نبوت از ديدگاه امام خمينى

مؤ سسه تنظيم و نشر آثار امام

- ۱۹ -


اشكال بر ظنى بودن احاديث
جواب اين اشكال ، آن است كه خدا در ابلاغ فرمانها و رساندن قانون خود به مردم ، يك امر تازه برخلاف سيره و طريقه عقلاى عالم نياورده ، چنانكه تمام عقلا در تمام كشورهاى جهان به خبر اشخاصى كه مورد وثوق و اطمينان آنهاست عمل مى كنند، و اگر عمل به خبر دادن اشخاص ممنوع شود بايد اساس زندگى خود را به هم زنندو نظام كشورهاى جهان بايد بكلى به هم بخورد، همين خدا در تبليغ قانونهاى كشورهاى جهان بايد بكلى به هم بخورد، همين طور خدا در تبليغ قانونهاى خود، علاوه بر آن احكام و قوانينى كه در قرآن است و قطعى است ، و علاوه بر آن احكامى كه از روايات متواتره ثابت شده و آن هم به طور قطع ثابت است ، به همان سيره و روش عقلا رفتار كرده ، و قانونهاى خود را به همان روش ‍ متعارف ميان جهانيان تبليغ نموده ، و عجب آن است كه نويسنده با اينكه اعتراف كرده كه روش و سيره عقلا، پذيرفتن عقل است ، و عمل به اخبار را عمل به ظن مى داند و حاصل كلام او اين مى شود كه سيره عقلا بر عمل نمودن به چيزى است كه خلاف عقل است ، و اين از غايت بيخردى و جهل است كه كسى كار تمام عقلاى عالم را برخلاف عقل بداند.
پس ، بايد گفت كه عقلا يا عمل كردن با اخبار را عمل به ظن نمى دانند، بلكه عمل به وثوق مى دانند و در قرآن هم از ظن نهى كرده ، نه از وثوق ، و يا عمل به ظنى كه از خبر اشخاصى مورد اطمينان حاصل شد مخالف عقل نمى دانند و خدا هم اينگونه ظن را جلوگيرى نكرده ؛ زيرا جلوگيرى از آن برخلاف نظام جهان و نظام زندگانى جهانيان است و خدا نظام جهان را هرگز به هم نخواهد زد و طريقه قطعيه عقلا را خراب نخواهد كرد.
برخى موجبات وثوق حديث
در اينجا بايد خوانندگان را متوجه كنيم به يك نكته قابل توجه ، و آن اين است كه احاديثى كه از پيغمبر اسلام و پيشوايان دين به ما رسيده ، و در كتابها ثبت است ، از همين زمان ما تا زمان پيشوايان دين و ائمه معصومين - سلام الله عليهم - در همه طبقات ، اشخاصى كه آن روايات را نقل كردند، حالاتشان در علم رجال ذكر مذكور است و از اين علم معلوم مى شود كه حديث از چه اشخاصى دست به دست به ما رسيده ، و شرح حالات آنها و خوبى و بدى و چگونگى زندگانى آنها، همه در كتابها ضبط است . پس ، ميان اخبار بيشتر تواريخ و اخبار كتب احاديث ، اين فرق روشن هست كه در تاريخ ، وثوق و اطمينان نيست ؛ زيرا از احوال اشخاصى كه نقل شده ، و وسيله هايى كه خبر به ما رسيده ، درست اطلاعى نداريم لكن در اخبار ما اينطور نيست ، علما و محدثين ما هر حديثى را كه مى آورند مى توانند از روى كتابهاى رجال ثابت كنند كه اين خبر مورد وثوق است يا صحيح است ، يا مورد اطمينان نيست و نبايد به آن عمل كرد. الان كتابهاى هزار سال پيش ‍ از اين را مانند كتاب كافى كه از بزرگترين كتابهاى حديث است با وسيله اشخاص ‍ مورد اطمينان و وثوق به طور مسلسل نقل مى كنيم ، و احوال رجال خود كافى نيز معلوم و مضبوط است ، پس اگر اخبار تاريخ را هم كسى نيذيرد، براى آنكه از ناقلين اخبار آن بى اطلاعى است ، حق ندارد اخبار كتابهاى حديث را نپذيرد.
پس از آنكه نويسنده جمله (اى ) از احاديث غير عملى را كه چگونگى آنها را ذكر كرديم آورده ، مى گويد: شايد شما بگوييد كه ما در برابر، احاديث خوب هم داريم ؛ ولى اين سخن بر فرض هم درست باشد بدان مى ماند كه كسى بخواهد از كاسه (اى ) كه نصفش شكسته ، كار بكشد، به نام آنكه نصف ديگرش سالم است ، چنانكه خود شما اگر يك سخن نادرست از كسى بشنويد، ديگر به گفته هايش ‍ بى اعتنا مى شويد.
آفرين بر اين هوش سرشار و دليل منطقى كه با يك مثال بى تناسب مى خواهيد يك مطلب روشن را سرپوشى كنيد. اگر يك يا چند حديث در كتاب بحار الانوار كه خود صاحب كتاب نيز التزام به درست بودن آن ندارد وارد شد، كه يا مراد غير معلوم بود و يا فرضا برخلاف عقل بود، بايد دست از كتاب وسائل هم كه احاديث مورد عمل است برداشت و عمل به آن را مانند كار كشيدن از كاسه نيمه درست حساب كرد، با آنكه مثال درست آن ، اين است كه اگر دو كاسه باشد؛ يكى شكسته باشد و يكى درست ، انسان گناه شكسته را گردن درست نبايد بگذارد. سخن شما به آن ماند كه براى بد بودن يك دارو كه خود داروگر نيز به بدى آن اعلان كرده ، از داروهاى خوب آن نيز پرهيز كنيد و به واسطه بدى نان يك خبازى از تمام خبازيهاى شهر اجتناب نماييم ، خوب باشد يا بد باشد.
و اين بيخرد، باز ندانسته كه هزاران نفر راوى حديث در علم رجال هست كه اين احاديث از چند نفر آنها نقل شده ، و به واسطه چند حديث از چند نفر كه يا مراد معلوم نيست و يا فرضا با عقل درست نمى آيد، نمى تواند دست از همه احاديثى كه هزاران اشخاص ديگر نقل كردند برداشت ...
يك نكته دانستنى
در اينجا بايد به يك نكته ديگر توجه پيدا كرد و آن اين است كه ما يك خبرى كه فرضا خلاف واقع باشد اگر از كسى شنيديم ، يك وقت معلوم مى شود كه گوينده آن خبر را از خود جعل كرده ، و به دروغ براى ما نقل نموده است ؛ در اين صورت ما اعتنا به اخبار ديگر او نيز نمى كنيم ؛ لكن اگر گوينده را به امانت و درستى شناختيم و از او يك خبر نادرست شنيديم و اطمينان پيدا كرديم يا احتمال صحيحى داديم به اينكه گوينده متعمدا دروغ پردازى نكرده ، و از روى اشتباه و خطا اين خبر را نقل كرده ، اين اسباب اين نمى شود كه ما به اخبار ديگرش كه نادرستى آن را نفهميديم اعتنا نكنيم . پس ، اينكه نويسنده مى گويد: ((خود شما اگر يك سخن نادرست از كسى بشنويد ديگر به گفته هايش بى اعتنا مى شويد))در همه جا درست نيست . خود شما از يك نفرى كه مورد وثوق و اطمينان است ، اگر يك خبرى كه به نظرتان نادرست است بشنويد و احتمال خطا و اشتباه درباره او بدهيد، به مجرد نقل كردن يك خبر نادرست ، از اخبار ديگرش ‍ دست نمى كشيد و اگر بنا باشد با نقل يك خبر نادرست ، مردم دست از تمام اخبار اشخاص بردارند، بايد نظام زندگى را به هم زنند؛ زيرا هيچ كس از خطا و اشتباه خالى نيست و ناچار در ميان خبرهاى او يك يا چند چيز نادرست پيدا مى شود.
پس ، بايد مردم از پذيرفتن اخبار بكلى خوددارى كنند، با آنكه همه مى دانيم نظام جهان و زندگى به پذيرفتن اخبار برپاست ، پس اگر در روايات صحيحه كه اشخاص درست مورد اطمينان آنها را نقل كردند، يكى دو تا روايت برخلاف عقل شنيديم و احتمال خطا و اشتباه كارى در كار بود، نمى توانيم دست از تمام اخبار آن اشخاص برداريم به عذر آنكه در يك مورد خطا كرده است . آرى ، اگر كسى اخبار خلاف واقع خيلى نقل كرد، گرچه از روى خطا اشتباه هم باشد به اخبار او اعتمادى نتوان كرد.
اكنون خوب است خوانندگان رجوع كنند و به اين اخبارى كه به خلاف عقل آنهاست ، ببينند آيا جز اين است كه يك نفر راوى كه هزار حديث مثلا نقل كرده ، و همه مطابق عقل و علم است ، يكى دو حديث هم برخلاف عقل و علم نقل نموده ، و احتمال مى دهيم اين حديث يا به واسطه گذشتن زمانها اشتباهى در نقل شده باشد يا فرضا راوى خطا و اشتباهى كرده باشد، در اين صورت آيا ما مى توانيم دست از هزار روايت ديگر كه در دست است برداريم ؟
شما در يك مجله كه نويسنده او را بدرستى و امانت مى شناسيد، صدها خبرهاى درست موافق با عقل ديديد، در بين شماره هاى آن ، يكى دو خطا بود كه احتمال داديد در مطبعه اشتباهى شده ، يا نويسنده به اشتباه و خطا آن خبر نادرست را نقل كرده . آيا تمام مجله هاى او را كنار مى گذاريد و اعتنا به اخبار ديگرش نمى كنيد؛ يا همان مورد خطا را كنار گذاشته ، ديگر مواردش را مى پذيريد؟ اگر چنين است ، ماجراجويى و غلط اندازى اين نويسندگان را بايد بپذيريد و راه غلط اندازى آنها را بفهميد. اينها چه واسطه چند حديث كه بر خلاف عقل آنهاست ، با آنكه ممكن است خطا و اشتباهى در كار باشد يا معانى ديگرى كه به فهم ما نيايد داشته باشد، مى خواهند از هزاران حديث درست كه با علم و عقل موافق و از اشخاصى مورد اطمينان و وثوق نقل شده ، دست بردارند، و جرم خيالى كتاب چهارده بحارالانوار را به گردن تمام كتابهاى حديث كه يكى از اينگونه روايات در آنها نيست بگذارند، و از زير فرمانهاى خدا يكسره شانه تهى كنند، در صورتى كه همين نويسندگان ، اخبار بعضى روزنامه هاى كنونى كشور را با آنكه اطمينان به نويسندگان آن نيست و در آنها خلاف حقيقت بسيار ديدند با جان و دل مى پذيرند.
اكنون چه شده است كه اخبار روزنامه (اى ) كه نويسنده اش از هيچ گونه دروغ و نادرستى احتراز نمى كند باى فرضا يك كتاب ، بايد دست از تمام كتابهاى حديث برداشت . حكميت آن را واگذار مى كنيم به وجدان پاك و انصاف خوانندگان محترم .
كشف الاسرار - صفحه : 315 -330
پيرامون اجرا و تطبيق دين
توطئه ناهمگونى اسلام و تمدن جديد
از توطئه هاى مهمى كه در قرن اخير، خصوصا در دهه هاى معاصر و بويژه پس از پيروزى انقلاب آشكارا به چشم مى خورد، تبليغات دامنه دار با ابعاد مختلف براى مايوس نمودن ملتها و خصوص ملت فداكار ايران از اسلام است . گاهى ناشيانه و با صراحت به اينكه احكام اسلام كه هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است نمى تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند يا آن كه اسلام يك دين ارتجاعى است و با هر نوآورى و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمى شود كشورها از تمدن جهانى و مظاهر آن كناره گيرند و امثال اين تبليغات ابلهانه .
وصيتنامه سياسى - الهى حضرت امام - صحيفه نور جلد:21 - صفحه :177 - تاريخ سخنرانى :15/3/68.
ارتجاعى معرفى كردن اسلام
دست استعمار در ممالك اسلامى ، يكى از فعاليت ها را كه مى كند اين است كه اسلام را به يك طريقت عقب افتاده كهنه شده معرفى كند سران قوم مى گويند كهنه پرستى است ، ارتجاع است اسلام را معرفى اين طور مى كنند.
بيانات امام در مورد نقشه هاى استعمار براى غارت ممالك اسلامى - صحيفه نور جلد:1 - صفحه :90 - تاريخ سخنرانى :18/6/43.
ارتجاعى معرفى كردن اسلام
آنهايى كه يك قدرى جراتشان زيادتر بوده است گفتند كه ارتجاع است ، اصل دين در بين بشر كه آمده است براى اين است كه مردم را خواب كند. اينها مى گويند دين از اول به دست قدرتمندها و سرمايه دارها پيدا شده است براى اينكه اين به واسطه ديانت مردم را آرام كنند و آنها مال مردم را بخورند كم كم اين مطالب باور حتى خود مسلمان ها، حتى بعضى از روحانيون و معممين هم آمده است كه نه ، اين يك چيزى است كه حالا نمى شود اين را پياده اش كرد، اين چيزى است كه مال هزار و چند صد سال پيش از اين بوده است ، اينطور معرفى كرده اند اسلام را به خود جوامع مسلمين .
بيانات امام در مورد مطالعات اجانب در عادات و روحيات شرقيان - صحيفه نور جلد:2 - صفحه :163 - 164 - تاريخ سخنرانى :23/7/57.
نسبت ارتجاعى به اسلام
قلمهاى مسموم كه حتى حالا هم بعضى از آن انگل ها در ايران هستند، اسلام را معرفى كردند به اينكه اين يك ترتيبى است كه مال سابق بود كهنه است حالا ديگر، اين مال هزار و چهار صدسال پيش از اين است و بايد حالا فكر نويى كرد. آنها از آن طرف هر چه توانستند راجع به اسلام گفتند و حالا هم ميگويند و مهمش اين است كه از اسلام مى ترسند. اينهايى كه قلم هاى مسمومشان يا قدم هاى بسيار كثيفشان بر ضد اسلام و جمهورى اسلام و اينها برداشته مى شود، اينها بعضيهايشان يا خيليهايشان اصلا نمى دانند چيست اسلام ، غافل هستند اصلا نمى فهمند، يك چيزى از يك مقاله اى در اروپا منتشر شده است خوانده اند، همان را ميزان فهم خودشان و همانطورى كه ( غربزده اند ديگر) هر چه آنها بگويند اينها بى دليل مى پذيرند، هيچ دليلى ديگر نمى خواهند، هر چه آنها در مقالاتشان بنويسند اين دليلشان اين است كه او نوشته .
شما در كتابهايى كه در اين قرنها از نويسندگان ما، از به اصطلاح محققين ما نوشته اند ( الا بعضى ) ملاحظه كنيد كه اينها هر مطلبى را كه مى گويند آخرش ‍ دليلشان اين است كه فلان پروفسور در كجا اين را گفته ، فلان مثلا كى در كجا اين را گفته . تمام استشهادشان به قول آنها نظير استشهاد ما به قول خداست . ما هم استشهاد مى كنيم به قول پيغمبر و خدا در حرفهايمان ، آنها هم استشهادشان همين نحو است كه هر چه كه فلان پروفسور گفت ، همين ، تمام است ...
نمى دانند برنامه هاى اسلام چى هست اين را، اصلا نمى دانند اينها را و يك دسته هايى هم هستند كه اينها مى دانند اما اجيرند براى اينكه اگر چنانچه اسلام آنكه هست در خارج بيايد و عرضه بشود، كلاه آنها پس معركه است ، نمى توانند اجانب در اينجا حكومت كنند.
بيانات امام در جمع اعضاى انجمن اسلامى نيروى هوايى - صحيفه نور جلد:9 صفحه :9- 10 - تاريخ سخنرانى :10/6/58.
عدم ورود نقص در احكام خداوند
بعضى از اشخاص خيلى مبتذل از خارج آمدند و اينجا صحبت مى كنند و در راديو صحبت آنها را مى كنند كه اسلام نمى شود پياده بشود و خوب غلط مى كند اين آدم كه اين حرف را مى زند...
چه مى دانيد اسلام چه است ؟... اسلام قابل پياده شدن است ، اگر اسلام قابل پياده شدن نباشد پس ما بگوييم خداى تبارك وتعالى نقص داشته در احكامش !
بيانات امام در جمع روحانيت غرب تهران - صحيفه نور جلد: 5 - صفحه : 138 - تاريخ سخنرانى : 11/12/57.
عدم فهم اسلام
آنهايى كه فرم غربى را بر فرم الهى ترجيح مى دهند اينها از اسلام اطلاع ندارند. آنهايى كه مى گويند نمى شود اسلام را در اين زمان پياده كرد، براى اينكه اسلام را نشناخته اند، نمى فهمند چه مى گويند.
بيانات امام در روز ورود به قم - صحيفه نور جلد:5 - صفحه :128 - تاريخ سخنرانى : 10/12/57.
جاودانگى ملاكها و ارزشها
اينان كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند يا غرضمندانه خود را به بى اطلاعى مى زنند زيرا اجراى قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيرى از ستمگران و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشا و انواع كجرويها و آزادى بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايى و جلوگيرى از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براى جلوگيرى از فساد و تباهى يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل ، چيزهايى نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگى اجتماعى كهنه شود. اين دعوى به مثابه آن است كه گفته شود قواعد عقلى و رياضى در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاى آن قواعد ديگر نشانده شود.
در سطح كشور و در اگر در صدر خلقت ، عدالت اجتماعى بايد جارى شود و از ستمگرى و چپاول و قتل بايد جلوگيرى شود، امروز چون قرن اتم است آن روش ‍ كهنه شده و ادعاى آن كه اسلام با نوآوردها مخالف است ، همان سان كه محمدرضا پهلوى مخلوع مى گفت كه اينان مى خواهند با چارپايان در اين عصر سفر كنند يك اتهام ابلهانه بيش نيست ، زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاى پيشرفته (است ) كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدى با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد، بلكه علم و صنعت مورد تاكيد اسلام و قرآن مجيد است .
وصيتنامه سياسى - الهى حضرت امام (ره ) - صحيفه نور جلد:21 - صفحه :177 - 178 - تاريخ سخنرانى :15/3/68.
اسلام ، دين همه اعصار
شما اسلام را ميگوييد براى اين زمان نيست براى اينكه اسلام را نمى دانيد، براى اينكه اعتقاد نداريد كه آن كه قانون اسلام را آورده است ، خداست ، خداست كه محيط بر همه چيزهاست ، بر همه اعصار است ، قرآن است كه كتاب همه اعصار است ، دستورات رسول الله است كه براى همه اعصار است . شما اطلاعى نه از قرآن داريد و نه از سنت داريد و نه از اسلام .
بيانات امام در جمع اقشار مردم - صحيفه نور جلد:7 - صفحه :121- 122 - تاريخ سخنرانى :25/3/58.
دينى براى همه اعصار
بايد بدانيم حكمت آن كه اين كتاب جاويد ابدى كه براى راهنمايى بشر به هر رنگ و مليت و در هر قطب و قطر، تا قيام ساعت نازل گرديده است ، آن است كه مسائل مهم حياتى را چه در معنويات و چه در نظام ملكى زنده نگه دارد و بفهماند كه مسايل كتاب براى يك عصر و يك ناحيه نيست . و گمان نشود قصد ابراهيم و موسى و محمد - عليهم و على آلهم السلام - مخصوص به زمان خاصى است .
پيام امام به زائرين بيت الله الحرام - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :21 - تاريخ سخنرانى :16/5/65.
تمدن اسلامى ، يعنى اعتلاى معنوى
آنهايى كه مى خواهند عيب گيرى كنند مى گويند كه با همه تمدن ها مخالف است اسلام با همه تمدن ها مخالف است . اين اشتباه است ، اسلام با هيچ تمدنى مخالف نيست ، اسلام يك تمدنى را ايجاد كرد، ششصد، هفتصد سال يك دنيا را تقريبا اكثر معموره را چيز كرد، با اينكه باز اسلام نبود درست . با تمدن ، اسلام مخالف نيست ، با دلبستگى و محدود شدن مخالف است كه همه آمال و آرزوى ما همين باشد، همه هم ماهمان علفمان باشد، تمام همت ما اين باشد كه خوب بخوريم ، خوب بخوابيم و خوب شهوات . دلبستگى را مخالف است . اين هم انسان علفش باشد يا الفش باشد، با اين مخالف است اسلام . تمدن به اعلى مرتبه ، مهار، مهار در معنويت . همه مظاهر تمدن را انبيا قبول دارند لكن مهار شده ، نه مطلق و رها. شهوات را جلويش را نگرفتند، جلوى اطلاقش را گرفتند، جلو رهايى و آزادى را گرفتند.
بيانات امام در در جمع بانوان مكتب ولى عصر (عج ) - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :63 - تاريخ سخنرانى :16/4/58.
معناى واقعى ترقى
اسلام دينى است كه با تنظيم فعاليت هاى مادى ، راه را به اعتلاى معنوى انسان مى گشايد.
ترقى واقعى همين است كه رشد خود انسان هدف فعاليت هاى مادى گردد و اسلام دين اين ترقى است .
مصاحبه امام به مجله آلمانى اشپيگل - صحيفه نور جلد:3 - صفحه :53 -54 - تاريخ سخنرانى :16/8/57.
معناى واقعى ترقى
شناخت اصيل اسلام ، ما را به ترقى جامعه اى كه سرشار از استعدادها و تقواى انسانى و عدالت اجتماعى است راهنمايى مى كند
مصاحبه امام با خبرنگار فيگارو - صحيفه نور جلد:2 - صفحه :159 - تاريخ سخنرانى :22/7/57.
اسلام ، مكتب ترقيخواه
ما وقتى از اسلام صحبت مى كنيم به معنى پشت كردن به ترقى و پيشرفت نيست ، بلكه برعكس به عقيده ما اساسا اسلام يك مذهب ترقيخواه است .
مصاحبه امام با خبرنگار فيگارو - صحيفه نور جلد:2 - صفحه : 158 - تاريخ سخنرانى :22/7/57.
اسلام ، مكتب ترقيخواه
اسلام همه ترقيات و همه صنعت را قبول دارد، با تباهى ها مخالف است ، با آن چيزهايى كه تباه مى كند جوانهاى ما را، مملكت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقيات ، همه تمدنها موافق است . اسلام وابستگى شما را و ما خودمان رابه ديگران منكر است ، مى گويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد، نبايد مستشارها بيايند ما را اداره كنند. خودمان ، ماخودمان را اداره مى كنيم . نبايد نظام ما را مستشارهاى آمريكايى بيايند درست بكنند.
بيانات امام در جمع عشاير آذربايجان شرقى و كاركنان اداره دارايى كرمان - صحيفه نور جلد:9 - صفحه :166 - تاريخ سخنرانى :28/6/58.
محوريت تفكر و انديشه در قوانين اسلام
سوال : حكومت مدرن چگونه مى تواند در يك جامعه اسلامى وجود داشته باشد؟
جواب : اسلامى كه بيشترين تاكيد خود را بر ((انديشه )) و ((فكر)) قرار داده است و انسان را به بازدارى از همه خرافات و اسارت قدرت هاى ارتجاعى و ضدانسانى دعوت مى كند، چگونه ممكن است با تمدن و پيشرفت و نوآورى هاى مفيد بشر كه حاصل تجربه هاى اوست سازگار نباشد؟!
مصاحبه امام با خبرنگار روزنامه ايتاليايى لوتاكونتينوا - صحيفه نور جلد:4 - صفحه :168 - تاريخ سخنرانى :19/10/57.
عدم وابستگى ارزشهاى معنوى به زمان و مكان خاص
سوال : امام ! شما كه كوشش مى كنيد جامعه اى برقرار كنيد كه نمونه ارزش هايى باشد كه در صدر اسلام ديده ايم ، در زمان پيغمبر اسلام در مدينه و جامعه كوفه در زمان حضرت امير ديده شده است ، شما تصور مى كنيد كه اين ارزش ها كه در آن جامعه بوده قابل انطباق با دنياى جديد قرن بيستم هست يا خير؟ و چگونه ؟
جواب : بسم الله الرحمن الرحيم ارزش ها در عالم در دو قسم است : يك قسم ارزشهاى معنوى ، از قبيل ارزش توحيد و جهاد مربوط به الوهيت و از قبيل عدالت اجتماعى ، حكومت عدل و رفتار عادلانه حكومت ها با ملت ها و بسط عدالت اجتماعى در بين ملت هاو امثال اينها كه در صدر اسلام يا قبل از اسلام از آنوقتى كه انبيا مبعوث شدند وجود داشته و قابل تغيير نيست عدالت معنايى نيست كه تغيير بكند، يك وقت صحيح و زمانى غير صحيح باشد ارزش هاى معنوى ارزش ‍ هاى هميشگى هستند كه قبل از صنعتى شدن كشورها، ضمن و بعدا در آن نيز وجود داشته و دارد، عدالت ارتباطى به اين امور ندارد قسم ديگر امورى است مادى كه به مقتضاى زمان فرق مى كند، در زمان سابق يك طور بوده است و بعد رو به ترقى رفته است تا به مرحله كنونى رسيده است و بعد از اين هم بالاتر خواهد رفت آنچه ميزان حكومت و مربوط به اجتماع و سياست است ارزشهاى معنوى است .
مصاحبه خبرنگاران شبكه راديو تلويزيون آلمان غربى با امام - صحيفه نور جلد:10 - صفحه :168 - تاريخ سخنرانى :17/8/58.
همگام اسلام با پيشرفت و تمدن
سوال : جهت اساسى دولتى كه شما مى خواهيد تشكيل بدهيد، چه خواهد بود؟ آيا بازگشت كامل به سنت مسلمانان شيعه با زندگى در قرن ما هماهنگ خواهد بود؟
جواب : من نمى دانم كه تبليغات عمال خارجى و تبليغات شاه در شما چه تاثيرى كرده است كه اسلام به معنى مصطلح امروزش را سنتى مى خوانيد اسلام پيشرفته ترين حكومت را دارد و به هيچ وجه حكومت اسلام با تمدن مخالفتى نداشته و ندارد اسلام خود از پايه گذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است هر كشورى كه به قوانين اسلام عمل نمايد، بدون شك از پيشرفته ترين كشورها خواهد شد.
مصاحبه امام به خبرنگار تلويزيون امريكا - صحيفه نور جلد:4 - صفحه :49 - تاريخ سخنرانى :20/9/57.
همگام اسلام به پيشرفت و تمدن
از تبليغات دامنه دار كه به ظاهر ضد ايران و در حقيقت بر ضد اسلام است آن است كه انقلاب ايران نمى تواند كشور ما را اداره كند و يا دولت ايران در حال سقوط است چون نه اقتصاد سالم و نه فرهنگ صحيح و نه ارتش منسجم و نه قواى مسلح آماده دارد و اين تبليغات از همه رسانه هاى گروهى آمريكا و وابستگان به آن پخش مى شود و مايه دلخوشى دشمنان ايران و اسلام است و در حقيقت اين تبليغات عليه اسلام است و مى خواهند وانمود كنند كه اسلام در اين زمان قدرت اداره كشورها را ندارد.
اين بدخواهان چه مى گويند؟ اسلامى كه چندين قرن بر نيمى از معموره دنيا حكومت كرده بود و كمتر از نيم قرن بر حكومت هاى كفر ستم چيره شد، اكنون چطور از اداره كشورها عاجز است ؟...
دشمنان اسلام از قدرت اسلام در هدم اساس ظلم و برپا داشتن اساس اداره كشور بر عدالت غافلند و يا تغافل مى كنند. دشمنان اسلام و بلكه بسيارى از دوستان اسلام هم از قدرت اداره و احكام سياسى و اجتماعى اسلام بى اطلاعند.
پيام امام به زائرين بيت الله الحرام - صحيفه نور جلد:13 - صفحه :82 - تاريخ سخنرانى :21/6/59.
همراهى اسلام با پيشرفت و تمدن
حكومتهايى كه در اسلام بوده اند يك حكومتهايى بوده اند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهايى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم برايش مى كند، در عين حال آنها به اين نگاه مى كنند و همين است ، او به اين نگاه مى كند كه بكشدش ‍ طرف روحانيت ، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است مابين اسلام و غير اسلام ، بين حكومت اسلامى و حكومتهاى غير اسلامى ، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتب هاى ديگر، مكتب هاى ديگر يك مكتب هاى ناقص ‍ هست كه خودشان خيال مى كنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست .
بيانات امام در جمع پاسدران انقلاب اسلامى شهرستان آباده - صحيفه نور جلد:8 - صفحه :3-4 - تاريخ سخنرانى :13/4/58.
انعطاف پذيرى احكام
سوال : آيا اسلام با قوانين بدون انعطافى كه دارد، ميتواند آزادى و پيشرفت اجتماعى را ضمانت نمايد؟ نمونه اى از آن را در كشور ديگرى نشان بدهيد.
جواب : اولا، اسلام قوانين اساسى اش انعطاف ندارد و بسيارى از قوانينش با نظرهاى خاصى انعطاف دارد و ميتواند تضمين همه انحاى دموكراسى را بكند و كشورى كه ما ميخواهيم ، كشور اسلامى به همه معناست و در خارج نظيرش الان نيست ، سابقا بوده .
مصاحبه امام به خبرنگار تلويزيون فرانسه - صحيفه نور جلد:2- صفحه :221 - 222 - تاريخ سخنرانى :5/8/57.
اسلام ، دين دموكراسى واقعى
اسلام يك دين مترقى و دموكراسى به معناى واقعى است و آن رژيمى كه ما مى خواهيم تاسيس كنيم ، يك همچو رژيمى است و با اين رژيمهايى كه الان هستند تفاوت دارد احكام اسلام احكامى است كه بسيار مترقى است و متضمن آزاديها و استقلال و ترقيات (است ).
مصاحبه امام با تلويزيون آلمان - صحيفه نور جلد:4 - صفحه :144- تاريخ سخنرانى :16/10/57.
اسلام ، دين دموكراسى واقعى
محتواى اسلام ، همه آن معانى است كه در عالم به خيال خودشان بوده كه مى گويند دموكراسى اسلام همه اين واقعيتها را دارد و ملت ما هم براى همه اين واقعيات جنگيده اند و لكن در راسش خود اسلام است و اسلام همه اين را دارد.
مصاحبه اوريانافالاچى با امام خمينى - صحيفه نور جلد:9 - صفحه :88 - تاريخ سخنرانى :21/6/58.
توامندى اسلام در اداره جوامع
آن روز كه در غرب هيچ خبرى نبود و ساكنانش در توحش به سر مى بردند و امريكا سرزمين سرخ پوستان نيمه وحشى بود، دو مملكت پهناور ايران و روم ، محكوم استبداد و اشراقيت و تبعيض و تسلط قدرتمندان بودند و اثرى از حكومت مردم و قانون در آنها نبود، خداى تبارك و تعالى به وسيله رسول اكرم قوانينى فرستاد كه انسان از عظمت آنها به شگفت مى آيد. براى همه امور قانون و آداب آورده است . براى انسان پيش از آنكه نطفه اش منعقد شود تا پس از آنكه به گور مى رود، قانون وضع كرده است . همان طور كه براى وظايف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حكومتى ، قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقى و متكامل و جامع است .
كتابهاى قطورى كه از دير زمان در زمينه هاى مختلف حقوقى تدوين شده ، از احكام قضا و معاملات و حدود و قصاص گرفته تا روابط بين ملتها و مقررات صلح و جنگ و حقوق بين الملل عمومى و خصوصى ، شمه اى از احكام و نظامات اسلام است . هيچ موضوع حياتى نيست كه اسلام تكليفى براى آن مقرر نداشته ، و حكمى درباره آن نداده باشد.
ولايت فقيه - صفحه : 6
علل شكست و ركود مسلمين
اين ماجراجويان (علت ) عقب افتادن خودشان را از ملل دنيا و بازماندن از تمدن اروپا را عقيده به دين و پيشوايان آن حساب مى كنند و افسار گسيختگى و ترك مراسم دينى را از اسباب تعالى و تمدن مى شمارند، با صرف نظر از آنكه در اروپا كه اينها آرزوى آن را مى برند، تمدن به معنى خود حقيقت ندارد، و ما مى خواهيم وارد اين مبحث شويم كه از مورد بحث ما خارج است تا روشن شود كه كلمه توحش به اروپا نزديكتر است از تمدن ، ولى مطلعين مى دانند كه اروپا نيز از دين و مراسم دينى و احترام از حضرت عيسى مسيح و مادرش مريم بيرون نيست ، تا جايى كه عيسى را بنده مقرب خداست پسر خدا خوانند... ما همه ديديم كه در روزنامه هاى ايران به نقل از روزنامه هاى اروپا، مراسم دعاى بزرگان اروپا را منتشر كردند و مطلعين مى گويند، بزرگان فعلى انگلستان و امريكا در هر صبحگاه به مراسم دعا قيام مى كنند، همان دعايى كه نويسندگان افسار گسيخته ما از روى استهزا و توهين به آن نظر مى كنند.
...اينان گمان كردند كه اسلام كه در نيم قرن ، نيمى از جهان را گرفت و در سيزده قرن ، رو به پستى گذاشت ، از ديندارى ملت و قيام به مراسم آيين است . با يك مراجعه به احوال زمامداران و سرداران و نظاميان و دينداران دوره اول اسلام ، و تماشاى احوال امروز ما، مطلب خوب روشن مى شود و حيله گريها به خوبى معلوم مى گردد. زمامداران آن روز اسلام كسانى بودند كه در سرتاسر مملكت خود حدود الهى را اجرا مى كردند، حتى در لباس و خوراك و مركوب از آنها تقليد نمى كردند و شباهت به آنان را حرام مى دانستند. در آثار ملى و شعار مذهبى مستقل بودند و با بيگانگان مودت و مراودت نداشتند. آنها كسانى بودند كه به واسطه ربوده شدن يك خلخال از پاى زدن يهودى كه تحت الحمايه آنها بود، مى گفتند اگر مسلم از اين غم بميرد بجاست .(647)
سرداران اسلامى در آن زمان به واسطه آنكه پيغمبر اسلام از پوشش حرير نهى فرموده بود، در يكى از دربارهاى سلطنتى روى حرير ننشستند.(648) قوه روحانيت در آنها به طور قوى بو كه سردار بزرگ اسلامى يك مشت زهر كشنده خورد، با عقيده آنكه خداى اسلام و قرآن او را نگاهدارى مى كند در مقابل دشمن دين ، همانطور هم شد.(649) نظاميان اسلام شصت نفرشان به شصت هزار لشكر رومى حمله كرده ، و آنها را در هم شكستند و چند هزار آنها هفتصدهزار رومى را از پا در آوردند و عده معدودى ، ايران را مسخر نمودند. اينها اثر نيروهاى دينى و علاقه منديهاى به دين بود، نه براى اين بود كه دين و مراسم آن را خوار مى شمردند. شما چه چيزتان شباهت به آنها دارد؟ آنها به عقيده به آنكه در كشتن و كشته شدن سعادت است و شهيدان در زندگى ابدى نزد پروردگار عالم در ناز و نعمت هستند، آنهمه فتوحات را كردند، جمله كلام آنكه : ((آنها از ديندارى و ايمان به غيب و علاقه مندى به روحانيت ، آنهمه نصيب بردند و ما در اين قدمها عقب مانديم و خواهيم ماند.
كشف الاسرار - صفحه : 5 -7
فصل سيزدهم : مباحثى پيرامون دين
دين ،محتوا و نياز به آن
علوم و معارف سه گانه شريعت
بدانكه پيش از اين ذكر شد(650) كه انسان به طور اجمال و كلى داراى سه نشئه و صاحب سه مقام و عالم است :
اول ،نشئه آخرت و عالم غيب مقام روحانيت و عقل ؛ دوم ، نشئه برزخ و عالم متوسط بنى العالمين و مقام خيال ؛ سوم ، نشئه دنيا مقام ملك و عالم شهادت . و از براى هر يك از اين (ها) كمال خاصى و تربيت مخصوصى است و عملى است مناسب با نشئه و مقام خود؛ و انبيا، متكفل دستور آن اعمال هستند. پس ، كليه علوم نافه منقسم شود به اين سه علم ؛ يعنى علمى كه راجع است به كمالات عقليه و وظايف روحيه ؛ و علمى كه راجع به اعمال قلبيه وظايف آن است ؛ علمى كه راجع به اعمال قلبيه و وظايف آن است ؛ و علمى كه راجع به اعمال قالبيه و وظايف نشئه ظاهره نفس است .
اما علومى كه تقويت و تربيت عالم روحانيت و عقل مجرد را كند، علم به ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال ؛ و علم به عوالم غيبيه تجرديه ، از قبيل ملائكه و اصناف آن ، از اعلا مراتب جبروت اعلا و ملكوت اعلا تا اخيره ملكوت اسفل و ملائكه ارضيه و جنود حق - جل و علا - كه علم به انبيا و اوليا و مقامات و مدارج آنها؛ و علم به كتب منزله و كيفيت نزول وحى و تنزل ملائكه و روح ؛ و علم به نشئه آخرت و كيفيت رجوع موجودات به عالم غيب و حقيقت عالم برزخ و قيامت و تفاصيل آنها؛ و بالجمله ، علم به مبداء وجود و حقيقت و مراتب آن و بسط و قبض و ظهور و رجوع آنها؛ و متكفل اين علم پس از انبيا و اوليا، فلاسفه و اعاظم از حكما و اصحاب معرفت و عرفان هستند.
و علومى كه راجع به تربيت قلب و ارتياض آن و اعمال قلبيه است ، علم به منجيات و مهلكات خلقيه است ؛ يعنى علم به محاسن اخلاق ، مثل صبر و شكر و حيا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوا، و ديگر از محاسن اخلاق ، و علم به كيفيت تحصيل آنها و اسباب حصول آنها و مبادى و شرايط آنها؛ و علم به قبايح اخلاق ، از قبيل حسد و كبر و ريا حقد و غش و حب رياست و جاه و حب دنيا و نفس و غير آن ؛ و علم به مبادى وجود آنها و علم به كيفيت تنزه از آنها. و متكفل اين نيز پس از انبيا و اوصيا علماى اخلاق و اصحاب رياضات و معارفند.
و علومى كه راجع به تربيت ظاهر و ارتياض آن است ، علم فقه و مبادى آن ؛ و علم آداب معاشرت و تدبير منزل و سياست مدن ؛ كه متكفل آن ، علماى ظاهر و فقها و محدثين هستند پس از انبيا و اوصيا...
پيغمبر اكرم در اين حديث شريف (651) علوم را منقسم به سه قسمت مى فرمايد؛ و هيچ شك نيست كه اين علوم ثلاثه راجع به اين مراتب ثلاثه است . چنانچه شهادت به اين مدعا مى دهد علوم متداوله در كتب الهيه و سنن انبيا و اخبار معصومين - عليهم الصلوة و السلام - كه علوم آنها منقسم به همين سه قسمت شود:
يكى ، علم به الله و ملائكه و كتب و رسل و يوم الاخرة ؛ كه كتب سماويه و بالخصوص ، كتاب جامع الهى و قرآن كريم ربوبى ، مشحون از آن است . بلكه مى توان گفت تنها چيزى را كه كتاب خدا از هر چيز بيشتر متكفل است ،همين علم است ،و دعوت به مبداء و معاد است به طريق برهان صحيح و تبيان كامل كه محققين بيان آن را فرمودند. و دو مرحله ديگر در كتاب الهى نسبت به اين مرتبه ، قدر قليلى دارد. و احاديث ائمه هدى نيز در اين مقصد فوق حد احصاست ....
...و همين طور راجع به تهذيب باطن و اصلاح خلق و تعديل خلق در كتاب الهى و اخبار وارده از اهل بيت فوق ماءمول وارد است ....
و احاديث راجعه به فقه و مناسك ظاهره نيز محتاج به ذكر نيست كه جميع كتب ما مشحون از آن است .
پس ، معلوم شد علوم شريعت منحصر به اين (سه ) قسم است بر طبق احتياجات بشر و مقامات ثلاثه انسانيه .
چهل حديث - صفحه : 386 -389
نياز بشر به قانونگذار الهى
از احكام روشن عقل كه هيچ كس انكار آن را نمى تواند بكند، آن است كه در ميانه بشر قانون و حكومت لازم است و عائله بشر، نيازمند به تشكيلات و نظام نامه ها و ولايت و حكومتهاى اساسى است و آنچه عقل خداداده ، حكم مى كند، آن است كه تاءسيس حكومت به طورى كه بر مردم به حكم خرد لازم باشد، متابعت و پيروى از آن ، از كسى روا و بجاست كه مالك همه چيز مردم باشد و هر تصرفى و ولايتش در تمام بشر به حكم خرد نافذ و درست است خداى عالم است كه مالك تمام موجودات و خالق ارض و سماوات است .پس ، هر حكمى كه جارى كند، در مملكت خود جارى كرده ، و هر تصرفى بكند، در داده خود تصرف كرده است و اگر خدا به كسى حكومت داد و حكم او را به توسط گفته پيغمبران ، لازم الاطاعة دانست ، بر بشر نيز لازم است از آن اطاعت كنند، و غير از حكم خدا و يا آنكه خدا تعيين كرده ، هيچ حكمى را بشر نبايد بپذيرد و جهت هم ندارد كه بپذيرد. حكم گذاران هم بشرى هستند مثل خود او، شهوت و غضب دارند، شيطنت و خدعه دارند، منافع شخصى خود را مى خواهند، منافع ديگران را فداى خود مى كنند.
جمله كلام آنكه ، آنها هم محتاج و گرفتار عوامل بسيار هستند و از چنين بشرى كسى توقع ندارد كه احكامش به مصالح عامه باشد و خود را بر ديگران ترجيح ندهد و منافع ديگران را پايمال نكند. به علاوه ،اينها كه قانونگذارى مى كنند نيز چون ديگران احاطه به همه جهات و خصوصيات ندارند و از خطا كارى و غلط اندازى و اشتباه ماءمون نيستند، چه حكمى كنند كه بر ضرر مردم تمام شود و برخلاف مصالح كشور باشد....
گرچه اين سخن را هر كس ببيند و در اطراف آن فكر كند، خواهد پذيرفت و بشر هرچه زورمند باشد و داراى قدرت و سلطنت باشد، عقل حكم او را حق نمى داند و بى جهت نمى پذيرد و سلطنت و حكومت او را ظالمانه و بيخردانه مى داند؛ ولى ما از گفته هاى خدا در اينجا گواه مى آوريم تا حال اين حكما و حكومتها روشن شود.
اينك گواه از قرآن خدا، سوره مائده ، آيه 44:((و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكافرون ))(652)، آيه 45: و ((من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظالمون ))(653)، آيه 47:((و من لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفاسقون ))(654)، آيه 48: و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم عما جائك من الحق (655)، آيه 49: و ان احكم بينهم بما انزل الله و لا تتبع اهوائهم و احذرهم ان يفتنوك عن بعض ما انزل الله اليك (656)؛ آيه 50: ((افحكم الجاهلية يبغون و من احسن من الله حكما))(657).
دين ، براى زندگى فردى و جمعى دنيوى و اخروى
اگر خصوصا آياتى كه عموما حكم را مخصوص به خدا كرده ،و خصوصا آنجاها كه يكان يكان قوانين را به قانون خدايى منحصر كرده ، بشمريم ، سخن طولانى و دامنه دار مى شود. اينجا باز از همه اين چيزها مى گذريم و از خرد مى پرسيم كه آيا خدايى كه اين جهان را با اين نظم و ترتيب بديع از روى حكمت و صلاح خلق كرده ، و خود بشر را مى شناخته كه چه موجود عجيبى است كه در هر يك هواى سلطنت همه جهان است و هيچ يك بر سر سفره خود نان نمى خورد، در نهاد هر كس تعدى و تجاوز به ديگران است ، ممكن است آنها را بدون تكليف رها كند و خود يك حكومت عادلانه در بين آنها تشكيل ندهد؟ ناچار اين كارى كه از حكم خرد بيرون است ؛ نبايد به خداى جهان كه همه كارش بر اساس محكم عقل بنا نهاده شده ، نسبت داد.پس ، بايد تاءسيس حكومت و وضع قوانين جاريه در ممالك را خود عهده دار شده باشد و قانونهاى او ناچار همه اش برپايه عدل و حفظ نظام و حقوق بنا نهاده باشد و البته در قانونهاى آسمانى ، جنبه هاى منافع شخصى و نظرهاى خصوصى و عوامل گوناگون اين عالم ، به هيچ وجه دخالت ندارند؛ زيرا خداوند از همه اينها مقدس و بركنار است . اين قانون كه از جنبه هاى عمومى ممالك جهان گرفته تا خصوصيات عائله اشخاص و از زندگانى اجتماعى تمام بشر تا زندگى شخصى انسانى كه تنها در يك غار زندگى مى كند و از قبل از قرار نطفه آدمى در رحم تا پس از رفتن در تنگناى قبر هزارها قانون گذشته ، عبارت است از ((دين خدا))كه همان دين اسلام است ، ((ان الذين عندالله الاسلام ))(658)...
كسى جز خدا حق حكومت بر كسى ندارد و حق قانونگذارى نيز ندارد و خدا به حكم عقل ، بايد خود براى مردم حكومت تشكيل دهد و قانون وضع كند.
كشف الاسرار - صفحه : 181 -184
جواز وضع قانون و تصرف در جان و مال انسانها
آيا بشر حق دارد براى خود قانون وضع كند يا نه ؟ اگر دارد آيا اطاعت چنين قانونى واجب است يا نه ؟ در صورت وجوب اگر كسى تخلف كند سزايش ‍ چيست ؟
جواب اين پرسش پنجم نوشتيم ، خوانندگان به آنجا رجوع كنند.(659) اينجا نيز مى گوييم مقصود از اينكه بشر قانون وضع كند، اين است كه يك نفر يا چند نفر از پيش خود يك قانونى وضع كند و آنگاه بر افراد يك كشور واجب شود كه به آن عمل كنند، و اگر عمل نكنند، عقل آنها را نكوهش كند و براى آنها جزايى قائل شود، چنانچه قوانين كشورهاى جهان از اين قرار است . اگر مقصود اين است ، اين برخلاف حكم روشن خرد است . هيچ كس نمى تواند بگويد كه قانون يك نفر يا چند نفر، بى جهت براى يك كشور لازم الاطاعة باشد، به طورى كه به حكم عقل ، متخلف مجرم تشخيص داده شود.
شما خود را از اين عادات جاهلانه كشورهاى جهان كه همه اش براساس ‍ ديكتاتورى بنا نهاده شده ، گرچه اسمهاى ديگر مانند مشروطه و دموكراسى و كمونيست و سوسياليست روى آنها گذاشته باشند، بيرون كنيد، و آنگاه به حكم عقل خالى از عادات ، رجوع كنيد ببينيد حدود اختيار يك نفر انسان چيست ؟ آيا جز تصرف در حدود دارايى حدود دارايى خود و آنچه به طور مشروع به دست آورده ، مى تواند باشد؟ انسان چنين اختيارى در قانون عقل دارد كه در مال و جان يك توده دخالت و برخلاف ميل آنها دست اندازى كند؟
اگر چند نفر تحصيلكرده كه از تمام بشر تحصيلكرده بيشتر بود، دور هم نشستند و گفتند: ما يك قانون گذرانديم از پيش خود كه ... افراد اين كشور فلان مقدار پول بدهند كه ما براى آنها يك مؤ سسه برق درست كنيم ، آيا دولت حكم اين اشخاص ‍ را هر چه دانشمند و تحصيلكرده باشند، لازم الاجرا مى داند يا اين قراردادها را بيهوده مى داند، و اگر بخواهند دنبال اين قرار داد و وضع قانون ، عملى هم بكنند، آنها را مجرم تشخيص مى دهد و محاكم صالحه آنها را محاكمه مى كنند؟اگر بشر چنين حقى به حكم عقل داشته باشد، چطور اينها را مجرم مى گويند؟
جمله كلام آخر بشر چنين حقى ندارد و هر قانونى كه وضع كند، جز سياه مشقى نيست ، و به حكم خرد احكام هيچ كس بر هيچ كس نافذ نيست ، مگر حكم خداى جهان كه چون همه جهان مخلوق و مملوك اوست ، عقل حكم او را بر همه كس ‍ نافذ و لازم الاطاعة مى داند؛ اينها همه در صورتى است كه احكام بشر را احكام خردمندانه و براى مصالح مردم بدانيم كه باز عقل حق نمى دهد به كسى كه برخلاف ميل ديگران تصرف در جان و مال آنها بكند، گرچه براى اصلاح خود آنها باشد، مگر در بعض موارد خيلى نادر؛ لكن چنين چيزى در حكومتهاى بشرى سابقه ندارد كه احكام آنها بر صلاح ديگران باشد.
شما در تمام كشورهاى جهان يك نظر بيندازيد. از آن روزى كه تاريخ به ما نشان مى دهد كه بشر براى خود حكومت تشكيل داده تا امروز كه حكومتهاى بزرگ با نامهاى مختلف ميان توده بشر برپاست ، ببينيد غير از اين هست كه يك دسته با زور و سر نيزه ، حاصل رنجهاى طبقه زير دست را فداى استفاده ها و شهوترانيهاى خود مى كنند؛ لكن نامهايى روى آن گذاشتند كه توده را با آنها سرگرم و اغفال مى كنند؟ با نام وطن و حفظ استقلال كشور و احترام قانون كشور و ديگر الفاظى از اين قبيل ، حاصل خون دل ديگران را براى خود ذخيره مى كنند و خود آنها از همه كس بى علاقه تر به وطن و كشور، و از همه قانون شكنتر هستند...
از اينجا بايد بدانيد كه قانونگذار بايد كسى باشد كه از نفع بردن و شهوترانى و هواهاى نفسانى و ستمكارى بركنار باشد و درباره او احتمال اينگونه چيزها ندهيم و آن غير خداى عادل نيست . پس قانونگذار، غير خدا نبايد باشد و چون عقل حكم كرد كه قانوگذارى وظيفه خداست و هيچ كس چنين وظيفه (اى ) ندارد و حق قانونگذارى هم ندارد، بايد حكم كنيم به اينكه خداى عادل وظيفه خود را انجام داده ، و گرنه لازم مى آيد خداى عادل را وظيفه نشناس و خائن بدانيم ؛ چه خيانت بالاتر از آن است كه اينهمه گروههاى گوناگون و جمعيتهاى خود سر را به جان هم بيندازد براى آنها يك قانون خردمندانه قرار ندهد و با سكوت به آنها خودسرى و خونخوارى و بيدادگرى و ستمكارى بدهد، اگر از براى خداى جهان ، اول مرتبه ادراك و عدل را قائل شويم ، او را از اين بيخردى و ستمكارى برى كنيم .
از اينجاست كه دانمشندان ديندار مى گويند: دين ، قانون بزرگ خدايى است كه براى اداره كشورهاى جهان و چرخانيدن چرخهاى زندگى آمده است ؛ و هر كس ‍ به آن عمل كند به سعادت دو جهان مى رسد.
كشف الاسرار - صفحه : 288 -291

next page

fehrest page

back page