حكايتهاى تلخ و شيرين (جلدهای ۳ - ۱)
( ۳۱۴ خاطره و حكايت از زبان حضرت امام خمينى قدس سره )

موسسه فرهنگى قدر ولايت

- ۸ -


خاطرات تلخ از مجلس شاهنشاهى !
ملت ما از مجلس زمان رضا شاه و محمد رضا پهلوى ، يك خاطرات تلخ دارد.
من قبل از زمان رضا خان هم ياد دارم بعضى از دوره هاى انتخابات را و حاضر بعضى حوزه هاى انتخاباتى هم بوده ام . از آن زمانى كه من يادم است تا حالا، مجلس شوراى ملى يك لفظى بوده است كه بى محتوا، مجلس ‍ شوراى ملى معنايش اين است كه ملت اشخاصى را خودشان تعيين كنند و آنها هم به شور بنشينند و مصالح كشور خودشان را تعيين كنند. قبل از آمدن رضا خان ، زمان احمد شاه ، امر انتخابات با خان ها بود و مالكين بود و گردن كلفت هاى هر منطقه ، آنوقت دولت نفوذ نداشت لكن شاهزاده هائى كه داراى ملك بودند و خان هايى كه داراى قدرت بودند و قلدرهايى كه در اطراف كشور بودند، آنها رعيت هاى خودشان را، مردم خوئشان را با زور مى آوردند پاى صندوق ها و هر چه آنها مى گفتند اينها هم عمل مى كردند. در زمان رضا خان ، آنوقت كه قدرت پيدا كرد و در زمان محمد رضا باز هم ملت كار نداشت ، مجلس شوراى ملى نبود. آن اول را بايد بگوئيم مجلس ‍ خان ها و اين را بگوئيم مجلس شاهنشاهى ، هم سنايش ، هم شورايش ، مردم هيچ دخالتى نداشتند و مردم هم كه مى ديدند كه كارى از آنها بر نمى آيد، كنار مى نشستند و مى ديدند كه اشخاصى را كه مى برند در مجلس ، يك اشخاصى هستند كه خود آنها ساخته اند و مصلحت مملكت تو كار نيست ، حرف البته هميشه بود، هميشه حرف و ثناخوانى و ترقيات ، هم در زبان محمد رضا بود و هم در زبان آنهائى كه و تعيين كرده بود. اگر الان صورت مجلس هاى آن وقت پيدا بشود، مى بينيد كه سر تا ته مجلس به ثنا و مدح محمد رضا و كسانى كه به او مربوط بودند مى گذشت . در آن زمان مسؤ وليت ملت نداشت براى اينكه قدرت نداشت و تحت سلطه خان ها در آن وقت و تحت سلطه اين دو نفر، رضا و محمد رضا در اين دوره و ملت هم هيچ كارى از او نمى آمد و نمى توانست ، نفس هم نمى توانست بكشد.

اول تكليف مقدس نماها را روشن كنيد
روزى مرحوم آقاى بروجردى ، مرحوم حجت ، مرحوم آقاى صدر، مرحوم آقاى خوانسارى (رضوان الله عليهم ) براى مذاكره در يك امر سياسى در منزل ما جمع شده بودند. به آنان عرض كردم كه شما قبل از هر كار. تكليف اين مقدس نماها را روشن كنيد. با وجود آنها مثل اين است كه دشمن به شما حمله كرده و يك نفر هم محكم دستهاى شما را گرفته باشد. اينهايى كه اسمشان مقدسين است ، نه مقدسين واقعى ، متوجه مفاسد و مصالح نيستند، دستهاى شما را بسته اند و اگر بخواهيد كارى انجام بدهيد و حكومتى را بگيريد، مجلس را قبضه كنيد كه نگذارند اين مفاسد واقع شود آنها شما را در جامعه ضايع مى كنند. شما قبل از هر چيز فكرى براى آنها بكنيد.

نقشه محمد رضا براى كوبيدن قم
اينها از زمان مرحوم آقاى بروجردى اين نقشه را داشتند منتها با بودن ايشان مى ديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايى را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالى ، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزى ، كوبيدن اين مركز را... نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند (بلكه ) از باب اينكه قم را نمى خواستند. قم ... نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مى كرد و كارهاى اينها زود در آن منتشر مى شد. اينها قم را نمى خواستند منتها مى توانستند به صراحت بعد بگويند قم نه ، مى گفتند نجف آره ، مشهد آره . (173)

شما چرا از اسلام مى ترسيد؟!
چند روز پيش از اين در يك نوشته اى ديدم كه مى گويد كه چرا از ملى مى ترسيد شماها؟چرا نمى گوئيد مجلس شوراى ملى ؟ من به آن آقا مى گويم شما چرا از اسلامى مى ترسيد؟!ما اين ملى كه مجلس شوراى ملى باشد، حالا بيش از پنجاه سال هم از آن مى گذرد و ما يك اثر صحيحى از اين نديديم . هر وقت يك آدم صحيح پيدا مى شد، يك پنجاه نفر هم از نوكرهاى استعمار پيدا مى شدند و او را مى كوبيدند.

ليست ها را براى ما مى فرستادند!!
زمانى كه رضا خان سلطه پيدا كرد و محمد رضا سلطه پيدا كرد كه همه مى دانيد كه يعنى زمان محمد رضا اكثرا ديديد كه به مردم ارتباطى نداشت . خود محمد رضا گفت ، در يك گفتگوئى گفته است به اينكه ليست اين وكلا را از سفارتخانه ها مى فرستند پيش ما مى فرستادند مى خواهد بگويد حال اينجور نيست ، مى فرستادند پيش ما و ما همان ها را ملزم بوديم تعيين كنيم . اين يك اقرارى است از يك كسى كه به غصب سلطنت براى اين مملكت مى كرد و مطلع بود بر اين مسائل . و اين ما را مى شناساند كه به ما مى فهماند كه افرادى كه آن وقت در اين مجلس بود چه اشخاصى بودند. افرادى بودند كه با ليست سفارت آمريكا يا با ليست سفارت شوروى تحميل مى شدند، اين حرفى است كه محمد رضا گفت كه ليست ها را مى فرستادند. اين را براى اين تعريف كرد كه مى خواست بگويد من ديگر اينطور نيستم . حتى پدرش را تضعيف كرد كه خودش رو بيايد و مردم به خودش توجه پيدا كنند. اين اقرارى بود كه ايشان كرد كه ليست را مى فرستادند و ما مجبور بوديم كه همان ليست را، افراد را تعيين كنيم . اين نمايانگر اين است كه اينهايى كه در مجلس شوراى ملى بودند نه شوراى اسلامى ، اينها چه اشخاصى بودند، اينها نوكرهائى بودند كه نوكرهاى خارجى بودند و با زور اين نوكر بزرگ اينها مى رفتند در مجلس .

مجلس مبارزه افراد براى آمال خودشان !
من در بعضى مجالس زمان رضا خان رفته ام در مجلس ، به عنوان تماشاگرى و مجالس ديگرى هم كه از آن زمان تا اخير بوده است شنيده ام . آنجائى كه من ديده ام ، مجلس ، مجلس شورا نبوده است ، مجلس مبارزه بين افراد در آمال خودشان بود، جنگ و نزاع بود، حتى بعضى اشخاص كه اشخاص صحيحى بودند و در خارج از مجلس حدود را حفظ مى كردند در مجلس كه وارد مى شدند مثل اينكه ملزم مى شدند به اينكه نظير آنهاى ديگرى كه به طور غير اسلامى رفتار مى كردند، گاهى هم بعضى از آنها منحرف بشوند.

پل پيروزى دشمنان !!
مع الاسف ملت هاى ضعيف ، كشورهاى ضعيف در حال جنگ و در حال صلح ، اينها پايمال مى شوند. گفته مى شود كه خروس ، هم در عزا و هم در عروسى ذبح مى شود، ملت هاى ضعيف هم اينطورند. من هر دو جنگ بين المللى را يادم هست و گمان ندارم هيچ كدام از شما جنگ بين المللى اول را يادش باشد. ما در جنگ بين المللى هم مشاهده مى كرديم ، من كوچك بودم لكن مدرسه مى رفتم و سربازهاى شوروى را در همان مركزى كه ما داشتيم در خمين ، من آنجا آنها را مى ديدم و مورد تاخت و تاز ما واقع شديم در جنگ بين المللى اول . جنگ بين المللى دوم را بسيارى از شماها يادتان هست كه ما مورد تاخت و تاز اين سه قوه واقع شديم ، آمريكا، انگلستان ، شوروى . سربازهاى آنها در همه كشور ما تقريبا پخش بودند. شوروى تقريبا از بيرون تهران تا خراسان ، انگلستان در قم و آنجاها و كسان ديگر هم جاهاى ديگر. ما مورد تاخت و تاز بوديم به عنوان پل پيروزى . ما بايد مورد تاخت و تاز بشويم تا آقايان پيروز بشوند بعد هم كه پيروز شدند و حال صلح پيش آمد باز ما ذبح شديم . كشورهاى ضعيف اينطورند، در حال صلح مورد تاخت و تازند و ذبح و در حال جنگ هم همين طور. ما حال صلح مان بدتر از حال جنگ مان بود.

اقرار شاه !
شاه مخلوع در يكى از كتاب هايش كه بعد جمع كردند، اين كلمه بود كه بعد از اينكه اين قواى ثلاثه آمدند و اجتماع كردند سرانشان در تهران ، او نوشته است كه اينها صلاح ديدند كه من باشم ، ما باشيم در ايران . بعد آنهائى كه اطرافش بودند، لابد به او فهماندند كه بد غلطى كردى . آن كتاب را با آن جمله اش را ديگر محو كردند و جمع كردند از قرارى كه گفتند. اين يك سندى است از زبان يك نفرى كه در اينجا به طور ظلم سلطه داشت ، اين يك اقرارى است (كه ) از او به اينكه آنها من را در اينجا قرار دادند.
قبل از او براى پدرش هم همين مساءله بود منتها آن را خود انگليس ها در راديوى دهلى اقرار كردند، گفتند ما رضا خان را آورديم در ايران و سلطنت به او داديم لكن به ما خيانت كرد و او را بيرون كرديم . اين هم اقرارى بود كه انگلستان كرد آن هم اقرارى بود كه همان كسى كه دست نشانده خود آنها بود كرد. در يكى از صحبت هايش محمد رضا گفت كه ليست وكلا را از سفارتخانه مى نوشتند و پيش ما مى فرستادند و ما ملزم بوديم كه آنها را وكيل كنيم . ما، هم وكلا را با اين كلمه مى شناسيم و هم محمد رضا را و دستگاه هاى دولتى را با اين كلمه مى توانيم بشناسيم و هم آمريكا و شوروى و انگلستان را. اينها شواهدى است كه هست .

ياوه گوها، ياوه گوئى ها!!
همين آقاى كارتر كه هميشه از اول نهضت تا حالا فرياد مى زند و هى مخالفت مى كند، هى ارعاب مى كند هى ماها را مى ترساند، در امريكا اعلام كرد كه كسى نبايد از امريكا بيرون برود به ايران و در اين هياتى كه آمدند، هياءت هائى كه آمدند دخالت كند از خود امريكا وزير دادگسترى سابق شان و اشخاص سرشناس شان اعتنا نكردند به اينكه 10 سال حبس و پنجاه هزار دلار هم جريمه ، لكن اعتنا به آن نكردند و بلند شدند آمدند و حالا هم در اينجا مى گويند كه اين بيخود دارد مى گويد، ياوه مى گويد اينها حالا فهميدند كه ياوه مى گويد، ما از اول مى دانستيم كه ايشان ياوه گوست . ما در پاريس كه بوديم ، در يكى از نطق هايى كه ايشان فرمودند اين بود كه شاه به ايرانى ها زياد آزادى داده ! در وقتى بود كه البته آن اختناق را مردم شكسته بودند، اين خيال مى كرد كه اعليحضرت اعطا كرده آزادى را به مردم ، نمى داند كه مردم گفتند از او، به غنيمت از او گرفتند نه اينكه او به ما چيزى اعطا كرد او با همه تشبث ها هر جور تشبثى كه مى توانست بكند كرد، قتل عام ها را كرد ديد فايده نكرد بعد تغيير وزيرى به وزير ديگر كه او بيايد يك قدرى ياوه بگويد و مردم را خيال كند غفلت مى تواند بكند، اغفال بكند اين كار را هم كرد ديد نخير مردم باز همان هستند، آمد توبه هم كرد همان آدمى كه در يك سال ، دو، سه سال قبل ، چند سال قبل در يكى از نطق هايش گفت اين روحانيون مثل حيوان نجس مى مانند و با آنها نبايد چيز كرد، آمد در محضر همه گفت اى علماء اسلام ! اى مراجع عظام من جدا متاءسفم .
اين هم يك حقه اى بود كه زد و نشد براى اينكه ملت 50 سال ياوه سرايى از اينها ديده است ، 50 سال فشار ديده ، 50 سال حبس و تبعيد، قتل و غارت ديد و بعد از 50 سال كه همه چيز را اين مردم ديدند، از بچه اى كه چشم هايش را باز كرده و فحاشى اينها را و ياوه گوئى اينها را ديده اند ديگر اينها باور نمى شود بكنند. ملت ما متحول شد به يك ملتى بيدار، آشناى به همه امور و شما مطمئن باشيد كه اين بيدارى انشاءالله با شرط اينكه توجه تان را به خدا مستحكم كنيد اين بيدارى هست و شما را نجات مى دهد انشاءالله .

 


جنگ براى نماز!
شما انقلاب اسلامى كرديد كه اسلام را ترويج كنيد كه اسلام و احكام اسلام را پياده كنيد. در اسلام از نماز هيچ فريضه اى بالاتر نيست . چطور نماز را اينقدر سستى مى كنيد در آن ؟ از نماز همه اين مسائل پيدا مى شود، شما پرونده هايى كه در دادگسترى ها در جاهاى ديگر، دادگاه ها هست برويد ببينيد، از نمازخوان ها ببينيد پرونده هست آنجا؟ از بى نمازها پرونده هست ، هر چه پرونده پيدا كنيد، پرونده بى نمازها هست . نماز پشتوانه ملت است . سيدالشهدا در همان ظهر عاشورا كه جنگ بود و آن جنگ بزرگ بود و همه در معرض خطر بودند وقتى يكى از اصحاب گفت كه ظهر شده است فرمود كه ياد من آورديد نماز را و خدا تو را از نمازگزاران حساب كند و ايستاد در همان جا نماز خواند. نگفت كه ما مى خواهيم جنگ بكنيم ، خير، جنگ را براى نماز كردند. امير المؤ منين وقتى كه يك مساءله اى يك چيزى از او پرسيدند در همان بحبوحه جنگ ايستاد و جواب داد گفت كه حالا... من شمشير براى اين مى زنم .
جنگ در اسلام يك چيزى نيست كه خودش يك مطلبى باشد، يك چيزى باشد كه طرحى باشد. جنگ براى اين است كه آن زباله هايى كه هستند، آنهايى كه مانع از پياده شدن اسلام هستند، آنهايى كه مانع از ترقى مسلمين هستند، آنها را از بين راه بردارند، مقصد اين است كه اسلام را پياده كنند و با اسلام انسان درست كنند. نماز يك كارخانه انسان سازى است .
فحشا و منكر را نماز، نماز خوب فحشا و منكر را از يك امتى بيرون مى كند.
اينهايى كه در اين مراكز فساد كشانده شده اند اينها اين بى نمازها هستند. نمازخوان ها در مساجد هستند و مهيا هستند براى خدمت . مسجدها را خالى نكنيد، تكليف است امروز.

سه ساعت مقاومت ؟!
من از اول آمدن رضا خان به تهران و كودتا كردن تا حالا شاهد مسائلى كه بر اين ملت گذشته است تا حدودى بودم در زمان رضا خان سركوبى هر چه بود سركوبى ملت بود، زمان پسرش هم همين طور نسبت به ملت خودشان با شدت و با قدرت شيطانى عمل مى كردند و سركوب مى كردند ملت را، سركوب مى كردند دانشگاه را، آن وقت دانشگاه نبود لكن محصلين را سركوب مى كردند، علماى اسلام را. بين خودشان بعكس آنكه خداى تبارك و تعالى مى فرمايد، بين خودشان شدت بود، خداوند مى فرمايد، بين خودشان عطوفت است لكن در زمان اين دو نفر بين خودشان يعنى در وطنشان و بين ملتشان شدت و كوبندگى بود و وقتى كه اين قواى ثلاث ، انگلستان و شوروى و آمريكا از سرحدات ما، آمدند به سرحدات و هجوم كردند به ايران ، از قرارى كه گفتند يكى از صاحب منصب ها آن وقت گفته بود كه ، يعنى رضا خان از او پرسيده بود كه مقاومت چقدر بود، گفته بود سه ساعت ، آنهم دروغ گفته بود. بعد، چرا گفته بود، چرا اينجور شد؟ گفته بود اين هم مهم بود، اينها كه آمدند ما، من خودم شاهد اين بودم در سرحدات وقتى كه اين اجنبى ها وارد شدند در تهران ، صاحب منصب ها گذاشتند و فرار كردند يعنى تمام پادگان ها را رها كردند، سربازها را من ديدم كه توى كوچه ها، توى خيابان ، سر خود دارند مى گردند و حتى چيزى هم كه بخورند نداشتند، يك شترى عبور مى كرد، قافله شترهائى عبور مى كردند، مثل اينكه خربزه بود، اينها كه مى افتاد از رويشان ، اينها حمله مى كردند، كه بخورند و صاحب منصب هايشان بارهايشان را بستند و فرار كردند.

هميشه روحانيت ، هدف است
ما در هر قصه اى كه واقع مى شويم مى بينيم كه روحانيت ، هدف است ، محمد رضا هم در نطق هايى كه كرده بود و مى كرد، اينها را ارتجاع ، اينها عمال ارتجاعند حتى اينها مى گفتند اينها عمال انگليس ها هستند اين را من خودم با گوشم ، در يك اتومبيلى كه در تهران يكوقت نشسته بودم ديدم كه آن يكى به آن مى گويد - ما سه نفر بوديم كه معمم بوديم - من مدت هاست اين هيكل ها را نديدم ، اينها را انگليس ها درست كردند در نجف و قم براى اينكه ملت ما را چه بكنند، ما در آن دوره عمال انگليس بوديم و ارتجاع ، الان هم ما ارتجاعى هستيم ، الان هم روحانيون ما ارتجاعى اند، روشنفكرها آنها هستند، در تمامى مدتى كه رضا خان آمد و كودتا را بپا كرد، تا آخر آن كه ايستاد مقابلشان و مشتش را گره كرد، همين ، همين مرتجعين بودند، همين آخوندهاى مرتجع ما، همين قيام كردند بر ضد او، همين ها روشنگرى كردند به مردم و مردم را خواستند بفهمانند. اينها از اين جمعيت لطمه خوردند و مى خواهند مردم را از اينها جدا بكنند.

آدم قلدر بى سواد!
مردم موظفند كه مساجد خودشان را، مراكزى كه مربوط به روحانيت است حفظ كنند. همان نقشه زمان رضا خان الان شروع شده است . آنوقت هم يكى يكى آمدند، كم كم ، آمدند وارد شدند، شعر، ايشان شروع كرد شعر گفتن : تا آخوند و قجر هست در اين مملكت ، اين كشور دارا به جائى نمى رسد شاعرشان اينطور مى گفت . حالا من شعرش را نمى خواهم بخوانم . مقالاتى كه مى نوشتند مقالاتى بود كه به ضد روحانيت بود و آنوقت با كمال وقاحت مى نوشتند و تبليغات مى كردند، همه گروه ها را وادار كرده بودند كه به ضد اين طايفه انجام وظايف خودشان را بدهند يعنى وظايف انگليس ها را آنوقت . اصلا رضا خان را آورده بودند براى اينكه اين را تشخيص داده بودند كه يك آدم قلدرى است و اول هم يك نفر روزنامه نويس را، سيد ضياء را همراهش آوردند و بعد هم او را بيرونش ‍ كردند و خود اين را گذاشتند كه يك آدم قلدرى است مى تواند كارها را انجام بدهد. اولا سواد ندارد، چيزهاى سياسى را نمى داند و ثانيا آدم قلدرى است هر كارى به او بگويند مى كند. اين در آنوقت اين نقشه اى كه آنها كشيده بودند و احتياط اين بود كه مبادا آخوندها يك كارى بكنند، حالا كه ديدند آخوندها با دعوت خودشان و با همراهى همه قشرهاى ملت از دانشگاه گرفته تا بازار تا كارگر و تا كشاورز، همه اينها با هم بودند و يك همچو كار بزرگى را كردند، حالا بيشتر از آنوقت در صدد هستند.

مغزهاى تربيت شده اروپا
ما نمى دانيم تحمل كنيم اين مطلبى را كه آقايان مى خواهند با آن مغزهائى كه در اروپا تربيت شده است درست بكنند. ما مى خواهيم اسلام را چه بكنيم . يكى از اينها آمده بود گريه مى كرد كه چرا بعضى از اينها را مى كشند، نه اين آخرى ها را، آنهائى كه آقاى خلخالى مثلا مى كشتند. اينها باز توجه ندارند كه اسلام در عين حالى كه تربيت است ، يك مكتب تربيت است لكن آن روزى كه فهميد قابل تربيت نيست ، 700 نفرشان را در يك جا، يهود بنى قريضه را در حضور رسول الله مى كشند گردن مى زنند به امر رسول الله . اينها همين حرف هاى غربى را مى زنند كه ما بايد اصلاح كنيم ، اول همه را اصلاح كنيد بعد حد بزنيد. اين عجيب است كه اول ما بايد اين مملكت را همه را هدايت كنيم كه همه تربيت بشوند، بعد حد بزنيم . اگر يك كسى حالا شرب خمر كرد، حالا حدش نزنيم ، اول چيزش بكنيم تا مغزش اصلاح بشود. اينها يك حرف هاى غلطى است ، بايد حدود جارى بشود.

چه سيلى زد به ما آن آدم !!
آقايان سر يك ملى شدن چيز، امروز ديديد كه التماس مى كنند كه بگذاريد يك قدرى بگذرد، يك قدرى بگذرد ببينيم ملى چطورى است . ما چقدر سيلى از اين مليت خورديم . من نمى خواهم بگويم كه در زمان مليت ، در زمان آن كسى كه اينهمه از آن تعريف مى كنند، چه سيلى به ما زد آن آدم ، من نمى خواهم بگويم كه طلبه هاى مدرسه فيضيه را به مسلسل بستند در آن زمان ، همانطور كه در زمان پهلوى بستند كه من و آقاى حائرى بالاى سر اين جوان هائى كه از مدرسه فيضيه به تير بسته شده بودند، رفتيم و اطباء جرات نمى كردند بنويسند اين زخمى شده است . بروند كنار اينها، بروند گم بشوند اينها، اينها منحل بايد باشند. ما نمى توانيم تحمل كنيم به اينكه هر كس هر جورى دلش مى خواهد خير، من دلم مى خواهد كه حالا دموكرات باشد، من دلم مى خواهد كه ملى باشد، من دلم مى خواهد كه ملى و اسلامى باشد ما از اينها ضربه ديده ايم ، ما اسلام را مى خواهيم ، غير اسلام را نمى خواهيم ، مجلس بايد اسلامى باشد، مجلس بايد افكارش ‍ افكار اسلامى باشد تا ما بتوانيم چه بكنيم .

همين خبيث ها گريه كردند!!
اسلام آمده است كه همه نژادها با هم اند، مثل دنده هاى شانه مى مانند، هيچ كدام بر هيچ كدام تفوق ندارند، نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترك بر هيچ يك از اينها و نه هيچ نژادى بر ديگرى و نه سفيد بر سياه و نه سياه بر سفيد، هيچ كدام بر ديگرى فضيلت ندارند. فضيلت با تقواست ، فضيلت با تعهد است ، با تعهد به اسلام است . اينها تبليغاتى بوده است كه ، تلقيناتى بوده است كه از ابر قدرتها كه مى خواستند ما را بچاپند شده است و مع الاسف بعضى اشخاص مسلمان صحيح هم ، باورشان آمده است . در چندين سال قبل - متحمل است ، گمان مى كنم زمان رضا خان بود - يك مجمعى درست كردند و يك فيلم هائى تهيه كردند و يك اشعارى گفتند و يك خطبه هائى خواندند براى تاءسف از اينكه اسلام بر ايران غلبه كرده ، عرب بر ايران غلبه كرده . شعر خواندند، فيلم به نمايش گذاشتند كه عرب آمد و طاق كسرى را، مدائن را گرفت و گريه ها كردند. همين ملى ها، همين خبيث ها گريه ها كردند، دستمال ها را در آوردند و گريه كردند كه اسلام آمده و سلاطين را، سلاطين فاسد را شكست داده و اين معنا در هر جا به يك صورتى به ملت ها تحميل شده است .

مباحثه اهل علم !
يك - وقت اين است كه انسان در يك مساءله اى صحبت مى كند، مباحثه مى كند، خوب بين اهل علم و طلبه ها متعارف است ، گاهى وقتى ها به فرياد مى كشد مطلب ، به داد و قال مى كشد مطلب لكن وقتى كه مباحثه تمام شد، برادرند. بعد از مباحثه اينطور نيست كه اين مباحثه اسباب دشمنى باشد، دو تا دوستند و دو تا رفيقند، سر يك مطلبى ، مطالبى آن ، آن طرف مطلب را مى گيرد و آن ، آن طرف مطلب و اتفاقا اين يك ورزشى است كه در بين طلبه ها هست و يك ورزش علمى است كه قوى مى كند آنها را، در ساير طبقات شايد نيست اينطور ورزش . اينها تا حد جنگ و دعوا با هم مقابل مى شوند. مرحوم آقاى آسيد احمد زنجانى رحمة الله نقل مى كردند كه در روزنامه ملانصرالدين كه قفقاز طبع مى شده ، او عكسى انداخته بوده از دو تا طلبه ، دو تا اهل علم ، يكى اين طرف ، يك آن طرف نشسته و دعوا كرده اند و دندان يكى بيرون افتاده و كفش يكى هم بالاى سر آن يكى است و او براى انتقاد از اين طايفه اين را نوشته بود، اين را عكسبردارى كرده بود و او نمى دانست كه در عين حالى كه گاهى وقت ها به اين مسائل هم مى رسد لكن به مجرد اينكه مباحثه تمام مى شود، با هم مى شوند رفيق و با هم دوست و برادرند. ما اگر چنانچه در مسائلى كه پيش مى آيد، در هر وضعى كه باشد، البته مسائل زياد الان در مجلس طرح مى شود و شما بعدها هم مواجه هستيد با مسائل زيادى كه براى ملت است و هر كسى نظر دارد و هر كسى اجتهاد دارد، هر كسى بايد مسائل را طرح بكند و بگويد، اما همانطورى كه طلبه ها مسائل را مى گويند، كه منتهى به اين نشود كه حالا كه من مخالف با شما هستم در نظر و شما مخالف من هستيد در نظر، اين منتهى به اين بشود كه نه ، ما دو تا خصم و دو تا دشمن با هم هستيم .

رفتار ملى گراها با آيت الله كاشانى
ما در زمان خودمان هم ، آيت الله كاشانى را ديديم . آقاى كاشانى از جوانى در نجف بودند و يك روحانى مبارز بودند (در) مبارزه با استعمار. آن وقت البته (استعمار) انگلستان بود و مبارزه با او. در ايران هم كه آمدند تمام زندگيشان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مى شناختم . در يك وقت وضع ايشان طورى شد كه وقتى كه از منزل مى خواست حركت كند - فرض كنيد بيايند به مسجد شاه - مسجد شاه مطلع مى شد. اعلام مى شد، به استقبال مى آمدند، اين طور بود وضع ايشان بعدش ديدند كه اگر چنانچه يك روحانى در ميدان (سياست ) باشد لابد اسلام را در كار مى آورد. اين حتمى است و همين طور هم بود - از اين جهت شروع كردند به جو سازى (عليه او). آن طور جو سازى كردند كه يك سگى را... آن طور كه مى شنيدم - عينك زدند و از طرف مجلس (شوراى ملى ) آوردند اين طرف و به اسم آيت الله . و من خودم در يك مجلس بودم كه مرحوم آقاى كاشانى وارد شد در آن مجلس ، مجلس روضه بود. هيچكس پا نشد. من پا شدم و يكى از علماى تهران كه - الان هم هستند - و من جا دادم به ايشان . جا هم ندادند اين جو را درست كرده بودند براى آقاى كاشانى كه ديگر از منزلش نمى توانست بيرون بيايد. در يك اتاقى محبوس ‍ بود در منزلش ، طورى كه نمى توانست بيرون بيآيد.

 


اشتباه شوروى
هيچ خوفى ما از ابر قدرتها نداريم و در عين حالى كه دستمان از همه آن سلاح هاى آدمكش كذا كوتاه هست لكن ايمانمان ما را وادار مى كند كه نترسيم و خوف نداشته باشيم و يك ملتى وقتى يك مطلبى را همه با هم خواستند، نمى شود تحميلشان كرد تحميل در وقتى است كه همه نخواهند، متفرق بشوند، اگر متفرق شدند آنوقت جاى اين مى شود كه يك دسته اى به دسته ديگر يك مطلبى را تحميل كنند، اما اگر چنانچه اينها با هم مجتمع باشند نه ديگر در بين خودشان تحميلى هست براى اينكه جاى تحميل ديگر نمى ماند و نه ديگران مى توانند تحميل بكنند. قدرت ها هر چه هم بزرگ باشند، وقتى مقابله با ملت مى شوند نمى توانند كارى بكنند. من شايد يك دفعه ديگر اين را گفته باشم كه سفير شوروى آمد پيش من گفت كه دولت افغانستان از ما خواسته است كه برويم آنجا و چه بكنيم . من متوجه نبودم كه اينها كار را كرده اند حالا آمده اند دارند مى گويند، دولتى در كار نبوده دولت هم بعد خودشان درست كرده اند، لكن به او گفتم كه اين اشتباه است از شما، ممكن است براى شما كه قدرتمند هستيد، يك كشورى را بگيريد، اين آسان است براى شما، قواى زياد داريد، خوب مى ريزيد اما يك ملت را نمى توانيد مهار كنيد. شما وقتى وارد شديد در آنجا نمى توانيد پيش ببريد و مزاحمت براى شما همچو ايجاد مى شود كه فشل مى شويد.
لكن كارى كرده بودند و بنا هم داشتند بكنند. نه اين بود كه مى خواستند حالا استمزاج كنند، از من اجازه بگيرد شوروى كه مملكت اسلامى را برويم بگيريم . مطلب اينطورى است كه يك ملتى وقتى كه همه با هم باشند، پشتيبان هم باشند، برادر هم باشند، اين قدرت هاى بزرگ بر فرض اينكه بيايند و با توپ و تانكشان هر كارى مى خواهند بكنند لكن وقتى وارد شدند، در ملت هم هضم مى شوند، ملت آنها را هضم مى كند.

آتش زدن سينما ركس آبادان !!
امروز روزى است كه منطبق است با روز آتش زدن سينما ركس در زمان آن شاه معدوم غدار، آنطورى كه شواهد شهادت مى دهد و در آنوقت شواهد زياد بر اين مطلب بود، سينما ركس را عمدا عمال آن شاه معدوم مخلوع آتش زدند و شايد نظرشان به اين بود كه اذهان ملت را منصرف كنند از نهضت و متوجه به آن مصيبت ، و ما زمينه جنايتكارى اين رژيم را مى فهميم كه يك عده بيگناه را محصور كنند در جائى و آتش بزنند كه ذهن مردم از خود آنها منصرف بشود و متوجه به آن مصيبت بشود. او به جزاى اعمال خودش رسيد و الان در محضر خداى تبارك و تعالى بر او چه خواهد گذشت خدا مى داند. من اين مصيبت را به ملت ايران تعزيت عرض مى كنم و اميدوارم كه آن شهدا در محضر خداى تبارك و تعالى روسفيد باشند.

 

من يك مثلى يادم آمد
من شخصا يك گرفتارى خاصى دارم و آن اين است كه اگر من هر روز صحبت بكنم يا روزى دو مرتبه صحبت بكنم ، اطبا مى آيند و به من اشكال مى كنند و جمع مى شوند كه شما صحبت زياد نكنيد و اگر دو سه روز صحبت نكنم ، راديوهاى خارجى مى گويند كه فلان شده و چه شده و حاصل ، مى رود همين دو سه روزه و همين چند وقت و اينها، و من يك مثلى يادم آمد و آن اين است كه يك بچه اى دعا مى كرد كه معلمش بميرد، معلم مرد، پدر او را برد به يك مكتب خانه ديگر (به اصطلاح سابق ) باز دعا كرد معلم بميرد، مرد، باز پدر او را برد به يك جاى ديگر، مكتب ديگر، به اين پسر گفتند كه دعا كن پدرت بميرد والا اين معلم بميرد يك معلم ديگر هم هست . حالا اين خارجى ها و آنهائى كه تبع خارجى ها هستند بايد دعا كنند كه اين سلاح الله اكبر از ملت ما گرفته بشود و اين دعا هم مستجاب نيست والا من نباشم باز خود ملت هست . ملت ما امروز متوقف نيست نهضتشان و پيشبردشان به اينكه من باشم يا زيد باشد يا عمرو باشد، ملت ما امروز راه را پيدا كرده اند و مى دانند چه بكنند و با همين راهى كه پيدا كرده اند و همين ترتيبى كه تاكنون پيش آمده اند به پيش مى روند.

اشكهايش را من ديدم
ما وقتى يك ملتى داريم كه سى و چند ميليون است و بيست ميليون جوان داريم كه آرزوى شهادت بسياريشان مى كنند، ديروز يك پير مرد نزديك به هشتاد، تقريبا هفتاد و هشتاد بود، طورى كه چيز بود، آمد با من مصافحه كرد و رفت آن كنار و دوباره من ديدم ايستاد و دوباره دارد مى آيد، دفعه دوم كه آمد اينجا گريه مى كرد اشكهايش را من ديدم كه آنجا جارى بود مى گفت من مى خواهم بروم جنگ بكنم . من گفتم به او كه من و تو بايد دعا بكنيم ، جوان ها بايد جنگ بكنند. الحمدلله ما كه جوان هايمان ، پيرهايمان ، زن ها، دخترها، همه ، بچه ها، همه مان يك تحولى در ما پيدا شده است كه نمى خواهيم ديگر زير بار ابرقدرت ها برويم .

بايد البته ملتى كه اينطور باشد خودش را مهيا كند براى همه چيز. قدرت هاى بزرگ عالم هست ، شما هم ايستاديد در مقابل قدرت هاى بزرگ عالم ، از ارعاب هايشان نترسيد خيلى ، اما مهيا بشويد براى اين شلوغكارى ها، براى اين كارهائى كه دارد انجام مى گيرد بايد ما مهيا بشويم .


كدام خبيث ترند؟ رضا خان يا محمد رضا؟!
ما بايد از اين كارشناس هاى قدرت هاى بزرگ بعض مطالب را ياد بگيريم ، اينها از طول مدتى كه شايد قريب بيش از سيصد سال است در اين ممالك راه پيدا كردند، همه چيز اين ممالك را، خصوصا آنهائى كه مورد اهميت است خيلى براى آنها مثل ايران ، مطالعه كردند، هر چه ما داريم از دارائى هاى روى زمينى و از چيزهائى كه در رفاه يك كشور دخالت دارد مثل فرهنگ ، اقتصاد، امثال ذلك ، اينها مطالعه كردند و مطالعاتشان بيشتر از ماست . اينها در آنوقتى كه اين وسايل نقليه فعلى نبوده است ، مى آمدند در ايران و با كاروان ها راه مى افتادند، سوار شتر مى شدند و گردش مى كردند اطراف ايران و تمام بيابان هائى كه در ايران بود مطالعه مى كردند و جاهائى كه احتمال ذخائر بود، عكسبردارى مى كردند، كشف مى كردند و همه اين چيزهائى كه ما در زير زمين داريم آنها از ما بهتر مطلعند و در مسائل فرهنگى و سياسى هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ايلات و عشاير اطراف ايران ، همه جا آنقدرى كه آنها مطالعه كردند در روحيات عشاير و مسائلى به دست آوردند، ماها آنقدر مطالعه نكرديم و در مطالعاتى كه اينها از شهرهاى ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقائد ما و گرايش هاى ما، آنها مطالعه كردند بسيار است . ما بايد ببينيم كه اينها بعد از مطالعات زيادى كه كردند كه مى خواهند براى خودشان ، مى خواستند و مى خواهند بهره بردارى كنند، آنها چه چيز را موافق با مصلحت خودشان و بهره بردارى خودشان مى دانستند و چه چيز را و چه گروه را مخالف مى دانستند، آنها كدام دستجات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصا ايران كه يك ويژگى خاصى دارد، كدام گروه را مخالف با اين سلطه مى دانستند و كدام گروه يا گروه ها را مخالف نمى دانستند يا موافق مى دانستند. ما از وقتى كه رضا خان كودتا كرد و آمد ايران كه من يادم هست ، مطالعه كنيم اين مسائلى كه در ايران واقع شد و انگليس ها اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتى كه محمد رضا به جاى او آمد و نمى توانيم بگوئيم كدام خبيث تر بودند، لكن خباثت دومى اثراتش براى ما زيادتر بود كه دومى را متفقين تحميل كردند و خود محمد رضا هم در كتابش نوشت ، حالا شايد نباشد در آن كتاب ، اگر كسى آن چاپ اولش را داشته باشد، نوشت كه اينها صلاح ديدند كه ما باشيم ، من باشم در اينجا حكومت كنم . ما مطالعه كنيم از آنوقت تا زمانى كه اين آدم رفت ببينيم كه اينها با چه گروه هائى مبارزه كردند و با چه گروه هائى مصالحه و سازش . رضا خان اول كه آمد ما شك نداريم كه يك آدم عامى بود و آنها فهميده بودند كه يك آدم قدرتمندى است و جسورى است و كار از او مى آيد. آنها اين را آوردند اين هم در راديو دهلى - اگر - شماها يادتان نيست ، شايد آنهائى كه سن شان بالا باشد، يادشان هست كه در راديو دهلى گفتند (كه راديو دهلى از چيز انگليس ها بود آنوقت ) كه رضا خان را ما آورديم روى كار و بعد از اينكه مخالفت كرد و با آلمان ها مثلا يك رفت و آمدى داشت ما او را بيرون برديم . اين يك آدمى بود كه با مطالعات آنها، ادراك كردند كه يك آدم قلدرى است و شعور سياسى هم ندارد آنقدرها، اين را خوب مى شود آلت دست قرار داد، آوردند و كودتا كردند و آنوقت اشخاص زيادى را از همه طوايف گرفتند و ابتداى امر و وجب به وجب به نظر مى رسد كه روى يك نقشه اى كه آنها برايش مى دادند عمل مى كرد، ابتدائا شروع كرد به رياكارى و مجالس روضه مى رفت و خودشان مجلس روضه بپا مى كردند و از قرارى كه آنوقت مى گفتند در همه تكيه هاى تهران هم آنوقت مى گفتند پابرهنه مى رود، همه جا مى رفت و با مردم خوش و بش مى كرد و اين كارها را مى كرد تا آنوقتى كه قدرت دستش آمد و محكم شد پايش . ببينيم كه در آنوقتى كه قدرت دستش آمد با كى و با چه گروهى مخالفتش زياد بود و با چه طرح هائى مخالفتش زياد. اين را بسيارى البته يادشان است كه شروع كرد مخالفت با روحانيون با اسم اينكه مى خواهيم اصلاح بكنيم ، مجلسى در جاهاى ديگر و در مدرسه فيضيه كه ما شاهدش بوديم مجلس امتحان درست كردند و اشخاصى كه مال خودشان بود مى آمد آنجا براى امتحان و اينها به خيال اينكه به ، تبليغاتشان اين بود كه ما مى خواهيم اين اشخاصى كه صحيح اند و اهل علم صحيح هستند، از آنهائى كه نه ، لياقت اين لباس را ندارند، مى خواهيم تميز بدهيم . حتى بعضى از آقايان محترم قم هم اين معنا را باور كرده بودند. خدا رحمت كند مرحوم آقاى فيض را، به من فرمودند كه ، در مدرسه فيضيه ، كه خوب ، اين كه بدكارى نيست كه اينها بيايند خوب ها را از بدها جدا كنند. من به ايشان عرض كردم كه بله ، اينها مى خواهند خوب ها را از بدها جدا كنند كه خوب ها را از بين ببرند، نه بدها را، و همين طور هم شد. ابتدا براى اين معنا آمدند و چه تلخى ها بر ماها گذشت از اين امتحان و از اين بساط، بعد هم با يك بهانه ديگر شروع كردند به اينكه بايد ملت لباس واحد داشته باشد و عمامه ها را از سرها برداشتند و آنقدر خرابكارى - كه - كردند كه روى تاريخ را سياه كردند. و البته اينها يك مسائل طولانى است كه شايد در تاريخ ، حالا كه مى توانند بنويسند اشخاصى كه اطلاع دارند، بعد هم يا در همان وقت ها هم مجلس روضه را با كمال جديت منع كردند كه شايد در شهرها يك مجلس علنى كه مثل مجالس متعارف ، آنوقت ها بپا نبود.
من در قم يادم هست كه يكى از آقايان ، بين الطلوعين (قبل از طلوع فجر) يك مجلس چند نفرى داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرق مى شدند و گمانم اين است كه همين مجلس را هم آمدند جلويش را گرفتند. اين دو جناح - جناح - كه هر دوش از جناح روحانى است ، جناح روحانيت و جناح خطبا، اين دو جهت وجه نظر آنها بود و به هر دو حمله كردند، عمامه ها را از سر آنها برداشتند. يكى از كسانى كه در قم مشغول اين اين خرابكارى بود، يك روز گفت كه در تمام ايران شش نفر بايد عمامه اى باشد و حال آنكه آن هم دروغ مى گفت ، اگر مى توانستند يك نفر هم نمى گذاشتند باشد. اين حمله اى كه اينها كردند به روحانيت و حمله اى كه كردند به مجالس تعزيه ، ما از آن مى فهميم كه اين دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابرقدرت ها و اين معنا كه اينها مانع از آن مقاصدى كه آنها دارند، بيشتر هستند اينها، اين دو جناح بيشتر بوده و لهذا بيشتر آزار واقع شدند. بعد هم كه قضيه كشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوائى را درست كردند، آن هم روى همين بود كه اينهائى كه علاقه به اسلام داشتند و علاقه به ديانت و احكام ديانت داشتند، اينها را سركوب كنند و خدا مى داند كه در كشف حجاب چه جنايت هائى اينها كردند. حتى به علماى بزرگ هم پيشنهاد مى كردند كه شما مجلس بگيريد با خانم هايتان ، با زن هايتان در مجلس براى اينكه فرمودند. نقل كردند كه يكى شان رفته بود پيش مرحوم آقاى كاشانى گفته بود كه فرمودند كه شما بايد در آن مجلسى كه چيز است شركت كنيد. ايشان فرموده بودند فلان خوردند. او گفته بود كه آن بالائى ها گرفتند. گفته بود من هم همان بالائى ها را مى گويم . بله ، اينها مى خواستند با ارعاب و هو و جنجال كار را انجام بدهند، لهذا به ايشان هيچ تعرضى نكردند و پيش ‍ علماى شهرها مى رفتند مى گفتند، هر كدام ضعيف بودند و ضعيف القلب بودند، شركت مى كردند و هر كدام قوى بودند، نمى كردند.

قدرت روحانيت و توطئه عليه آنان
من مسائلى را در آن مطالعه كردم كه براى خاطر آن مسائل ، گاهى يك صحبتى مى كنم . ما اگر چنانچه در تاريخ اين صد ساله اخير مطالعه كنيم خواهيم ديد كه براى چه است كه گروه ها از خارج و داخل ، توطئه كن ها از خارج و داخل ، به ضد روحانيت قلم دست مى گيرند و به ضد روحانيت صحبت مى كنند و در روزنامه يشان مى نويسند.
اين منشاءش چى هست . در قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق سامره وقتى كه ديد ايران در معرض ‍ فشار خارجى ها هست و آن قرارداد ننگين را در آن زمان بسته بودند، اين پيرمرد كه در كنج يك ده بود يك سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر استقامت كنند. آن ، مرحوم ميرزاى بزرگ بود رحمة الله كه در سامره تحريم كرد تنباكو را، براى اينكه تقريبا ايران را در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است . و حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قليان ها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند بر آن قرارداد، و لغو شد قرارداد و يك همچو چيزى را اينها ديدند كه يك روحانى پيرمرد در كنج يك دهى از دهات عراق يك كلمه مى نويسد و يك ملت قيام مى كند و قراردادى كه مابين شاه جائر و انگليس ها بوده است ، به هم مى زند و يك قدرت اينطورى دارد روحانيت باز ملاحظه كردند كه در وقتى كه انگليس ها هجوم آورده بودند به عراق و عراق را در معرض استعمار قرار داده بودند، يك پيرمرد به مردم امر كرد و حكم دفاع داد و قيام كردند مردم و ملت عراق را نجات دادند. اين يك قدرتى بود از يك پيرمرد و آن ميرزاى شيرازى دوم ، مرحوم آقا ميرزا محمد تقى رضوان الله عليه است و در مشروطه ديدند كه يك ملا يا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حكومت خودكامه اى كه در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر كردند. و در اين مسائل آنهائى كه مخالف هم بودند از پا ننشستند، آنها هم فعاليت خودشان را مى كردند كه حالا بخواهيم همه را بگوئيم طولانى است ، لكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحوم شيخ فضل الله رحمة الله ايستاد كه : مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين موافق اسلام باشد. (174)

در همان وقت كه ايشان اين را امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش ايشان بود مخالفين ، خارجى ها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مى ديدند كارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف ، روحانى نما، او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند. اين شايد گاهى شما يا مردم خيال بكنند كه من اگر چنانچه از روحانيت طرفدارى مى كنم براى اين است كه من هم يك معمم هستم و اين گروه گرائى ها است و من كرارا گفتم كه من با كه معمم است و اسم خودش را روحانى گذاشته است موافق نيستم ، و من كرارا گفتم كه روحانى كه برخلاف مسلك روحانيت و اسلام عمل بكند و توطئه گر باشد اين از ساواكى بدتر است ، براى اينكه ساواكى ، ساواكى است و اين ساواكى به صورت معمم و - به صورت - لباس روحانيت پوشيده است . قضيه اين نيست كه من بگويم هر كه عمامه سرش است ، اين مورد تاييد است خير، من از بسياريشان متنفرم و بسياريشان هم اعتقاد به آنها ندارم و كرارا هم گفتم كه اينجاهائى كه دادگاه هست ، آنجاهائى كه مثلا كميته ها هستند بايد مواظب باشند كه اگر يك روحانى برخلاف كرد، خودش را شكايت كنند و همان روحانى را هم بياورند محاكمه كنند، لكن مساءله اين نيست كه با روحانى بد، اينها بدند، مساءله اين است كه با آن روحانى كه جلوى انگلستان را در زمان ميرزاى شيرازى گرفته و جلوى استبداد را در زمان مشروطه گرفته است و جلوى انگلستان را در زمان مرحوم آقا ميرزا محمد تقى گرفته است و جلوى ابر قدرت ها را گرفته است ، با اين مخالفند.
توطئه براى اين است كه اينها در كار نباشند. اينها مى گويند كه روحانى ها بروند در مسجدها و همان جا نماز بخوانند. بسيار خوب ، شما مى گذاريد روحانى ها در مسجد نماز جماعت بخوانند؟ شما توى همان مسجد هم مى رويد يك عده اى را از اشرار مى بريد، يك نفر آدمى كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارد، جلو وا مى داريد، صورت نماز درست مى كنيد براى اينكه مسجد را هم از اينها بگيريد. قضيه اين نيست كه اگر چنانچه روحانيين دست برداشتند از كارهاى ارزنده اى كه دارند مى كنند و رفتند تو مسجدها، رهايشان كنند، مى خواهند مسجدها را از مسلمان ها بگيرند. شما ديديد در زمان محمد رضا براى هر مسجدى در مساجد تهران ، كه مسلم جاهاى ديگر هم شايد بوده - نمى دانم - يك نفر سرهنگ باز نشسته منحرف ساواكى را گذاشتند آنجا براى مراقبت كردن اوضاع . اگر اينها دست بردارند از اين كارى كه انجام دادند و به وسيله آنها انجام گرفته است ، از اينها دست برمى دارند اينها؟ يا خير. مسجد هم نبايد داشته باشند؟ آن روز مى گفتند عمامه هم نبايد داشته باشند، حالا هم به آن خواهند رسيد اگر شما مسلمان ها سست بگيريد. اينها به روحانى هم كارى ندارند، اينها به اسلام كار دارند.
آن كه روحانى را تقويت مى كند كه يك كلمه اش را همه مى پذيرند، آن اسلام است ، اساس اسلام است ، آنها با آن اساس مخالفند. آنها، آنهائى هستند كه دوستانشان قرآن كريم را در دست گرفت و گفت : تا اين (با كلمه فحش قرآن را دستش گرفت ) تا اين بين مسلمين است انگلستان نمى تواند سيادت كند. اينها مقلدين آنها هستند.