آنچه يك جوان بايد بداند
(ويژه جوانان دانشجو)

رضافرهاديان

- ۳ -


حقيقت ، اين است كه در مسئله پوشش كه در روابط دختران و پسران در جامعه به عنوان يك عامل موثر مطرح است ، يك پرسش جدى پيش روى ماست : آيا براى خود دختر، بهتر است كه پوشيده (به معناى واقعى آن ) در اجتماع ظاهر شود، يا نيمه عريان ؟ آيا با توجه به احساسات و كششى كه دختر و پسر به يكديگر دارند و با آسيب پذيرى جدى عاطفى و محدود بودن قدرت طبيعى دخترها در دفاع از خويش و حريم خويش ، بايد هر پسرى حق داشته باشد كه از هر دخترى در هر محفلى حداكثر تمتعات را ببرد يا نه ؟ چرا مردان بايد آزاد باشند تا همچون كالا به زن بنگرند؟ آيا همين نگرش نيست كه نظام خانواده را در غرب ، متزلزل كرده است ؟
راه حل چيست ؟
اسلام با وضع نمودن نوعى مقررات براى پوشش ، حفظ سلامت جسم و جان فرد و روح جامعه را تضمين كرده است . به اين ترتيب ، حجاب زن ، حقيقتا مصونيت بخش و پاسدار حريم اوست . مگر نه اين كه : ((هر آنچه ديده بيند، دل كند ياد))؟
در آيين اسلام ، پسران فقط در موقعى كه تشكيل خانواده دادند و آگاهانه انتخاب كردند و مسئوليت پذيرفتند، در كانون گرم و صميمى خانواده است كه مى توانند با دختر (به عنوان همسر قانونى خود)، پيوند كاميابى بر قرار كنند. قبل از آن ، نبايد فكر و ذهن هيچ دختر يا پسر جوانى به اين موضوع ، مشغول باشد زيرا مانع فكر و تحصيل و كارهاى زندگى او و ديگران مى شود.
در جامعه اسلامى ، هر نوع كامجويى بدون قبول مسئوليت يا كاميابى هيجانى و بدون تعقل و انتخاب ، اساسا ناپسند شمرده مى شود؛ اصلى كه اتفاقا در روان شناسى جديد غرب نيز به صورت جدى مطرح شده و مورد توجه قرار گرفته است .
پس مى توان گفت كه اسلام ، نه تنها به دختران و پسران جوان به چشم موجوداتى خطرناك كه بايد محدود شوند، نمى نگرد، بلكه حتى غريزه جنسى را نيز در راه تشكيل خانواده و استمرار نسل و آرامش و شادابى (يعنى بهداشت روانى فرد جامعه ) به كار مى گيرد.
جوان سرشار از استعدادهاست و غرايز مختلف او (حقيقت جويى ، علم خواهى ، زيبايى طلبى ، آفرينشگرى ، و...) همگى نيرومندند. كدام انسان خردمندى مى پذيرد كه تمامى اين غرايز، در پاى غريزه جنسى قربانى شوند؟ اگر بپذيريم كه آزادى روابط دختر و پسر، بهداشت روانى آنها و كل جامعه را مختل مى سازد، ناگزير بايد به سطحى از محدودسازى روابط، تن در دهيم ؛ محدوديت هايى كه براى افراد سالم جامعه ، يك انتخاب عاقلانه اند و براى بيماران هوس باز، يك اجبار، تا بتوانند آزادانه از ديگران بهره كشى كنند و روح و جسم ديگران را بيازارند.
اولين فايده هاى اين روش ، امنيت فضاى خانواده و اجتماع ، ارتقاى موقعيت زنان و دختران ، شكوفايى استعدادهاى مختلف جوانان ، و... اند كه مهم ترين نشانه هاى ((بهداشت روانى )) يك جامعه محسوب مى شوند كه زمينه لازم براى توليدات فكرى و صنعتى و توسعه ابعاد مادى و معنوى جامعه است .
ج ) در انديشه و قلب
نبودن حريم بين دختر و پسر، و آزادى در معاشرت ها، هيجانات و التهاب هاى جنسى را افزايش مى دهد و با خارج كردن ميل جنسى از تعادل و مسير طبيعى اش آن را به صورت يك عطش روحى و يك خواست سيرى ناپذير و اشباع نشدنى در شكل و تنوع فراوان در مى آورد.
غريزه جنسى ، غريزه اى نيرومند، عميق و پردامنه است كه هرچه انسان به آن آن ميدان بيشترى بدهد، آتش آن ، شعله ورتر مى گردد، نه خاموش تر. مثل افراد آزمندى كه هرچه پول بيشترى به دست بياورند، حريص تر مى شوند.
تاريخ از آزمندى جنسى ، بسيار ياد مى كند. پادشاهان ، از نظر حس تصرف و تملك زيبارويان ، در هيچ نقطه اى متوقف يا سيراب نشده اند. صاحبان حرمسراها، هر روز در پى شكار كردن شكار ديگرى براى خود بوده اند.
اسلام به قدرت شگرف اين غريزه ، توجه كامل كرده و هشدارهاى زيادى درباره خطرناك بودن نگاه جنسى بى ضابطه و خلوت كردن پسر و دختر با هم و معاشرت هاى كنترل نشده آنان مى دهد و از طرفى تدابيرى براى تعديل و رام كردن اين غريزه انديشيده است و براى هر يك از دو جنس ، وظايف و مقرراتى معين نموده است .
به عنوان نمونه ، قرآن كريم مى فرمايد: ((به مردان بگو چشم ها از نگاه ناروا بپوشند و اندام خود را پوشيده دارند و به زنان نيز بگو تا چشم ها از نگاه ناروا باز دارند و اندام خود را بپوشند.)) (نورت آ يه 31)
آيين ما از ما مى خواهد كه انديشه مان را هوس آلود نكنيم ، خيال گناه را در ذهن خود نپروريم ، به نامحرمان خيره نشويم و دزدانه نگاه نكنيم ، به قصد لذت هاى جنسى به نامحرمى ننگريم و قلبمان را آلوده و گرفتار نسازيم و با چنين قصدى به معاشرت هاى اجتماعى قدم نگذاريم .
د) در گفتار
شنيدن صداى دختر براى پسر، در صورتى كه قصد لذت بردن و خوش ‍ آمدن در كار نباشد، اشكالى ندارد. در عين حال ، بر اساس همان اصل ((روابط حداقل )) كه گفتيم ، مادام كه ضرورتى در كار نباشد، ترك آن ، عاقلانه تر است .
براى دختر، شايسته نيست كه در سخن گفتن با پسرى ، صداى خود را نازك كند و به نحوى با عشوه و اطوار، سخن بگويد.
خداى متعال در قرآن ، به زنان مى فرمايد: ((در حرف زدن ، صدا را نازك و مهيج نكنيد كه موجب طمع بيمار دلان گردد(27))) و امام على (عليه السلام ) مى فرمود: ((به دختران جوان ، سلام نمى كنم كه مبادا پاسخ آنها دلم را به لغزش افكند.(28)))
ه‍) در رفتار
احتياطها و توصيه هاى دين مبين اسلام ، مبنى بر دور نگه داشتن و فاصله داشتن دختران و پسران نامحرم از يكديگر، صرفا به خاطر حفظ سلامت روحى اجتماع و پاكى خانواده و عزت و شرف و تعالى آحاد شهروندان است تا حتى براى لحظه اى ، فكر آلوده به ذهن پسر و دختر عفيف ، راه نيابد و افكار آنها مشغول به مسائلى كه وقت آن نرسيده است ، نشود.
روح جوان ، فوق العاده تحريك پذير است . اشتباه است كه گمان كنيم تحريك پذيرى روح انسان از رسيدن به جاه و مقام و ثروت سير نمى شود، در ميل جنسى (سكس ) نيز چنين است .
در محيطهاى آزاد و بى بند و بار، هيچ پسرى از تصاحب زيبارويان و هيچ دخترى از متوجه كردن پسران به خود و تصاحب قلب آنان سير نمى شود. از طرفى ، هوس ، در هيچ نقطه اى توقف نمى كند و تقاضاى نامحدود انسان ، خواه ناخواه ، انجام ناشدنى است و امكان برآوردن همه خواسته ها هيچ گاه براى بشر، ميسر نيست .
دست نيافتن به آرزوها و هوس ها، در جاى خود، منجر به اختلالات روحى و بيمارى هاى روانى مى گردد. به محيطهايى كه بى بند و بارى در آن ها زياد است ، بنگريد. خواهيد ديد كه در آن محيطها، آمار بيمارى هاى روانى و مشكلات روحى ، متلاشى شدن خانواده بالاست . شايد مهم ترين علت ، همين آزادى جنسى و تحريكات فراوان روانى است كه به وسيله عكس ها، مجلات ، فيلم ها و سى دى ها و محافل مختلط تفريحى و حتى در كوچه و خيابان و تبليغات كالاها و مدها و... دامن زده مى شود و غالبا بى پاسخ مى ماند؛ چرا كه تخليه جسم و روان از اين هيجانات فزاينده ، عملا ممكن نيست و بدين ترتيب ، پيرى زودرس و روان پريشى و اختلالات روحى ديگر، پيامدهاى طبيعى اينگونه محيطهاست .
چرا دخترها بيش تر بايد خود را بپوشانند؟
يافته هاى روان شناسى نشان مى دهند كه توسل به خودنمايى و خود آرايى ، بيش تر در بين دختران رواج دارد. همچنين تجربه بشرى نشان مى دهد كه در تصاحب قلب ها، پسر، شكار است و دخترت شكارچى ! همچنان كه در تصاحب جسم و وجود مادى ، دختر، شكار است و پسر، شكارچى ! ميل دختر به خود آرايى ، از اين حس عشق و محبت او ناشى مى شود كه خداوند براى هدف متعالى ((پيوند همسرى )) در طبيعت و سرشت او نهاده است .
كم تر اتفاق افتاده است كه پسران ، لباس هاى بدن نما و آرايش هاى تحريك كننده به كار ببرند. بعضى از دختران ، بيش تر به حكم طبيعت خاص خود، مى خواهند دلبرى كنند و پسر را دلباخته خود سازند.اين ويژگى ، البته فرصت تفكر و انتخاب عاقلانه را از طرفين مى گيرد.
بنابراين ، مى توان گفت كه انحراف برهنگى ، از انحراف هاى مخصوص ‍ دختران طبيعت لطيف آنان ، سختگيرانه تر است . به علاوه وسايل ظريف و لطيف و ارزشمند همچون در و ياقوت و زمرد در درون صدف محفوظترند.
كسانى گفته اند كه اگر پسران و دختران آزاد باشند، اشباع مى شوند و عطش ‍ آنها كم تر مى شود؛ اما تجربه جوامع گوناگون ، نشان داده است كه اين چنين نيست . مگر چشم چرانى ها و رابط غير قانونى و خشونت عليه زنان و ناامنى محيطهاى اجتماعى براى دختران و بى عفتى ها در جوامع آزاد غربى ، كم تر شده است ؟ جسم سالم و روح زيبا و شخصيت مطلوب اجتماعى ، گوهرها و سرمايه هاى دختران و پسران جوان اند. كدام انسان خردمند بهترين سرمايه هاى خويش را در معرض استفاده هر كس و ناكس قرار مى دهد؟
علت بيش تر بودن پوشش قانونى دختران در جامعه و فرهنگ ما، منع كامجويى جنسى نامشروع از آنان است كه قطعا به دوام بيش تر كانون خانواده و صميميت و محبت و دلبستگى بيش تر آنها در زندگى مشترك آينده شان خواهد انجاميد.
دختر و پسرى كه قبل از ازدواج ، عفيفانه تر زيسته اند و ازدواجشان نخستين تجربه آن ها در هر گونه رابطه جنسى است ، خوش بخت تر زندگى مى كنند و احساس ارزشمندى بيشترى مى كنند. پس در واقع ، دختران ، با رعايت حدود پوشش ، به سلامت زندگى آينده و سالم تر ماندن همسر آينده خود، كمك كرده اند و البته چنين خويشتندارى و عفافى از سوى پسران نيز تضمين خوبى براى زندگى آينده خود آنهاست .
شايد يك علت اين كه جوانان امروز در جوامع غربى از ازدواج گريزان هستند، همين باشد؛ زيرا آنان ازدواج را براى خود، يك محدوديت مى دانند و اكثر كامجويى هاى آن ها در غير محيط خانواده خود بوده و در غير كادر رسمى و در جريان معاشرت هاى آزاد و در محيطهاى خارج از خانه انجام پذيرد. طبيعى است كه براى چنين كسانى ، ازدواج ، آغاز محروميت است . بر خلاف فرهنگ اسلامى كه در آن ، ازدواج جوانان ، پايان محروميت و آغاز يك زندگى نوين و نيز كانون محبت و فضايى براى كمالجويى و پيشرفت دوشادوش است . براى رسيدن به چنين سعادتى است كه اسلام ، به صورتى جدى ، مسلمانان را از دوستى و رابطه نامشروع با جنس مخالف ، نهى مى كند.
آيا پوشش دختران ، مانع رشد آنها نيست ؟
پوشش مطلوب اسلام براى دختر، مانع هيچ گونه فعاليت فرهنگى و يا اجتماعى و اقتصادى و سياسى نيست . آنچه موجب به هم ريختگى جامعه و فلج شدن نيروهاى فعال اجتماع مى گردد، آلوده شدن محيط كار و تحصيل و...، با آزاد گذاشتن لذتجويى ها چشم چرانى هاى مردان و ميدان دادن به عشوه گرى ها و خودنمايى هاى دختران در محيط عمومى است .
اگر در محيط دانشگاه ، دختران ، بدن خود را بپوشانند و هيچ گونه آرايشى نداشته باشند، بهتر درس مى خوانند، فكر مى كنند و به سخن استاد گوش ‍ مى دهند، يا وقتى كه در كنار هر پسرى يك دختر آرايش كرده و با وضع نامتناسب (با كلاس و درس ) نشسته باشد؟
انصافا كدام روش ، التهاب را در دختران و پسران ، كاهش مى دهد و به نفع آنهاست ؟ و عقل ، كدام را تصديق مى كند؟
آيا اگر پسران ما در خيابان و كوچه و بازار و مدرسه و اداره و كارخانه و... با رفتارهاى فريبنده و سخنان و وعده هاى شعار گونه و غير واقعى ، دائما در صدد يافتن دختران پاك و ساده و صميمى جامعه باشند و هر بار، با فرو نشستن هوس ها و عشق هاى سطحى و خادمشان به ديگرى رو كنند، آرامش و امنيتى براى دختران ما خواهد ماند؟
به تجربه ثابت شده است كه هر محيطى كه در آن ، رفت و آمد و آميزش ‍ كم ترى ميان دو جنس بوده و پوشش صحيح و حريم خصوصى افراد رعايت شده ، در آن جا، پسرها و دخترها هم احساس آرامش بيشترى داشته اند و هم در كار و تحصيل ، موفق تر بوده اند.
عفاف ، مصونيت است
تقريبا در تمامى فرهنگ ها و جوامع ، دختر، هر اندازه متين تر و با وقارتر و عفيف تر حركت كند و خود را پوشيده تر نگه دارد و كم تر در معرض تماشاى بيگانگان قرار گيرد، بيش تر مورد احترام و ارزش پسر است . حتى افراد بى بند بار هم هنگامى كه سر عقل مى آيند و مى خواهند تشكيل خانواده بدهند، براى گزينش همسر، به دنبال دخترى پاك و عفيف كه تا قبل از آن با هيچ پسرى رابطه نداشته باشد، مى گردند.
اصولا افراد پاك و عفيف ، شناخته شده اند، از دسترس آزاد افراد منحرف و آلوده ، به دور هستند. قرآن مى فرمايد: ((رعايت حريم عفاف (در روابط اجتماعى ) از سوى زنان ، براى اين است كه به عفاف و پاكى شناخته شوند و از آزار و اذيت بيماردلان ، به دور باشند)).
(احزاب ، آيه 59)
خودنمايى يا عرضه كردن خود به نامحرمان ، از عزت و شكوه دختران مى كاهد و علاوه بر آن كه زمينه را براى نفوذ افراد آلوده و ارتباط با آنان فراهم مى سازد، پسران جوان را كه بايد مظهر اراده و فعاليت و شجاعت و مردانگى و تصميم باشند، به افرادى هوسباز، چشم چران و لوده و بى اراده و ضعيف ، تبديل مى كنند.
البته اگر دختران در روابط اجتماعى خود در اجتماعات عمومى لباس ساده بپوشاند، كفش ساده به پا كنند و با چادر و مانتو و روسرى مناسب به مدرسه و دانشگاه بروند، قطعا خودشان هم آرامش روانى بيشترى خواهند داشت و بهتر درس مى خوانند.
چه قدر خوب است كه دختر جوان مسلمان ، در اجتماع ، آن چنان رفتار كند كه علائم عفاف و وقار و سنگينى و پاكى از او هويدا باشد و به اين صفات ، شناخته شود. تنها در اين صورت است كه بيمار دلان (كه به دنبال شكار مى گردند) از او مايوس مى شوند.
اين ، تقريبا يك اصل هميشگى است كه پسران ولگرد، به دنبال دختران جلف و سبك و خودنما مى گردند. اين گونه دختران ، گويى وضع لباس و پوشش ، راه رفتن و سخن گفتنشان ، معنادار است و به زبان بى زبانى مى گويند: به من توجه كن ! به سوى من نگاه كن ! مرا تعقيب كن ! و... در حالى كه عفاف و رفتار و حركات سنگين و با وقار دختر ديگر، مى فهماند كه دست تعرض از اين حريم ، كوتاه است و هيچ پسرى جرئت نمى كند به او تعرض ‍ يا بى احترامى كند.
دختران خوب جامعه ما، انصاف دهنده كه آيا حقيقت ، جز اين است ؟
آسيب شناسى
آسيب شناسى شخصيت جوان ، بحث بسيار مهمى است ؛ حتى از شناخت اصل سرمايه وجود كه همان مدت عمر انسان در اين دنيا مى باشد كمتر نيست . به طورى كه اگر قدر نعمت جوانى را ندانيم و خوب از آن استفاده نكنيم تبديل به نقمت مى شود.(29)
خوب مى دانيد كه همواره شخصيت ما در معرض آسيب ها و آفت هاى فراوانى قرار دارد و بايد بسيار مواظب بود تا زندگى سعادتمندانه را تبديل به زندگى شقاوتمندانه نكنيم و از مدت عمر و دوران زندگى خود به شكل خوبى بهره بگيريم . عموم انسان ها در هر سن و سالى كه باشند هميشه در معرض آفت ها و آسيب ها قرار دارند، اما جوان شدت آسيب پذيرى اش ‍ بيش تر است .
دنيا گذرگاه عجيبى است و ما كه ناخواسته در اين دنيا حضور پيدا كرده ايم ، خوب است بدانيم كه نه آمدنمان به اين جهان دست خودمان بوده است و نه رفتن مان . پيدايش ما در اين دنيا گذرگاهى بين عدم و وجود جاودانه است . مدت عمر ما در اين دنيا بر اساس فلسفه آفرينش ، پيموده مسير رشد و كمال با اراده و اختيار عاريتى براى رسيدن به ارتقاى روحى و سعادت هميشگى بوده است . اگر بدانيم كه چگونه بايد با عزم و اراده از اين گذرگاه سخت عبور كنيم ، تا پيمودن راه همواره با سلامتى و سعادتمندى باشد بايد آگاه باشيم ، زيرا آفت هاى گوناگون و تيرهاى بلا از هر سو ما را نشانه گرفته اند. البته ، آشنايى با اين مسائل نبايد جوان را مايوس يا دل زده كند بلكه بايد او را با نشاط، هوشيار و بيدار نگهدارد. دنياى عجيبى است . در اين دنياى زيبا و رنگارنگ و دل فريب ، همه چيز به هم پيوسته و با يك ديگر آميخته است . خوبى و بدى ، زشت و زيبا، سلامتى و بيمارى ، ارزش و ضد ارزش ، انسانيت و ضد انسانيت ، معنويت و ماديت ، حلال و حرام ، حق و باطل ، حيات و مرگ و دنيا و آخرت ، خلاصه ؛ دنيا معجونى است از ارزش ها و ضد ارزش ها، خيلى بايد حواسمان جمع باشد كه در اين بازار آشفته گول شيطان (30) را نخوريم و دست خالى از اين دنيا نرويم . شما در اين دنيا مشغول تجارت و داد و ستد هستيد، چه خوب است مواظب باشى كه چه مى دهى و چه مى گيرى ، چه به دست مى آورى و چه چيزى را از دست مى دهى ! آيا در آخر كار، سود مى كنى يا زيان مى بينى ؟ بلاخره در پايان كار، در پايان دوره گذشت عمر جوانى و در هنگام خروج از اين معركه دنيا چه چيزى دستت را مى گيرد و در مقابل ، چه چيزى را از دست مى دهى و چه چيزى را دريافت مى كنى ؟ آيا اين دو با هم برابرى مى كند؟ در پايان چه چيزى گريبان گيرت مى شود. بهتر است خوب حواست را جمع كنى ، عمر مى دهى ، جوانى مى دهى و چه مى گيرى !...
بسيار مهم است ، توجه داشته باشى همه چيز توى اين دنيا به هم پيچيده است .(31)
مهم ترين دوران زندگى
جوانى ، درخشان ترين دوران زندگى هر انسانى است و يا دوران آفت هاى خاص خودش را دارد كه بسيار هم ويران كننده است و بازتاب و آثارش ‍ بسيار گسترده تر و شكنده تر از دوره هاى بعدى است . بنابراين ، جوان بايد توجه بيشترى به اين مسئله بكند و در زندگى موضوعات و ملاحظات زيادى را مد نظر داشته باشد.
هشدار امير مومنان (عليه السلام ) درباره جوانى
امير مومنان على (عليه السلام ) خطاب به جوان ، تعبيرهاى مهم و ظريفى دارند كه بسيار با اهميت است . حضرت در نامه 31 نهج البلاغه دوره جوانى و موقعيت جوان را با سه جمله توصيف مى فرمايند:
1- در تيررس حوادث و گرفتارى ها(32) هستى ؛
2- هدف بيمارى ها و امراض گوناگون واقع (33) مى شوى ؛
3- در معرض آسيب ها و آماج بلاها(34) قرار مى گيرى .
هر سه تعبير مى خواهد موقعيت (location) جوان را به اين آفت ها و آسيب ها - كه براى هر كسى ممكن است پديد آيد - روشن و حساس كند و او را به فكر وادارد و به چاره انديشى بكشاند. تا اين كه انسان توجه داشته باشد و ساده از آن نگذرد و با مسائل و رويدادهاى زندگى عادى و سطحى برخورد نكند.
پرهيز از بى خيالى
انسان در زندگى بهتر است بى خيال نباشد و روى كارها و انتخاب ها و تصميم هايش خود خوب فكر كند و با مسائل عادى برخورد نكند و از اين مطلب كه همواره شخصيت او در زندگى در معرض تهديدها و آسيب ها قرار دارد، غافل نباشد. زيرا اگر غافل و بى خيال و يا خيلى خوش خيال باشد آفت ها او را احاطه خواهند كرد و آسيب ديده و درهم خواهد شكست و سقوط او قريب الوقوع خواهد بود.
فلسفه گرفتارى ها
فلسفه بلاها و گرفتارى ها در زندگى ص براى آزمايش و رشد و تعالى انسان است و اگر انسان آمادگى لازم را در خود براى دست و پنجه نرم كردن و مقابله و استقامت و تحمل آن ها به وجود آورد، در زندگى سرافراز، پيروز و سعادتمند خواهد گشت و سختى ها و دشوارى ها براى او نردبان ترقى و تكامل شده و موجب تعالى روح وى خواهد شد، چرا كه با انديشه و بينش ‍ صحيح و محاسبه و تدبير در كار، راه مقابله با آن را خواهد آموخت و مهارت مواجهه با آن را پيدا خواهد كرد. بهترين دوست و محبوب خود را انتخاب و طورى عمل خواهد كرد كه در عرصه اجتماع و زندگى پيروز شود. بيشترين موفقيت بزرگان و دانشمندان ، در گرو شناخت آفت ها و مواجه شدن با آسيب ها بوده است كه توانسته اند راه مقابله با سختى ها و دشوارى ها را با آگاهى و حلم و بردبارى به دست آورده و همواره در آزمايش هاى سخت و دشوار زندگى ، سربلند و سرافراز گردند. بنابراين ، بهتر است جوان در زندگى هوشيار باشد و قدر جوانى و سلامتى خود را بداند.
سلامتى جسم و روان
براى ما هم سلامتى جسم اهميت دارد و هم سلامتى روح . بهتر است بدانيم كه همان طور كه سلامتى انسان ، همواره ممكن است در معرض خطر بيمارهاى آسيب زا قرار گيرد، روح ما نيز در معرض آسيب ها و آفت هاى روانى فراوانى واقع مى شود. بايد پيش گيرى و مقابله با بيمارى ها را آموخت تا در صورت مشاهده كوچك ترين علايم بيمارى با آن به مقابله برخاسته شود، در اين صورت صدمه و آسيب به حداقل برسد. هم چنان كه خداوند متعال در بدن انسان اين امكان را قرار داده است و سيستم و قواى بدنى انسان خود به خود يك سيستم مقابله و يك مكانيسم دفاعى دارد و طورى طراحى گرديده و عناصرى در آن تعبيه شده كه به محض ورود كوچك ترين ميكروب موذى و محرك خارجى ، بلا فاصله از خود عكس العمل نشان داده و به دفاع بر مى خيزد. گاهى براى مقابله با ويروس هاى قوى بايد توان مقابله را بالا برد و با تزريق واكسن ها (ميكروب هاى ضعيف شده ) قدرت و مقاومت بدن را بالا برد و از بروز بيمارى پيش گيرى كرد. جسم در اثر تمرين و مقابله با آفت و آسيب ها كم كم مقاوم شده و با ميكروب ها و ويروس هاى قوى هم با مبارزه بر مى خيزد و سلامتى ارگانيسم بدن را تامين مى كند.
توصيه هاى پزشكى
براى برخوردارى از سلامتى جسم بايد به توصيه هاى پزشكى عمل كرد و دستورات آنان را براى پيش گيرى بيمارى و آسيب ها به كار بست .
توصيه هاى پزشكى به ما مى گويد كه از وسايل آلوده به ميكروب استفاده نكنيد و در فضاى آلوده به ميكروب رفت و آمد داشته باشيد. مواظب دستتان باشيد كه آلوده نباشد. مواظب باشيد چشم ، گوش ، دهان ، شكم و ساير اعضا و جوارح شما آلوده به ميكروب نشود، چرا كه نفوذ ميكرب در بدن شما همان ، و خطر بيمارى و آسيب پذيرى شما همان ، زيرا اگر آلودگى وسيع باشد و بيمارى عميق شود خطر مرگ در پيش است .
توصيه هاى طبيب روان
بيمارى هاى روحى هم همين طور است . بنابراين ، براى سلامتى روح و روان بايد به توصيه هاى طبيب روح و روان و عالم اخلاق ، گوش فرا داد و گفته ها و سفارش هاى آنان را با كمال دقت ، رعايت كرد. طبيب روحى ، توصيه هايى براى پيش گيرى و جلوگيرى از آسيب هاى روانى دارد كه اگر آن ها را مراعات كنيم ، از نظر روحى و روانى سالم و متعادل خواهيم بود. طبيبان روحى ، به ما سفارش كرده اند كه در مكان ها و فضاهاى آلوده صوتى و تصويرى و جاهايى كه به ميكرب گناه آغشته شده است ، رفت و آمد نكنيم و در مكان هايى كه گناه انجام مى گيرد، توقف نكنيم و با افراد آلوده دامن ، مجالست نداشته باشيم . گفته اند مواظب باشيد زبان شما آلوده به فحش و غيبت و دروغ نشود. چشم شما آلوده به نظر بازى به نامحرم و حرام نشود. گوش شما صداى حرام را نشنود. دست شما به طرف ناپاكى ها دراز نشود و به گناه آلوده نشود. شكم شما آلوده به لقمه حرام نشود و خلاصه ساير اعضا و جوارح شما در معرض گناه قرار نگيرد، زيرا زمينه آفت زدگى و آسيب زدگى از همين نقطه ها آغاز مى شود و آسيب آن را فرا خواهد گرفت . فكر شما، ذهن شما، به دنبال گناه نرود و آلوده به ميكروب را كنترل كنيد، و در زندگى با احتياط قدم برداريد و مواظب آفت هايى باشيد كه همواره شما را تهديد مى كنند و آن را بشناسيد.
زندگى و دنياى بدون مشكل
ورود به دنيا و زندگى ، بدون مشكل نمى شود. اگر كسى دنيا را بشناسد و بداند كه دنيادار بلا و ابتلا و آزمايش است ، خود به خود خودش را براى آن آماده مى كند كه با مشكلات و دشوارى هاى آن دست و پنجه نرم كند و با آن به مقابله برخيزد تا موفق و پيروز شود، ولى اگر خوش خيال يا آسوده خاطر باشد و بى احتياطى كند و تصور كند كه انسان آسيب پذير نيست و هيچ گاه در معرض آفت قرار نمى گيرد، هيچ چيزى او را تهديد نمى كند و همه چيز به خوبى و خوشى پيش مى رود و همه چيز بايد معمولا مطابق با برنامه در زندگى جلو رود و در كنار او دشمنى وجود ندارد و عوامل آسيب زننده اى وجود ندارد و توجهى به عوامل تهديد كننده نداشته باشد، در زندگى به جاى موفقيت و پيروزى ، شكست نصيبش خواهد شد.
شناخت محيط زندگى
دنيا، داربلا و آزمايش است و اقتضاى دنيا هم همين است كه انسان در مسير رشد با سختى ها و دشوارى هايى روبه رو شود و خودش را آماده مبارزه كند تا در زندگى و در مقابله با آفت ها پيروز شود:
((ان الحياه عقيده و جهاد.))
ما در محيطى زندگى مى كنيم كه دور تا دور ما پر از آفت ها و مواد آسيب زا است . عاقلانه اين كه ما پديده اى را به عنوان دشمن فرض كنيم . باور كنيم كه در معرض حمله دشمن هستيم ، دشمنانى هستند كه مترصدند به ما حمله كنند. امير المومنين (عليه السلام ) مى فرمايد:
من نام لم ينم عنه ؛ كسى كه خوابيد (و خوش خيال بود)بداند كه دشمن او نخوابيده است و از او غافل نيست .
كسانى هستند كه براى ما دائم نقشه مى كشند و نخوابيده اند، ما بى خيال نباشيم و احتياط را از دست ندهيم . بى احتياطى ما سبب نمى شود كه دشمن دست از سر ما بردارد. ما دشمن هاى متعددى داريم ، جديد و قديم ، داخلى و خارجى همه همواره آماده اند كه ما را به انواع و اقسام آفت ها و ويروس ها مبتلا كنند. ما را به نوعى ويروسى كنند.
زندگى و ميدان مين
مواظب بايد بود. با احتياط گام برداشت . ما از زمانى كه خودمان را مى شناسيم خوب است بدانيم كه در دنيايى زندگى مى كنيم و به دنيايى وارد شده ايم كه پيرامون ما مين گذارى شده ، دور و بر ما، بالا و پايين ، جلو و عقب ، همه اطراف را پر از مين است . مين هاى كوچك و بزرگ ، تله هاى ريز و درشت و سنگين و سبك . عبور از اين ميدان مين ، آداب و مقررات خاص ‍ خودش را دارد بايد آداب و مقررات عبور از مسير ميدان مين را ياد بگيريم . هر كس رعايت نكند با مين هاى كوچك و بزرگ برخورد مى كند و جلويش ‍ منفجر مى گردد و در هر لحظه از زمان ، بخشى از وجودش آسيب مى بيند. گاهى چشم او، موقعى گوش او، دست او يا پاى وى و زمانى همه وجودش ‍ را از بين مى برد. بايد تقوا پيشه كرد و احتياط كرد.(35) بايد نوع مين ها را شناسايى كنيم ، و ابزار و وسايلى كه باعث خنثى شدن مين مى شود با خود برداريم و خود را به وسايل دفاعى مجهز كنيم و با تجهيزات كامل و اطلاع و آگاهى صحيح گام برداريد وگرنه نابود مى شويم .
دشمن در كجاست ؟
محيط زندگانى پر از خطر است و دشمن در همه جا ايستاده و از همه جا حمله ور مى شود: از جلو، از عقب ، از پشت سر، از چپ و راست .(36) تنها هم نيست ، با ايل و تبارش به ما حمله مى كند.(37) او و دستيارانش ‍ شما را مى بينند از جايى كه شما آن ها را نمى بينيد.(38) بايد دشمن را شناخت و با انواع و اقسام مين ها و دام هايى را كه كار گذاشته ، آشنا شد و وسايل و ابزار و اسلحه هايى كه مى تواند مين ها را خنثى كند و دشمن را خلع سلاح كند، با خود برداشت و مجهز شد و با عزمى راسخ با مقابله و مبارزه با آن پرداخت .(39) و با احتياط در زندگى (40) گام برداشت تا با آگاهى و تفكر و تدبير و به كارگيرى درست ابزار و وسايل بتوانيم معبرى را براى عبور كنيم و از آفات دشمن در امان بمانيم .(41)
باور قلبى
اين جا است كه بايد كاملا تمركز كنيم و حواسمان را جمع كنيم . حالا كه باور كردى دشمن دارى ، دشمن سرسخت و قسم خورده (42)! كه آگاهانه در صدد حمله به شما است و هر روز با شما سر و كار دارد و شما را مورد هدف مى دهد، به طورى كه او شما را مى بيند و شما او را نمى بينيد.(43)
انسان عاقل براى هر قدمى كه بر مى دارد و هر حركتى كه مى كند بايد ببيند و براى عبور به علايم راهنمايى زندگى توجه مى كند. قوانين و مقررات و دستورات را رعايت نمايد، چرا كه يك بى احتياطى باعث انفجار مى شود و شما را درجا متوقف مى كند.
آگاهى و تذكر
شما به مقررات و علايم خوب توجه كنيد، تا از اين دنيا جان سالم به در ببريد. آن جايى كه آگاهى ندارى ، نبايد حركت كنى ،(44) با دقت حركت كنى و دقيق و محتاطانه قدم بردارى . سعى كنى آگاهانه حركت كنى و دقيق و محتاطانه قدم بردارى . سعى كنى آگاهانه حركت كنى ، تعقل و تفكر كنى و خود را با حدس و گمان و احتمالات با آب و آتش نيندازى . بهتر است بدانى كه خيلى دشمن دارى ، اگر آنها را بخواهى دسته بندى كنى به دو دسته بزرگ تقسيم مى شود: داخلى و خارجى ؛ يعنى يكى در داخل خودت است و حتى دشمن خارجى هم به كمك آن نفوذ پيدا مى كند، دشمن و اولين ماده انفجارى خودت هست ! اوليش خودت هستى ،(45) دشمن و اولين ماده انفجارى خود هستى ،(46) از همين جا بايد شروع كنى ! و نفس ‍ اماره : ان النفس لاماره بالسوء الاما رحم ربى (47) كه هميشه آماده است كه ما را به بدى امر كند و به خوبى زمين بزند و به عنوان بخشى از وجود ما (خواسته ها و هوا و هوس هايمان ) كه همواره با آن قرين هستيم ؛ يعنى دشمن خانگى است ...(48)

تو گر با دشمن نفس هم خانه اى  
  ندانم چه آزرده از بيگانه اى !
تلاش بزرگ ، موفقيت بزرگ
پيامبر (صلى الله عليه و آله ) و اصحاب وى از جهاد و مقابله با كفار بر مى گشتند، و فاتح و خوشحال ، پيروز و شامادن از ظفر؛ فرمودند: مرحبا به شما! كه جهاد كوچك را به پايان رسانديد، ولى جهاد بزرگ تر، همان مبارزه با نفس ، هنوز باقى است . جهاد با نفس ؛ يعنى جنگيدن و مبارزه در سرزمين خودى ، مبارزه در محيط شخصيتى خود، اين است كه گفته شده جهاد اكبر. اين دشمن خيلى مهم و بزرگ ؛ يعنى نفس تو، آشكار و قرين با تو است و همواره خواسته هايى دارد كه بايد به او بگويى نه ، نه . از ناحيه او دائم در فشار هستى . او خواسته هايى دارد و هميشه به خاطر خواسته هايش به ما فشار مى آورد و دائم ما را تحت منگنه قرار مى دهد. فلان چيز را بگو، فلان چيز را بخور، فلان كار را انجام بده و به نفع توست . فلان فيلم را ببين ، فلان سى دى را نگاه كن ، فلان حرف را بزن ، دائم ما را به اشباع و ارضاى خواسته هاى نفسانى دل فرا مى خواند و از هر طريقى شده و به هر شكلى كه شده تا آن جا كه در خوردن و خوابيدن ، لباس پوشيدن و حرف زدن ، نگه كردن و ارضاى غرايز، دل بستن و مهر ورزيدن و... هر كارى كه مى خواهيم بكنيم ، هر تصميمى كه مى خواهيم بگيريم دخالت مى كند و اوضاع را آشفته مى سازد تا ما به اطفا و ارضاى نامشروع خواسته ها، تن در دهيم . اين كه گفته مى شود: دائم ذكر بگوييد، به خدا پناه ببريد، با ياد خدا باشيد براى همين است . شيطان حواس ما را پرت مى كند، تا به نحوى ما را به دام بيندازد و از راه مستقيم به در كند(49) بنابراين ، زمينه خطر را بايد شناسايى كنيم و به زمينه آسيب نبينيم . شناخت خيلى مهم است ، چرا كه افراد خودى مسير ما را مين گذارى كرده و راه خوب مى شناسند. بايد با انواع و اقسام مين هاى داخلى آشنا شويم تا بتوانيم آن ها را خنثى كنيم . بايد با احتياط و دقت ، همراه كسانى كه كار آزموده ترند، با تجربه ترند، آگاه ترند و علم لدنى دارند حركت كنيم واز تجربه هايشان استفاده كنيم ، بعد قدم برداريم . بايد بدانيم كه كجاها پا بگذاريم و كجا نگذاريم ، از راه هاى مشكوك نرويم . با كسانى كه اطمينان به آنها نداريم ، حركت نكنيم از غذاها و چيزهايى كه ناپاك يا حرام است استفاده نكنيم با آگاهى و دقت و تفكر حركت كنيم . بنابراين ، زمينه ها و بسترهايى كه اصولا همه انسانها را در كل زندگى و در هر سن و سالى كه باشند، تهديد مى كنند: چه مرد و چه زن ، مجرب و بى تجربه ، جوان و كهن سال ، درس خوانده و بى سواد، همه بدون استثنا در معرض اين آفت ها و اين آسيب ها قرار مى گيرند. بنابراين ، لازمه اين كار توجه به چند مسئله است .
1. به آفت هاى اصلى اين روزگار آگاهى پيدا كنيم ، به خصوص آن هايى را كه بيش تر متعرض جوانان مى شوند، و فهرستى از آن ها به دست بياوريم و ابزار مقابله با آن را بشناسيم ؛
2.پس از شناخت بتوانيم ساز و كارهايى براى پيش گيرى و راه هايى براى مقابله با آن پيدا كنيم ؛
3.اگر علائمى از عوامل آسيب زا را ديديم و يا به آن آفت مبتلا شديم ، هر چه سريع تر براى درمان آن اقدام كنيم و توبه كنيم تا سريع درمان شود، چرا كه در جوانى آفت ها، آسان زدوده مى شوند تا در كهن سالى ؛
4.راه هاى موفقيت و تقويت عناصر مثبت در زندگى خودمان را بشناسيم و در مسير سعادت و پيروزى با اتكال به خدا گام برداريم .
جوان ، مربى و هدف از زندگى
گزارشى از يك واقعه
در يك شب سرد زمستانى از محفل دوستان بيرون آمدم ؛ جايى كه راهنمايى و نظريات خود را براى آنان بيان مى كردم . بسيار خوشحال و سرحال وارد خيابان شدم . هيجان مطبوعى در من ايجاد شده بود. آهسته و آرام در خيابان خلوت قدم برمى داشتم . گويى تا آن شب در عمرم اين گونه با نشاط و سرمست نشده بودم .
آسمان صاف بود و ماه برآمده بود. انبوه ستارگان در آسمان بى ابر درخشش ‍ خاصى داشت . زمين جامه سفيد به تن پوشيده بود و باد سرد بى رحمانه بر چهره افروخته و گرم من مى وزيد.از دور قله الوند برف پوشيده نمايان بود. شاخه هاى درختان از ديوارها سركشيده ، با سايه هاى خود نقش و نگار و زيبايى را در سر راه من ايجاد كرده بودند.
ذرات شفاف برف ، در پرتو ماه درخشندگى و نشاط شگفت انگيزى داشت . هيچ جنبنده اى ديده نمى شد و صداى خش خش برف در زير پاهاى من ، تنها صدايى بود كه سكوت با شكوه آن شب مهتابى و فراموش نشدنى را بر هم مى زد...
فكر مى كردم : چقدر خوب است كه انسان در زندگى هميشه سرحال و خوشحال باشد؛ به خصوص از ارشاد و تربيت ديگران و از اين كه وجودش ‍ براى ديگران موثر است . اين انديشه آينده درخشان و روشنى را برايم ترسيم مى كرد. در اين فكرها بودم كه ناگهان صداى وزينى از پشت سر گفت :
هه هه . شما سخنرانى خوبى انجام دادى . بله ، عالى بود! از شنيدن اين صداى غيره منتظره يكه خوردم و برگشتم سيد با وقارى بود كه عبايى قهوه اى بر تن داشت . قدم زنان خودش را به من رساند و پا به پاى من به راه افتاد. لبخند نافذى بر لب هايش نقش بسته بود و از پايين به بالا به صورت من نگاه مى كرد. چهره اى بشاش و خوش سيما داشت . سر تا پاى وجودش ‍ به طور عجيبى گرم و نافذ بود. نگاه ها، گونه ها و ريش پر پشتش طراوت خاصى به صورت او داده بود.
با قامت بلند و لبخند شيرينش مرا مات و مبهوت كرده بود. با صداى بلند گفت :
آقاى ...
آرام و با اطمينان حركت مى كرد؛ گويى زمين زير پاى او در حركت است . در هنگام سخنرانى او را نديده بودم . از اين رو، از شنيدن صداى او متعجب شده بودم ؛ اين سيد كه بود؟ از كجا پيدا شده بود؟ پرسيدم :
- شما هم گوش مى داديد؟
- بله لذت هم بردم .
با صداى رسايى صحبت مى كرد. لب هاى نازكى داشت و برق چشمانش در چهره نورانى و ريش هاى پر پشت مشكى اش ، همراه با لبخند مليحش ‍ طراوت خاصى به او داده بود. لبخند از لب هاى او محو نمى شد. اثر نامطبوعى در روح من به وجود آمد؛ احساس مى كردم كه در پشت آن سخن فكر انتقادآميزى نهفته است . اما به قدرى سرحال و خوش برخورد بود كه مشكل مى توانستم اين فكر را در سرم ادامه دهم . دوش به دوش هم راه مى رفتيم و من منتظر بودم ببينم چه مى گويد. در دل اميدوار بودم كه بر شيرينى و لذتى كه از سخنرانى خود داشتم ، بيفزايد؛ انسان تشنه تعريف و تمجيد است ، ولى زمانى به ندرت از روى مهر به انسان تبسم مى كند.
همراه من پرسيد:
- راستى خوب است كه انسان خود را استثنايى و برتر از ديگران بداند، اين طور نيست ؟
در سوال او چيز مخصوصى حس نكردم و شتابزده با او موافقت كردم . او دستش را بالا آورد و ريشش را گرفت و خنده با معنايى كرد. از خنده او آزاده شدم و به سردى گفتم :
- شما خيلى خوش برخورد هستيد!
تبسم كنان ، با حركت سر حرف مرا تاييد كرد و گفت :
- بله ، اميدوارم اين چنين باشد، و خيلى هم كنجكاو! هميشه مى خواهم بفهمم و از اصل هر چيزى سر در بياورم و آن را براى ديگران آشكار كنم . اين كوشش دائمى من است . همين است كه به من جرات مى دهد حقيقت را براى همه روشن كنم . به همين دليل هم مى خواهم بدانم كه اين احساس ‍ موفقيت به چه قيمتى براى شما تمام شده است !
نگاهى به او انداختم و با بى ميلى گفتم :
- تقريبا به بهاى يك هفته كار... شايد هم كمى بيشتر...
او به سرعت حرف مرا گرفت و گفت :