود عدل الهى و خانه خدا، محفوظ باشد خانه خدا. (461)
366 - درس نماز  
امام حسين عليه السلام هم براى دشمن ، هم براى اصحابش ، و براى آيندگان درس نماز داد، امام در حالى كه خودش و اصحابش و فرزندانش ‍ تشنه بودند، از دشمن در خواست آب نكرد، ولى برا نماز و مناجات يك شب مهلت خواست .
از اين درخواست امام عليه السلام مى توان به اهميت نماز و دعا و نيايش و تلاوت قرآن پى برد كه آن حضرت تا آنجا به اين مسائل علاقه دارد كه از دشمن ناجوانمردش درخواست مهلت مى كند تا يك شب ديگر از عمر خويش را با اين اعمال بگذراند و چرا چنين نباشد كه حسين عليه السلام براى ترويج و زنده ساختن نماز و قرآن و سفارش الهى به اينجا آمده است و مناجات و نيايش با پروردگار بهترين و لذت بخش ترين دقايق زندگى اوست و بايد هر ملتى كه براى خدا قيام مى كند، همين اعمال را شعار و ملاك عمل خويش قرار بدهد.
367 - قناعت امام حسين (ع )  
امام حسين عليه السلام او براى اتمام حجت و نشان دادن ماهيت دشمن ، از همه دنيا به اين قناعت كرد كه به گوشه اى از مرزهاى سرزمين پهناور اسلامى برود. (462) پس به قناعت خويش افزود و از همه دنيا و امكانات آن به يك پيراهن قديمى و پاره كه نه قيمتى داشت و نه مشترى ، بسنده كرد؛اما دشمن تجاوز كار پس از شهادت آن حضرت آن زا نيز از پيكر مقدسش ‍ بيرون آورد و برد. (463)
368 - سمبل حسن خلق  
آن گرامى مرد توحيد و تقوا، همواره سمبل اخلاقى نيكو و روش پسنديده بود، اما در شبانه روز عاشورا، جلوه هايى از اين فضيلت انسانى از او تبلور يافت كه شگفت انگيز بود به گونه اى كه اگر به رفتار و كردار و عملكرد او با هر كدام از ياران و خاندان و ارادتمندان و خدمتگزارانش در آن شرايط سخت بنگريم ، چنان است كه به راستى به ارزش ها و امتيازات اخلاقى بى نظيرى بر مى خوريم . (464)
369 - الگوى اطمينان قلب  
در آزمايش بزرگ عاشورا او سمبل تمام عيار وقار و اطمينان بود نمونه بى نظيرى از آرامش و اعصاب پولادين و قلب توانمند را تجسم مى ساخت ؛چرا كه شدت يافتن شدايد و مشكلات بر وقار و اطمينان او مى افزود و رنگ چهره نورانى اش را بازتر و بشاشتر مى ساخت . (465)
370 - يكدلى با ياران  
امام حسين عليه السلام در قيام خونين عاشورا براى آزادى و آزادگى مبارزه مى كرد از آغاز حركت تا روز عاشورا، همه جا روح آزادگى را تقويت مى فرمود و در حساس ترين لحظات روز عاشورا كه در محاصره كامل قرار داشت به آزادى و آزادگى ياران خود مى انديشيد، آنان را در انتخاب ، آزاد گذشته بود و فرمود:
اى مردم ! هر كدام از شما كه مى تواند بر تيزى شمشير، و ضربات نيزه ها صبر كند با ما قيام كند و گر نه از ميان ما بيرون رود و خود را نجات دهد
371 - ديگر دوستى امام حسين (ع )  
از صفات برجسته امام حسين عليه السلام تصميم تزلزل ناپذيرش براى نجات و رهايى دادن مردم از عذاب الهى بود، به همين جهت سخت ترين مسئوليتها را پذيرفت ، تا به پاداش و مرتبه رفيع و ويژه اى نائل آيد كه در پرتو آن شفاعتش براى گناهكاران و كسانى كه درخور عذاب هستند، آنگونه كه مى بايد، مفيد افتد.
او نه تنها در انديشه دوست و آشنا بود، بلكه براى دشمن هم دل مى سوزانيد و در انديشه هدايت و نجات آنان بود، بدين دليل بود كه بر چهره شقاوت پيشه اى كه براى بريدن سر مقدس و كشتنش آمده بود تبسم مى فرمود و آنگاه او را پند و اندرز رسا و حكيمانه مى داد (466)
و هنگامى كه از هدايت و حق پذيرى آنان نا اميد شد باز هم طبيبانه براى تخفيف آلام و رنج ها و گناه و كيفر آنان ، مى كوشيد.
از اين ديگاه بود ته به افراد سست عنصرى چون هرثمه و عبيدالله بن حر جعفى ، هنگامى كه از گزينش راه هدايت و دفاع از حق و عدالت سرباز زدند توصيه فرمود كه راه خويش برگيرند و از صدارس نبرد حق و باطل ، دور شوند تا مبادا شهادتگاه و شهيدان راه آزادى و يكتاپرستى را، در پيكار با شرك و جاهليت اموى بنگرند و يا نداى حق طلبانه و عدالت خواهانه و مظلومانه حسين عليه السلام را بشنوند و آنگاه به خاطر ترك وظيفه و نشنيده گرفتن صداى دادخواهى پيشواى شهيدان ، به كيفر شديدترى گرفتار گردند. (467)
372 - الگوى آزادگى  
از ويژگى هاى انسانى آن گرامى ، آزادگى و ظلم ستيزى و ستم ناپذيرى بى نظير اوست .
او به راستى نه تنها قهرمان سازش ناپذير در برابر ستم و قلدرى و شقاوت و استبداد بود، بلكه بنيانگذار اين شيوه آزادمنشانه و انسانى است كه تمامى آزادى خواهان و ستم ستيزان و مبارزان راه عدالت ، بايد به آن قهرمان حريت و رهايى ، تاسى جويند
براى نمونه : آن گرامى بود كه در بحران تاخت و تاز افسار گسيخته استبداد سياهكار اموى و به هنگامى كه در سر دو راهى سازش با ظلم و جور، استبداد، استعمار و يا رويارويى و تاريخ ساز و شهادت پر افتخار قرار گرفت ، قهرمانانه خروشيد كه :
نه ! هرگز چنين نخواهد شد و حسين زير بار ذلت نخواهد رفت ... (468)
و اين منشور رهايى بخش و ستم سوز و جاودانه را براى همگان به يادگار نهاد كه :
لا والله لا اعطيهم بيدى اعطاء الذليل و لا افر منهم فرار العبيد... (469)
نه ! به خداى هستى سوگند كه ، نه ذليلانه دست بيعت بر دست تجاوزكاران خواهم نهاد و نه همانند بردگان از ميدان جهاد، خواهم گريخت .
373 - جلوه گرى شجاعت  
شجاعت ، يك ارزش والاى انسانى است و در وجود گرامى آن حضرت به گونه اى تجلى يافت كه به راستى او راز و رمز جاودانه شجاعت و شهامت براى عصرها و نسل ها شد.
شهامت و دلاورى در زندگى او به صورتى جلوه گر شد كه در زندگى هيچ قهرمانى از قهرمانان ظهور نكرد و براى او به سبكى پيش آمد كه براى كسى حتى پدر گرانقدرش كه خداوندگار شهامت ها و شجاعت ها بود آن شرايط استثنايى پيش نيامد.
374 - دفاع از نماز و نمازگزار  
يكى از درس هاى آموزنده نهضت سالار شهيدان حضرت حسين بن على عليه السلام پيوند آن با عبادت و نماز است ، به گونه اى كه ظهر خونين عاشورا براى هميشه ، همراه با كلمه نورانى نماز در خاطر تاريخ مانده است و يكى از شهداى كربلا نيز در هنگامى به شهادت رسيد كه از امام حسين عليه السلام محافظت مى كرد تا آن اسوه نمازگزاران نماز بخواند اين درس است كه اهميت نماز را بيان مى كند و غفلت از آن هرگز روا نيست .
375 - درس در همه حال به ياد خدا بودن  
امام حسين عليه السلام به ما آموخت كه در بحرانى ترين حالات و پيشامدها ياد خدا باشيم ، و با ياد او كه به دلها آرامش مى بخشد آرامش قلب پيدا نموده و اين اطمينان قلبى را به ياران و خانواده اش نيز منتقل كرد، خطبه هايش با نام و ياد خداست ، امام در روز عاشورا در اوج سختى ها يك لحظه از ياد خدا غافل نبود و پيوسته نام آن محبوب را بر زبان جارى مى كرد و به واسطه ذكر آن محبوب قطره وجودش را به درياى الهى متصل مى ساخت در روايت آمده كه روز عاشورا امام حسين پيوسته و مداوم خدا را ياد مى كرد و مى گفت :
لا حول و لا قوه الا بالله العلى العظيم
376 - درسى به پيكارگران در راه حق  
اين بود راه و رسم حسين بن على عليه السلام و يارانش در روز عاشورا كه نماز همه مسائل را تحت الشعاع قرار مى دهد و آن حضرت به هنگام نماز همه چيز را فراموش مى كند و از دشمن خونخوارش درخواست آتش ‍ بس مى نمايد.
و اين درسى است به همه پيكارگران در راه حق ، درسى است كه پدر ارجمندش اميرمؤ منان در صفين و در بحبوحه جنگ به پيروانش ياد مى دهد، آنگاه كه ابن عباس ديد آن حضرت مراقب و منتظر وقت نماز است ، سؤ ال نماز است ، سؤ ال نمود: يا اميرالمؤ منين ! مثل اينكه نگران مطلبى هستيد؟
فرمود: آرى ! مراقب زوال شمس و داخل شدن وقت نماز ظهر مى باشم
ابن عباس گفت : ما در اين موقع حساس نمى توانيم دست از جنگ برداريم و مشغول نماز گرديم .
اميرمؤ منان عليه السلام در پاسخ وى فرمود: انما قاتلناهم على الصلوه ؛ما براى نماز با آنان مى جنگيم .
آرى ! در جنگ صفين نماز صفين نماز شب على عليه السلام نيز ترك نمى گرديد و حتى در ليله الهرير.
377 - حتى در جنگ ، نماز ترك شد  
حتى در ميدان جنگ به ما گفتند، اصل عبادت ولو به صورت نماز خوف را فراموش نكنيد، اينكه نماز مسافر شكسته است اصلش در قرآن كريم در مورد نماز خوف رزمندگان است ، در ميدان جنگ و در حال حمله چگونه نماز بخوانند، از مكتب عاشورا درس نماز مى گيريم ، كه انسان در هر صورتى باشد نماز از او برداشته نمى شود.
امام در مقابل تيرهاى دشمن نماز را اقامه نمودند تا براى آيندگان درس ‍ باشد نماز نشانگر اطاعت عبد از معبود و عاشق از معشوق است . و تمامى اين درجات از عبادت يعنى اخلاص در بندگى در نماز تبلور مى يابد اگر قرار بر اين باشد كه در لحظات سخت و جانفرسايى چون جنگ نماز انسان ترك شود اين ديگر اطاعت از معبود نيست بلكه دقيقا اطاعت از شيطان است . اطاعت از نفس اماره است و حتى اگر اين جنگ بر مبناى دفاع از كيان و سرزمين اسلامى صورت گرفته باشد بدون نماز ارزشى نخواهد داشت ؛و عينا به معناى نفى اولين پايه از فروغ دين است .
378 - درس عيرت دينى  
او به ما درس داد كه چگونه از دين و قران و نماز دفاع كنيم ، و در مقابل تيرهاى دشمن نماز را برپا كردند و از هيچ نترسيدند، و به هر شكلى نماز را خواندند رزمندگان ما در دوران جنگ تحميلى به مولايشان سيدالشهداء اقتدا كردند
379 - درس شب زنده دارى  
امام حسين عليه السلام در ميدان جنگ هرم سحرخيزى و شب زنده دارى را به ما آموخت ، يك شب جنگ را به تاءخير انداخت ، كه با نماز شب و سحر خيزى وداع كند، شب عاشورا، در خيمه ها تماشايى بود، امام و يارانش در دل شب با معبود خود مناجات مى كردند.
امام چقدر عاشق نماز شب است ، در آخرين وداع او در روز عاشورا به خواهرش مى فرمايد: خواهرم ! در نماز شب مرا فراموش مكن و در آن هنگام برايم دعا كن يعنى اما حسين از زينب التماس دعا داشت .
380 - درس اخلاص  
امام حسين عليه السلام به ما درس اخلاص داد، كارى كه انسان براى خدا مى كند بايد خالصانه و با قصد قربت باشد، خلوص بى شائبه و به دور از هر گونه ريب بود.
در هدف او ذره اى ريا آوازه گرى و خود گرى و خود بينى نمى بينم او براى خدا قيام كرد و تنها رضاى او را طلبيد و در اين طلب راست گفت و به صواب عمل كرد.
همين خلوص حسين بود كه كارسازى كرد و نام او را تا حال زنده داشته و از اين پس نيز زنده خواهد داشت و همين اخلاص و قصد قربت بود كه او را خون خدا كرد و تربت او موجب شفاء شد و او به همين خاطر ثارالله است .
نماز او سراسر خلوص بود، اگر چه در ميدان جنگ ، و در مقابل جمعيت بود، نماز او چه آشكار عين هم است ، در همه حال او را مى بيند امام مصداق اين آيه بود:
قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين (470)
381 - درس عبادت و بندگى  
امام حسين عليه السلام و اصحابش درس عبادت و بندگى كامل را به بشريت آموختند، خيلى ها ادعا مى كنند ما خداوند را عبادت و بندگى مى كنيم ولى هنگام امتحان مردود مى شوند.
اين شعار را مى دهيم ، اى كاش ما در كربلا بوديم ، امام حسين عليه السلام را يارى مى كرديم و سنه خود را سپر نماز قرار مى داديم ، اما گويا واقعا اينطور هستيم خود را امتحان كنيم .
382 - عبرت از عاشورا  
عاشورا غير از درس ، يك صحنه عبرت است .  
عبرت گيرى از عاشورا اين است ، نگذاريم روح انقلاب و فرزندان انقلاب در جامعه منزوى بشوند.
383 - درس فداكارى براى دين  
عاشورا به ما درس مى دهد كه براى حفظ دين بايد فداكارى كرد.
384 - مواجه امام حسين (ع ) با يك دنيا  
مساءله كربلا مهم است باز اين هم براى كسانى كه مى خواهند اين بزرگوارى را الگو قرار بدهند، درس است عزيزان من ببينيد، ماجراى كربلا تقريبا بيشتر از يك نصف روز - يا اندكى بيشتر - طول نكشيده است تعدادى هم شهيد شده اند - حالا هفتاد و دو نفر يا چند نفر كمتر و بيشتر - اين همه شهيد در دنيا هست مساءله كربلا كه شما مى بينيد اين همه عظمت پيدا كرده است - حق همين است . و هنوز از اين ها عظميم تر است - اين گونه در اعماق وجود بشر تاءثير گذاشته و نفوذ كرده است ، به خاطر روح اين قضيه است جسم قضيه خيلى حجمى ندارد بالاخره بچه هاى كوچك در همه جا كشته شده اند؛در حالى كه آن جا يك بچه شش ماهه كشته شد - دشمنان در بعضى جاها قتل عام كرده اند و صداها بچه را كشته اند - قضيه در اين جا از لحاظ جسمانى مطرح نيست ؛از لحاظ معنا و روح خيلى مهم است .
روح قضيه اين است كه امام حسين عليه السلام در اين ماجرا، با يك لشكر روبرو نبود، با جماعتى از انسان ها، هر چند صد برابر خودش ، طرف نبود؛امام حسين عليه السلام با جهانى انحراف و ظلمات روبرو بود اين مه است در عين حالى كه با يك جهان كج روى و ظلمت و ظلم مواجه بود، آن جهان هم همه چيز داشت ؛پول ، زر و زور، شعر، كتاب و محدث و آخوند داشت وحشت انگيز بود تن آدم معمولى - حتى آدم فوق معمولى - در مقابل عظمت پوشالى آن دنياى ظلمت مى لرزيد قدم و دل امام حسين عليه السلام در مقابل اين دنيا نلرزيد؛احساس ضعف و ترديد نكرد و يك تنه وسط ميدان آمد. عظمت قضيه اين است كه قيام الله است .
كار امام حسين (عليه الصلاه و السلام ) در كربلا، با كار جد مطهرش حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله در بعثت ، قابل تشبيه و مقايسه است .
قضيه اين است همان طور كه پيغمبر در آن جا، يك تنه با يك دنيا، مواجه شد، امام حسين در ماجراى كربلا، يك تنه با يك دنيا مواجه شد آن بزرگوار هم نترسيد؛ايستاد و جلو آمد حركت نبوى و حركت حسينى ، مثل دايره متحدالمركز هستند به يك جهت متوجه اند لذا اين جاحسين منى و انا من حسينى معنا پيدا مى كند اين عظمت كار امام حسين است .
امام حسين عليه السلام در شب عاشورا كه فرمودند: برويد و اين جا نمانيد، دست بچه هاى من را هم بگيريد و ببريد، اين ها من را مى خواهند، شوخى كه نكردند فرض كنيد آن ها قبول مى كردند و مى رفتند و امام حسين ، تك و تنها و يا با ده نفر مى ماند؛آيا خيال مى كنيد از عظمت كار امام حسين كم مى شد؟ نه ، عينا باز همين عظمت را داشت ، اگر به جاى اين هفتاد و دو نفر، هفتاد و دوهزار نفر اطراف امام حسين را مى گرفتند، آيا باز عظمت كار كم مى شد؟
385 - حسين (ع ) معلم بشريت  
حسين بن على درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختى ها به مردم داد اينها براى ملت مسلمان درس هاى بسيار بزرگى بود.
پس اينكه مى گويند: حسن بن على چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است كه حسين بن على روح تازه دميد، خون ها را به جوش آورده ، غيرت ها را تحريك كرد، عشق و ايده آل به مردم داد، حس ‍ استغناء در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردبارى و مقاومت و ايستادگى در مقابل شدايد به مردم داد، ترس را ريخت ، همان مردمى كه تا آن مقدار مى ترسيدند، تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور شدند. (471)
386 - درس زندگى همراه عزت  
مى آييم روز عاشورا، مى بينيم تا آخرين لحظات حيات حسين عليه السلام مكرمت و بزرگوارى ؛يعنى همان محور اخلاقى اسلامى ، محور تربيت اسلامى در كلمات او وجود دارد. در جواب فرستاده ابن مى گويد: لا اعطيكم بيدى اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد؛ من مانند يك آدم پست ، دست به دست شما نمى دهم ، مانند يك بنده و برده هرگز نمى آيم اقرار بكنم كه من اشتباه كردم چنين چيزى محال است .
بالاتر از اين در همان حالى كه دارد مى جنگد؛ يعنى در حالى كه تمام اصحابش كشته شده اند، تمام نزديكان و اقاربش شهيد شده اند، كشته هاى فرزندان رشيدش را در مقابل چشمش مى بيند، برادرانش را قلم شده در مقابل چشمش مى بيند و به چشم دل مى بيند كه تا چند ساعت ديگر مى ريزند در خيام حرمش و اهل بيتش هم اسير مى كنند، در عين حال در همان حال كه مى جنگد شعار مى دهد، شعار حكومت سيادت و آقايى ، اما نه آقايى به معنى اينكه من بايد رئيس باشم و تو مرئوس (بلكه به اين معنى كه ) من آقايى هستم كه آقاييم به من اجازه نمى دهد كه به يك صفت پست تن بدهم :

الموت خير من ركوب العار
و العار اولى من دخول النار (472)
387 - درس ايجاد حس قهرمانى  
اينكه من تاكيد مى كنم كه حماسه حسينى و حادثه كربلا و عاشورا بايد بيشتر از اين مورد استناد ما قرار بگيرد، به خاطر همين درس هاى بزرگى است كه اين قيام مى تواند به ما بياموزد. من مخالف رثاء و مرثيه نيستم ، ولى مى گويم اين رثاء و مرثيه بايد به شكلى باشد كه در عين حال آن حس ‍ قهرمانى حسينى را در وجود ما تحريك و احياء بكند.
388 - درس اقامه امر به معروف و نهى از منكر  
(473)
اين خطابه و منبر كه الان در ميان ما شايع است ، مولود حادثه عاشورا و توصيه ائمه اطهار به اقامه عزاى سيدالشهداء است ، از بركات عزا دارى سيدالشهداء عليه السلام است . اشخاص عاقل و فهميده و متدين گفتند: حالا كه مجالسى به نام سيدالشهداء عليه السلام تشكيل مى شود، حالا كه مردم به نام امام حسين جمع مى شوند، چرا ما به اين وسيله از يك اصل ديگر استفاده نكنيم ؟ چرا ضمنا اصل ديگرى را اجرا نكنيم ؟ و آن ، اصل امر به معرف و نهى از منكر است . لهذا حسين بن على صاحب دو كرسى شد: يك كرسى مرثيه خوانى و كرسى ابراز احساسات به سود مظلوم و عليه ظالم ، كه اگر به طرز صحيحى اجرا شود آن هم آثار عظيم دارد كه قبلا عرض ‍ كردم ، و ديگر كرسى امر به معروف و نهى از منكر. در اين كشور آنچه ارشاد و هدايت به امر به معروف و نهى از منكر قولى و زبانى مى شود با نام مقدس ‍ حسين بن على مى شود و چه كار خوبى و چه سنت خوبى بوده كه به عمل آمده است ، چه خوب كردند كه كرسى حسين بن على را ضمنا كرسى امر به معروف و تعليمات اصول دين و فروع دين قرار دادند، از احساسات مردم نسبت به حسين بن على كه احساسات واقعى است استفاده خوب كردند.
مردم آنقدر كه به نام حسين بن على جمع مى شوند به نام ديگرى جمع نمى شوند. خوب استفاده اى كردند كه چنين سنتى را برقرار كردند. (474)
فصل شانزدهم : فضايل و خصايص اصحاب و ياران امام حسين (ع ) 
389 - جايگاه شهادت سيدالشهداء  
امام باقر فرمود: چون على عليه السلام به همراه تعداد اندكى از مردم ، به فاصله يك يا دو ميلى كربلا رسيد، در پيش آنان حركت كرد و به مكانى رسيد، كه مقدفان نام داشت ، گرد آن جا گرديد و سپس فرمود: در اين جا، دويست كشته شده اند كه همه آنان شهيدند اين جا محل مركب و محل فرودشان ، و محل شهادت عشاقى است كه پيشينيان را توان سبقت بر آنان نيست و آنان كه بعدشان آيند، توان الحاق بدانان را نخواهد داشت . (475)