تاريخ زندگانى ائمه
(امام محمد تقى عـليـه السـلام)

رمضانعلى رفيعى

- ۱ -


ولادت
در انتظار ولادت
از ويـژگـيـهـاى ولادت امـام نـهـم عـليـه السـّلام ايـن اسـت كـه شـيـعـيـان از مـدتـهـا قبل بى صبرانه منتظر ولادت آن حضرت بودند. اين انتظار، از اطلاع آنان به موارد زير ناشى مى شد:
الف ـ خلقت نور امامان
روايات زيادى از رسول خدا(ص ) و ائمه اطهار عليهم السلام درباره خلقت نور آن بزرگواران قبل از آفرينش زمين و آسمان رسيده است كه به ذكر يك نمونه بسنده مى كنيم .
(سـلمـان فـارسـى ) مـى گويد: خدمت رسول خدا(ص ) رسيدم . چون نظر مبارك آن حضرت به من افتاد فرمود:
(اى سـلمـان ، خـداونـد هيچ پيامبرى را نفرستاد، مگر آنكه دوازده جانشين برايش قرار داد. گفتم : اين مطلب را از كتب آسمانى پيشين ؛ (تورات و انجيل ) نيز دانسته ام .
فرمود: آيا دوازده جانشين مرا كه خداوند آنان را براى امامت پس از من برگزيده است ، شناخته اى ؟
گفتم : خدا و رسول او داناترند.
فـرمود: اى سلمان ، خداى تعالى مرا از نور مختار منتخب خود آفريد. آنگاه مرا فراخواند، اطاعتش كردم ، و از نورِ من (على ) را آفريد. پس او را فرا خواند. او نيز خداوند را اطاعت كرد. و از نور مـن و عـلى ، (فـاطـمـه ) را خـلق كـرد و او را فـرا خـوانـد. او نـيـز بـه اطـاعـت خـداى تـعـالى مـشغول شد. آنگاه از من و على و فاطمه ، (حسن و حسين ) را آفريد و آن دو را فراخواند. آنان نيز او را اطـاعت كردند. آنگاه خداوند از نور (حسين ) نُه امام ديگر را آفريد و آنان را فراخواند، پس وى را اطـاعـت كـردنـد، و ايـن درحـالى بـود كـه هـنـوز خـداى متعال آسمان بلند، زمين پهناور، هوا، آب ، فرشته و بشر را نيافريده بود. و ما او را تسبيح و تقديس مى كرديم ، از او شنوايى داشتيم و اطاعتش ‍ مى كرديم ..(1)
ب ـ بشارت ولادت امام جواد(ع )
احاديث زيادى از رسول خدا9 و امامان پيشين ، ولادت امام جواد(ع ) را خبر داده بودند.
امـام رضـا(ع ) از پـدرش مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) و او از رسول خدا(ص ) نقل مى كند كه فرمود:
پـدرم فـداى پـسـرِ.(2) بـهـتـريـن كـنـيـزان بـاد! پـسـرِ هـمـان (زنـى ) كـه اهل (نُوبه ) است ، دهانش خوشبو و داراى رحمى برگزيده است ..(3)
امـام كـاظم (ع ) به يكى از ياران خود به نام (يزيد بن سليط)، پس از معرفى على بن موسى الرضا(ع ) به عنوان جانشين خود فرمود:
(چـون او را ديـدار كـردى بـه وى مـژده بـده كـه خـداونـد پـسـرى امـيـن و مـبـارك بـه او خواهدبخشيد)..(4)
بزنطى مى گويد: ابن نجاشى به من گفت : بعد از امام رضا(ع ) چه كسى امام شما خواهد بود؟ من خدمت آن حضرت رسيدم و گفته او را نقل كردم . فرمود:
(بعد از من ، فرزندم امام است ).
و اين سخن در زمانى بود كه آن حضرت هنوز فرزندى نداشت ..(5)
از انتظار تا نگرانى
بـه رغـم وجـود ايـن روايـات ، انـتـظـار شـيـعـيـان تـا مـدتـهـا نـه تـنـهـا بـرآورده نـشـد كـه تـبـديـل بـه نـگـرانـى گـشـت ؛ چـه آن كـه آنـان مـى ديـدنـد بـيـش از 45 سـال از زنـدگانى امام هشتم (ع ) سپرى شده است و هنوز فرزند پسرى ندارد. بيم آنان بيشتر از آن جـهـت بـود كـه دسـتـگـاه جـور و سـتـم عـبـاسـى بـر آن حـضـرت يـورش بـرده و قبل از آن كه فرزندش متولد شود او را به شهادت برساند.
اين نگرانى به حدى بود كه گاه ناچار مى شدند خدمت امام (ع ) برسند و مساءله را به شكلهاى مختلف با آن حضرت در ميان گذارند.
گاه به امام (ع ) عرض مى كردند:
(از خدا بخواهيد كه فرزندى نصيبتان فرمايد.).(6)
گـاهى از آن حضرت مى پرسيدند: آيا امامت در عمو، يا دايى و يا برادر تحقق پيدا مى كند؟ امام (ع ) مى فرمود: خير. آنان با ناباورى مى گفتند: پس در چه كسى محقق مى شود؟ مى فرمود: در فرزندم ! و اين (پرسش و پاسخ ) قبل از ولادتِ امام جواد(ع ) بود..(7)
بعضى اوقات نيز با حالت ياءس به آن حضرت مى گفتند:
(سنى از شما گذشته است ، بدون آنكه فرزندى داشته باشيد!
امام رضا(ع ) مى فرمود: امامى از دنيا نمى رود تا اينكه امام بعد از خود را ببيند!.(8)
ايـن نـگرانى با تبليغات و پخش شايعات از سوى سران واقفيه مبنى بر زنده بودن امام كاظم (ع ) و غـيـبـت آن حـضرت و عقيم بودن امام رضا(ع ) به اوج خود رسيد. به حدى كه برخى نسبت به امامت پيشواى هشتم (ع ) نيز دچار ترديد شدند.
يـكـى از ايـن افـراد بـه نـام (ابـن قياما) كه جزو فرقه واقفيه بود و امامت حضرت رضا(ع ) را قبول نداشت .(9) در دو برخورد بوسيله نامه و حضورى بر اين نكته تكيه كرد.
(ابن بشار) مى گويد: ابن قياماى واسطى نامه اى به امام (ع ) نگاشت و در آن گفت :
تو چگونه امام هستى در حالى كه فرزندى ندارى ؟!
امام رضا(ع ) در پاسخ فرمود:
تـو از كـجـا مى دانى كه من فرزندى ندارم ؟ به خدا قسم روزها و شبها سپرى نمى شود تا آن كـه خـداونـد بـه مـن پـسـرى عـنـايـت فـرمـايـد كـه حـق و باطل را از هم جدا سازد..(10)
و نيز (حسين بن بشار) مى گويد:
همراه (حسين بن قياما) در (صِرْيا) خدمت امام رضا(ع ) رسيديم .
امام (ع ): اگر كارى داريد بگوييد.
حسين بن قياما: آيا امكان دارد زمين خالى از حجت باشد؟
ـ خير.
ـ آيا ممكن است در يك زمان دو امام باشد؟
ـ خير، مگر آنكه يكى از آنان صامت (و پيرو ديگرى ) باشد.
ـ اكنون دانستم كه تو امام نيستى !
ـ از كجا دانستى ؟
ـ از آنـجـا كـه شـمـا فـرزنـدى نـداريـد و پـيـشـواى بـعـد مـى بـايـسـت از صـلب پـيـشـواى قبل باشد.
ـ سـوگـنـد بـه خـدا، روزها و شبها سپرى نخواهد شد مگر آنكه از صلب من پسرى متولد شود و هـمـچـون مـن در جـايـگـاه امـامـت تـكـيـه زنـد حـق را بـپـادارد و باطل را نابود سازد..(11)
در آن زمـان حـضـرت فـرزنـد پـسـرى نـداشـت و پـس از گـذشـت يـك سال خداوند ابوجعفر(ع ) را به او عنايت كرد..(12)
پايان انتظار
سرانجام مولود منتظر در شب دهم ماه رجب سال 195 هجرى به دنيا آمد..(13)
مورخان و محدثان نسبت به سال ولادتِ با سعادت نهمين پيشواى شيعيان ، حضرت امام محمد تقى عـليـه السـلام ، اتـفـاق نـظـر دارنـد و هـمـگـى تـولد آن بـزرگـوار را بـه سـال 195 هـجـرى در مـديـنه منوره نوشته اند، ولى نسبت به ماه و روز ميلاد اختلاف نظر دارند. بـسـيـارى از بـزرگـان مـانـند: (كلينى )، (شيخ مفيد)، (ابن شهر آشوب )، (طبرسى )، (على بن عـيـسـى اربـلى ).(14) مـاه ولادت را مـاه رمـضان نوشته و بيشترشان روز جمعه نوزدهم رمضان را روز ولادت دانسته اند..(15)
بـرخـى ديـگـر مـانـنـد (شـيـخ طـوسـى ) و (ابـن عـيـاش ) زمـان ولادت را دهـم مـاه رجـب دانـسـتـه اند..(16)
دعـايـى كـه توسط سوّمين نايب خاص حضرت بقية اللّه الاعظم ، جناب (حسين بن روح ) از ناحيه مـقـدسـه آن حـضـرت رسـيـده و مـرحـوم (كـفـعـمـى ) آن را نقل كرده ، مؤ يد نظريه دوم .(17) است :
(اللّهـُمَّ إ نـّى اَسـْاءَلُكَ بـِالْمـَوْلُودَيـْنِ فـى رَجـَبٍ مـُحَمَّدَ بْنِ عَلِي الثّانى وَابْنِهِ عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدِ المُنْتَجَب ).(18)
كيفيت ولادت
هـنگامى كه باردارى (خيزران ) معلوم شد، (حكيمه )، دختر موسى بن جعفر(ع )، خدمت برادرش امام رضـا(ع ) نـامه اى نوشت و آن حضرت را از اين امر مطلع ساخت . امام هشتم (ع ) در پاسخ نوشت : (او در فلان روز، از فلان ماه ، باردار شده است ، هنگامى كه فرزندش متولد شد، هفت روز همراه و همدم او باش )..(19)
حكيمه رويدادهاى شب ولادت آن حضرت را چنين تعريف مى كند:
وقتى زمان ولادت نزديك شد، برادرم مرا خواست و فرمود: اى حكيمه امشب فرزند مبارك (خيزران ) مـتـولد مى شود بايد در وقت ولادت او حاضر باشى ، چون شب شد دستور داد همراه قابله ، وارد اتاق (خيزران ) شوم . آن حضرت چراغى نزد ما افروخت و در را بر روى ما بست . چون وى را درد زايـمـان گرفت و او را بر بالاى تشت نشانديم ، چراغ خاموش شد. از اين رو مضطرب و ناراحت شديم . ناگهان مشاهده كرديم نور الهى تمام خانه را روشن كرد و حضرت ابوجعفر، امام جواد(ع ) در تـشت قرار گرفت در حالى كه بر اندام مباركش پوشش نازكى چون لباس قرار داشت كه نورى از آن ساطع بود بگونه اى كه از چراغ بى نياز شديم ..(20)
امام صادق (ع ) درباره نداى آسمانى و پاسخ امامان عليهم السلام پس از ولادت مى گويد:
زمـانـى كـه امـامـى بـه دنـيا مى آيد چشمانش به آسمان دوخته مى شود، چرا كه منادى حق او را از عـاليـتـريـن مـكان عرش ندا مى دهد: اى فلان ابن فلان (محمد بن على )، تو را از ميان بندگانم بـرگـزيـدم و خـالص گـردانـيـدم . جـايـگـاه اسـرار را به تو آموختم . گنجينه علم را به تو بخشيدم و تو را امين وحى و خليفه خود در زمين قرار دادم . براى تو و آن كه تو را دوست داشته بـاشـد و ولايـت تو را بپذيرد، رحمت خود را واجب مى گردانم و بر او بهشت هايم را عطا و جوار خـويـش را حـلال مـى كـنـم . سـوگـنـد بـه عـزّت و جلالم ، هر كس با تو دشمنى كند، وى را به شـديـدتـريـن عـذابـم گـرفتار مى كنم ، هرچند كه در دنيا از روزى فراوان برخوردارش كرده باشم .
پـس از آن كـه صـداى مـنـادى قـطـع شـود، او در پـاسـخ ، آيـه ذيل را تلاوت مى كند:
(شـَهـِدَ اللّهُ اءَنَّهُ لا إ لهَ اِلاّ هـُوَ وَالْمـَلائِكـَةُ وَ اءُولُوالْعـِلْمِ قـَآئِمـاً بـِالْقـِسـْطِ لا اِلَهَ اِلاّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكيمُ).(21)
حـكـيـمـه مـى گـويـد: من آن حضرت را گرفته در دامن گذاشتم و آن پرده اى كه بدن مباركش را پوشانده بود از خورشيد جمالش برگرفتم و لباس بر او پوشاندم . حضرت رضا(ع ) وارد شد و فرزند را از من گرفت ، در گهواره گذاشت و به من فرمود كه در كنار گاهواره او باشم ..(22)
امـام هـشـتـم (ع ) طـبـق سـنـت حـضرت رسول (ص ) و پدرانش عليهم السلام امام جواد(ع ) را تحنيك .(23) كـرد و در گـوش راسـت او اذان و در گـوش چـپـش اقـامه گفت ..(24) آن حـضـرت آن شـب را تـا به صبح در كنار گهواره فرزندش بود و با او نجوا مى كرد و اسرار الهى و علوم غيبى را به او تعليم مى داد..(25)
مولود مبارك
حضرت رضا(ع ) در همان شب ولادت ، شيعيان را از تولد فرزند خود آگاه كرد و فرمود:
حـق تـعـالى به من پسرى عنايت كرد كه چون موسى بن عمران شكافنده درياهاست و نظير عيسى بـن مـريـم (ع ) اسـت كـه حق تعالى مادر او را مقدس و مطهر گردانيد و طاهر و مطهر آفريده شده بود..(26)
بـا شـنـيدن اين خبر دل شيعيان شاد، چشم آنان روشن و نگرانى ايشان برطرف شد و خدا را بر اين نعمت سپاس گفتند.
با ولادت آن گرامى ، دشمنان و بدخواهان بويژه واقفيّه ماءيوس و ناكام شده از موضع خود عقب نـشـسـتـنـد و دوسـتـان و شـيـعـيـان شـادمـان شدند و شك و ترديد آنان به يقين و استوارى ايمان تبديل گشت . و شايد به همين دليل پدر بزرگوارش فرموده است :
خصوصيات فردى
نام ، كنيه و القاب
امـام هـشـتـمِ شـيـعـيـان ، نـام مـولودش را بـه نـام جـدش رسـول اللّه (ص ) (مـحـمـد) گـذاشـت . زيـرا در صـحـيـفـه اى كـه از آسـمـان نازل شده بود، آن حضرت بدين نام شريف خوانده شده بود.
هـمـچـنين آن حضرت ، كُنيه (ابوجعفر) را براى فرزندش انتخاب كرد.(27) و همواره او را بـا اين كنيه مى خواند و چون در نام و كنيه با پيشواى پنجم (امام محمد باقر عليه السلام ) مـشـتـرك بـود، نـزد مـورخـان و مـحـدّثـان بـه (ابـوجـعـفـر ثـانـى ).(28) مـشهور گشت ..(29)
كـنـيـه ديـگر (و غير مشهور) آن حضرت (ابو على ) است كه به مناسبت فرزند گرانقدرش (على النقى ) بر آن حضرت گذاشته بودند..(30)
در كـتـابـهـاى تـاريـخ و حـديـث لقبهاى زيادى براى پيشواى نهم (ع ) ذكر شده است ، از جمله : (تـقـى )، (جـواد)، (مـرضـى )، (مـتوكّل )، (متّقى )، (زكىّ)، (منتجب )، (مرتضى )، (قانع )، (عالم ربـانـى ).(31)، (رضـى )، (مـخـتـار).(32)، (صـادق )، (صـابـر) و (فـاضـل ) آن حـضـرت را (قـُرَّةُ عـَيـْنِ المـُومـنـيـن ) و (غـَيـْظُ المُلْحِدين ).(33) و (النُورُ السـاطـِعْ).(34) نـيـز مـى گـفـتـنـد. هـمـچـنـيـن در مـيـان شـيـعـيـان و اهـل سـنـت بـه لقـب (بـابُ المـُراد) مشهور بود، زيرا حاجتهاى مردم را بسيار برآورده مى ساخت و كـرامـتـهـاى بـى شـمـارى از آن حـضـرت ديـده شـده و كـسـى بـه او توسل نمى جست جز آنكه او را كمك مى كرد..(35) ولى مشهورترين لقبهاى امام نهم (ع ) (تقى ).(36) و (جواد)است .
هر يك از اين القاب براى امام (ع ) بيانگر ويژگيهاى اخلاقى و روحى ، برجستگيهاى معنوى و رفتارى و فضايل و كمالات نفسانى است كه آن حضرت را از ديگران ممتاز مى ساخته است .
آن حـضرت باتقواترين فردِ اهل زمان خود بود و در جود و سخاوت نظير نداشت . اگر در جامعه معاصر امام جواد(ع ) كسى در تقوا و پارسايى و يا در جود و بخشش در مرتبه آن حضرت قرار داشت ، لقبهاى (تقى ) و (جواد) به آن حضرت اختصاص نمى يافت .
البـته اين صفات برجسته كه به عنوان القاب امام (ع ) ذكر شده بدين خاطر بوده كه در ميان جـامـعـه و در زنـدگى اجتماعى آن حضرت براى مردم نمود و تبلور بيشترى داشته است وگرنه هـيـچ مرتبت بالا و فضيلت و منقبت والايى يافت نمى شد، مگر آنكه امام جواد(ع ) در قلّه رفيع آن قرار داشت .
پدر و مادر
پـدر بـزرگوار امام جواد(ع ) حضرت على بن موسى الرضا(ع ) است . پيشواى برجسته اى كه آوازه فـضـل و كمالش در همه آفاق جهان اسلام طنين افكنده و حتى مخالفان آن حضرت نيز زبان بـه سـتـايـش او گـشودند. او حجت خدا و پيشواى امت بود و مردم او را به عنوان سالار و پيشواى خود پذيرفته بودند.
مـادر آن حـضـرت بـانوى پاكدامن و بافضيلتى است كه به جميع كمالات معنوى و اخلاقى دست يـافـته بود و شايستگى آن را داشت كه صدف گوهر وجود امام جواد(ع ) گردد و آن بزرگوار را در دامان پاك خود پرورش دهد.
رسول خدا(ص ) درباره مادر خود و امامان مى فرمايد:
خـداى مـتـعـال ، مـن و اوصـيـاء از فـرزنـدان مـرا از صـلب مـردان پـاك بـه رحـم زنـان پـاك منتقل مى كرد، به طورى كه نجاست شرك و تباهييهاى كفر با ما نياميخت ..(37)
مـورخـان و مـحدثان نامهاى متعددى براى او ذكر كرده اند كه هر كدام بر فضيلت و كمالى از او دلالت دارد؛.(38) چـون (سـَبـيـكـه ).(39)، (ريحانه )، (دُرّه ).(40)، (سـكـيـنـه ).(41)، (صـفيه ) و (حِصانه ).(42)، امام رضا(ع ) او را (خيزران ) ناميد..(43) و كنيه مباركش (اُمُّ الحسن ) بود..(44)
راهيابى به بيت امامت
ايـن بـانـوى بـافـضـيـلت كـه مسعودى او را برترين زنان عصر خود مى شمارد.(45) بـانويى بود كه او را همراه با جمعى از بردگان از آفريقا.(46) براى فروش به مـكـه مـعـظـمـه آورده بـودنـد و چـون مقدّر گشته بود كه رحم مطهر او بستر پرورش امام باشد، افتخار همسرى ثامن الائمه را پيدا كرد. و به سفارش امام هفتم (ع ) به بيت امامت راه يافت .
(يزيد بن سليط) جريان راهيابى آن بانوى گرامى را چنين بيان مى كند:
در سـالى كـه به عمره مى رفتم در محلى به امام كاظم (ع ) رسيدم . آن حضرت فرمود: (در اين سـال مـرا گـرفـتـار خـواهـنـد كـرد. و امـر امـامـت پـس از مـن بـه پـسـرم عـلى مـحـوّل مـى شـود ... وقتى او را در اين محل ملاقات كردى ، به او بشارت بده كه فرزندى امين ، مـاءمـون و مـبـارك بـراى او متولد خواهد شد. او به تو خواهد گفت كه مرا ملاقات كرده اى . آنگاه بـه او بـگـو كـنـيـزى كـه آن پـسـر از وى مـتـولد مـى شـود، از خـانـدان (مـاريـه قـبطيه ) همسر رسول خدا(ص ) است و چنانچه توانستى سلام مرا به آن بانو برسانى چنين كن .)
وقتى امام كاظم (ع ) به شهادت رسيد، امام رضا(ع ) را ملاقات كردم ، آن حضرت فرمود: درباره رفـتـن بـه عـمـره چـه مـى گـويـى ؟ گـفـتـم : خـرجـى نـدارم . فـرمـود: سـبـحـان اللّه ، مـا تـا مـتـكـفـل خـرجـت نـشـويـم تـكـليـف نـمـى كـنـيـم . و ادامـه داد: اى يـزيـد، در ايـن محل ، تو بسيارى از همسايگان و عموهايت را ملاقات كرده اى .(47) گفتم آرى . آنگاه آن مـاجـرا را بـراى ايـشـان بازگو كردم . امام (ع ) فرمود: اما آن كنيز هنوز نيامده است ، هرگاه آمد، سلام آن حضرت را به او ابلاغ كن .
مـا به مكه رفتيم ، امام هشتم (ع ) آن كنيز را خريدارى كرد و بعد از اندك زمانى ، كنيز حامله شد و آن فرزند به دنيا آمد..(48)
تكرار تاريخ
فـضـل و مرتبت (سبيكه ) مادر امام جواد(ع ) بر كسى پوشيده نبود و در جلالت شاءن او همين بس كـه رسـول اكـرم (ص )، امـام كـاظـم (ع ) و امـام رضـا(ع ) هـر كـدام بـه نـحـوى از او تـجليل كرده بودند. امّا كسانى هم بودند كه نفاق و آتش كينه در دلهاشان لانه كرده بود. آنها براى اِعراض از امر امامت و از بين بردن آن و نيز براى رسيدن به اغراض شيطانى خود و به طـمـع دسـتـيـابـى بـه مـيـراث امـام رضـا(ع ) يـا عـهـده دارى رهـبـرى جـامـعـه اسـلامـى در پـى وسايل گوناگونى بودند.
از جـمـله ايـن كـه شـبـهـاتـى را بـراى فـريـب عـوام منتشر مى كردند. مثلاً گروهى از بستگان آن حـضـرت سـبـزه بـودن چـهـره امـام جـواد(ع ) را دستاويز قرار داده و در نسبت آن گرامى به پدر بـزرگـوارش تـرديـد نـشـان دادنـد. آنـان از آن حـضرت خواستند تا قيافه شناسان در اين امر قـضـاوت كـنند همچنانكه بر (ماريه ) همسر رسول خدا(ص ) چنين تهمتى زدند و ابراهيم فرزند پيامبر(ص ) را به قيافه شناسان عرضه كردند!
(على بن جعفر)، عموى امام رضا(ع )، كه شاهد اين جريان بوده است چنين مى گويد:
پـس از تـولد امـام جـواد(ع ) بـرادران امـام رضا(ع ) نسبت به انتساب ابوجعفر(ع ) به امام هشتم ترديد كرده ، گفتند: در بين ما خاندان هرگز امامى سبزه رو نبوده است !
امـام رضـا(ع ) (وقـتـى سـخـنـان آنـان را شـنـيـد) فـرمـود: (او پـسـر مـن اسـت ). ولى آنـان قبول نكردند و گفتند: پيامبر(ص ) بر اساس نظريه قيافه شناسان حكم كرد..(49) ما در صورتى مى پذيريم كه قيافه شناسان حكم به انتساب او به شما بكنند.
امام (ع ) ـ كه اعتقادى به علم قيافه شناسى نداشت .(50) ـفرمود: من آنها را دعوت نمى كـنم ، شما اگر مى خواهيد آنان را دعوت كنيد ولى به آنان نگوييد كه به چه منظور دعوتشان كرده ايد و خودتان نيز ملازم خانه هايتان باشيد..(51)
وقتى قيافه شناسان آمدند، عموها، برادران و خواهران امام (ع ) در باغ نشسته بودند و به امام رضـا(ع ) جـبـّه پـشـمـيـنى پوشانده و بر سر آن حضرت كلاه پشمى نهادند و بيلى بر دوشش گـذاردنـد و گـفـتـنـد: شـمـا بـرويـد در گـوشـه اى از بـاغ بـسـان يـك كـارگـر مشغول كار شويد.
پـس از انـجـام كارهاى مقدماتى امام جواد(ع ) را آوردند و به قيافه شناسان گفتند: اين كودك را به پدرش ملحق سازيد و پدر او را معرفى كنيد.
آنـان نـگـاهـى بـه جـمـع كـردند و گفتند: پدر اين كودك در ميان شما نيست ، ولى اين عموى پدر اوست ، آن ديگرى عموى ديگر پدرش و آن يكى عمويش و آنهم عمه اش .
اگر پدر او اينجا باشد بايد همان صاحب باغ باشد؛ زيرا پاهاى هر دو آنان يكى است . وقتى امام رضا(ع ) نزد آنان آمد گفتند: آرى ، همين پدر كودك است .
امـام رضا(ع ) از اين غربت و تنهايى در ميان بستگان خود و تهمتى كه به همسر پاكدامنش زدند مـتـاثـر شـد و گـريـسـت و بـا نـقـل روايـتـى از رسـول خـدا(ص ) در تجليل از (سبيكه )، دامن همسرش را از اين تهمت مبرّا دانست ..(52) (على بن جعفر) در اين باره مى گويد:
مـن از جـابـرخاستم و عرض كردم : در محضرخداى تعالى شهادت مى دهم كه شماامام من هستيد. امام رضـا (ع ) گـريـسـت و فـرمـود: اى عـمـو مگر سخن پدرم را نشنيدى كه مى فرمود: پيامبر(ص ) فرمود: پدرم به فداى پسر بهترين كنيزان باد كه از خاندانِ نوبيه ، پاك دهان و با عفت است .
(على بن جعفر) عرض كرد: فدايت شوم ، راست گفتى ..(53)
سيماى امام (ع )
درباره چهره نورانى و ملكوتى و شمايل امام محمد تقى (ع ) نوشته اند:
(آن حـضـرت قامتى معتدل داشت ؛ ابروها قوسى ، پيوسته و باريك ، چهره سبزه ، چشمها سياه و گـشـاده ، بـيـنـى كـشـيـده و بـاريك ، دستها و انگشتان ، رسا و كشيده ، بين دو كتف گشاده ، كمر بـاريـك ، سـيـنـه و شـكـم هموار و خطى از موهاى رعنا از ميان سينه تا به نزديك ناف آمده بود. مـحـاسـن سـيـاه و بـرهـم پـيـچـيـده و گـردن بـلنـد و قـامـت مـتـوسـط مـايـل بـه بـلنـدى و بـنـدهـا و پـيـونـدهـا قـوى . در يـكـى از شـانـه هـا نـقـش مـهـر امـامـت آشكار بود..(54)
فرزندان
امام جواد(ع ) فرزندانى صالح ، متقى و بافضيلت داشت كه از برجسته ترين مردمان زمان خود بودند.
تـعـداد فـرزنـدان آن حـضـرت در منابع تاريخى و روايى مختلف ذكر شده است . بيشتر، تعدادِ آنان را چهار نفر شمرده اند: دو پسر به نامهاى على بن محمد(امام دهم (ع ) و موسى معروف به مـبـرقع و دو دختر به نامهاى فاطمه و اءمامه .(55). برخى دو پسر و سه دختر براى آن حـضـرت ذكـر كـرده انـد بـه نـامـهـاى ، عـلى ،مـوسـى ،حـكـيـمـه ،خـديـجـه و اءم كـلثـوم .(56)بـعـضى تا شش دختر براى آن حضرت نام برده اند و زينب ،ام محمد و ميمونه را نـيـزازدختران آن حضرت شمرده اند..(57) عده اى نيز ابواحمد حسين و ابوموسى عمران را پسران امام جواد(ع )دانسته اند..(58)
در اينجا مرورى كوتاه بر زندگانى برخى از آنان مى كنيم .
على النقى (ع )
امام هادى (ع ) پيشواى دهم شيعيان ، برترين و بافضيلت ترين فرزند امام محمدتقى (ع ) است . آن حضرت در نيمه ذى الحجه ، سال 212 هجرى ، در حومه مدينه به دنيا آمد. وى تحت تربيت پـدر گـرامـى خـود بـه مـراحل رشد و كمال رسيد و پس از شهادت امام نهم (ع ) عهده دار مقام امامت گشت .
آن حـضـرت ، عـمـر كـوتاه خود را بيشتر در حال تبعيد و زندان ستمكاران زمان خود گذراند و در روز سـوم رجـب ، سـال 254 هـجرى ، در سن چهل و دو سالگى ، در زمان خلافت معتزّ به شهادت رسيد و در سامراء در خانه خود به خاك سپرده شد..(59)
موسى مبرقع
وى دومـيـن فـرزنـد امـام جـواد(ع ) و جـد سـادات رضـوى و بـرقـعـى است كه در بيشتر كشورهاى اسلامى بخصوص ايران ، عراق ، هند، پاكستان و افغانستان پراكنده اند..(60)
او در سـال 214 هـجـرى در مـديـنـه بـه دنـيـا آمـد و بـيـش از شـش سـال سـن نـداشـت كه پدر بزرگوارش به شهادت رسيد. هنگامى كه امام هادى (ع ) به سامراء احضار شده بود، او فرزندان امام جواد(ع ) و اموال آن حضرت را سرپرستى مى كرد.
مـتـوكـل عـبـاسـى كـه از مـوقـعـيـت مـوسـى مـبـرقـع در مـديـنـه وحـشـت داشـت بنا به نقلى او را در سـال 244 بـراى اجـراى مـقـاصد شيطانى خود.(61) به سامراء احضار كرد ولى به آرزوى خـود نـرسـيـد و مـوسـى در سـال 247 پـس از مـرگ متوكل به كوفه رفت و در سال 256 عازم قم شد.
عربهاى اشعرى قم كه از يمن به آنجا آمده بودند چون موسى .(62) را نمى شناختند، او را از قـم بـيـرون كـردنـد. آن بـزرگـوار از قـم بـه كـاشـان رفـت و مـورد اسـتـقـبـال و احـتـرام احـمـد بـن عـبـدالعـزيـز قـرار گـرفـت . او هـر سـاله يـك هـزار مثقال طلا با يك اسب به جناب موسى مى بخشيد.
دو نـفـر از رؤ ساى عرب كوفه كه براى ديدار ايشان به قم آمده بودند، زمانى كه از جريان آگـاه شـدند، مردم قم را سرزنش كردند و ايشان را سراغ موسى فرستادند. آن بزرگوار عذر آنـان را پـذيـرفـت و بـه قـم بـازگـشـت . اهـل قم از آن پس موسى را بسيار احترام مى كردند و اموال زيادى به او بخشيدند. موسى با آن هدايا مزارعى خريد و به كشاورزى پرداخت .
خواهران او، زينب ، ام محمد و ميمونه و دخترش بريهه ، نيز به نزد او آمدند و تا آخر
عمر در آنجا ماندند و پس از مرگ در جوار فاطمه معصومه (س ) دفن شدند..(63)
مـوسـى مـبـرقـع مـدتـى طـولانـى در قـم زنـدگـى كـرد و در ربـيـع الا خـر سال 296 هجرى در آن شهر بدرود حيات گفت و در خانه خود دفن شد. هم اكنون مرقد شريفش در محله معروف به (دربهشت ) زيارتگاه شيعيان است ..(64)
حكيمه خاتون
اين زن با تقوا كه از شايسته ترين زنان عصر خود بود، چهار امام را درك كرد و از محضرآنان بهره مند شد: پدر گرامى اش حضرت جواد(ع )، برادرش حضرت هادى (ع )، برادر زاده اش امام حسن عسكرى (ع ) و امام زمان (ع ) كه افتخار قابلگى آن حضرت را داشت .
از ديـگـر افـتـخارات حكيمه خاتون تعليم و تربيت (نرگس )، مادر امام زمان (ع ) است . نرگس دخـتـرى رومـى بـود كـه بـه اسـارت مسلمانان درآمده بود. حضرت هادى (ع ) او را خريد و خواهر گرامى اش را ماءمور كرد تا به او آداب اسلامى بياموزد.
حـكـيـمـه نـزد امـامـان (ع ) احترام خاصى داشت و مورد وثوق و اطمينان آنان بود تا جايى كه به عـنـوان سـفـير امام ، عرايض مردم را به امام زمان (ع ) مى رساند و توقيعات امام (ع ) را به مردم بـرمـى گـردانـد. حـتـى گـويـنـد نـواب امـام زمـان (ع ) به وسيله اين بانو با امام (ع ) رابطه برقرارمى كردند.
ايـن بـانـوى گـرامـى در مـيـان دخـتـران هـاشـمـى از جـهـت فـضـل و مـنـقـبـت ، عـبـادت و تـقـوى و عـلم و دانـش مـمـتـاز بـود. از او روايـات بـسـيـارى نـقـل شـده اسـت و آيـات زيـادى را تـفـسـيـركـرده اسـت كـه دليل قدرت علمى آن بزرگوار است . او زنان بنى هاشم راجمع مى كردوبه آنان ادب ودانش مى آموخت .
او بـا يـكـى از فـرزنـدان امـام سـجاد عليه السلام به نام ابوعلى ازدواج كرد كه نتيجه آن يك پسر و يك دختر بود.
وفات اين بانوى بزرگوار را در سال 274 هجرى نوشته اند. مزار شريفش در جوار امام هادى (ع ) و امـام عـسـكـرى (ع ) اسـت و علماى شيعه زيارت او را در كنار زيارت ائمه سامراء مستحب مى شمارند..(65)
فضائل و مكارم اخلاقى
امـامان معصوم عليهم السلام از نظر داشتن صفات عالى انسانى واز جمله مكارم اخلاق در حد اعلاى كمال هستند.
سـجايا و مكارم اخلاقى امامان معصوم از والاترين منبع اخلاق سرچشمه گرفته است : آنان اخلاق نـيـك را از جـد گـرامـيـشـان پـيـامـبـر اسـلام (ص ) بـه ارث بـرده انـدو آئيـنـه تـمـام نـمـاى رسـول خـدا(ص ) هـسـتـند وهمچنان كه حضرت رسول (ص ) داراى خلق عظيم بود،.(66) آنان نيز داراى خلق عظيم بودند.
هـمـچـنـيـن امامان (ع ) از جامعيت اخلاقى برخوردار بودند. در جهان افرادى پيدا شده اند كه داراى صفات برجسته و خصال نيكو بوده اند چون (حاتم طائى ) كه در سخاوت شهره است . ولى اين افراد قابل مقايسه با امامان عليهم السلام نيستند زيرا آنان علاوه بر اينكه در هر يك از صفات پـسـنـديـده در عـالى تـرين مرتبه جاى داشتند، در همه خصلتهاى انسانى و ويژگيهاى اخلاقى الگـو و نـمـونـه بودند زيرا آنان مصداق عينى هدف بعثت پيامبر(ص ) بودند كه فرمود: (إِنَّما بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِمَ الاَْخْلاقِ).(67)
امـامـان عـليـهـم السـلام اخـلاق كـريـمـه را در زنـدگـى بـه عـنـوان يـك اصل استوار و خلل ناپذير مى دانستند و زيور كمال مؤ من را به داشتن صفات پسنديده توصيف مى كردند.
رسول خدا(ص ) مى فرمايد:
(إ نَّ اكْمَلَ المُؤْمِنينَ اِيماناً اَحْسَنُهُمْ خُلْقاً).(68)
كاملترين مؤ منان از جهت ايمان ، كسانى هستند كه زيباترين اخلاق را دارا باشند.
امام جواد(ع ) مى فرمايد:
(عِنْوانُ صَحِيفَةَ المُؤْمِنِ حُسْنُ خُلْقِهِ).(69)
حسن خلق سرلوحه نامه عمل مؤ من قرار دارد.
فضائل و مكارم اخلاقى امام جواد(ع ) به گونه اى بود كه همگان حتى مخالفان و دشمنان بدان اعتراف كرده و با ديدن آن خصال برجسته ناخودآگاه مجذوب آن وجود الهى شده ، زبان به مدح و ستايشش مى گشودند.
ما ضمن دو درس به گوشه هايى از ابعاد عبادى و اخلاق فردى و اجتماعى اين امام همام اشاره مى كنيم .
الف ـ اخلاق فردى
1 ـ عبادت
عـبـادت و بـنـدگـى خـدا از بـارزتـريـن مـشـخـصـه پـيـشوايان معصوم عليهم السلام است كه آن بزرگواران را از ديگران ممتاز ساخته و در معرض الطاف و عنايات ويژه الهى قرار داده است .
امام جواد(ع ) همچون نياكان بزرگوارش اُنس خاصى با عبادت داشت ، شبها را به نماز، نيايش و استغفار و روزها را به روزه سپرى مى كرد. عبداللّه بن رَزين مى گويد:
مـن در (مـديـنـةُ الرسـول ) بـودم . ابـوجـعـفـر عليه السلام را مى ديدم كه هر روز هنگام ظهر به (مسجدالنبى ) مى آمد. نخست به زيارت رسول خدا(ص ) مى رفت و پس از سلام به آن حضرت ، بـه سـمـت خـانـه حـضـرت فـاطـمـه (ع ) مـى رفـت كـفـشـهـايش را بيرون مى آورد و به نماز مى ايستاد)..(70)
آن حـضـرت نـه تـنها خود به اماكن مقدس مى رفت و در آنجا با معبود خويش خلوت مى كرد بلكه گاهى برخى از شيعيان را نيز به همراه خود مى برد. على بن خالد مى گويد:
مـن در (سـامـراء) بـودم ، خـبـر يـافـتـم كـه مردى را از (شام ) آورده و در اين شهر به جرم ادعاى پيامبرى به زندان افكنده اند.
نـزديـك زنـدان رفـتم و چيزى به زندانبان دادم و بدين وسيله خودم را به آن مرد رساندم ، ديدم مـردى فـهـمـيـده و خـردمـنـد اسـت . از قـصـّه اش پـرسـيـدم . گـفـت : مـن مـردى از اهـل شـام هـسـتـم و در آن شـهـر در جـايـى كـه بـه نـام (مـَوْضـِعُ راءسِ الحـسـين (ع ) معروف است مـشغول عبادت بودم كه ناگهان مردى را پيش روى خود ديدم . به من گفت : برخيز! من برخاستم و هـمراه او راه افتادم . پس از اندك زمانى خود را در مسجد كوفه ديدم . زمانى در اين مسجد با هم به نماز ايستاديم .
سپس از آنجا بيرون شده و به راه خود ادامه داديم ، مدتى نگذشت كه وارد (مسجدالنبى ) شديم . او بر رسول خدا(ص ) سلام كرد، سپس مشغول نماز شد. من هم با او به نماز ايستادم .
پـس از مسجد خارج شديم . زمانى نگذشت كه خود را در مكه ديديم . با هم به طواف پرداختيم . پـس از اتـمام طواف از آنجا هم بيرون رفتيم و پس از اندك زمانى خود را در همانجايى ديدم كه در ابتدا مشغول عبادت بودم .
در ايـن لحـظـه آن شـخـص از نـظـر مـن پـنـهـان شـد و مـن تـا يـك سـال هـمـچـنـان مـتـحـيـر بـودم كـه ايـن مـرد چـه كـسـى بـود؛ تـا آنـكـه سـال بـعـد هـمـان شـخـص را زيـارت كـردم . وى هـمـان اعـمـال را بـه هـمـان شـكـل بـراى مـن تـكرار كرد. چون خواست از من جدا شود از نام و مشخصات او پرسيدم . او خود را چنين معرّفى كرد: (من محمد بن على بن موسى بن جعفر هستم ).
من اين داستان را براى بعضى نقل كردم . وقتى (محمد بن عبدالملك زيّات ) ـ وزير معتصم ـ از اين جـريـان خـبـردار شـد مرا به اتهام امرى محال و بى اساس ـ ادعاى پيامبرى ـ دستگير كرد و به زندان افكند، آن گونه كه اكنون مى بينى )..(71)
آن حـضـرت اصـحـاب را بـه خـوانـدن نـمـاز شـب تـشويق مى كرد و مى فرمود: پيامبر خدا(ص ) فرمود:
(مَنْ صَلّى بِاللَّيْلِ حَسُنَ وَجْهُهُ بِالنَّهارِ).(72)
كسى كه نماز شب بخواند، چهره اش در روز زيبا (و نورانى ) خواهد شد.
2 ـ نيايش