از مدينه تا نينوا

دكتر عباس علاقه بنديان

- ۱ -


پيشگفتار
قيام حضرت حسين بن على عليه السلام در برابر حكومت اموى از مقاطع حساس و زيباى تاريخ اسلام است .
با استقرار حكومت معاويه بن ابى سفيان كه خلافت يعنى حكومت رهبر دينى برگزيده مسلمانان را به حكومت سلطنتى تبديل نمود و با تجديد جلال و شكوه دربار امپراطوريهاى روم و ايران به حكمرانى بر مردم پرداخت بدون اين كه خود را موظف به پاسخگويى به آنان بداند، سنت پيامبر (ص) دستخوش يك دگرگونى بنيادى گرديد.
تا معاويه زنده بود اميد مى رفت كه با پايان حكومت وى كار به مسير صحيح خود كه خلافت يا امامت بود باز گردد و آب رفته به جوى باز آيد ليكن با نصب يزيد به جانشينى بمثابه سلطان موروثى مطلق العنان ، آن اميد بر باد رفت و بزرگان جامعه مسلمين خود را در برابر موقعيت جديدى يافتند كه با آموزشهاى پيغمبر اسلام هيچگونه سازگارى نداشت .
بر اين تضاد بنيادين مشكل ديگرى نيز مزيد گشته بود و آن خصوصيات فردى و شخصيت يزيد بود. او كه در دربار معاويه بشيوه سلطنتى پرورش ‍ يافته بود رفتار و كردارى متمايز از بزرگان جامعه اسلامى داشت و با ارتكاب اعمالى كه عرف دنياى اسلام نمى پسنديد آشكارا آموزه هاى دين نوپا را به سخريه گرفته كمر بر انهدام تعليمات الهى و سنت پيامبر (ص) بسته بود. بدين جهت بود كه مسلمانان ديندار و هوشيار و بزرگان جامعه اسلامى رفتار اين شخصيت متجاهر به فسق را بر نمى يافتند تا چه رسد كه او را به عنوان سلطان مسلمين بپذيريد.
يزيد در آغاز حكمرانى خود براى بيعت گرفتن از شيوخ و بزرگان اقدام كرد و به حيله ، تجيب ، ارعاب ، قتل و جنگ دست يازيد. او داعيه داران خلافت و نيز مخالفان حكومت خود را يك به يك كنار زد و نابود كرد و در اين راه هيچ كارى را فرو نگذاشت .
يكى از بزرگان متشخص حجاز و جهان اسلام كه از هر جهت مورد توجه مردم و بزرگان شهرها و قبايل بود و كسب موافقت يا خاموش كردن او اهميت اساسى از نظر دربار يزيد داشت ، حسين پسر على عليهماالسلام بود. او كه بر دوش پيامبر اسلام (ص) بزرگ شده و در ركاب پدرش شير خدا على عليه السلام براى اسلام كوشيده بود و به دانش و تقوى و اطلاع از سنت و نبوى و آگاهى از وقايع سياسى و تاريخى امت اسلام از آغاز وحى تا آن زمان بر همه بزرگان و شيوخ و سران و سرداران پيشى و برترى داشت امانتدار اسرار وحى ، شاهد داناى وقايع پس از رحلت رسول الله (ص)، مشاور امام حسين عليه السلام در كشاكش با معاويه و عاقبت صلح با او، پيشواى صالحان ، شاخص اهل بيت رسول خدا، ولى الله و امام و مقتداى اهل سداد و بنده خالص خداى بزرگ بود.
او كتاب على عليه السلام را در اختيار و شمشير على عليه السلام را در كف داشت و مسؤ ول ترين خلايق در قبال سرنوشت دين محمد (ص) بود. او نمى توانست در حالى كه هنوز شصت سال از هجرت جدش حضرت محمد مصطفى (ص) نگذشته بود، شاهد بهم ريختن پايه مسلمانى و استقرار سلطنت مطلقه موروثى در خانواده بدنام ترين و بى دين ترين افراد، و جايگزينى تاج و تخت امپراطورى بجاى كرسى پيامبر و منبر على و مسجد خلفاى راشدين باشد.
امام ، تسليم و سكوت را جايز نمى ديد؛ چاره دور شدن از مركز حكومت اموى و حجاز و شام و استقرار در نقطه اى دورتر و تلاش براى حفظ ريشه اسلام و برافروختن چراغى بود تا راه را بر امت رعب گرفته و غفلت زده روشن سازد و كار را به اساس وحى و سنت پيامبر باز آورد. مبارزه منفى ، يا تبليغ ، يا تشكيل حكومت دينى و قيام بر سلطان جائر فاسق ، راههاى چاره كار بود.
امام عليه السلام حج خود را بملاحظاتى ناتمام گذاشته رو به سوى كوفه كه بزرگان آن شهر او را دعوت كرده قول همكارى و همراهى داده بودند نهاد. اين نخستين گام آشكار امام براى سرپيچى از فرمان بيعت خواهى يزيد و قيام در برابر حكومت غاصب اموى و احيانا تشكيل حكومت بود.
ماموران يزيد راه را بر امام گرفته به وى تكليف كردند با يزيد بيعت نمايد و يا جنگ را بپذيرد. امام بيعت را نپذيرفت ، راه را بر امام بسته امكان حركت به سمت كوفه را از او سلب كردند.
امام و يارانش در قتالى نابرابر، شهادت با افتخار را برگزيده و بر سر دفاع از احكام خدايى و سنت پيامبر تن و جان و خان و مان فديه نمودند.
انتخاب جنگ مردانه و شهادت در راه آرمان الهى بوسيله گروهى اندك شمار در برابر لشكر خونخوار و حكومتى فاسد و خونريز و حيله گر، انتخابى آگاهانه ، هوشيارانه ، بنيادگرا، آموزش دهنده و ماندگار است . اين انتخاب در هرگام و در هر لحظه پر از درس و تعليم است . بيانات امام عليه السلام در صحنه هاى گوناگون جنگ كربلا و برخوردهاى وى با لشكر دشمن و رفتار وى با ياران و خاندانش ، همه تلقين درس مردانگى ، ادب جنگ ، مروت ، دلاورى ، بزرگى و خداپرستى است .
اين انتخاب ملكوتى آنچنان عظيم و شكوهمند است كه اين واقعه را خودبخود در حوزه حماسه و اسطوره قرار داده است و بدين جهت است كه گفته شد قيام امام حسين حساسترين و در عين حال زيباترين مقطع تاريخ اسلام است .
اما بعد ديگرى نيز در اين واقعه قابل دريافت است و جنبه قدسى رفتار ولى الله است . بنا به روايات ، تقدير شهادت در راه خدا تقديرى است كه رسول الله اعظم (ص) و دختر و داماد و نيز نوه محبوب او حسين عليه السلام عالمانه و آگاهانه انتخاب كرده اند سالها پيش از آن كه اين واقعه نقاب از رخ بگشايد. آنان با روحى شعله ور از پرتو آفتاب عشق به جبروت جمال الهى و سرمست از هر آن چه رضاى دوست در آن است ، تن و جان و دودمان يكسره نثار خاك آستان محبوب پسنديدند و شكر گزار بر اين پسند و اختيار، مدرسه عشق را در كوير نينوا برپاى ، خواستند. از اين ديدگاه واقعه كربلا، قيام امام حسين ، و صبر او بر آن همه بيداد و نامردمى ، شكوفايى غنچه عشقى بود كه ولى خدا در دل مى پروريد.
دست برداشتن از همه شيرينيها و بهره وريهاى زندگانى دنيا، فدا نمودن عزيزترين و محبوب ترين دارايى هاى انسانى ، رفتن به جنگ حكومتى غاصب ، مزور، بى دين ، فاسد و جنايتكار، و در همه حال سعى در هدايت و اصلاح قلوب و ياد خدا حتى در سخت ترين لحظه هاى پايانى حيات ، همه شعله هاى عشقى آتشناك به آن پروردگار مهربان است كه حسين را راضى و گوش به فرمان مى پسندد و خود خريدار جانهاى گرونده و بندگان پرستنده است .
چنين است كه حسين عليه السلام با دلى روشن از دانش امامت و اقتدار ولى اللهى در تصرف بر كائنات و مقدارت آسمانى و با پايى در خاك اين جهانى ، همچون انسانى پاك و البته پاكيزه از فرودستيهاى خاكيان ، پاى در مسلخ عشق نهاد در حالى كه خرقه تعلقات مكانى را از تن جان بدر آورده بود كه فرمودند: ((موزه از پاى درآور كه در سرزمين پاك گام نهاده اى ))
او اسماعيل بنى هاشم است كه به فرمان رب سر در قربانگاه عشق مى بازد قتيلا من القفاء. او موساى حجاز است كه با پروردگارش در گفتگوست : ((خداى من به خوشنودى تو خوشنود هستم ، جز ترا نمى پرستم )).
او عيساى زهراى پاك است كه قرآن مى خواند.
تا جهان باقى است عشق حسين به ذات پاك پروردگار جانها و جهانها، ايمان او به ملكوت خداى بزرگ ، عقيده او به عدالت ، حق ، وحى و دين محمد خاتم الانبياء (ص) پايمردى او در پاى آرمان ، و سركشى در برابر ناپاكى و بيدادگرى و هرزه گرى و بى ايمانى ، سرمشق جانهاى بيدار و دلهاى جستوگر و قلبهاى مشتاق خواهد بود. تا جهان باقى است در هر آيت كه خوانده شود، در هر اذان كه طنين افكند، در هر نماز كه برپاى گردد، در هر دل كه به سوى معبود جميل بخشاينده پر گيرد، عطر حسين ، ياد حسين و نام حسين به گوش هوش خواهد رسيد.
نام حسين معبد بندگى خدا، نام حسين مظهر زيبايى روح پرستنده ، نام حسين پرچم آزادى است . عشق به خدا و فرمان او در ايمان و عمل حسين زيباترين نمونه را يافته است .
كتابى كه در دست داريد بازگويى غمنامه حماسه عشق به خدا و آرمان خدايى حسين عليه السلام است . نويسنده ، امام حسين (عليه السلام ) را عاشقى پاك باخته مى بيند كه دلاورانه بر ناچيزى حكمرانان دنياى حقير لبخند مى زند و مرگ در راه آرمان را دنباله رسالت جدش حضرت رسول خاتم (ص) و ولايت پدرش على ولى الله مى داند تا شجره طيبه اسلام محمد (ص) همچنان ريشه در خاك و شاخه بر آسمان افشاند.
نويسنده محترم كمال سعى امام حسين (عليه السلام ) را در تحصيل خوشنودى پروردگار شنوا و بينا ترسيم مى كند؛ در هنگامه اى كه خون حقيقت در مسلخ دنيا پرستى ، مظلومانه بر خاك مى ريزد.
بدور از تحليلهاى تاريخ نويسان ، بر كنار از نظريه پردازى فيلسوفان ، بى اعتنا به طمطراق علمى انديشان يا علمى انگاران ، هر كس كه بخواهد در رثاى مظلوميت حق در برابر باطل بگريد، گو اين كتاب برگيرد.
سلام بر حسين كه نماز را ساخت و تشنه و مظلوم كشته شد.
سيد حسين نقيبى (موسوى مراغى )
تهران - مرداد ماه 1378 شمسى
مقدمه مؤ لف
حمد و سپاس و شكر بى پايان به درگاه ذات اقدس جميل ازلى و ساحت جلال واجب الوجود، و منت بى كران كريم مطلق و رافع اعظم را كه فرصتى عنايت فرمود، تا آموخته هاى مكتب زندگى را براى سالكان عشق حسينى همساز با نواى دردمندان و جانبازان اهل بيت بنگارم . باشد تا در ذهن طالبان و فدائيان حسين بن على عليه السلام بيت المقدسى را مصور سازم كه ، طوافگاه اهل وفا، و فضايش از سحاب مكرمت يزدانى و نور ايمانى در تجلى ، و تربتش صفاى دل دردمندان است .
والا مقام حسين عليه السلام نواده پيغمبر (ص) و فرزند على عليه السلام و نور چشم فاطمه زهرا عليها السلام خود بشخصه داراى چنان مرتبه و مقامى است ، كه هيچ يك از افراد بشر از آنزمان تا به امروز توان همپايى ، با صفات عالى آن حضرت را نداشته است . حسين سيدالشهدا زنده است ، و تا ابد زنده خواهد بود. او به سه شرف مشرف است : او از سوى پيامبر اسلام ، فرزند پدر بزرگوارى چون على عليه السلام و دوم زاده مادرى گرامى چون زهراى مرضيه ، سوم قهرمان واقعه صحراى كربلا و عاشق عشق خدا بودن و شهادت در راه حق ، و تسليم بودن ، و بدنبال تقدير و سر نوشت گام برداشتن ، به ديدار خدا رفتن و در راه خدا مردن براى جاودانى ماندن اسلام ، و كوته كردن دست يزيديان از ساحت اسلام و عترت پيامبر و ولايت امر، و تسليم بودن به سليم حقانيت . حسين (عليه السلام ) زنده راه شهادت بود، و كربلا ميعادگاه عشق او با خالق يكتا، و آموزشگرى نمونه در مدرسه حق تعالى در دوران زندگيش .
بارها شنيده و خوانده ايم كه :از كجا آمده ايم و بهر چه آمده ايم و به كجا خواهيم رفت ؟ از تولد تا مرگ دوران آموختنها، سو زمان تحصيل در مدرسه زندگى است . ميزان بار علمى و فراگيرى معنوى ما و نحوه عملكرد به آن ، تعيين كننده موقعيت ما در زندگى جاودانى است . بشر به موجب مقام خود، بين دو مرحله نادانى و آگاهى قرار گرفته است . علامت و نشانه دانايى و آگاهى آنست ، كه هر چه بر آن افزوده شود، خود بينى كم مى شود تا از بين برود و نشانه جهل و ناآگاهى آنست كه هر چه بيشتر شود خود پسندى و خودبينى افزايش پيدا مى كند، تا آنجا كه دورى از خداوند را نتيجه مى دهد.
يعلمون ظاهرا من الحيوه الدنيا... (تنها ظاهر زندگى دنيا را مى دانند دو از آخرت بى خبرند).
نهايتا جهان تاريك و جهان روشن در مقابل انسان قرار دارد. اين آيه شريفه : هل يستوى الذين يعلمون و الذين لايعلمون (آيا آنان كه مى دانند با آنان كه نمى دانند برابرند) اشاره به شرافت دانش ، در مقابل جهان تاريكى و بى دانشى است . از جمله موارد متعدد كه در اين دنيا مى آموزيم ، اعتقاد و ايمان ، شهامت ، دليرى ، صبورى ، تاءمل ، شناخت ،... و پرستش خداوند، و نهايتا تسليم بودن است . حسين (عليه السلام ) نشانه درخشان از كليه صفات ممكنه بوده و معلم اخلاق و حسنات عاليه ، و روحانيت انسانى و نمونه درخشان انسان واقعى و عالم ربانى است . در دوران مدرسه زندگى جاودانى (دوران زندگى اين جهان ) بايد بياموزيم چگونگى حسين وار تسليم بودن را. آن نفس پاكى كه كريم منان به هنگام ورود به مرحله زندگى اين جهان به ما، به امانت مى سپارد، آنرا بايد هنگام تولد دوباره روح (مرگ و عبور به مرحله زندگى جاودانى ) به همان پاكى اول با خود ببريم البته به همراه آن چه آموخته ايم و مورد آزمون قرار گرفته ايم . حال به چه ميزان از خود بينى ما كم شده ، يا بدان افزوده گشته ، آن نشانگر ميزان تسليم بودن ماست . نفس حسين (عليه السلام ) چون مشكوه شفاف ، و نمونه اى از يك نفس تسليم به معنى دقيق كلمه بوده ، حسين (عليه السلام ) تسليم راه شهادت ، ابر مرد تاريخ بشريت ، و عاشق عشق به خدا بود.
مى گويند: حسين (عليه السلام ) به شهادت رسيد، و سر مباركش را دشمنان از بدنش جدا ساخته و يارانش را قتل عام ، و خاندانش را به اسارت بردند. اين گفتار، گوياى ميزان عمق درون و واقعيت وجودى آن ، نمى تواند باشد. اشك مى ريزيم ، ولى توانمندى نگرش آن صحنه را نداريم ، و چشم عقلى ما قدرت ديدن واقعه و تعمق در حادثه صحراى نينوا، در آن زمان را ندارد، چون اين واقعه حادثه اى اتفاقى نيست ، بلكه واقعه ايست كه ، از روز ازل ثبت شده است . سرنوشت حسين (عليه السلام ) ساخته و پرداخته شده ايثار در راه خداست . او ثارالله و ابن ثار است ، زيرا سرشت و موجوديتش ‍ ايثار است . ايثار در راه الله ، ايثار براى وحدانيت باريتعالى ، ايثار بر عليه تشتت و دوگانگى ، ايثار در راه امامت و حكومت الله .
حسين (عليه السلام ) داراى شخصيت وجودى پيامبر بود، چنانچه حضرت محمد (ص) فرموده حسين منى و انا من حسين (حسين از وجود من است و من از وجود حسينم ).
حسين (عليه السلام ) گذشته از پيامبر، نشانه اى از حقانيت و وحدانيت خداوندى است ، چنانكه ميدانيم ، ايثار، وحدت ، رحمان ، رحيم ، نشانه هايى از صفات خداونديست ، كه همگى در وجود حسين (عليه السلام ) نهاده و با خون او عجين شده است . حسين (عليه السلام ) خون خداست ، او سرچشمه محبت و فداكارى است ، او همه ابعاد زندگيش را در راه خدا نثار كرده ، نه تنها خود بلكه ، همه چيز و همه خانواده اش را فداى آرمان خود كه تسليم بودن ، به وحدانيت باريتعالى است نموده است . از اين رو بايد او را نورى از انوار وجود خدا و تسليم به معنى اخص كلمه دانست .
حسين (عليه السلام ) تنها جسم نيست كه متولد شود، زندگى دنيا را طى نمايد و در آخر هم سر در نقاب خاك پوشد، و به خاك تبديل شود.
حسين (عليه السلام ) نور است . سرچشمه خورشيد زندگيست ، كه هرگز غروبى ندارد حسين (عليه السلام ) با ابديت تواءم است ، از ازل بوده و تا ابد هم باقى خواهد بود. حسين (عليه السلام ) براى مردن متولد نشد، بلكه به دنيا پاى گذاشت ، تا معنى زنده بودن را به ما بياموزد، زنده بودن فقط نفس ‍ كشيدن نيست ، كه هرگاه نفس قطع گرديد، ديگر زنده نيستى و بدست فراموشى سپرده شده اى ، در حالى كه حيات حسين (عليه السلام ) يعنى زندگى ابدى ، كه تواءم با ايثار و از خود گذشتگى و جوانمردى و مردانگى است ، و اثبات آنچه را كه براى ما اثباتش ناممكن است .
حسين (عليه السلام ) نوريست از انوار خداوند و برگزيده از انوار الهى ، كه با نثار جان خويش و همه علايق زندگى از زن و فرزند، تا خويشان و نزديكانش ‍ را در برابر شكست ظلمت فدا كرد، و دين مبين اسلام را، كه در ميان آن سياهى وحشتزا گرفتار بود، رهايى بخشيد و دين محمدى را آنچنان كه بايد باشد، به آيندگان تقديم نمود، و با اين فداكارى پرده ظلمت را شكافت و اسلام را كه مانند، خورشيدى در پشت ابرهاى تيره فرو رفته بود، بيرون آورد، و خودش همچون مرواريدى درخشان بر تارك خورشيد اسلام درخشيدن گرفت .
حسين (عليه السلام ) نه تنها براى مسلمانان يك نمونه شهامت ، از خود گذشتگى و چگونگى تسليم بودن ، به درگاه احديت بود، بلكه براى همه افراد بشر سرور شهيدان و جان نثاران است . او با شهادتش جان تازه اى در كالبد اسلام دميد، و خونش را در رگهاى اسلام تزريق نمود. ابراهيم بت شكن زمان لقب گرفت ، ثار الله خوانده شد و لقب خون خدا گرفت ، و خون خدا همان خونهايى است ، كه رگهاى بريده سرور شهيدان و ديگر شهدا در رگهاى اسلام ريخت و روان و جانى دوباره كه تا ابديت پايدار و باقى خواهد ماند بدان ببخشيد.
حسين (عليه السلام ) مشعل فروزان هدايت و نردبان ايثار، نمونه يك انسان كامل بود، كه جميع فضايل و محسنات ، و شهادت در او جمع است .
نام حسين (عليه السلام ) نامى بر تارك كهكشانها، و حرز خدا است ، هر كه خدا را مى خواهد و تمناى بر آورده شدن حاجتى را داشته باشد، كليد حل مشكلات حسين معصوم است .
نام حسين (عليه السلام ) نمايانگر شخصيت والاى اوست و ايثار در راه خدا، در حسين (عليه السلام ) خلاصه شده است . اول و آخر هر شهادت و ايثار به نام حسين (عليه السلام ) ختم مى شود. هيچ شهادتى در روز عاشوراى حسينى بوقوع نپيوسته و هيچ ايثارى با هفتاد و دو تن آغاز نشده كه با هفتاد و دو تن ختم نگردد. كوفيان و يزيديان و شاميان فقط خون حسين (عليه السلام ) را نريختند، بلكه خون ايمان به خدا را در عرصه روزگار جارى ساختند.
حسين (عليه السلام ) صحراى كربلا را كه قبل از قيام او جز بيابانى ناشناس ‍ نبود، وادى عشق ناميد، و از زمانى كه حسين (عليه السلام ) و يارانش بدان خاك پا گذاشتند، آن را سرزمين عشق ، فداكارى و مهر و جان نثارى ساختند. جاودانه نام كربلا براى تمامى مردان خدا حسين (عليه السلام ) است .
حسين (عليه السلام ) گنجينه از اسرار معنويت بود، و عاشورا را در اين گنجينه پنهان داشت .
روح و شخصيت او والا و مقام او نزد خدا رفيع است . حسين (عليه السلام ) از ابتدا مى دانست تقدير و سر نوشت او را بدنبال خود، تا صحراى كربلا بدون نام و نشان مى كشاند، و شهادت پايان بخش حيات جسمانى آن بزرگ مرد تاريخ مى باشد.
حسين (عليه السلام ) براى حماسه آفرينى نينوا خلق شده بود. در آنزمان كه مردم از چندگانگى انديشه ، در چند گروه و به وحدت اسلامى بى توجه بودند و كسانى مانند يزيديان و... خود را مسلمانان مى ناميدند، و در مقام رهبرى مذهبى ، سعى بر آن داشتند كه افكار مسلمانان را به گمراهى سوق دهند؛ و از آنجا كه همه افراد توان درك مفاهيم كلام حق و راهنمايى ائمه اطهار را نداشته ، ناگريز به سمت منابع ملموس اين زندگى فانى مثل زرق و برق و عيش و نوش كشيده مى شدند، و كلام فريبنده ولى بى واقعيت يزيديان و ديگر بى خبران ، قدرت تشخيص آنان را به خطا هدايت مى كرد و اين گروه از افراد بشر كه گرفتار زندگى اين دوران خود بودند. همانطور كه در متن اين نوشتار خواهيم ديد، از همراهى امام به حق خود دور ماندند و در واقع لياقت همپايى و همگامى با دلير مرد تاريخ اسلام را براى قدم نهادن به صحراى نينوا در خود نيافتند.
درك مفهوم ايمانى به خداوند و شهادت در راه آرمانهاى اسلام و توان وفادار بودن و تشخيص رهنمودهاى امام امت در هر عصرى از تاريخ اسلام نياز به داشتن لياقت و شايستگى بندگى كردن ، دارد. حضرت سيد الشهداء با جمعى از ياران وفادار و متعهد خويش وارد صحراى نينوا گرديد تا عاشوراى حسينى را با شهادت خود بسازد، و اين در قالب پيام الهى چندى قبل از تولدش به جدش حضرت رسول و مادرش حضرت فاطمه (عليها السلام ) نويد داده شده بود.
شهادت سرور شهيدان و بزرگ مرد آزادگان بدست يزيديان در واقع شكست لشكر كوفه و شام و نابودى و هلاكت مسببين اين مظلوم كشى را نتيجه داشت ، نه پيروزيشان را، حسين (عليه السلام ) پيروز مندانه نبرد كرد و پيروز مندانه شهيد شد، و شهادتش ، پيروزيش در آزمون درگاه احديت بود. مگر نه اينكه چند نوبت در حين نبرد با اهريمنان كوفه و شام ، از جانب فرشتگان عرش الهى و پريان و... برايش مدد و هميارى رسيد ولى او با شهامت ، شهادت را طالب بود. زيرا حسين (عليه السلام ) تسليم مصلحت حق تعالى بود، فقط پيروزى بر يزيديان برايش مفهومى نمى توانست داشته باشد، در حالى كه پيروزى در آزمايش حق تعالى را با شهادت خود مهيا كرد، و بر يزيديان نيز پيروز گرديد.
يزيديان بعد از شهادت سرور شهيدان و ياران با وفايش ، خود را برنده و پيروزمند در جنگ انگاشتند، و وارث اموالى كه از خيمه هاى اهل بيت به غارت بردند، كه آن نيز جز مدتى كوتاه به آنان وفا نكرد و عملا سرنگون شدند، ولى حسين بن على (عليه السلام ) برنده و پيروزمند واقعى نبرد نينوا، استحكام اسلام را بهمراهى ايمانى براى جهانيان به ارث گذاشت ، و مفهوم مسلمان مؤ من را به مسلمانان فهمانيد، و نشان داد كه مؤ من چگونه بايد تسليم فرمان حضرت احديت باشد. با به اسارت رفتن اهل بيت سيدالشهدا نويد آزادى به انبوهى از مردم داده شد، كه از قيد اسارت افكار و عقايد پوچ يزيديان رهايى يابند، و مفهوم واقعى اسارت و اسير بودن را در يابند. در واقع به اسارت رفتن اهل بيت امام بعد از اتمام نبرد نينوا، در صحراى پر جوش و خروش كربلا، خونبهايى بود براى نشان دادن راه آزاد زيستن بشريت ، و آن راه ، مسير درگاه حق تعالى پيمودن بود. آزاده بودن و آزادگى با حسين و ايمان حسينى اساس و معنى پيدا كرد، و اسارت حضرت زينب و ديگر اهل بيت يك آزادى بود. حضور زينب كبرى در بارگاه يزيد و نداى حق طلبانه و دفاع از آزادى و خاندان نبوت ، كه در واقع مفهوم بخشيدن به آزادى بود، بر اثر اسارت آنان توسط يزيديان بود. اگر آنان در بند و اسير نمى بودند، چگونه مى توانستند، در بارگاه يزيد خطابه هايى مبنى بر آزادى و حقانيت بيان نمايند؟ در حاليكه اين خطابه و بيانه ها، نه از بهر آزادى و رها شدن خود آنان بيان گرديد، بلكه نجات و آزاد سازى مسلمين از بند اسارت به ظاهر مسلمانانى چون يزيديان و ديگر طوايف عشرت طلب را نتيجه داشت .
حضرت سجاد (عليه السلام ) حضرت زينب كبرى و ام كلثوم ، فاطمه نو عروس و ديگر افراد اهل بيت مفهوم اسارت را در چنگ يزيديان بودن ، نمى ديدند، و با ايمانى استوار و دلى روشن ، دلشاد از آن بودند كه در اسارت قهر باريتعالى نيستند، و مقامى والا و قلبى مملو از عشق خداوند مانع آن بودن كه در آزار و اذيت يزيديان آنان را از پاى در آورد و اراده خويش را كه هميارى با خون سرور شهيدان ، عباس علمدار، على اكبر و قاسم تازه داماد جوان و ديگر شهدا بود، را از دست بدهند.
سرور آزادگان و ديگر شهداى عاشوراى حسينى ، به علت ضعف در مقابل يزيديان شهيد نگرديدند، سبب قدرت فراوان در فهم مقدرات ، حقانيت اسلام و وحدانيت عشق شهيد شدند.
حال اين شهادت به ارمغان آورنده كدامين راز لوح محفوظ در صحراى محشر باشد از توان انديشه من خارج و قلم از نوشتن آن ناتوان است .
در مدح حسين بن على (عليه السلام )

يارب اين بارگه كيست ، كه معمار ازل   كرد تعمير و ز نور ازلى داده حلل
يارب اين روضه چه روضه ست كه فرش حرمش   خوانده نه كرسى اعلاى فلك را اسطل
بهر دل خشت بنا، جدولى از سر تحرير   گوئيا، آب بقا مى چكد از هر جدول
خاك وى مشك فشان چون به چمن نفحه گل   نهر وى ، روح افزا چون به جنان جوى عسل
خفته عيسى نفسى در وى ، وين روضه اوست   كه ز انفاس خوشش كور شفا يابد و شل
كشته تشنه لب باديه عشق ؛ حسين   آنكه بر دامن پاكش ، نرسيده است خلل
سيدى كامد، اولادگرامش هر يك   رونق دين نبى بعد نبى مرسل
بعد احمد، ز ولايت همه را مقصد، اوست   اينكه گويند ولايت ، ز نبوت افضل
مرحبا، قدرت شاهى ، كه ز وى مخفى ماند   غزوه بدر و احد، دعوى صفين و جمل
گلشن كرب بلا، طعنه زند جنت را   تا ز گلهاى جنان ساخته بر جيب و بغل
در شهادت ، رقمش بهر شهادت بنوشت   نام هفتاد دو تن ، كاتب ديوان ازل
همه نام آور و لشكر شكن و خصم افكن   همه شير اوژن و صاحبدل و گردنكش و يل
كسب نور از حرم اوست كه هر شام و سحر   ماه و خورشيد فروزند، چراغ و مشعل
خسروا، نسب قدر تو به گردون بى جاست   با تو هر بى سرو پا را، نتوان يافت بدل
چون پدر، جام شهادت ، برضا نوشيدى   آن ، ز بن ملجم بى دين و تو از شمر دغل
بخش اول : طلوع
فصل اول : حركت امام حسين (عليه السلام )از مدينه
پر شد ز ديو و دد، چو بيابان كربلا   شد موسم خروج سليمان كربلا
بنوشت دست كاتب قدرت به نام او   تعليقه شهادت ، فرمان كربلا
صبح عزا، وتيره ، بروز دهم دميد   خياط غم ، دريد گريبان كربلا
زد چون خروس عرس ، پر اندر صباح قتل   جبريل گشت ، مرغ سحر خوان كربلا
كاى لشگر قليل خليل الله !الرحيل !   راهى است ، تا جنان ، ز خيابان كربلا
كافيست بهر آدميان ، حرز ديو بند   حبل المتين حب سليمان كربلا
احباب شاه تشنه و اصحاب ابن سعد   اعداى اهل كوفه و اعوان كربلا
چون روبرو شدند به هم ، خيل انبياء   بستند صف دو رويه ، به ميدان كربلا
آندم ، كه بر خورند به گرداب خون ، به هم   كشتى قوم طاغى ، طغيان كربلا
نبود بعيد، جوهرى افتد، گر از قلم   طغيان قوم نوح ، ز طوفان كربلا
ولادت امام حسين (عليه السلام )
در تولد سرور شهيدان اقوال گونه گون وجود دارد.
سرورمان حسين ابن على (عليه السلام ) دومين فرزند حضرت على (عليه السلام ) و فاطمه (عليها السلام ) كه درود خداوند عزوجل بر ايشان باد در سوم شعبان سال چهارم هجرت در خانه وحى ولايت چشم بر جهان گشودند (طبرسى / اعلام الورى ). درباره تولد حسين (عليه السلام ) روايات و اقوال متفاوتى وجود دارد:
1-امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: حسين ابن على (عليه السلام ) در روز عاشورا بدرود زندگى گفت و 57 سال داشت .
2- علامه مجلسى (ره ) راجع به تاريخ ولادت و شهادت امام حسين (عليه السلام ) اقوالى بدينگونه ذكر مى كند.
3- شيخ در تهذيب : ولادتش در آخر ربيع الاول سال سوم هجرت بود.
4- مرحوم طبرسى در اعلام الورى : حسين (عليه السلام ) روز سه شنبه يا سوم شعبان سال چهارم هجرى ولادت يافت .
5- شيخ مفيد در ارشاد: پنجم شعبان سال چهارم هجرت .
6- كشف الغمه : پنجم شعبان سال چهارم هجرت .
7- شهيد اول در دروس : آخر ربيع الاول سال سوم هجرت را نقل مى نمايد. امام صادق (عليه السلام ) فرمود: چون فاطمه (عليها السلام ) به حسين (عليه السلام ) آبستن شد جبرئيل نزد پيغمبر (ص) آمد و عرض كرد: همانا فاطمه (عليه السلام ) پسرى به دنيا خواهد آورد كه امتت او را بعد از تو شهيد خواهند كرد. فاطمه (عليه السلام ) در دوران باردارى خوشحال نبود و همچنان بود تا بعد از تولد آن حضرت ، سپس امام صادق فرمود: در دنيا مادرى ديده نشده كه پسرى به دنيا آورد و خوشحال نباشد، زيرا از شهادت آن سرور شهيدان پيش آگاهى داشت و آيه درباره او نازل شد:
و وصينا الانسان بوالديه احسانا حملته اءمه كرها و وضعته كرها و حمله ، و فصاله ثلثون شهرا حتى اءذا بلغ اءشده و بلغ اءربعين سنه قال رب اءوزعنى اءن اءشكر نعمتك التى اءنعمت على و على ولدى و اءن اءعمل صالحا ترضيه و اءصلح لى فى ذريتى اءنى تبت اليك و اءنى من المسلمين (احقاف / 15)(1)
امام صادق (عليه السلام ) در مورد مژده باردارى فاطمه به حضرت محمد (ص) از طرف جبرئيل افزود: حضرت محمد (ص) فرمود: اى جبرئيل ! سلام به پروردگارم ، مرا به مولودى كه از فاطمه متولد بشود و امتم او را بكشند نيازى نيست ، جبرئيل به آسمان بالا رفت و سپس فرود آمد و همان سخن را گفت ، پيغمبر فرمود: سلام به پروردگارم مرا به مولودى كه از فاطمه متولد شود و امتم او را بكشند نيازى نيست ، جبرئيل به آسمان بالا رفت و سپس فرود آمد و گفت : اى محمد پروردگارت به تو سلام مى رساند و تو را مژده مى دهد كه امامت و ولايت و وصايت را در ذريه آن مولود قرار مى دهد؛ فرمود: راضى گشتم ، سپس نزد فاطمه پيغام فرستاد كه خدا مرا به مولودى مژده مى دهد كه از تو متولد مى شود و پس از من امتم او را مى كشند، فاطمه پيغام داد كه مرا به مولودى كه امت تو او را پس از تو بكشند نيازى نيست ، پيغمبر پيغام داد كه خدا امامت و ولايت و وصايت را در ذريه او قرار داده ، او هم پيغام داد كه من راضى گشتم .
با وجود مقام والاى آن حضرت و راضى به رضاى پروردگار بودن و ادامه امامت از طريق آن مولودى نمى توان احساس مادر بودن را ناديده گرفت و براحتى از مساءله گذشت . فاطمه اين جاودانه مادر تاريخ دوران باردارى و شير خوارگى فرزند را به ناراحتى و ناخوشى گذراند، و هنگام از شير گرفتنش سى ماهه بود. چون به چهل سالگى رسيد از پروردگار در خواست كرد كه : مرا وادار كن تا نعمت تو را كه به من و پدر و مادرم انعام كرده اى سپاس گزارم و عملى شايسته كنم ، كه پسند تو باشد. و همينطور درخواست شايستگى بعضى از فرزندانش را از درگاه ايزد منان كرد و دليل اين كار آن بود كه تمام فرزندان او بعد از او نمى توانستند امام باشند. و جز شير مادر شيرى ننوشيد (و گويند كه او را به خدمت حضرت محمد مى آوردند و آن حضرت انگشت ابهامش را در دهان او مى گذاشت و او باندازه ايكه دو سه روزش را كفايت كند مى مكيد). از ميان تمام مقدسين هيچيك شش ماهه متولد نشده اند مگر عيسى ابن مريم (عليه السلام ) و حسين ابن على (عليه السلام ).
امام صادق (عليه السلام ) راجع به قول خداوند عزوجل فرمود: ابراهيم نگاهى به ستارگان كرد و فرمود: من بيمارم (الصافات /88) ابراهيم (عليه السلام ) با توجه به شرايط قرار گرفتن ستارگان ، گفت من بيمارم از آنچه بر حسين (عليه السلام ) وارد مى شود.
حركت از مدينه
امام حسين در ماه شعبان سال 59 هجرى به مكه معظمه وارد گرديد و مدت چهار ماه در آن مكان مقدس به عبادت خدا و ارشاد مردم بسر برد. در همين روزها چند نفر از مردم حجاز و بصره بملازمت آن حضرت مشرف گرديدند. آن حضرت اعمال حج را به اتمام نرسانيده و احرام بمعمره مفرده بست از اين جهت كه شنيد: يزيد ابن معاويه خليفه وقت عمر ابن سعد عاص را با سپاه بسيارى ، در ظاهر به بهانه طواف كعبه ، و در باطن براى مقتول كردن فرزند رسول خدا، به مكه فرستاده است . امام حسين در حقيقت به فرمان خدا و ظاهرا به ناچار براى اجراى عدالت و امر به معروف و نهى از منكر و جلوگيرى از اذيت و آزار اشرار و احقاق حق مظلومين بار سفر به سوى عراق بست . البته بايد متذكر شد، كه حركت امام حسين از مدينه به سوى عراق (كوفه و كربلا) با دعوت نامه هاى اهالى كوفه كه انجام گرفته بود. امام در روز سوم ذيحجه سال شصت و يك هجرى يعنى در همان روز كه مسلم ابن عقيل پسر عمش شهد شهادت را از جام سعادت نوشيد به سوى كوفه روان شد.
روايت كرده اند كه : ابو محمد واقدى وزراره بن صالح به خدمت آن حضرت رسيدند و از سستى راءى و بى وفايى اهل كوفه سخنى چند بر زبان آوردند، اما امام با دست مبارك به آسمان اشاره نمود درهاى آسمان گشوده شد و عده بسيارى از فرشتگان به نزد آن حضرت فرود آمدند. پس امام فرمود اگر تقدير و سرنوشتم بطريقى ديگر به جز اين راه كه در پيش دارم رقم زده شده بود، با اين سپاه فرشتگان با لشكر خصم مى جنگيدم ، ولى يقين دارم كه از آن مكان شريف (صحراى كربلا) روح من به عالم قدس عروج خواهد كرد. در آن حال محمد حنفيه به خدمت امام رسيد و بزبان حال عرض كرد:
اى برادر، اى رخت تابنده ماه اهل بيت   ما غريبان ، بندگانيم و تو شاه اهل بيت
مى شناسى كوفيان را، زين سفر بگذر مرو   تيره گردد، زين سفر، روز سياه اهل بيت
چون محمد حنفيه التماس و خواهش را از حد گذرانيد امام فرمود: در اين باب فكر مى نمايم و ترا جواب مى دهم .
روز ديگر فرا رسيد و با طلوع آفتاب ، امام حسين (عليه السلام ) فرمود بار بر شتران بستند و روانه راه شدند. محمد حنفيه بى تابانه به نزد امام آمد و دهانه مركب برادر را گرفت عرض كرد: برادر جان مرا وعده دادى ، كه در باب ترك سفر تاءملى كنى و من غريب را مطلع نمايى ! امام فرمود بعد از اندك زمانى كه از تو جدا شدم ، جدم رسول خدا را ملاقات نمودم به من فرمود: اى حسين بيرون برو كه خدا دوست دارد كه ترا شهيد ببيند.
محمد حنفيه عرض كرد:
براى كشته شدن مى روى به قربانگاه   زنان سوخته دل را مبر بخود همراه
اگر جناب تو، اين فيض را طلبكار است   براى اهل حرم اين قضيه دشوار است
على الخصوص ، به زينب ضعيفه دلريش   كه مرگ جد و پدر ديد، و داغ مادر خويش
خدا نكرده ، مبادا سكينه خوار شود   اسير ظلم گروه ستم شعار شود
امام فرمود: اهل حرم را البته با خود خواهم برد، چون خداى متعال مى خواهد زنان مرا اسير و دختران مرا دستگير ببيند. بعد از خداحافظى آن برادر با يكديگر، عبدالله جعفر پسر عموى آن حضرت سه فرزند دلبند خويش را، كه محمد، عون و عبدالله نام داشتند همراه امام روانه نمود و به فرزندان خود سفارش بسيار بسيار كرد و از آنان خداحافظى نموده و برگشت .
در لشكر امام حسين (عليه السلام ) عباس ، ماه بنى هاشم به سمت پرچم دارى سرفراز گرديد. مقدارى از راه را طى نكرده بودند، كه ناگاه يحيى برادر سعد بن عاص با لشكر بسيارى سر راه بر امام گرفتند، و مانع عبور آن حضرت به طرف عراق شدند. امام از فرمان يحيى سرباز زد اما آن شرير شرارت را از حد گذرانيد و با سپاهش مانع عبور امام شدند، بناچار همراهان حضرت با لشكر به حالت جنگ صف آرايى كردند و تازيانه بسيار بر يكديگر زدند، تا اين كه سپاه امام بر آنان پيروز گرديد و به راه خود به سوى عراق ادامه دادند. آن منافقان در هنگام مراجعت ، فرياد كشيدند: اى حسين ، از خدا نمى پرهيزى كه از ميان جمعيت بيرون مى روى و تمامى مسلمانان را متفرق مى سازى ! آن حضرت فرمودند: عمل من از من و عمل شما از شما. بيزاريد از آنچه من مى كنم ، و من بيزارم از عمل شما.
پس از گذشتن از آن سپاه دشمن ، به قافله اى برخوردند كه والى يمن تحف و هداياى براى خليفه ، يزيد ابن معاويه فرستاده بود آن حضرت اموال و هدايا را گرفت و فرمود: امام زمان به اين هدايا سزاوارتر است . سپس از آن توقفگاه گذشته و چند منزل ديگر را هم طى كردند. امام به هر كه ، مى رسيد احوال كوفه و كوفيان را مى پرسيد، مى گفتند دلهاى ايشان با تو است ولى شمشيرهايشان با بنى اميه است . چون در وسط روز به ناحيه ثعلبه رسيدند، آن حضرت به استراحت پرداخت ، و به خواب رفت ، كه ناگاه مضطرب و پريشان از خواب برخاست ، و با حسرت به لشكر قليل خود نگاه كرد و خصوصا به چهره هاى شش برادر خويش ، و از اندوه مرگ قريب الوقوع عباس پنهانى آه كشيد و به رخسار على اكبر نظر افكند و چنان گريست كه ، آن نوجوان از پدرش علت گريستن او را سؤ ال كرد؟