توحيد مفضل (شگفتيهاي آفرينش)

مفضل بن عمر
ترجمه : نجفعلي ميرزايي

- ۸ -


شكل زمين
اى مفضل ! در بسترى كه خداوند براى جواهر چهارگانه آفريده تا بطور گسترده رفع نياز شود بنگر. از جمله گستردگى اين زمين و كشيدن آن است . اگر اينگونه وسيع و گسترده نبود چگونه جايها و مساكن مردم ، كشتزارها، چراگاهها، جنگلها و درختان ، داروهاى فراوان ، معادن بى شمار و پر فايده و بسيار را در خود جاى مى داد؟
چه بسا كسى اين فلاتهاى خشك و دشتهاى دهشت آور را بى ثمر و بيهوده بينگارد. حال آنكه اين جايها، جايگاه حيوانات و مسكن و چراگاه آنهاست .
نيز آنگاه كه مردم در اضطرار مى افتند كه از وطن خود به جاى ديگر رحل اقامت افكنند به اين مناطق مى روند. چه بسيار فلاتها و دشتها كه به كاخها و بهشتها تبديل شده و مردم در آنها سكنى گزيده اند! اگر زمين گسترده نبود گويى كه مردم در ميان حصارى تنگ گرفتارند و اگر ضرورت و امرى ناگوار ناچارشان كرد كه ترك وطن كنند هيچ مكانى نمى يافتند.
آنگاه در آفرينش زمين و در اين شكل و هيات بنگر. زمين آنگونه آرام است كه گويى هيچ حركتى ندارد و ساكت است و براى استقرار و ثبات اشيا جاى مناسبى است . مردم مى توانند بر روى آن در رفع نيازهايشان بكوشند، آرام بنشينند، براحتى بخوابند و هيچ تزلزلى در كارشان پديد نيايد.
اگر زمين ، لرزان و ناآرام بود اينان قادر به ساخت بنا، نجارى و يا هر صنعت و حرفه ديگر نبودند و اگر زمين زير پايشان مى لرزيد زندگى براى اينان گوارا نبود. اگر به حال مردم كه در وقت وقوع زلزله زود گذر پديد مى آيد و اينان خانه و كاشانه خود را مى گذارند و از آنها فرار مى كنند، بنگرى به اين سخن بيشتر پى مى برى .
اگر كسى بگويد: چرا اين زمين لرزه ها پديد آمده ؟ بايد گفته شود: زمين لرزه و همانند آن ، براى آن است كه مردم ، غافل نشوند، به هوش باشند (كه ضعيف و ناتوانند) و در هراس افتند و (با احساس ضعف خود و قدرت آفرينشگر) از گناه و فساد به دور مانند. تمام بلاها و گرفتاريهايى كه در جسم و مالشان پديد مى آيد براى همين امر و به سود و مصلحت و استقامت بخشيدن به آنان است . صالح باشند، باعث مى شود كه در سراى ديگر چنان پاداشهايى براى شخص ذخيره گردد كه با هيچ نعمت دنيوى برابرى نكند. پس گاه صلاح و مصلحت عام و خاص در آن است كه در نزول اين بلاها در دنيا شتاب شود.
(سطح و پوسته زمين كه به كار مردم مى آيد) آنگونه كه خدايش آفريده ، سرد و خشك است ، سنگ نيز اينگونه است . فرق بخشهايى از زمين با سنگ ، خشكى بيشتر سنگ است . براستى اگر همه زمين مانند سنگ سخت ، مى گشت ، آيا روينده اى بر زمين مى روييد تا غذاى حيوانى باشد و يا شخم و ساخت ، ممكن مى گشت ؟؟
آيا نمى بينى كه از خشكى و سختى سنگ ، كاسته شده و جاى جاى زمين (به صورت خاك ) سست و نرم گشته تا بتوان با آن كارى كرد و زندگى را بر آن استناد داد؟
فوايد آب و سبب كثرت آن
از تدبير حكيم جل و علا در آفرينش زمين آن است كه غالبا قسمت شمالى از قسمت جنوبى بلندتر آفريده شده است . آيا اين امر جز براى آن است كه آبها بر روى زمين جريان يابند، زمين را سيراب گردانند و در پايان به دريا بريزند؟
چنانكه يك سوى بام را پست تر مى سازند تا آب از آن بريزد و بر آن نايستد، همين گونه ، بخش شمالى بلندتر از بخش جنوبى است . اگر چنين نبود آب بر زمين به صورت راكد و سرگردان مى ماند و مردم قادر به بهره گيرى از آن نبودند. نيز راهها و جاده ها را قطع مى كرد.
همچنين اگر آب ، فراوان نبود و اگر در چشمه ساران نمى جوشيد و دره ها، جويها و رودها از آن پر نبود، براى نياز مردم ؛ از قبيل : نوشيدن ، نوشاندن به حيوانات و چهار پايان ، آبيارى كشتزارها و باغها و غلات و براى نوشيدن حيوانات وحشى ، پرندگان و درندگان و نيز براى جايگاه زندگى ماهيان و آبزيان و ديگر منافعى كه مى دانى ولى اى بسا از اهميت و عظمت آن غافلى كافى و به اندازه نبود.
همچنين گذشته از آنكه آب ، مايه حيات جانداران و جانوران روى زمين است و در زندگى روندگان و رويندگان نقش اساسى دارد، با ديگر نوشيدنيها آميخته مى شود تا براى نوشنده لذيذ و خوش طعم گردد.
با آب ، بدنها و كالاها و چيزهاى ديگر را از آلودگى و چرك مى شويند و پاكيزه مى كنند، خاك را براى كشت و كار و... تر مى نمايند، شعله هاى افروخته آتش كه جان و مال مردم را در معرض زيان قرار مى دهد فرو مى نشانند، شخص خسته و افتاده با آن استحمام مى كند و از ملال و خستگى درآمده سرحال و راحت مى گردد و ديگر منافعى كه در وقت نياز به آنها، شناخته مى شوند.
اگر در فايده اين آب بسيار كه در درياها گرد آمده در ترديدى و مى گويى : به آن چه نياز است ؟ بدان كه جايگاه و ماءواى جانوران بى شمار آبزى ؛ چون : انواع ماهيها و حيوانات دريايى آب است .
معدن و مخزن گوهر، ياقوت ، عنبر و انواع اشيايى كه از آب استخراج مى گردد آب است .
در ساحلهاى آن ، انواع عودهاى خوشبو و عطرها (ى مست كننده ) و داروهاى سودمند يافت مى شود.
آب براى مردم همانند مركبى است كه بازرگانان بر آن سوار مى شوند و كالاهاى خود را از سرزمينهاى دور دست براحتى منتقل مى كنند. به وسيله آبها از چين به عراق و از عراق به چين كالا حمل مى كنند.
بى ترديد اگر آب وسيله حمل اين كالاها نبود و همه چيز با پشت حمل مى شد، همه كالا در همان سرزمينها و در دست صاحبانشان مى ماند؛ زيرا هزينه حمل آنها از ارزش خود كالاها بيشتر مى گشت و هيچ كس به حمل آنها اقدام نمى كرد؛ در نتيجه ، دو پيامد داشت :
1 بسيارى از چيزهاى مفيد كه به آن نياز بود به دست نيازمندان نمى رسيد.
2 بسيارى از مردم نمى توانستند در راه حمل و بازرگانى ، اينگونه روزى درآورند و زندگى بگذرانند.
فوايد هوا و سبب افزونى آن
هوا نيز چنين است . اگر فراوان و گسترده نبود، اين خلق از دود و بخار بسيار خفه مى شدند و بخار هم نمى توانست كه به ابر و مه تبديل شود. پيش از اين توضيحات كافى درباره هوا گذشت .
فوايد آتش و اينكه در اجسام ذخيره شده است
اگر آتش نيز مانند نسيم و آب پراكنده بود جهان و جهانيان را مى سوزانيد. اما از آنجا كه گاه گاهى سخت بدان نياز مى افتد و منافع بسيار در آن نهفته مانند ذخيره در اجسام نهاده شده است كه در وقت نياز به دست مى آيد و به قدرى كه نياز است با فتيله و روغن و هيزم پديد مى آورند. اگر قرار بود كه آتش را براى هميشه با فتيله روغنى و هيزم نگاه دارند براى مردم دشوار و گران تمام مى شد. نيز مانند آب و هوا پراكنده نيست كه همه چيز را بسوزاند بلكه به اندازه و مقدار مشخصى است تا هم سود رساند و به كار آيد و هم از رساندن زيان به انسان باز ماند.
در آتش ، ويژگى و خاصيت ديگرى نيز نهفته است و آن اين كه تنها در دسترس و اختيار انسان است ؛ زيرا سود آن تنها به انسان مى رسد.
اگر آتش در اختيار او نبود در زندگى و معاش ، زيان بسيار مى ديد. اما چهار پايان از آتش بهره نمى گيرند و از آن استفاده نمى نمايند.
از آنجا كه تقدير الهى بر اين تعلق گرفت ، (كه انسان از آتش سود برد و حيوان نبرد) به او دستهايى و انگشتانى مناسب براى افروختن آتش و استعمال آن عطا فرمود ولى اگر چه به حيوان داده نشده اما در عوض به حيوان در برابر سختى و سرما شكيبايى و صبر بيشتر داده شده است تا دشواريهايى كه در وقت نبودن آتش به انسان مى رسد در وقت نبودن آتش ‍ به حيوان نرسد.
اينك تو را از سود آتش در (بر افروختن ) چيزى كه به ظاهر كوچك ولى در واقع پر ارزش و بزرگ است ، آگاه مى كنم . اين جرم صغير همان چراغى است كه مردم آن را در دست مى گيرند و نيازهاى شبانه خود را با آن رفع مى كنند.
اگر اين شى ء نبود مردم گويى كه عمر خود را در قبر تاريك مى گذراندند. در اين زمان چه كسى توان خواندن ، نوشتن و حفظ كردن دارد؟ يا چه كسى در تاريكى شب چيزى مى بافد؟ اگر در دل تاريك شب بر كسى دردى سخت عارض مى گشت و به دارو و درمان نيازمند مى شد (بدون روشنايى ) چه مى كرد؟
نيز در رسيدن و پختن خوردنيها و گرم كردن بدنها و خشك نمودن اشيا و تجزيه و تحليل كردن مواد به كار مى آيد. بى ترديد فوايد آتش در شماره نمى آيد و واضحتر از آن است كه نياز به ذكر داشته باشد.
نزول باران و صافى هوا و فايده ناهمگونى حالت هوا
اى مفضل ! در اينكه به خاطر مصلحت عالم ، آسمان گاه صاف و گاه بارانى است نيك انديشه كن . اگر يكى از اين دو در هوا ماندگار مى شد بى شك زيانبار بود. نمى بينى وقتى كه يكسره باران مى آيد، گياهان و سبزيها مى گندند؟ جسم حيوانات سست و بى حاصل مى شود؟ هوا در سردى مى افتد؟ بيماريها پيدا و پراكنده مى شوند؟ و راهها و گذرگاهها نارسا و نابود مى گردند؟
همچنين اگر هوا يكسره صاف و آفتابى باشد، زمين ، خشك و تفتيده مى گردد. گياهان خشك مى شوند و مى سوزند. آب چشمه ساران و جويبارها فرو مى رود و اين پيامدها سخت به زيان مردم است . نيز اگر خشكى بر هوا چيره شود انواع ديگرى از بيماريها پديد مى آيند.
اما اگر در عالم ، يكى پس از ديگرى پديدار گردد (و آسمان گاه بتابد و گاه ببارد)، هوا در اعتدال مى افتد، هر كدام زيان ديگرى را دفع مى كنند و همه چيز نيكو و درست و استوار مى گردد.
اگر كسى گويد: چرا چنان نكردند كه در هيچ كدام زيان نباشد؟ گفته مى شود: براى آنكه (در دنيا) انسان قدرى در رنج و درد افتد و از گناه به دور گردد. چنانكه انسان بيمار براى باز يافتن سلامت و شفاى كامل به داروهاى تلخ و ناگوار نيازمند است . هنگامى نيز كه طغيان مى كند و مى شورد به درد و سختى نيازمند است تا در ورطه پليدى در نيفتد و در راه راست بيفتد.
اگر پادشاهى در ميان مردمان سرزمين خود مقدار زيادى طلا و نقره پخش ‍ كند آيا نزد آنان بلند مرتبه و بنام نمى گردد؟ حال اين كجا و باران فراگير كه غلات را مى افزايد و ارزش آن از تمام طلا و نقره هاى زمين افزونتر است كجا!
نمى بينى كه يك دانه باران چه قيمتى دارد و چه نعمت بزرگى است ولى مردم از آن در غفلت اند؟ چه بسا حاجتى بى قدر از يكى از ايشان دير برآورده شود و او بدون توجه به نعمتى بزرگتر به خشم آيد و ناسزا گويد، در حالى كه خير او در همين است . چه سود كه او از شناخت نعمتهاى بزرگ محروم شده است .
منافع نزول باران بر زمين و حكمتهاى در آن
در حكمت نزول باران تاءمل كن . تدبير چنان ديده شد كه باران از بلندى بر زمين بريزد تا نقاط بلند و برافراشته را نيز سيراب نمايد. اگر از پايين مى جوشيد به برخى از زمينهاى بلند نمى رسيد، در نتيجه كشتزارهاى زمين كاهش مى يافت . نمى بينى كه زمينهاى آبى بيش از ديمى است ؟
با نزول باران ، زمين زنده مى شود، دشتهاى گسترده و دامنه كوهها كشتزار مى گردد و غله فراوان به بار مى نشيند. نيز بدين وسيله ، دشوارى انتقال آب از جايى به جاى ديگر از دوش مردم برداشته مى شود و ديگر بر سر آب ، ميان آنان درگيرى و مشاجره و ستم رخ نمى نمايد و چنين نمى شود كه عزيز و نيرومند، آن را در تحت يد خود گيرد و ناتوان از آن محروم گردد.
همچنين وقتى كه تقدير بر آن قرار گرفت كه باران از بالا بر زمين سرازير شود، اندك اندك و دانه دانه فرو مى ريزد تا در زمين نيز فرود و آن را سيراب سازد. اگر ناگهان يكباره بر زمين مى ريخت در زمين نفوذ نمى كرد و كشتزارهاى روينده و ايستاده را نابود مى كرد. پس بتدريج و دانه دانه مى ريزد تا دانه هاى داخل زمين را بروياند و زمين و كشتزار تشنه را زندگى بخشد.
نزول باران منافع ديگرى نيز دارد.
باران ، بدنها را نرم مى كند،
هوا را صاف و پاكيزه مى گرداند و وبا را از ميان مى برد،
آفات درختان و گياهان را كه ((يرقان )) مى نامند، نابود مى كند و ديگر فوايد (ى كه ذكر آنها به درازا مى كشد.)
اگر كسى بگويد: آيا در برخى از سالها از شدت و كثرت باران زيانهاى فراوان به هم نمى رسد؟ يا نزول تگرگ غلات را نابود نمى سازد؟ و بخار حاصل از آن ، در هوا باعث بيماريهاى فراوان و آفات بسيار نمى گردد؟
(در پاسخ ) گفته مى شود: گاه در نزول باران زياده روى مى شود؛ زيرا به سود انسان است و با اين كار از فرو رفتن در گناه و استمرار و اصرار بر آن پرهيز مى كند. در اين صورت مصلحت دينى و اخروى مهمتر و راجحتر از زيان احتمالى در مال اوست .
فوايد كوهها
اى مفضل ! در اين كوهها كه از سنگ و خاك پديد آمده بنگر. غافلان پنداشته اند كه آنها زايد و بى مصرفند، حال آنكه سود فراوان دارند.
برف بالاى كوهها مى نشيند تا آنها كه به آن محتاجند از آن بهره برند. از آنچه كه ذوب مى شود چشمه ساران پر آب مى جوشد چشمه ها، رودها و جويبارها پديد مى آيند. در نتيجه در كوهها انواع رويندگان و گياهان دارويى كه در دشت نمى رويد مى رويد.
نيز غارها و دره هايى در آنهاست كه حيوانات وحشى و درندگان موذى را پناه داده .
مردم از كوه در برابر دشمنانشان دژها و قلعه هاى سخت و محكم مى سازند.
از سنگهاى آن براى به كارگيرى در ساختمانها و ساخت سنگ آسياب استفاده مى كنند. همچنين در كوهها انواع معادن و جواهر نهفته است .
در كوهها مصالح و منافع ديگرى نيز وجود دارد كه مدبر و حكيم آن بهتر مى داند.
معادن و استفاده انسان از آنها
اى مفضل ! در معادن كه از آنها جواهرى چون : گچ ، آهك ، زرنيخ ، مردارسنگ ، سنگ سرمه ، جيوه ، مس ، سرب ، نقره ، طلا، زبرجد، ياقوت ، زمرد و انواع سنگها استخراج مى شود نظاره كن .
همچنين قير، موميا، گوگرد، نفت و ديگر چيزهايى كه مردم با آنها رفع نياز مى كنند و از آنها استفاده مى نمايند.
آيا بر هيچ عاقل و خردمندى پوشيده است كه تمام اين ذخاير براى آدمى در زمين ذخيره شده تا در وقت نياز از آنها استخراج كند و استفاده نمايد؟
آنگاه مردم نتوانستند مطابق حرص و طمع خود به بيش از آنكه بايد، دست يابند و چاره انديشى و تلاششان براى ساختن جواهرات ثمر نداد (و به دانش كيميا دست نيافتند)؛ زيرا اگر با حرص ، طمع و تلاش خود موفق گردند، بى ترديد به طور گسترده ساخته و استخراج خواهند كرد و همه جا از آنها پر مى شود. طلا و نقره آنقدر افزايش مى يابد كه ارزش آنها نزد مردم ، سخت كاسته مى شود و از چشم مردم مى افتند. بدين ترتيب نقش اساسى و فايده آنها در خريد و فروش و ديگر معاملات از ميان مى رفت .
خراج پادشاهان به عمل نمى آمد و كسى قادر به ذخيره آنها براى بازماندگان نبود.
با اين همه ، دانش ساخت برنج (مس زرد) و ساخت شيشه از رمل و نقره از سرب و طلا از نقره كه آن زيانها را ندارند به او داده شده است .
بنگر چگونه در آنچه زيان ندارد اراده آنان عملى مى شود اما در آنچه بسيار به زيان آنان است به مقصد نمى رسند.
كسى كه معادن را بسيار عميق نمايد و سخت فرو برد به دره اى عظيم مى رسد كه آبى فراوان در آن جارى است و او به ژرفاى آب نتواند رسيد و از آن عبور نتواند كرد. در پشت آن ، كوههايى از نقره نهفته است .
اينك در حكمت و تدبير اين امر بنگر. خداى جل و علا مى خواهد كه بندگانش قدرى از قدرتش و گستردگى خزائنش را دريابند و بدانند كه اگر خداى بخواهد، كوههايى از نقره بديشان مى دهد و ليكن صلاح و مصلحت آنان در اين نيست ؛ زيرا چنانكه اشاره شد اگر چنين چيزى واقعيت يابد ارزش جواهر نابود مى شود و سودمند نخواهند بود.
اين حقيقت را اينگونه درياب كه گاه مردم شى ء ظريف و ارزشمندى مى سازند. اين شى ء ظريف ، تنها هنگامى از اين ارج و نفاست برخوردار است كه اندك و كمياب باشد، ولى آنگاه كه به طور گسترده در دسترس ‍ مردم قرار گيرد نزد آنان از ارزش مى افتد و قيمت آن كاسته مى شود. خلاصه ، ارزش و نفيس بودن هر چيزى در كميابى و نبود آن است .
فوايد رويندگان
اى مفضل ! در اين گياه و اينكه اين همه نياز انسان را برمى آورد و سود مى دهد بنگر. ميوه ها براى تغذيه ، كاه براى خوراك حيوانات ، هيزم براى سوختن ، چوب براى بسيارى از صنايع و حرفه ها، پوست برگ ، ريشه ، ساقه ، شاخه و صمغ درختان براى منافع و كارهاى مختلف پديد آمده است .
هيچ مى دانى كه اگر ميوه ها را به صورت آماده و گردآمده بر روى زمين مى يافتيم چه زيانها به ما مى رسيد؟ در اين حالت اگر چه غذا وجود داشت ، اما از فوايد بسيار چوب ، هيزم ، كاه و ديگر چيزهاى پر قيمت و مهمى كه برخى را شمرديم محروم بوديم . وانگهى درختان و گياهان ، بسيار زيبا و خوش منظرند و در عالم هيچ منظره اى زيباتر، با طراوت تر و خوشتر از آنها نيست .
راز كثرت حبوبات
اى مفضل ! در رشد فراوان كشتزارها و حبوبات انديشه كن . يك دانه كمابيش صد دانه مى دهد. مى شد كه يك دانه تنها يك دانه بدهد؛ ولى چرا اين افزونى در آن نهاده شد؟ آيا جز براى آن است كه غلات و حبوبات فزونى يابند، قوت و روزى كشاورزان تاءمين گردد و بذر سال آينده نيز به دست آيد؟ نمى بينى كه اگر پادشاهى بخواهد سرزمينى را آباد كند، بايد بذر كاشت و روزى حيات به مردم بدهد تا كشت را به عمل آورند؟
بنگر كه چگونه اين امر حكيمانه و مدبرانه پديد آمده و كشتزار اينگونه بذر و دانه فراوان مى دهد تا هم روزيشان حاصل آيد و هم بذر كشت پديد آيد؟
درخت ، گياه و نخل نيز ثمر فراوان مى دهند. از اين رو از يك ريشه و تنه ، شاخ و برگ و ثمر فراوان مى بينى . چرا چنين است ؟ آيا جز براى آن است كه مردم از آن ببرند و رفع نياز كنند و با اين بريدنها هيچ نابود نگردد و اصل آن در زمين بماند؟ اگر هر اصله افزايش نمى يافت و تنها مى ماند مردم نمى توانستند كه از آن ببرند و رفع نياز كنند و باز اصله اى را در زمين بكارند. نيز اگر آفتى بدان مى رسيد بى آنكه جاى نشينى داشته باشد محو و نابود مى گشت .
راز پوشش دانه هاى حبوبات
در شكل بوته حبوباتى ؛ چون : عدس ، ماش ، باقلا و جز آنها انديشه كن . دانه هاى آنها در كيسه ها و ظروفى نهاده شده تا نگاهدارى شوند، رشد و استحكام يابند و از آفات در امان بمانند چنانكه جفت و بچه دان جنين نيز دقيقا به همين خاطر است .
گندم و همانند آن نيز به صورت خوشه ، در پوستهايى سخت نهاده شده اند. نيز بر سر هر دانه چيزى چون نيزه قرار گرفته كه پرندگان را از خوردن آنها باز مى دارد تا به كارندگان و كشاورزان زيان نرسد.
اگر كسى بگويد: آيا پرندگان از گندم و حبوبات نمى خورند؟ گفته مى شود: بله تقدير چنين است . پرنده نيز از آنجا كه آفريده اى از آفريدگان است از زمين خداى جل و علا نصيب و سهمى دارد، ولى اين حبوبات نيز اينگونه محافظت مى شوند تا پرندگان ، يكسره ويرانش نكنند و زيان بسيار به بار نياورند. اگر پرندگان دانه ها را عيان و ناپوشيده بنگرند هيچ منعى ندارد كه به آن حمله كنند و بوته را نابود سازند واى بسا اين عمل باعث عدم تعادل تغذيه پرندگان ، سوء هاضمه و مرگ آنها گردد و كشتزار را هم به نابودى كشاند در نتيجه اين موانع پيشگيرنده براى آن است كه دانه ها نگاهدارى شوند و پرندگان به قدر روزى و نياز از آنها برگيرند و بيشتر آن براى آدمى بماند؛ زيرا او از پرندگان مهمتر و نيازمندتر است و هم او زحمت و مشقت بارورى آن را بر دوش كشيده است .
حكمت آفرينش درخت و گياه
در آفرينش درختان و گياهان نظاره كن . از آنجا كه درخت نيز بسان حيوان همواره به غذا محتاج است ، از طرفى مانند حيوان دهان و حركت ندارد كه غذا را بگيرد، ريشه هاى آن در دل زمين فرو رفته تا غذا را (گاه از اعماق زمين ) بگيرد و به شاخ و برگ و ميوه رساند. پس ((زمين )) مانند مادر پرورش دهنده آن است و ((ريشه ها)) چون دهان آن است كه با آنها غذا را از زمين مى گيرد چنانكه حيوانات ، كودكان خود را شير مى دهند. نمى نگرى كه چگونه پايه ها و ستونهاى خيمه از هر سو با طناب بسته شده تا بر پاى ايستد، نقش زمين نگردد و يا كج نباشد. گياه نيز چنين است ، تمام آنها ريشه هاى خود را در دل زمين به هر جانبى دوانيده اند تا آن را پايدار و استوار و ايستاده نگاه دارند. اگر ريشه نبود چگونه يك نخل تنومند و بلند و صنوبر و چنار بزرگ و تناور در توفانهاى سهمگين بر پاى مى ايستادند؟
به حكمت آفرينشگر جل و علا بنگر كه چگونه بر حكمت كار مردم پيشى گرفته و اينان در پايدارى خيمه ها از آن بهره گرفتند، در حالى كه اين حكمت و چاره پيش از آنان در آفرينش درخت جارى شده است ؛ زيرا آفرينش درخت پيش از به پا داشتن خيمه است . نمى بينى كه پايه و ستون خيمه ها از چوب درختان است ، پس صناعت مردم از كار آفرينش گرفته شده است .
آفرينش و وصف برگ درختان
اينك اى مفضل ! در آفرينش برگ بنگر و تاءمل كن . چنانكه مى بينى سطح تمام برگ را چيزهايى چون رگ پوشانيده است ، برخى بزرگترند كه به صورت طولى و عرضى كشيده شده اند و برخى نازك و ظريف اند و گويى كه در ميان رگهاى اصلى ماهرانه بافته شده اند.
اگر بشر با دست خود چنين كارى مى كرد يكساله قادر به ساخت يكى از آنها نيز نبود. و در كار خود به ابزار، حركت ، كار و تلاش و سخن گفتن نياز داشت ، در حالى كه تنها در چند روز از فصل بهار، دشت و دريا و كوه و صحرا سرشار آكنده از اين برگها مى شود. در اين كار جز نفوذ اراده ردنپذير الهى هيچ سخن ، تلاش و حركتى وجود ندارد.
با اين حال خوب است كه راز اين رگهاى ظريف ، دقيق و نازك را بدانى . اين رگها كه يكسره برگ را پوشانيد براى آن است كه به آن ، آب و املاح برساند چنانكه رگها در بدن پراكنده شدند تا غذا را به تمام اجزاى بدن برسانند. اما در برگ ، رگهاى بزرگتر و اصلى (گذشته از هدف مذكور) كار ديگرى نيز دارند. اين رگهاى بزرگتر براى آن است كه با سختى و استحكام خود، برگ را نگاه دارند و برگ ، سست ، پژمرده و پاره پاره نگردد. از اين رو گاه كه انسانها مى خواهند صفحه و برگى از پارچه يا... بسازند در طول و عرض آن از چوبهاى محكمى بهره مى گيرند تا سست و لرزان نگردد. پس بدان ، اگر چه آدمى هيچ گاه به كنه و حقيقت تدابير و حكمتهاى نهفته در طبيعت نمى رسد، اما كار و صنعت او بنوعى حكايتگر طبيعت است .
هسته و دانه درخت و گياه
در ((هسته )) و ((دانه )) و راز آنها انديشه كن . هسته در دل ميوه قرار گرفته تا اگر مانعى براى كاشتن خود درخت پيش آيد، اين هسته جايش را پر كند. چنانكه گاه كه به چيز نفيس و گرانقدرى نياز فراوان است ، (قدرى از آن ) در جاى ديگر نگاهدارى مى شود تا اگر آفتى در آنها افتاد و حادثه اى رخ نمود، از آن در جاى ديگر داشته باشيم .
همچنين هسته سخت و محكم ، ميوه نرم و لطيف را نگاه مى دارد. اگر چنين نبود، ميوه مى شكست ، آلوده مى گشت ، و بزودى فاسد مى شد.
برخى از هسته ها را مى شكنند و مى خورند و از برخى ديگر روغن مى گيرند و در جاهاى گوناگون استفاده مى كنند.
حال كه از (برخى از) فوايد هسته و دانه ميوه آنها آگاه گشتى ، بينديش كه چرا از هسته ، خرما و از دانه ، انگور پديد آمد؟ مى شد كه به جاى خرما و انگور لذيذ و خوشمزه ، چيزهاى ناخوردنى ديگر؛ سرو و چنار پديد آيد. آيا اين جز براى آن است كه انسان را سود و لذت رسانند؟
حكمتهاى نهفته در مرگ درختان و تجديد حيات آنها
در انواع تدابير و حكمتهاى نهفته در آفرينش درخت بنگر. مى بينى كه هر سال مى ميرد ولى حرارت غريزى آن در چوب آن مى ماند و مواد ميوه ها از آن زاده مى شود و آنگاه در همه جا پراكنده مى گردد و چنانكه غذاهاى متنوع و لذيذ را به تو مى دهند، ميوه هاى گوناگون و گوارا و خوش طعم به تو تقديم مى كنند. شاخه ها همانند دست به سوى تو دراز مى شوند و ميوه هاى نيكو را در اختيارت مى نهند، ريحانها چنان در برابر تو ايستاده اند كه گويى خود را به تو هديه مى كنند. اين حساب و كتاب دقيق و حكمت عظيم جز تقديرگر حكيم از آن كيست و چرا اينگونه است ؟ آيا جز براى آن است كه آدمى را از لذت و سود اين ميوه ها بهره رسانند؟
شگفتا! كه مردم به جاى سپاس بر نعمت ، انكار منعم مى كنند!