چهل مثل از قرآن

حسين حقيقت جو

- ۵ -


الف - عبادت و زهد امام

يكى از برجسته‏ترين نشانه‏هاى رهبران مكتبى، زهد و پارسايى‏وعبادت در درگاه خداست. روزگارى كه امام كاظم در آن مى‏زيست به"قرن طلايى" معروف بود. در آن هنگام كاخهاى فرمانروايان عبّاسى‏آكنده از ثروتهاى هنگفت و شاهد بر پايى جشنهاى پر خرج و هزينه بود.برخى از اين صحنه‏ها را مى‏توان در كتاب داستانهاى هزار و يك شب‏خواند. در چنين روزگارى ابراهيم بن عبدالحميد مى‏گويد:
"به خانه امام كاظم رفتم. او به نماز ايستاده بود. در خانه‏اش چيزى‏نبود مگر منسوجى از برگهاى درخت خرما )يا جامه‏اى بسيار خشن(وشمشيرى آويخته و يك قرآن!!(47)
آن‏حضرت از شدّت فروتنى و تواضع در برابر خداوند و عبادت به‏درگاه او پياده به زيارت خانه خدا مى‏رفت و اگر مسافت 400 كيلو مترى‏ميان مكّه ومدينه و نيز طبيعت صحراى عربستان را در نظر بگيريم آنگاه‏به نهايت تحمّل وبردبارى امام كاظم‏عليه السلام در برخورد با دشواريها در راه‏خداوند، پى خواهيم برد".
على بن جعفر گويد: با برادرم موسى بن جعفر و اهل و عيالش 4 بارپياده به حج رفتيم. يك بار آن‏حضرت در مدّت 26 روز و بار ديگر 25روز و سوّمين بار 24 روز و مرتبه چهارم 21 روز مسافت ميان مدينه‏ومكّه را پياده طى كرد.(48)
در باره علاقه وافر آن‏حضرت به نماز كه نور چشم مؤمنان و ساعت‏ديدار دو دوست با يكديگر است، حديث زير چنين مى‏گويد:
"روايت شده است كه امام موسى بن جعفرعليهما السلام نافله‏هاى شب را به‏جاى مى‏آورد و آنها را به نماز صبح متصل مى‏كرد و آنگاه تا طلوع آفتاب‏به تعقبيات مى‏پرداخت و سپس به سجده مى‏افتاد و تا نزديك زوال سر ازسجده وستايش خداوند برنمى‏داشت. بسيار دعا مى‏كرد وپيوسته مى‏فرمود:
"اللَّهُمَّ إِنّى اَسْأَلُكَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ، وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ". يكى ديگراز دعاهاى‏او اين بود كه مى‏گفت: "عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِكَ فَلْيَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ‏عِنْدِكَ".
از ترس خدا بسيار مى‏گريست تا آنجا كه محاسنش از اشك خيس‏مى‏شد. بيشتر از ديگر مردمان صله رحم به جاى مى‏آورد و فقراى مدينه‏را مورد تفقّد قرار مى‏داد.(49)
آرى تلاش و كوشش امام كاظم‏عليه السلام در پرستش پروردگارش و تضرع به‏درگاه او با نماز و دعا، او را به مقام ومرتبه والا و عظيمى رسانيد.
همين امر به او قدرت تحمّل بار سنگين رسالت را بخشيده بود تا آنجاكه در راه تبليغ و گسترش آن با تمام امكانات خود فداكارى كرد. در دل‏سياهچالهاى جباران، نماز، يگانه مونس و همدم او بود.
احمد بن عبداللَّه از پدرش نقل مى‏كند كه گفت: نزد فضل بن ربيع رفتم.او بر بام بود. به من گفت: به اين خانه بنگر چه مى‏بينى؟ گفتم جامه‏اى‏مى‏بينم كه روى زمين گسترده است. گفت: خوب بنگر. دقت كردم‏وگفتم: مردى در حال سجده است. گفت: آيا او را مى‏شناسى؟ او موسى‏بن جعفر است. شبانه روز او را زير نظر دارم و او را هيچ گاه جز بر اين‏حالت نيافته‏ام. او چون نماز صبح را مى‏خواند تا طلوع خورشيد به‏تعقيبات مشغول مى‏شود. آنگاه به سجده مى‏افتد و تا زوال خورشيد درهمان حال مى‏ماند. او يكى را گمارده تا مراقب فرا رسيدن اوقات نمازباشد. چون آن شخص وى را از دخول وقت آگاه مى‏سازد او بدون آنكه‏تجديد وضو كند به نماز مى‏ايستد. شيوه او آن است كه چون نماز عشا راگزارد، افطار مى‏كند آنگاه دو باره وضو مى‏سازد، و تا طلوع فجر به نمازمى‏ايستد، يكى از كسانى كه آن‏حضرت را زير نظر گرفته بود، مى‏گفت:بسيار مى‏شنيدم كه آن‏حضرت اين دعا را مى‏خواند:
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّنى كُنْتُ أَسْئَلُكَ أَنْ تُفَرِّغنى. اللَّهُمَّ وَقَدْ فَعَلْتَ فَلَكَ الْحَمْدُ.(50))خداوندا تو خود مى‏دانى كه من از تو وقت فراغت مى‏خواستم.. خداوندابه من ارزانى داشتى، پس سپاس تو را( اشاره به روزگارى است كه‏حضرت امام به اقامت اجبارى در منزل محكوم بود.
در باره نحوه قرائت قرآن آن بزرگوار، حفص روايت كرده است كه:كسى را بر خويش بيمناك‏تر از موسى بن جعفرعليهما السلام و اميداورتر از او به‏مردم نديدم به حزن قرآن مى‏خواند و چنان تلاوت مى‏كرد كه گويى انسانى‏را مخاطب قرار داده است.(51)
قرآن كريم والاترين ارزشها را به آن‏حضرت آموخته بود. يكى ازبرجسته‏ترين اين‏ارزشها مراقبت‏از نفس و تلاش پيگير براى تزكيه ونجات‏آن از خشم پروردگار و اصلاح آن بود تا بدين وسيله آن را به جايگاهى‏براى محبّت وخشنودى خداوند تبديل كند. در عين حال او خير خواه‏مردم بود و خير خواهى‏اش چيزى جدا از عملكرد آن‏حضرت محسوب‏نمى‏شد، بلكه او با احسان به مردم به خداوند تقرّب مى‏جُست. از فقراى‏اهل‏بيت جستجو مى‏كرد و براى آنها پول و... مى‏برد و به دست آنان‏مى‏رسانيد بدون آنكه بدانند اين كمكها از سوى چه كسى انجام مى‏گيرد.(52)

ب - بخشش و كرم امام

با توكّل بر خدا و يقين به او، پاداش نكو كاران در پيشگاهش فزونى‏مى‏گيرد. اعتماد به‏اينكه خداوند روزى دِه ونيرومند است، به مؤمن غنايى‏مى‏بخشد كه از فقر و تنگدستى نمى‏هراسد. امامان ما نمونه‏هاى والا دربخشش و كرم هستند. امام موسى بن جعفرعليهما السلام با وجود سختى شرايطواوضاعى كه در آن مى‏زيسته است، در جود و كرم شهره آفاق بوده است.
در اين باره از محمّد بن عبداللَّه بكرى روايت شده است كه گفت:
در طلب وامى به مدينه در آمدم. امّا )به مقصود خود نرسيدم( خسته‏شدم با خود گفتم: اى كاش نزد ابوالحسن‏عليه السلام بروم و حال خود را براى اوبازگو كنم. از اين رو به مزرعه آن‏حضرت رفتم. خدمت او رسيدم.آن‏حضرت به همراه غلامش به سوى من آمد همراه غلام ظرفى بود كه درآن مقدارى گوشت نيم پخته بود و جز آن چيز ديگرى نداشتند امام مشغول‏خوردن شد و من نيز خوردم. سپس از حاجتم پرسيد و من ماجراى خود رابراى او باز گفتم. پس آن‏حضرت به درون رفت و اندكى نگذشت كه به‏سوى من برون آمد و به غلامش گفت: برو. سپس دستش را به طرف من‏دراز كرد و كيسه‏اى كه در آن 300 دينار بود، به من داد. آنگاه برخاست‏و رفت من نيز بر مركب خويش سوار شده بازگشتم.(53)
ابوالفرج اصفهانى در مقاتل الطالبيين از يحيى بن الحسن نقل كرده‏است كه گفت: هر گاه موسى بن جعفرعليهما السلام مى شنيد كه مردى پشت سرآن‏حضرت سخن نا شايستى گفته است براى او يك كيسه پول كه در آنهابين 200 تا 300 دينار بود، مى‏فرستاد وكيسه‏هاى آن‏حضرت زبانزد بود.(54)
در تاريخ حكايت جالبى آمده‏است كه منصور خليفه عبّاسى‏از امام‏موسى بن جعفر دعوت كرد كه در مجلس شادباش نوروز بنشيند و هداياوتحفه‏هاى مردم را بستاند. آن‏حضرت فرمود:
من در اخبارى كه از جدّم، رسول خداصلى الله عليه وآله، روايت شده است،جستجو كردم، امّا در باره اين عيد خبرى نيافتم بلكه اين عيد سنّت‏ايرانيان‏است واسلام آن را محو فرموده پناه به خدا مى‏برم از اينكه بخواهيم‏چيزى را كه اسلام محو فرموده، احيا كنيم. منصور پاسخ داد: من اين كاررا به خاطر دلجوئى و جذب لشگر و سپاه مى‏كنم و تو را به خداوند عظيم‏سوگند مى‏دهم كه در اين مجلس بنشينى. آن‏حضرت نشست. سران‏وفرماندهان لشگر بر آن‏حضرت وارد مى‏شدند و به وى شادباش مى‏گفتندو هداياى خود را به آن‏حضرت پيشكش مى‏كردند. خادم منصور بالاى سرآن‏حضرت ايستاده بود. و هدايايى را كه آورده مى‏شد، آمار مى‏گرفت. درآخر همه پيرمردى سالخورده وارد شد و به آن‏حضرت عرض كرد: اى‏فرزند دخت رسول خدا! من مردى فقير و تنگدستم و مالى ندارم كه‏پيشكش كنم، امّا سه بيت كه جدّم در باره جدّ تو، حسين بن على‏عليهما السلام،سروده است تقديم شما مى‏كنم:
عجبت لمصقول علاك فرنده‏
يوم الهياج وقد علاك غبار(55)
و لا سهم نفذتك دون حرائر
يدعون جدّك والدموع غزار(56)
الا تغضغضت السهام و عاقها
عن جسمك الإجلال و الإكبار(57)
امام با شنيدن اين ابيات فرمود: هديه تو را پذيرفتم. بنشين كه خداى‏مباركت گرداند. آنگاه سر خود را به جانب خادم منصور بلند كردوفرمود: نزد منصور برو و به او بگو كه اين مقدار مال جمع‏شده و بپرس‏با اين مالها چه مى‏خواهد بكند؟ خادم رفت و برگشت و جواب آورد كه‏منصور مى‏گويد تمام اين اموال را به شما بخشيدم. با آن هر كار كه‏مى‏خواهيد بكنيد. پس امام به آن پير مرد فرمود: تمام اين اموال را برداركه من آنها را به تو بخشيدم.(58)
آن‏حضرت با كرم و بزرگوارى خويش، با دشمنان و مخالفانش برخوردمى‏كرد و در نتيجه آنان را با خود دوست مى‏كرد. در روايات آمده است‏كه مردى از تبار خليفه دوّم در مدينه زندگى مى‏كرد و همين كه امام‏كاظم‏عليه السلام را مى‏ديد به آزار او مى‏پرداخت و ناسزايش مى‏گفت و به‏حضرت على‏عليه السلام دشنام مى‏داد. روزى يكى از اطرافيان آن‏حضرت گفت:بگذاريد اين فاجر را بكشيم، امّا آن‏حضرت به شدّت آنان را از اين انديشه‏نهى‏كرد، و پرسيد: آن مرد كجاست؟ گفتند: در يكى از نواحى مدينه‏مشغول كشاورزى است. امام براى ديدار او روانه شد و او را در مزرعه‏اش‏يافت و با اسب خويش وارد مزرعه آن شخص شد. آن مرد صدا زد:زراعت ما را لگدمال مكن، امّا آن‏حضرت به او اعتنايى نكرد وهمچنان‏رفت تا به او رسيد. آنگاه از مركب خويش فرود آمد و بارويى گشاده‏وخندان در كنار آن مرد نشست و از او پرسيد: چقدر خرج زراعت‏خود كرده‏اى؟ مرد پاسخ داد: صد دينار. فرمود: اميدوارى چقدر از آن‏بهره‏ببرى؟ پاسخ داد: من‏به غيب دانا نيستم. امام پرسيد: من گفتم اميدوارى‏چقدر عايدت شود؟
مرد گفت: اميدوارم دويست دينار عايدم شود.
پس امام كاظم كيسه‏اى بيرون آورد كه در آن سيصد دينار بود و فرمود:اين كيسه دينار را بگير و زراعت تو بر همان حال نيز باقى است و خداوندآنچه را كه بدان اميدوارى، به تو روزى خواهد فرمود.
مرد برخاست وسر امام را بوسه داد و از آن‏حضرت خواهش كرد كه ازتقصيرات او چشم‏پوشى كند. حضرت تبسم كرد و بازگشت. امام‏به‏مسجد رفت وديد كه همان مرد در مسجد نشسته است و تا امام را ديد،گفت: خدا داناتر است كه رسالت خويش را كجا قرار دهد. اصحابش به‏طرف او رفتند وپرسيدند: داستان تو چيست؟ تو پيش از اين سخن‏ديگرى درباره ايشان )امام كاظم( مى‏گفتى؟! آن مرد به آنها پاسخ داد:اينك سخن مرا شنيديد.
آنگاه زبان به دعاى آن‏حضرت گشود. دوستانش باوى به مخالفت‏برخاستند و او نيز با آنها به ستيزه برخاست. چون آن‏حضرت به خانه‏اش‏بازگشت به دوستانش كه از وى در باره كشتن آن مرد اجازه خواسته‏بودند، فرمود:
كدام راه بهتر بود؟ راهى كه شما در نظر داشتيد يا كارى كه من انجام‏دادم؟ من كار او را با مقدار )پولى( كه مبلغ آن را مى‏دانيد سامان دادم‏وشرّ او را با آن مقدار كفايت كردم. برخى دانشمندان متذكر شده‏اند كه‏امام دويست تا سيصد دينار مى‏بخشيد و كيسه‏هاى دينار وى زبانزد همه‏بود.(59)

ج - علم و دانش امام

در باره دانش آن‏حضرت پيش از اين گفتگو كرديم در اينجا باز همين‏بحث را پى مى‏گيريم تا روايت جالبى را در باره علم و دانش آن‏حضرت‏نقل كنيم.
از محمّد بن نعمان معروف به ابو حنيفه، پيشواى حنفيان، نقل شده‏است كه گفت: موسى بن جعفر را زمانى كه كودك بود در تالار پدرش‏ديدم. از او پرسيدم: فردى غريب كه در شهر شما آيد، كجا قضاى حاجت‏كند؟ كودك نگاهى به من كرد و آنگاه گفت: پشت ديوار نهان مى‏شودوخود را از چشم همسايه مى‏پوشاند و از كناره نهرها و ميوه‏ريز درختهاو سايه‏انداز خانه‏ها وراههاى باز و مساجد دورى مى‏گزيند و رو به قبله‏يا پشت به آن قرار نمى‏گيرد وجامه خود را بالا مى‏زند و هر كجا كه‏خواست كار خود را انجام مى‏دهد.
ابو حنيفه گويد: چون اين سخن را از او شنيدم، در ديده‏ام بزرگ شدودر دلم مقام يافت. پس از او سؤال ديگرى پرسيدم و گفتم: فدايت شوم‏منشأگناه كيست؟ كودك به من نگريست و گفت: بنشين تا به تو بگويم.نشستم. او گفت: گناه يا بايد از بنده باشد يا از پروردگارش و يا از هر دو.پس اگر از خدا باشد پس او عادل‏تر و منصف‏تر از آن است كه به بنده‏اش‏ستم كند و او را به كارى كه مرتكب نشده، مؤاخذه نمايد و اگر از هر دوسر زده باشد خدا شريك گناه اوست در اين مورد شايسته است كه طرف‏قوى نسبت به بنده ضعيف خود انصاف را رعايت كند و اگر گناه فقط ازبنده سرزده باشد پس مجازات تنها بر بنده اعمال مى‏شود و نهى تنها متوجّه‏اوست و او به تنهايى مستحق پاداش وعقاب است و بهشت و دوزخ بر اوواجب مى‏شود.
من با شنيدن اين پاسخ گفتم: ذرية بعضها من بعض.

د - شجاعت و استقامت

امام كاظم با همان قدرت و اراده بزرگى كه پيامبران‏عليهم السلام‏از آن برخوردار بودند، رسالت انبيا را بر دوش گرفت. او با تمام مظاهر طغيان‏استكبار و فساد وتنها با اتّكا بر پروردگار جهانيان به رويارويى‏برخاست.
هنگامى كه فضل بن ربيع نزد آن‏حضرت آمد عرض كرد:
اى ابو ابراهيم! خداوند تو را رحمت كند براى مجازات آماده شو،آن‏حضرت به وى فرمود:
آيا "مالك دنيا وآخرت پشتيبان من نيست؟ امروز نمى‏توانيد به من‏آسيبى برسانيد، انشاء اللَّه".
همچنين هنگامى كه بر هارون‏الرشيد، اين فرمانرواى سركش ومغروركه روزى با ابرها سخن مى‏گفت و به وسعت امپراتورى خويش مى‏نازيدومى‏گفت: چه شرق چه غرب، هر كجا كه ببارى خراج تو را براى من‏مى‏آورند! وارد مى‏شود. هارون از آن‏حضرت مى‏پرسد: اين دنيا چيست؟امام موسى بن جعفرعليهما السلام به‏او پاسخ مى‏دهد: اين سراى فاسقان است واين‏آيه را تلاوت فرمودند: )سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِي الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِالْحَقِّ وَإِن يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لاَيُؤْمِنُوا بِهَا وَإِن يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لاَيَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً وَإِن‏يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلاً(60)).
"بزودى آن كسان را كه در روى زمين به نا حق تكبر كردند از آيات خويش‏بگردانم و اگر ايشان هر آيه‏اى را ببينند بدان ايمان نياورند و اگر راه راست‏ببينند آن را راه "خود" نگيرند و اگر راه گمراهى را ببينند، آن را راه "خود"مى‏گيرند.."
هارون پرسيد: دنيا خانه كيست؟ امام فرمود:
دنيا براى شيعيان ما يك فتره )برهه( و براى ديگران فتنه است.
هارون پرسيد: چرا صاحب اين سرا )خدا( آنرا پس نمى‏گيرد؟
امام فرمود: خداوند اين دنيا را آباد به بشر تحويل داد بنابراين آنرا جز به‏حالت آباد پس نمى‏گيرد.
هارون پرسيد: شيعيان تو كجايند؟ حضرت اين آيه را تلاوت فرمود:
)لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ حَتَّى‏ تَأْتِيَهُمُ‏الْبَيِّنَةُ(61)).
"آن كسان كه كافر شدند از اهل كتاب و مشركان باز نايستند تا وقتى كه‏حجّت پيدا بر ايشان بيايد."
هارون پرسيد: آيا ما كافريم؟ امام پاسخ داد: نه... ولى چنان هستيدكه خداوند فرموده است:
)الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ الْبَوَارِ(62)).
"كسانى كه نعمت خدا را به كفر مبدل كردند و قوم خود را به سراى تباهى‏فرود آوردند."
هارون با شنيدن اين پاسخ خشمگين شد و بر او سخت گرفت.
آن‏حضرت از زندان، جايى كه دژخيمان جنايتكار هيأت حاكمه آن رااحاطه كرده بودند، نامه‏اى به هارون نوشت و در آن فرمود:
"روزى از بلا و سختى بر من سپرى نمى‏شود جز آنكه روزى از راحتى‏و رضا از تو سپرى مى‏گردد تا آنكه تمام روزهاى ما دو نفر به روزى‏مى‏رسد كه پايان‏ناپذير است و اهل باطل در آن روز زيانمند شوند".(63)