تاريخ زندگانى ائمه
امام موسى كاظم (ع )

محمد حسينى شاهرودى ، رمضانعلى رفيعى

- ۲ -


قيام

حسين بن على در سال 169 هجرى قمرى پرچم قيام عليه هادى عباسى را برافراشت و بر ضدّ وى اعلام جهاد كرد. انقلابيون ـ از علويان و غيرعلويان ـ به گردش اجتماع كردند و در حالى كه شعار ( اَحَدٌ ، اَحَدٌ )مى دادند وارد مسجد پيامبر(ص ) شدند و مؤ ذن را وادار كردند كه در اذان خويش جـمله : (حَىَّ عَلى خَيْرِ الْعَمَل ) را بيفزايد.(63). حاكم ـ كه براى اقامه نماز به مسجد آمـده بـود ـ بـا شـنـيـدن ايـن دسـتـور احـسـاس خـطـر كـرد، از مـسـجـد گـريـخـت و در محل امنى پنهان شد.
حـسـيـن نماز را با مردم خواند و پس از نماز خطبه اى ايراد كرد. او ضمن معرفى خود مردم را به احياى كتاب خدا و سنّت پيامبر(ص ) و رضاى آل محمد(ص ) دعوت كرد.
بـه اسـتـثـناى عدّه معدودى ، همه حاضران با او بيعت كردند. حسين با ياران خود كه حدود سيصد نـفـر مـى شـدنـد پـس از تـسـلّط بـر مـديـنه در ماه ذيقعده رهسپار مكّه شد تا با استفاده از اجتماع مسلمانان در ايّام حج ، دامنه نهضت را گسترش دهد.
خـبـر قـيام علويان به رهبرى حسين بن على و حركت آنان به سوى مكّه به اطلاع خليفه رسيد. او سـپـاه انـبـوهـى را بـه جـنـگ آنان فرستاد. دو سپاه در سرزمين (فخّ).(64) با يكديگر بـرخـورد كـردنـد و جـنـگ سـختى درگرفت . در جريان اين نبرد نابرابر، حسين و عدّه زيادى از ياران او به شهادت رسيدند و بقيّه اسير و يا پراكنده شدند.
فرماندار مدينه ـ كه بعد از قيام حسين فرار كرده پنهان شده بود ـ با شنيدن خبر شهادت حسين دسـتـور داد خـانـه او و بـسـتـگـانـش ‍ را بـه آتـش كـشـيـدنـد و اموال و نخلستانهاى آنان را مصادره كردند..(65)
از سـوى ديـگـر، نيروهاى دشمن سرهاى شهدا را جدا كرده براى هادى به بغداد فرستادند و از دفـن پـيـكـرهـاى پـاكـشـان خـوددارى كـردنـد. اسـيـران را نـيـز در حـالى كـه بـه غـل و زنـجـيـر بـسـتـه بـودنـد پـس از بـردن بـه نـزد خـليـفـه بـه فـرمـان او بـه شـهـادت رساندند..(66)
ايـن فـاجـعـه بـسـيـار تلخ و دردناك ، دل شيعيان ، بويژه خاندان پيامبر(ص ) را آزرد و حادثه دلخراش كربلا را در خاطره ها تجديد كرد.
امام جواد(ع ) درباره عمق فاجعه و عظمت اين رويداد فرمود:
(لَمْ يَكُنْ لَنا بَعْدَ الطَّفِّ مَصْرَعٌ اَعْظَمُ مِنْ فَخٍّ).(67)
پس از حادثه كربلا هيچ حادثه اى براى ما بزرگتر از فاجعه فخّ نبود.

امام كاظم (ع ) و فاجعه فخّ

رهبرى نهضت فخّ هر چند با درك و شناخت خود از واقعيتهاى جامعه و لزوم امربه معروف و نهى از مـنـكـر دسـت بـه قـيـام زد، ليـكـن قـيام او بى ارتباط با روش امام هفتم (ع ) نبود. سخنان حسين و گـفـتـگـويـى كـه با امام (ع ) در اين رابطه داشته گوياى اين است كه وى براى حركت خود با مـوسـى بـن جـعـفـر(ع ) در تـمـاس و ارتـبـاط بـوده اسـت . ابـراهـيـم بـن اسـحـاق قـطـان نقل مى كند:
(از حسين بن على و يحيى بن عبداللّه شنيدم كه مى گفتند: ما قيام نكرديم مگر آنكه با خاندانمان و نيز موسى بن جعفر(ع ) مشورت كرديم و او ما را به قيام فرمان داد..(68))
در گـفـتـگـويى كه در مراحل اوّليه قيام بين حسين و امام كاظم (ع ) روى داد، حضرت بى وفايى مردم و در نتيجه شكست نهضت او و شهادتش در اين را ه را به وى گوشزد كرد؛ ليكن هنگامى كه احساس نمود حسين در تصميم خود استواراست او را تشويق نموده فرمود:
(گـرچـه تـو كـشـتـه خـواهـى شـد ولى همچنان در جهاد كوشا باش . اين گروه ، مردمى فاسق و بدكارند كه اظهار ايمان مى كنند، ليكن در باطن منافق و مشركند. اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ . من در اين راه از خداى بزرگ براى شما اجر و پاداش طلب مى كنم .).(69)
هـنـگـامـى كـه سـرهـاى بـريـده شـهـدا را بـه مـديـنـه آورده و در مـجـلسى كه گروهى از خاندان پـيـامـبـر(ص ) ـ و از جـمـله موسى بن جعفر(ع ) ـ حضور داشتند به تماشا گذاردند، همه سكوت كرده بودند جز امام كاظم (ع ) كه چون چشمش به سر بريده حسين ، رهبر قيام فخّ افتاد فرمود:
(اِنـّا لِلّهِ وَ اِنـّا اِلَيـْهِ راجِعُونَ . سوگند به خدا او درگذشت در حالى كه مسلمان و درستكار بود، بـسـيار روزه مى گرفت و شبها را به قيام و عبادت مى گذرانيد و امربه معروف و نهى از منكر مى كرد. در خاندان او چون وى وجود نداشت ..(70))

قيام ادريس بن عبداللّه

ادريـس فـرزند عبداللّه ، فرزند حسن ، فرزند امام حسن مجتبى (ع ) است . وى از ياران و همراهان صـاحـب فـخّ بـود كـه هـر چـنـد جراحاتى برداشت ليكن توانست جان سالم بدر ببرد. وى همراه خـدمـتـكـارش (راشـد) پـس از واقـعـه فـخّ بـه مـصـر و سـپـس بـه مـغـرب و در مـيـان قـبـائل بـربـر رفـت و بـه صـورت پـنـهـانـى بـه بـرنـامـه ريـزى نـهـضـت مشغول شد.
بـا شـروع دعـوت ادريس و آگاهى مردم از نسبت و خويشاوندى وى با پيامبر(ص ) و نيز اهداف و انـگـيـزه هـايـش از قـيـام ، گـروه زيـادى از جـمـله رهـبـران قـبـائل گـرد او جمع شدند و با وى بيعت كردند. و بدين ترتيب پايه و اساس حكومت ادريسيان كـه مـتجاوز از دو قرن (172 تا 375) در آفريقا و در سرزمين پهناورى از قيروان گرفته تا سواحل اقيانوس اطلس حاكميت داشت ، بنا نهاده شد.
قـيـام ادريـس و گرايش مردم مغرب به وى هارون را سخت نگران و وحشت زده كرد و به انديشه و چـاره جـويـى انداخت . دورى راه و مشكلات ناشى از آن ، خليفه را از اقدام نظامى بازداشت و او را وادار به اقدام ديگرى كرد. هارون پس از مشورت با وزير خود (يحيى برمكى ) تصميم گرفت با نيرنگ و خدعه ادريس را از پاى درآورد، يحيى فردى به نام سليمان بن جرير جزرى را كه از مـتـكـلمـان زيـديـه بـود احضار كرد و با وعده اموال و رشوه فراوان از او خواست تا ادريس را مسموم كند.
سـليـمـان پـذيـرفت و در جستجوى ادريس راهى بلاد تحت نفوذ وى شد تا آنكه او را پيدا كرد و به دروغ اظهار داشت من به خاطر عقايدم تحت تعقيب حكومت قرار گرفته و به شما روى آورده ام . و بـدين وسيله خود را به وى نزديك و با زبان چربى كه داشت اعتماد ادريس را نسبت به خود جـلب كرد. جلسات درس و بحث تشكيل داد، زيدى مسلكان به حضورش مى رسيدند و او در اثبات عقايد آنان سخن مى گفت و مردم را به دوستى خاندان پيامبر(ص ) دعوت مى كرد.
سليمان پس از طى مراحل مقدماتى و جلب نظر ادريس ، نقشه خود را عملى ساخت و با اهداى شيشه عـطـر مـسـمـومـى بـه او و توصيف اينكه چنين عطرى در اين سرزمين پيدا نمى شود و وى آن را از عـراق مـخـصـوص ادريـس آورده اسـت ، و بـنـا به نقلى با خوراندن ماهى مسموم به ادريس ، او را مسموم و شهيد كرد..(71)
ادريس بن عبداللّه گرچه با اين حيله هارون شهيد شد ليكن نهضت او ادامه يافت و خداوند پس از شـهـادت ادريس به وى پسرى داد كه نام پدر را بر او نهادند. او چون به سنّ سيزده سالگى رسـيـد پـيـروان پـدرش بـا او بـيعت كردند و حكومتش رونق يافت . و بدين ترتيب نخستين حكومت مكتبى در دوران بنى عباس به دست زاده امام مجتبى (ع )، فرزند و نوادگان او در دورترين نقطه قـلمـرو اسـلامـى ـ كـه امـروزه كـشـورهـاى مـراكـش ، الجـزائر و تـونـس را در بـر مـى گـيـرد ـ شـكـل گـرفـت و در پـرتـو آن اسـلام به بسيارى از مناطقى كه تا آن زمان راه نيافته بود راه يـافـت و گـروه زيـادى از مـردم بـربـر بـه شـرف اسـلام نائل آمدند..(72)

قيام يحيى بن عبداللّه

دومين بازمانده حادثه جانگداز فخ يحيى بن عبداللّه برادرادريس بود. وى ازچهره هاى برجسته و رجال علمى عصر خود بود و از امام صادق (ع ) و پدر و برادر خود محمّد و نيز ابان بن تغلب روايات زيادى نقل كرده است . وى به هنگام نقل حديث از امام صادق (ع ) مى گفت : حبيب من جعفربن محمّد چنين فرموده است ..(73)
يـحـيى پس از شكست قيام فخّ مخفى شد و شهر به شهر در پى جاى امنى مى گشت تا آنكه به (ديـلم ) رسـيد و در سال 176 در آنجا آشكار شد و كارش بالا گرفت و مردم از نقاط مختلف به وى روى آوردند.
هـارون بـا آگاهى از قيام يحيى ، (فضل بن يحيى برمكى ) را با پنجاه هزار نيرو به سوى او فـرسـتـاد..(74) فضل پيش از برخورد نظامى با يحيى ، با او مكاتبه كرد و درباره صـلح سخن گفت . يحيى چون پراكندگى و تفرقه ياران و اختلاف آراى ايشان را ديد، پيشنهاد صلح را پذيرفت مشروط بر اينكه هارون نامه امانى با خطّ خودش براى وى بنويسد و قضات و فقها و بزرگان بنى هاشم آن را امضا كنند.
هـارون نـامـه اى طـبـق مـيـل يـحـيـى نـوشـت و يـك نـسـخـه آن را بـه يـحـيـى داد. يـحـيـى هـمـراه فـضـل نـزد هـارون آمـد. خـليـفـه بـه ظـاهـر او را احـتـرام كـرد و دويـسـت هـزار ديـنار به وى كمك نـمـود،.(75) ولى در بـاطـن كـيـنـه او را بـه دل داشت و در پى فرصت و بهانه اى بود تا نامه امان را نقض كند تا آنكه سرانجام به يكى از روحـانـى نـمـايـان دربـار بـه نـام (ابـوالبـَخـْتـَرى ) مـتـوسـل شـد. ايـن روحـانـى مـزدور فـتـوا داد: امـان نـامـه باطل و خون يحيى حلال و قتل او جايز است ، و عهدنامه را گرفت و پاره كرد.
هـارون بـه پـاس ايـن خوش خدمتى يك ميليون و ششصد هزار درهم به او بخشيد و او را به سمت قـضـاوت منصوب كرد و به استناد فتواى او يحيى را به زندان افكند و پس از مدتى او را به شهادت رسانيد..(76)
ابـوالفـرج اصـفـهـانـى دربـاره چـگـونـگـى شهادت يحيى نقلهاى مختلفى ذكر كرده است ؛ به نـقـل از ابـراهـيـم بـن ريـاح مى نويسد: در حالى كه يحيى زنده بود هارون روى او ستونى بنا كرد..(77)
پيگيرى نهضت فرهنگى
دوران امـامـت امـام كـاظـم (ع ) هـمـچـون دوران امـامت پدر گرامى اش از نظر فرهنگى از ويژگى و برجستگى خاصى برخوردار بود. گسترش ابعاد نهضت فرهنگى شيعى به دست پيشواى ششم (ع ) و فـعـّال شـدن و بـه تـكـاپـو افتادن جناحها و گروههاى فكرى و فرهنگى جامعه و حسّاس شـدن دسـتـگـاه خـلافـت عـباسى روى اين محور مهمّ و متمركز كردن فعاليتهاى خود روى آن و نيز پـيـدايـش گـروهـها و فرقه هاى جديد در حوزه اسلام همچون اسماعيليه ، همه از عواملى بود كه موقعيت و شرايط فرهنگى دوران امامت امام كاظم (ع ) را وارد مرحله حسّاستر و گسترده ترى كرد.

نهضت ترجمه

گـسـتـرش ابـعـاد نـهـضـت تـرجـمه به عنوان حركتى عظيم و فراگير در جهان اسلام ، از ديگر ويـژگـيـهـاى ايـن دوره بـه شـمـار مـى رود. در دوران خـلافت هارون الرّشيد، با گسترش قلمرو اسلامى و فتح بعضى از شهرهاى بزرگ روم به دست مسلمانان كتابهاى يونانى فراوانى به دسـت مـسـلمانان افتاد كه به دستور هارون همه آنها به عربى ترجمه شدند. برمكيها با قرار دادن مـسـتـمـرى بـراى مـترجمان و تاءمين نيازمنديها مالى و زندگى آنان ، افراد توانمند را به سرعت بخشيدن به اين حركت تشويق و ترغيب مى كردند..(78)
(در دوران امـام كـاظـم (ع ) نـهـضـت تـرجـمه به صورت حركتى عظيم و فراگير در جهان اسلام پـديـد آمد كه در طى آن كتب علمى و ادبى فراوانى از زبانهاى سريانى ، يونانى ، پهلوى و هندى به عربى ترجمه شد.
(جـرجـيـس بـن بختيشوع گندى شاپورى ) كه رياست بيمارستان آن شهر را به عهده داشت ، در زمـان مـنـصور عباسى كتب مختلف طبى را از يونانى به عربى ترجمه كرد و نيز در پزشكى ، كتابهايى به زبان سريانى تاءليف كرد.
پـسـر جـرجـيـس و پـسـر بختيشوع ، جبرائيل از زمان منصور تا زمان هارون الرشيد در بغداد به تـرجـمـه و تـاءليـف اشـتغال داشتند. ابن طبرى از تربيت يافتگان حوزه علمى (مرو) از مترجمان مـعـروف عـصـر خـود بـود. ابـراهـيـم بـن حـبيب فرازى و پسرش محمد از منجمان و رياضى دانان بزرگ و از نخستين كسانى بودند كه كتب رياضى هندى را به عربى ترجمه كردند.
(نـوبـخـت اهـوازى ) مـنـجـم مـشـهـور مـنـصـور و نـيـز پـسـرش (ابوسهل ) از مترجمين كتابهاى رياضى از پهلوى بودند ....(79))
ايـن نـهـضـت عـلمى و تحول فرهنگى هر چند در جامعه اسلامى و فرهنگ مسلمانان آثار مثبت و مفيدى بر جاى گذاشت ، ليكن پيامدهاى منفى و زيانبار آن نيز فراوان بود، چه آنكه موجب نفوذ افكار بـيـگانگان در حوزه اسلام و پديد آمدن گروهها و جناحهاى فكرى و شبهات و انحرافات در ميان مردم مسلمان گشت .
مـقـام مـعـظـم رهـبرى دام ظلّه پيدايش و گسترش جريانهاى فكرى و عقيدتى در اين دوران را آفتى بـراى مـسـلمـانـان و سـدّى بـر سـر راه گـسـتـرش مـعـارف اصيل اسلامى دانسته مى فرمايد:
(جـريـانـهـاى فـكرى و عقيدتى در اين دوران برخى به اوج رسيده و برخى زاده شده و فضاى ذهـنـى را از تـعـارضـات انباشته و حربه اى در دست قدرتمندان و آفتى در هوشيارى اسلامى و سـيـاسـى مـردم گـشـتـه و مـيـدان را بـر عـلم داران صـحـنـه مـعـارف اصيل اسلامى و صاحبان دعوت علوى ، تنگ و دشوار ساخته بود.
شـعـر و هـنـر، فـقـه و حـديـث و حـتـى زهـد و ورع در خـدمـت اربـاب قـدرت درآمـده و مكمّل ابزار زر و زور آنان گشته بود..(80))

دستگاه خلافت و جريانات فكرى

جريانات فكرى و عقيدتى دوران پيشواى هفتم (ع ) برغم اختلافاتى كه با يكديگر داشتند، در ايـن مـسـاءله مـشـتـرك بـودنـد كه همگى در جبهه مخالف خط امامت قرار داشته در تعارض با مكتب اهل بيت بودند و سعى در منزوى كردن آن داشتند.
عـامـل مـهـمـى كه باندهاى فكرى را در انجام فعّاليتهاى ضددينى خود و گسترش آن تشويق مى كـرد، حمايتهاى مالى و سياسى دستگاه خلافت عباسى از سردمداران آنان بود. حكمرانان عباسى بـراى مـنـزوى كـردن امـامـان (ع ) و بـسـتـن درب خـانـه آنان بر روى مردم ، ناچار بودند براى پاسخگويى به نيازها و مشكلات دينى و اعتقادى مردم ، درب خانه هاى تزوير و رياى فقيهان و عـالم نـمـايـان دربـارى را بـاز كـنـنـد و بـراى آنـان تـشـكـيـلات عـريـض و طويل و تشريفات ويژه اى ترتيب دهند تا بهتر بتوانند از وجود آنان براى اهداف سياسى خود بهره بگيرند.
يكى از محدثان به نام اسماعيل فزارى مى گويد:
(بـه مـنـزل مـالك بـن انـس وارد شـدم و درخـواسـت حـديـث كـردم . او دوازده حـديـث بـراى مـن نـقـل نـمـود، سـپـس سـكـوت اخـتـيـار كـرد. و چون دوباره درخواست حديث كردم (خشمگين شد و) به دربـانـان سـيـاه پـوسـتـى كه بر بالاى سر او ايستاده بودند، دستور داد مرا از نزد او بيرون كنند..(81))
نـقل احاديث از سوى اين عالمان وابسته و قضاوت و فتوا درباره يك موضوع فقهى بطور لزوم در چـارچـوب سـيـاسـتـهـاى كـلّى دسـتگاه حاكم صورت مى گرفت . دكتر حامد حفنى داوود ـ استاد ادبـيـات عـرب دانـشـكـده زبـانـهـاى قـاهـره ـ در ايـن رابـطـه كـه چرا بخارى در كتابش روايات اهل بيت پيامبر(ص ) را نقل نكرده است مى گويد:
(مـى تـوان گـفـت عـلّت اسـاسـى آن ، تـرس و هـراسـى است كه وى از حكمرانان عباسى ـ كه با خـانـدان پـيـامـبـر دشـمـن سـرسـخـت بـودنـد ـ داشـت . او مـى دانـسـت كـه اگـر در كـتـابـش از اهل بيت رسول خدا(ص ) روايتى نقل كند، كتابش مورد بى مهرى و اعراض دستگاه خلافت قرار مى گيرد و يا خود او سر به نيست خواهد شد..(82))

امام كاظم (ع ) و پيگيرى نهضت فرهنگى

امـام كـاظم (ع ) با توجه به شرايط سياسى آغاز امامت خود مصلحت نديد دست به اقدام سياسى حـادّ بـزنـد و آشـكـارا بـا حكومت منصور به ستيز برخيزد. مهمترين و اساسى ترين رسالت آن حـضـرت در ايـن مـقـطـع حـساس كه فرهنگ ناب اسلام از هر سو مورد تهاجم قرار گرفته بود، پـيگيرى و گسترش نهضت فرهنگى پدر بزرگوارش امام صادق (ع ) بود. اين اقدام براى امام (ع ) از چند جهت امرى لازم و ضرورى بود و نسبت به ديگر اقدامها اولويت و فوريت داشت .
1 ـ كار عظيم و عميق فرهنگى كه امامان پيشين ـ امام سجّاد و امام باقر عليهماالسّلام ـ شروع كرده بـودنـد و امـام صـادق (ع ) ابـعـاد تـازه و گـسـتـرده اى بـه آن داده بـود، لازم بـود دنـبـال شـود و بـه نـتايج مطلوبترى برسد، رهاكردن اين حركت از سوى امام كاظم (ع ) و امامان پـس از آن حـضـرت چـه بسا موجب هدر رفتن تلاشها و كوششهاى پيشوايان پيشين مى شد؛ زيرا دسـتـگـاه خلافت عباسى در دوران امامت امام صادق (ع ) به عمق حركت فرهنگى امامان و نقش ارزنده اى كـه ايـن حـركـت در جـهـت بـيـدارى افكار مسلمانان در برابر افكار الحادى و انحرافى و نيز خطراتى كه براى حكومت آنان داشت ، پى بردند، ازاين رو، در جبهه رويارويى با امامان عليهم السّلام بخش اعظمى از فعاليتهاى بازدارنده خود را روى اين محور متمركز كردند. تنها هشيارى و تـدابـيـر مـناسب و بموقع ائمه (ع ) بود كه بسيارى از توطئه هاى دشمن را در جلوگيرى از اين حركت ، خنثى مى كرد.
2 ـ امام صادق (ع ) برغم كارشكنيها و محدوديتهايى كه دستگاه خلافت عباسى براى آن گرامى ايـجـاد كرده بود، موفق شد تحولى فرهنگى در جامعه ايجاد كند و افراد و گروههاى زيادى را با فرهنگها و مليتهاى گوناگون از نقاط مختلف كشور اسلامى به مهد اسلام و شهر پيامبر(ص ) جـذب كـنـد و آنـان را كه تعدادشان بالغ بر چهارهزار نفر مى شد تحت تعليم و تربيت مكتب اهل بيت (ع ) قرار دهد.
ايـن جـمـع مستعدّ و تشنه حقيقت و شيفته عدالت كه به بهاى سنگين فراهم آمده بودند نمى بايد پـس از فـقـدان و شـهادت پيشوايشان پراكنده و طعمه گرگان درنده و عقابان لاشخور شوند؛ بلكه وظيفه شرعى ايجاب مى كرد كه امام كاظم (ع ) به عنوان حجّت خدا، پيشواى امّت ، جانشين پـدر و نـزديـكـتـريـن فـرد بـه آن حـضرت در ميان امت ، بر كرسى تدريس و تعليم و تربيت پيشواى ششم بنشيند و قافله سالار نهضت فرهنگى پدر بزرگوارش گردد و فرهنگ گسترده تشيّع را با آراء و نظرات خود غنى تر و پربارتر سازد.
3 ـ در آن شـرايـط ـ بـا تـوجـه بـدانـچـه گـفـتيم ـ خطر نفوذ فرهنگهاى بيگانه و انحرافى و التـقـاطـى در قـلمـرو فـرهـنـگ اسـلام نـاب و مـتـزلزل كـردن اصـول و مـبـانـى اعـتـقـادى امـت مـسلمان ، بيش از خطرهاى ديگر، كيان اسلام را تهديد مى كرد. در شرايطى كه جناحها و گروههاى فكرى مختلف ، از ملحدان و زنديقيان ـ همچون مانويان ، مزدكيان و زردشـتـيـان ـ گرفته تا گروههاى منحرف اسلامى همچون معتزله ، اشاعره ، مرجئه ، خوارج ، صـوفـيـه ، غـلات ، كـيـسـانيه ، زيديه ، اسماعيليّه و ... با تمام توان و با پشتيبانى دستگاه خـلافـت عـبـاسـى ، سـعى در مسموم كردن فضاى فرهنگى جامعه اسلامى و ستيز با فرهنگ ناب مـحـمـّدى (ص ) داشـتـنـد، ضـرورى تـريـن و فورى ترين اقدام پيشواى هفتم (ع ) ايستادگى در برابر اين سيل فرهنگى بنيانكن و تزريق فرهنگ ناب تشيع بر پيكره امت اسلامى بود.
با توجه به اين علل و عوامل ، امام كاظم (ع ) نخستين محور فعّاليتهاى خود در سنگر امامت را بر روى كـارهاى فرهنگى متمركز كرد. گروه زيادى از حق جويان ، دانشمندان و راويان حديث كه در دانـشـگـاه بـزرگ امـام صـادق (ع ) تـحـصـيـل كـرده و از سـرچـشـمـه زلال فقه جعفرى دانش اندوخته بودند، پس از شهادت آن بزرگوار به فرزندش امام موسى (ع ) روى آورده و در طـول مـدتـى كـه آن گـرامـى در مـديـنـه حـضـور داشت ، از محضرش استفاده مى كردند. يكى از نويسندگان در اين زمينه مى نويسد:
(امـام صـادق (ع ) گرچه در سال 148 هجرى در مدينه درگذشت ؛ ولى مكتب علمى و تربيتى كه تاءسيس كرده بود با رحلت او تعطيل نشد؛ بلكه به رهبرى فرزند و جانشينش موسى كاظم (ع ) ادامه يافت و شكوفا گرديد..(83))
پـيـشـواى هـفـتـم (ع ) بـا تـوانـمـنـدى و قـدرت و احـاطـه گـسـتـرده بـه اصـول و مـبانى مكتب و آگاهى كامل از نيازمنديهاى فرهنگى جامعه ، مجموعه ارزشمندى از احكام و معارف اسلامى در زمينه هاى مختلف اصول اعتقادى ، فقه ـ در ابواب گوناگون ـ تفسير، حديث ، اخـلاق ، تـاريـخ انـبـياء و ... را از خود به يادگار گذاشته است كه در مجموعه هاى تاريخى ، حديثى و تفسيرى گرد آمده است .
يـكـى از مـحـقـقـان مـعـاصر.(84)، روايات رسيده از امام كاظم (ع ) در موضوعات مختلف اسـلامـى را در مـجموعه سه جلدى تحت عنوان (مسند الامام الكاظم (ع ) فراهم آورده كه كارى بس ارجمند و قابل ستايش است . تاءمل در اين مجموعه و موضوعات گوناگون آن خواننده را به عمق و عـظـمـت كـار فـرهـنـگى موسى بن جعفر(ع ) و نقش ارزنده اى كه آن حضرت در حراست از نهضت فرهنگى امام صادق (ع ) و گسترش و شكوفايى آن ايفا كرده است واقف مى سازد.
تـلاشـهـاى فـرهنگى موسى بن جعفر(ع ) همچون تلاشهاى پدر بزرگوارش ، امام صادق (ع )، بـه تـبـيـيـن اصـول و فروع مكتب محدود نمى شد. بلكه ابعاد ديگرى نيز داشت كه مهمترين آنها عبارت است از:
1 ـ تربيت گروه زيادى از افراد مستعد.
2 ـ مبارزه با گروهها و مسلكهاى ملحد و منحرف از خط امامت .
3 ـ احـتـجـاجـات و مـنـاظـره هـاى علمى باعالمان دربارى و سران مكاتب فكرى كه ان شاءاللّه در درسهاى آينده بدانها خواهيم پرداخت .
در ايـنجا توجه به اين نكته ضرورى است كه على رغم گستردگى تلاشهاى علمى و فرهنگى امام كاظم (ع )، علّت آنكه هر گاه نام آن بزرگوار برده مى شود ذهن بسيارى از افراد به بعد سياسى زندگى آن حضرت معطوف مى گردد، و بعد فرهنگى زندگى امام (ع ) تحت الشعاع آن قـرار مـى گـيـرد، ايـن اسـت كـه در مـرحله نخست ، عظمت و گستردگى دانشگاه امام صادق (ع ) در مقايسه با محفل درس آن حضرت و در مرحله بعد، شرايط خاص سياسى دوران زندگى امام كاظم (ع ) و داسـتـان زنـدانـهـاى پـيـاپـى و گـرفـتاريهاى مدام سياسى آن حضرت كه از برجستگى خـاصـى بـرخـوردار اسـت ، كـار فرهنگى پيشواى هفتم (ع ) را تحت الشعاع قرار داده و فعاليت فرهنگى او را در چنان شرايطى بعيد مى نماياند.
تربيت يافتگان مكتب امام كاظم (ع )
از جـمـله محورهاى مهمّ فعّاليتهاى فرهنگى ـ تربيتى امام كاظم (ع ) پرورش افراد زيادى از حق جـويـان و دانـش پـژوهـان بـود. امـام (ع ) بـرغم مشكلات و گرفتاريهاى فراوانى كه از ناحيه سـردمـداران جـاه طـلب بـنـى عـبـاس بـرايـش پـديـد آمـده بـود، مـوفـق شـد صـدهـا رجـال عـلمـى و دانشمند برجسته در زمينه هاى فقه ، حديث ، تفسير، كلام و ديگر رشته هاى علمى تربيت كند.
شمار شاگردان و تربيت يافتگان مكتب پيشواى هفتم (ع ) در منابع رجالى مختلف ذكر شده است . شـيـخ طـوسى در كتاب رجال خود رقم آنان را 270 نفر ذكر كرده است ..(85) احمدبن خالدبرقى آنان را 160 تن مى داند..(86) باقر شريف و قرشى اسامى 321 نفر از شـاگـردان و راويـان آن حـضـرت را با شرح مختصرى از زندگى هر يك از آنان ذكر كرده است ..(87)
بـه احـتـمـال قـوى رقـمـهـاى فـوق بـايـد تـعـداد شـاگـردان مـعرف و ممتاز آن حضرت باشد و شـاگـردانـى كـه از نـظـر عـلمـى در مـرتبه پايين ترى قرار داشته و شهرت و موقعيت علمى و اجـتـمـاعـى چـنـدانـى نـداشـتـنـد، در ايـن شـمـارش مـنـظـور نشده اند. زيرا بيشتر شاگردان پدر بـزرگوارشان امام صادق (ع ) ـ كه بنابر تصريح بسيارى از مورخان و منابع رجالى تعداد آنـان بـالغ بـر چـهـارهـزار نـفـر مـى شـد ـ پـس از رحلت آن حضرت ، به فرزندش موسى بن جعفر(ع ) روى آوردند و در زمره شاگردان آن گرامى درآمدند.
البـتـه هـمـه آنـان از نـظر علمى و مراتب رشد و كمال انسانى در يك سطح نبودند؛ حتى در ميان آنان افرادى بودند كه از نظر اعتقادى در صراط مستقيم امامت قرار نداشتند. بعضى نيز در ابتدا در مـسـيـر حـق و مـعـتـقـد بـه امـامت پيشواى هفتم بودند ليكن بعد از گرفتاريهايى كه براى آن گـرامـى بـه وجود آمد و حضرتش به زندان افتاد و شهيد شد راه انحراف در پيش گرفته به جرگه واقفيّه پيوستند و تن به امامت امام رضا(ع ) ندادند.
بـعـضـى از اصـحـاب و شـاگـردان امـام كـاظـم (ع ) بـه پـايـه اى از وثـاقـت و كـمال رسيدند كه همه فقها و دانشمندان شيعه آنان را تصديق نموده و رواياتشان را پذيرفته انـد. از ميان مجموع اصحاب و راويان ائمّه عليهم السّلام كه تعدادشان به هزاران نفر مى رسيد تـنـهـا تـعـدادى انـدك از آنـان بـه ايـن مقام والا نائل آمده اند. در ميان محدثان و دانشمندان رجالى مشهور است كه از ميان اصحاب ائمه (ع ) وثاقت و صداقت و امانت هيجده نفر مورد اتفاق همگان است ..(88) از ايـن تـعداد شش نفر از اصحاب امام باقر(ع )، شش نفراز اصحاب امام صادق (ع ) و شـش نـفـر ديگر از ياران موسى بن جعفر(ع ) هستند؛ شش نفر اخير عبارتند از : يونس بن عبدالرحمان ، صفوان بن يحيى ، محمدبن ابى عمير، عبداللّه بن مغيره ، حسن بن محبوب و احمدبن محمدبن ابى نص +++ر.++.(89)
ايـنـك ـ در حـد گنجايش درس ـ شرح حال برخى از پرورش يافتگان مكتب امام كاظم (ع ) را مرور مى كنيم .

محمد بن ابى عمير

مـحـمـدبـن ابـى عـمـيـر بغدادى از شخصيتها و چهره هاى برجسته دوران امام كاظم (ع ) و از ياران زبـده و مـورد اعـتـمـاد آن حـضـرت بـود كـه نـه تـنـهـا در مـيـان شـيـعـيـان بـلكـه نزد دانشمندان اهـل سنّت نيز از محبوبيّت و مقبوليّت خاصى برخوردار است . به عنوان نمونه ، جاحظ يكى از دانشمندان اهل سنّت در وصف او مى گويد:
(ابن ابى عمير در همه چيز، يگانه زمان خود بود.).(90)
ابن ابى عمير محضر سه امام : ـ امام كاظم ، امام رضا و امام جواد عليهم السّلام ـ را درك و از آنان روايات بسيارى در موضوعات گوناگون نقل كرده است ..(91)
مـقـام عـلمى ابن ابى عمير به حدّى بود كه وقتى عده اى از دانشمندان از (هشام بن حكم ) خواستند در مـسـائل مـورد اخـتـلاف بـا (هشام بن سالم ) مناظره كند تا معلوم شود كداميك از آن دو در بحث و مـنـاظـره تـوانـمـنـدتـر هـسـتـند، (هشام بن سالم ) گفت : حاضرم به شرطى كه مناظره در محضر (محمدبن ابى عمير) صورت گيرد..(92)
محمّد با كوشش و تلاش پيگير، شمّه اى از احاديث و علومى را كه از بيت امامت فرا گرفته بود در بيش از 94 جلد رساله جمع آورى كرد.(93) كه متاءسفانه در جريان گرفتارى كه از سوى دستگاه خلافت عباسى برايش پيش آمد اين نوشته ها از بين رفت ..(94)
ابـن ابـى عـمـيـر در عـبـادت و بـنـدگى خدا به پيشوايان معصومش اقتدا كرده و از عابدترين و پارساترين شخصيّتها بود. (فضل بن شاذان ) مى گويد:
(بـه عـراق رفـتـم ، مـردى را ديـدم كه دوست خود را سرزنش مى كرد و مى گفت : تو فرد عايله مندى هستى و براى تاءمين هزينه خانواده ات بايد كار كنى و من بيم آن دارم كه بر اثر طولانى بودن سجده هايت چشمانت را از دست بدهى . رفيقش وقتى با اصرار و پافشارى او مواجه شد با نـاراحـتـى گـفت : چه مى گويى ! اگر بنا باشد چشم كسى بر اثر سجده هاى طولانى از بين بـرود، مـى بـايـد چشم (ابن ابى عمير) از دست برود. چه گمان دارى نسبت به مردى كه پس از نماز صبح به سجده شكر مى رود و تا هنگام ظهر سر برنمى دارد.).(95)
شـخـصـيـّت ممتاز و بنام و ارتباط نزديك محمّد با امام كاظم (ع ) هارون ، خليفه عباسى را بر آن داشـت تـا بـا گـمـاردن جـاسـوسـانى ، فعّاليتهاى او را زير نظر بگيرد و پس از اينكه اطلاع يـافـت اسـامى تمامى شيعيان عراق در اختيار اوست ، وى را دستگير و زندانى كرد و از او خواست نام افراد را در اختيار بگذارد. محمّد امتناع كرد. او را برهنه كردند و ميان دو درخت خرما آويختند و صد تازيانه به وى زدند و به بيش از صد هزار درهم جريمه اش كردند..(96)

يونس بن عبدالرحمان

يـونـس بـن عـبـدالرحمان از چهره هاى برجسته و از دانشمندان بزرگ شيعه به شمار مى آيد. او مـحـضر امام كاظم و امام رضا عليهماالسّلام را درك .(97) و در مكتب تربيتى آنان مدارج كـمـال را طـى و مـقـامـى بس بلند و عظيم پيدا كرد و از نظر پاكى و تقوا و دانش به پايه اى رسـيـد كه وقتى عبدالعزيز ـ يكى از اصحاب وارسته امام هشتم (ع ) ـ به آن حضرت عرض كرد مـن هـمـيشه به شما دسترسى ندارم ، احكام و دستورهاى دينى ام را از چه كسى فرا بگيرم ؟ امام (ع ) فرمود: از يونس بن عبدالرحمان ..(98)
در روايـتـى ديـگـر دربـاره او فـرمـود: يـونـس بـن عـبـدالرحـمـان ، سـلمـان زمـان خـويـش اسـت ..(99)
وى از نظر مقام علمى جزو شش نفر فقهاى بزرگى است كه دانشمندان شيعه روايات آنان را بى هـيـچ شـبـهـه اى پـذيـرفـتـه انـد، و در مـيـان آنـان فـقـيـه تـريـنـشـان يـونـس بـن عـبـدالرحمان بـود..(100) او پـيـرامون مبانى و موضوعات مختلف شيعه تاءليفات فراوانى داشت . از فضل بن شاذان نقل شده است كه او هزار رساله بر ردّ مخالفان نوشت ..(101)
احمدبن ابى خلف مى گويد:
(بـيـمـار بـودم . امـام جواد(ع ) به عيادت من آمد. كتاب (يَوْمٌ وَ لَيْلَةٌ) يونس بن عبدالرحمان بالاى سـر مـن بود. امام (ع ) آن را برداشت و شروع كرد به ورق زدن و چون به آخر رسيد چندين بار فرمود: خداوند يونس را رحمت كند.).(102)
ابوجعفر جعفرى مى گويد:
(كـتـاب (يـَوْمٌ وَ لَيـْلَةٌ) نـوشته يونس را بر امام هادى (ع ) عرضه كردم . آن را ديد و همه اش را ورق زد سـپـس فـرمود: (محتواى ) اين ، دين من و دين پدران من است و همه آنچه در اين كتاب آمده حق است .).(103)
در وصـف عـبـادت وبـنـدگـى يـونـس هـمـيـن بـس كـه وى 54 حـج و 54 عـمـره بـه جـا آورده اسـت ..(104)
يـونـس بـن عبدالرحمان در جريان شهادت امام كاظم (ع ) و پيدايش (واقفيّه ) از معدود كسانى بود كه در برابر اين موج انحرافى بشدت ايستادگى كرد و براى اثبات امامت امام رضا(ع ) تلاش فـراوان نـمـود؛ بـطـورى كه در آن شرايط خطرناك و اوج اختناق و خفقان ، به محض شنيدن خبر شهادت موسى بن جعفر(ع ) در مجمعى خطاب به حاضران گفت :
(اى اهـل مـجـلس !بـيـن مـن و خـدا امـامـى جـز عـلى بـن مـوسـى (ع ) وجـود نـدارد. او پـيشواى من است .).(105)
يونس بن عبدالرحمان پس از عمرى كسب فيض از محضر امامان (ع ) و خدمات ارزنده به اسلام به سال 208 هجرى قمرى در مدينه رحلت كرد..(106)

صفوان بن يحيى

صفوان بن يحيى كوفى از چهره هاى برجسته شيعه و از بزرگان اصحاب امام كاظم (ع ) بود و نـزد مـحـدثـان از موثق ترين و پارساترين مردم زمان خود به شمار مى رفت . او امام رضا و امـام جـواد عليهماالسلام را نيز درك كرد و وكيل پيشواى هشتم بود و نزد آن دو بزرگوار، مقام و منزلتى بلند داشت ..(107)
صـفـوان بـه خـاطـر برخوردارى از ويژگيها و برجستگيهاى علمى ، اخلاقى ، اعتقادى و معنوى ، نزد امامان (ع ) محبوبيّت و مقبوليت والايى داشت .
O عـبـوديـت و بـنـدگى : وى علاوه بر انجام واجبات به مستحبات نيز اهتمام خاص داشت . شبانه روز 150 ركعت نماز مستحبّى مى خواند و در سال ، سه ماه روزه مى گرفت و زكات اموالش را در طول سال سه بار مى پرداخت ..(108)
O مـقـام عـلمى : او جزو شش نفر فقها و راويان برجسته اصحاب امام كاظم (ع ) است كه وثاقت و فـقـاهـتـشـان مـورد تـاءيـيـد و اتـفـاق نـظـر همه دانشمندان شيعه است . و در ميان آن شش نفر نيز برجستگى خاصى داشت ..(109)