سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد اوّل)

سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى

- ۵ -


2 - جدال و خصومت
از ديگر مصاديقى كه مى توان بر آنچه كه حضرت فرموده اند اضافه كرد، جدال و خصومت است .
ايّاكم والمِراء والخُصومَةِ فانَّهُما يُمرِضانِ القلوب على الاخوان (192).
((مبادا جدال و خصومت كنيد كه اين دو، قلوب دوستان و برادران را نسبت به يكديگر بيمار مى كند)).
انسان نبايد با ديگران طورى گفتگو كند كه موجب دشمنى بين ايشان فراهم شود. و خلاصه ، بحث و مراء با ديگران نبايد به گونه اى باشد كه به جدال و حرف هاى بى مبنا و بى منطق منتهى شده ، باعث شود كه دلها و قلب هايى كه نسبت به يكديگر صاف و صميمى هستند، مريض و بيمار شوند.
بنابراين ، يكى از مواردى كه در مكتب اخلاقى دين و خاصه در مذهب شيعه ، مورد نهى قرار گرفته است ، پرهيز از اين عمل زشت است .
3 - اهانت
همچنين مى توان مساله اهانت كردن به مومنان و آزار ايشان را با مسخره و استهزا به اين مجموعه اضافه كرد. در سخنى از امام صادق عليه السلام آمده است :
مَن اءَعان على مؤ من بِشَطر كلمة لَقَى اللّه يوم القيامةِ بين عَينَيهَ مكتوب آيس من رحمة اللّه (193).
((اگر كسى حتى با بيان يك سخن كوتاه ، موجب اذيت و تحقير شخصيّت مومنى شود، روز قيامت هنگام ورود به صحنه محشر اين كلمه بر پيشانى او نقش بسته است كه اين انسان مورد رحمت و مغفرت الهى قرار نخواهد گرفت )).
4 - تملق و چاپلوسى
از ديگر مصاديق سوءاستفاده از زبان ، تملق و چاپلوسى است . اين خصوصيت و حالت روحى ، يكى از زشت ترين سيئات اخلاقى است كه عامل بروز و ظهور آن ، معمولا زبان است ، و اصولا در معارف دين هرگونه حركتى كه منتهى به تحقير شخصيّت انسان شود مذموم و ممنوع شمرده شده است .
ان اللّه تبارك و تعالى فوَّض الى المؤ من كلَّ شى ء الا اِذلالَ نفسهِ(194).
((خداوند، همه اختيار انسان را به دست او داده و به او تفويض فرموده ، مگر اين كه اقدامى كند كه موجب ذلت ، حقارت و كوچكى او شود)).
برهان عقلى نيز بر ممنوع بودن آن وجود دارد، و بر اين اساس در سخن ديگرى آمده است :
اءعقل الناس اءبعدُهم عن كل دنيَّة (195).
((عاقل ترين مردم كسى است كه نفس خود را والاتر و برتر از هر نوع پستى و حركتى قرار دهد كه منتهى به حقارت و كوچكى شخصيّت او مى شود)).
چنان كه در مصاديق قبل ، مثل غيبت و تهمت ، ذكر كرديم در اين جا هم ، تملق ، چاپلوسى و مدح نابجا، علاوه بر اين كه انسان متملق را كوچك مى كند و او را حقير مى سازد، باعث تباهى شخصيتى مى شود كه مورد مدح و ستايش قرار مى گيرد؛ يعنى او را به مرض و آفت خودباورى مبتلا مى كند و در نتيجه ، وقتى انسان در سايه مدح و ثناهاى بى حساب ، نابجا و نادرست به اين بيمارى مبتلا شد، از توجه به عيوب و اشكالاتى كه در وجودش ‍ هست غافل مى شود؛ به ويژه اگر چنين انسانى ، صاحب مكنت ، ثروت و قدرت هم باشد، هرگز درصدد اصلاح كار خود و زيرمجموعه ، ملت و رعيت خود برنخواهد آمد و هيچ قدمى براى حل مشكلات نفسى خود و مردمش برنخواهد داشت .
5 - مدح و ثناى نابجا
امام سجاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق به اين نكته عنايت داشته و فرموده اند:
و لا ترفَعنى فى النّاس درجة الا حَطَطتَنى عند نفسى مثلها، و لا تحدِث لى عزّا ظاهرا، الا اءحدَثتَ لى ذِلَّة باطنة عند نفسى بقدَرها(196).
((خدايا! اگر در اين دنيا به من رفعتى مى دهى ، مقام ، منزلت ، قدرت و شوكت ظاهرى مى دهى ، به همان اندازه هم مرا پيش نفسم كوچك كن . خدايا! اگر به من منزلت و اعتبار اجتماعى عنايت كردى ، مرا از نفس و اشكالات خودم غافل نكن )).
بايد توجه داشت كه مدح و ثناى بى مورد و تملق و چاپلوسى موجب رشد يك شخصيّت كاذب در طرف مقابل مى شود و در نتيجه يك سخن كوتاه تملق آميز، چند عارضه سوء به وجود مى آورد:
اولا، شخصيّت مداح تحقير مى شود.
ثانيا، آن انسانى كه مورد مدح و ستايش قرار گرفته است ، در جهالت و خودباورى منفى مى ماند و اقدام به حل و فصل مشكلات نفسانى خويش ‍ نمى كند، بر اساس همين برداشت پيغمبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم به كسى كه در حضورشان ديگرى را مدح و ستايش بى جا مى كرد، فرمودند:
وَيحَك قَطعت عُنُقَ صاحبك لو سمعها مَا اءَفلح (197).
((واى بر تو! گردن دوستت را بريدى ، اگر رفيقت اين حرف هاى تو را باور كند، هيچ وقت رستگار نخواهد شد)).
يعنى كسى كه اقدام به مدح و ثنا و تملق مى كند در حقيقت انسانى را كشته و شخصيّت انسانى او را تباه كرده است .
يا در سخن مشابه ديگرى نقل شده است كه شخصى در محضر حضرت ، فرد ديگرى را مدح مى كرد، حضرت فرمودند:
عَقَرتَ الرَّجل عقرَكَ اللّه (198).
((تو او را كشتى ، خدا تو را بكشد)).
يعنى واقعا مدح بى جا به منزله كشتن و نابود كردن يك انسان است ؛ چون انسانى كه به واسطه آن مدح ، از اشكالات خودش غافل شده است ، ديگر هيچ گاه شخصيّت اصلى خود را به دست نخواهد آورد. در سخن جالبى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده كه حضرت فرمودند:
لو مشى رجل الى رجل بسيف مُرهَف كان خيرا له من اءن يَثنِىَ عليه فى وجهه (199).
((اگر انسانى با اسلحه از نيام كشيده به برادرش حمله كند خيلى بهتر از اين است كه در مقابلش ، او را مدح و ثنا كند )).
همان طور كه بيان شد اين نحوه سخن گفتن دو اشكال واضح و آشكار دارد:
اشكال اول اين است كه بدين وسيله ، انسان مدح كننده دچار ضعف شخصيت ، ذلت و حقارت مى شود و اين خود ممنوع و مذموم است . در سخنى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است :
احثُوا التُّراب فى وُجوهُ المَدَّاحِين (200).
((بايد خاك به صورت كسانى پاشيد كه شغلشان مدح و ثناى بى جا از ديگران است )).
اشكال دوم آن است كه با اين ستايش ، عرش الهى مى لرزد، مخصوصا اگر ستايش شونده ، انسان غيرصالح و فاسدى باشد. روايتى ديگر از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرمودند:
اذا مدح الفاجر اهتزَّ العرش و غضب الرَّبُّ(201).
((وقتى انسان غيرصالح و فاجرى مورد مدح و ستايش قرار مى گيد عرش ‍ الهى به لرزه در آمده و موجب غضب ذات ذوالجلال الهى مى شود)).
بنابراين ، مدح و ثناى بى جا، هم موجب تحقير شخصيّت مدح كننده است ، و هم موجب تباهى و نابودى مدح شونده و اثر سوءاجتماعى اش اين است كه احيانا جمعيت و ملتى كه تحت سلطه و اقتدار شخص مورد ستايش ‍ هستند، به عوارض سوء آن حاكم مستبد دچار مى شوند؛ چرا كه او به واسطه اين مدح و ثناها هرگز در مقام اصلاح خود برنمى آيد. در سخنى از امير المومنين عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
اءجهل الناس المُغترُّ بقول مادح متملِّق يُحسِّن له القبيح و يُبغِّضُ اليه النصيح (202).
((جاهل ترين مردم كسى است كه بداند مداحى ، به دروغ او را مدح مى كند، به گونه اى كه زشتى ها و بدى ها و سيئات اخلاقى او را پيش چشم او زيبا جلوه مى دهد و كار افراد ناصح و علاقه مند را كه گاهى اشكالات اخلاقى را به او يادآور مى شوند مبغوض جلوه مى دهد)).
در حقيقت نتيجه عمل انسان مداح و كسى كه دچار مرض تملق و چاپلوسى است ، اين است كه خوبى و خيرخواهى ناصحان و افراد علاقه مند را پيش چشم او زشت جلوه داده ، زشتى اعمال و رفتار و اخلاق ناپسند او را، زيبا جلوه مى دهد و ستايش شونده نيز همه را باور مى كند.
مهم اين است كه انسان ستايش شونده ، به خطاى عمل مداح توجه داشته ، آن حرف ها را واقعا باور نكند. به همين دليل در حالات بعضى از صالحان نوشته اند كه وقتى افرادى مى آمدند در حضورشان تملق مى گفتند و مداحى مى كردند، با خداى خود كه خلوت مى كردند مى گفتند:
اللّهم ان هولاء لا يعرفونى و اءنت تعرفنى (203).
((خدايا! اينان نمى دانند من كى ام ؛ ولى تو كه مى دانى من كه هستم ، نگذار سقوط كنم )).
سخنى از اميرالمومنين عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
اللّهم اغفرلى ما لا يعلمون ، و لا تؤ اخذنى بما يقولون ، واجعلنى خيرا مما يظنون (204).
((خدايا! آنچه را كه من انجام داده ام و اين مردم نمى دانند و در مورد آن مرا خوب مى بينند، آن اعمال را درباره من بيامرز؛ و به آنچه كه مردم درباره من مى گويند، مرا مواخذه نكن و مرا بهتر از آنچه كه مردم تصور مى كنند قرار بده )).
بنابراين ما مى بينيم انسانهاى تربيت شده و ساخته شده ، هرگز در مقابل مدح و ستايش هاى بى جا شخصيّت خود را نباخته ، متزلزل نمى شوند و به واقعيات شخصى و نفسانى خود كه عامل حفاظت از لغزشها است توجه دارند؛ و اين نكته بسيار مهمى است .
راههاى درمان اثرات سوء زبان
حال بعد از اين همه سخن چاره چيست ؟ چه بايد كرد كه سرنوشت دنيا و آخرت ، به دست اين عضو كوچك رقم نخورده و در حقيقت ، مالك آن باشيم .
درمان اين معضل در مطلب دومى است كه امام عليه السلام براى حقوق زبان بيان مى فرمايند:
و اءَمَّا حَقُّ اللِّسان فاكرامُهُ عن الخَنَا و تعويدُهُ على الخير و حملُهُ على الادب و اجمامُهُ الا لموضع الحاجَة و المنفعة للدِّين و الدّنيا و اعفاؤُهُ من الفضول الشَّنعة القليلة الفائدة التى لا يؤ من ضررها مع قلَّة عائدتها(205).
راه درمان اين بيمارى و علاج اين مشكل اين است كه زبان را به گفتار نيك و زيبايى در سخن عادت دهى و يا دم فروبندى . پس حل مشكل سهل است ؛ يا بايد زبان را به سخن نيك عادت داد؛ يعنى خوب و زيبا سخن گفت و يا اين كه دم فروبست . سخن خوب گفتن بايد به صورت عادت و سنت و طبيعت ثانويه درآيد؛ يعنى همان طور كه ما طبق عادت نفس مى كشيم ، و نفس كشيدن كه تامين نياز طبيعى است به صورت يك عادت تكوينى در بشر درآمده است ، در غير آن صورت ادامه حيات ممكن نيست ، وقتى لب به سخن نيز باز مى كنيم ، بايد به صورت يك عادت ثانويه ، سخن خير، نيك و خوب بگوييم و يا اين كه دم فروبسته ، سخن نگوييم .
اساسا خداوند متعال ، اين توانمندى و قدرت را به انسان عنايت كرده تا به وسيله زبان و قوه ناطقه ، قدرت عقل و انديشه خود را به نمايش بگذارد.
امام عليه السلام در انتهاى حق زبان تعبير مى كنند:
يُعَدُّ شاهد العقل و الدليلَ عليه .
((زبان گواه خرد و انديشه انسان است )).
در واقع بايد يا زبان را به خير باز كند، يا دم فروبسته و سكوت كند، به گفته شاعر:

چون ندارى مايه ، از لاف سخن خاموش باش   خنده ، رسوا مى نمايد پسته بى مغز را
به تعبير اميرالمومنين عليه السلام :
المرء مخبوء تحت لسانه (206).
((شخصيّت انسان در زبانش نهفته است )).
تا مرد، سخن نگفته باشد   عيب و هنرش نهفته باشد
((مصباح الشريعة )) در ادامه اين سخن اميرالمومنين عليه السلام روايتى نسبتا طولانى نقل كرده ، كه انصافا سخن قابل توجهى است .
المرء مخبوء تحت لسانه ، فَزِن كلامك و اعرِضهُ على العقل ؛ فان كان للّه و فى اللّه فتكلَّم به و اءن كان غير ذلك فالسكوتُ خير منه ؛ فليس على الجوارح عبادة اءخفَّ مؤ ونة و اءفضل منزلة و اءعظم قدرا عند اللّه من الكلام فى رضا اللّه و لوجهه و نشر آلائه و نعمائه فى عباده ؛ اءلا ترى اءنّ اللّه عزوجل لم يجعل فيما بينه و بين رسله معنى يَكشفُ ما اءسرَّ اليهم من مكنونات علمه و مخزونات وحيه غير الكلام ؛ و كذلك بين الرسل و الامم ؛ فثبت بهذا اءنَّه اءفضل الوسائل و اءلطف العبادة ، و كذلك لا معصية اءشغلَ على العبد و اءسرع عقوبة عند اللّه و اءشدها ملامة و اءعجلها سَاءمَة عند الخلق منه و اللسان ترجمان الضمير و صاحب خبر القلب و به ينكشف ما فى سرِّ الباطن و عليه يُحاسب الخلق يوم القيامة و الكلام خَمر يُسكِرُ القلوب و العقول ما كان منه لغير اللّه ؛ و ليس شى ء اءحقُّ بطول السِّجن من اللِّسان (207).
((شخصيّت انسان در زبانش نهفته است پس كلامت را بسنج و آن را به عقل عرضه دار، پس اگر در راه رضاى الهى بود، آن را به زبان جارى كند و اگر اين طور نبود، سكوت بهتر از تكلم است . در همه اعضا و جوارح ، عبادتى آسانتر، كم مايه تر، اما پرمنزلت تر و ارجمندتر از بستن زبان يافت نمى شود؛ زيرا عبادت يا به سكوت است ، يا به سخنى كه منظور از آن رضاى خدا و نشر نعمت ها و آلاء الهى باشد. خداوند براى كشف اسرار علم و مكنونات و خزائن وحى خود ابزارى جز سخن گفتن قرار نداده است ؛ يعنى اگر كسى خواهان ورود به گنجينه علم الهى و اسرار وحى باشد، سخن بهترين وسيله است . واسطه بين پيامبران الهى و امت ها نيز سخنورى بوده است . پس ‍ معلوم مى شود كه بهترين و پرفضيلت ترين وسيله و لطيف ترين و شيرين ترين عبادت ، سخن و كلام است و از آن طرف هيچ معصيتى سنگين تر از سخن ، نزد خدا نيست )).
خلاصه اين كه زبان بيانگر اندرون و ضمير انسان است ؛ آنچه كه در دل مى گذرد به وسيله زبان بروز و ظهور پيدا مى كند و خداوند در روز قيامت محاسبات خلق را بر مبناى سخن و زبان قرار داده و هيچ عضوى از اعضاى بدن ، براى زندانى بودن شايسته تر از زبان نيست . بايد زبان را زندانى و مهار كرده ، در كنترل خويش قرار داد. سر آن امرى است كه ما در معارف دين نسبت به رعايت سكوت ، دم فرو بستن و سخن نگفتن مى بينيم .
در روايتى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است كه فرمودند:
مَن صَمَتَ نجا(208).
((سكوت ، موجب نجات است )).
در سخن ديگرى از حضرت رسول اكرم صلى اللّه عليه و اله و سلم نقل شده است :
نجاةُ المؤ منِ فى حفظ لسانه (209).
((نجات مومن در سكوت و حفظ زبان است )).
حضرت در بيان ديگرى مى فرمايند:
مَن كفِّ لسانه سَتَرَ اللّه عورته (210).
((اگر كسى زبان فروبندد، خداوند عيوب او را مستور مى دارد)).
دو چيز طيره عقل است ، دم فروبستن   به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشى
فوايد سكوت
فايده اول :
سكوت ، موجب پنهان ماندن عيب ها و اشكالات انسانى است . از پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم روايت شده است كه فرمودند:
رحم اللّه عبدا تكلم خيرا فغنم اءو سكت فسَلِمَ(211).
((خداوند رحمت كند بنده اى را كه سخن خيرى بگويد و سودى ببرد، و اگر سخن خيرى براى گفتن ندارد، سكوت كند كه سالم مى ماند)).
فايده دوم :
در معارف دين سكوت به عنوان يك عبادت تلقى شده است ، از حضرت رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است :
اءلا اءُخبركم باءَيسر العبادة و اءهونِها على البدن ، الصَمتُ و حسن الخلق (212).
((آيا به شما بگويم كه چه عبادتى ساده ترين عبادت هاست ؟ سكوت و خوش اخلاقى )).
فايده سوم :
سكوت نه تنها عبادت است ، بلكه تجارت و ضامن سلامت است ، از امام صادق عليه السلام روايت شده است :
الصُمتُ... مفتاح كل راحة منَ الدُّنيا و الاخرة (213).
((سكوت ، كليد هر راحتى در دنيا و آخرت است )).
فايده چهارم :
سكوت ، موجب آرامش انديشه و فكر انسان است ، از امام صادق عليه السلام نقل شده كه فرمودند:
السكوت راحة للعقل (214).
((سكوت ، مايه آرامش فكر و عقل انسان است )).
بسيارى از آنچه در فوايد سكوت بيان شده در نصايح لقان عليه السلام نيز آمده است ؛ در حديثى از امام صادق عليه السلام آمده است كه لقمان عليه السلام خطاب به فرزندش مى گويد:
يا بُنَىَّ ان كنت زعمت اءَنَّ الكلام من فضة فانَّ السكوت مِن ذَهَب (215).
((پسرم ! اگر گمان مى كنى سخن از جنس نقره است ، پس بدان كه سكوت از جنس طلاست (و يقينا انسان تاجر و عاقل ، طلا را بر نقره ترجيح مى دهد)).
حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
مَن كَثِرَ كَلامُهُ كَثُرَ خَطاؤُه (216).
((پرگويى و زياده گويى ، باعث كثرت خطا و اشتباه مى شود)).
فقط يك جا كلام زياد استثنا شده است :
لا تكثروا الكلام فى غير ذكر اللّه (217).
((زياده سخن مگوييد؛ مگر در ذكر خدا)).
لذا امام سجاد عليه السلام در دعاى مكارم الاخلاق فرموده اند:
و ما اءجرى على لسانى من لفظة فحش اءو هجر اءو شتم عرض اءو شهادة باطل اءو اغتياب مؤ من غائب اءو سبِّ حاضر و ما اءَشبه ذلك نطقا بالحمد لك و اغراقا فى الثناء عليك و ذهابا فى تمجيدك و شكرا لنعمتك و اعترافا باءحسانك و اءحصاء لِمِننك (218).
((خدايا! به جاى هرزه گويى ، بدگويى ، گواهى دروغ ، غيبت انسان مومنى كه غايب است ، دشنام به مومنى كه حاضر است و هرچه كه مصداق سوءاستفاده از زبان است ، مرا موفق كن كه گفتارم در سپاس تو و اغراق در ستايش تو و تمجيد تو و شكرگزارى نعمت تو و اعتراف به نيكى هايى كه به من كردى و شمارش منت هاى تو، باشد)).
4 - حق گوش
و اءَمَّا حَقُّ السَّمع فتنزيهُهُ عن اءَن تَجعَلهُ طريقا الَى قلبكَ الا لِفَوهَة كريمَة تُحدثُ فى قلبك خيرا اءَو تُكسبُ خُلُقا كريما فَاِنَّهُ بابُ الكَلامِ الى القلبِ يؤِدَّى به ضُرُوبُ المعانى على ما فيها من خير اءَو شرّ ولا قوّةَ الا باللّه .
((و اءَمَّا حق گوش ، بازداشتن آن از شنيدن غيبت و هر چيزى كه شنيدنش ‍ ناروا و حرام است ؛ و پاكيزه داشتن آن براى سخنانى كه دل را سرشار از خير و خوبى مى كند؛ و اخلاق كريمه و بزرگوارى را به انسان مى آموزد؛ زيرا گوش دريچه ورود كلمات و سخنان به دل است و از طريق آن اقسام مفاهيم خير و شر، به جان ها مى رسد)).
كلام را در تبيين و تفسير فرمايش امام عليه السلام از همين فراز پايانى سخن ، آغاز مى كنيم ؛ ورودى هاى قلب و فكر انسان براى درك مفاهيم و معانى ، يكى گوش و ديگرى چشم است . همان گونه كه خروجى براى انتقال معانى و مفاهيم زبان است .
تعبير صريح امام عليه السلام درباره قوه سامعه و گوش اين است كه فانّه باب الكلام الى القلب از آن جايى كه جايگاه دل ، مغز، قلب ، فكر و انديشه انسانى پاك و مقدس است ، مكتب تربيتى اسلام نسبت به صيانت و پاكيزه نگه داشتن اين جايگاه ، به هر وسيله و ابزار ممكن به شدت سفارش ‍ شده و از آلوده شدن آن به پليدى ها نهى فرموده است ، در اين باره روايات فراوانى وارد شده است :
صيامُ القلبِ عن الفكر فى الآثامِ، اءفضلُ من صيام البطن عن الطَّعامِ(219).
((اهميت پاكيزه نگه داشتن فكر و انديشه از آلودگى ها بيشتر از روزه گرفتن معمولى يعنى استنكاف از خوردن و آشاميدن است )).
در كلام معروفى از عيسى بن مريم عليه السلام آمده است كه فرمود:
انّ موسى نبىَّ اللّه عليه السلام اءَمَرَكُم اءَن لا تَزنُوا، و اءَنا آمُرُكم اءَن لا تّحَدِّثوا اءَنفسكم بالزِّنا(220).
((موسى بن عمران عليه السلام شما را امر كرد كه گرد عمل خلاف و گناه زنا نگرديد. من شما را فرمان مى دهم كه حتى ذهن و انديشه خود را به گناه زنا آلوده نكنيد)).
پس در معارف دين نگهبانى دل و فكر از انديشه گناه و خلاف هم مورد عنايت است .
در تفسير آيه فلينظر الانسان الى طعامه (221) وارد شده كه : اءى علمُهُ الَّذى ياءخذ عمَّن ياءخذُهُ(222) انسان بايد به آنچه كه از ديگران ياد مى گيرد توجه كند و بداند كه جايگاه اين سخنان كجاست و به همان ملاك ، راه هاى ورود به آن آستان نيز بايد منزه و پاكيزه بماند و طريق پاكيزه نگه داشتن اين راه هاى ورودى فكر و انديشه ، يكى گوش است و ديگرى چشم .
امام سجاد عليه السلام به دو مطلب اشاره دارد؛ اول اين كه اين باب را براى ورود همه سخنان خير، خوب و آموزنده باز نگه دارد؛ دوم اين كه گوش را به روى آنچه كه ناروا، ناپسند، مذموم و حرام است ببندد.
در اين ميان ، در كلام امام عليه السلام غيبت به عنوان نمونه يادآورى شده است كه توضيح داده خواهد شد، علاوه بر اين كه سخن امام عليه السلام مثل همه سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام برگرفته از منبع وحى است ، در قرآن مجيد آمده است :
واللّه اءَخرجَكم من بطون اءُمَّهاتكم لا تعلمون شيئا و جعل لكم السَّمع و الابصار و الافئِدةَ لعلَّكم تَشكُرون (223).
((شما درحالى از مادر متولد شديد كه هيچ نمى دانستيد. خداوند ابزار يادگيرى و دانستن يعنى گوش ، چشم ، فكر و انديشه را در اختيار شما قرار داد تا شكر نعمت هاى او را به جاى آوريد)).
شكر نعمت هاى الهى در گرو استفاده صحيح و معقول از آنها است . اين معنى و مفهوم شكر است كه با گوش و چشم مواعظ و مناظر را بشنود و ببيند و با دل و انديشه ، تعقل كند. پس در گام اول بايد اين در را به روى سخنان خير و معارف تربيتى باز بگذارد.
فبشِّر عباد # الَّذين يستمعون القول فيتَّبعون اءَحسَنَهُ(224).
((به بندگان من كه سخنان را شنيده و از ميان شنيده ها بهترين را انتخاب مى كنند بشارت بده )).
بنابراين رسيدن به سعادت ، مرهون استفاده صحيح از گوش و نيروى شنوايى است ، در آيه شريفه نيز به اين نكته اشاره شده است .
بعد از اين مقدمه كوتاه تصور نمى شود كه در ميزان كارآيى و اهميت اين وسيله ارزشمند خدادادى ، كسى ترديد داشته باشد؛ كه قوه سامعه در سرنوشت انسانها هم در مسائل فردى و هم در مسائل اجتماعى ، هم آنچه مربوط به دنياى انسان و هم آنچه مربوط به آخرت اوست چه مقدار تاثير دارد. تاريخ حتى حربه مشركان صدر اسلام را، در بستن گوش براى نشنيدن پيام وحى ثبت كرده است .
حكايت اسعد بن زراره انصارى
در تاريخ آمده است كه يكى از اهالى مدينه ، به نام اسعد بن زراره انصارى خزرجى از قبيله خزرج براى مقابله با طايفه اوس و استمداد از قريش وارد مكه شد؛ و از آن جا كه با عتبه بن ربيعه دوست بود به سراغ او رفت و از او براى قبيله خود كمك خواست . عتبه به عذر اين كه اخيرا كسى در مكه پيدا شده كه سرنوشت ما را تهديد مى كند و با ادعاى دين جديد خود، شرايط عادى ما را بر هم زده است ، از همراهى و يارى دوستان خزرجى عذرخواهى كرد. اسعد سوال كرد اين شخص كيست و چه خصوصياتى دارد؟ عتبه رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم را براى او معرفى كرده ، گفت : او جوانى است كه داخل مسجدالحرام مى نشيند و مردم و حتى افراد ناآشنا و غريبه را به دين خود دعوت مى كند. بنابر توصيه عتبه و دستورى كه سران كفر براى مردم آن روز صادر كرده بودند اسعد براى ورود به مسجدالحرام در گوش خود پنبه گذاشت كه سخنان و كلمات وحى را از اين پيامبر و رسول جديد نشنود.
بنابر نقل تاريخ ، اسعد در شوط اول و قسمت اول طواف ، با نشانه هايى كه داشت پيامبر جديد را شناخت . عده اى را ديد كه دور او جمع شده ، مشتاقانه به سخنانش گوش مى دهند. در شوط دوم با خود انديشيد كه اگر من از مكه بازگردم و اهل مدينه از من سوال كنند كه چه اتفاق تازه و جديدى در مكه افتاده بود؟ من اصل واقعه را كه بازگو كنم ، آنها از من خواهند پرسيد كه او به چه چيز دعوت مى كرد؟ من چه جوابى بدهم ؟ آيا بگويم كه پنبه در گوش گذاشته بودم و سخنان او را نشنيدم ؟! شايد دوستان ، مرا ملامت و مسخره كنند! بنابراين در پايان طواف ، پنبه را از گوش درآورد و به حضور پيامبر اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم شرفياب شده و از ماهيت دعوت حضرت پرس وجو كرد. حضرت آيات معروف سوره مباركه انعام را براى او تلاوت كردند كه :
قل تعالوا اءَتلُ ما حرَّم ربُّكم عليكم اءَلّا تُشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا و لا تَقتُلوا اءَولادكم من املاق نحن نرزُقُكم و ايَّاهم و لا تقربوا الفواحشَ ما ظَهَرَ منها و ما بَطَنَ و لا تَقتُلوا النَّفسَ الَّتى حرَّم اللّه الا بالحقِّ ذلكم وصّكُم به لعلكم تعقلون # و لا تقربوا مال اليتيم الا بالَّتى هىَ اءَحسن حتّى يبلُغُ اءَشدَّه و اءوفوا الكيل والميزان بالقسط لا نكلِّف النَّفس الا وُسعَها و اذا قُلتُم فاعدِلوا و لو كان ذاقربى و بِعَهد اللّه اءوفوا ذلكم وصّكم به لعلَّكم تذكَّرون (225).
((بگو: بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده است برايتان بخوانم : اين كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد؛ و به پدر و مادر نيكى كنيد؛ و فرزندانتان را از ترس فقر نكشيد؛ ما شما و آنها را روزى مى دهيم ؛ و نزديك كارهاى زشت نرويد، چه آشكار باشد و چه نهان ؛ و انسانى را كه خداوند محترم شمرده به قتل نرسانيد مگر به حق . اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش كرده ، شايد درك كنيد. و به مال يتيم ، جز به بهترين صورت و براى اصلاح نزديك نشويد، تا به حد رشد برسد؛ و حق پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد. هيچ كس را جز به مقدار توانايى اش تكليف نمى كنيم . و هنگامى كه سخنى مى گوييد، عدالت را رعايت نماييد، حتى اگر در مورد نزديكان شما باشد، و به پيمان خدا وفا كنيد. اين چيزى است كه خداوند شما را به آن سفارش مى كند، تا متذكر شويد)).
رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در اين دو آيه كريمه ، اصول اساسى و اعتقادى و نكات دقيق تربيتى و اخلاقى دين و آيين خود را براى اسعد بازگو كرد و فرمود: تو در آغاز بايد بدانى كه دعوت من به يگانگى خداست و رسالت من ، توصيه به احسان ، خيرخواهى نسبت به پدر و مادر، خوددارى از كشتن فرزندان از ترس گرسنگى ، نزديك نشدن به فحشا و منكر، نهى از قتل نفس ، رعايت همه حدود الهى ، پرهيز از دست يازيدن به مال ايتام ، رعايت عدالت در كسب و تجارت و امثال اين نكات است . اسعد اين سخنان را كه شنيد با شعف و اشتياقى عجيب گفت : اشهد ان لا اله الا اللّه و انّك رسول اللّه (226).
اين ملاقات و دگرگونى روحى اسعد بن زراره مقدمه مهاجرت پيامبر صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم به مدينه فراهم شد. پس آيين مقدس اسلام با آن همه پيشرفت سريع و نفوذ معنوى و تسخير دل ها و قلوب مردم و توسعه حيرت انگيز جغرافيايى ، مرهون استفاده صحيح و مناسب از قوه سامعه بشرى است .
اوصاف متقين از ديدگاه اميرالمومنين عليه السلام
گوش فرادادن به پيام حق ، مى تواند مبدا و منشا تحولات فردى ، اجتماعى ، تاريخى و دينى بسيار عظيم وبزرگى شود؛ نمونه هاى ديگرى در تاثيرگذارى و كاربرد قوه سامعه در تاريخ و روايات مى بينيم .
معروف است كه مخاطب خطبه متقين در نهج البلاغه شخصى به نام همام بن ابى فراس بوده است . اميرالمومنين عليه السلام به تقاضاى او، اوصاف انسانهاى كامل و متّقى را بيان فرموده است . اين شخص به محضر اميرالمومنين عليه السلام مشرف مى شود و عرض مى كند: يا اميرالمومنين صِف لىَ المتَّقين حتّى كاءَنّى اءَنظُرُ اليهم فَتَثاقَلَ عليه السلام عن جوابه (227) همام از حضرت مى خواهد كه ويژگى ها، شرايط و نكات دقيقى را كه در سايه آنها، انسان به مرحله كمال تقوا مى رسد براى او بيان فرمايند. براى امام سخت بود كه اين سخنان را براى او بيان كنند؛ اما در مقابل اصرار او شايد متجاوز از صد خصوصيت از اوصاف و نكاتى را كه انسان با آنها به مرحله كمال مى رسد بيان فرمودند.
نكته قابل توجه اين است كه در ذيل همين روايت آمده است كه وقتى سخنان حضرت به مراحل پايانى رسيد؛ فصعق همام صعقه كانت نفسه فيها...(228) اين مرد مستعد فريادى كشيد؛ جانش از قالب تن بيرون آمد و جان به جان آفرين تسليم كرد. امام عليه السلام نيز فرمودند: اءهكذا تصنع المواعظ البالغة باءهلها(229) سخن موثر در دل مستعد اينگونه اثر مى كند.
سوز دل مهجوران ، سوز دگرى دارد   حرفى كه ز دل خيزد در دل اثرى دارد
اين مقدمه براى بيان دو نتيجه است : يكى تاثير استماع سخنان خير و اين كه سخنان نيك و آموزنده تا چه مقدار مى تواند يك انسان را متحول كند؛ نكته ديگر چگونگى استفاده از قوه سامعه و گوش است . با استفاده از اين نكته امام شروع به بيان اوصاف تقواپيشگان مى كنند و مى فرمايند:
فالمتَّقون فيها هُم اءَهل الفضائلِ مَنطِقُهُمُ الصَّوابَ و مَلبِسُهُمُ الاقتصادُ و مشيُهُمُ التَّواضُعُ غَضُّوا اءَبصارَهُم عمَّا حرَّم اللّه عليهم و وَقَفُوا اءَسماعَهُم على العلم النَّافع لهم ...(230).
((پس پرهيزگاران اهل فضيلتند، گفتارشان صحيح و درست و ميانه روى شعار آنهاست و رفتارشان فروتنانه است ، ديده هايشان را از آنچه خدا بر آنان حرام كرده پوشانده اند و گوش هايشان را بر دانشى كه بر ايشان سودمند است گشوده اند)).
متقين داراى خصوصياتى هستند؛ از جمله اين كه وقفوا اءسماعهم على العلم النافع لهم ... گوش خود را به روى سرچشمه هاى علوم و انديشه باز مى گذارند.
در حقيقت اين قوه بايد فقط در مسير يادگيرى علوم نافع و موثر در سرنوشت دنيوى و اخروى انسان ، استفاده شود؛ بنابراين در مقام ترغيب به اين امر مى فرمايند:
من ترك الاستماع من ذَوِى العقول مات عقله (231).
((هر كه شنيدن سخن از صاحبان فكر و عقل را ترك كند عقل خويش را منهدم كرده است )).
انسانى كه استفاده از گوش را ترك كند و يا از اين نيروى گرانبها استفاده صحيح نكند، به از ميان رفتن گوهر عقل ، كه تمام مابه الامتياز انسان از ساير موجودات است كمك كرده و آن را از ميان برده است .
به هرحال مى توان گفت : اساسا قوام و دوام انسانيت ، به استفاده صحيح از اين نيرو است و رشد اكتسابى انسان ، مرهون اين عقل مسموع . اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
رايت العقل عقلين ولا ينفع مسموع   فمطبوع و مسموع اذا لم يك مطبوع (232)
((عقل را دوگونه ديدم ، يكى عقلى كه فطرى است و ديگرى عقلى كه از راه شنيدن پديدار مى شود؛ دومى اگر مطابقت با فطرت نداشته باشد، ثمره اى نخواهد بخشيد)).
خداوند متعال دو قوه عاقله به انسان داده است : يكى همان نيروى عقلانى است كه از آغاز آفرينش همراه با ولادت به همه انسانها داده شده است ؛ ديگر، عقل مسموع كه به وسيله آن سخن علما و انديشمندان را شنيده و نيروى عقل مطبوع خود را تقويت ميكند.
بنابراين ، گوش فرا دادن و استماع سخنان بزرگان و انديشمندان را عقل مسموع ناميده اند.
بنابر آنچه گفته شد گام اول ، ضرورت بازگذاشتن قوه سامعه و گوش به روى همه سخنان خيرخواهانه ، خوب و سرشار از علم و دانش است و گام دوم آن است كه در آغاز كلام امام سجاد عليه السلام آمده است :
تنزيهه عن سماع الغيبة و سماع ما لا يحلُّ سماعه (233).
((پاكيزه نگه داشتن گوش از شنيدن غيبت و هر آنچه كه شنيدنش ناروا و ممنوع است )).
شايد سرّ اين كه بستن گوش و جلوگيرى از ورود سخنان ناروا و محرم از طريق آن به دل و قلب ، مقدم بر گشودن آن به سخنان خير و آموزنده ذكر شده ، اين است كه گوش آلوده ، استعداد پذيرش و يادگيرى خوبى ها و علوم را از دست مى دهد و زمينه پذيرش و تاثير از ميان مى رود. بنابر اين در قدم اول بايد به تنزيه گوش و پاك نگه داشتن آن از آنچه كه شنيدنش ناروا است اقدام كرد و در مرحله بعد نسبت به يادگيرى خوبى ها و علوم همت گماشت .
حرمت شنيدن غيبت
امام عليه السلام از ميان همه امور محرم و ممنوعه براى قوه سامعه ، غيبت را ذكر فرموده اند. و اصطلاحا اين جا ذكر خاص قبل از عام است . حضرت عليه السلام مى فرمايند: گوش را به روى غيبت ببند؛ و بعد مى فرمايند: گوش را به روى هر چيزى كه نارواست ببند كه طبعا غيبت هم يكى از آنهاست . اما چرا از ميان همه اين امور به غيبت تصريح شده است ؟ دليل اول عواقب سوء و زياد اين عمل است ؛ چون وقتى انسان پذيراى غيبت و بدگويى از ديگران باشد، بالطبع آثار منفى آن به تدريج در زندگى شخصى او مشاهده مى شود.
دليل دوم اين كه شايد گناه غيبت از بقيه گناهان ، سهل الوصول تر و آسان تر باشد؛ زيرا شنيدن غيبت در هر مجلس و محفلى به طور متعارف براى همه مقدور است . بنابراين امام عليه السلام نسبت به اين نكته ، حساسيت به خرج داده اند؛ از اين رو در كلمات اهل بيت عليهم السلام به ويژه شخص ‍ رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى بينيم كه حضرت فرموده اند:
فنزِّهوا اءَسماعَكم مَنِ استِماع الغيبةِ فانَّ القائلَ و المستمعَ لها شريكان فى الاثم (234).
((گوشها را از شنيدن غيبت پاكيزه نگه داريد؛ زيرا گوينده و شنونده در گناه با يكديگر مشتركند)).
در روايتى ديگر از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :
السّامعُ للغيبةِ اءَحدُ الُمغتابين (235).
((گوش دهنده غيبت هم يكى از غيبت كنندگان است )).
چون اگر گوينده ، شنونده اى نيابد اقدام به اين كار نمى كند و اگر غيبت كننده را نهى نكند او هم با گوينده شريك است ، و همه آثارى كه براى گوينده در پى دارد براى شنونده نيز خواهد داشت . بنابراين در مكتب تربيتى دين ، راه جلوگيرى از تخلفات اخلاقى ، همراهى نكردن با مجرم در ارتكاب جرم است .
در سخن ديگرى از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم آمده است :
الغيبة اءَسرعُ فى دين الرَّجُل المسلم من الآكلةِ فى جوفه (236).
((سريع تر از آن كه مرض جذام و خوره در اندرون انسان پيشرفت مى كند، بيمارى غيبت در انسان ، دين او را از بين مى برد)).
در تعبيرى از امام صادق عليه السلام وارد شده كه فرمودند:
الغيبة تاءكل الحسنات كما تاءكل النَّار الحَطَبَ(237).
((غيبت حسنات و اعمال نيك انسان را نابود مى كند همان گونه كه آتش ‍ هيزم را از بين مى برد)).
بنابراين نه تنها شنيدن غيبت ، ممنوع و محرم است ، بلكه اگر انسان ، ناخواسته سخن بدى را نسبت به مومنى شنيد بايد از او دفاع كند. رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم در مواعظ خود به ابوذر مى فرمايند:
مَن اغتيبَ عنده اءخوه المُسلم و هو يَستَطيعُ نصرهُ فَنَصَرَهُ، نصره اللّه عزوجل فى الدنيا و الاخرة ، فانَّ خذَلَهُ و هو يستطيعُ نَصرَهُ، خَذَلَه اللّه فى الدنيا و الاخرة (238).
((اگر نزد مسلمانى از برادر مسلمانش غيبت و بدگويى شود و او توان يارى شخص غيبت شونده را هر چند با بيان يك كلمه داشته باشد و اين كار را انجام دهد، خداوند او را در دنيا و آخرت يارى خواهد كرد و اگر اين كار را نكند، خدا در دنيا و آخرت او را به ذلت خواهد نشاند)).
براى كسانى كه نسبت به معارف دين و اخلاق انسانى اهتمام دارند خيلى روايت قابل توجهى است ؛ يعنى اثر وضعى دفاع نكردن از عرض و آبروى مومن ، ذلت در دنيا و آخرت است و در مقابل ، اگر از انسان مومن و مسلمان غيبت شود و برادر مومنش در پشت سر و غيابش ، او را يارى كرده و از آبروى او دفاع كند، خداوند او را در دنيا و آخرت نصرت و يارى خواهد كرد.
بنابراين دليل سفارش به نشنيدن غيبت در اسلام اين است كه با شنيدن غيبت ، باب تهمت و بهتان گشوده مى شود. وقتى شخصى از اميرالمومنين عليه السلام سوال مى كند:
يا اميرالمومنين كم بينَ الحقِّ و الباطل ؟ فقال : اءربع اءصابع ، و وَضَعَ اءميرالمؤ منين يَدَهُ على اُذُنِهِ و عَينَيهِ، فقال : ما رَاءَتهُ عَيناكَ فهو الحقُّ و ما سمعتهُ اءُذُناك فاءكثَرُه باطل (239).
((فاصله بين حق و باطل چقدر است ؟ در روايت دارد كه اميرالمومنين در عرض صورت ، دست را ميان گوش و چشم قرار داده ، فرمودند: چهار انگشت . آنچه را كه با چشم مى بينى صحيح است ولى آنچه را كه با گوش ‍ مى شنوى اكثرا باطل و غيرصحيح است )).