۱۴ نور پاك ( عليهم السلام )
زندگى امام محمد تقى الجواد ( عليه السلام )

عبدالرحيم عقيقى بخشايشى

- ۷ -


نامه ها و مكاتبات

در زندگى هر كدام از پيشوايان معصوم (عليه السلام) نامه ها و مكاتباتى درج شده است كه بازگويى آنها واجد اهميت به سزايى مى باشد چون نوع روابط را نشان مى دهد ومرحومعلم الهدى كاشانى ( م 1115 ه‍ . ق ) تعداد پنج مورد از نامه‌هاى اين بزرگوار را درجلد دوم كتاب معادن الحكمه آورده است كه ما به دو و سه مورد از آنها اشاره مىكنيم و مى گذريم :

1 . در پاسخ على بن اسباط :

على بن اسباط كه يكى از ارادتمندانآن بزرگوار بود ، در مورد دختران دم بخت خود نامه اى به امام (عليهالسلام) نوشته بود ، كه چه كنم ، كفوو هم شأنى پيدا نمى شود تا زندگى آنان را سر و ساماندهم ؟ امام (عليهالسلام) در پاسخ نامه پس از ذكر نام خدا نوشته اند :نامه ى تو را دريافت كردم و مقصد تو را فهميدم ، تو خيلى در اين باره فكر مكن !خداوند تو را مشمول رحمت خود قرار دهد ، چون رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرموده است : وقتى خواستگارى به سراغ شما آمد كه اخلاق دينى او را مى پسنديد ،پس به تزويج او رضايت دهيد و اگر وصلت صورت نگيرد در روى زمين ، فساد بزرگى رخ مىدهد ، در مورد املاك كه گفته بودى ، حاكم آنها را مى خواهد ، شما در اين بارهاستخاره نما ، اگر پس استخاره به دلت نشست ، آنها را به فروش و به ديگر ملك ، تبديلنما ، ولى حتما استخاره مى بايست بعد از دو ركعت نماز بوده باشد و در بين استخارهها هرگز با كسى گفتگو منما . (173)

2 . در پاسخ نامهء احمد بن حماد :

در مجموعه ورآم شيخ سعيد ابوفراس نقل كردهاست كه ابو محمود احمد بن حماد نامه مفصلى به امام جواد (عليهالسلام) نگاشت. امام (عليهالسلام) در پاسخ آن نامه ، چند جمله كوتاه مرقوم فرمودند :هر آن كس كه در عشق و هواى صاحب خود باشد ، و با دين او متدين گردد پس او همراه وهم رأى اوست ، هر چند از او دور باشد چون بعد منزل نبود در سفر روحانى اما آخرت است كه دار قرار وسكون و آرامش مى باشد . (174)

3 . نامه به ابن مهزيار اهوازى :

امام (عليهالسلام) در اين نامه او را موردتشويق قرار داده است و از اينكه او در دوستى اهل بيت (عليهالسلام) ، امتحانخوبى داده است ، ستوده است كه در بخش پيش گذشت .

معتصم و شرائط عصر او

دو سال آخرزندگانى امام جواد (عليهالسلام) قابل تأمل و دقت بيشتر است . وقتى معتصم بهخلافت رسيد و از مردم بيعت گرفت ، مرتب پى امام مى گشت و به دنبال كسب اطلاعاتدقيق از كار و فعاليت آن حضرت بود . او مى دانست كه با وجود بيعت مردم و تسليماكثريت خاموش ، علويان و در رأس آنها امام محمد تقى (عليهالسلام) با اوبيعت نخواهند كرد و از حكومت وى ، به عنوان يك سلطهء مشروع و قانونى ، تعبيتنخواهند نمود . اين جاى بسى شگفتى وتأمل است كه دشمنان پيشوايان معصوم (عليه السلام) آنان را بيش از برخى پيروان مى شناختند و از خط مكتبى و سياسى امامان آگاهى كامل داشتند . از اين جهت ، حداكثر فشار و تضييق و محدوديت را در موردشان بهكار مى بستند . معتصم ، گرچه به اريكهء قدرت نشست ، ولى از سوى امام جواد (عليه السلام) ، اين علوى عالم و وارسته ، كه آوازهء شهرت و محبوبيتش همه جا را فراگرفته بود ، نگران و نامطمئن بود ووجود اين شخصيت برجستهء بنى هاشم و تلاشهاىآزادانه اش براى او نقطهء خطرى به حساب مى آمد . مناسب ترين نقشه را ، جلب و احضارامام به پايتخت ( بغداد ) مى دانست تا دقيقا زير نظر خود باشد ، و فعاليتها و رفتو آمدهايش را تحت كنترل درآورد . در عين حال ، يك دم از انديشهء نابود كردن امام(عليهالسلام) ، فارغ نبود و براى آن نقشه مى كشيد . در همين رابطه ، معتصمنامه اى به عبد الملك زيات نوشت و دستور داد كه امام جواد (عليهالسلام) و همسرش ام الفضل ، را كه برادرزاده اش بود از مدينه به بغداد اعزام بدارد و چنيننيز شد . (175)

ايجاد محيط ارعاب و فشار و خفقان تا بدانجا بود كه كسانى ، صرفا به خاطر نوعىعلاقه و محبت به امام (عليهالسلام) ، يا داشتن كوچكترين رابطه اى با آنحضرت ، دستگير و زندانى مى شدند . به عنوان نمونه مى توان از مردى شامى ياد كردكه با غل و زنجير و كند و بند ، دستگير شده و در بغداد ، زندانى بود و بالأخره امام جواد (عليهالسلام) ، به شكل اعجاز گونه اى او را از زندان نجات داد ومحافظين زندان ، وقتى متوجه شدند ، دچار اضطراب و وحشت گرديدند . (176)

شروع توطئه خائنانه

جلب امام (عليهالسلام) از مدينه به بغداد ، براى محدودساختن و در نهايت نابود كردن وى بود . اين مسأله ، در اذهان مردم چنان آشكار بود كهحتى يك كرايه چى هم متوجه آن شده ، مى گويد : پيش خودم گفتم با وضعى كه او دارد ،ديگر هرگز به وطن خود ، باز نخواهد گشت ! (177)

كلا مدت 11 ماهى كه امام در بغداد بود ، آكنده بود از جوسازى ، تضعيف ، تحريك ،ايجاد خصومت ، كنترل شديد مرتبطين با امام (عليهالسلام) . با آنكه امام (عليهالسلام) ، در شيوهء عمل ، به گونه اى رفتار مى كرد كه بهانه به دست خليفه ندهد و ارتباطاتش مكتوم و پنهانى بماند ، ولى معتصم ، به دلائل ساختگى واتهامات جعلى ، مى كوشيد تا نقشه‌هاى شوم خود را اجرا كند . عده اى از وزراى خودرا وادار كرد تا در مجلسى در حضور امام (عليهالسلام) ، به دروغ شهادت دهندكه امام (عليهالسلام) ، قصد قيام مسلحانه داشته و يك سرى نامه ها و اسنادجعلى هم ، به عنوان اينكه از غلامان امام (عليهالسلام) ، به دست آمده در آن مجلس ارائه دهند ، ولى امام (عليهالسلام) ، در همان مجلس پرده از توطئه آنها برداشته ، آنها را رسوا نمود . (178)

معتصم هم به شيوهء مأمون ، گاهى مجالس بحث ، ترتيب مى داد تا از اين طريق ، موقعيت علمى امام (عليهالسلام) را پايين آورد ولى نتيجهء معكوس مى گرفت . در يكىاز اين مجالس ، كه با حضور امام (عليهالسلام) و خانوادهء معتصم و وزراء و فرماندهان و منشيان او تشكيل شد ، وقتى جواب و حكم امام (عليهالسلام) ، بر نظريه‌هاى ديگر غالب آمدمعتصم ، به ناچار گردن به جواب امام (عليهالسلام) نهاد ، يكى از قضات ، بهنام ابن ابى داود پس از اتمام جلسه ، پيش معتصم رفته و از وضعيت خطرناكى كه ممكن است ترجيح سخن امام جواد (عليهالسلام) ، در مجلسى به آن عظمت ، در ذهن جامعه پيش آورد و مردم به آن حضرت گرايش آورد سخنها گفت و بغض و كينهء معتصم رانسبت به وى افزود . (179)

اين هم شاهد ديگرى بر عمق نفوذ معنوى امام (عليه السلام) در ميان مردم است كه با كوچكترين زمينهء حاكميت اين خط ، مرگ جريانمخالف را به وضوح مى توان ديد .

شرف شهادت

دو سال آخر دوران امام جواد (عليه السلام) براى معتصم غير قابل تحمل گرديد . از طرف ديگر ام الفضل به خاطرنوعى حسد زنانه ، كه نسبت به همسر ديگر امام (عليهالسلام) كه كنيزى ازدودمان عمار ياسر ، و مادر امام هادى (عليهالسلام) بود و چون از او صاحبفرزند شده بود ، ولى ام الفضل صاحب اولاد نبود ، داراى زمينهء تحريك پذيرى بود .امام جواد (عليهالسلام) ، براى همسر ديگرش ، به خاطر ارزشهاى اسلامى وانسانى‌اش ، احترام و عزت قائل بود و همين انگيزه باعث نوعى كينه و بدخواهى نسبت بهامام گشته بود . معتصم ، ام الفضل را تحريك و تشويق كرد تا امام (عليهالسلام) را مسموم سازد . اين توطئه شوم ، لباس عمل پوشيد و امام جواد (عليهالسلام) ، در سن 25 سالگى ، پس از 11 ماه اقامت اجبارى و تحت نظر و مراقبت بودن دربغداد ، به شرف شهادت نايل آمد . و اين در سال 220 هجرى بود . امام را پس از شهادت، در قبرستان قريش ، پشت قبر جدش ، امام موسى بن جعفر (عليهالسلام) دفنكردند . اكنون ، شهر كاظمين در عراق ، مدفن پاك و مرقد شكوهمند اين دو امامبزرگوار شيعه است . پس از غروب اين ستاره ، اختر فروزان ديگرى در آسمان تاريك تاريخدرخشيد و امام هادى (عليهالسلام) به رهبرى شيعه پرداخت ، كه اينك در آستانآن تبلور راستين امامت و اسلام ، به احترام مى ايستيم .

شهادت

فيض بزرگ شهادت در راه احكام الهى وتبليغ پيام ارزنده اسلام ، عالى ترين وارزنده‌ترين نشان افتخارى است كه بر تارك زندگى تمام پيشوايان معصوم (عليه السلام) ما مى درخشد و آنان اين جان نثارى را در راه قرآن از جان و دل پذيراشده اند .

عامل شهادت

موقعيت و محبوبيت فوق العاده امام (عليهالسلام) هرروز در قلوب مردم رو به تزايد بود . گروههاى كثيرى از مردم ، زير نفوذ و تأثير كلامايشان قرار مى گرفتند و به حضرتش مى گرويدند و همين انگيزه بود كه عباسيان ازنفوذ و تأثير كلام و رفتار و منش حضرت جواد (عليهالسلام) دچار وحشت شدند ودر صدد توطئه و دسيسه آمدند و كمر به قتل آن بزرگوار بستند و به پيروى از يك سياستپليد قديمى كه رجال بزرگ را بى سر و صدا و بوسيلهء زهر از ميان برمى داشتند ، بهوسيلهء انگور مسموم مى نمودند و سپس همين ام الفضل داخل حرم و اهل بيت خليفه گرديد. ضايعهء بزرگ و جبران ناپذير شهادت امام (عليهالسلام) ، موجى از اندوهعميق در دلها برانگيخت و پايتخت و شهرستانها ، يكسره تعطيل گرديد .

عامل ديگر

عاملىكه قبلا ذكر گرديد ، بيشتر مورخين به آن توجه داشته اند ، ولى عياشى صاحب تفسيرمعروف ، نكتهء ديگرى را ذكر مى كند كه خالى از اهميت و اعتبار نيست . بويژه آنكهچند تن از متأخرين از دانشمندان اسلامى نيز آن نظر را پذيرفته اند . او مى نويسدكه انگيزهء مسموميت آن بزرگوار بر اساس تعصبات خشك و بى مورد مذهبى بوده است كه ازسوى برخى از فقيه نمايان دين فروختهء آن روز ، صورت گرفت و داستان به اين ترتيب است: ذرقان مصاحب ونديم احمد بن ابى داود ( قاضى القضاة بغداد در عصر معتصم ) نقلمى كند كه روزى قاضى القضاة از مجلس معتصم برگشت ، ولى بسيار عصبانى و ناراحت بود. گفتم چه شده است كه شما را اين چنين گرفته و متأثر مى بينم ؟ گفت : از دست اينابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا (عليهالسلام) ناراحتم . اى كاش بيست سال پيش مى مردم و از ميان مى رفتم و چنين صحنه‌هايى نمى ديدم كه امروز مىبينم . دزدى را پيش خليفه آوردند و خود اعتراف به دزدى و سرقت نمود . خليفه ترتيباجراى حد را از فقهاى مجلس پرسيد كه در جمع آنان محمد بن على (عليهالسلام) هم حضور داشت . من در جواب گفتم بايد از مچ دست بريده گردد . معتصم پرسيد دليل اينامر چيست ؟ گفتم دست به مجموع انگشتان و كف دست اطلاق مى گردد . قرآن مجيد در موردتيمم مى فرمايد كه به صورت و دستها مسح كنيد . منظور همان دست كامل است . جمعيتكثيرى از علما با من هم عقيده بودند . عده اى اظهار نظر داشتند بايد دست دزد ازآرنج ( مرفق ) بريده شود ، چون در آيهء وضو مى فرمايد : فاغسلوا وجوهكم وايديكمالى المرافق يعنى تا حد مرفق شسته گردد و اين تحديد مى رساند كه اطلاق دست تاآرنج است و قطع دست دزد نيز بايد تا حد مرفق باشد . چون ميان علما اختلاف نظر پيداشد ، در اين موقع ، خليفه رو به محمد بن على (عليهالسلام) نمود و گفتاباجعفر ! شما در اين باره چه مى گوئيد ؟ حضرت فرمودند : علما در اين مورد بحثكردند ، مرا معاف بداريد . معتصم گفت : به خدا قسم كه بايد نظر خود را در اين بحثاظهار داريد . ابوجعفر گفت : اكنون كه قسم دادى ، مى گويم . همهء اين حدودى كهعلماى مجلس گفتند ، اشتباه و خطا است . در مورد دزد بايد انگشتان او را بدون انگشتابهام بريد . خليفه پرسيد : دليل شما چيست ؟ ايشان در پاسخ گفتند : پيامبر اسلام (صلىالله عليه وآله) فرمودند : سجده بر هفت عضو بدن است : پيشانى ، دو دست ، دو پاو دو زانو . اگر دست از مچ يا آرنج بريده گردد ، محل سجده اى باقى نمى ماند ، درصورتى كه خداوند متعال مى فرمايد سجده گاهها ، مال خدا است ، و در امر خدا ، شريكوانباز قرار ندهيد . آن عضوى كه مخصوص خدا باشد ، نبايد بريده گردد . معتصم از اينتعبير امام (عليهالسلام) خوشحال گرديد و طبق بيان امام (عليهالسلام) دستور داد با دزد رفتار گردد . ذرقان گويد : ابن ابى داود سخت پريشان بود ، ازآن نظر كه چرا نظريه او رد شده است و سه روز پس از اين جريان بود كه پيش معتصم رفتو گفت : يا أمير المؤمنين ! آمده ام تا تو را نصيحت كنم و اين اندرز ، به شكرانهءمحبتى است كه به ما دارى ، مى ترسم اگر نگفته باشم ، كفران نعمت كرده باشم و مستوجب عقاب الهى گردم ، اندرز من اين است : وقتى شما مجلسى از علما وفقها تشكيل مى دهيد تا يك امر مهم دينى را مطرح كنيد ، بهتر است اين امر در اطاقهاى در بسته صورت مى گيرد ، ولى در بيرون آن مجلس ، صاحب منصبان لشكرى ، وزرا ، أمرا ونويسندگان پشت در ، ناظر و شاهد آن هستند و مذاكرات اين مجلس در خارج مطرح مى شودو چون مى بينند كه شما رأى علما وفقهاى اكثريت را تحت الشعاع رأى فردى قرار مىدهيد كه جمعى از مردم معتقد به امامت او هستند و معتقدند كه او شايستهء مقام حكومتاسلامى است ، اين امر موجب مى گردد كه كم كم مردم به او توجه نمايند و از بنىعباس روگردان شوند ، و حكومت تو و خاندان عباسى سقوط كند و امامت و خلافت را از توگرفته به او محول كنند . معتصم سخت تحت تأثير سخنان وسعايتهاى او قرار گرفت و به اوگفت : خداوند تو را در مقابل اين پند و اندرز ضرورى ، جزاى خير دهد ! روز چهارم دستور داد يكى از نويسندگان دربار از جمعى از وزراء و أمراء دعوت به عمل آورد ومحمد بن على النقى را نيز دعوت كند . هنگامى كه از آن حضرت ، دعوت به عمل آمد ،نپذيرفت و فرمود مگر نمى دانيد كه من در اين گونه مجالس ، شركت نمى كنم . دعوت كننده اصرار ورزيد كه اين مجلس فقط براى اطعام است و جمعى از وزراى خليفه ، حضوردارند و مى خواهيم به عنوان تيمن وتبرك هم بوده ، قدم رنجه فرموده و ما را مفتخرسازيد . با اصرار و تأكيد او ، امام ، پذيرفتند و در مهمانى شركت كردند . پس از صرفطعام احساس مسموميت نمودند و فورا مركب خود را خواست تا حركت كند . صاحب خانه تعارفكرد كه زود است و هنوز انتظار بيشترى از شما داريم . امام (عليهالسلام) فرمودند : براى تو بهتر است هرچه زودتر خارج گردم . به فاصلهء يك شبانه روز از آنمهمانى ، امام جواد (عليهالسلام) مسموم از دنيا رحلت نمود و در مقابر قريش، پشت قبر نياى بزرگش ، امام موسى بن جعفر (عليهالسلام) مدفون گرديد . (180)

وصيت آن بزرگوار

پيشواى نهم ، جز على ( امام هادى (عليهالسلام) ) و موسى ،پسر ديگرى نداشت ، و از آنجا كه ميان على و موسى در دانش و تقوى و پرهيزكارى وفضايل معنوى ، فاصلهء فراوانى بود ، از اينرو براى هيچ انسانى اين شبهه پديد نمىآمد كه او در پيشوايى رقيب امام هادى (عليهالسلام) گردد . در عين حال ،امام جواد (عليهالسلام) بارها به امامت و پيشوايى فرزند برومندش امام هادى (عليهالسلام) تصريحاتى نموده بود و در واپسين لحظات زندگى نيز اين موضوعمهم را متذكر گرديد . خيرانى ، دربان آستان پيشواى نهم نقل مى كند : به گوش خويششنيدم كه آقايم امام جواد (عليهالسلام) در واپسين لحظات زندگى خود ، بهاحمد اشعرى پيام فرستاد كه من از اين جهان خواهم رفت و مقام خويش را به پسرم على (عليهالسلام) وامى گذارم . حقوقى كه من به عهدهء شما دارم ، او راست و او هممتن پيام امام را نوشت و در ده نسخه به ده نفر از وجوه و اعيان رساند كه اگر مرگ منفرا رسد ، آن را باز كنند . پس از رحلت امام (عليهالسلام) معلوم گرديد كه [آن نوشته ] مربوط به امامت و جانشينى امام هادى (عليهالسلام) بوده است . (181)

اسماعيل بن مهران يكى از خواص ياران امام جواد (عليهالسلام) مى گويد :پيشواى نهم ، نخستين بار كه عازم عراق بود و از طرف خلفاى عباسى احضار گرديده بود ،من تشويش خاطرم را از اين سفر به عرض او رساندم و از پيشواى آيندهء اسلام جستجوكردم . امام (عليهالسلام) فرمودند : نترس ! آنچه درباره غيبت تصور مى كنى، اكنون وقت آن فرا نرسيده است ، ولى بعدها بار دوم ( آخرين سال زندگى خود ، سال220 ) كه پيشواى نهم با دعوت معتصم عباسى مدينه را ترك مى گفت ، سؤال نخستين خودرا تكرار نمودم . امام (عليهالسلام) فرمودند : سفر پرخطر اين بار است كه منعازم هستم . بدانيد پيشوايى پس از من با پسرم على (عليهالسلام) مىباشد . شهادت و مسمويت امام جواد (عليهالسلام) يكى از غم انگيزترينصحنه‌هاى شهادت در راه خداست كه در سن 25 سالگى جان به جان آفرين تسليم نموده و در اثر سم به فيض شهادت ووصول به مراتب رضوان و خشنودى پروردگار نائل آمده است . امام جواد (عليهالسلام) با اداى اين پيام بزرگ الهى ، جان به جان آفرين تسليم نمود . (182)

درود فراوان يزدان بر روان پاك و معصوم او و اجداد طاهرينش باد كه با كوششها وتلاشها و مجاهدات خود ، پيامهاى آزادى و انسانى را به جامعه بشرى تسليم داشته اند .

اعتراف مورخان

مرحوم شيخ مفيد مى نويسد : آن حضرت مسموم از دنيا رفت ولى در اين ارتباط خبرىپيش من ، ثابت نشده است تا به آن استدلال نمايم ، وقت رحلت ، سنش 25 سال و چند ماهبود و دو پسر و دو دختر از خود به يادگار گذاشت . (183)

مسعودى صاحب مروج الذهب مى نويسد :در سال 219 محمد بن على بن موسى بن جعفر (عليهالسلام) در پنجم ذى حجهدرگذشت و در سمت غربى مقابر قريش در كنار جدش موسى بن جعفر (عليهالسلام) مدفون گرديد واثق بر او نماز گزارد او در تاريخ وفاتش 25 ساله بود . به هنگامرحلت پدرش هفت سال و هشت ماهه بود و گفته شده است ام الفضل دختر مأمون ، هنگامى كهاز مدينه به سوى معتصم احضار گرديد ، به او سم خورانده است . اماميه در سن اواختلاف نموده اند و ما در كتاب البيان در اسماء ائمه اقوال آنان را آورده ايم ،پسرانش على النقى (عليهالسلام) و موسى ، و نام دخترانش فاطمه وامامه مىباشد . (184)

قابل عرض به ساحت مرحومشيخ بزرگوار مفيد آنست ، وقتى تبعيد و احضار معتصم ، مسلم و قطعى شد ، به يقين همانانگيزه و سبب مى تواند عامل قتل و كشتار نيز گردد و چون بى جهت نمى توان شخصيتبزرگوارى چون امام جواد (عليهالسلام) را از كنار قبر جدش و منزل و مأواىپدران و نياكانش دور ساخت همان انگيزه و عامل مى تواند ، انگيزهء قتل و سم نيزشمرده شود .

صاحب روضة الواعظين شيخ فتال نيشابورى وابن شهرآشوب در مناقب ومرحوم علم الهدى درعيون المعجزات ، (185) داستان مسموميت اورا آورده اند . مرحوم علم الهدى در كتاب اخير الذكر مى افزايد : معتصم عباسى درفكر شهيد نمودن ابوجعفر ثانى (عليهالسلام) بود در اين باره به همسر امام ،ام الفضل دختر برادرش پيشنهاد نمود كه امام را مسموم سازد ، چون مى دانست كه او ازامام (عليهالسلام) انحراف يافته است زيرا آن حضرت ، مادر امام هادى (عليهالسلام) را بر او ترجيح مى داد از سوى ديگر از آن حضرت صاحب فرزند نشدهبود ، ام الفضل اين پيشنهاد را پذيرفت و امام را با انگور رازقى كه در آن سمداخل نموده بود ، مسموم نمود . وقتى امام (عليهالسلام) ، انگور را ميل نمودآن ملعونه ، نادم و پشيمان شد و شروع به گريه و زارى نمود . امام (عليهالسلام) فرمودند : چرا گريه و ناله مى كنى ، خداوند دردى را بر تو مسلط كند كه قابلعلاج نباشد و بلايى پيش آورد كه امكان پنهان داشتن آن را نداشته باشى ، دعاى امام (عليهالسلام) در حق او مستجاب گرديد و با درد بى درمانى از دنيا رخت بربست. صاحب كشف الغمه گويد : بدور طوالح ، جبال فوارع * غيوث هوايع ، سيول دوافع بهاليل لوعاينت فيض الفهم * تيقنت أن الرزق في الأرض واميح إذا خففت بالبذل ارواحجودهم * حداها الندى واستنشقتها المطالع (186)

پيكر پاك امام ابو جعفر جواد (عليهالسلام) را در كنار قبر جد گرامى اش، امام موسى بن جعفر (عليهالسلام) ، در گورستان قريش در بغداد به خاكسپردند (187) ، صلى الله عليه وعلى آبائهالطاهرين الطيبين . مزار اين دو گرامى هم اكنون به كاظمين مشهور است و ازديرباز زيارتگاه مسلمانان بوده است .

در حرم كاظمين (عليهالسلام)

حرم كاظمين وبقعه‌اى كه امام جواد (عليه السلام) همراه جد بزرگوارش امام كاظم (عليهالسلام) مدفون است ، بارهااز سوى ارادتمندان و عاشقان اهل بيت (عليهالسلام) مورد مرمت ، تعمير وتأسيس و پرده افكندن و لوستر آويزى واقع گرديده است كه در كتاب تاريخ حرم كاظمين (عليهالسلام) تأليف آية الله شيخ محمد حسن آل ياسين به تفصيل آمده است .در يكى از پرده پوشى‌هاى حرم كه در سال 1255 ه‍ . ق توسط سلطان محمود دوم به نامستر نبوى (صلى الله عليه وآله) كه با جمله جاوأ بأشرف ستر تاريخ گذارىشد ، شاعران با قصيده‌هاى زيبا ، در تمجيد و تعريف از اين عمل اشعارى سروده اند :از جمله شاعر نامى عرب زبان عبد الغفار أخرس ، اشعارى به اين مناسبت سروده است ،چون در مقام معرفى فضائل امام (عليهالسلام) بود ، بخشى از آنها را پايانبخش كتاب امام جواد (عليهالسلام) قرار مى دهيم و از خداوند متعال توسط اينامام همام ، و اين پيشواى جواد و بخشنده ، صله و جائزهء خود را مسئلت مى داريم وميدانيم كه اين بزرگوار ، سائل خود را دست خالى برنمى گرداند :

1 . يا امام الهدى و يا صفوة الله * و يا من هدى هداه العباد

2 . يا بن بنت الرسول يابن على (عليهالسلام) * حي هذا النادى وهذا المنادى

3 . قد أتينا بثوب جدك نسعى * و أتيناك سيدى وقادا

4 . وأتيناك راجلين احتراما * و احتشاما وهيبة وانقيادا

5 . أنتم علة الوجود وفيكم * قد عرفنا التكوين والأيجادا (188)

منابع ومأخذ

1 . امام در عينيت جامعه / محمد رضا حكيمى / دفتر نشر فرهنگ اسلامى .

2 . احقاق الحق / قاضى نورالله شوشترى / چاپ اسلاميه .

3 . ارشاد / شيخ مفيد / چاپ آخوندى .

4 . اصول كافى / كلينى / دار الكتب الاسلاميه تهران .

5 . اعيان الشيعه / سيد محسن امين عاملى / چاپ بيروت .

6 . الشيعه في الميزان / محمد جواد مغنيه / لبنان .

7 . الفصول المهمه / سيد شرف الدين / بيروت .

8 . الفصول المهمة / ابن صباغ / چاپ سنگى 1303 .

9 . امامان اهل بيت از ديدگاه اهل سنت (عليهالسلام) / شادروان داود الهامى/ چاپ مكتب اسلام .

10. أئمتنا / على محمد دخيل / دارالمرتضى .

11 . إكمال الدين و اتمام النعمه / ابن بابويه / چاپ تهران .

12 . بحارالانوار / علامه مجلسى ، جلد 50 / چاپ آخوندى .

13 . تحف العقول / على بن شعبه حرانى / دارالكتب الاسلاميه .

14 . تاريخ حرم كاظمين (عليهالسلام) / شيخ محمد حسن آل ياسين / چاپ دقت -كنگره جهانى امام رضا.

15 . جنات الخلود / علامه مجلسى / چاپ سنگى .

16 . حلية الابرار / سيد هاشم بحرانى / آخوندى .

17 . خاندان وحى / حجة الاسلام والمسلمين سيد على اكبر قرشى ارموى / آخوندى .

18 . رجال شيخ طوسى / چاپ نجف .

19 . رجال كشى / چاپ دانشگاه مشهد .

20 . رجال نجاشى / چاپ حروفى تهران .

21 . روضات الجنان / حافظ كربلائى حسين / چاپ بنگاه ترجمه و نشر كتاب .

22 . زندگى نامهء پيشوايان / شوراى نويسندگان در راه حق قم / چاپ مؤسسه .

23 . سفينة البحار / شيخ عباس قمى / آخوندى.

24 . سيرهء پيشوايان / حجة الاسلام والمسلمين مهدى پيشوائى / توحيد قم .

25 . سيرة الأئمة الاثنى عشر / باقر قرشى / لبنان .

26 . صحيح بخارى / اسماعيل بخارى / بيروت .

27 . صواعق محرقه / ابن حجر عسقلانى / بيروت .

28 . طبقات مفسران شيعه / عقيقى بخشايشى / نويد اسلام قم .

29. عيون اخبار الرضا / چاپ قم .

30. قاموس الرجال / علامه شوشترى / جامعه مدرسين قم .

31 . كافى شيخ كلينى / چاپ آخوندى .

32 . كشف الغمه معرفة الائمة / على بن عيسى إربلى / دارالأضواء بيروت .

33 . كودك و جوان فلسفى / محمد تقى فلسفى واعظ / دفتر نشر فرهنگ اسلامى .

34 . مجالس سنيه / سيد محسن امين عاملى / بيروت .

35 . مروج الذهب / مسعودى / چاپ سعادت مصر

36 . معجم رجال الحديث / آية الله العظمى سيد ابوالقاسم خوئى / چاپ نجف .

37 . مناقب ابن شهر آشوب / چاپ قم .

38 . منتهى الامال / محدث قمى / چاپ علميه اسلاميه .

39 . معادن الحكمه / علم الهدى فيضى / چاپ جامعه مدرسين قم .

40 . ناسخ التواريخ / محمد على سپهر مورخ الدوله / چاپ تهران .

41 . نور الابصار شبلنجى / چاپ مصر 1367 .

42 . وسيلة الخادم الى المخدوم / روزبهان اصفهانى / تهران .