تاريخ زندگانى ائمه
(امام محمد تقى عـليـه السـلام)

رمضانعلى رفيعى

- ۷ -


ديـگـر آن كـه نـسـبـت بـه مـخـالفـان ـ بـه جـز عـلويـان ـ فـرمـان عـفـو عـمـومـى صـادر كـرد. (فـضـل بـن ربـيـع ) وزيـر(امـيـن ) را كـه تـا آن روز پـنـهان بود بخشيد. همچنين (عيسى ) وزير (ابراهيم ) را نيز مورد عفو قرار داد. با آن كه اين دو نفر منشاء بسيارى از فتنه ها عليه (ماءمون ) بودند..(295)
او بـا ايـن دو اقـدام نـظـر عـبـاسـيـان را بـه سـوى خـود جـلب كرد و حسن نيت و مراتب پايبندى و وفادارى خود را به آنان و حزبشان نشان داد.
مـاءمـون پـس از اسـتـقـرار در (بـغـداد) و جلب رضايت هواداران (امين ) و (ابراهيم ) متوجه امام جواد عـليـه السـلام شـد و هـمـان سـيـاسـتـى را كـه در مـورد امـام رضـا (ع ) داشـت دنبال كرد. سياست (ماءمون ) نسبت به امام جواد(ع ) در درس آينده بحث خواهد شد.
مرگ ماءمون
مـاءمـون كـه در سـال 218 براى آرام كردن شورش منطقه آسياى صغير و جنگ با روميان بدانجا رفـتـه بـود هـنـگام بازگشت در محل زيبايى به نام (بدندون ) از نواحى طرطوس ، مدتى اقامت كـرد و در هـمانجا مرگش فرا رسيد. او قبل از مرگ گفت : اى كسى كه مرگ ندارد رحم كن به آن كـه مـى ميرد. و در وصيت نامه اش نوشت :مرا ببينيد ، من كه در عزّت خلافت آن چنان شريف و منيع مـى زيـستم و آن همه شوكت و حشمت داشتم ، به چه روزى افتاده ام و آنها (شوكت حشمت من ) در اين روز چـه سـودى بـه مـن رسـانـيـده انـد؟ و جز مسؤ وليت شديد و رنج حساب چه حاصلى از عزت خلافت و شوكت سلطنت مى برم ؟ اى كاش عبدالله پسر هارون ، اصلا انسان نمى بود، بلكه اى كـاش بـه وجـود نـمـى آمـد، اى كـسـانـى كـه بـر بـسـتـر مـن حـاضـريـد از سـرنـوشـت من عبرت گيريد!.(296)
مـاءمـون در حـالى كـه 48 سـال از عـمـرش مـى گـذشـت ، پـس از 21 سال خلافت از دنيا رفت و درطرطوس دفن شد..(297)
معتصم
مـعـتـصـم ، هـشـتـمـيـن خـليـفـه .(298)عـبـاسـى در سـال 178 هـجـرى از كـنـيزى به نام (مارده ) متولد شد..(299)او در كودكى از درس و مدرسه بيزار بود و هنگامى كه پدرش بر اين مطلب آگاه شد او را از تعليم معاف كرد؛ از اين رو او خواندن و نوشتن را بخوبى نمى دانست و بيسواد بود..(300)
ويژگيهاى اخلاقى
مـورخـيـن در بـاره اخـلاق او بـخـصـوص جـود و بـخـشـش وى مـطـالب بـسـيـارى نـقـل كـرده انـد، ولى او نيز چون اسلاف خود در فساد غوطه ور بود و از هر گونه ظلم و ستمى بـر مـظـلومـان دريـغ نـمـى ورزيـد. بـزرگـتـريـن جـنـايـت او در طول هشت سال خلافت غاصبانه اش به شهادت رساندن امام جواد (ع ) بود.
سـيـاسـت وى در بـرابـر مخالفان ، سياست زور و خشونت و سركوبى بود. در وصف او نوشته انـد: هـرگـاه غـضـب مـى كـرد، بـرايـش مـهـم نـبـود كـه در آن حال چه كسى را مى كشد و يا چه كارى انجام مى دهد..(301)
او از عـلم و دانـش بـهـره اى نـداشـت و نمى توانست در مسائلى علمى نظرى داشته باشد ولى در فـتـنـه خلق قرآن كه جنبه سياسى داشت كوركورانه از ماءمون پيروى مى كرد و اين مساءله به عنوان يك اعتقاد لازم به فرزندان تعليم داده مى شد و با مخالفان با شدت و خشونت برخورد مـى كـرد. و بسيارى از عالمان كه قائل به اين عقيده نبودند اهانت مى شدند و يا كتك مى خوردند كه احمدبن حنبل از جمله كتك خوردگان بود..(302)
نفوذ تركها
معتصم بر خلاف امويان كه بر عربها تكيه داشتند و حتى بر خلاف عباسيان كه نژاد فارس و ايرانيان را تكيه گاه خود ساخته بودند، تركها را به دستگاه خود جذب كرد و بر آنان اعتماد نمود؛ زيرا مادرش ترك بود.
او مـنـاصـب مـهـم دولتى و نظامى را به تركان واگذار كرد و غلامان ترك را از گوشه و كنار بـه دربـار خـود گرد آورد و بر آنان لباسهاى ديبا پوشاند و كمربندهاى طلا بست . مورخان شمار تركان را در پايتخت پنجاه هزار نفر نوشته اند..(303)
آنان در پرتو قدرت و آزادى اى كه داشتند، مردم بغداد را سخت مورد اذيت و آزار قرار داده ، زنان و كـودكـان را زيـر سـم اسـبـهـاى خود پايمال مى كردند. مردم بغداد عليه آنها بسيج شدند، در خلوت آنان را ترور مى كردند بطورى كه روزانه بيش از چند نفر نظامى ترك در بغداد كشته مـى شـد . چون شكايتها و اعتراضها از سوى مردم زياد شد، از سوى ديگر، تعداد نظاميان ترك رو بـه فـزونـى مـى رفـت ، مـعـتـصـم بـه فـكـر انـتـقال آنان از بغداد افتاد. بدين منظور شهر (سامراء) را بنا كرد و نظاميان را بدانجا منتقل نمود..(304)
سـياست معتصم نسبت به تركان ، خشم و كينه عرب را بر انگيخت .( عجيف بن عنبه ) سردار عرب كـه شـورش ( زُطّ).(305) را در هـم كـوبـيـده و شـورشـيـان را بـه قتل رسانيده بود، بر ضد سرداران ترك شوريد؛ زيرا با عربها بدرفتارى مى كردند و حتى در صدد نابودى معتصم بر آمد و (عباس بن ماءمون ) را تحريك كرد تا بر ضد عمويش قيام كند و خلافت را به دست گيرد. سرداران عرب نيز با وى همدست شدند، ولى معتصم از توطئه آگاه شد و آن را خنثى كرد..(306)
بـابـك خـرم ديـن نـيـز كـه از سـوى امـپـراتـورى روم و شـاه ارمنستان حمايت مى شد دامنه قيام را گـسـتـرش داد و بـر آذربايجان و اطراف آن مسلط گشت ..(307) بين بابك و سرداران سپاه معتصم همچون (افشين ) و ( بغاى كبير)جنگهاى زيادى درگرفت و در اين جنگها گروه زيادى از دو طرف به قتل رسيدند..(308)
هـنـوز فـتـنـه (بـابـك ) خـاموش نشده بود كه (مازيار) سر دار ديگر ايرانى سر برداشت . وى شـورش خـود را از مـنـطـقـه طـبـرسـتـان شـروع كـرد و بين او و (عبدالله بن طاهر) حاكم خراسان برخوردهايى صورت گرفت ..(309)
معتصم در آخر عمر از اين سياست خود يعنى نفوذ تركها پشيمان شد ولى ديگر نه او نه خلفاى بعد از او نتواستند نفوذ و قدرت تركها را از بين ببرند و خلفاى عباسى پس از او ملعبه اى در دست تركها بودند و هرگاه خليفه اى مى خواست با آنان در افتد كشته مى شد..(310)
معتصم پس از هشت سال و هشت ماه خلافت درسن 47 سالگى مرد..(311)
ماءمون و امام جواد(ع )
يـكـى از خـلفـاى مـعـاصـر امام جواد عليه السلام ماءمون بود كه داناترين ، دورانديش ترين و دوروترين خليفه عباسى به شمار مى آيد. آن حضرت بخش زيادى از زندگى خود را همزمان با او بـه سر برد. ماءمون كوشش فراوانى كرد تا بر انديشه شيعه امامى پيروز گردد. او پس از آن كه به اشتباه گذشتگانش در رفتار با امامان شيعه پى برد، تصميم گرفت با آنان به روشى نو، كه در پى آن نيرنگى سخت و توطئه اى بزرگ نهفه بود رفتار كند.
تـلاشـهـاى مـاءمـون دربـاره امـام هشتم (ع ) در زندگانى آن حضرت ذكر شد. اينك به برخى از تلاشهاى او نسبت به امام جواد (ع ) مى پردازيم :
احضار به بغداد
(مـاءمـون ) ، پـس از اسـتـقـرار در (بـغـداد) و جـلب رضايت هواداران (امين ) و (ابراهيم ) متوجه امام جـواد(ع ) شـد و هـمـان سـيـاسـتـى را كـه در مـورد امـام رضـا عـليـه السـلام داشـت دنبال كرد.
او در نـخـسـتـين اقدام ، نامه اى به والى مدينه نوشت و امام جواد عليه السلام را از (مدينه ) به (بغداد) احضار كرد..(312) زمان احضار به طور دقيق روشن نيست ، ولى از داستان به صـيـد رفـتن (ماءمون ) بر مى آيد كه حدود يك سال پس از شهادت حضرت رضا عليه السلام و در سـن 9 سـالگـى امـام عـليـه السـلام بـوده كـه بـا سـلا 204 هـجـرى تـطـبـيـق مـى كند..(313)
هـدف (مـاءمـون ) از احضار امام (ع ).(314) ـ علاوه بر تحت نظر قرار دادن آن حضرت و كـنـتـرل اعـمـال و رفـتـار امـام جـواد عـليـه السـلام و قـطـع روابـط او بـا شـيـعـيـان و دوسـتـان اهـل بـيـت عـليـهـم السـلام و ديـگر اهدافى كه در جريان احضار امام رضا(ع ) به (مرو) به آنها اشاره شده است ـ اين بود كه :
الف ـ بـا جـذب حـضـرت بـه دسـتـگـاه پـر زرق و بـرق خـلافـت و فـراهـم كـردن تـمـامـى وسائل زندگى و آسايش براى او، به ويژه با توجه به شرايط سنى حضرت جواد(ع )، امام را از فـكـر مبارزه و موضعگيرى عليه خلافت بازدارد و در افكار عمومى مواضع فكرى تشيّع و امامت شيعه را زير سؤ ال برد.
ب ـ سـعى مى كرد با جذب حضرت به دستگاه خود و تظاهر به دوستى و تكريم و تعظيم امام جواد عليه السلام ، حسن نيّت خود را نسبت به خاندان پيامبر(ص ) و براءت ذمّه خويش را از خون امام رضا(ع ) براى توده هاى مردم به اثبات رساند.
ج ـ بـا اين اقدام ، مى خواست بر درستى سياست و روش خود در دوران حضرت رضا(ع ) تاءكيد ورزد و بـه هـمـگان بفهماند كه اگر سياست و موضعگيرى هاى او نادرست بود و دستگاه خلافت وى اسلامى نبود دو نفر از امامان شيعه به چنين دستگاهى نزديك نمى شدند.
توطئه ازدواج
(ماءمون ) در دومين اقدام ، دختر خود (اُمّ الفضل ) را به همسرى حضرت جواد(ع ) درآورد. هدف او از اين اقدام همان بود كه در جريان تزويج دختر ديگرش به امام رضا عليه السلام گفته شد.
از بـعـضى منابع تاريخى برمى آيد كه ماءمون پيش از اقدام به تزويج دخترش به امام جواد عـليـه السلام ، براى از ميدا خارج كردن آن حضرت به هر مكر و حيله اى دست زد و چون ناتوان گشت تصميم گرفت دخترش را به آن حضرت بدهد..(315)
ايـن نـقـل گوياى آن است كه اقدام او يك اقدام سياسى صرف بوده كه در جهت اهداف حكومتى اش قـرار داشـتـه اسـت . مـاءمـون دخـتر خود را به عقد امام (ع ) درآورد تا هم بتواند آن حضرت را در كنترل خود داشته باشد و هم از رفت و آمد شيعيان با وى آگاه باشد.
ولى برخى از عباسيان كه به عمق اهداف ماءمون پى نبرده و فقط ظاهر جريانات را مى ديدند، بر اين تصميم خليفه خرده گرفته ، گفتند:
مبادا اين تصميم خود را عملى سازى . زير بيم آن مى رود كه بدين وسيله حكومتى كه خداوند به مـا بـخـشيده از دست برود و لباس عزّتى كه پروردگار بر قامت ما پوشانده از تن ما بيرون رود ... مـا پـيش از اين از سياستى كه با پدر او در پيش گرفتى بيمناك بوديم ، ولى خداوند ايـن مـشـكـل را حل كرد. بنابراين تو را به خدا سوگند، بپرهيز از اين كه دوباره غم ما را تازه كـنـى . از تـصـمـيـم خود نسبت به (ابن الرضا) برگرد و دخترت را به همسرى يكى از خاندان عبّاسى كه صلاحيّت دارد، درآور!.(316)
(مـاءمـون ) كـه در پـى گيرى اهدافش جدّى بود و در پشت سر اين اقدام به ظاهر ناخوشايند در ديـد عـبـّاسـيان ، واقعيتهايى را مى ديد كه به سود و صلاح آنان بود و بقايشان را تضمين مى كـرد، در پى پاسخگويى به منطق عباسيان برآمد و براى توجيه تصميم خود به برترى ها و برجستگيهاى علمى امام جواد(ع ) اشاره كرد و زمينه را براى اجراى مقاصد خود فراهم ساخت .
جلسه مناظره
مـاءمـون ، در دوران امامت حضرت رضا عليه السلام با گردآورى دانشمندان و متكلّمان زبردست از فـرقـه هـا و مسلكهاى مختلف و ترتيب مجالس بحث و مناظره ، سعى مى كرد هر چند در يك مساءله امام عليه السلام را محكوم كند ولى بدان دست نيافت و در تمامى مناظرات ، غلبه و بهره واقعى از آنِ امام رضا(ع ) بود.
وى بـا آن كـه از اعـمـال اين روش و سياست در دوران امام هشتم (ع ) سودى نبرده بود و با آن كه مـى دانـسـت امـام جـواد(ع ) از خـانـدانـى اسـت كـه در روى زمـيـن دانـاتـر، پـارسـاتـر، كامل تر و با فضيلت تر از ايشان يافت نمى شود، در دوران آن حضرت نيز اين تجربه تلخ را تكرار كرد.
مـاءمـون به عباسيان معترض به ازدواج آن حضرت با دخترش پيشنهاد برگزارى جلسه مناظره را داد و در اعـمال اين سياست سعى مى كرد همچون گذشته نقش واسطه را ايفا كند. يعنى : از يك سـو ديگران را تحريك و تشويق مى كرد تا امام (ع ) را مورد پرسشهاى گوناگون قرار دهند. و از سـوى ديـگـر بـا بـيـان بـرتـرى هـاى عـلمـى امام (ع ) به اطمينان پيروزى آن حضرت بر حـريـفـان تـظـاهر مى كرد تا از پيامدهاى سوء پيروزى امام (ع ) بر حريفان مصون بماند و در زمره جبهه شكست خورده و محكوم شده به حساب نيايد.
ماءمون در پاسخ اعتراض آنان گفت :
مـن از ايـن جـهـت ابـوجـعـفـر، مـحـمـد بـن عـلى را بـه دامـادى بـرگـزيـدم كـه او را در دانـش و فضل ـ در عين خردسالى اش ـ از تمامى دانشمندان برتر يافتم . اميدوارم آنچه را كه من در مورد او مـى شـنـاسـم بـراى مـردم اظـهـار كند تا همگان بدانند كه شناخت من درباره اودرست بوده است ..(317)
پس در ادامه سخنانش معترضان را تشويق مى كند كه اگر نسبت به آنچه من مى گويم شك داريد او را با هر پرسشى كه به ذهنتان مى رسد بيازماييد..(318)
اين سخنان هر چند ماءمون را چهره اى علاقه مند و معتقد به امام عليه السلام و كسى كه مطمئن به تـوانـايـى آن حـضـرت در پـاسـخ بـه پـرسـشـهـاى سـؤ ال كـنندگان است نشان مى داد ولى در پس اين الفاظ، مقاصد و انگيزه هايى وجود داشت كه قلب و همه وجود او را لبريز از خشم و كينه و دشمنى نسبت به امام عليه السلام ساخته بود.
ماءمون در سخنى كه با (يحيى بن اكثم ) قاضى القضات .(319) جيره خوار خود داشت نقاب از چهره نفاق و تزوير خويش برداشته و به او فرمان داد:
پـرسـش و مـساءله اى را بر ابوجعفر محمدبن على رضا عرضه كن كه او را محكوم و ساكت كنى ..(320)
عـبـاسيان معترض نيز پس از آن كه از سوى ماءمون تشويق شدند تا امام (ع ) را بيازمايند، به تـلاش و تـكـاپـو افـتـادنـد و پس از مشورت نظر همگى بر اين تعلق گرفت كه در اين امر از (يـحـيـى بـن اكـثـم ) يـارى جـويـنـد؛ از ايـن رو، نـزد او رفـتـنـد و امـوال و پـولهاى زيادى را به وى وعده دادند كه در صورت پيروزى بر امام عليه السلام به او بپردازند..(321)
از تمامى اينها برمى آيد كه هدف ماءمون و باندش از طرح پرسشهاى علمى در برابر امام (ع ) و ترتيب جلسان مناظره ، آشكار شدن مراتب فضل و دانش امام (ع ) براى همگان و اثبات حقّانيت آن حـضـرت و حـتـّى آزمايش او نبود؛ بلكه هدف واقعى آنان شكست دادن و محكوم كردن امام (ع ) بود. ولى جـلسـه مـناظره با شكست (يحيى بن اكثم ) و در نتيجه شكست (ماءمون ) و (عباسيان ) در هدف پليدشان به پايان رسيد..(322)
تجمّلات عروسى
تـلاشـهـاى مـذبـوحـانـه مـاءمون نسبت به امام جواد عليه السلام به آنچه گفته شد محدود نمى شـود، بـلكـه او از هـر فرصت و موقعيّتى براى ضربه زدن به امام (ع ) و لكّه دار كردن مقام امامت استفاده مى كرد.
هـر چـنـد مـاءمون در اصل ازدواج دخترش (ام الفضل ) با امام جواد عليه السلام اغراض خاصى را دنـبـال مى كرد ولى اين ازدواج موقعيت مناسبى بود كه بعضى از نقشه هاى ديگرش را نيز اجرا كـنـد و آن تـجمّلات و تشريفاتى بود كه در مراسم عروسى براى مخدوش كردن چهره ملكوتى امام (ع ) به كار گرفت .
او در اقـدام نـخـسـت ، مراسم با شكوه و پر زرق و برقى تدارك ديد؛ از سنخ همان تشريفات و مـراسـمـى كـه در جـريـان ازدواج خـود بـا دخـتـر (حـسـن بـن سهل ) راه انداخته بود.
(ريان بن شبيب ) گوشه اى از اين بزم شاهانه را چنين ترسيم مى كند:
پس از آن كه مردم در جايگاه ويژه و عمومى خود نشستند سر و صدايى شبيه همهمه ملوانان
شـنـيده شد. در اين هنگام خدمتكاران دربار در حالى كه كشتى ساخته شده از نقره اى كه لبريز از (غـليـه ).(323) بـود بـا طنابهاى ابريشمى مى كشيدند، وارد تالار شدند. ماءمون دسـتـور داد نـخست ميهمانان ويژه محاسن خود را با آن (غليه ) خضاب و معطر كنند. سپس كشتى را بـه اتـاق ديگر كه مردم عادى در آنجا حضور داشتند بردند، آنان هم خود را معطّر ساختند. آنگاه سـفـره انـداخـتند و غذاهاى رنگارنگ در آن نهادند. مردم آنچه مى توانستند خوردند و نوشيدند. در پـايـان هـدايـا و جـوايـز فـراوانـى بـه هـر يـك از مـدعوّين به فراخور شاءن و مرتبه اش داده شد..(324)
بذل و بخششها و اسرافكارى هاى ماءمون به همين جا خاتمه نيافت ، روز بعد در مجلسى كه با حـضور درباريان ، سرداران نظامى ، فرمانداران و استانداران و ديگر طبقات به منظور عرض تـبـريـك بـه مـاءمـون و حـضـرت جـواد(ع ) تـرتـيـب داده بـود طـبـقـى بـود پـر از مـوم بـه شكل مرواريد گرد هر يكى چون فندقى ، كه آنها را به مشك و زعفران آكنده بودند و در هر يكى پـاره كـاغذى نهاده بوند كه حواله مال و ثروتى و يا سند ملك و مزرعه اى و يا مالكيّت غلام و كـنـيـزى نـوشـتـه شـده بـود، نـثـار حـاضـران مى كردند؛ به گونه اى كه همگى با ثروت و اموال زيادى از مجلس بيرون رفتند..(325)
هـدف مـاءمـون از ايـن كـارها چه بود؟ آيا مى خواست زندگى مرفّه و اشرافى خود را به رخ امام جـواد(ع ) بكشد و او را ـ كه فكر مى كرد به خاطر شرايط سنّى اش ممكن است تحت تاءثير اين زرق و برقها قرار گيرد ـ به سمت يك زندگى اشرافى و تجمّلى سوق دهد؟ و يا اين كار را كرد تا در خارج و در بين مردم اين تشريفات و اسرافكاريها به اسم پيشواى نهم عليه السلام تمام شود و بين توده هاى مسلمان مطرح شود كه اگر امام جواد(ع ) مخالف اين تجمّلات بود چرا مـجـلس را ترك نكرد و يا حتى اعتراض نكرد؟ و در نهايت عقيده آنان از امام (ع ) برگردد و او را مـتـّهم به فريفته شدن در برابر دستگاه سلطنى ماءمون نمايند. در صورتى كه پيشواى نهم (ع ) در شرايطى بود كه نمى توانست مجلس را ترك كند و يا لب به اعتراض بگشايد.
مـاءمـون در اقدامى ديگر دستور داد صد كنيز حوان از زيباترين كنيزان را برگزينند و در دست هـر يـك جـامـى پـر از جـواهـرات بـدهـند تا هنگامى كه امام جواد(ع ) وارد مجلس عقد مى شود از آن حضرت استقبال كنند.
امـام جـواد(ع ) كـه از توطئه ماءمون آگاه بود بدون اعتنا به كنيزان وارد مجلس شد و در جايگاه خود نشست .
مـاءمون كه اين نقشه خود را نيز نقش بر آب ديد مردى به نام (مُخارِق ) را كه خواننده و نوازنده بود و ريش بلندى داشت ، احضار كرد. او كه از قصد ماءمون با خبر بود به وى گفت :
(اى اميرمؤ منان ! اگر او كمترين علاقه اى به امور دنيوى داشته باشد، من به تنهايى خواسته تو را درباره او برمى آورم )..(326)
سـپـس در بـرابر امام جواد(ع ) نشست و صيحه اى بركشيد كه تمامى ساكنان خانه گردش جمع شـدنـد و شرع كرد به خوانندگى و نوازندگى . ساعتى چنين كرد؛ ولى حضرت جواد(ع ) سر را به زير انداخته ، نه به او و نه به چپ و راست توجّه نمى كرد. سپس سر برداشت و خطاب به آن مرد گستاخ فرمود:
(اى ريش دراز از خدا بترس !)
عَود و بَرْبَط از دست (مُخارَق ) بر زمين افتاد و دستش از كار افتاد و تا زمانى كه مرد چنين بود.
وقـتـى مـاءمـون از حـال او پرسيد، گفت : (هنگامى كه ابوجعفر بر سرم فرياد كشيد آنچنان ترسيدم كه هرگز بهبود نمى يابم )..(327)
متهم كردن امام (ع )
خـليـفـه عباسى با آن همه شكست در حيله هايش عليه امام جواد (ع ) باز به فكر توطئه اى ديگر بـراى شـكستن شخصيت آن حضرت بود. اين بار تصميم گرفت امام جواد(ع ) را نزد شيعيان به صورتى ناخوشايند و سبك وبى پروا از ارتكاب محرمات معرّفى كند. از اين رو به (ابن ابى دُؤ اد) گفت :
شيعيان چه خواهند كرد اگر ما ابوجعفر را در حالت مستى و در حالى كه خود را به عطر (خَلُوق ) آلوده كرده به سوى آنان بيرون بريم ؟)
(ابـن ابـى دؤ اد) اين مطلب را با برخى از دوستانش در ميان گذاشت و از نتيجه آن پرسيد؟ به او گـفـتـه شـد: اثرى بر شيعيان ندارد؛ زيرا آنان معتقدند كه خداوند در هر زمان و در هر حالى حجّتى در روى زمين دارد كه به وسيله او بر بندگانش اتمام حجت مى كند و هر گاه در زمان چنين حـجـتـى كـسـى از نـظـر بـزرگـوارى و نـسـب خـانـوادگـى در رديـف او بـاشـد، گـويـاتـريـن دليل حجّت خدا بودن او آن است كه وى از ميان همه بستگانش مورد تعرّض حكومت قرار گيرد.
(ابن ابى دؤ اد) اين نظر را به خليفه منتقل كرد و او گفت : درباره اينان امروز هيچ چاره و حيله اى وجود ندارد، ابوجعفر را مى آزاريد..(328)
جـيـره خـواران حـكـومت نيز دست كمى از ارباب خود نداشتند. آنان يا به تحريك ماءمون و يا به قـصـد خوش خدمتى به دستگاه ؛ امام عليه السلام را ناجوانمردانه مورد تهمتهاى ناروا قرار مى دادنـد. عـمر بن فرج يكى از آنان بود كه وقتى امام جواد(ع ) درباره موضوعى با او صحبت مى كـرد به آن حضرت گفت گمان مى كنمى مست باشى . حضرت جواد(ع ) ناراحت شد و او را نفرين كرد..(329)
تصميم به قتل امام (ع )
مـاءمـون كـه هـمـه راهـهـاى چـيـرگـى بـر امام (ع ) را آزمايش كرد و نتيجه اى نگرفت و امام عليه السـلام هـمـچـنـان بـه فـعـاليـتـهـاى خـود ادامـه مـى داد، بـا تـحـريـك دخـتـرش (ام الفـضل ) تصميم به قتل آن حضرت گرفت و شبانه در حالى كه مست بود با شمشير آخته بر امـام (ع ) يـورش بـرد؛ ولى خـداونـد جـان ولى و حجتش را از اين توطئه نيز حفظ كرد و دشمن را ناكام و ماءيوس نمود..(330)
موضعگيريهاى سياسى امام جواد(ع )
از ابتداى تاريخ تاكنون ، هميشه حق با باطل درگير بوده و درستكاران با افراد ناصالح در مقابل هم صف آرايى داشته اند.
امـامـان عـليـهـم السـلام كـه بـا فـضـيـلت تـريـن مـردمان عصر خويش بودند و رسالت بزرگ راهـنـمايى و نجات انسانها را بر دوش داشتند؛ نمى توانستند با حاكمان جور سازگارى داشته بـاشـنـد؛ زيـرا بـيـن حـق و بـاطـل سـنـخـيـتـى وجـود نـدارد كـه تـوافـقـى حـاصـل شـود: اربـابان زر و زور از خون مردم ارتزاق مى كنند، درصورتى كه مردان حق براى رهـايـى مردم خون مى دهند. از اين رو پيشوايان معصوم (ع ) هميشه با خلفاى جور و دستگاه حاكم بطور آشكار و پنهان مبارزه مى كردند.
امـام جـواد عليه السلام همزمان با تبيين و تثبيت امامت خويش ، رهبرى حاكمان جور را نفى و متناسب بـا شـرايـط سياسى اجتماعى روز، نارضايتى و موضع منفى خود را در برابر حكومت جور به ديـگـران گـوشزد مى كرد و در گفتار و كردار، نفرت و انزجار خود را از ستم و ستمگران اعلام مى داشت . مقام معظم رهبرى مى فرمايد:
(اين بزرگوار نمودار و نشانه مقاومت است . انسان بزرگى است كه تمام دوران كوتاه زندگى اش كـه در سـن 25 سـالگـى بـه شهادت رسيده است با قدرت مزور و رياكار خليفه عباسى ، مـاءمـون ، مـقـابـله و مـعـارضـه كـرد و هـرگـز قـدمـى عـقب نشينى نكرد و تمام شرايط دشوار را تحمل كرد و با همه شيوه هاى مبارزه ممكن مبارزه كرد..(331)
مـبـارزات امـام جواد عليه السلام نمودهاى مختلفى داشت كه در اين درس به برخى از آنها اشاره مى كنيم :
دعا
امـام جـواد عـليـه السلام گاهى به صورت دعا در قنوت نماز اين چنين با خداى خويش زمزمه مى كرد:
خداوندا! بر محمّد و آل محمد درود فرست و نصرت و يارى خود را كه خوارى و خذلانى پس از آن نيست و باطل ، توان بى اثر ساختن آن را ندارد، هر چه زودتر بر ما فرو فرست ، و فرصت و مـوقـعـيـّت گـسـترده اى در اختيار ما قرار ده كه در پرتو آن دوستانت احساس امنيت كنند و دشمنانت نـاكـام گـردنـد و نـشـانـه هـايـت بـرافراشته و فرمانها و دستورهايت آشكار و موانعِ وعده هايت برطرف گردد.
خـداونـدا! رحـمـتـهاى خود را بر ما سرعت بخش و خشم و عذاب خود را بر دشمنانت با شتاب فرو ريز.
پـروردگـارا! مـا را يـارى كـن و بـه فـرياد ما برس و خشم خود را از ما دور ساز و آن را متوجه ستمگران گردان ..(332)
آن حضرت زمانى كه به دلائلى ازدواج با دختر ماءمون را پذيرفت مجموعه اى از دعاهاى خود را تـحـت عـنـوان (الوَسـائل اِلَى المـسـائِلِ) بـه عـنـوان مـهـريـّه هـمـسـرش (ام الفـضل ) قرار داد و آنها را به عنوان يك سند كه بيانگر مواضع اعتقادى و سياسى آن حضرت اسـت ، در اخـتـيـار جـبـهـه مـخـالف و عـمـوم مـردم گـذارد. ايـن مـنـاجـاتـهـا شامل ده بخش ‍ است ..(333) در بخشى از آن آمده است :
بـارالهـا! سـتـم بـنـدگـانـت در سـرزمـيـنـهـايـت گـسـتـرش يـافـتـه ، چـنـدان كـه عدل را ميرانده و راهها(ى هدايت و رشد) را قطع كرده و حق را نابود ساخته و صداقت و راستى را از بين برده است . خوبى ها را پنهان و بدى ها را آشكار ساخته است ...
هـدايـت و رشـد) را قـطـع كـرده و حـق را نـابـود سـاخته و صداقت و راستى را از بين برده است . پـروردگـارا جـز سـلطنت و قدرت تو كسى توان دفع آن را ندارد و جز سايه منّت تو پناهگاه ديگرى نيست . بار پروردگارا! ستم را ريشه كن ساز و هر كه را كه از ناروايى ها رويگردان اسـت عـزّت بـخـش و بـنـيـاد سـتـمـگران را برانداز و لباس كمى و نقصان را پس از زيادى بر قامتشان بپوشان .
خـداونـدا! شبانگاه بر آنان بتاز و عذابهاى گوناگون خود را بر ايشان فرو ريز و زندگى شـخـص نـاروا و مـفـسـد را نـابود كن ، تا آن كه ترسيده ، امنيت يابد، و ستمديده آرامش گيرد، و گرسنه سير شود و تباه شده خود را باز يابد و تبعيد شده به پناهگاهش باز گردد...
دو دستگى از بين برود و (پرچم ) دانش برافراشته گردد و صلح فراگير شود، پراكنده ها گـرد هم آيند و ايمان قوّت گيرد و قرآن تلاوت شود. به درستى كه تو مالك همه چيز و نعمت دهنده و منّان هستى )..(334)
سخنان حكيمانه
مـوضع ظلم ستيزى حضرت جواد عليه السلام تنها در دعاهاى آن گرامى محدود نمى شود؛ بلكه در سخنان و گفتارهاى حكيمانه اش نيز متجلّى است . آن حضرت مى فرمايد:
(يَوْمُ العَدْلِ عَلَى الظّالِمِ اءَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الجَوْرِ عَلَى المَظْلُومِ).(335)
روز اجراى عدالت درباره ستمگر سخت تر از روز ستمكارى ستمگر بر ستمديده است .
ظـلم و سـتـم بر هر كس كه باشد، ناروا و ناخوش آيند است و از آنجا كه هر عملى جزا داده خواهد شـد، ستمگران بايد توجه داشته باشند كه روز پس گرفتن نتيجه ظلم آنان فرا خواهد رسيد و آن روز بر ستمگر دشوارتر است از روزى كه ستم را بر مظلوم روا داشته است .
و نيز مى فرمايد:
(اَلْعامِلُ بِالظُّلْمِ وَ المُعينُ لَهُ و الرّاضى بِه شُرَكاءٌ).(336)
ستمكار و يارى كننده او و راضى به عمل او شريك يكديگرند.
در گـسـتـرش و توسعه ظلم ، تنها ستمگر مسؤ ول نيست ؛ بلكه كسانى كه با اظهار رضايت از ظـلم مشوّق ظالم هستند و يا او را در انجام ظلم يارى مى دهند نيز نقش مؤ ثرى دارند از اين رو مسؤ وليت آن متوجه همه آنان خواهد شد و در نتيجه ستم شريك هستند.
امـام جـواد عـليـه السـلام مـردم را از اين كه با دستگاه خلافت همكارى داشته باشند و مورد اعتماد ستمكاران و خيانت پيشگان قرار گيرند نهى مى كرد و مى فرمود:
(كَفى بِالمُؤ مِنِ خِيانَةً اءنْ يَكُونَ اءَميناً لِلْخَوَنَةِ).(337)
(دليل بر) خيانت انسان مؤ من همين بس كه مورد اعتماد خائنان باشد.
برخورد و اعلام انزجار
پيشواى نهم عليه السلام نه تنها در گفتار بلكه در رفتار و روش نيز بر اين موضع تاءكيد مى ورزيد و به مناسبتهاى مختلف مخالفت و انزجار خود را از ماءمون ، دستگاه خلافت و وابستگان به آن اعلام مى كرد.
اوليـن بـرخـورد امـام (ع ) بـا ماءمون عباسى روزى بود كه ـ پس از احضار امام (ع ) به بغداد ـ مـاءمـون بـراى شـكـار بـيـرون مـى رفت ؛ مركب خليفه در مسير خود از كنار كودكانى گذشت كه مـشـغـول بـازى بـودند، امام جواد عليه السلام نيز در كنار آنان ايستاده بود. تمامى كودكان با مـشاهده موكب ماءمون از سر راه گريختند جز امام عليه السلام . ماءمون به او نزديك شد و گفت : اى پسر! چرا همانند كودكان ديگر فرار نكردى ؟
امام عليه السلام : نه راه تنگ بود كه بخواهم با رفتنم آن را براى تو بگشايم و نه گناه و جرمى داشتم تا از ترس آن فرار كنم .
ماءمون از گفته و سيماى امام (ع ) شگفت زده شد. پرسيد: نامت چيست ؟
فرمود: محمد.
فرزند كيستى ؟
فرزند علىّ الرضا(ع ).
ماءمون امام رضا(ع ) را به نيكى ياد كرد و به راه خود ادامه داد..(338)
امـام جـواد(ع ) نـسـبـت به وابستگان به دستگاه نيز روى خوشى نشان نمى داد بلكه در برابر آنان سخت موضعگيرى مى كرد. (خيران خادم قراطيسى ) مى گويد:
در يـكـى از سـالهـا كـه عـازم سفر حج بودم (رَيّان بن شَبيب ) به من گفت : اگر خدمت ابوجعفر عليه السلام رسيدى بگو: غلامت (رَيّان ) سلام رساند و تقاضا كرد براى او و پسرش دعا كنى .
مـن پـيـغـام او را بـه امـام عـليـه السـلام رساندم . آن حضرت براى (ريّان ) دعا كرد ولى براى پـسـرش دعـا نـكـرد. پيغام را تكرار كردم ، باز امام (ع ) به پسرش دعا نكرد. براى بار سوّم تقاضاى (ريّان ) را بازگفتم ؛ ولى اين بار هم براى پسرش دعا نكرد.
خـداحـافـظـى كـردم و از نـزد آن حـضـرت خـارج شدم . چون نزديك در رسيدم سخنى از امام عليه السلام شنيدم ، ولى متوجّه نشدم چه گفت . از خدمتكار او پرسيدم : امام چه گفت ؟ گفت : او فرمود: ايـن (پـسـر ريّان ) كيست كه خود را هدايت يافته مى بيند؟ او در سرزمين شرك زاده شد و چون از آنـجـا بـيـرون رانـده شـد بـه سوى كسانى كه بدتر از مشركان بودند رفت . هر زمان كه خدا بخواهد او را هدايت خواهد كرد..(339)
گاهى نيز اين موضع امام (ع ) در تبيين صحيح فقه اسلامى و مخدوش اعلام كردن نظرات مساءله گويان مزدور و وابسته به دستگاه ، نمايان مى گشت . (يحيى بن ابى عمران ) مى گويد:
بـه امـام جـواد عـليـه السلام نوشتم : در مورد فردى كه در نماز (فاتِحَةُ الكتاب ) را با (بسم اللّه ) شـروع كـرده ، ولى بـه هـنـگام قرائت سوره آن را ترك كرده است ، چه مى فرماييد؟ (در ضمن ) عباسى .(340) نظر داده كه اشكالى ندارد (و نمازش صحيح است ).
امـام عليه السلام در پاسخ به خطّ مبارك خود نوشت : (به رغم انف عباسى ، آن را بايد دوباره اعاده كند)..(341)
استنكاف از ماندن در بغداد
چـنـان كـه ذكـر شد ماءمون سعى داشت امام جواد عليه السلام را به دارالخلافة نزديك كند و با ايـن كـار بـين او و مردم فاصله ايجاد نمايد ولى شرايط اقتضا مى كرد اين نقشه را به گونه اى اجـرا كـند كه مردم نيز تحريك نشوند؛ از اين رو در جامه دوستداران امام ظاهر شد و دختر خود (ام الفضل ) را به عقد آن حضرت درآورد تا از تاءييد امام (ع ) برخوردار شود و به اهداف خود بـرسـد. لذا سعى مى كرد آن حضرت را راضى كند تا در بغداد و در دربار او زندگى كند، اما امـام (ع ) از پـذيـرفـتـن هـر گـونـه منصبى خوددارى كرد و اصرار ورزيد كه همراه همسرش به مدينه بازگردد.
پـيـشـواى نهم عليه السلام با اين كار نقشه ماءمون را در كسب تاءييد براى پايدارى خلافتى كه غصب كرده بود و در جدايى امام از شيعيانش ، نقش بر آب ساخت .
پاسخ به يك سؤ ال
شـايـد ايـن سـؤ ال پـيـش آيـد كـه چـرا امـام جـواد عليه السلام ازدواج با دختر ماءمون عباسى را پذيرفت ، با اين كه از اهداف ماءمون آگاهى داشت ؟
پـاسـخ ايـن سـؤ ال بـسـيـار روشـن اسـت بـويـژه كـه دربـاره قبول ولايتعهدى امام هشتم عليه السلام و ازدواج آن حضرت با دختر ديگر ماءمون بحث شده است .
علت آن كه امام جواد عليه السلام اين ازدواج را پذيرفت اين بود كه :
1 ـ راهى جز اين نداشت و بر اين كار مجبور شد؛ زيرا چنان كه گذشت ماءمون از اين ازدواج هدف سياسى داشت و عدم پذيرش امام (ع ) خطر ترور آن حضرت را در پى داشت .
2 ـ قـبـول اين ازدواج موجب مى شد كه ماءمون از سركوبى شيعيان و نابودى افراد و گروههاى مـكـتـبـى چـشـم بـپـوشـد و آنـان بـتـوانـنـد بـا آزادى نـسـبـى كـه بـدسـت مى آورند اهداف خود را دنبال كنند..(342)
(ابوهاشم جعفرى ) مى گويد: