توحيد مفضل (شگفتيهاي آفرينش)

مفضل بن عمر
ترجمه : نجفعلي ميرزايي

- ۵ -


نان و آب ، عوامل اصلى معاش و حيات آدمى
اى مفضل ! بدان كه نان و آب اصل و راءس معاش و زندگى انسان به شمار مى روند. به حكمتها و تدابير نهفته در آنها بنگر. نياز آدمى به آب شديدتر از نيازش به نان است ؛ زيرا شكيبايى او بر گرسنگى بيش از صبر او در تشنگى است . اين به خاطر آن است كه بدن انسان به آب بيشتر از نان محتاج است . چونكه آدمى براى نوشيدن ، شستن خود و لباس (و ظروفش ) و سيراب كردن حيوانات و آبيارى مزرعه به آب نيازمند است . به خاطر اين نيازهاى فراوان ، آب براحتى در دسترس قرار گرفته تا انسان براى خريدن و تحصيل آن در دشوارى و رنج فراوان نيفتد. اما نان جز با رنج و مشقت و تلاش و حركت به دست نمى آيد تا انسان (به كسب حلال مشغول شود و) به خاطر بيكارى و بطالت در سرمستى و فساد غوطه ور نگردد. آيا نمى بينى كه طفل را با اينكه به سن آموزش نرسيده است در نزد مربى مى گذارند تا از بازى و فسادى كه چه بسا او و خانواده اش را در امر ناگوارى بيفكند، به دور ماند؟ انسان نيز اينگونه است ، اگر مشغول نباشد بر اثر سرمستى و خوشحالى و بيكارى ، باعث زيان خود و نزديكانش ‍ مى گردد. براى درك اين واقعيت به كسانى بنگر كه در ثروت ، رفاه ، بى نيازى و خوشى بزرگ شده اند و ببين كه كارشان به كجا كشيده مى شود.
ناهمگونى شكلهاى مردم و همگونى وحوش و پرندگان
نيك بنگر و درس عبرت بگير كه چرا مردم شبيه يكديگر نيستند ولى حيوانات و پرندگان و ديگر جانداران چون يكديگرند. اگر به يك گله آهوان بنگرى چنان با يكديگر همانندند كه نمى توان يكى را از ديگرى باز شناخت . اما مردم را ناهمگون مى بينى چنانكه بسختى مى توان دو كس را كه در يك ويژگى همانندند يافت ؛ زيرا مردم به خاطر معاملاتى كه در ميانشان جريان دارد يكديگر را با ويژگيهايى بشناسند. ولى حيوانات در ميانشان معاملاتى چنين وجود ندارد تا نياز به اينگونه شناختنى باشد. همانندى پرندگان و هم حيوانات به زيانشان نيست ولى در انسان چنين نمى باشد، اگر دو انسان دوقلو به يكديگر شديدا شبيه باشند مردم در معامله با آنان در رنج و دشوارى مى افتند تا جايى كه به جاى يكى به ديگرى داده مى شود و يا به جاى يكى ديگرى مجازات مى گردد. اين مشكل گاه در همانندى اشيا اتفاق مى افتد چه رسد به همانندى خود انسانها. چه كسى با اين امور دقيق و ظريف كه به ذهن احدى خطور نمى كند بر بندگانش لطف و عنايت مى كند جز آنكه رحمتش همه چيز را در بر گرفته است ؟
اگر كسى بگويد اين صورت انسان كه بر روى ديوار است خود به خود به وجود آمده و كسى آن را نساخته سخنش را باور مى كنى ؟ هرگز! بلكه او را به استهزا مى گيرى . چگونه است كه اين امر را درباره يك صورت جامد و بيجان (بر ديوار) انكار مى كنى و درباره خود انسان زنده با شعور و سخنگو مى پذيرى ؟
رشد بدن حيوان و راز توقف آن
اگر تدبير و حكمتى در كار نيست چرا با اينكه حيوانات دائما تغذيه مى كنند، اما بدن آنها هميشه رشد نمى كند بلكه رشد آنها پايان و حدى دارد و پس از آن مى ايستد و از آن حد نمى گذرد؟ حكمت و تدبير اين امر آن است كه بدنهايشان گذشته از بزرگى و كوچكى مقدارى خاص داشته باشد. در نتيجه رشد مى كند و به مرز كه رسيد رشد آن متوقف مى گردد و بيشتر نمى رود. اما با اين همه ، تغذيه ادامه دارد. اگر همواره در حال رشد باشند بدنها بسيار بزرگ مى شوند و اندازه ها از كنترل و حساب خارج مى شود و هيچ كدام حدى ندارند كه با آن ، شناخته شوند.
دشوارى حركت و راه رفتن براى انسان
چرا در ميان حيوانات ، حركت و راه رفتن ، تنها براى آدمى دشوار است و به اعمال و كارهاى پردقت و لطيف و ظريف نمى پردازد؟ آيا اين جز براى آن است كه براى تحصيل ضروريات خود؛ مانند: پوشاك ، مسكن و كفن كردن قدرى در دشوارى افتد؟ اگر هيچ درد و رنجى به انسان نرسد چگونه از فساد و فحشا دور ماند، در برابر جل و علا فروتنى ورزد و با مردم مهربان باشد؟ نمى بينى هرگاه كه انسان دچار درد و دشوارى مى گردد خاضع و فروتن مى شود، به سمت خداى جل و علا مى رود، از او طلب سلامتى مى نمايد و دستش را براى صدقه دادن مى گشايد. اگر از زدن ، احساس درد نمى كرد، سلطان و حاكم چگونه فاسدان را معاقبه نمايد و بزند و ستمكاران و طاغيان را خوار و فروتن كند؟ و بچه ها چگونه دانشها و حرفه ها را فرا مى گرفتند؟ و غلامان و بندگان چسان در برابر اربابانشان فروتن مى گشتند. فرمانشان را گردن مى نهادند؟ آيا اين ، توبيخ (ابن ابى العوجاء) و ياران او كه تدبير و حكمت را (در كار آفرينش ) و توبيخ اصحاب ((مانى )) كه حكمت درد و رنج را انكار مى كنند نيست ؟
تولد نر و ماده ، عامل بقاى نسل حيوانات
اگر از حيوان ، فقط جنس نر و يا ماده زاده مى شد آيا نسل ، منقطع و نابود نمى گشت ؟ در نتيجه تقدير و تدبير چنين حكم كرده است كه برخى از اولاد ((ذكور)) و برخى ديگر ((اناث )) باشند تا آفرينش نسل ادامه يابد و منقطع نگردد.
راز رويش مو بر زهار و رشد ريش براى مردان
اگر تدبيرى در كار نيست چرا وقتى كه دختر و پسر به سن بلوغ رسيدند بر زهار آنان موى مى رويد ولى بر روى مرد ((ريش )) مى رويد و صورت زن از آن پيراسته مى ماند؟
از آنجا كه خداوند حكيم و والا مرتبه ، مرد را قيم و مراقب زن قرار داد و زن را تابع و جفت او گردانيده ، به مرد ((ريش )) داد تا عزت و جلالت و هيبت او افزوده شود و به زن نداد تا زيبايى صورت ، شادابى ، طراوت و ظرافت او كه براى خوشى و همبسترى آنان مناسبتر است ، نگاه داشته شود. آيا نمى بينى كه حكيم و تدبيرگر هستى چگونه همه چيز را حكيمانه و پر صواب آفريده و با حكمت و اندازه اى دقيق به قدر نياز و مصلحت مى دهد و مى گيرد؟
مفضل مى گويد: در اين هنگام ظهر فرا رسيد و مولايم براى نماز به پا خاست و به من فرمود: با خواست خداى جل و علا (بار ديگر) بامدادان به نزد من آى .
من نيز شاد و سرحال از آنچه فرا گرفتم و به من داده شد و با سپاس خداى عزوجل بر نعمت عظيم شناخت و اينكه مرا توفيق فراگيرى سخنان مولايم (ع ) داد و مورد تفضل و عنايتم نهاد راه خود را گرفتم و شبانگاه را با سرور تمام از آنچه از او (ع ) فرا گرفته بودم آرميدم .
مجلس دوم
مفضل مى گويد: در روز دوم ، صبح زود به نزد مولايم (ع ) شتافتم . به من اذن ورود داده شد و به امر آن حضرت (ع ) نشستم . آنگاه فرمود:
سپاس خداى راست ، او كه پس از هر زمان زمانى بعد و بعد از هر قرن قرنى و پس از هر عالم عالمى مى آورد. تا از روى عدل ، آنان را كه بد كردند كيفر دهد و نيكوكاران را پاداش عطا كند. اسماى او مقدس و منزه است و نعماتش فراوان . بر هيچ كس ستم نمى كند بلكه خود مردم به خود ستم مى نمايند. سخن او جل و علا دليل اين گفته است :
((هر كس كه به اندازه ذره اى نيكى كند پاداش آن را مى بيند و آنكه به قدر ذره اى بدى كند كيفر آن را مى يابد)) (زلزله ، آيه 7)
اين حقيقت در آيات بسيار ديگرى نيز در قرآن كريم آمده است . كتابى كه بيانگر هر چيزى است و از پس و پيش آن باطلى نمى آيد و فرستاده خداى حكيم و حميد است . از اين رو بزرگ ما، پيامبر اكرم (ص ) فرمود: ((اين (پاداشها و كيفرها) همان اعمال شماست كه به جانب شما بازگردانده مى شود.))
آنگاه امام اندكى سر (مبارك ) خود را پايين انداخت ، سپس (سر بلند كرد و) فرمود:
اى مفضل ! مردم همه سرگشته اند و در طغيان خود متردد و سر مستند. اينان از شياطين و طاغوتهاى خود پيروى مى كنند. (ظاهرا) چشم دارند ولى (در واقع ) كورند و نمى بينند. (ظاهرا) سخنگويند، اما (در حقيقت ) لالند و نمى انديشند، (در ظاهر) مى شنوند و ليكن (در حقيقت ) كرند و نمى شنوند. به چيز اندك و پست خشنود گشتند و مى پندارند كه بر راه مستقيم هستند. از راه هوشمندان و اهل كياست منحرف و در چراگاه فاسدان و پليدان به چرا مشغول گشته اند. گويا اين گروه از فرا رسيدن مرگ ناگهانى در امانند و از مجازات و كيفر بركنارند.
اى واى بر اينان ! چقدر تيره بختند! و چقدر دشوارى و عذاب آنان دراز است !
در روزى كه هيچ يارى يار ديگر را يارى نمى كند (و بارى از دوش او بر نمى دارد) و جز آنكه خدايش رحم كند، هيچ كدام يارى نمى شوند.
مفضل مى گويد: از سخنان امام (ع ) سخت به گريه افتادم . فرمود: گريه نكن ! اگر پذيرفتى و شناختى خلاصى و نجات مى يابى . آنگاه فرمود: از حيوان آغاز مى كنم تا درباره آن نيز همانند چيزهاى ديگر توضيح دهم :
در ساختار و شكل دهى بدنهاى آنها انديشه كن . مانند سنگ سخت نيست ؛ زيرا اگر چنين باشد در وقت كار كردن و حركت نمودن انعطاف پذير نيست . نيز بسيار نرم و سست نيست كه بر پاى خود نايستد بلكه از گوشت نرم است . در ميان گوشتها استخوانهاى سخت و باصلابت آفريده شده و با عصب و عروق و ريشه ها همه به هم پيوند خورده اند. نيز بر روى آنها پوست محكمى به عنوان محافظ، تمام بدن را فرا گرفته است .
برخى براى ساختن مجسمه ، چوبهايى را با ريسمان به پارچه مى بندند و روى همه را صمغ مى مالند. اين كار همانند آن است كه ما شرح داديم . چوبهاى سخت به منزله استخوانها، پارچه هاى نرم در حكم گوشت ، ريسمانها به مثابه عصب و عروق و... و آن صمغ به منزله پوست است . اگر مى شود كه حيوان زنده خود به خود به وجود آيد، اين مجسمه دست ساز هم خود به خود و بدون سازنده پديد مى آيد، اما اگر آفرينش خود به خودى و بى آفرينشگر را در اين مجسمه ها نمى پذيريد به طريق اولى نبايد در حيوانات زنده (و بمراتب پيچيده و منظمتر) چنين سخن فاسدى را معتقد گرديد.
چگونگى آفرينش حيوانات
اينك در بدن چهار پايان بنگر كه مانند جسم انسان از گوشت و استخوان و رگ و عصب پديد آمده و به آنها نيز همانند انسان گوش و چشم داده شده تا بتوانند نياز آدمى را برآورند. اگر كر و كور بودند انسان از آنها بهره مند نمى گشت . و با آنها نيازهايش رفع نمى شد. اما از فكر و ذهن و انديشه و عقل محروم شده اند تا در برابر كارهاى سختى كه گاه انسان از آنها مى كشد و بارهاى گرانى بر آنها مى نهد شانه خالى نكنند و از انجام كار و بردن بار امتناع نورزند.
اگر كسى بگويد: گاه غلامان نيز در برابر اربابان ، خاضع و خوار و گوش به فرمان مى گردند و كار شديد انجام مى دهند در حالى كه از عقل و ذهن نيز بهره دارند. پاسخ داده مى شود كه : اين گروه از مردم بسيار اندك اند. بيشتر مردم حاضر نيستند كه مانند چهار پايان بار ببرند و آسياب كنند و...
همچنين اگر انسانها همانند حيوانها بدين امور بپردازند از اعمال ديگرشان باز مى مانند؛ زيرا در برابر يك شتر و استر بايد شمارى از مردم كار كنند (تا شايد به اندازه او مفيد باشند.) و اين كار، گذشته از دشوارى ، خستگى و رنج فراوان جسمى سبب مى شود كه به فراگيرى حرفه هاى ديگر نپردازند و از آنها محروم شوند.
آفرينش حيوانات سه گانه
اى مفضل ! در آفرينش حكيمانه و مصالح اين حيوانات سه گانه (انسان ، چهار پايان و مرغان ) تاءمل و انديشه كن . هر كدام را به گونه اى آفريده كه به مصلحت آنهاست . از آنجا كه انسان هوش و انديشه دارد و مى تواند به كارهايى چون ساخت ، بازرگانى ، زرگرى ، خياطى و ديگر كارها بپردازد. براى او دستهايى بزرگ و انگشتانى قوى و مناسب آفريده شده تا بتواند اشيا را بگيرد و به اين حرفه ها بپردازد.
حكمتها و تدابير نهفته در حيوانات گوشتخوار
چنين تقدير شد كه غذاى حيوانات گوشتخوار از شكار حيوانات باشد؛ از اين رو براى اين حيوانات دستها، پنجه ها و چنگالهايى سخت ، تيز و محكم و مناسب براى شكار كردن آفريده شد. اين دست و پنجه و چنگال براى حرفه هاى انسانى مناسب نيستند.
حيوانات علفخوار نيز از آنجا كه حكمت اقتضا كرده كه نه صنعت و حرفه اى (همانند آنچه نام برديم ) داشته باشند و نه شكار كنند، براى برخى از آنها سُمهايى آفريده شده كه از سختى و ناهموارى چراگاهها آزار نبينند و براى شمارى (از اين علفخواران ) سمهايى گوى دار آفريده شده همانند گوى و گودى پاى آدمى تا بر زمين منطبق گردد و براى سوارى و باربرى مناسب باشند.
همچنين تاءمل كن كه چگونه در گوشتخواران ، دندانهايى تيز، پنجه ها و چنگالهايى قوى و تيز و دهانهايى با فضاى گشاده و بزرگ آفريده شده است .
از آنجا كه تقدير و حكمت ، اقتضا نموده كه غذاى اين حيوانات از گوشت باشد، به گونه اى آفريده شده اند كه مناسب اين هدف باشد؛ در نتيجه اين حيوانات با داشتن سلاح و ابزار مناسب شكار، يارى شده اند. پرندگان شكارى و درنده نيز داراى نوكها و چنگالهاى مناسب شكار هستند. در مقابل اگر به حيوانات وحشى و علفخوار چنگال داده مى شود در واقع چيزى براى آنان آفريده شده كه بدان محتاج نيستند؛ زيرا نه شكار مى كنند و نه گوشت مى خورند. نيز اگر حيوانات درنده داراى سم بودند اين امر خلاف نيازهاى آنها در جهت شكار كردن و زندگى مناسب خود آنها بود.
آيا نمى نگرى كه براى هر دسته از اين دو دسته چيزهايى آفريده شده كه با آن صنف و طبقه مى سازد و مناسب و مايه بقا و مصلحت آن است .
راز استقلال بچه هاى چهار پايان
اكنون به چهار پايان بنگر كه چگونه (بلافاصله پس از تولد) خود بر پا مى ايستند و در پى مادر خود مى روند و مانند بچه انسان نيستند كه به برداشتن ، حمل كردن و تربيت و سرپرستى نيازمند باشند. به خاطر آنكه مادران اين حيوانات همانند آدمى نيستند كه از دانش و توان رفق و سرپرستى بهره مند باشند و دستان و انگشتان مناسب اين كارها را ندارند در نتيجه به اولادشان چنان قدرتى داده شده كه (پس از تولد بى آنكه به حمل و سرپرستى مادر نيازمند باشند) مستقلانه و خود به خود بر پاى ايستند.
همچنين ديده اى كه بسيارى از پرندگان ؛ مانند مرغ ، كبك ، تيهو و ماكو پس از آنكه از تخم بيرون مى آيند در پى دانه مى افتند، اما جوجه هاى ضعيف ؛ مانند: جوجه كبوتر، كبوتر كوهى و نوعى پرنده سرخ رنگ توان برخاستن ندارند. در مقابل در نهاد مادرانشان چنان مهر و شفقتى نهاده شده كه دانه ها را در چينه دان خود جمع كرده بتدريج در دهانشان مى گذارند تا وقتى كه جوجه ها (قوت يابند و) مستقل شوند (و خود بتوانند در پى غذا بگردند) از اين لحاظ مى بينى كه به كبوتر همانند مرغ جوجه هاى زياد داده نمى شود تا مادر بتواند جوجه ها را بزرگ كند و از بين نروند، پس هر دو از تدبير و حكمت خداى لطيف و خبير بهره مندند.
پاهاى حيوان و چگونگى حركت
به پاى حيوانات بنگر كه چگونه جفت جفت است تا براى راه رفتن مناسب باشد. اگر پاها فرد مى بود مناسب نبود؛ زيرا كسى كه راه مى رود هنگامى كه پاهايش را (براى حركت ) بر مى دارد، بر پاهاى ديگر تكيه مى كند، موجودى كه (چون انسان ) دو پا دارد در اين وقت يك پا را برمى دارد و بر پاى ديگر تكيه مى كند، حيوانى كه چهار پا دارد، دو پا را بر مى دارد و بر دو پاى ديگر تكيه مى كند. ليكن اين برداشتها و گذاردنها بر عكس است (؛ يعنى يك پا از جانبى و پاى ديگر از جانب ديگر، يكى از پس و يكى از پيش ) و چنين نيست كه دو پاى جلو را بردارد و بر دو پاى عقب تكيه كند؛ زيرا در اين حالت بر زمين ثابت نمى مانند چنانكه اگر دو پايه تخت و كرسى را بردارند بر زمين ايستادن نمى تواند. در نتيجه از دستها (كه در جلو است )، دست راست و از پاها، پاى چپ را بر مى دارد، بار ديگر دست چپ و پاى راست و به همين ترتيب راه مى رود و بر زمين مى ماند و در هنگام راه رفتن بر زمين نمى افتد.
راز انقياد برخى از حيوانات در برابر انسان
آيا ((درازگوش )) را نمى بينى با اينكه اسب را از كارهاى دشوار معاف و در رفاه مى بيند اما چگونه در آسياب كردن و بار بردن تسليم انسان است ؟ و شتر را نمى بينى كه با آن قدرتى كه چند مرد قوى از عهده اش بر نمى آيند چگونه در برابر طفلى خرد سر تسليم فرود مى آورد و منقاد مى شود؟ و گاو نر قدرتمند چگونه در برابر صاحبش مطيع و خاضع است تا يوغ را بر گردنش بگذارد و با گاو آهن شخم كند؟ و اسب نجيب چگونه خود را به انبوه شمشير و نيزه مى زند تا خواسته صاحبش را انجام دهد؟ و گله اى گوسفند را چگونه يك كس مى چراند (و نگاهدارى مى كند)؟ اگر گوسفندان پراكنده مى گشتند و هر كدام به سويى مى رفتند چگونه يك شخص به آنها مى رسيد؟ تمام حيوانات رام نيز اينگونه اند؟ آيا اين انقياد و اطاعت جز براى آن است كه عقل و درك و شعور ندارند؟ اگر آنها در كارها عقل و شعور و فهم داشتند از انقياد در برابر انسان و رفع نيازهاى او سر باز مى زدند. شتر از ساربان و راننده اش و گاه از صاحبش پيروى و اطاعت نمى كردند. گوسفندان نيز در تحت فرمان شبان گرد هم نمى آمدند بلكه هر كدام به سويى مى رفتند. حيوانات ديگر هم بدين ترتيب (از انقياد در برابر انسان سر باز مى زدند.)
راز عدم شعور و عقل در درندگان
همچنين اگر درندگان ، با عقل و هوش بودند و عليه مردم يكدست و هماهنگ مى گشتند هر آينه (در اندك زمانى ) مردم را به عجز و ناتوانى مى كشانيدند. راستى اگر شيران ، ببران ، پلنگان و گرگان همه عليه مردم متحد و همدست مى گشتند؛ چه كسى ياراى رويارويى و مقابله با آنان را داشت ؟
نمى بينى كه از اين امر باز داشته شدند و به جاى آنكه آدميان از قدرت آنها بهراسند آنها از جايگاههاى آدميان مى هراسند و كناره مى گيرند و براى طلب روزى (غالبا) در شبها ظاهر مى شوند و از جايگاه خود بيرون مى آيند؟ آنها با تمام توان و قدرتى كه دارند از آدمى سخت در هراس و وحشتند و اگر نبود (كه آنها بى عقل و انديشه و بدون درك آفريده شده اند) هر آينه بر آدميان بر مى جستند و در مساكنشان كار را بر ايشان دشوار مى گردانيدند.
سگ حيوان باوفا و مدافع انسان
در ميان اين درندگان ، ((سگ )) چنان آفريده شده كه به صاحبش مهر بورزد و از او دفاع و حمايت و نگاهدارى نمايد. در شب تاريك بر ديوارها و بامها بالا رود تا خانه و صاحب خود را از شر دزدان (و مزاحمان ) نگاهدارى كند.
مهر و دوستى سگ و علاقه اش به صاحب خود، گاه به درجه اى مى رسد كه براى حفاظت از جان و مال حيوانات صاحبش جانش را در خطر مرگ مى افكند. سگ چنان با صاحبش انس و الفت دارد كه همراه او در برابر گرسنگى و تشنگى شكيبايى مى ورزد. راستى چرا در آفرينش سگ اين مهرورزى و مهربانى نهاده شده است ؟ آيا جز براى آن است كه سگ نگاهبان آدمى باشد؟ براى آن ، نيشهاى برنده ، چنگالهاى درنده و صدايى هول انگيز و وحشت آورنده پديد آمده تا دزدى كه در قلمرو حفاظتى آن سگ طمع كرده فرار را بر قرار ترجيح دهد و سگ از آن منطقه بخوبى حراست نمايد.
اسرار شكل صورت ، دهان و دم چهارپا
اى مفضل ! در چگونگى تركيب اعضاى صورت چهارپا بينديش . چشمانش در پيش نهاده شده تا مقابلش را نيك بنگرد، به ديواره اى نخورد و در چاله اى نيفتد. شكاف دهانش در زير است و اگر شكاف دهانش همانند انسان در روى چانه مى بود نمى توانست كه از روى زمين چيزى بخورد، نمى بينى كه انسان با دهانش چيزى بر نمى گيرد بلكه با دست در دهان مى گذارد؟ اين امر نشانه تكريم و بزرگداشت انسان در ميان ساير خورنده هاست . از آنجا كه چهار پا دستى مناسب براى خوردن گياه و سبزه ندارد شكاف و بريدگى دهان در زير آفريده شده تا گياه را (براحتى ) به دهان گيرد و بخورد. نيز پوزه هاى دراز بدانها داده شده كه گياه دور و نزديك را بخورند.
در دم و حكمتها و فوايد آن بنگر:
(1) در حكم پوششى است كه شرمگاههاى حيوان را مى پوشاند.
(2) در ميان دبر و شكم حيوان آلودگيهايى است كه مگسان و پشه ها بر روى آن گرد مى آيند. دم حيوان مانند پشه پرانى است كه مگسها و پشه ها را با آن مى پراند.
(3) حيوان با حركت دادن دم به سمت چپ و راست استراحت مى كند و اين زمانى است كه بر چهار پا ايستاده و سنگينى بدن بر دو دست آن است در نتيجه حيوان با حركت دادن دم احساس راحتى مى كند.
دم حيوان سودهاى فراوان ديگر نيز دارد كه انديشه انسان قادر به درك همه آنها نيست ولى گاه به وقت حاجت ، برخى از آنها معلوم مى گردد، از جمله : گاه كه حيوان در گل مى ماند و هيچ دستگيرى براى خلاصى او نيست دم آن ، دستگيره خوبى براى بلند كردن و بيرون نمودن حيوان است . در موى دم حيوان نيز سودهاى فراوانى براى مردم نهاده شده است كه از آن در رفع بسيارى از نيازها بهره ها مى گيرند.
حيوان بر چهار پا مى ايستد در نتيجه پشت آن صاف و براى سوار شدن مناسب است . نيز شرمگاه آن در جاى ظاهرى است كه حيوان نر براحتى قادر به جفتگيرى باشد و اگر مانند فرج زنان بود حيوان قادر به اين كار نبود. نمى بينى كه حيوان قادر نيست كه مانند مردان از رو به رو جفتگيرى كند؟
اسرار آفرينش فيل و خرطوم آن
در اسرار و حكمتهاى نهاده شده در خرطوم فيل تاءمل كن . خرطوم در گرفتن گياه و آب و خوردن آنها كار دست را مى كند. اگر (چنين آفريده نمى شد و) خرطوم نداشت هيچ گاه قادر نبود كه چيزى از زمين برگيرد و بخورد، زيرا فيل مانند ديگر چهار پايان نيست كه گردنى دراز داشته باشد و آن را به سوى غذا دراز كند. حال كه گردن ندارد خرطومى دراز به او داده شده كه كار گردان را بكند و با آن به نيازش برسد. جز آفرينشگر مهربان و عطوف بر خلق چه كسى به جاى آن عضوى كه ندارد عضوى ديگر داده كه كار همان عضو مفقود را انجام دهد؟ و اين چگونه با عقيده ستمگران كه آفرينش را بى هدف و خود به خود مى پندارند مى سازد؟
اگر كسى بگويد چرا براى اين حيوان نيز همانند ديگر حيوانات گردنى دراز آفريده نشده ؟ پاسخ گفته مى شود كه : سر و گوشهاى فيل ، بسيار سترگ و سنگين اند، اگر قرار بود كه بر گردنى بزرگ و مناسب آن سر و گوش قرار داده مى شد هر آينه آن گردن را در هم مى كوبيدند. پس سر فيل به بدنش متصل و چسبيده شده تا اين دشوارى در كارش پديد نيايد. به جاى چنين گردنى خرطوم آفريده شده تا غذايش را با آن برگيرد و بخورد و تقدير چنان شد كه بدون گردن نيز به نيازش برسد و كارش سخت نگردد.
شرمگاه حيوان ماده
اينك در چگونگى آفرينش شرمگاه ((ماده فيل )) بنگر كه چگونه در زير شكم قرار گرفته ؟ هرگاه شهوت بالا مى آيد و ظاهر مى گردد تا فيل نر بتواند با او درآويزد. بنگر كه چگونه جايگاه فرج ماده فيل با ديگر حيوانات ناهمگون است ؟ (با اين همه )، ابزار تناسل آفريده شده كه نسل آن ماندگار شود و باقى بماند.
شگفتى آفرينش زرافه
در آفرينش زرافه ، ناهمگونى اعضا و همانندى اعضاى آن با اعضاى چند حيوان انديشه كن . سر آن چون سر اسب ، گردنش شتر، سمهايش چون سم گاو و پوستش چون پوست پلنگ است .
شمارى از مردم ناآگاه و جاهل به خداى جل و علا (و اسرار آفرينش او) پنداشته اند:
اين حيوان از مجامعت چند حيوان پديد مى آيد. اينان مى گويند: چون حيوانات گوناگون از خشكى به سوى آب مى روند و در آب گرد مى آيند جملگى بر يك حيوان علفخوار مى جهند و اين حيوان مختلف الاعضاء به هم مى رسد (!) اين از نادانى گوينده و ناچيزى شناخت آفرينشگر جل قدسه است (؛ زيرا) هر حيوانى كه با هر صنفى نزديكى نمى نمايد. اسب با شتر و يا شتر با گاو در نمى آويزد و مقاربت نمى كند بلكه جفتگيرى هنگامى است كه دو حيوان (از يك جنس باشند و يا) با هم شبيه و در آفرينش به يكديگر نزديك باشند، مانند: نزديكى اسب با خر كه از آنها ((استر)) به هم مى رسند و يا نزديكى گرگ با كفتار كه از آنها حيوانى به نام ((سمع )) پديد مى آيد. وانگهى چنين نيست كه حيوانى كه از آنها به هم مى رسد؛ مانند زرافه كه عضوى از اسب ، عضوى از شتر و عضوى از گاو دارد، همه اعضاى آنها را داشته باشد بلكه گويا آميخته اى از آنهاست (و مجموعش به مجموع آنها ماند نه اينكه عضوى به يكى ماند و عضو ديگر به ديگرى ) چنانكه در استر اگر به سر و گوش و سرين و دم و سم آن بنگرى مى بينى كه شكل آنها (مانند همان اعضا از اسب و درازگوش است و) چيزى ميان اعضاى اين دو حيوان است حتى صداى استر چيزى شبيه صداى آن دو. گويا آميخته شيهه اسب و عرعر درازگوش است . اين خود دليل آن است كه بخلاف پندار جاهلان ثمره مجامعت چند حيوان نيست ، بلكه آفرينشى شگفت از شگفتيهاى خلقت است كه خداوند جل و علا آن را برهان قدرتش نهاده و اينكه كسى را ياراى ناتوان نمودن او نيست . نيز تا دانسته شود آن آفرينشگر تمام حيوانات است و مى تواند اعضاى چند حيوان را در هر حيوان كه بخواهد گرد آورد و آنها را در هر جا كه خواهد بپراكند و هر چه خواهد بر آفرينش بيفزايد و هر چه خواهد از آن بكاهد. اينها دليل آن است كه او بر همه چيز تواناست و هيچ چيز اراده او را بر نمى گرداند.
گردن زرافه نيز از آن جهت دراز آفريده شد كه چراگاه و محل رشد اين حيوان در ميان جنگلهاى انبوه با درختان بر افراشته است . در نتيجه به گردنى دراز نيازمند است كه دهانش به شاخ و برگ درختان برسد و از ميوه و ديگر بخشهاى درختان تغذيه كند.