نامه ها و ملاقاتهاي امام حسين (ع)

على نظرى منفرد‏‏


مجلس سى وچهارم .
ملاقات امام حسين (ع )با يزيد بن ثبيط وفرزندانش .
((الـسـلام عـلـى يـزيـد بـن ثـبـيـط الـقـيسي , السلام على عبداللّه وعبيداللّه ابني يزيد بن ثبيط القيسي )) ((327)) . ((يزيد بن ثبيط)) ودو فرزندش از شهداى كربلا هستند كه نام آنان در زيارت ناحيه آمده است وى از شيعيان بصره ومورد احترام قبيله اش بود. در بـصـره زنـى بـود بـه نام ((ماريه )) دختر ((منقذ عبدى )) كه خانه اش محل تجمع شيعيان بود هـنـگـامـى كـه ((ابن زياد)) از آمدن امام (ع ) به عراق مطلع شد, دستور دادراههارا كنترل كنند وجـاسـوس بگمارند كه كسى نتواند به حضرت ملحق شود, اما باتمام اين كنترلها, يزيد تصميم به خـروج از بـصره مى گيرد وبه ده فرزندش مى گويد:كداميك از شما آمادگى خروج به همراهى مرا داريد؟
. دو فـرزنـدش بـه نـامـهاى ((عبداللّه وعبيداللّه )) پدررا همراهى مى كنند اما شيعيان ,اورا بر حذر مى داشتند كه راهها تحت نظر ومراقبت است ونمى توان از بصره خارج شد. يـزيد بن ثبيط گفت : ((به خدا قسم ! اگر تمام راههارا با سم اسبان پر كنند, من ازتصميم خود بر نمى گردم ونمى توانند مرا دستگير كنند)). آنگاه با دوفرزندش وغلامش وعامر وسيف بن مالك وادهم بن اميه از بصره خارج شدند هيات هفت نفرى به سرپرستى ((يزيد)), عازم مكه شدند, وقتى به مكه رسيدند كه امام (ع ) در ابطح بود, يزيد شب را سپرى كرد وصبح عازم جايگاه امام (ع )شد. از طـرفى هم امام (ع ) چون از ورود اين هفت نفر مطلع شده بود, به طرف منزل آنان حركت كرده بود, اما ملاحظه فرمود كه يزيد به سراغ حضرت رفته , لذا امام (ع )در منزل ((يزيد بن ثبيط)) توقف كـردنـد تـا او بـر گـردد چـون يـزيد بن ثبيط از آمدن حضرت به منزلگاهش , مطلع شد, با عجله برگشت وديد كه حضرت آنجا نشسته وباديدن آن بزرگوار اين آيه را خواند:. ((بفضل اللّه وبرحمته فبذلك فليفرحوا, السلام عليك يا بن رسول اللّه !)). بـا تـشريف فرمايى خود, موجب نزول رحمت وبركت شديد وبايد خوشحال بود, درود بر تو اى پسر رسول خدا!)). آنـگـاه امـام (ع )را در جـريان آمدن خود وياران قرار داد ووسايل خودرا به جايگاه امام منتقل نمود وهمراه حضرت به سمت كربلا آمدند تا در كربلا, خود ودو فرزندش به شهادت رسيدند. ((عامر)) فرزند يزيد در سوگ پدر وبرادرانش , چنين سروده است :. يا فرو قومي فاندبي ـــــ خير البرية فـي القبور. وابكي الشهيد بعبرة ـــــ من فيض دمع ذي درور. وارث الحسين مع التفجع ـــــ والتـــاوه والـزفـيــر. وابكي يزيد مجدلا ـــــ وابنيه فـي حر الهجيـر. مترمليــن دماهــم ـــــ تجري على لبب النحور ((328)) . ((اى فروه ! (نام مادر يا يكى از زنان قبيله ) برخيز وبراى بهترين انسانها گريه كن )). ((آنچنان بر شهيد گريه كن كه اشك از سر چشمه ديدگان مانند سيلاب ازگونه ها بريزد)). ((براى حسين (ع ) با آه وناله و درد وافغان سوگوارى كن )). ((بـراى يزيد بن ثبيط گريه كن كه در خون آغشته است وفرزندانش كه در گرماى سوزان , كشته شدند)). ((در خون خود آغشته اند وخون از سينه وگردن آنان روان است )).
روضه .
مـوقـع رفتن على اكبر به ميدان , سيدالشهدا(ع ) نگاه مايوسانه اى به دنبال جوانش كرد واشك در چـشـمـانـش جارى شد وگريه كرد: ((نظر اليه نظرة ايس منه وارخى عينيه وبكى ثم قال : اللهم اشهد فقد برز اليهم غلام اشبه الناس خلقا وخلقاومنطقا برسولك )). چون به ميدان ز حرم اكبر رفت ـــــ روح از جسم حرم يكسر رفت . همه گفتند كه پيغمبر رفت . زان طرف مرگ به استقبالش ـــــ زين طرف چشم حسين دنبالش . من نگويم مرو اى ماه , برو ـــــ ليك قدرى بر من راه برو. اى جگر گوشه من اى پسرم ـــــ هيچ دانى كه چه آرى به سرم . مرو اين گونه شتابان ز برم ـــــ قدرى آهسته من آخر پدرم . نه همين از پى خود مى كشيم ـــــ اى مسيحا نفسى مى كشيم . مـدتـى جـنگيد تا به وسيله تيرى كه ((منقذ بن مره عبدى )) ((329)) به طرف حضرت على اكبر پرتاب كرد, به شهادت رسيد:. ((فنادى يا ابتاه ! عليك مني السلام , هذا جدي يقرؤك السلام ويقول لك عجل القدوم علينا)). رنگ خود باخت زبانگ پسرش ـــــ ز آنكه دانست چه آمد به سرش . تا به من بانگ تو در خيمه رسيد ـــــ ديد زينب ز رخم رنگ پريد. آمدم با چه شتابى سويت ـــــ خواستم زنده ببينم رويت . فوضع خده على خده . سپه كوفه همه استاده ـــــ به تماشاى شه وشه زاده . شه روى نعش على افتاده ـــــ همه گفتند حسين جان داده . به يقين جان حسين برلب بود ـــــ آنكه جان داد به او زينب بود. شعر: از على انسانى .
مجلس سى وپنجم .
كلام امام حسين (ع ) به فرزدق .
((صـدقـت , للّه الا مـر, واللّه يفعل ما يشا, وكل يوم ربنا في شان , ان نزل القضا بمانحب فنحمد اللّه عـلى نعمائه , وهو المستعان على ادا الشكر وان حال القضا دون الرجا فلم يعتد من كان الحق نيته , والتقوى سريرته )) ((330)) . در منزل ((زباله يا شوق يا صفاح )) بود كه امام (ع ) با ((فرزدق شاعر)) برخوردكردند فرزدق همراه مـادرش , عـازم حـج بـود واز اينكه امام (ع )را در آن موقع در آن سرزمين مشاهده مى كند, تعجب مى نمايد لذا با تعجب مى پرسد: ((ما اعجلك عن الحج ,چقدر زود از مناسك حج فارغ شديد)).

حضرت فرمود: ((لو لم اعجل لا خذت , اگر عجله نمى كردم مرا مى كشتند)).
آنگاه امام (ع ) از او سؤال كرد از كوفه چه خبر؟
. ((فـرزدق )) گـفت : از شخص مطلعى سؤال كرديد, قلبهاى مردم با شماست , ولى شمشيرهارا به روى شما كشيده اند وقضاى الهى هم از آسمان نازل مى شود. حضرت فرمود: ((صدقت للّه الامر, درست گفتى )) خداوند هر كارى را بخواهدانجام مى دهد وهر روز فـرمـان تازه اى دارد اگر قضاى الهى بر آنچه ما مى پسنديم واقع شود اورا شكر گذار هستيم واگـر قـضاى الهى ميان ما وخواسته هايمان حايل گردد,آنكه در راه حق قدم بر مى دارد وباطن وفطرتش بر تقواى الهى است , از مسير حق خارج نمى گردد. ((فـرزدق )) با پرسيدن چند مساله شرعى از محضر حضرت , مرخص شد وهيچ اظهار تمايلى مبنى بر شركت در نهضت مقدس حسين (ع ) نكرد!!.
دومين ملاقات فرزدق با امام حسين (ع ).
مرحوم ((ميرزا محمد تقى سپهر)) احتمال مى دهد كه فرزدق دوبار حضرت راملاقات كرده باشد, بار اول موقع رفتن به حج وبار دوم در مراجعت از حج در منزل زباله , چون در ملاقات اول , خبرى از شـهـادت مـسـلـم نـبـود, در حالى كه در ملاقات دوم فرزدق مى گويد: چطور به سمت كوفه مى روى در حالى كه پسر عمويت را شهيدكردند وحضرت فرمود:. ((رحـم اللّه مسلما فلقد صار الى روح اللّه وريحانه وتحيته ورضوانه اما انه قدقضى ما عليه وبقي ما علينا)) ((331)) .
مطلبى مشهور ولى غلط.
به مناسبت جمله فرزدق كه گفت : ((ما اعجلك عن الحج ))لازم است مطلبى راتذكر دهيم كه در بـعـضـى كـتـب وسـخنرانيها هم گفته شده كه امام حسين (ع ) حج تمتع رابدل به عمره مفرده كـرده اسـت در حـالـى كـه اين اشتباه است جمعى از دانشمندان دركتب خود متذكر اين موضوع شده اند كه اصولا حج حضرت از ابتدا, ((عمره مفرده ))بوده است وكسى كه نخواهد حج تمتع را بجا آورد, مى تواند عمره مفرده را بجاآورد در كتاب شريف ((تهذيب )), دو روايت نقل شده است كه يك روايت آن را اينجامى آوريم :. ((عـن معاوية بن عمار: قلت لابي عبداللّه (ع ): من اين افترق المتمتع والمعتمر؟
فقال : ان المتمتع مرتبط بالحج والمعتمر اذا فرغ منها ذهب حيث شاوقداعتمرالحسين (ع ) في ذي الحجة ثم راح يوم الـتـرويـة الـى الـعـراق والـنـاس يـروحـون الى منى ولا باس بالعمرة في ذي الحجة لمن لا يريد الحج )) ((332)) . ((مـعـاويـة بـن عـمار از امام صادق (ع ) سؤال كرد كه فرق حج تمتع وعمره دركجاست ؟
حضرت فرمود: تمتع , مربوط به حج است , ولى معتمر هر گاه از عمره فارغ شد, به هر كجا خواست مى رود وبـه تحقيق حسين بن على (ع ) در ذيحجه عمره را بجاآورد, آنگاه روز ترويه به سوى عراق حركت كـرد در حـالى كه مردم به طرف منى مى رفتند ومانعى ندارد انجام عمره مفرده در ذيحجه براى كسى كه قصد حج را ندارد)).
فرزدق كيست ؟
.
((هـمـام بن غالب بن صعصعه )) مشهور به ((فرزدق )) حق بزرگى در ادبيات عرب دارد كه اگر اشـعار او نبود, ثلث لغات عرب از دست مى رفت , وى نزد خلفا وامرا به حالت نشسته شعر مى خواند غـالـب اشـعـار او در مـدح خـلـفاى غاصب اموى است , تنهادر قصيده معروف در مقابل هشام بن عبدالملك كه هنوز به خلافت نرسيده بود, اززين العابدين على بن الحسين (ع ) دفاع كرد آن وقت كـه مـردم از هشام سؤال كردند او(امام سجاد) كيست ؟
هشام گفت نمى شناسم !! وكان الفرزدق حاضرا فقال انااعرفه فقال الشامي من هذا يا ابا فراس ؟
فقال :. هذا الذي تعرف البطحا وطاته ـــــ والبيت يعرفه والحل والحرم ((333)) .
چشم وهمچشمى .
سالى در كوفه خشكسالى پديد آمد, ((غالب )) پدر فرزدق كه رئيس قبيله خودش بود, براى نجات طـايـفـه از گـرسنگى , در نزديكى كوفه در محلى به نام ((صوا))كوچ كردند قبيله ديگرى هم به سـرپـرسـتى ((سحيم بن وثيل )) كوچ كردند روزى ((غالب )) شترى را نحر كرد وآبگوشتى را طبخ نـمودند, كاسه اى از آن را توسط غلامى براى ((سحيم )) فرستاد, وى ناراحت شد وكاسه آبگوشت را ريـخـت وقاصدرا هم كتك زد وگفت : ((كار ما بايد به آنجا برسد كه محتاج غذاى غالب باشيم !)), لذا براى تفاخر,شترى را نحر كردند. روز دوم , غـالـب دو شـتر نحر كرد, سحيم هم دو شتر, تا روز چهارم , غالب صدشتر نحر كرد, ولى سـحيم نتوانست به مقابله با اين مقدار برخيزد, ولى در فكر جبران بود تا وقتى كه خشكسالى تمام شـد, اهـل قـبـيله به ((سحيم )) گفتند كه تو در تاريخ براى ماننگى باقى گذاشتى كه فراموش نمى شود, چرا آن روز صد شتر نحر نكردى كه ما دوبرابر آن را جبران مى كرديم . گفت : شتران من در دسترس نبودند, لذا سيصد شتررا نحر كرد وبه مردم گفت استفاده كنيد. وقتى اين خبر به اميرالمؤمنين (ع ) رسيد, فرمود: ((از اين گوشتها نخوريد, زيرا((هذه ذبحت لغير ماكلة )), اينهارا براى خوردن ذبح نكرده اند بلكه براى مباهات ومفاخرت ذبح نموده اند)), لذا تمام گوشتهارا در كناسه كوفه ريختند ونصيب حيوانات شد ((334)) .
فرزدق وحفظ قرآن .
روزى پـدر فـرزدق در ايـام خـلافت اميرالمؤمنين (ع ) بر حضرت وارد شد,مولاى متقيان از نام او سؤال كرد, گفت : ((من غالب بن صعصعة هستم )). حضرت فرمود: ((همان كسى كه داراى شتران زياد بود؟
)). غالب گفت : ((آرى )). حضرت فرمود: ((ما فعلت ابلك الكثيرة ؟
قال : ذعذعتها الحقوق )). ((پس شتران فراوانت چه شدند؟
گفت : ((در راه بدهكاريها وحقوق مالى صرف گرديد)). امام (ع ) فرمود: ((ذلك احمد سبلها, اين بهترين راه مصرف آنهاست )). سپس حضرت پرسيد ((اين جوان همراه تو كيست ؟
)). او گفت : ((پسرم همام است كه به او شعر ياد داده ام واميدوارم در آينده شاعربزرگى بشود)). حضرت امير(ع ) فرمود: ((لو اقراته القران فهو خير له , اگر به او قرآن يادمى دادى بهتر بود)). ((فـرزدق )) مـى گـويد: ((اين كلام حضرت آنچنان در من تاثير كرد كه تصميم گرفتم تا قرآن را حفظ نكرده ام به چيز ديگرى مشغول نشوم )), لذا بدينوسيله حافظ قرآن شد ((335)) .
روضه .
چـون اهل بيت نزديك دمشق رسيدند, ((ام كلثوم )) به شمر گفت , وقتى به شهررسيديم , مارا از راه خـلـوتـى ببر تا مردم مارا كمتر ببينند وهم چنين سرهارا از ميان محمل ها ببريد ومارا دورتر از سرها قرار بدهيد تا مردم كمتر به ما نگاه كند زيرا آنقدربه ما نگاه كردن كه ما خجالت مى كشيم اما آن نـا نجيب بر عكس اهل بيت را از محل اى پر جميعت عبور داد ((فاحملنا في درب قليل النضارة فـقـد خـزينا من كثرة النظر الينا))آنگاه اهل بيت را با همين وضع وارد مجلس يزيد كردند: ((قال على بن الحسين (ع ): ماظنك برسول اللّه (ص ) لو رانا على هذه الصفة )) ((336)) . كى روا بودن ولى كردگار ـــــ تا چهل منزل شود اشتر سوار. آن يكى گفتا كه اينان كيستند ـــــ ديگرى گفتا مسلمان نيستند. آن يكى گفتا كه اين بيمار كيست ـــــ ديگرى گفتا كه بابش خارجى است . آن يكى گفتا عجب افسرده است ـــــ ديگرى گفتا برادر مرده است .
مجلس بيست ودوم .
عليا ومقدادا وان يخر جوابها ـــــ رويدا بليل في سكوت وفي ستر.
بيت الاحزان . الحديد, 20/108 الى 149 استيعاب , 3/906. ومى فرمود: ((خفت ان يغتالني يزيد)). ((كان لورعه قد اشكلت عليه حروب علي وقعد عنه وندم على ذلك حين حضرته الوفاة )).
مجلس سى وششم .
پاسـخ امـام حسيـن (ع )به بشر بن غالب .
((امام دعا الى هدى فاجابوه اليه , وامام دعا الى ضلالة فاجابوه اليها, هولا في الجنة وهو لا في النار, وهو قوله عزوجل : (فريق في الجنة وفريق في السعير) ((337)) . ((بـشـر بـن غـالب )) كه نام او در زمره اصحاب ائمه (ع ) ذكر شده , در بين راه ازسيدالشهدا(ع ) از تفسير آيه شريفه سوره اسرا, آيه 71: (يوم ندعوا كل اناس بامامهم ) سؤال كرد وپرسيد اينكه خداوند متعال مى فرمايد: ((در روز قيامت هرجمعيتى را با امام ورهبر خودشان صدا مى زنيم )), يعنى چه ؟
. حضرت در پاسخ فرمود: ((امامى كه مردم را به هدايت مى خواند ومردم اورااجابت مى كنند وامامى كه مردم را به ضلالت وگمراهى دعوت مى كند وعده اى هم اورا پاسخ (مثبت ) مى دهند دسته اول در بـهـشـت ودسـتـه دوم در آتش هستند واين است معناى آيه شريفه سوره شورى , آيه هفتم كه مى فرمايد: دسته اى به بهشت مى روندودسته اى به آتش )). يعنى آيه شريفه سوره شورى , مبين ومفسر آيه شريفه در سوره اسرااست . ايـن از نظر قرآن مسلم است كه انسان در دنيا به هر كس وهر چيز علاقه مندباشد, در قيامت هم با او مـحشور مى شود در روايت ((ريان بن شبيب )) كه محدث قمى در مقدمه نفس المهموم مسندا بـاسـى واسـطـه از ريـان بـن شبيب نقل مى كند, آمده است :در روز اول محرم به خدمت حضرت رضا(ع ) رسيدم ودر ضمن حديث مفصلى , درخاتمه امام (ع ) فرمود:. ((يـا بن شبيب ! ان سرك ان تكون معنا فى الدرجات العلى من الجنان فاحزن لحزننا وافرح لفرحنا وعليك بولايتنا, فلو ان رجلا تولى حجرا لحشره اللّه معه يوم القيامة )). ((اى پـسر شبيب ! اگر مى خواهى كه فرداى قيامت با ما در درجات عالى بهشت باشى , در حزن ما محزون ودر شادى ما شاد باش , وبر تو باد كه به ولايت ما چنگ بزنى , بدان اگر كسى سنگى را هم دوست بدارد, فرداى قيامت , خداى تعالى اورا باهمان سنگ محشور مى كند)). وهمچنين در روايت ديگر امام صادق (ع ) مى فرمايد:. ((الا تـحـمـدون اللّه اذا كـان يـوم القيامة فدعا كل قوم الى من يتولونه ودعانا الى رسول اللّه (ص ) وفزعتم الينا, فالى اين ترون يذهب بكم الى الجنة ورب الكعبة , قالهاثلاثا)) ((338)) . ((آيـا خـداوندرا شكر نمى گذاريد هنگامى كه روز قيامت فرا برسد, هرجمعيتى را صدا مى زنند با كـسـى كـه بـه آنـان علاقه مند بوده است ومارا هم به سوى پيامبر(ص ) مى خوانند وشما به ما پناه مى آوريد, آنگاه كجا خواهيد رفت ؟
به خداى كعبه سوگند كه شمارا به بهشت مى برند! حضرت اين جمله را سه مرتبه تكرار فرمود)).
مشخصات امام نور وامام نار.
امام صادق (ع ) در بيان مشخصات امام نور وامام نار مى فرمايد: ((امام نور, امروفرمان وحكم الهى را بـر امـر وحـكـم خـود مـقـدم مـى دارد, ولى امام نار به خلاف اين رفتار مى كند وتابع هوا وهوس خوداست )) ((339)) . امـام نـور, مـردم را به سعادت در دنيا وآخرت سوق مى دهد, اما امام نار همه رافداى بقاى حكومت وريـاست خود مى نمايد, اكنون براى روشن شدن موضوع ,جريانى را از جنگ جمل نقل مى كنيم تا معلوم شود كه امامان نار چگونه جمعيتى رافداى خود كردند.
داستانى از جنگ جمل .
عـلامـه فـقيد ((شيخ محمد تقى شوشترى قدس سره )) از مروج الذهب نقل مى كندكه : در بصره مـردى بـود گوش بريده , از علت آن جويا شدند كه چگونه گوش تو بريده شده , گفت : در جنگ جـمـل در ميان كشته ها مى گشتم , شخصى نظرم را جلب كرد اوسرش را پايين وبالا مى برد واين شعررا زمزمه مى كرد:. لقد اوردتنا حومة الموت امنا ـــــ فلم تنصرف الا ونحن روا. ((بـه تـحقيق مادرمان (عايشه ) مارا تا نزديكى مرگ آورد وبرنگشت مگر اينكه مارا سيراب از مرگ كرد)). گفتم در موقع مرگ , اين چه شعرى است كه مى خوانى , به جاى اين , كلمه ((لا اله الا اللّه )) بگو, او گفت :. ((ادن لقني الشهادة فصرت اليه فاستدناني والت قم اذني , فذهب بها,فجعلت العنه فقال : اذا صرت الى امك فقالت : من فعل بك هذا؟
فقل : عمير بن الاهلب الضبي مخدوع المراة التي ارادت ان تكون اميرة للمؤمنين )) ((340)) . ((نـزديـك من بيا وشهادتين را تلقين كن , جلو رفتم كه لا اله الا اللّه را تلقين كنم ,گوش مرا بريد, من هم در مقابل اين عمل شروع كردم به لعن ونفرين او گفت : هرگاه به نزد مادرت رفتى واز تو سؤال كرد كه گوش تورا چه كسى بريد, بگو عمير بن اهلب كه گول زنى را خورد وآرزو داشت كه روزى امير وفرمانرواى مؤمنين بشود)). اينها به تعبير اميرالمؤمنين (ع ) جند المراه بودند كه خودرا فدا كردند تا عائشه به حكومت برسد اما جمله اى هم از اتباع البهيمه بشنويد:. طـبـرى نقل مى كند كه مردانى از طايفه ازد, پشكل شتر عايشه را مى گرفتندوآن را باز مى كردند ومى بوييدند ومى گفتند ((بعر جمل امنا ريحه ريح مسك , پشكل شتر مادرمان عايشه , بوى مشك مى دهد)) ((341)) .
روضه .
اميرالمؤمنين (ع ) بعد از تغسيل وتكفين فاطمه (س ), ودر موقع بستن بندهاى كفن صدا زد: ((يا ام كـلثوم , يا زينب , يا سكينة , يا فضة , يا حسن , ياحسين , هلموا تزودوامن امكم فهذا الفراق , واللقا في الجنة )) اى فرزندانم ! بيائيد براى آخرين بار, مادرتان راببينيد كه ملاقات به قيامت موكول مى شود . امـيـرالمؤمنين (ع ) ميفرمايد: خدارا شاهد مى گيرم كه فاطمه (س ) ناله ائى كردودستهاى خودرا گـشـود وحـسن وحسين (ع ) را به آغوش گرفت , كه در همين حال صدائى از آسمان به گوشم رسـيـد كه ((ارفععهما عنها, فلقد ابكيا واللّه ملائكة السماوات ))فرزندان را از روى سينه مادرشان بردار, بخدا سوگند كه ملائكه آسمانهارا به گريه درآوردند ((342)) . امـيـرالـمؤمنين (ع ) چون بدن را در قبر گذاشت , غم ها به او روى آوردواشكهايش بر گونه هايش جارى شد ((هاج به الحزن وارسل دموعه على خديه )) ((343)) . بخواب آرام , اى ماه يگانه ـــــ نخواهى خورد, ديگر تازيانه . بخواب آرام اى پهلو شكسته ـــــ على بالين قبر تو نشسته . بخواب آرام با رخسار نيلى ـــــ به پيغمبر نشان ده جاى سيلى . بخواب آرام اى نور دو عينم ـــــ كه من شبها پرستار حسينم . ***. لما قضت فاطم الزهرا غسلها ـــــ عن امرها بعلها الهادي وسبطاها. وقام حتى اتى بطن البقيع بها ـــــ ليلا فصلى عليها ثم واراها. ولم يصل عليها منهم احد ـــــ حاشا لها من صلا ة القوم حاشاها ((344)) . چون فاطمه (س ) وفات يافت , به وصيت او, شوهر ودو فرزندانش اورا غسل دادند. ودر تـاريـكـى شـب , هـنگاميكه همه درخواب بودند, اورا به بقيع بردند وبعد ازنماز خواندن بر او بدنش را دفن كردند. وهيچكس از آنها (دشمنان ) در نماز بر او شركت نكردند, زيرا به نماز آنهانيازى نبود.


منبع: کتابخانه سایت مذهبی عاشورای امام حسین علیه السلام