نامه ها و ملاقاتهاي امام حسين (ع)

على نظرى منفرد‏‏


ملاقاتهاى امام حسين

مجلس نوزدهم
ملاقات وليد بن عتبه حاكم مدينه با امام حسين (ع ).
((ايـها الا مير! انا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملائكة وبنا فتح اللّه وبنا ختم اللّه ويزيد رجـل فـاسق شارب الخمر, قاتل النفس المحرمة , معلن بالفسق ومثلى لا يبايع ل مثله ولكن نصبح وتصبحون وننظر وتنظرون , اينا احق بالخلا فة والبيعة )) ((169)) . بـه دنبال هلاكت ((معاويه )) در نيمه رجب سال شصت وروى كار آمدن يزيد,وى , طى نامه اى به ((وليد بن عتبه )) پسر عمويش كه حاكم مدينه بود از او خواست تا ازسه نفر بيعت بگيرد:. 1 ـ امام حسين (ع ). 2 ـ عبداللّه بن زبير. 3 ـ عبداللّه بن عمر. چـون نـامـه بـه او رسـيد, وى جريان را با ((مروان )) در ميان گذاشت , مروان گفت :((مصلحت ايـن اسـت كـه تـا خبر مرگ معاويه منتشر نشده واينان مطلع نشده اند, از آنان بيعت بگيرى واگر مخالفت كردند, گردنشان را بزنى )). ((ولـيـد)) در هـمـان شـب به سراغ امام حسين (ع ) فرستاد حضرت با سى نفر ازجوانان بنى هاشم وغلامان خود در حالى كه مسلح بودند به مقابل دار الخلافه رسيدندوآنان بيرون ايستادند كه اگر صداى امام (ع ) بلند شد براى دفاع از امام , وارد شوند. بعد از مطرح كردن مرگ معاويه وبيعت با يزيد, حضرت در پاسخ فرمود:. ((اى امـيـر! ما خاندان نبوت ورسالت هستيم , خانه ما محل رفت وآمدملائكه است , تمام امور از ما شروع شده وبه ما ختم مى شود ويزيد مردى دريده وشارب الخمر وقاتل انسانهاى بى گناه است كه علنى مرتكب فسق مى شود وشخصى همانند من با او بيعت نمى كند اكنون ما وشما صبر مى كنيم تا پايان كار ونتيجه را ببينيم كه كدام سزاوارتر به خلافت هستيم )). حضرت در اين ملاقات , به دو سابقه اساسى اشاره مى كند:. اول : مـا از خـانـدان نـبـوت هستيم كه خداوند متعال اراده فرموده اين خاندان , باعظمت بمانند, چنانچه در سوره نور, آيه 36 مى فرمايد:. (في بيوت اذن اللّه ان يرفع ويذكر فيها اسمه ). وقتى كه اين آيه شريفه نازل شد, ابوبكر برخاست وبا اشاره به خانه اميرالمؤمنين (ع ) وفاطمه (س ) گفت : ((آيا اين خانه هم از همان خانه هايى است كه خداوند اراده فرموده تعظيم شود؟

)). پيامبر(ص ) فرمود: ((نعم من افاضلها ((170)) , آرى , از برترين آنهااست )). اگر كسى بخواهد به خدا برسد, راه آن از طريق اهل بيت است , چنانچه امام باقر(ع ) مى فرمايد:. ((ال محمد ابواب اللّه ورسله والدعاة الى الجنة والقادة اليها والادلا عليها الى يوم القيامة )) ((171)) . ((آل مـحـمـد, راه رسـيـدن بـه خداوند هستند, دعوت به بهشت مى كنند ومردم را به آن هدايت مى كنند تا روز قيامت )). خانه هاى ما محل تردد ورفت وآمد ملائكه است , منتها ملائكه گاهى براى زيارت آل محمد مى آيند وگـاهـى بـراى عـرض اعـمال بندگان وگاهى هم براى فراگرفتن علوم , چنانچه ((حبيب بن مظاهر)) از امام حسين (ع ) سؤال مى كند:. ((اي شـى كـنـتـم قـبل ان يخلق اللّه تعالى آدم (ع )؟

قال : كنا اشباح نور ندور حول ع رش الرحمن فنعلم الملا ئكة التسبيح والتهليل والتحميد)) ((172)) . ((دوم )): چهره يزيد وكارنامه سه ساله او. پيامبر(ص ) در حديثى مى فرمايد:. ((لا يـزال امـر امـتـي قـائمـا بـالـقـسـط, حـتى يكون اول من يثلمه رجل من بني امية يقال ل ه يزيد)) ((173)) . ((امر امت من به عدالت ودرستى است تا به دست شخصى از بنى اميه به نام يزيد, شكسته مى شود)) . يـزيـد, مردى عياش , قمار باز, شرابخوار واهل لعب ولهو بود ((عبداللّه بن حنظله )) يزيدرا اينگونه معرفى مى كند:. ((انه رجل ينكح امهات الا ولا د والبنات والا خوات ويشرب الخمرويدع الصلاة )) ((174)) . ((يزيد, مردى است كه با محارم جمع مى شود, شرب خمر مى كند ونمازنمى خواند)). از ابـوالحسن عمادالدين على بن محمد طبرى (الكياالهراسى ) كه از فقهاى شافعيه است , در مورد جـواز لعن بر يزيد سؤال كردند, گفت : ((ما صراحتا مى گوييم كه لعن او جايزاست وچطور چنين نباشد در حالى كه به دنبال شكار يوزپلنگ ومردى قمار باز وشرابخوار بود هو المتصيد بالفهد واللا عب بالنرد ومدمن الخمر)) ((175)) . ((يزيد)) در دوران حكومتش , مرتكب سه عمل زشت شد كه ننگ آن در تاريخ ?مانده است :. 1 ـ شهادت امام حسين (ع ) واصحابش واسارت خاندان وى . 2 ـ قتل عام مردم مدينه كه در تاريخ به ((واقعه حره )) از آن ياد مى شود. سـپـاهـى به فرماندهى ((مسلم بن عقبه )) مامور قتل عام مردم مدينه شدند وجان ومال وناموس مسلمين در كنار روضه نبوى را مباح شمردند كه رسول خدا(ص )درباره مردم مدينه فرمود:. ((من اخاف اهل المدينة اخافه اللّه وعليه لعنة اللّه والملا ئكة والناس اجمعين )) ((176)) . ((هر كس مردم مدينه را بترساند, لعنت خداوند وملائكه ومردم بر او باد)). ((ابن قتيبه )) نقل مى كند: ((در واقعه حره , هشتاد نفر از صحابه پيامبر(ص )وهفتصد نفر از قريش وانـصار وده هزار نفر از مردم مدينه كشته شدندوديگر, از اصحاب بدر كسى باقى نماند اين واقعه در 27 ذيحجه سال 63 واقع شده است )) ((177)) . 3 ـ حـمـلـه بـه خـانـه خدا ومحاصره مكه جهت سركوبى ((عبداللّه بن زبير)) كه در اثرآتشبارها, پرده هاى خانه خدا سوخت اين واقعه در صفر سنه 64 واقع شده است يزيد,در نيمه ربيع الاول سال 64 جان به مالك دوزخ سپرد.

روضه .
((قـال الـراوى : ثـم ادخـل ثـقـل الحسين (ع ) ونساه ومن تخلف من اهل بيته على يزيد بن معاوية لـعنهمااللّه وهم مقرنون في الحبال ثم وضع راس الحسين (ع )بين يديه ثم دعا يزيد ـ عليه اللعنة ـ بقضيب خيزران فجعل ينكث به ثنايا الحسين (ع ) فاقبل عليه ابوبرزة الاسلمي وقال : ويحك يا يزيد اتنكث بقضيبك ثغر الحسين (ع ))) ((178)) . ((يزيد, دستور داد زنها وبچه هاى امام حسين (ع )را در حالى كه به ريسمان بسته شده بودند, وارد مجلس كنند آنگاه سر مقدس ابى عبداللّه (ع )را مقابل خود گذاشت وبا چوب خيزران به دندانهاى حسين (ع ) مى زد ابو برزه اسلمى گفت : واى بر تو اى يزيد! به لب ودندانى چوب مى زنى كه خودم مرتب مى ديدم پيامبر(ص ) آن لبهارابوسه مى زد)). آتش به آشيانه مرغى نمى زنند ـــــ گيرم كه خيمه , خيمه آل عبا نبود. لب تشنه كى كشند كسى را كنار آب ـــــ گيرم حسين , سبط رسول خدا نبود. دنيا نديده كودك لب تشنه را كشند ـــــ اى كاش ! روى دست پدر اين جفا نبود. راس بريده را كه زند چوب خيزران ـــــ گيرم لبش به خواندن ذكر خدا نبود.

مجلس بيستم
كـلام امـام حسيـن (ع ) به مروان بن حكم .
((انا للّه وانا اليه راجعون , وعلى الا سلا م السلا م اذ قد بليت الا مة براع مثل يزيدولقد سمعت جدي رسول اللّه (ص ) يقول : الخلا فة محرمة على آل ابي سفيان )) ((179)) . يكى از ملاقاتهاى سيدالشهدا(ع ) در مدينه , ملاقاتى است كه با ((مروان بن حكم )) انجام شده است وقـتـى وليد بن عتبه , حاكم مدينه شبانه امام (ع )را براى بيعت بايزيد احضار كرد, حضرت فرمود: ((بيعت بايد علنى باشد)). مروان گفت : ((امير, عذر اورا نپذير واگر بيعت نمى كند, اورا گردن بزن !!!)). ((فغضب الحسين (ع ) ثم قال : ويل لك يابن الزرقا! انت تامر بضرب عنقي كذبت و اللّه ولؤمت )). بعد حضرت , رو به وليد كرد وفرمود:. ((انا اهل بيت النبوة ومعدن الرسالة ومختلف الملا ئكة وبنا فتح اللّه وبنا ختم اللّه ويزيد رج ل فاسق شارب الخمر, قاتل النفس المحرمة , معلن بالفسق ومثلي لا يبايع مثله )). ((ما خاندان نبوت ومعدن رسالت هستيم كه خانه ما محل رفت وآمدملائكه است شروع وختم امور, بـه مـاست ويزيد مردى فاسق وشارب الخمر وكشنده مردم بى گناه وفاسق دريده است وشخصى همانند من با او بيعت نمى كند)). مروان رو به وليد كرد وگفت : ((با پيشنهاد من مخالفت كردى )). وليد گفت : ((آنگاه دين ودنيارا از دست مى دادم )). بـر خورد دوم امام (ع ) با مروان , فرداى همان شب بود كه احضار شده بودندحضرت از منزل بيرون آمـدند تا از اخبار مطلع شوند, با مروان بر خورد كردندمروان به حضرت عرض كرد: من خيرخواه شما هستم وپيشنهاد مرا بپذيريد!حضرت فرمود چيست ؟

. گفت : ((با يزيد بيعت كنيد كه براى دنيا وآخرت شما خوب است !!)). حـضـرت فـرمـود: ((انـا للّه وانـا الـيه راجعون , فاتحه اسلام را بايد خواند كه امت اسلامى گرفتار فـرمـانروايى مثل يزيد شده باشند, از جدم رسول خدا(ص ) شنيدم كه مى فرمود: خلافت بر آل ابو سفيان حرام است )) ((180)) . تـاثـيـر كـلام مروان به امام (ع ) از تيرهاى روز عاشورا به بدن حضرت , كمتر نبودكه به شخصيتى هـمـانـند حسين (ع ) بگويند شما با فردى همانند يزيد بيعت كنيد گاهى انسان از بعضى اشخاص سخنانى را مى شنود كه قلبش آتش مى گيرد به نحوى كه اگرتير مى زدند, اين قدر نمى سوخت .
مروان كيست ؟

.
((مـروان حـكـم )), پـسـر عمو وداماد عثمان بن عفان ومانند پدرش , از دشمنان صريح وبى پرده خـانـدان رسـالـت كه از هيچ اقدامى در اين راه كوتاهى نكرده است مروان , چون بى اندازه بلند وبد قواره بود, اورا ((خيط باطل )) مى ناميدند,چنانچه برادرش ((عبدالرحمن )) كه از بيعت مردم شام با او ناراحت شده بود, گفت :. لحا اللّه قوما امروا خيط باطل ـــــ على الناس يعطي ما يشا ويمنع . ((خداوند زشت گرداند صورت مردمى كه مروان را امير كردند كه به هر كس بخواهد مى بخشد يا منع مى كند)) ((181)) .

پدر مروان .
پـدر مـروان , حـكـم بـن ابـى الـعـاص , عموى عثمان بن عفان , از مسخره كنندگان پيامبر(ص ) بوده است وپشت سر حضرت , با حركات دست وپا, تقليد آن حضرت رادر مى آورد كه پيامبر(ص ) در چنين حالتى نگاهش به او افتاد وفرمود: ((كن كذلك )) ودراثر نفرين پيامبر(ص ) تا آخر عمر, دچار لـقـوه وارتعاش بدن گرديد وقتى هم اجازه ورود به مجلس پيامبر(ص )را خواست , پيامبر(ص ) از صـدايش اورا شناخت , فرمود:((ائذنواله , لعنة اللّه عليه وعلى من يخرج من صلبة الا المؤمن منهم ذو مكر وخديعة )). ((اجـازه دهـيد وارد شود, لعنت خدا بر او و بر كسانى كه از صلب او بيرون مى آيند مگر مؤمنين از آنان كه داراى خدعه وفريب هستند)). پـيـامـبـر(ص ) وى را بـه طـائف تبعيد نمود عثمان در زمان خلافت ابوبكر وعمروساطت كرد كه عمويش را به مدينه بر گردانند ولى آنان حاضر نشدند فرمان پيامبر(ص )را نقض كنند اما وقتى كه حـكـومـت بـه خـود عـثـمـان رسيد, با زير پا گذاشتن دستور پيامبر(ص ) عمويش را به مدينه بر گرداند!! ((182)) . ((مـروان )) از طـرف مـعاوية تا سال 48 حاكم ((مكه , مدينه وطائف )) بود, ولى بعدااورا عزل كرد مجددا بعد از مرگ معاويه , عده اى از مردم شام با او بيعت كردندوحدود ده ماه حكومت كرد, چون ((ضـحاك بن قيس فهرى )) براى ((عبداللّه بن زبير))بيعت مى گرفت , در ((مرج راهط)) اين دو دسته با هم جنگيدند وضحاك كشته شدوحكومت شام ومصر براى مروان , قطعى گرديد.
مرگ مروان .

((خـالـد)) پـسر ((يزيد بن معاويه )) حكومت را ميراث خود مى دانست ومروان اين را احساس كرده بـود, لـذا بـراى تـحـقـير خالد, با مادرش ام خالد ازدواج كرد روزى مروان به خالد گفت : ((يابن الرطبة الا ست ! فقال له خالد: انت مؤتمن خائن )). ((به مادر مروان توهين كرد, خالد گفت : تو خائنى هستى كه تورا امين پنداشته اند)). ((خـالد)) با گريه , شكايت مروان را به نزد مادرش برد, ولى مادرش اورا تسلى دادوگفت : چنين وانـمـود كن كه اين را به من نگفته اى چون مروان به خانه خالد رفت , به وسيله شير مسموم ويا در قـول ديگر, با همدستى كنيزان , اورا در لحاف پيچيدند تاخفه شد ونامش در فهرست كسانى قرار گرفت كه به دست زنها كشته شده اند ((183)) .

روضه .
بـعـد از غـسـل وكـفـن امـام مجتبى (ع ) مروان وجمعى از بنى اميه مسلحانه همراه عايشه آمدند وگفتند نمى گذاريم جنازه امام (ع )را در كنار قبر پيامبر(ص ) دفن كنيد درحالى كه عثمان را در دورترين نقطه مدينه دفن كرده اند ((184)) . ((وشهيد فوق الجنازة قد شكت اكفانه بالسهام )) ((185)) . ايمنع الحبيب عن حبيبه ـــــ ظلما ولا مانع عن رقيبه . ايستباح قربه لصاحبه ـــــ ويحرم الا قرب من اقاربه . ايحرم الزكي عن قرب النبي ـــــ وساغ قربه لرجس اجنبي . ما راقبوا النبي في قرباه ـــــ بعدا لمن ابعد مجتباه ((186)) . ***. غربت آن است كه فردى مظلوم ـــــ شود از كينه خصمش مسموم . غربت آن است كه بعد از مردن ـــــ آتش تير ببارد به بدن . تير باريد ز بس بر بدنت ـــــ بدنت گشت يكى با كفنت . آتش تير چو افروخته شد ـــــ كفن وجسم به هم دوخته شد.

مجلس بيست ويكم
امام حسين (ع ) در كنار قبر پيامبر(ص ).
((الـسلا م عليك يا رسول اللّه ! انا الحسين بن فاطمة , فرخك وابن فرختك وسبطك الذي خ لفتني فـي امـتـك , فـاشـهـد يا نبي اللّه ! انهم خذلوني ولم يحفظوني وهذه شكواي حتى القاك , صلى اللّه عليك )) ((187)) . به دنبال مرگ معاويه در رجب سنه شصت واحضار شبانه امام حسين (ع ) به دارالاماره براى بيعت بـا يزيد ونپذيرفتن آن بزرگوار, حضرت براى وداع با پيامبر(ص )به كنار روضه شريفه , مشرف شد وجملات فوق را عرض كرد كه :. ((سـلام بـر تـو اى رسـول گرامى ! من فرزندت حسين پسر فاطمه هستم كه خيلى به من علاقه داشـتى , اى رسول خدا! شاهد باش كه اين امت رعايت مارا نكردند, اين گلايه من است تا وقتى كه شمارا ملاقات كنم )). عبارت ((شيخ صدوق )) در امالى اين است :. ((فلما وصل الى القبر سطع له نور من القبر فعاد الى موضعه )) ((188)) . شد اندر روضه سلطان لولاك ـــــ ز درد هجر, رخ مى سود بر خاك . يكى نورى در آن دم گشت ساطع ـــــ ميان عقل وعشق افتاد مانع . مشهور آن است كه سيدالشهدا(ع ) در عالم رؤيا پيامبر(ص )را ديد, اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه آيا در بيدارى مى توان پيامبر يا امام واصولا شخص متوفاراديد يا خير؟

. اين مساله شواهد تاريخى زيادى دارد كه در صفحات آينده هم به آن اشاراتى مى شود, ولى در اين بحث به چند نمونه آن را متذكر مى شويم :. بـعـد از رحـلـت پيامبر(ص ) وبيعت مردم با ابوبكر, اميرالمؤمنين (ع ) به اوفرمود: ((چطور به اين مـسـاله حاضر شدى در حالى كه پيامبر(ص ) به تو دستور داده بود كه از من اطاعت كنى ؟
اكنون اگر پيامبررا ببينى , حاضرى از خلافت كنار بروى ؟
)). ابوبكر گفت : ((چطور مى توانم پيامبررا ببينم ؟
)). امـيـرالـمـؤمـنين (ع ) اورا به مسجد قبا آورد ورسول خدا(ص )را ديد وحضرت فرمود: ((الم آمرك بالتسليم لعلي واتباعه ؟
, مگر به تو دستور ندادم كه تسليم على (ع )باشى واز او پيروى كنى ؟
)). ابو بكر حاضر شد كه خلافت را به اميرالمؤمنين (ع ) بر گرداند, ولى عمر اوراپشيمان كرد ((189)) .
جبرئيل در روز عاشورا.
امام صادق (ع )مى فرمايد:.
((در روز عاشورا, شخصى در لشكر صيحه مى زد, گفتند چرا فرياد مى زنى ؟
گفت : چطور صيحه نـزنـم در حـالـى كـه پيامبر(ص )را مى بينم كه ايستاده , گاهى به زمين وگاهى هم به شما نگاه مى كند:. ((اخـاف ان يـدعوا اللّه على اهل الا رض فاهلك فيهم , مى ترسم اهل زمين را نفرين كند من هم در ميان آنها هلاك شوم )). وقـتى اين خبر منتشر شد, نزديك بود كه موجب تفرقه در سپاه عمر سعد شود,لذا گفتند: ((اين شخص ديوانه است )). راوى به امام صادق (ع ) عرض كرد: آن شخص كى بود؟
. حضرت فرمود: ((ما نراه الا جبرئيل , ((190)) او جبرئيل بود)).
معجزه امام حسين (ع ).
بـعـد از شهادت امام مجتبى (ع ) جماعتى از مردم به امام حسين (ع ) عرض كردند: ((پدرت داراى عجايبى بود, آيا شما هم سهمى از آن معجزات وعجايب دارد؟
)). حضرت فرمود: ((آيا پدرم را مى شناسيد؟
)). همه گفتند: ((آرى (ما اورا ديده بوديم ) ما مى شناسيم )). آنـگاه حضرت پرده اى كه جلو درب آويزان بود, كنار زدند وفرمودند: ((انظروافى البيت , به درون خـانه نگاه كنيد)) چون نظر افكندند, اميرالمؤمنين (ع )را ديدند,آنگاه همگى گفتند كه او خليفه بحق الهى بود وتو هم فرزند او هستى ((191)) .
آيا بدن پيامبر وامام (ع ) از بين مى رود؟

.
اكنون كه عنان قلم به اينجا كشيده شد, لازم است مساله ديگرى را در موردپيامبر وائمه (ع ) مطرح كـنـيم وآن اينكه آيا بدن عنصرى پيامبر وامام (ع ) در همان زمينى كه دفن شده اند, موجوداست ؟
روايات در اين مساله داراى اختلاف زيادى است كه برسه دسته تقسيم مى شوند:. 1 ـ دسته اول از روايات آن است كه بدن , بيشتر از سه روز در زمين باقى نمى ماند:. ((عـن ابـي عـبداللّه (ع ): ما من نبي ولا وصي في الا رض تبقى في الا رض اكثر من ثلا ثة ايام حتى يـرفـع بـروحـه وعـظـمه ولحمه الى السما وانما يؤتى موضع آثارهم ويب لغ بهم من بعيد السلا م ويسمعونهم على آثارهم من قريب )) ((192)) . امـام صادق (ع ) مى فرمايد: هر پيامبر يا وصى او از دنيا برود, بدنش بيشتر از سه روز در زمين باقى نـمـى مـانـد تـا اينكه خداوند متعال روح وجسم اورا به آسمان مى برد,مردم بر مدفن آنان مى آيند وسلام مى كنند وآنان نيز از نزديك , مى شنوند)). وهمينطور روايات ديگرى كه در كامل الزيارات آمده است ((193)) . 2 ـ دسـتـه دوم از روايـات آن اسـت كـه بـدن مـبـارك آنـان بيش از چهل روز باقى نمى ماند امام صادق (ع ) مى فرمايد:. ((عن ابي عبداللّه (ع ): لا تمكث جثة نبي ولا وصي نبي في الا رض اكثر من اربعين ى وما)) ((194)) . ((بدن پيامبر يا وصى پيامبر, بيش از چهل روز در زمين باقى نمى ماند)). مرحوم ((سيد عبدالرزاق مقرم )) براى جمع بين اين دو دسته روايات چنداحتمال ذكر كرده است :. 1 ـ روايات در مقام بيان اقل واكثراست , يعنى از سه روز تا چهل روز. 2 ـ اختلاف در مراتب مقام انبيا واوصيا آنان است كه از سه تا چهل روز درزمين باقى مى مانند. 3 ـ چـون بـعضى از خوارج در صدد نبش قبور بعضى از ائمه (ع ) بويژه اميرالمؤمنين (ع ) بودند, لذا ايـن روايـات براى منع آنان وارد شده كه از اين عمل منصرف شوند وبدانند كه بدن آنان در زمين نيست ((195)) . 3 ـ دسـتـه سـوم از روايـات ايـن است كه بدن مبارك انبيا واوصيا در زمين باقى مى ماند, چنانچه دسته اى از روايات ناظر به همين نظراست .

((قال رسول اللّه (ص ) : حياتي خير لكم ومماتي خير لكم , فاما حياتي فان اللّه هداكم بي من الضلا لة وانـقـذكم من شفا حفرة من النار واما مماتي فان اعمالكم تع رض علي فما كان من حسنة استزدت اللّه لكم وما كان من قبيح استغفرت اللّه لكم فقال رجل من المنافقين وكيف ذاك يا رسول اللّه (ص ) وقد رممت ؟
فقال (ص ): كلا ان اللّه حرم لحومنا ع لى الا رض فلا تطعم منها شيئا)) ((196)) . ((پـيامبر(ص ) فرمود: زندگى ومرگ من براى شما خيراست , اما زندگى من ,چون خداوند تعالى بـه وسـيـلـه مـن شمارا هدايت مى كند واز آتش جهنم نجات مى دهدواما مرگ من هم براى شما خـيـراسـت , چون اعمال شمارا نزد من مى آورند, اگر حسنه باشد از خداوند مى خواهم كه بيشتر بـشـود واگـر گناه باشد, براى شما استغفارمى كنم يكى از منافقين گفت : چطور چنين چيزى مـمـكـن است در حالى كه بدنت پوسيده شده ؟
! فرمود:ابدا چنين نيست خداوند بدن مارا بر زمين حرام كرده ودرزمين نمى پوسد)).

ماجراى ابراهيم ديزج .
((ابـراهـيـم ديزج )) مى گويد: ((متوكل مرا مامور نبش قبر امام حسين (ع ) كرد, چون با چند نفر بـراى انـجـام ايـن كار آمديم وقبررا نبش كرديم بدن حسين (ع )را ديديم كه بوى عطرى از آن بر خاست , عليها بدن الحسين بن علي ووجدت منه رائحة المسك )) ((197)) . خلاصه , بدن مبارك انبيا واوليا اللّه در زمين سالم مى ماند واين موضوع شواهد تاريخى زيادى دارد كه حتى نسبت به علما وشهداى صدر اسلام مانند ((عبداللّه بن عمر انصارى )) پدر جابر از شهداى احد ويا ((مرحوم كلينى )) اتفاق افتاده است ((198)) .

روضه .
چون پيامبر(ص ) اشرف كائنات است , قهرا مصيبت او هم اعظم مصائب است ,چنانچه امام صادق (ع ) بـه ((عـمـرو بـن سعيد)) فرمود در مصائب , به ياد مصيبت رسول خدا(ص ) بيفتيد, زيرا كه مردم مانند آن مصيبتى نديدند ((199)) . اه ! آن دم كز اين جهان به جنان رفت ـــــ شد همه ماتم سرا, سراى محمد. ريخت ز مرگ پدر, سرشگ چون باران ـــــ فاطمه آن دخت باوفاى محمد. فـاطـمه عليها السلام گريه كنان خودرا روى سينه پدر انداخت , پيامبر(ص ) هم گريه كرد آنگاه فرمود:. ((لا تبكي فداك ابوك , فانت اول من تلحقين بي مظلومة مغصوبة )) ((200)) . لذا مرتب به زيارت قبر پدر مى آيد واين اشعاررا زمزمه مى كند:. اذا اشتد شوقي زرت قبرك باكيا ـــــ انوح واشكو, لا اراك مجاوبي . فان كنت عني في التراب مغيبا ـــــ فما كنت عن قلب الحزين بغائب ((201)) . اميرالمؤمنين (ع ) ميفرمايد:. ((ولـقـد قـبض رسول اللّه (ص ) وان راسه لعلى صدري ولقد وليت غسله والملائكة اعواني , فضجت الـدار والافـنية , ملا يهبط وملا يعرج , وما فارقت سمعي هينمة منهم يصلون عليه حتى واريناه في ضريحه )) ((202)) . پيامبر(ص ) در حالى جان داد كه سر آنحضرت برروى سينه ام بود من متصدي غسل آنحضرت شدم ومـلائكه هم به من كمك ميكردند, در وديوار به ضجه آمده بودند دسته ائى از فرشتگان از آسمان پـائين ميامدند ودسته ائى ديگر بالا ميرفتند,گوشم از زمزمه فرشتگان كه براى آنحضرت صلوات ميفرستادند پر شده بود تاهنگاميكه اورا در قبر گذاشتيم .


منبع: کتابخانه سایت مذهبی عاشورای امام حسین علیه السلام