شرحى بر دعاهاى صحيفه سجاديه ، شهود و شناخت

آية الله حاج شيخ حسن ممدوحى

- ۴ -


نتيجه 
اين مراتب هفت گانه در واقع سير صعودى كمالات انسانى است كه كتاب الهى با نهايت صراحت پرده از راز آن برداشته است . در عين حال ، غافلان در مرتع غفلت همچنان سرگرم اند و از مسير اصلى سرباز مى زنند، گويى هيچ خبرى جز لذات ظاهرى در كار نيست .
حيرت و سرگردانى دورى از خدا، از بزرگ ترين آفت هاى انسانى است و آن چنان گمراه كننده است كه در نتيجه آن انسان دست از خدا بريده و برداشته و دل به چيزهاى مادى و پست مى بندد، و چه معامله پر ضررى ! زيرا دل را كه بايد حرم امن خدا باشد، آكنده از حب به جمادات و حيوانات و شهوات قرار داده است !؟ (182)
امام حسين عليه السلام مى فرمايند :
انت الذى ازلت الاغيار عن قلوب احبانك حتى لم يحبوا سواك و لم يلجئوا الى غيرك . (183)
اگر كسى واقعا در اين زمينه دقت كند، هرگز در اين وادى غربت و دورافتاده اشكش قطع نخواهد شد و حسرت و ندامت او از گذراندن ايام بيهوده عمر، لحظه اى از او زايل نخواهد گشت . در نتيجه ، وارد ميدان عمل خواهد شد و چنان بينا خواهد گرديد كه يقين كند كور بوده ، و آن چنان شنوا خواهد شد كه با اطمينان مى فهمد تاكنون كر بوده است :
ان شر الدواب عندالله الصم البكم الذين لا يعقلون . (184)
به راستى كه آيات كريمه قرآن ، از نهايى ترين مرحله سقوط انسان گرفته تا عالى ترين مقام ممكن براى بشريت ، به همه اشاره فرموده اند، شايد ما غفلت زدگان ، از خاكدان طبيعت حركتى نماييم .
آرى ، با يك مقايسه كوچك بين آيه اينما تولوا فثم وجه الله (185) و آيه ان شر الدواب عندالله الصم اليكم (186) به دست مى آيد كه تفاوت راه از كجا تا به كجاست .
بشر خودخواه كه هر حب و دوستى را فقط در پناه حب ذات دارد، يكباره در لحظه اى جان دادن به اين خسران عظيم پى برده و مى فهمد كه در تمام مدت عمر خود، يك قدم براى خودى خود برنداشته است كه نسواالله فانساهم انفسمهم ، (187) لذا نواى و احسرتى على ما فرطت فى جنب الله (188) سر مى دهد.
حقيقت دعا و آثار آن 
در طى مباحث گذشته به دو نكته اشاره كرديم :
نكته اول اين كه احساس نياز در انسان ، احساسى قهرى و فطرى است و تا آخرين لحظه عمر از بشر جدا نمى شود. انسان با كمترين توجه به اين نتيجه مى رسد كه بايد به قدرتى متمسك شود كه در برآوردن احتياجات او توانا باشد. لذا اگر قهرمان پرستى و ستايش و خضوع در مقابل قدرت را در خود مى بيند، سرش همين است كه مى خواهد در پناه آن قدرت موهوم ، در صدد رفع نيازهاى خود برآيد. و مكتب دعا حقيقتى است كه مى تواند خلاء اين انگيزه فطرى را پر كند و جوابگوى تمام نيازهاى فطرى بشر باشد.
نكته دوم در فطرت خداجوى انسان است . او چون قدرت هاى موهوم و نظام هاى اسباب و مسببات را به لحاظ تعارضات و تزاحمات حاكم بر آن ها محدود ديده است ، قهرا به قدرتى كه غير محدود است روى آورده و به دنبال آن حركت مى كند. لذا قدرتى را طلب مى كند كه فوقيت قاهره او غالب و غير قابل شكست باشد. در نتيجه ، بسيار ديده مى شود كه انسان آن گاه كه مى فهمد از هيچ يك سلسله علل عالم كارى ساخته نيست ، به طرف قدرت غير مغلوب الهى جذب شده و با تمام وجود به او متوسل مى گردد. قرآن كريم نيز به اين حالت انسان بارها اشاره نموده است :
O له دعوه الحق و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشى الا كباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال : (189) دعوت حق خاص اوست . كسانى كه جز او را مى خوانند، به هيچ وجه اجابتشان نمى كند؛ همانند كسى كه دو دست خود را به سوى آب برد تا آب به دهانش رسد؛ اما آب به دهانش نخواهد رسيد! و دعاى كافران جز در گمراهى نيست .
O و اذا مسكم الضر فى البحر ضل من تدعون الا اياه فلما نجيكم الى البر اعرضتم و كان الانسان كفورا : (190) و زمانى كه در دريا به شما خوف و خطرى رسد، به جز خدا همه را فراموش مى كنيد، ولى همين كه خدا شما را نجات داد باز از خدا روى برمى گردانيد! كه انسان كافر پيشه و ناسپاس ‍ است .
O و اذا مس الانسان الضر دعانا لجنبه او قاعدا و قائما فلما كشفنا عنه ضره مركاءن لم يدعنا الى ضرمسه كذلك زين للمسرفين ماكانوا يعملون : (191) و همين انسان (منكر ديدار ما) وقتى بلايى به جانش وارد مى شود، در همه احوال چه به پهلو و چه نشسته و چه ايستاده ، ما را به يارى خود مى خواند، ولى همين كه بلايش را دور كنيم ، مى گذرد و مى رود؛ مثل اين كه اصلا بلايى به او نرسيده ؛ (بلى ) اين چنين رفتار زشت اسراف كاران در نظر آنان جلوه گر شده است .
O و اذا انعمنا على الانسان اعرض و نآيجانبه و اذا مسه الشر فذو دعاء عريض : (192) و چون به انسان نعمتى عنايت كنيم ، (از ما) روى برمى گرداند و دورى مى كند، و چون به شرى مبتلا شود، دعاهايى طولانى دارد.
اثر اول دعا  
با توجه به نكات ذكر شده ، اولين اثر دعا (193) پركردن آن خلاء فطرى است كه در وجود انسان نهاده شده است ؛ راهى كه قهرا سبب مى شود پاى انسان به كژ راهه ها باز نشود و از انحرافاتى كه از هر جهت براى انسان مضر است جلوگيرى گردد؛ زيرا پناه بردن به قدرت هاى محدود (گذشته از ناتوانى هاى قهرى و تخلف هاى طبيعى ) موجب خضوع نا به جا و تملق و شكست هاى روحى و خرد شدن و هضم گرديدن در حريم هاى ناامن مى گردد. از همه مهم تر، سبب فراموشى خداى تعالى و غفلت از قدرت غيرمتناهى او و محروم شدن از بركات اين ارتباط نيز خواهد شد.
در واقع ، مكتب دعا، بار عام بر همه نيازمندان و گرفتاران و وعده اجابت از قدرتى غير مغلوب و توانا است كه تنها حلال مشكلات عظيم انسان ها مى باشد.
اثر دوم دعا  
دومين اثر دعا، ارتباط قدرت نامحدود الهى با توان ضعيف انسانى است كه گذشته از آمن و آرامش دائمى براى انسان و اشباع خلاء روحى او، منجر به دريافت عظمت و فضيلتى مى گردد كه سبب مى شود او در مقابل هيچ مشكلى توان خود را از دست نداده و همواره مقاوم باشد. لذا در اين كريمه مى فرمايد : الا بذكر الله تطمئن القلوب (194)؛ يگانه آرام بخشى كه مى تواند بر تمام وجود آدمى مسلط و فراگير باشد، فقط و فقط ياد خداست ؛ چنانچه حضرت خضر عليه السلام در وقت شهادت امير مؤ منان عليه السلام در وصف ايشان فرمود : كنت كالجبل لاتحركه العواصف و لاتزيله التوصف : (195) تو همانند كوهى بودى كه طوفان ها تو را از جاى حركت نمى داد و بادهاى درهم شكننده ، تو را از جاى نمى كند.
عجب آن است كه انسان در اين حال ، هيچ قدرتى را در مقابل خود داراى دوام و مقاومت نمى داند، زيرا قدرت ضعيف خود را متكى به قدرتى بى پايان مى ييند و لذا هر سختى اى را در برابر چنين قدرتى سهل مى يابد. امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مى فرمايد : انت مويدى بالنصر على اعدائى و لولا نصرك اياى لكنت من المغلوبين يا من خص نضه بالسمو و الرفعه فاولياوه بعزه يعتزون ، يامن جعلت له الملوك نير المذله على اصناقهم فهم من سطواته خائفون : (خدايا)، تو بودى كه با يارى خودت مرا بر دشمنانم تاءييد كردى (پيروز نمودى ) و اگر يارى تو نبود من از شكست خوردگان بودم . اى كسى كه رفعت مقام و بلند مرتبگى را به خود اختصاص دادى ! دوستان تو، به عزت تو شكست ناپذيرند! اى كسى كه پادشاهان در مقابل تو يوغ مذلت بر گردن نهاده اند و از خشم و غضب او ترسان هستند!
براى تاءييد اين نكته ، اگر نظرى به تاريخ بياندازيم به عظمت و مهم بودن اين دقيقه بهتر واقف مى شويم ؛ تاريخ تمامى انبيا عليهم السلام را كه بنگريم خواهيم ديد كه آن بزرگواران هميشه در مقابل عظيم ترين قدرت هاى زمان خود ايستاده اند؛ يعنى هر پيامبرى كه آمده ، فرعونى در مقابل او قد علم كرده و شداد و نمرودى به نزاع با او برخاسته است . در مقابل ، انبياى عظام حتى از كمترين نظام فيزيكى متناسب با زمان خود نيز بهره مند نبوده اند، ولى هرگز خود را نباخته اند و جالب اين كه عاقبت هم پيروزى از آن مكتب انبياء عليهم السلام بوده است . حضرت موسى عليه السلام فقط هارون را داشت ، هيچ كس همراه ابراهيم عليه السلام نبود، و پيامبر ما فقط از پشتيبانى ابوطالب برخوردار بود؛ ولى عاقبت نهاد الهى بر همه چيز غالب آمد كه : رضى الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون : (196) خداوند از ايشان راضى گشت و ايشان نيز از خداوند راضى گشتند. اينان حزب خدايند آگاه باشيد كه فقط حزب خدا رستگارانند! و نيز انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون : (197) تنها ايشان يارى خواهند شد و لشكر ما به تنهايى غالب خواهد گرديد.
اثر سوم دعا  
سومين اثر دعا، خدا ياورى است كه كرايم نهفته بسيارى را به همراه دارد و تمامى آن ها نهفته در رابطه بين خالق و خلق است .
همين راز و نكته مهم ، يكى از علل اصلى تاءسيس مكتب دعا مى باشد كه خود از سنن بزرگ الهى است كه اين چنين بار عام داده و همه را دعوت فرموده و سپس به خلعت معرفت ، جملگى را خلعت بخشى مى نمايد. اگر كسى ذائقه و فهم اين عطيه والا را پيدا كند و در اين وادى قدم بردارد، خواهد فهميد كه خداوند متعال ، نعمتى عظيم تر از اين بار عام بر خلايق ارزانى نداشته است .

بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندى بر آسمان توان زد
اما اين كه چگونه دعا، خدا باورى را به همراه مى آورد، نكته دقيقى است كه در حد اين رساله به تبيين آن مى پردازيم .
O
در مباحث قبل گفتيم كه انسان به محض توجه به خود و خارج از خود، به انبوهى از نيازهاى درونى و بيرونى برمى خورد كه چاره اى جز برآوردن آن ها ندارد. در نتيجه ، پيوسته به دنبال مددى است كه در حل اين مشكلات او را يارى كند؛ اگر اين انسان بهترين مددكار را خدا دانست ، پيوسته رو به درگاه او كرده و با تضرع و انابه حل مشكلات خود را از آن درگاه مى طلبد.
با توجه به اين كه آدمى هرگز از نيازها خالى و خارج نيست و با انبوه احتياجات به آن جانب متوجه مى گردد، لذا پيوستگى دائم او به خداى متعال در همه وقت و همه حال ، قابل انكار نخواهد بود. اين توجه دائم و ذكر و يادآورى هميشگى ، گنجينه هاى عظيمى را به روى انسان باز مى كند؛ به همين جهت ، قرآن كريم مكررا چنان گسترده است كه شرح و بسط آن مجال ديگرى مى طلبد و ما در اين جا به ذكر چند نمونه از آن آيات بسنده مى كنيم :
O فاذكروا الله قياما و قعودا و على جنوبكم (198)
خداوند را به ياد آورديد، در حالى كه ايستاده ، نشسته ، يا به روى پهلو آرميده ايد.
O يا ايها الذين امنوا اذكروا الله ذكرا كثيرا (199)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد خداوند را بسيار زياد ياد كنيد!
O و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون (200)
خداوند را بسيار ياد كنيد شايد رستگار شويد.
O فاذكرونى اذكركم و اشكروا لى و لا تفكرون (201)
مرا به ياد آوريد تا من شما را به ياد آورم ، و در مقابل من شكرگزار باشيد و كفران نورزيد.
O يا ايها الذين امنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون (202)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، دارايى ها و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارند. هر كسى كه اين گونه عمل كند زيانكار واقعى است .
O رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله (203)
مردانى كه هيچ تجارت و خريد و فروشى آنان را از ياد خدا باز نمى دارند.
هم چنين قرآن در نكوهش كسانى كه از ياد خدا اعراض مى كنند مى فرمايد :
O و من اظلم ممن ذكر بايات ربه ثم اعرض عنها انا من المجرمين منتقمون (204)
و چه كسى ظالم تر از آن كسى است كه آيات خدا را به ياد او آوردند و او روى گرداند؟ ما از مجرمين انتقام خواهيم گرفت !
O و من يعش عن ذكر الرحمن نقيض له شيطانا فهو له قرين (205)
و هر كس از ياد رحمان (خداوند) روى گردان شود، براى او شيطانى قرار مى دهيم كه همواره همراه اوست .
O و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا و نحشره يوم القيامه اعمى (206)
و هر كس از ياد من روى گرداند، زندگى سختى خواهد داشت و روز قيامت كور محشور خواهد شد.
و در كريمه ديگرى در علامت منافقين مى فرمايد : لا يذكرون الله الا قليلا (207) و در مورد كافرين مى فرمايد : الذين كانت اعينهم فى غطاء عن ذكرى و كانوا لا يستطيعون سمعا . (208)
در قرآن براى ذكر، خواص بى شمارى آمده است ؛ از جمله :
O الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله تطمئن القلوب . (209)
قهرا، دعاى كثير، مستلزم معرفت خواهد بود. فلاح در آيه كريمه و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون (210) نيز ناظر به همين رشد در جهت كمالات الهى و معنوى مى باشد، زيرا خداى متعال ، منان بالعطيات بسيار بخشنده هدايا است .
پس اين دعوت ، گذشته از آن كه به نيايش بندگان و دعاى آنان جواب مثبت داده و بسيارى از دعاهاى آنان را كه معقول و با نظام احسن الهى متناسب است ، اجابت مى گرداند، اثر ديگرى نيز دارد كه از اصل مطلوب شخص ‍ نيايش كننده فراتر و از آنچه بر درخواست آن اصرار ورزيده عظيم تر مى باشد و آن ، آشنايى با مبدئيت عالم است كه در توان درخواست بسيارى از بندگان نيست ، ولى كمالى است كه خداوند براى بندگان صالح خود ذخيره كرده و بدين وسيله به تكريم آنان پرداخته و فوق درخواست آنان را به ايشان بخشيده است . كه لهم ما يشاؤ ن فيها ولدينا مزيد : (211) (در بهشت ) هر آنچه بخواهند براى ايشان مهيا است و در نزد ما نيز اضافاتى هست .
اثر چهارم دعا  
چهارمين اثر دعا كه بر اثر سوم مترتب است ، خودباورى و خودشناسى است ؛ يعنى انسان در پناه دعا، از وادى حيرت دورى از خدا نجات پيدا كرده ، ارباب متفرق را از دست داده و به درگاه كسى روى آورده كه همه چيز از آن اوست : الذى له ملك السموات و الارض والله على كل شى شهيد (212) كسى كه مالكيت آسمان ها و زمين از آن اوست و خداوند بر همه چيز گواه است : ولله ما فى السموات و ما فى الارض و كان الله بكل شى محيطا (213) و آنچه كه در آسمان ها و زمين است فقط از آن خداست . به درستى كه خداوند بر همه چيز احاطه دارد.
در دعا نيز آمده است : سبحانك يسبح الخلق كلهم لك و قام الخلق كلهم بك و اشفق الخلق كلهم منك و ضرع الخلق كلهم اليك : (214) (خدايا) تو (از هر عيبى ) منزهى ! تمام مخلوقات تو را تنزيه مى كنند و هستى همه موجودات به توست و همه ايشان از تو ترسانند و به درگاه تو زارى و ناله دارند.
در فراز ديگرى نيز مى خوانيم : سبحانك خلقت كل شى و اليك معاده و بداءت كل شى و اليك منتهاه و انشاءت كل شى و اليك مصيره : (215) خدايا تو (از كار لغو) منزهى و خلقت همه اشياء از تو و بازگشتشان نيز به سوى توست . تو همه را ابتدائا خلق كردى و پايان (كار) ايشان نيز به سوى توست . تو همه موجودات را (از عدم ) به هستى آوردى و مسير بازگشت ايشان به سوى توست .
به درستى كه فراموشى كسى كه همه چيز از اوست ، فراموشى همه چيز است ؛ زيرا در اين حال ، انسان هيچ چيز را در موطن اصلى خود نشناخته همه چيز را با ظاهرى گسسته و انحرافى ديده و در استفاده از آن دچار سردرگمى و حيرت مى گردد.
قرآن كريم به اثر مهمى از خدا فراموشى اشاره فرموده كه هيچ مكتب فكرى و هيچ يك از داعيان انسان شناسى توان دريافت آن را نداشته اند، و به طور قطع مى توان باور داشت كه هرگز فهم اين دقيقه در توان آنان نمى باشد، زيرا مقدمات علمى آنان در حد پيدايش اين نتيجه نيست .
تعبيرهاى گوناگونى در قرآن كريم آمده كه (صريحا يا به طور كنايه ) از اين راز پرده برداشته است . در سوره حشر مى خوانيم : و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم اولئك هم الفاسقون ، (216) كه به صورت صريح خدا فراموشى را سبب خود فراموشى دانسته است .
نيز در كريمه ديگرى مى فرمايد : قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك انتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى : (217) و آن بنده گفت : خدايا چرا مرا نابينا محشور كردى و حال آن كه من در دنيا بينا بودم ؟ (خداوند در جواب مى فرمايد) آيات ما در دنيا در پيش روى تو بود و تو به آن ها توجه ننمودى ، پس امروز نيز به تو توجه نمى شود.
و در كريمه ديگرى در وصف منافقين مى فرمايد : نسوا الله فنسيهم ان المنافقين هم الفاسقون : (218) آن ها خدا را فراموش كردند و خداوند هم ايشان را فراموش كرد. به درستى كه منافقين همان فاسقين هستند.
در مجموع اين آيات ، دو مساءله مورد توجه بوده است : اول آن كه خدا فراموشى ، موجب خود فراموشى است ؛ و دوم آن كه اگر كسى خدا را فراموش كند، خداى متعال نيز او را به حال خود رها مى سازد. با اندكى دقت و تدبير، ارتباط بين اين دو دسته از آيات كريمه نيز روشن خواهد شد.
O
مرحوم علامه طباطبايى رحمه الله در ذيل آيه يوم يقوم الروح و الملائكه صفا : روزى كه روح و ملائكه به صف مى ايستند، بحثى درباره مساءله روح فرموده و به كريمه اى تمسك فرموده كه در آن از مساءله روح سؤ ال شده است : يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى . ايشان مى فرمايند : در اين آيه از مشكله نفس انسانى جواب داده شده كه روح از عالم امر است .
سپس ايشان به توضيح كلمه امر پرداخته و به آيه شريفه انما امره اذا اراد شيئا اءن يقول له كن فيكون (219) تمسك كرده و مى فرمايد : امر الهى عبارت از مبداءيت قدرتى است كه به وسيله آن ، به محض تعلق اراده به هر شى ء آن حقيقت در خارج پيدا مى شود؛ و روح از همين عالم امر است .
كريمه ديگرى هم از نفس انسانى تعبيرى فرموده است : اذ قال ربك للملائكه انى خالق بشرا من طينَ فاذا سويته و نفخت فيه من روحى فقعوا له ساجدين : (220) (به ياد آر) زمانى را كه پروردگار تو به ملائكه گفت : من بشرى را از گل خلق خواهم نمود. پس زمانى كه قامت او را استوار ساختم و از روح خود در او دميدم در مقابل او سجده كنيد؛ كه فهميده مى شود در واقع همين امر از سوى خداست . از مجموع آيات نيز، ربط دقيق و بسيار نزديك انسان به مبداء متعالى عالم روشن مى شود، به طورى كه از آيه شريفه انا اقرب اليه من حبل الوريد، اين راز بهتر روشن مى شود. از كريمه ان الله يحول بين المرء و قلبه نيز به دست مى آيد كه انسان به خدا نزديك تر است تا به خودش .
در نتيجه ، با توجه دقيق به اين معنى مى رسيم كه خدا فراموشى ، در حقيقت خود فراموشى است ، زيرا كسى كه خدا را فراموش كرده ، امر او را نيز به فراموشى سپرده است . پس روح انسان هم كه از مقوله امر است به فراموشى افتاده است ، و از آن جا كه تمام حقيقت انسانى نفس و روح او است ، پس او حقيقتا خود را فراموش كرده است .
با عنايت به اين مبحث ، كاملا روشن مى شود كه آيه شريفه و لا تكونوا كالذين نسوا الله فانساهم انفسهم (221) به خوبى در ارتباط با آيه كريمه قال رب لم حشرتنى اعمى و قد كنت بصيرا قال كذلك اتتك آياتنا فنسيتها و كذلك اليوم تنسى (222) مى باشد، زيرا اگر خدايى كه به انسان از خود او نزديك تر است ، انسان را فراموش كند، حتما كارش به خود فراموشى نيز مى انجامد.
اما اين كه ضايعه خود فراموشى چه خواهد بود؟ به كجا مى انجامد؟ و نتيجه اين جريان هولناك براى انسانى كه تاب كمترين ناراحتى را ندارد چه خواهد بود؟ با اندك نظرى در حال كسى كه چشم او نمى بيند و گوش او نمى شنود، ولى هنوز خود را فراموش نكرده ، روشن خواهد شد. اگر چنين شخصى را در بيابانى سهمگين و پر از خطرات رها كنند، حالتى رقت بار و سخت هول انگيز دارد، چه رسد به كسى كه خود را هم فراموش كرده است ؛ به چه وادى هاى سخت و چه گرداب هاى ضلالت بارى دچار شده و به چه دره ها و چاه هاى هولناكى سقوط خواهد كرد! به راستى او چه زمانى متوجه سقوط خود خواهد شد؟ اين سؤ الى است كه پاسخ آن خارج از تصور و توهم هر ذهن و فكرى است :
O افمن شرح الله صدره للاسلام فهو على نور من ربه فويل للقاسيه قلوبهم من ذكر الله اولئك فى ضلال مبين (223)
پس آيا كسى كه خداوند به او شرح صدر داد (روح او را پر ظرفيت گردانيد) تا اسلام آورد و در (روشنايى ) نورى از طرف پروردگار قرار گرفت ، (همانند كسى كه اين گونه نيست ) خواهد بود؟ پس واى بر سنگدلانى كه ياد خدا دل هاى ايشان را نرم نمى كند، اينان در گمراهى آشكارند.
O و من يعرض عن ذكر ربه يسلكه عذابا صعدا (224)
و هر كس از ياد پروردگار روى گرداند، خداوند او را در عذابى (كه لحظه به لحظه افزايش مى يابد) قرار مى دهد.
O و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذكرنا و اتبع هواه و كان امره فرطا (225)
و دنباله روى نكن از كسى كه ما قلب او را از ياد خود غافل ساختيم ؛ همان ها كه از هواى نفس پيروى كردند و كارهايشان افراطى است .
O استحوذ عليهم الشيطان فانساهم ذكر الله اولئك حزب الشيطان الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون (226)
شيطان بر ايشان غلبه نمود. پس ايشان را از ياد خدا به فراموشى انداخت . اينان حزب شيطانند. آگاه باشيد كه حزب شيطان زيان كارانند!
آرى قرآن كريم است كه اين پيش بينى را كرده و براى جلوگيرى از آن دستور داده و انسان را به جاده اى مستقيم و دور از خطرات دعوت نموده است ، كه ادع الى سبيل ربك (227) به راه پروردگارت دعوت كن ، و ان هذا صراطى مستقيما (228) به درستى كه اين راه من است كه مستقيم مى باشد.
هنگام تنگدستى در عيش كوش و مستى
كاين كيمياى هستى قارون كند گدا را (229)
اثر پنجم دعا  
پنجمين اثر دعا آن است كه گذشته از برآمدن حاجت و پيدا شدن مقصود و مطلوب شخص داعى ، آثار بى حد و حصرى بر آن مترتب است كه در تمام موطن هاى وجودى انسان اثر مطلوب خود را باقى مى گذارد. لذا بر خلاف توهم بعضى كوتاه بينان كه گمان كرده اند اگر درخواست آنان ظاهر نشود دعا بى اثر بوده است ، بايد گفت كه اجابت دعوت ، در قبال آنچه كه با توجه و دعا دريافت كرده اند، كمترين اثر دعاست . آرى ، آن را به انسان مى دهند كه خود هرگز شعور درخواست آن را ندارد.
و راستى اگر باب رحمت دعا بر بندگان مسدود بود، بسيارى از بندگان صالح خدا از مكارم و كرايمى محروم مى شدند كه يوم تبلى السرائر، سخت بر از دست دادن آن كرايم متاءثر و متاسف مى گشتند.
ما حاصل خود در سر خمخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم (230)
O
دل گفت وصالش به دعا باز توان يافت
عمرى است كه عمرم همه در كار دعا رفت (231)
امام صادق عليه السلام مى فرمايند : عليكم بالدعاء فانكم لا تقربون الى الله بمثله : (232) بر شما باد به دعا كردن ، (چرا كه ) با هيچ چيز همانند دعا به خداوند نزديك نخواهيد شد.
هم چنين ايشان مى فرمايند : ما يعلم عظم ثواب الدعاء و تسبيح العبد فيما بينه و بين نفسه الا الله تبارك و تعالى : (233) بزرگى پاداش دعا و تنزيه كردن بنده خدا را (آن زمان كه بين او و خود باشد)، هيچ كس جز خدا نمى داند.

و نيز آن حضرت فرموده : ما ابرز عبد يده الى الله العزيز الجبار عزوجل الا استحيى الله عزوجل ان يردها صفرا حتى يجعل فيها من رحمته يشاء : (234) هيچ بنده اى دستانش را به طرف خداوند عزيز جبار بالا نمى گيرد، مگر آن كه خداوند شرم مى كند از اين كه دستان او را خالى بازگرداند و در دستان او آنچه كه از رحمت خود بخواهد قرار مى دهد.

بر همين اساس است كه فرمود دعاى بدون اجابت در خارج نيست . (235) در آيه شريفه ادعونى استجب لكم ، (236) نيز اجابت را به طور مطلق بر دعا فرموده است ، حال آن كه با آمدن شرط (دعا)، جزا (تحققش ) حتمى است ؛ در صورتى كه در بعضى از دعاها ظاهرا خواسته و حاجت مورد سؤ ال متحقق نمى شود.
چه بسا، بسيارى نمى دانند كه حال دعا، حالى است كه انسان با صرف نظر از عالم كثرات به عالمى وارد شده كه نام و نشانى ندارد و در آن لحظه ، صحيفه نفس بريده از همه چيز به ملكوت پيوسته است و هرگز از آن عالم قدسى دست خالى برنمى گردد.
اثر ششم دعا  
ششمين اثر دعا كه شايد از علل مهم و اساسى تاءسيس مكتب دعا به وسيله ى حضرات معصومين عليهم السلام نيز باشد، وقوف بر معارف بلند الهى ، فهم دستور العمل هاى زندگى ، تعليم آداب و سنن الهى و هم چنين درس چگونه حرف زدن با خداى عزوجل است .
يكى از خصايص دعا آن است كه تمام وجود و حقيقت معصوم عليه السلام - كه با خداى خود در حال مناجات است - در آن تجلى كرده و با تمام حقيقت خود در آن به سخن نشسته است .
نكته در اين جاست كه اين خصيصه ، در روايات ماءثوره از حضرات معصومين عليهم السلام كمتر به چشم مى خورد، زيرا در روايات ، هميشه ظرفيت وجودى راوى محفوظ بوده و آن بزرگواران بر حسب ظرفيت وجودى شنونده سخن مى گفته اند. لذا ديده شده كه دو نفر با آن كه سؤ ال واحدى را از معصوم عليه السلام نموده اند، هر يك جواب خاصى دريافت كرده اند كه با جواب ديگرى مغاير بوده است ؛ مثلا سؤ ال كرده اند كه آيا خدا مى تواند جهاد را در پوست تخم مرغى قرار دهد، به طورى كه نه جهان كوچك تر شود و نه پوست تخم مرغ بزرگ تر گردد؟ حضرت در جواب يكى فرموده اند : اين سؤ ال همانند چشم تو است ، زيرا آنچه را مى بينى در عدسى چشم تو قرار دارد، در حالى كه نه چشم تو بزرگ تر شده و نه عالم از آنچه هست كوچك تر گرديده است . (237) در صورتى كه همين سؤ ال را به ديگرى اين گونه جواب فرموده اند : چنين محال است و قدرت ، تعلق به محال نمى گيرد، زيرا محال ، لاشى ء (پوچى و هيچى ) است نه شى ء، و قدرت تعلق به شى مى گيرد و لاشى ء چيزى نيست تا متعلق قدرت قرار گيرد! (238)
پس ، در روايات - چنان كه ملاحظه شد - استعداد راوى ملحوظ است ، ولى در دعا چون راوى واسطه نيست ، حضرات در آن كلمات و معانى ، به تمام حقيقت خود تجلى فرموده و با خداى متعال سخن مى گويند و سلسله معارفى را كه ممكن نيست در زمانى خاص با راويان در ميان گذارند، به صورت دعا تعليم فرموده اند. نيز دستور داده اند كه بدون تصرف و كم و زياد كردن الفاظ، هر چه ماءثور است خوانده شود و بدان وسيله با خداى متعال سخن گفته آيد، تا همين دستور به طور ثابت بماند و در قرون آينده كه محققان خواهند آمد، اين كلمات به صورت ارمغان بر آنان نازل شود، بلكه از آن استفاده كنند؛ چنانچه نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده اند : فرب حامل فقه غير فقيه و رب حامل فقه الى من هو افقه منه : (239) چه بسيار كسانى كه حامل علم هستند، اما خود عالم (فهيم به آن علم ) نيستند، و چه بسيار كسانى كه علم را حمل مى كنند براى كسانى كه از آنان عالم تر (داراى فهمى دقيق تر) هستند.

در روايات متعددى آمده است كه از امام سجاد عليه السلام ، از توحيد سؤ ال شد حضرت فرمودند : ان الله تعالى علم انه يكون فى آخر الزمان اقوام متعمقون فانزل الله تعالى قل هو الله احد الله الصمد و الآيات من سوره الحديد الى قوله و هو عليم بذات الصدور فمن رام وراء فقد هلك : (240) به درستى كه خداوند مى دانست كه در آخر الزمان جمعيت هايى خواهند آمد كه (در علم ) عميقند. (به همين خاطر) سوره قل هو الله احد را نازل كرد و (هم چنين ) آياتى از (ابتداء) سوره حديد را تا آنجا كه مى فرمايد : عليم بذات الصدور. پس هر كس غير آن را قصد كند، هلاك گشته است .
پس در واقعه گنجينه دعا از عظيم ترين ارمغان هايى است كه حضرات معصومين عليهم السلام براى امت خود باقى گذارده اند و امروز شاهد هستيم كه تاكنون كمتر ورقى از اين كتابخانه عظيم كاسته نشده و هم چنان اين گنجينه به صورت بكر و مكنون و مستور باقى مانده است .
در اينجا لازم است يادآورى كنيم كه باب زيارات نيز از همين مقوله است . عمده مساءله در باب زيارات هم توجه مردم به مقامات معصومين عليهم السلام ، معرفت به آنان و در نتيجه ، انجام دستورات و فرامين ايشان مى باشد؛ و گرنه لقلقه الفاظ بى جان اثر مورد نظر را نخواهد داشت .
به واقع ، اگر كسى حقيقتا در وقت زيارت به معصوم عليه السلام عرض كند كه السلام عليك يعنى تو از ناحيه من در امن و امان هستى و هرگز گزندى از طرف من به شما نخواهد رسيد، چنين فردى هرگز دست به معصيت نمى زند؛ زيرا مى داند انجام معصيت ، پايمال كردن مرام و مقاصد حضرات معصومين است كه در راه حفظ شريعت از جان خود گذشته اند. آرى ، معصيت بدترين گزندى است كه مى توان به ساحت قدس آن بزرگواران وارد آورد.
پس در واقع ، قبل از هر خاصيت و اثرى ، مكتب دعا و زيارات در صدد القاى معارف بلندى هستند كه در روايات مورد سؤ ال واقع نشده است و خود حضرات معصومين عليهم السلام آن را ابراز فرموده اند. از اين جهت ، مكتب دعا مكتيى تربيتى است كه داراى مقصد و غايتى بس بلند است و يكى از بزرگ ترين سياست هاى تربيتى دين مبين اسلام به حساب مى آيد.