سيرى در رساله حقوق امام سجاد عليه السلام
(جلد سوم)

سلسله گفتارهاي حضرت آيت الله ميرسيد محمد يثربى

- ۶ -


همان طور كه در مقدمه كتاب نيز آمد، كظم غيظ، يكى از بارزترين صفات پسنديده امام سجاد عليه السلام بوده است . در تواريخ معتبر نقل شده است كه امام سجاد عليه السلام كنيزى در منزل داشتند. روزى هنگامى كه آب مى ريختند تا حضرت دستشان را بشويند، ظرف آب افتاد و دست امام عليه السلام مجروح شد. با توجه به اين كه او در خانه امام عليه السلام تربيت شده بود، تا اين اتفاق افتاد آيه الكاظمينَ الغَيظَ را تلاوت كرد. امام عليه السلام فرمودند: من خشم خود را فرو بردم . گفت : والعافين عن الناس حضرت فرمودند: تو را بخشيدم . گفت : والله يحب المحسنين فرمودند: تو را در راه خدا آزاد كردم (196).
اين نمونه عملى توجه به دستورات اخلاقى شرع مقدس است كه درمان همه بيمارى ها و كسالت هاى روحى و روانى است .
در دعاهاى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه مى فرمودند:
اللهمَّ اءغننى بالعلمِ و زَيِّنى بالحلمِ(197).
((خدايا! مرا با علم ، بى نياز كن و با حلم ، زينت بده )).
از اين كلام حضرت معلوم مى شود كه حلم به انسان شخصيتى زيبا و شاداب مى بخشد. زيبايى آن است كه در چشم ديگران خوب به نظر آيد و ديگران از او لذت ببرند.
خداوند، خلقت انسان را اين گونه قرار داده كه از هر نوع زيبايى و بى نظمى ، لذت مى برد. زيبايى به معناى ((موزون بودن )) است . چهره زيبا، چهره اى است كه چشم و بينى و دهان و كيفيت ترسيم خطوط آن ، موزون تر از ساير چهره ها است . طبعا حلم و بردبارى هم صفتى است براى سيرت انسان .
همان طور كه صورت زيبا مطلوب است ، سيرت زيبا نيز مطلوب است . زيبايى سيرت در گرو بردبارى و حلم است . اگر كسى متصف به صفت حلم شد سيرت او مزين شده است ؛ همان طور كه اگر چهره زيبايى مزين شود، دوست داشتنى تر مى شود، طبعا اگر سيرتى ، به حلم و بردبارى تزئين شود، مقبوليتش بيشتر مى شود. از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است :
خمس مِن سننِ المرسلين : الحياءُ و الحلمُ و الحجامةُ والسِّواكُ والتعظُّرُ(198).
((پنج چيز از سيره و سنت انبياى الهى است ؛ حيا و خويشتن دارى و حجامت و مسواك كردن و خود را خوشبو كردن )).
اصولا اگر انبياى الهى واجد صفت حلم نبودند، هرگز توفيقى در نشر و اشاعه پيام وحى نمى داشتند.
درباره موسى بن عمران عليه السلام نقل كرده اند: او چوپانى مى كرد، بزغاله اى از گله جدا شد و موسى عليه السلام را به دنبال خود كشيد. طبيعى است كه در مقابل اين تخلف و نافرمانى غريزى ، حيوان كه به طور طبيعى بايد همراه گله باشد، اگر از گله جدا شود، چوپان عكس العمل نشان مى دهد؛ مخصوصا اگر در گرما چوپان را بيازارد. وقتى كه موسى عليه السلام به حيوان رسيد او را در آغوش گرفت و دست ملاطفت و نوازش به سر حيوان كشيد و فرمود: كه چرا هم خود را آزردى و هم مرا؟(199).
در تعبيرى از امام رضا عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
لا يكونُ الرَّجلُ عابدا حتَّى يكونَ حليما(200).
((كسى عابد نخواهد بود، جز اين كه حليم و بردبار باشد)).
در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
اِبتَغوا الرَّفعةُ عندَ اللهِ تَحلُمُ عمَّن جَهِلَ عليك و تُعطِى مَن حَرَمَك (201).
((به دنبال بالا بردن مقام خود نزد خدا باشيد در مقابل كسى كه از روى جهل ، عمل ناپسندى انجام مى دهد صبر پيشه كن و آن را كه تو را محروم مى كند از عطاى خود بهره مند ساز)).
در تعبير ديگرى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه مى فرمايند:
اءِنَّ الرَّجلَ لَيُدرِكُ بالحِلمِ درَجَةَ الصَّائمِ(202).
((گاه انسان در سايه حلم به مرتبه اى مى رسد كه خداوند بزرگ ، آن را براى روزه داران و شب زنده داران شب ها فراهم كرده است )).
يعنى بدون اين كه رنج عبادت را متحمل شود و مشقت گرسنگى و بيدارى شب را تحمل كند، خداوند در سايه حلم او همان مرتبه و مقام را به او مى دهد.
ره آورد حلم و بردبارى
روايات و سخنان اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام در باب حلم و بردبارى و تخلق به اين خلق ارزشمند، فراوان است كه در آنها، انسان ها را به روش هاى گوناگون به اين صفت برتر توصيه فرموده اند؛ چون نبود اين صفت ، به بسيارى از بلواهاى اجتماعى دوران هاى مختلف دامن زده است ؛ از آن جمله روايتى كه در صفحات قبل نقل كرديم :
شخص اعرابى آمد و از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم تقاضاى موعظه كرد. حضرت به او فرمودند: غضب نكن . مرد اعرابى مى گويد: به قبيله ام بازگشتم و ديدم ميان دو قبيله جنگ و نزاعى در گرفته است - در آن شرايط وقتى قبايل به جان هم مى افتند، ديگر افراد سؤ ال نمى كردند كه اين جداى براى چيست ؟ هر كسى در هر قبيله اى كه بود، به عنوان دفاع از قبيله خود، به ميدان مى آمد و گاهى خون هاى زيادى ريخته مى شد - وقتى منازعه بين قبيله خود و قبيله ديگر را ديدم ، به ياد سخن رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم افتادم كه فرمودند: غضب نكن ! رفتم و از ماجرا سؤ ال كردم و مطلع شدم و توانستم در سايه همين كلام پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه وآله و سلم دو قبيله را صلح دهم (203).
متاسفانه بسيارى از نابسامانى هاى اجتماعى امروز و حوادثى كه حتى در كانون كوچك ، مانند خانواده و يا ميان همسران ، برادران ، فرزندان و... اتفاق مى افتد، به اين دليل است كه افراد از آغاز سعى نكرده اند اين صفت زيبا و ارزشمند را كه مايه زينت و جلال و شوكت انسانى بشر است ، در خود ايجاد كنند.
در حق همسايه ، امام سجاد عليه السلام ، مى فرمايند:
تَرُدُّ عنهُ لسَانَ الشَّتيمَةِ.
منشا بدگويى ، عصبانيت و فقدان حلم و بردبارى است . طبيعى است كه اولين عكس العمل تهييج غريزه خشم در زبان انسان ظاهر مى شود؛ يعنى وقتى انسان خشمش طغيان كرد، اولين راهى كه براى تسلى دل خود مى آزمايد، بدگويى و دشنام است .
11 - دفع بدگويان و دشنام دهندگان همسايه
حضرت مى فرمايند:
تَرُدُّ عنه لسانَ الشَّتيمَةِ، و تُبطِلُ فيه كيدَ حاملِ النَّصيحةِ، و تُعاشِرُهُ مُعاشِرَة كريمة .
از حقوقى كه همسايه به انسان دارد اين است كه اگر در غياب او به زشتى از وى ياد كردند و يا بدگويى كردند، از او دفاع كند كه اين سيره و سنت رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم بوده است .
مرحوم محدث قمى در سفينة البحار روايتى را درباره عكرمة بن ابى جهل نقل مى كند كه در حالتش نوشته اند:
كان شديدَ العداوةِ لرسولِ الله صلى الله عليه وآله و سلم ، و هو اءحدُ الاربعةِ الذين اءباح النبىُّ صلى الله عليه وآله و سلم دمائَهم ، و اءمَر بقتلهم اءينما وجَدوهم ، و ان كانوا مُتَلِّقينَ باءستارَ الكعبةِ(204).
((با پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم بسيار دشمنى مى كرد و يكى از چهار نفرى بود كه حضرت پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم خون آنها را هدر اعلام كرده بودند و دستور داده بودند كه مردم هرجا اين چهار نفر را يافتند بكشند هر چند به پرده كعبه آويخته باشند)).
وقتى پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم مكه را فتح كردند، يكى از چهار نفرى كه خونش را مباح كردند عكرمة بن ابى جهل بود. او فرار كرد و سوار بر كشتى شد، بادى وزيد و كشتى در اثر توفان و امواج در خطر غرق شدن قرار گرفت . با خدا پيمان بست كه اگر نجات پيدا كند، به سراغ پيامبر رفته و با او بيعت كند و مسلمان شود. عكرمه نجات پيدا كرد و خدمت پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم رسيد. حضرت از او استقبال كردند و با او معانقه نمودند. بعد از اين ماجرا گاهى مسلمانان در غيابش از او چنين تعبير مى كردند:
هذا ابنُ عدوِّ اللهِ اءبى جهل اين فرزند دشمن خدا ابى جهل است . عكرمه رفت خدمت پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم و شكوه كرد. حضرت فرمودند: كه شما به عنوان مسلمان حق نداريد از مسلمان ديگرى بدگويى كنيد؛ گرچه آن شخص عكرمة بن ابى جهل باشد كه روزى مهدورالدم شناخته شده بود.
12 - آگاه نمودن همسايه به خيانت ديگران
امام سجاد عليه السلام مى فرمايند:
و تُبطِلُ فيه كيدَ حاملِ النَّصيحةِ.
يعنى اگر مى بيند كسى با عنوان دوستى ، در صدد خيانت به همسايه است ، بايد تا آنجا كه مى تواند ابتدا، همسايه را به اين خيانت آگاه كند و آن كيد و مكر را به هر ترتيب ممكن بى اثر كند.
قبلا نصح را معنى كرديم و گفتيم نصح به معناى خلوص است و كسى را دوست ناصح مى گويند كه در دوستى او غش و حيله نباشد.
همه آنچه كه ذكر شد، براى ايجاد يك اجتماع سالم و به دور از زشتى است ؛ چرا كه اين زشتى هاى اخلاقى سلامت جامعه را تهديد مى كند و در سايه اين قوانين و حقوق است كه يك اعتماد و اطمينان متقابل بين طبقات و اصناف مختلف اجتماعى ايجاد مى شود تا رسيدن به غرض نهايى آفرينش ‍ ممكن شود. از آنچه كه به اين اعتماد عمومى ضربه مى زند و بناى مستحكم سلامت و عدالت را ويران مى كند، نهى شده است و به آنچه كه در بنيان اين ساختمان و استحكام آن موثر مى افتد، امر و سفارش شده است . از جمله مواردى كه بدان امر شده خلوص و نصح در ايجاد اين روابط است .
روابط بين انسان ها به ويژه همسايگان بايد رابطه اى خالصانه و به دور از هر مكر و حيله و نيرنگ باشد. غش ، خيانت و سوء استفاده از اعتماد افراد منشا بسيارى از واماندگى هاى معنوى و انحطاطهاى اخلاقى جوامع ما است .
سقوط جوامع در مهالك اخلاقى ، از تخلفات فردى آغاز مى شود، آنگاه به افراد ديگر سرايت مى كند و به تدريج همه جامعه را به تخلف از مسير صحيح انسانى مى كشاند. در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
شرُّ الناس مَن لا يَعتَقِدُ الاءمانةَ و لا يَجتَنبُ الخيانةَ(205).
((بدترين مردم كسانى اند كه به رعايت امانت مردم ، اعتقاد ندارند و از خيانت پروا ندارند)).
در سخن ديگرى از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
غايةُ الخيانةِ خيانةُ الخِلِّ الودودِ العهودِ(206).
((اوج خيانت ، خيانت به دوست مهربان و شكستن عهد و پيمان ها است )).
خائن ترين انسان ها كسى است كه از دوستى و اعتماد ديگران سوءاستفاده كند. از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم نقل شده است كه فرمودند:
لا تَنظروا الى كَثرة صلاتِهم و صومهم و كثرةِ الحجِّ و المعروفِ و طَنطَنَتِهم بالليلِ، و لكنِ انظُروا الى صدقِ الحديثِ و اءداء الامانةِ(207).
((به نماز و روزه فراوان و حج و حتى معروفى كه ظاهر انسان ها را مى سازد يا در دل شب بلند مى شوند و صداى ناله و گريه شبانه آنها برمى خيزد، توجه نكنيد - هيچ كدام نشانه ايمان آنها نيست - بلكه به راست گفتارى و امانتدارى آنها نگاه كنيد)).
اگر مى خواهيد ايمان افراد را بسنجيد كه تا چه اندازه به راستى و موازين ايمانى پايبند هستند، جز با نظر كردن در سلوك و رفتار آنها ميسر نخواهد بود كه اين رفتار و منش ، مخل سلامت اجتماع نباشد؛ برخلاف بسيارى از ادعاها كه بايد با امور مثبت ثابت شود، اين جا تورع از خيانت و پروا از تجاوز به حقوق ديگران ، شرط پذيرش ايمان است .
مرحوم صدوق از امام سجاد عليه السلام نقل مى كند كه حضرت فرمودند:
عليكُم بِاءَداءِ الاءَمانةِ فَوَ الَّذى بَعَثَ محمَّدا صلى الله عليه وآله و سلم بالحَقِّ نبيّا، لَو اءَنَّ قاتِلَ اءَبىَ الحسينِ بن علىّ عليهما السلام ائتَمَنَنِى على السَّيفِ الَّذى قَتلَهُ به لَاءَدَّيتَهُ اليهِ(208).
((قسم به آن خدايى كه جدم را به پيامبرى برگزيد، اگر قاتل پدر من ، شمشيرى كه پدرم را با آن به شهادت رسانيد، به امانت نزد من بگذارد، من آن را به عنوان امانت برمى گردانم )).
در روايتى از اميرالمؤ منين عليه السلام نيز آمده است كه فرمودند:
الخيانةُ دليل على قِلَّةِ الورعِ و عدمِ الديانَةِ(209).
((خيانت ، نشانه بى پروايى و بى دينى است )).
يعنى اگر كسى خائن شد، جاى هيچ شبهه اى نيست كه نمى توان او را متدين دانست . نكته قابل توجه در بحث خيانت اين است كه خيانت براى انسان هايى امكان پذير است كه به نحوى به آنها اعتماد مى شود؛ اگر افراد، انسان ها را بشناسند راه براى خيانت بسته خواهد بود. خيانت به معناى سوءاستفاده از اعتماد و اطمينان متقابل است .
امام عليه السلام همسايه را موظف مى كند كه اگر متوجه شد كسى در لباس ‍ دوستى مى خواهد به همسايه او خيانت كند، خلوص اقتضا مى كند او را معرفى كرده ، اين كيد و حيله را باطل كند.
آخرين سخن امام عليه السلام اين است كه :
تُعاشِرُهُ مُعاشِرَة كريمة .
در معاشرت و مراوده با يكديگر، اخلاق كريمانه بايد رعايت شود، با او با بزرگوارى معاشرت كند.
33 - حق دوست
وَ اءَمّا حقُّ الصَّاحبِ فاءَن تَصحَبَهُ بالفَضلِ ما وَجَدتَ اليهِ سبيلا وَ اءِلَّا فلا اءَقَلَّ مِنَ الاءِنصافِ و اءَن تُكرِمَ كما يُكرِمُكَ و تَحفَظَهُ كما يَحفَظُكَ و لا يَسبِقَكَ فيما بينَكَ و بينَهُ الى مَكرَمَةُ فاءِن سَبَقَكَ كافَاءتَهُ و لا تَقصِدَ به عمَّا يَستَحِقُّ مِنَ المَوَدَّةِ تُلزِمُ نفسَكَ نصيحتهُ و حياطتَهُ و معاضدَتَهُ على طاعةِ ربِّهِ و معونتَهُ على نفسِهِ فيما لا يَهُمُّ به مِن معصِيَةِ ربِّهِ ثمَّ تكونُ عليهِ رحمَة و لا تكونُ عليهِ عذابا و لا قوَّةَ الَّا بالله .
((اما حق رفيق و دوست تو اين است كه تا مى توانى او را با فضل و بزرگوارى همراهى كنى و گرنه حداقل درباره او جانب انصاف را نگه دارى و آن طور كه او تو را اكرام مى كند، وى را اكرام كنى و همان طور كه او تو را حفظ مى كند، تو هم او را نگهدارى كنى .
مراقب باش كه همواره در مكارم اخلاق از او پيش قدم باشى و اگر او بر تو سبقت گرفت ، در دوستى با او آن را عوض دهى . تا آن جا كه شايسته است خود در خير خواهى و نگهدارى و يارى او، كوتاهى مكن و تا آن جا كه به نافرمانى خدا اقدام نكرده ، خود را موظف بدان و بر او رحمت باش ؛ نه رنج و عذاب )).
اين مجموع حقوق هشتگانه اى است كه امام سجاد عليه السلام براى دوست ذكر كرده اند. بسيارى از اين حقوق را همراه با اضافاتى در حق برادر - به معناى وسيعش - مطرح كرديم در اين جا براى روشن شدن زواياى سخن امام عليه السلام به موضوع دوستى و رفاقت و ضرورت هاى آن و ميزان تاثير دوستان از نظر امام عليه السلام مى پردازيم تا به تدريج وظايف دوست نسبت به دوست روشن شود و حقوق متقابل آن دو قابل درك و استفاده شود.
ضرورت انتخاب دوست
قبل از هر چيز بايد اين نكته را يادآورى كنيم كه مفهوم دوستى در زبان و ادبيات عرب با تعابير مختلفى ذكر شده است ؛ مثل ((اخوت ))، ((رفاقت )) و از دوست با عناوينى مثل ((خليل ))، ((صاحب ))، ((مصاحب ))، ((صديق ))، ((حبيب )) و ((قرين )) ياد شده كه البته ممكن است در اين تعبيرها ميزان رابطه و دوستى ها و يا سابقه آن ملاك قرار گرفته باشد، ولى مسلم است كه در بيان امام سجاد عليه السلام منظور همان دوستى اصطلاحى و روابط عاطفى ميان دو انسان است كه از آن به دوستى ، رفاقت و صميميت تعبير مى شود و اين رابطه با توجه به سرشت و فطرت انسان كه اجتماعى آفريده شده است ، ضرورى و اجتناب ناپذير است و انسان ناچار و نيازمند به انتخاب دوست و مصاحب است . حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايند:
عليكُم بالاءِخوانِ فاءِنَّهم عُدَّة فى الدُّنيا والآخرةِ اءَ لا تسمعونَ الى قولِهِ تعالى (((فما لَنا من شافعينَ و لا صَديق حَميم (210))))(211).
((حتما براى خود دوستانى بيابيد؛ چرا كه دوستان ذخاير و پشتوانه هاى شما در دنيا و آخرتند. آيا نمى شنويد سخن خداوند را كه مى فرمايد: در اين روز سخت نه شفيعى داريم و نه دوستى كه از ما حمايت كند)).
ضرورت داشتن پشتوانه اى همچون دوست در دنيا روشن است . استشهاد به اين آيه براى تبيين ضرورت وجود دوست براى آخرت است . افرادى كه در دنيا دوستان خوبى نداشته اند، روز قيامت حسرت مى خورند كه دوست و همراهى ندارند تا از آنها شفاعت كند. از اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
مَن فَقَدَ اءخا فى اللهِ فكاءنّما فَقَدَ اءَشرفَ اءَعضائِهِ(212).
((اگر كسى دوستى را كه در راه خدا با او دوستى مى كرده ، از دست بدهد، مثل اين است كه شريفترين اعضاى بدن خود را از دست داده است )).
همان طور كه انسان وقتى يكى از اعضاى خود را از دست بدهد، احساس ‍ كمبود و خلاء مى كند، اگر دوستى از دوستان خوب و واقعى خود را نيز از دست بدهد همان احساس به او دست خواهد داد؛ يعنى ضرورت آن براى همه انسان ها قابل درك و لمس است . در روايتى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:
المُؤ منُ اءَخو المُؤ مِنِ كالجَسَدِ الواحِدِ اءِنِ اشتَكَى شيئا مِنهُ وَجَدَ اءَلَمَ ذلكَ فى سائِرِ جسَدِهِ(213).
((مومن برادر مومن است ؛ مانند يك بدن كه اگر عضوى از آن به درد آيد، رنج آن را همه اعضاى بدن احساس مى كنند)).
شعر سعدى نيز برگرفته از همين روايت است :

بنى آدم اعضاى يكديگرند چو عضوى به درد آورد روزگار   كه در آفرينش ز يك گوهرند دگر عضوها را نماند قرار
سخن لطيف ديگرى نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه حضرت مى فرمايند:
لكلِّ شى ء يَستريح اليه ، و اءنَّ المومنَ لَستريحُ الى اءخيه المومنِ كما يَستريحُ الطيرُ الى شكلِهِ(214).
((هركس با چيزى به آرامش مى رسد و موجبات راحتى اش فراهم مى شود؛ مومن با هم سخنى و همنشينى با مومن ديگر، آرامش پيدا مى كند؛ درست مثل پرندگان كه وقتى كنار يكديگرند، احساس آرامش مى كنند)).
بنابراين ، احساس نياز به دوست ، يك احساس طبيعى است كه در همه فطرت هاى سالم نهفته است و معارف ما به اين احساس نهفته اشاره كرده و راه هاى شكوفايى آن را نمايانده است . قرآن به پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم خطاب مى فرمايد:
لَو اءَنفَقتَ ما فى الاءَرضِ جميعا مَّا اءَلَّفَت بين قُلُبِهِم و لكِنَّ الله اءَلَّفَ بينهم (215).
((اگر آنچه را كه روى زمين است ، مى بخشيدى نمى توانستى بين قلوب ايشان الفت ايجاد كنى ، ولى خدا ميان آنها الفت ايجاد كرد)).
در جاى ديگر مى فرمايد:
فَاءَلَّفَ بين قُلُبكُم فَاءَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اءِخوانا(216).
((او در ميان دل هاى شما، الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او، برادر شديد)).
در روايتى از رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم آمده است كه حضرت مى فرمايند:
المومنُ آلِف ماءلوف ، و لا خيرَ فيمَن لا يَاءلفُ و لا يُؤ لَفُ(217).
((مومن هم انس مى گيرد و هم ديگران با او انس مى گيرند و در كسى كه نه خود با ديگران مانوس است و نه ديگران با او مانوسند خيرى نيست )).
داشتن تناسب روحى با دوست
شرط الفت انسان ها با يكديگر، تناسب روحى و روانى است ؛ يعنى اين ارواح انسانى اند كه ديگران را به سوى خود جلب مى كنند. امام صادق عليه السلام فرموده اند:
الاءَرواحُ جنود مَجَنَّدَة فما تَعَارَفَ منها ائتَلَفَ و ما تَنَاكَرَ منها اختَلَفَ(218).
((ارواح با يكديگر تناسب دارند و همديگر را مى شناسند - يعنى به واسطه اين تناسب ها است كه يكديگر را جذب مى كنند - آنها كه نمى توانند با هم مانوس شوند، خود به خود از يكديگر دفع مى شوند)).
نكته مهم اين است كه انسان ببيند كه به چه روح هايى جذب مى شود و يا چه افرادى را به خود جذب مى كند؟ به جوانان عزيز توصيه مى شود كه در انتخاب دوست ، نهايت دقت را بكنند، رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم فرمودند:
المَرءُ على دِينِ خَليلِهِ و قَرينِهِ(219).
((انسان به راه و روش دوست و همنشين خود مى رود)).
از حضرت سليمان عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
اءنَّما يُعرَفُ الرجلُ باءشكالِهِ و اءقرانِهِ، و يُنسَبُ الى اءصحابِهِ(220).
((انسان را معمولا با نزديكان و دوستانش مى شناسند و به آنها نسبت مى دهند)).
وقتى انسان مى خواهد با فردى ارتباط دوستانه برقرار مى كند و او را نمى شناسد براى قضاوت درباره او، دوستانش را ملاك قرار مى دهد و دليل آن تاثير و تاثر متقابل است كه وجدان عمومى همه انسان ها آن را درك مى كند؛ اگر از كسى بپرسند كه چرا فلانى را به صفت دوستش متصف مى كنى ، مى گويد: اگر با هم تناسب نداشته باشند، با هم رفاقت نمى كنند. در سوره مباركه فرقان به نكته قابل توجهى اشاره شده ، خداوند مى فرمايد:
و يَومَ يَعَضُّ الظَّالمُ على يَديهِ يَقُولُ يا لَيتَنى اتَّخَذتُ معَ الرَّسولِ سبيلا # يا وَيلَتى لَيتَنِى لم اءَتَّخذ فلانا خليلا # لَقد اءَضَلَّنى عن الذِّكرِ بعدَ اءِذ جاءَنى و كانَ الشَّيطانُ للاءِنسانِ خَذُولا(221).
((و به خاطر آور روزى را كه ستمكار دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى بودم ! اى واى بر من ، كاش فلان شخص گمراه را به دوستى برنگزيده بودم ! او مرا از يادآورى حق گمراه ساخت بعد از آن كه ياد حق به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است )).
بر اساس اين آيات و روايات ، انتخاب دوست يك مساءله بسيار مهم و در مبانى معرفتى ما مورد اهتمام است . رسول اكرم صلى الله عليه وآله و سلم مى فرمايند:
مَن اءرادَ اللهُ به خيرا رزَقه خليلا صالحا(222).
((اگر اراده الهى به خير - دنيا و آخرت - كسى تعلق گرفته باشد - و واقعا در سرشت اوليه اش خير و خوبى يافت شود، - خدا دوست خوبى را نصيب او مى كند)).
خداوند وعده كرده است كه اگر انسانى مورد عنايت ويژه او قرار گيرد، كارى مى كند كه انسان صالحى در سر راه او قرار گيرد، و براى او دوست خوبى شود، پس دوستان خوب ، نعمت هاى الهى اند.
در نامه اميرالمؤ منين عليه السلام به حارث همدانى توصيه هاى فراوانى شده است ؛ جمله اى از آن مربوط به بحث ما است :
و احذَر صَحابَةَ مَن يَفيلُ رَاءيُهُ و يُنكَرُ عَمَلُهُ فاءِنَّ الصَّاحبَ مُعتَبَر بصاحبِهِ(223).
((اى حارث ! از يارانى كه در فكر و نظر ضعيفند و عمل آنها ناشايست است برحذر باش ! زيرا مقياس سنجش شخصيت هر كس ياران او هستند)).
صرف نظر از ضرورت انتخاب دوست ، يكى از نكات بسيار مهم درباره دوستى ها و ارتباطات ، توجه به انتخاب دوست است .
دوستانى كه انسان پيدا مى كند، نسبت به انسان حقوقى پيدا مى كنند كه اين حقوق را از كلام امام سجاد عليه السلام بيان خواهيم كرد، ولى نكته ظريفى را بايد در اين دوستى ها رعايت كرد و آن اين كه ارتباط دو مومن با يكديگر در همان قدم هاى آغازين مهم و مورد توجه است . در روايت معتبرى از امام صادق عليه السلام آمده است :
دَخَلتُ على اءَبى عبدالله عليه السلام فقالَ لى مَن صَحِبَكَ فقُلتُ له رجل مِن اءِخوانى قال فما فَعَلَ قُلتُ مُنذُ دَخَلتُ لم اءَعرِف مكانَهُ فقالَ لى اءَ ما عَلِمتَ اءَنَّ مَن صَحِبَ مؤ مِنا اءَربَعينَ خُطوَة سَاءَلَهُ الله عنه يومَ القيامَةِ(224).
((كسى خدمت امام عليه السلام رسيده و عرض كرد كه من از راه رسيده ام ، حضرت فرمودند: چه كسى با تو بود؟ گفت : يكى از برادران مسلمان و شيعه همراه من بود، حضرت فرمودند: وقتى از سفر آمدى آن دوستت كه همراه تو بود، كجا رفت ؟ و چه كرد؟ او گفت : از وقتى كه وارد مدينه شدم ، نمى دانم كجا رفته و كجا ساكن شده است ، حضرت فرمودند: آيا نمى دانى كه اگر چهل گام با كسى برداشتى - او حق دوستى و رفاقت بر گردن تو دارد - روز قيامت از اين مقدار دوستى سؤ ال خواهد شد)).
منظور حضرت اين است كه چگونه تو چند روز است وارد مدينه شده اى و از مسكن و ماءواى او بى خبرى ؟
قرآن نيز موازينى را براى انتخاب دوست بيان فرموده و به انسان هاى مومن هشدار مى دهد كه از انتخاب دوستانى كه موجب انحراف در عقيده مى شوند پرهيز كنند.
در سوره مباركه انعام آمده است :
و اءِذا رَاءَيتَ الَّذينَ يَخوضونَ فى آياتِنا فاَعرض عنهم حتَّى يَخُوضونَ حديث غيرِهِ و اءِمَّا يُنسِيَنَّكَ الشَّيطانُ فلا تقعُد بعدَ الذِّكرى مع القوم الظالمين (225).
((هرگاه كسانى را ديدى كه آيات ما را استهزا مى كنند، از آنها روى بگردان تا به سخن ديگرى بپردازند. و اگر شيطان از ياد تو ببرد، هرگز پس از ياد آمدن با اين جمعيت ستمگر منشين )).
آنان كه حقايق آفرينش را درك كرده اند و نشانه هاى وجود خداى خالق را به بازى گرفته اند، شايسته معاشرت و دوستى نيستند. بر اساس نص آيه بعد كه مى فرمايد:
و ما على الَّذين يَتَّقونَ مِن حسابِهِم مِّن شى ء و لكن ذكرَى لَعَلَّهم يَتَّقونَ(226).
((و اگر افراد با تقوا براى ارشاد و اندرز با آنها بنشينند، چيزى از حساب و گناه آنها بر ايشان نيست ؛ ولى اين كار، بايد تنها براى يادآورى آنها باشد، شايد بشنوند و تقوا پيشه كنند)).
اگر كسى قلب و دلش به تقواى الهى استوار گشته و احتمال تاثيرپذيرى او منتفى باشد، مى تواند براى نصيحت و تنبه با چنين افرادى معاشرت كند. همچنين در آيه ديگر مى فرمايند:
و ذَرِ الَّذينَ اتَّخَذوا دِينَهم لَعِبا و لهوا و غَرَّتهُمُ الحياة الدُّنيا(227).
((رها كن كسانى را كه آيين فطرى خود را به بازى و سرگرمى گرفتند، و زندگى دنيا، آنها را مغرور ساخته است )).
بر اين اساس ، گروهى را كه خلاف دعوت عقل و دين فطرى ، فريب دنيا را خورده اند و دين را بازيچه قرار مى دهند و زندگى دنيا، آنها را مغرور ساخته است رها كن چون آنها لياقت و شايستگى دوستى ندارند.
اهميت دقت در انتخاب دوست
آيات كريمه قرآن مؤ منان را از ايجاد ارتباط با گروه هايى كه دچار انحراف عقيدتى و فطرى هستند، بازمى دارد. در سوره مباركه فرقان صريحا اعتراف انسان را در ندامت و پشيمانى از انتخاب دوست بيان مى كند و مى فرمايد:
و يومَ يَعَضُّ الظَّالمُ على يديهِ يقولُ يا لَيتَنى اتَّخَذتُ معَ الرَّسولِ سبيلا # يا وَيلَتى لَيتَنِى لم اءَتَّخذ فلانا خليلا # لَقد اءَضَلَّنى عن الذِّكرِ بعدَ اءِذ جاءَنى (228).
((و به خاطر آور روزى را كه ستمكار دست خود را از شدت حسرت به دندان مى گزد و مى گويد: اى كاش با رسول خدا راهى بودم ! اى واى بر من ، كاش فلان شخص گمراه را به دوستى برنگزيده بودم ! او مرا از يادآورى حق گمراه ساخت بعد از آن كه ياد حق به سراغ من آمده بود و شيطان هميشه خواركننده انسان بوده است )).
آيه شريفه ، ضمن يادآورى فطرى بودن دين و قوت آيات الهى ، ناظر به اين جهت است كه : اولا، دين فطرى است و آيات الهى دلالت بر وحدانيت خدا دارد و همواره خطر تاثيرپذيرى انسان از همنشينى با افراد سست عقيده و فاسد وجود دارد و مؤ منان بايد از اين خطر برحذر باشند؛ ثانيا، اگر انسانها با افراد ديگر همنشينى كنند؛ خواه ناخواه به صفات آنها متصف خواهند شد.
الف - خطر تاثيرپذيرى
سليمان جعفرى مى گويد:
سَمعتُ اءباالحسن عليه السلام يقول لاءبى : ما لى راءيتُك عند عبدِالرحمان بن يعقوب ؟ قال : انَّهُ يقول فى الله قولا عظيما: يَصِفُ الله تعالى و يَحُدُه ، و الله لا يوصَفُ، فاءمّا جَلَستَ معه و تَرَكتَنا و اءما جَلَستَ معنا و تَرَكتَهُ، فقال : اءن هو يقول ما شاء اءىُّ شى ء علىَّ منه اءذا لم اءقل ما يقول ؟ فقال له ابوالحسن عليه السلام : اءما تخا فُ اءن يَنزِلَ به نقمَة فَتُصيبُكم جميعا؟ اءما علمتَ بالذى كان منه اصحاب موسى و كان اءبوه من اصحاب فرعون فلما لحِقَت خيلُ فرعون موسى عليه السلام تَخَلَفَ عنه لِيَعِظَهُ و اءدركهُ موسى و ابوه يُراغِمُه حتى بلغا طرف البحر فغرِقا جميعا فاءتى موسى الخبرُ فساءل جبرئيل عن حالهِ فقال له : غرق رَحِمَهُ الله و لم يكن على راءى اءبيه لكنَ النقمةَ اذا نزلت لم يكن لها عمن قارَبَ المُذنِبَ دفاع (229).
(( شنيدم امم هفتم موسى بن جعفر عليه السلام به پدرم فرمود: ابوهاشم ! چرا تو با اين فرد - عبدالرحمن بن يعقوب - همنشينى مى كنى ؟ پدرم گفت : او دايى من است . حضرت فرمودند: در عقيده او خدا طورى است كه اين تلقى انحرافى در عقيده است ، قائل به تجسم الهى بوده است - يا بايد دوستى او را انتخاب كنى و يا همنشينى ما را، پدرم گفت : من به گفته او اعتقاد ندارم پس همنشينى با او چه اشكالى دارد؟ حضرت فرمودند: آيا از خدا نمى ترسى كه عذابى نازل شود و همه شما را از بين ببرد؟ داستان كسى را كه از اصحاب حضرت موسى عليه السلام بود و پدرش از اصحاب فرعون ، نشنيده اى . او براى نحصيحت كردن پدرش و شناساندن حضرت موسى عليه السلام از او جدا شد ولى پدرش نمى پذيرفت . او همراه لشكر فرعون بود تا آنها در دريا غرق شدند و او هم همراه آنان غرق شد. جريان را به حضرت موسى عليه السلام خبر دادند ايشان در مورد او از جبرئيل عليه السلام سؤ ال كردند. جبرئيل عليه السلام گفت : خدايش رحمت كند غرق شد ولى بر اعتقاد پدرش نبود اما وقتى عذاب نازل شود، كسى كه همنشين گناهكار است را هم در خود مى گيرد)).
اين نتيجه همراهى با كسانى است كه صلاحيت اعتقادى ندارند و وعده الهى هم تخلف ناپذير است . شعيب عقرقوفى مى گويد:
ساءَلتُ اءَبَاعبدالله عليه السلام عن قولِ الله عزّوجلّ و قد نزَل عليكم فى الكتاب اءَن اذا سمعتُم آيات الله يُكفَرُ بهاو يُستهزَاءُ بها...(230) فقال انَا عنَى بهذا اذا سمعتم الرجل الذى يجحدُ الحق و يكذب به و يَقَعُ فى الائمّة فَقُم من عندِه و لا تُقاعِدهُ كائِنا مَن كانَ(231).
(( از امام صادق عليه السلام درباره اين آيه سؤ ال كردم كه : خداوند اين حكم را در قرآن بر شما نازل كرده كه هرگاه بشنويد افرادى آيات خدا را انكار و استهزا مى كنند، با آنها ننشينيد تا به سخن ديگرى بپردازند. حضرت فرمودند: وقتى مى شنويد كه انسانى حق را مى شنود و نمى پذيرد و يا اعتقاداتش درباره ائمه عليهم السلام انحرافى است . هرگز با او همنشينى نكنيد و از نزد او برخيزيد، حتى در نزد او، درنگ كردن هم جايز نيست )). در ادامه اين مطلب علاوه بر نهى از معاشرت با منحرفان اعتقادى ، همچنين معاشرت با كسانى كه در التزامات عملى به احكام دين و شرع ضعيف هستند و از معصيبت و گناه پروا ندارند نهى شده است . از امام صادق عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايند:
لا يَنبَغى للمومِنِ اءَن يَجلسَ مجلسا يُعصِى الله فيه و لا يَقدرُ على تغييرِهِ(232).
((سزاوار نيست انسان مومن با كسانى هم مجلس شود كه آنها در آن مجلس ‍ معصيت خدا مى كنند و او قادر بر تغيير و هدايت آن جماعت نيست )).
همچنين امام صادق عليه السلام در سخن ديگرى مى فرمايند:
لا تَصحَب الفاجرَ فيُعَلِمَكَ مِن فُجوره (233).
((با افراد گناهكار و اهل فجور مصاحبت و همنشينى نكن ؛ چرا كه گناه را به تو مى آموزند)).
به نظر مى رسد كه در اين ارشادات ، هم به خطر تاثيرپذيرى انسان توجه شده است و هم به حفظ حيثيت اجتماعى انسان .
ب - متصف شدن به صفات دوست
از امام باقر عليه السلام روايت شده است كه مى فرمايند:
مُجالسَةُ الاءَشرارِ تورِثُ سوءَ الظَّنِّ بالاءَخيارِ و مُجالسَةِ الاءَخيارِ تُلحِقُ الاءَشرارَ بالاءَخيارِ و مُجالسةُ الفُجَّارِ للاءَبرارِ تُلحِقُ الفجَّارَ بالاءَبرارِ فَمَنِ اشتَبَهَ عليكم اءَمرُهُ و لم تعرفوا دِينَهُ فانظُروا الى خُلَطائِهِ فان كانوا اءَهلَ دين الله فهو علَى دِين الله و ان لم يكونوا على دِينِ الله فلا حَظَّ له فى دِينِ الله انَّ رسول الله صلى الله عليه وآله و سلم كان يقولُ مَن كانَ يؤ مِنُ بالله و باليوم الآخرِ فلا يُؤَاخِيَنَّ كافرا و لا يُخالِطَنَّ فاجرا و مَن آخَى كافرا اءَو خالَطَ فاجرا كانَ فاجرا كافرا(234).
نتيجه همنشينى با افراد شرور و منحرف - به دليل شرارت آنها در اعتقاد و عمل - از بين رفتن سلامت بينش است كه موجب سوءظن به نيكان مى شود؛ كه دليل آن ، خصيصه تاثيرپذيرى انسان است . همين طور اگر افراد شريرى با خوبان همنشين شوند از خوبان اثر مى پذيرند و باعث مى شود كه آنها نيز به ابرار بپيوندند.
اگر كسى را نمى شناسيد، نمى دانيد از اشرار است يا از ابرار، ببينيد با چه كسانى ارتباط دارد. اگر دوستان و معاشران او كسانى اند كه به دين خدايند، او هم انسان مومنى است و اگر همنشينان او در زمره مؤ منان نيستند، درباره او هم حكم به غير مومن بودن كنيد. بعد حضرت به فرمايش پيغمبر صلى الله عليه وآله و سلم استشهاد مى كنند كه فرمودند:
كسى كه به خدا و معاد اعتقاد دارد، با كافر پيمان اخوت و برادرى نمى بندد و با انسان هاى فاجر و بدعمل معاشرت نمى كند. كسى كه با كافر يا فاجر آميزش كند، مثل او است .
روايتى از حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام نقل شده است كه مى فرمايند:
لا تَصحَب الشِّرِّيرَ فانَّ طَبعكَ يَسرقُ مِن طبعه شرا و انت لا تعلمُ(235).
((با افراد شرور و فاجر همنشينى نكن كه طبع تو بدون آن كه متوجه باشى ، از آنها اثر مى پذيرد)).
امام صادق عليه السلام در سخن ديگرى مى فرمايند:
مَن لم يَجتَنِب مُصاحبَةَ الاءَحمَقِ يوشِك اءَن يَتَخَلَّقَ باءَخلاقهِ(236).
((كسى كه از ارتباط و دوستى با احمق - كسى كه در فهم و ادراك ناتوان است - پروا ندارد، احتمال متخلق شدنش به اخلاق او زياد است )).
اين ارشادات و توصيه ها، از يك سو باريك بينى و اهتمام دقيق معارف اسلامى را شنان مى دهد و از سوى ديگر ظرافت و نازك طبعى بشر و سرعت تاثير او را قبل از وصول به مرحله كمال انسانى مى نماياند كه وقتى مبانى ايمانى و اخلاقى او نيرومند نشده و انعطافش نسبت به حوادث بيرون زياد است چقدر تاثيرپذير است . به همين لحاظ امام باقر عليه السلام فرمودند:
لا تُجالسِ الاءَغنِياءَ فانَّ العبدَ يُجالسُهُم و هو يرَى اءَنَّ لله عليه نعمة فما يقومُ حتى يرى اءَن ليس لله عليه نعمة (237).
((با انسان هاى ثروتمند نشست و برخاست نكن ؛ چون تو طبع ظريفى دارى ، و قبل از اين كه با آنها نشست و برخاست كنى تصور مى كنى خدا به تو نعمت فراوان داده است ، اما وقتى سراغ آنها رفتى ، منكر نعمت هاى الهى مى شوى )).
اين تاثيرپذيرى و نازك طبعى بشر است و سرعت تاثر او را نشان مى دهد. در روايت ديگرى امام جواد عليه السلام مى فرمايند:
اءَيَّاكَ و مُصاحِبَةَ الشَّريرِ فانَّهُ كالسَّيفِ المسلولِ يَحسُنُ منظَرُهُ و يقبُحُ اءَثرُهُ(238).
((از همنشينى و دوستى با انسان هاى شرور پرهيز كنيد؛ چون مانند شمشير از نيام بركشيده اى هستند كه منظر زيبايى دارند، اما آثار بسيارى خطرناك و ناپسندى از خود برجاى مى گذارند)).
شمشيرى كه در غلاف باشد، نمى تواند اثر كند، اما شمشيرى كه از نيام كشيده شده است آثارش بسيار خطرناك است ؛ گرچه جلوه خاصى دارد. ارتباط با انسان هاى شرور نيز اين چنين است .
ممكن است انسان درباره خودش بينديشد كه تاثيرپذير نيست و از اين ارتباطها و معاشرتها خسارت و زيانى نخواهد ديد و تصور مى كند كه اگر با افرادى كه عقيده فاسد دارند همنشين شود آنها نمى توانند عقيده او را به انحراف بكشانند يا اگر با افراد فاسد و فاجر نشست و برخاست كرد، آنها نمى توانند در او انحراف رفتارى ايجاد كنند، اما حقيقت امر چيز ديگرى است .
به لحاظ خطر فوق العاده اى كه اين معاشرت و ارتباطها در بردارند، در روايات و معارف ما به زبانهاى گوناگونى آثار منفى و متعدد اين معاشرت ها ترسيم شده است و تنها به تاثير اخلاقى و رفتارى آن بسنده نكرده اند و در بعضى روايات انسان را به آثار اجتماعى اين ارتباطها و پيوندها توجه داده اند و اين نيست مگر به دليل اهميت حيثيت اجتماعى مؤ منان ، كه شرع مقدس براى آن ارزش قائل است ، و اين هم طبيعى است كه انسان فطرتا، عزت و سربلندى خود را دوست دارد و در راه حفظ آن مى كوشد.