نامه ها و ملاقاتهاي امام حسين (ع)

على نظرى منفرد‏‏


مجلس هفتم .
پاسخ امام حسين (ع )از اشعار يزيد.
((بـسـم اللّه الـرحمن الرحيم , (فان كذبوك فقل لي عملي ولكم عملكم انتم بريئون مما اعمل وانا بري مما تعملون ), والسلام )). ((يـزيـد بن معاويه نامه اى بهمراه اشعارى براى ((عبداللّه بن عباس )), يا طبق نقلى ,براى ((عمرو بـن سـعـيـد)) حـاكـم مكه فرستاد تا آن را در مراسم حج بخواند, يزيد چون ازروحيه مردم مدينه وروحـيـه سـلحشورى سيد الشهدا(ع )مطلع بود ومى دانست كه آنان زيربار حكومت غاصبانه يزيد نـمـى روند , لذا تصميم داشت از باب مصالحه ونرمش , وقوع جنگ را بگيرد, زيرا مى دانست جنگ وكـشـتـه شـدن حـسين بن على (ع )براى او گران تمام مى شود, مردم مدينه وقتى اشعار يزيدرا ديـدند, آن را خدمت امام حسين (ع ) فرستادند, رهبر آزادگان جهان با يك نظر به فراست دانست كـه ايـن اشـعـاررا يزيد فرستاده , لذا در پاسخ او به يك آيه از قرآن كريم بسنده كردند كه خطاب به پيامبر(ص ) مى فرمايد:. (وان كذبوك فقل لي عملي ولكم عملكم انتم بريئون مما اعمل وانا بري مماتعلمون ). ((اگـر كـفـار تـورا تـكـذيب كردند, بگو من مسؤول اعمال خودم هستم وشما هم مسؤول اعمال خودتان , شما از اعمال من بيزار هستيد ومن هم از آنچه شما انجام مى دهيد بيزار هستم )). اينك چند نمونه از اشعار يزيد:. يا قومنا لا تشبوا الحرب اذ سكنت ـــــ تمسكوا بحبال الخير واعتصموا. قد غرت الحرب من قد كان قبلكم ـــــ مـن القـرون وقـد بادت به الامـم . فانصفوا قومكم لا تهلكوا بذخا ـــــ فرب ذى بذخ زلت به القدم ((62)) . ((آتش جنگ را كه خاموش است شعله ور نسازيد, وبه راه خير چنگ بزنيد. ((جنگ اقوام گذشته را مغرور كرد وجميعت هائى را نابود ساخت . ((در حـق خـويـشـان خـود, نـيـكـى كنيد وكبر وبزرگى را كنار بگذاريد كه چه بساافراد متكبر قدم هايشان لغزيد)).
تحليل پاسخ امام (ع ).
سيد الشهدا(ع ) با تمسك به آيه شريفه سوره يونس , اعلان برائت از كفارومشركين ومنافقين وهمه دشـمـنـان اسلام مى نمايد كه اصولا هيچ راه مصالحه وسازش با آنها وجود ندارد ودر واقع اين آيه اجـمالى است از آنچه در سوره كافرون آمده كه شش نفر از كفار به رسولخدا(ص ), پيشنهاد كردند كـه : ((يك سال تو خدايان مارا عبادت كن , يك سال هم ما خداى تورا پرستش مى كنيم , در نتيجه اگـر مـسـلـك مابهتر بود, تو ضرر نكرده اى , واگر دين تو بهتر بود, ما ضرر نكرده ايم وشريك در كيش تو شديم )) ((63)) . اما در اين حال سوره كافرون نازل شد وپاسخ محكمى به همه اين پيشنهادات داد, زيرا قرآن كريم هـرگـونـه هـمكارى ومساعدت ومودت ودوستى ومطاوعه وسازش با كفار ومشركين ودشمنان اسلام را ممنوع كرده است . خـداونـد مـتعال ميفرمايد: (يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوي وعدوكم اولياتلقون اليهم بالمودة وقد كفروا بما جاكم من الحق ) ((64)) . ((اى مؤمنين ! دشمنان من وخودتان را, دوست نگيرد, شما نسبت به آنها اظهارمحبت مى كنيد در حال كه به آنچه از حق براى شما آمده كافر شده اند. شان نزول آيه در مورد حاطب بن ابى بلتعه است كه مفسرين چنين نقل كرده اند.
جريان سارة وحاطب بن ابى بلتعه .
سـارة از خـوانـنـدگان مكه بود كه دو سال بعد از واقعه بدر در مدينه خدمت پيامبر(ص ) رسيد, حـضرت از او پرسيد آيا آمده اى مسلمان شوى يا به مدينه هجرت كرده اى ؟
گفت : هيچكدام , بلكه مـحـتـاج شـده ام , آمـده ام از شما كمك بگيرم , حضرت فرمود: پس جوانان مكه چه شدند كه تو با خـوانـندگى براى آنها, زندگيت تامين شود؟
گفت ((ما طلب مني بعد وقعة بدر)) بعد از جنگ بـدر ديـگر, كسى حال خوشى ندارد كه من براى او خوانندگى كنم , اينجا بود كه حضرت دستور داد مقدارى لباس وكمك هاى نقدى به او كردند, واين در حالى بود كه پيامبر(ص ) براى فتح مكه خودراآماده مى كرد. حـاطـب بن ابي بلتعه كه خانواده اش در مكه بودند واز آزار واذيت كفار نسبت به فرزندانش نگران بـود, تـصـميم گرفت كه با مشركين مكه همكارى اطلاعاتى نمايد تاآنها هم متقابلا خانواده اورا تـحـت فـشـار قـرار نـدهند, لذا نامه اى به مردم مكه نوشت وآنهارا از آمدن پيامبر(ص ) وجنگيدن مسلمانان بر حذر داشت ((ان رسول اللّه يريدكم فخذوا حذركم )) حاطب نامه را به ساره داد كه به مردم مكه برساند. جبرئيل اين جريان را به اطلاع پيامبر رساند, على (ع ), عمار, عمر, زبير, طلحة ,مقداد بن اسود وابو مـرثـد, مـامور تعقيب ساره وگرفتن نامه از او شدند, اما وقتى اثاث ساره را بازرسى كردند چيزى نـيافتند لذا خواستند برگردند, اما اميرالمؤمنين (ع )فرمود: ((واللّه ما كذبنا ولا كذبنا وسل سيفه وقـال لها اخرجى الكتاب والا واللّه لاضربن عنقك )) نه ما دروغ مى گوئيم ونه پيامبر, لذا شمشيررا كـشـيد وفرمود: يا نامه رابه ما بده يا تورا خواهم كشت , اينجا بود كه ساره , نامه را از لاى گيسوان خود بيرون آورد وتحويل داد. پـيـامـبـر(ص ) حـاطـب را احضار كرد واز اين خيانت او سؤال كرد, حاطب گفت تمام مهاجرين , افـرادى را در مكه دارند كه از زن وبچه آنها حمايت كند مگر من كه درمكه هيچ پشتيبانى را ندارم لذا به اين وسيله خواستم جلوى آزار واذيت كفاررا نسبت به خانواده ام بگيرم , اين در حالى است كه ميدانم اين نامه براى آنها مفيد نخواهد بودوخداوند متعال اراده خودرا محقق مى سازد ((65)) اين حادثه تاريخى نشان ميدهد كه مؤمنين نسبت به كفار هرگز حق همكارى ومساعدت ومصالحه را ندارند.
((روضه )).
چون به مركز باز شد سلطان ابرار ـــــ كه آسايد دمى از رزم وپيكار.
((فوقف يستريح ساعة )). فلك سنگى فكند از دست دشمن ـــــ به پيشانى وجه اللّه احسن . چو زد از كينه آن سنگ جفارا ـــــ شكست آينه ايزد نمارا. ((اذا اتاه حجر فوقع على جبهته )). كه گلگون گشت روى عشق سرمد ـــــ چو در روز احد روى محمد. به دامان كرامت خواست آن شاه ـــــ كه خون بزدايد از آن چهر چون ماه . ((فاخذ الثوب ليمسح الدم عن جبهته )). يكى الماس وش , تيرى ز لشكر ـــــ گرفت اندر دل شه جاى تاپر. كه از پشت پناه اهل ايمان ـــــ عيان گرديد زهر آلود پيكان . ((فاتاه سهم مسموم له ثلاث شعب فوقع على قلبه )). سنان زد نيزه بر پهلو چنانش ـــــ كه جنب اللّه ببريد از سنانش . ((فطعنه سنان بن انس النخعي في ترقوته )). بديدارش دلارا, رايت افراشت ـــــ سمند عشق , بار عشق بگذاشت . زبهر وصل , فخر نسل آدم ـــــ به روافتاد ومى گفت اندر آن دم . ***. تركت الخلق طرا فى هواكا ـــــ وايتمت العيال لكي اراكا. فلو قطعتنى فى الحب اربا ـــــ لما حن الفؤاد الى سواكا ((66)) . ***. نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت ـــــ نه سيد الشهدا بر قتال طاقت داشت . بلند مرتبه شاهى ز صدر زين افتاد ـــــ اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد.
مجلس هشتم .
پاسخ امام حسين (ع )به نامه مسور بن مخرمه .
((استخير اللّه في ذلك )). از جـمـلـه كـسـانـى كـه امـام (ع ) را از رفـتـن بـه سـمـت عـراق بـرحـذر داشـتـه , ((مـسـور بن مخرمه )) ((67)) است او نامه اى به اين مضمون براى حضرت نوشت :. ((ايـاك ان تـغتر بكتب اهل العراق , ويقول لك ابن الزبير, الحق بهم , فانهم ناصروك , اياك ان تبرح الـحـرم , فـانهم ان كانت لهم بك حاجة فسيضربون اباط الابل حتى يوافوك , فتخرج اليهم في قوة وعدة )) ((68)) .

يـعـنـى : ((مـبادا به نامه هاى مردم عراق , مغرور شوى وسخن عبداللّه بن زبيررابپذيرى وبه عراق بـروى , مـبادا از مكه دور شوى , اگر مردم عراق واقعا به شما احتياج دارند, زير بغلهاى شتر بزنند (يـعـنـى بر شتران را هوار سوار شوند) وخودرا به زحمت بيندازند تا به خدمت شما رسيده آنگاه با قدرت وامكانات , خارج شويد (يعنى تنهانوشتن نامه كافى نيست بلكه بايد حركت كنند وخودشان به حضور برسند))).
اشتباه مسور بن مخرمه .
((مسور بن مخرمه )) خيال مى كند كه حضرت , صرفا به خاطر نامه هاى مردم عراق حركت مى كند واز كثرت نامه ها, خوشحال شده ويا اينها, باعث تحريك وتشجيع حضرت براى رفتن به سمت عراق شده است در حالى كه نمى داند نه بر حذرداشتن امثال ((ابن عباس , ومحمد بن حنفيه , وام سلمه وعـبـداللّه بـن عـمـر)), حضرت رامنصرف مى كند ونه ارسال نامه هاى مردم عراق وترغيب امثال ((عـبـداللّه بـن زبير))امام (ع )را بر رفتن , مصر مى سازد, او امام معصوم وخامس اصحاب كسااست وايـن حـركـت وقـيام يك ماموريت الهى است كه اراده حقتعالى بر اين تعلق گرفته كه حسين بن على (ع ) در اين راه كشته شود وزنها وبچه ها هم اسير شوند تا دين الهى پايداربماند. ***. زود بيرون رو تو در سمت عراق ـــــ كربلا دارد به خونت اشتياق . حق تورا غلطان به خونت خواسته ـــــ اين قبا بر پيكرت آراسته . كودكانت را ببر همراه خود ـــــ نينوارا پر سوزكن از آه خود.
پاسخ امام (ع ).
سـيـد الـشـهدا(ع ) در پاسخ ((مسور)) فقط به يك جمله اكتفا مى كنند وآن ((استخير اللّه ))است , يعنى از خداوند مى خواهم آنچه را خير ومصلحت من است همان را عملى سازد, نكته اى كه در كتب روايى واخلاقى بابى به آن اختصاص داده شده , تحت عنوان ((التفويض الى اللّه والتوكل عليه )) كه مؤمن بايد اموراتش را به خداى متعال واگذار كند وبر او توكل نمايد تا او هرچه مصلحت بنده است , همان راعملى سازد.
توسل جستن يوسف (ع ) به مخلوق .
وقتى كه حضرت يوسف (ع ) دانست كه به زودى يكى از رفقاى زندانيش آزادمى شود, به او گفت : (اذكـرنـي عـنـد ربـك ) يعنى وقتى از زندان آزاد شدى , نزد سلطان سفارش مرا هم بكن وبگو كه يوسف , بى گناه در زندان افتاده است , اما او پس ازآزادى , فراموش كرد. در روايـتـى امـام صادق (ع ) مى فرمايد: جبرئيل (ع ) نزد حضرت يوسف آمدوگفت : چه كسى تورا زيباترين مردم قرارداد؟
. گفت : خداى من . گفت , چه كسى در ميان برادرانت , علاقه تودرا در دل پدرت قرار داد؟
. گفت : خداى من . گفت : چه كسى تورا از درون چاه نجات داد؟
. گفت : خداى من . گفت : چه كسى سنگ را (كه از بالاى چاه انداخته بودند) از تو دور كرد؟
. گفت : خداى من . گفت چه كسى تورا از چاه رهايى بخشيد؟
. گفت : خداى من . گفت : چه كسى مكر وحيله زنان مصررا از تو دور كرد؟
. گفت : خداى من . پس از اين اقرارها واعترافها, جبرئيل گفت :. ((فـان ربـك يـقـول مـا دعاك الى ان تنزل حاجتك بمخلوق دوني البث في السجن بماقلت بضع سنين )) ((69)) . يـعـنـى : ((خـداى مـتعال مى فرمايد: پس چرا در اينجا به مخلوقى پناه بردى وبه اوعرض حاجت كردى ؟
اكنون به خاطر اين عمل , بايد چند سال ديگر در زندان بمانى )). الـبـته استمداد واستعانت از مخلوق با حفظ توكل منافاتى ندارد مخصوصا كه انسان براى نجات از دسـت ظالمى , متوسل به ديگران بشود, ولى اين مساله براى افرادعادى وعوام است , اما شخصيتى مـانـنـد حـضـرت يـوسف (ع ) كه علاوه بر مقام نبوت , آن همه عنايات الهى را به چشم ديده است , نمى بايست به مخلوقى متوسل مى شد.
حديثى جالب از امام صادق (ع ).
((مـحـمد بن عجلان )) مى گويد: سالى دچار تنگدستى وقرض زيادى شدم وطلبكاران هم مرتب در طـلـب خـود اصرار مى كردند, لذا تصميم گرفتم نزد ((حسن بن زيد)) امير مدينه بروم واز او بخواهم كه به من كمك كند, مخصوصا كه از سابق باهم آشنا بوديم در بين راه با محمد بن عبداللّه بـن عـلـى بـن الـحـسـين (ع ) برخورد كردم كه ازقديم با او هم رفقاتى داشتم , دست مرا گرفت ومـتـوجـه مـن شـد وگفت : مى دانم به كجاوبراى چه منظورى مى روى ؟
از چه كسى براى رفع گرفتاريت كمك مى طلبى ؟
. گفتم : از حسن بن زيد. گـفـت : پـس بـدان كه حاجت روا نمى شوى وبه مقصود خود نمى رسى ؟
برو نزدكسى كه ((اجود الاجـودين ))است واو مى تواند گره از كار تو بازكند, زيرا از پسر عمويم ـ امام صادق (ع ) شنيدم كه حديثى را از ابا گرامش وآنان از رسول خدا(ص )نقل مى كنند كه :. ((اوحى اللّه الى بعض انبيائه في بعض وحيه اليه : وعزتي وجلالي , لاقطعن امل كل مؤمل امل غيري بالاياس , ولا كسونه ثوب المذلة في النار [الناس خ ل ] ولابعدنه من فرجي وفضلي , ايؤمل عبدي في الـشدائد غيري , والشدائد بيدي , او يرجو سواي ,وانا الغني الجواد, بيدي مفاتيح الابواب وهي مغلقة وبابي لاملي مفتوح لمن دعاني الم يعلموا ان من دهته نائبة لم يملك كشفها عنه غيري , فمالي اراه بـامـله معرضا عني وقداعطيته بجودي وكرمي ما لم يسالني , فاعرض عني ولم يسالني , وسال في نـائبـته غيري , وانا اللّه ابتدئ بالعطية قبل المسالة , افاسال فلا اجود, كلا , اوليس الجودوالكرم لي , اولـيس الدنيا والاخرة بيدي , فلو ان سبع سماوات وارضين سالوني جميعا, فاعطيت كل واحد منه مسالته ما نقص ذلك من ملكي مثل جناح بعوضة وكيف ينقص ملك انا قيمته فيابوس لمن عصاني ولم يراقبني )) ((70)) . يـعنى : ((خداوند متعال به بعضى از انبيا وحى فرستاد كه به عزت وجلالم سوگند! هركس به غير مـن امـيـد ببندد اورا مايوس مى كنم ولباس مذلت را بر اومى پوشانم , آيا در شدايد به غير من تكيه مى كند در حالى كه حل شدايد به دست من است , كليد درهاى بسته به دست من است وهركس كه مـرا بـخـوانـد, آرزوى اورا بـرآورده مـى كنم , من خدايى هستم كه قبل از سؤال , عطاياى افرادرا مى دهم واگر هفت آسمان وزمين از من چيز بخواهند وبه هركس آنچه مى خواهد بدهم , مانند پر مگس مى ماند كه چيزى از خزائن من كم نمى شود)). ((محمد بن عجلان )) چون اين حديث را شنيد, گفت : دوباره اين حديث را براى من بخوان , تا سه مـرتـبـه ايـن حديث را براى او خواند وگفت : ديگر از احدى چيزى نمى خواهم , مدتى نكذشت كه خداوند متعال رزقش را فرستاد وتنگدستى اوبرطرف شد. سـيـد الشهدا(ع ) هم در صبح عاشورا فرمود: ((اللهم انت ثقتي في كل كرب ورجائي في كل شدة وانـت لـي في كل امر نزل بي ثقة وعدة , كم من هم يضعف فيه الفؤادوتقل فيه الحيلة ويخذل فيه الـصديق ويشمت فيه العدو انزلته بك وشكوته اليك رغبة مني اليك عمن سواك فكشفته وفرجته فانت ولي كل نعمة وصاحب كل حسنة ومنتهى كل رغبة )) ((71)) . يـعنى : ((خدايا! تو تكيه گاه من در هر گرفتارى ومصيبت هستى , چه مقدارغمهايى كه در برابر آن قـلب انسان ضعيف وراه چاره مسدود مى شود غمهايى كه باديدن آن , دوستان , خوار ودشمنان زبـان شـماتت مى گشايند, در چنين مواقع , تنها به توشكايت آورده واز ديگران قطع اميد نمودم وايـن تو بودى كه مرا از گرفتاريها نجات دادى , همانا تو صاحب هر نعمت وحسنه هستى وآخرين تكيه گاه من مى باشى )).
تجربه فخر رازى .
((فـخـرى رازى )) مى گويد: ((آنچه را تا امروز درسن 57 سالگى تجربه كرده ام اين است كه انسان , هـرگـاه در امـرى بر غير خداوند متعال تكيه كند,موجب گرفتارى ومحنت مى شود وهرگاه از ابـتـدا بـه ذات بـارى تـعـالـى مـتوجه شود واز مردم منقطع شود,به آرزوى خود به بهترين وجه مى رسد)) ((72)) .
((روضه )).
يكى از شعرايى كه براى امام حسين (ع ) شعر گفته است ((ابو يعلى نظام الدين محمد بن محمد)) مـعـروف به ((ابن هباريه )), متوفاى 509 است اين شاعر به كربلا آمدودر كنار قبر سيد الشهدا(ع ) تاسف خورد از اينكه چرا زمانه اورا به تاخير انداخت ودر حادثه عاشورا حاضر نبود تا جان خودرا فدا كـنـد, لـذا در اين زمينه اشعار ذيل راسرود, آنگاه خوابش برد ودر عالم رؤيا پيامبر(ص ) را ديد كه حضرت فرمود:. ((ابشر فان اللّه قد كتبك ممن جاهد بين يدي الحسين (ع ))). يـعـنـى : ((بـشـارت باد ترا كه خداوند نام تورا در زمره كسانى ثبت كرد كه مقابل حسين (ع ) جان فشانى كردند)). لو كنت شاهد كربلا لبذلت فى ـــــ تنفيس كربك جهد بذل الباذل . لكنني اخرت عنك لشقوتي ـــــ فبلابلى بين الغرى وبابل . اذ لم افز بالنصر من اعداكم ـــــ فاقل من حزن ودمع سائل ((73)) . يـعـنى : ((اگر در كربلا بودم تا آنجا كه مى توانستم در راه برطرف كردن گرفتاريهاشما كوشش مى كردم )). ((اما از بى سعادتى در آن عصر نبودم , وغصه هاى من براى نجف وكربلااست )). ((اكنون كه نبودم تا با دشمنان شما بجنگم , هميشه محزون هستم واشك من جارى گردد)). ايـن شاعر وقتى نگاهش به قبر ابى عبداللّه (ع ) مى افتد اينقدر متاثر مى شود, پس چه حالى داشتند فـرزنـدان شـهـيد كربلا كه تا شام سر مقدس پدررا در مقابل خودمى ديدند, در دروازه شام , ((ام كـلـثـوم )) بـه مـاموران گفت : سر حسين (ع ) را از ميان محملها بيرون بريد وبين ما وسر, فاصله بـيـندازيد, زيرا آنقدر مردم به ما نگاه كردند كه ما خجالت مى كشيم , ((فقد خزينا من كثرة النظر الينا)) ((74)) .
مجلس نهم .
پاسخ امام حسين (ع )به نامه عمره بنت عبدالرحمن .
((فلا بد لي اذا من مصرعي )). ((عـمـرة بـنت عبدالرحمن بن سعد انصارى )) ((75)) از كسانى است كه براى سيدالشهدا(ع ) نامه نـوشـتـه وخـواسـتـار پيروى حضرت از حكومت شده است ! وى تصميم امام (ع ) راتصميمى بزرگ مـى شـمـارد ومـى خـواهـد كـه حضرت , خودرا ازجماعت مردم جدا نكند وگرنه به سوى قتلگاه خـودقـدم بـر مى دارد وبه خيال خودبراى برحذر داشتن امام (ع ) از حديث رسول خدا(ص ) شاهد مى آورد كه :. ((اشـهـد لـسـمعت عائشة تقول : انها سمعت رسول اللّه (ص ) يقتل الحسين بارض بابل )) از عائشه شنيدم كه وى از پيامبر(ص ) شنيده است كه حسين (ع ) را در سرزمين بابل مى كشند)). امام (ع ) در پاسخ عمره , فقط به يك جمله اكتفا كردند:. ((لابد لي اذا من مصرعي )) ((76)) . يعنى : ((چاره اى نيست جز اينكه من بايد كشته شوم )). نـامه ((عمره )) نشان مى هد كه حتى زنها هم از شهادت حسين بن على (ع )اطلاع داشتند ومساله بر كسى پوشيده نبوده است .
اخبار پيامبر(ص ) از شهادت امام حسين (ع ).
رسـول خـدا(ص ) در مـوارد مـتـعـدد از شهادت حسين (ع ) خبر داده ودر كتب شيعه وسنى نقل شده است كه اجمال آنهارا از كتاب ((الاحاديث الغيبة )) متذكرمى شويم :. 1 ـ ((يقتل حسين بن علي على راس ستين من مهاجرتي )). يعنى : ((حسين در سال شصتم از هجرت من كشته مى شود)). 2 ـ ((يقتل الحسين حين يعلوه القتير)). يعنى : ((زمانى كه پيرى به سراغ حسين آمد كشته ميشود)). 3 ـ ((يا بني ! انك ستساق الى العراق وهي ارض تدعى عمورا, وانك تستشهدبها)). يـعـنـى : ((پسرم ! توبه عراق كشانده مى شوى , ودر زمينى كه ((عمورا)) ناميده ميشود به شهادت ميرسى )). 4 ـ ((ان الحسين تقتل بشط الفرات )). يعنى : ((همانا حسين در كنار فرات كشته مى شود. 5 ـ ((يا ام اسلمه ! اذا تحولت هذه التربة دما فاعلمى ان ابنى قد قتل )). يعنى : ((اى ام سلمه , هرگاه اين خاك مبدل به خون شد, بدان كه پسرم كشته شده است )). 6 ـ ((يزيد لا يبارك اللّه في يزيد, ثم ذرفت عيناه (ص ). ثـم قـال : نعى الي واتيت بتربته واخبرت بقاتله )) خبر شهادت حسين را برايم آوردند خداوند براى يزيد مبارك نگرداند, آنگاه اشك در چشمان پيامبر(ص )حلقه زد وفرمود:. مقدارى از تربت اورا برايم آورده اند وقاتل اورا هم به من گفته اند)). 7 ـ ((وكاني به وقد خضبت شيبته من دمه , يدعو فلا يجاب , ويستنصر فلاتنصر)). يـعـنـى : ((گويا حسين را مى بينم كه محاسنش با خون خضاب شده , وهرچه صدامى زند وكمك مى طلبد, پاسخ اورا نميدهند. 8 ـ ((يا عمة ! تقتله الفئة الباغية من بني امية )) ((77)) . پـيـامـبـر(ص ) در مـوقـع ولادت حسين (ع ) خطاب به جناب ((صفيه )) دخترعبدالمطلب , عمه بزرگوارشان فرمودند: ((اين كودك , به دست گروه ستمكار از بنى اميه , كشته مى شود)).
اخبار اميرالمؤمنين (ع ) از شهادت حسين (ع ).
1 ـ ((خـيـر الـخـلق وسيدهم بعد الحسن ابني اخوه الحسين المظلوم بعد اخيه المقتول في ارض كربلا)). يـعـنـى : ((بـهـتـرين انسانها بعد از امام حسن (ع ) برادرش حسين مظلوم است كه دركربلا كشته مى شود. 2 ـ ((واللّه لـتقتلن هذه الامة ابن نبيها في المحرم لعشر مضين منه , وليتخذن اعدااللّه ذلك اليوم يوم بركة )). يـعـنى : ((بخدا سوگند, اين امت , فرزند پيامبر(ص ) را در دهم محرم مى كشندودشمنان خدا آن روز را روز بركت قرار مى دهند. 3 ـ ((اوه ! اوه ! مـالـى ولال ابـى سـفـيـان , مالى ولال حرب حزب الشيطان واولياالكفر, صبرا يا ابا عبداللّه فقد لقى ابوك مثل الذى تلقى منهم )) ((78)) . يـعنى : ((آه , آه , مرا با ابو سفيان چكار, مرا چكار با حزب شيطان وسران كفر,حسين جان صبركن , كه پدرت همان مصائبى را ديد كه تو مى بينى .
چرا بايد حسين (ع ) كشته شود؟
.
سيد الشهدا(ع ) در پاسخ عمره مى فرمايد: ((چاره ايى از كشته شدن من نيست )).
اكـنـون ايـن سؤال مطرح مى شود كه چرا حضرت بايد كشته شود؟
پاسخ را بايددر شرايط آن روز جـسـتـجـو كـرد كـه حـكومت بنى اميه تصميم به نابودى اسلام گرفته بودند واگر فرصت پيدا مى كردند نام پيامبر(ص ) را هم دفن مى نمودند جريان ((مغيرة بن شعبه )) شاهد اين مساله است .
جريان مغيره ومعاويه .
((مـطرف )) فرزند ((مغيرة بن شعبة ))است , مى گويد: پدرم خيلى به عقل ودرايت معاويه معتقد بـود وهر شب كه به خانه مى آمد از سياستمدارى او سخن مى گفت , شبى آمد در حالى كه مغموم وگرفته بود, فهميدم حادثه اى رخ داده است , از علت آن جوياشدم , گفت :. ((يا بني جئت من عند اكفرالناس واخبثهم )). پسرم ! از نزد كافرترين وخبيث ترين مردم مى آيم )). گـفـتـم چـه شـده ؟
كـفـت : امـشـب بـا معاويه خلوت كرده بودم , به او گفتم به آرزوهايت كه مـى خواستى , رسيدى , اكنون به عدالت رفتار كن ودر حق بنى هاشم خوبى كن ومطمئن باش كه خطرى تورا تهديد نمى كند واين رويه باعث مى شود كه نام نيكى از تو در تاريخ باقى بماند. مـعاويه در پاسخ گفت : هيهات ! هيهات ! به چه نامى اميد داشته باشم كه از من باقى بماند, ابو بكر وعمر رفتند, امروز چه مقدار از آنان نام برده مى شود؟
اما نام پيامبر(ص )را مى بينى كه روزى پنج مـرتـبـه در مـاذنـه هـا بـرده مـى شود اى بيچاره ! بعد ازنام پيامبر(ص ) چه عملى وچه نامى باقى مى ماند؟
نه , به خدا سوگند! مگر آنكه اين نام محمد(ص ) دفن شود!!. ((فاى عمل يبقى , واى ذكر يدوم بعد هذا, لا ابا لك , لا واللّه الا دفنا دفنا)) ((79)) .
روضه .
((فـلـئن اخـرتـنـى الـدهور وعاقنى عن نصرك المقدور فلاندبنك صباحا ومساولابكين لك بدل الدموع دما حسرة عليك )) ((80)) . از هجر تو بى قرار بودن تاكى ؟
ـــــ بازيچه روزگار بودن تاكى ؟
. ترسم كه چراغ عمر گردد خاموش ـــــ دور از تو, به انتظار بودن تاكى ؟
. مارا كه به خدمتت رسيدن , سخت است ـــــ ديدن همه را, تورا نديدن سخت است . بار غم تو, به جان كشيدن آسان ـــــ از دشمن تو, طعنه شنيدن سخت است . ((سـيد حيدر بن سليمان )), متوفاى 1304 در حله , خطاب به امام عصر(ع )درباره ((واقعه طف )) چنين مى گويد:. ماذا يهيجك ان صبر ـــــ ت لوقعة الطف الفظيعة . اترى تجئ فجيعـة ـــــ بامـض مـن تلـك الفجيعـة . حيث الحسين على الثرى ـــــ خيل العدى طحنت ضلوعه . قتلته آل امية ـــــ ظام الى جنـب الشريعـة . ورضيعه بدم الوريـ ـــــ ـد مخضب فاطلب رضيعـه . يـعـنـى : ((چـه چـيز شمارا به هيجان مى آورد, صبر تاكى ؟
آيا واقعه كربلا شمارا به هيجان نياورد ومـنـتظرى حادثه بدترى از آن اتفاق بيفتد اسب سوارن , استخوانهاى سينه جدت حسين (ع )را در بـالاى بـلـنـدى خـورد كردند وبنى اميه اورا در كنار فرات ,تشنه به شهادت رساندند, شير خواره حسين (ع ) به خون گلو آغشته شد, بيا وانتقام خون اورا بگير)) ((81)) .


منبع: کتابخانه سایت مذهبی عاشورای امام حسین علیه السلام