جوان از منظر معصومان (عليهم السلام)

محمد جواد مروجى طبسى

- ۵ -


بدين جهت است كه معصومين (عليهم السلام ) ما را به نگه دارى و مطالعه كتاب توصيه فرموده اند.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: احتفظوا بكتبكم فانكم سوف تحتاجون اليها(142) از كتاب هاى خود كاملا مراقبت كنيد؛ زيرا به آن ها نياز خواهيد داشت .
در ملاقاتى كه مقام معظم رهبرى با برخى از جوانان داشتند، درباره مطالعه و كتاب خوانى فرمودند: ((من در جوانى زياد مطالعه مى كردم . غير از كتاب هاى درسى مطالعه مى كردم و مى خواندم ، هم كتاب تاريخ ، هم كتاب ادبيات ، هم كتاب شعر و هم كتاب قصه و رمان مى خواندم ؛ به كتاب قصه و رمان خيلى علاقه داشتم و خيلى از رمان هاى معروف را در دوره نوجوانى خواندم ... شماها واقعا بايد دوره نوجوانى و جوانى را قدر بدانيد هر چه امروز مطالعه مى كنيد، برايتان مى ماند و هرگز از ذهنتان زدوده نمى شود اين دوره نوجوانى كه براى مطالعه كردن و ياد گرفتن ، دوره خيلى خوبى است واقعا يك دوره طلايى است و با هيچ دوران ديگرى قابل مقايسه نيست .))(143)
5. آموزش شنا و تيراندازى
يكى از سفارش هاى بسيار مهم معصومين (عليهم السلام ) به پدران ، اين است كه به فرزندان خود آموزش شنا و تير اندازى بدهند. در صورتى كه پدران موفق نشدند چنين كارى را انجام دهند، جوانان خود بر اين كار اقدام كنند و در روايات مسئله شنا و تير اندازى ، به عنوان حقى از حقوق فرزندان بر پدران مطرح شده است . اميرمومنان (عليه السلام ) از پيامبر (صلى الله عليه وآله) روايت كرده كه فرمود: علموا اءولادكم السباحة و الرمى فرزندان خود را شنا و تيراندازى بياموزيد.(144)
و علت اين كه معصومين (عليهم السلام ) روى همين مسئله تكيه بسيار كرده اند، اين است كه مسلمانان از گزند دشمنان در امان باشند؛ چرا كه اگر مسلمانان پير و جوان ، در هر فرصت پيش آمده خود را با اين فنون آشنا سازند و جوانان ما حتى ساعت هاى تفريح خود را صرف چنين كارى كنند، به هيچ وجه دشمن در فكر تسلط بر مسلمانان نخواهد بود.
امام صادق (عليه السلام ) ماجراى تيراندازى پدر بزرگوار خود، نزد هشام بن عبدالملك در دمشق را چنين نقل كرده است :
هشام بن عبدالملك پيكى به سوى عامل مدينه فرستاد كه پدرم را و همچنين مرا به نزد او به دمشق بفرستد چون وارد دمشق شديم سه روز ما را سرگردان گذاشت و در روز چهارم ، ما را به مجلس خود طلبيد چون داخل شديم ، هشام را بر تخت پادشاهى خود نشسته ديديم و سپاه خود را مسلح كرده و در دو صف قرار داده و در مقابل خود هدفى را نصب كرده و بزرگان قومش در حضور او هدف را نشانه گرفته و تيراندازى مى كردند.
پدرم پيشاپيش مى رفت و من از پشت سر او مى رفتم چون نزد او رسيديم ، به پدرم گفت : با بزرگان قوم خود تيراندازى كن . پدرم گفت : من پير شده ام و اكنون از من تيراندازى نمى آيد؛ بهتر است كه مرا معاف بدارى .
هشام سوگند ياد كرد كه به آن خداوندى كه ما را به دين خود و پيامبر (صلى الله عليه وآله) خود عزيز گردانيده ، تو را معاف نمى گردانم .
پدرم به يكى از مشايخ بنى اميه اشاره كرد كه تيركمان خود را به او بدهد تا تيرى به هدف پرتاب كند. پس پدرم كمان را از آن مرد گرفت و يك تير هم از او بستاند و در زه كمان گذاشت و در ميان نشانه زد پس تير دوم را گرفت و بر فاق تير اول زد كه آن را تا پيكان به دو نيم كرد و در ميان تير قرار گرفت پس تير سوم را گرفت و بر فاق تير دوم زد كه آن را به دو نيم كرد و در ميان نشانه محكم شد و به اين ترتيب تا 9 تير پياپى افكند كه هر تير بر فاق تير سابق مى نشست و آن را به دو نيم مى كرد تا آن كه هشام از شدت غيضى كه با پدرم داشت ، به شدت بى تاب شده اظهار داشت : اى ابوجعفر، نيك انداختى و تو ماهرترين تيراندازان عرب و عجم هستى ؛ پس چرا مى گفتى من بر آن قادر نيستم ؟... سپس به پدرم گفت : پيوسته بايد كه قبيله قريش بر عرب و عجم فخر و مباهات كند كه مثل تويى در ميان ايشان وجود دارد حال مرا خبر كن كه اين تيراندازى را از چه كسى و در چه مدت ياد گرفته اى ؟ پدرم فرمود: تو مى دانى كه در ميان اهل مدينه اين هنر شايع است و من در جوانى ، چند روزى به اين كار مبادرت كردم .
هشام گفت : من همانند اين كمان دارى را هرگز نديده بودم ، آيا فرزندت جعفر در اين امر همانند تو است ؟
حضرت فرمود: ما اهل بيت رسالت (عليهم السلام )، علم و كمال و اتمام دين را در آيه اليوم اءكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا(145) از يكديگر ارث مى بريم ...(146)
از اين پرسش و پاسخ چنين به دست مى آيد كه نه تنها امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) تيراندازى را در بالاترين حد خود مى دانستند، بلكه تمام معصومين (عليهم السلام ) از چنين هنرى كه همگان را به حيرت و شگفتى وا داشته بود، برخوردار بودند.
همچنين از پيروان خود به ويژه جوانان خواسته اند كه آنان نيز چنين باشند؛ چرا كه اگر جوانان ما در جوانى از مبادرت به اين امر مهم و حياتى غفلت كنند، بدون ترديد در آينده در برابر تهديدهاى دشمنان بازنده خواهند بود.
6. تشويق به مسابقه
يكى از عنوان هاى فقهى كه پيوسته مورد بحث و بررسى فقهاى بزرگوار است بحث از مسابقات اسب سوارى و تيراندازى است كه معروف به كتاب ((سبق و رمايه )) است .
آن ها به استناد روايات و احاديث اسلامى به كليات و جزئيات اين مسئله پرداخته اند و حتى به نوع حيواناتى كه در اين مسابقه از آن ها استفاده مى شود، اشاره كرده اند.
شايان ذكر است كه اين گونه مسابقات ، براى حفظ مسلمانان آن قدر داراى اهميت است كه مسئولان برگزار كننده ، مى توانند جوايزى را از بيت المال به اين جهت اختصاص ‍ دهند.
شهيد ثانى در كتاب شريف خود در شرح و تفسير اين گونه مسابقات ، در ابتداى بحث مى نويسد: اين قراردادى است به جهت تمرين و ورزيدگى افراد براى تير اندازى و آمادگى براى دفاع .(147) سپس به حد و مرز آن پرداخته ، كه برخى معتقدند: تعيين جايزه براى برندگان در موارد مخصوص است و برخى ديگر بر مباح بودن تمام مسابقات همانند كشتى ، وزنه بردارى ، دو و ساير ورزش ها، در صورتى كه همراه با عوض نباشد تاكيد مى كنند.
آنان چنين استدلال مى كنند كه اگر از طرف شرع مقدس به حرمت اين نوع مسابقات و ورزش ها منع و حرمتى نرسيده باشد، بر اصل اباحه خود باقى است . خصوصا اگر غرض ‍ صحيح و عقلايى در آن بوده باشد.(148)
در قسمت دوم از اين مجموعه گذشت كه امام زين العابدين (عليه السلام ) فرمود: هنگام برگشتن نيروهاى رزمنده از جنگ تبوك ، پيامبر (صلى الله عليه وآله) دستور داد تا مسابقه شتردوانى برگزار گردد و در اين مسابقه اسامة بن زيد كه در آن روز جوانى هفده ساله بود و بر شتر عضباى پيامبر (صلى الله عليه وآله) نشسته بود برنده شد. در اين جا همه نيروهاى شركت كننده مى گفتند: پيامبر (صلى الله عليه وآله) برنده شده است ، اما آن حضرت مى فرمود اسامة برنده شده است .(149)
از جمله مواردى كه مى توان آن را از تفريحات سالم به شمار آورد، كشتى هايى است كه جوانان مى توانند با رعايت شرايط آن ، بخشى از وقت خود را صرف آن جهت كنند. نمونه هايى از اين كشتى ها در زندگى امام على (عليه السلام ) و همچنين از دوران كودكى امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) در تاريخ آمده است كه دو نمونه از آنها را ياد آور مى شويم :
معروف است كه جناب ابوطالب ، پدر اميرمومنان (عليه السلام ) بسيار علاقه مند بود كه على (عليه السلام ) در دوران كودكى اش با عمو زادگان خويش كشتى بگيرد. بدين جهت هر وقت آنان جمع مى شدند، على را تشويق مى كرد تا با آن ها به كشتى بپردازد.
ابن شهراشوب مى نويسد: ابوطالب پسران خود و پسران عموهاى خود را به گرد خود جمع مى كرد و به آنان مى گفت : دو نفر دو نفر با هم كشتى بگيريد.
در آن وقت على (عليه السلام ) حدود 10 ساله بود ابوطالب مى ديد پسرش على (عليه السلام ) با هر كه كشتى مى گيرد، او را به زمين مى زند و بر او پيروز مى شود ابوطالب با ديدن منظره پيروزى على (عليه السلام ) مى گفت : على پيروز شد و هنگامى كه آن حضرت بزرگ شد به كشتى گرفتن علاقه داشت و با دليران و قهرمان كشتى مى گرفت و بر آنان پيروز مى گشت .(150)
همين تشويق ها موجب شد كه اميرمومنان (عليه السلام ) از همان دوران كودگى و نوجوانى با بازوانى بسيار قوى و نيرومند، در كنار پيامبر (صلى الله عليه وآله) نقش بسيار مهم و سرنوشت سازى را ايفا كند و در برابر آن نوجوانانى كه به تحريك پدران مشرك خود، گاهى به سوى پيامبر (صلى الله عليه وآله) سنگ پرتاب مى كردند، با كمال قدرت بايستد و آنان با ديدن على (عليه السلام ) در كنار پيامبر از ترس كتك خوردن از على (عليه السلام ) پا به فرار مى گذاشتند.(151)
با انتقال اين روحيه به فرزندان على (عليه السلام ) اين بار شخص پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر چنين كارى نظارت مى كند بلكه پا را فراتر مى نهد و امام حسن (عليه السلام ) را در اين كشتى در برابر امام حسين تشويق مى كند. تا بدين وسيله صحنه را گرم تر كند.
اميرمومنان (عليه السلام ) فرمود: روزى حسن و حسين نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله) با هم كشتى گرفتند. پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: هيى يا حسن ! عرض كردم اى رسول خدا (صلى الله عليه وآله)، بزرگ تر را عليه كوچكتر تشويق مى كنى ؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: اين جبرئيل است كه حسين را تشويق مى كند و مى گويد: هيى يا حسين ، من نيز حسن را تشويق مى كنم و مى گويم هيى يا حسن .(152)
از ديگر تفريحات سالمى كه جوان مى تواند به آن بپردازد و ميزان توانايى و قدرت خود را بسنجد، شركت در مراكزى است كه اين نوع سرگرمى ها را براى جوانان و بزرگسالان آماده كرده اند.
امام صادق (عليه السلام ) فرمود: روزى پيامبر (صلى الله عليه وآله) بر گروهى گذر كرد، در حالى كه سنگى را از جاى بلند مى كردند و هر يك ميزان قدرت و توانايى خود را مى آزمود پيامبر لحظاتى در كنار آنان ايستاده و علت اقدام به چنين كارى را از آن ها جويا شد.
در پاسخ گفتند: مى خواهيم ببينيم كدام يك از ما نيرومندتر است ؟
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: آيا به شما خبر دهم كه كدام يك از شما نيرومندتر است ؟ گفتند: آرى
پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود: قوى ترين شما كسى است كه اگر از چيزى شادمان شد، اين شادمانى او را به باطل نكشاند، و اگر هم از چيزى خشمگين شد خشم وى او را از سخن حق دور نسازد.(153)
نكات قابل توجهى كه در اين ملاقات وجود دارد: نخست اين كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) به احترام آن ها لحظاتى در كنارشان توقف كرد و بر كارشان نظاره كرد دوم اين كه هرگز آن ها را از اين سرگرمى نهى نكرد و مهم تر آن كه حضرت در اين توقف كوتاه ، زور آزمايان را به يك نكته كاملا اخلاقى توجه داد كه مى تواند در زندگى همه نقش بسيار مهمى داشته باشد. پيامبر (صلى الله عليه وآله) نخست از آن ها مى پرسد: براى چه دست به اين كار زده ايد؟ آنان پاسخ مى دهند: مى خواهيم بدانيم كدام يك نيرومندتر است .
در اين جا حضرت با يك جمله كوتاه به آنان مى فهماند، حال كه شما به دنبال قوى ترين فرد هستيد، بدانيد قوى ترين فرد كسى است كه اگر شادمان شد، آن شادمانى او را به گناه نكشاند.
متاسفانه بايد گفت كه چقدر از جوانان ما بر اثر يك شادمانى زود گذر، به تحريك عده اى ناآگاه و يا مغرض دچار گناه مى شوند. گاه مى شود به خاطر ابراز شادى از يك پيروزى ، آگاهانه يا ناخود آگاه به نابود كردن اموال مردم مى پردازند كه تمام اين حركات زشت ، نه تنها بر خلاف شرع است ، بلكه با هيچ قانونى مطابقت نمى كند كه بايد از اين افراد پرسيد: آيا چنين كارهاى زشتى با شادى قابل جمع است .
جوان و پرسشگرى
حس كنجكاوى و جست وجوگرى هر انسانى ، به ويژه يك جوان ، اين دريچه را بر او باز مى كند تا در تمام موجودات جهان آفرينش ، فكر و انديشه نموده ، براى مجهولات خود پاسخ معقول و منطقى پيدا كند، از اين رو دوست دارد راز آفرينش را بداند و به هدف بعثت انبياى الهى پى ببرد و همچنين به علل اعتلا و سقوط جوامع بشرى در گذشته و حال و آينده و در نهايت آينده بشر را در پس اين دنيا و صدها ندانسته ديگر را به دقت دنبال كند اما براى رسيدن به گمشده خود گاهى راه صحيح را انتخاب مى كند و گاهى دچار انحراف مى گردد پيشوايان ما كه خود بزرگترين مفسران جهان هستى و بهترين منبع رسيدن به اين چشمه زلال هستند، راه را براى جوانان عزيز ما كه بسيارى از مجهولات ، آن ها را به اضطراب و دغدغه فكر كشانده روشن كرده اند؛ به گونه اى كه رهروان را از لغزش ها و يا افتادن از پرتگاه ها بيمه كرده اند. خواندن اين بخش كوتاه نيز شما جوانان را به اين راه روشن راهنمايى خواهد كرد.
ضرورت پرسش
اين روشن است كه دستيابى به هر چيزى براى خود راهى دارد و رسيدن به تمام علوم و معارف اسلامى براى خود كليدى دارد و كليد آن پرسش است امام صادق (ع ) به حمران بن اعين كه چيزى از آن حضرت پرسيده بود فرمود: انما يهلك الناس لاءنهم لا يسئلون (154) علت هلاكت مردم آن است كه نمى پرسند.
در روايتى ديگر از امام محمد باقر (عليه السلام ) و امام صادق (عليه السلام ) رسيده آمده است : علم داراى قفل است و كليد آن پرسش است .(155)
فرداى قيامت ، خداوند به بنده اى كه به فرمان هايش عمل نمى كرده ، مى گويد آيا مى دانستى ؟ اگر گفت آرى ، به او مى گويد: چرا به علمت عمل نكردى ؟ و اگر گفت نمى دانستم و جاهل بودم ، ندا مى رسد: چرا ياد نگرفتى تا به آن ها عمل كنى .(156)
آرى ، تنها راه رسيدن به عمل ، همانا دانستن است و كليد دانستن نيز پرسش است .
حياى پسنديده و ناپسند
برخى دوست دارند به مسائل مذهبى و شرعى آگاهى پيدا يابند، اما شرم و حيا را مانع پرسشگرى مى دانند البته حجب و حيا در جاى خود بسيار خوب و لازم است ، اما نه اين كه به قيمت جهل و نادانى تمام شود؛ چرا كه ما دو نوع حيا داريم حياى پسنديده و حياى ناپسند حياى پسنديده آن است كه انسان از گناهان خود شرم كند و حياى ناپسند آن است كه جوان با اين كه مسائل شرعى خود را نمى داند، اما به خود اجازه پرسيدن را هم ندهد.
تشويق به پرسشگرى
در بسيارى از روايات مى خوانيم كه معصومين (عليهم السلام ) مردم را به پرسشگرى تشويق مى كردند، كه آن چه را در ذهن دارند، بپرسند.
اميرمومنان (عليه السلام ) در بالاى منبر اعلام مى كند كه از من بپرسيد، پيش از آن كه مرا نيابيد؛ و مى فرمود: سلونى عن طرق السموات فانى اءعرف بها من طرق الارض (157) از من درباره راه هاى آسمان ها بپرسيد كه من از آن ها نسبت به راه هاى زمين داناترم .
نكته قابل توجه در فرموده امام اين است كه : آن چه امروز قدرت هاى بزرگ به دنبال آن اند و براى دستيابى به آن ، هزينه هاى سنگينى مى پردازند، در هزار و چهار صد سال پيش ، اميرمومنان (عليه السلام ) پرده از آن برداشته و سخن از پرسش ، درباره رسيدن به آسمان ها را بر فراز منبر مطرح كرده كه بدون شك همان سخنان ، زمينه ها را براى چنين پيش رفتى فراهم كرد.
اميرمومنان (عليه السلام ) گاهى هم از فرزندان خود يا ديگران ، سوالاتى مى نمودند و از آن ها مى خواستند تا پاسخ دهند و بدين وسيله ، هم به آزمودن افكار جوانان مى پرداختند و هم آن ها را وادار به فكر و پرسش هاى جديد در ساير زمينه ها مى كردند كه نمونه هاى آن در تاريخ زندگانى اميرمومنان (عليه السلام ) فراوان به چشم مى خورد.
آن حضرت از دو فرزند جوان خود، يعنى امام حسن (عليه السلام ) و امام حسين (عليه السلام ) بارها خواستند تا به مسايل شرعى و غير آن پاسخ دهند و يا به برخى از پرسش هايى كه از آن حضرت مى شد پاسخ گويند.
از چه كسى بپرسيم ؟
برخى جوانان بيشترين آگاهى ها و اطلاعاتى را كه دارند، از افرادى گرفته اند كه از نظر مطالعه و سواد هم رديف ، و يا حتى پايين تر از خود او هستند؛ اطلاعاتى ناقص ، اشتباه و غير مستند.
در حالى كه هم فطرت انسانى ايجاب مى كند كه جاهل بايد به عالم رجوع كند و هم قرآن مجيد چنين دستورى مى دهد فسئلوا اءهل الذكر ان كنتم لا تعلمون (158) اگر نمى دانيد از آگاهان بپرسيد.
اگر چه بسيارى از مفسران قرآن ، اهل ذكر را علماى اهل كتاب ، تفسير كرده اند اما بايد گفت هرگز اهل ذكر به معناى محدودى خلاصه نمى گردد، بلكه آيه مفهوم گسترده اى دارد، به گونه اى كه همه آگاهان و اهل اطلاع را در زمينه هاى مختلف در بر مى گيرد.
در تفسير نمونه ، در ذيل اين آيه پس از ذكر چند روايت در خصوص اين كه اهل ذكر امامان معصوم (عليهم السلام ) هستند، آمده است : ((به هر حال آيه فوق ، بيان گر يك اصل اساسى اسلامى در تمام زمينه هاى زندگى مادى و معنوى است و به همه مسلمانان تاكيد مى كند كه آن چه را نمى دانند، از اهل اطلاعش بپرسند و پيش خود در مسائلى كه آگاهى ندارند، دخالت نكند به اين ترتيب مسئله تخصص ، نه تنها در زمينه مسائل اسلامى و دينى از سوى قرآن به رسميت شناخته شده بلكه در همه زمينه ها مورد قبول و تاكيد است و روى اين حساب ، بر همه مسلمانان لازم است كه در هر عصر و زمان ، افراد آگاه و صاحب نظر در همه زمينه ها داشته باشند، كه اگر كسانى مسائلى را نمى دانند، به آنها مراجعه كنند. ولى ذكر اين نكته لازم است كه بايد به متخصصان و صاحب نظرانى مراجعه كرد كه صداقت و درستى و بى نظرى آن ها ثابت و محقق است .))(159)
امروز مصداق بارز اهل ذكر، همان وارثان علوم آل محمد (عليهم السلام ) و حافظان دين و مرزبانان انديشه اسلامى يعنى علماى بزرگ و مجتهدان و فقهاى دوران غيبت كبرا هستند كه مى بايد براى دريافت پاسخ پرسش هاى خود به آن ها مراجعه كنيم .
پاسخ به پرسش هاى جوانان
زندگى سراسر افتخار معصومان (عليهم السلام ) بهترين شاهد است كه آنان با صبر و حوصله بسيار بالا و با رويى گشاده به استقبال پرسش ها و پرسش كنندگان مى شتافتند و هيچ گاه تشنگان معارف الهى را از فيض وجودشان محروم نمى ساختند.
اميرمومنان (عليه السلام ) حتى در ميدان جنگ نيز به شبهات پرسشگران پاسخ مى فرمودند همچنين ساير معصومان (عليهم السلام ) به مشكل ترين پرسش هايى كه در آن روز، گاهى از سوى دشمنان مطرح مى شد و ذهن بسيارى را به خود مشغول مى ساخت ، با كمال متانت و بردبارى پاسخ مى دادند.
علامه طبرسى و ديگران ، در كتاب هاى خود، به جمع آورى اين پرسش و پاسخ ‌ها پرداخته اند كه خوانندگان عزيز با مطالعه آن ، به روش برخورد معصومين (عليهم السلام ) با پرسشگران و واكنش آنها پس از گرفتن پاسخ پى خواهند برد.
الف . امام حسن عسگرى (عليه السلام ) فرمود: زنى نزد حضرت فاطمه (عليها السلام ) شرفياب شد و گفت : مادر ضعيفى دارم كه در مورد نماز دچار اشتباهى گرديده و مرا نزد شما فرستاده تا از شما راه حل مشكل او را بپرسم .
حضرت فاطمه (عليها السلام ) پاسخ مسئله او را داد.
او بار دوم و سوم آمد و پاسخ گرفت و اين عمل تا ده بار تكرار شد... و باز هم فاطمه زهرا (عليها السلام ) پاسخ پرسش او را بيان كرد.
آن زن از اين همه رفت و آمدهاى پى در پى شرمنده شد و گفت : بيش از اين شما را به زحمت نمى اندازم و ديگر نمى پرسم .
صديقه طاهره (عليها السلام ) فرمود: باز هم بيا و هر چه سوال دارى بپرس !
سپس ادامه داد: اگر كسى را روزى اجير نمايند كه بار سنگينى را تا ارتفاعى بالا ببرد ولى در مقابل ، به عنوان اجر و مزد به وى صد هزار دينار طلا بدهند، آيا در مقابل چنين اجرتى ، بالا بردن اين بار سنگين براى او دشوار خواهد بود؟ آن زن گفت : نه . حضرت فرمود: هر مسئله اى كه پاسخ مى دهم ، بيش از فاصله زمين و عرش كه پر از لولو و جواهر شده باشد، به من پاداش مى دهند؛ پس مسلم است كه هر قدر تو بپرسى ، براى من هيچ گونه ناراحتى ايجاد نخواهد شد.(160)
ب . احمد بن اسماعيل كاتب از پدر خود نقل كرده كه روزى حضرت امام محمد باقر (عليه السلام ) وارد مسجد الحرام شدند. گروهى از قريشيان كه در مسجد الحرام نشسته بودند، تا نگاهشان به حضرت افتاد، پرسيدند: اين كيست ؟ به آنان گفته شد: امام اهل عراق است برخى به برخى ديگر گفتند: اى كاش بعضى از افراد خودتان را مى فرستاديد تا از او چيزى بپرسد.
جوانى از ميان آنها برخاست و نزد حضرت آمد و گفت : اى عموزاده بزرگترين گناهان كبيره چيست ؟ فرمود: شراب خوارى . جوان به نزد دوستانش بازگشته و پاسخ حضرت را بازگو نمود به او گفتند: برگرد و دوباره بپرس .
بار ديگر نزد حضرت آمد و پرسش خود را تكرار كرد. حضرت فرمود: برادر زاده به تو نگفتم شراب خوارى ؟
باز به نزد آن ها آمد و همان پاسخ را مطرح كرد بار ديگر از او خواستند تا برود و براى سومين بار پرسش خود را تكرار كند خواسته آنان را اجابت نمود و به نزد حضرت بازگشت حضرت به وى فرمود: اى برادر زاده آيا تو را نگفتم شراب خوارى ؟
سپس افزود: شراب خوارى صاحب خويش را به كار زشت و دزدى و قتل نفس و شرك به خدا وادار مى سازد بدان همان گونه كه آثار و نتايج مى گسارى بر تمام گناهان برترى دارد، درخت آن هم از ساير درختان بالاتر مى رود.(161)
ادب پرسش
به طور كلى رعايت ادب نسبت به هر انسانى ، نشانه شخصيت است ؛ از اين روى ، كسى كه چيزى نمى داند و بناى پرسيدن و بهره جستن را دارد، هنگام پرسش هر چه بيشتر آداب اسلامى را رعايت كند، بهره بيشترى خواهد برد. در پايان اين بخش ، به نكاتى را كه پرسشگران ، به ويژه جوانان بايد بدانند، يادآورى مى كنيم :
1. چگونگى برخورد و پرسش توهين آميز نباشد؛ زيرا هر چه برخورد با طرف مقابل شاداب تر باشد، پاسخ شيرين ترى دريافت خواهد شد اميرمومنان (عليه السلام ) مى فرمايد: اءجملوا فى الخطاب ، تسمعوا جميل الجواب (162) مردم را نيكو خطاب كنيد تا پاسخ نيكو بشنويد.
2. هدف از پرسش هتك حرمت و ريختن آبروى طرف مقابل نباشد؛ چرا كه حفظ حرمت مومن مهم تر از كعبه است امام صادق مى فرمايد: المومن اءعظم حرمة من الكعبة (163) حرمت مومن ، بسيار بالاتر از كعبه است .
3. هدف از پرسش ، فهميدن باشد؛ شخصى از امام صادق (عليه السلام ) از طعم آب پرسيد حضرت فرمود: سل تفقها و لا تساءل تعنتا طعم الماء، طعم الحياة براى فهميدن بپرس ، نه براى اذيت كردن ؛ مزه آب ، مزه شيرين زندگى است . سپس اين آيه را قرائت فرمود: و جعلنا من الماء كل شى ء حى (164)
4. از اين كه وقت پاسخ گوينده را مى گيرد، پيشاپيش عذرخواهى كند.
5. شخصيت ، موقعيت و حرمت پاسخ گوينده را كاملا در نظر بگيرد و به خود اجازه ندهد، تا هر سوالى از هر كس نمايد.
6. از مطرح كردن پرسش هاى غير ضرورى بپرهيزد؛ ابوبصير از امام صادق (عليه السلام ) درباره حورالعين پرسيد كه آيا از آفريده هاى اين جهان هستند يا از آفريده هاى بهشتى ؟ حضرت در پاسخ فرمود: چه كارى با اين پرسش دارى ؟ بر تو باد به نماز كه آخرين سفارش پيامبر (صلى الله عليه وآله) نماز بود؛ كه مبادا يكى از شماها نمازش را سبك بشمارد.(165)
با اين كه ابوبصير از ياران بسيار نزديك امام بود اما به دليل طرح اين پرسش ، امام با او به گونه ديگرى رفتار نمود شايد دليلش آن بوده كه مى خواسته يادآور او شود كه همانند تو بايد به مسائل مهم ترى بپردازند و گرنه حضرت به آن زنديقى كه براى گفت و گو آمده بود، اوصاف زيادى را براى حور العين بيان كرد.(166) نيز ممكن است امام به خاطر حضور برخى در آن مجلس ، صلاح نمى دانستند كه پاسخ بگويند؛ بنابراين پاسخ مهمترى را كه به نفع همگان بود، بيان فرمودند.
7. پرسش خود را به طور خلاصه و روشن بيان كند.
8. انتظار نداشته باشد كه پاسخ مورد نظر در همان لحظه به طور كامل و مستند در ذهن او آماده باشد.
9. در صورت امكان از پرسيدن در اماكن عمومى و هنگام عبور از كوچه و خيابان كه در حال رفت آمد براى انجام كارى مى باشد، خوددارى كند.
10. از مجادله و جر و بحث و استفاده از سخنان زشت در بين پرسش و پاسخ خوددارى كند امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: من اءخلاق الجاهل المعارضه قبل اءن يفهم (167) يكى از صفات ناپسند نادان اين است كه پيش از آن كه مطلب را بفهمد، به معارضه و گفت وگوهاى بى مورد مى پردازد.
11. سخن او را پيش از تمام شدن قطع نكند.
12. در پاسخى كه دريافت مى كند كاملا دقت نمايد.
به اميد روزى كه تمام جوانان برومند ما، با استفاده از اين روش ، گام هاى بلندى را براى ترقى و تكامل خود بردارند و با مطالعه كتاب هاى سودمند و دقت بيشتر در معارف اسلامى ، پاسخ مناسبى براى مجهولات خود از طريق پرسش و پاسخ دريافت كنند؛ اما آگاه باشند كه اين كار هرگز ميسر نخواهد بود مگر اين كه بيش از پيش رابطه خود را با دانايان متخصص ‍ و عالمان دين شناس و پرهيزكار و مرزداران عقيده ناب اسلامى تقويت و تحكيم بخشند و اين پيش رفت ، زمانى كاملا اثر گذار خواهد بود كه اين رابطه ، بسيار نزديك و صميمى و دوستانه باشد.