جُنگ جوان

محمود اكبرى

- ۷ -


جمله هاى حكيمانه
آن كه عقل ندارد، دين ندارد.
آن كه دين ندارد، عمل ندارد.
آن كه علم ندارد، فكر صحيح ندارد.
آن كه قانع نيست ، آسايش ندارد.
آن كه از گناه نپرهيزد، از خدا نمى ترسد.
آن كه نافرمانى نفس نكند، اطاعت عقل نتواند.
آن كه با احتياط قدم بردارد، سالم ماند.
خوار شدن در راه حق ، از عزيز شدن در راه باطل ، به خير نزديك تر است .
هيچ پرهيزى ، سودمندتر از دورى از محرمات نيست .
گوش دادن به (درد دل ) ستمديده اندوهگين ، نوعى صدقه به شمار مى آيد.
عاقل با قلبش ، چيزى را مى بيند كه جاهل با چشمش نمى بيند.
ببين گفته چيست ، نبين گوينده كيست !
هر وقت كار خوبى كردى آن را پنهان بدار و هر گاه در حقت نيكى كردند، آن را آشكار ساز.
قبل از پرسش درباره خانه ، از همسايه ها سؤ ال كن .
از خار نمى توان انگور چيد!
خوشبخت كسى است كه از ديگران پند بگيرد و بدبخت كسى است كه از خويشتن پند بگيرد!
دانشمندان چراغ هاى راه هدايتند.
شجاع فقط حق را مى گويد.
عاقل كسى است كه براى آخرتش كار مى كند.
كسى كه لذت نماز را نچشيده باشد، قدر و قيمتش را نمى داند.
انواع گدايى
گويند: گدايى سه نوع است : زيرى ، زارى ، زورى .
زيرى : نوعى گدايى است كه در زير گوش طرف تقاضاى كمك مى كند، و زارى نوعى گدايى است كه همراه با گريه و ناله ، تمناى كمك مى كند، و زورى نوعى گدايى است كه به زور از افراد تقاضاى كمك مى كند.
پند كوتاه
مردى از عارفى تقاضاى نصيحتى نمود، عارف گفت : بترس از آن خدايى كه ناگهان جانت را بگيرد و تو آلوده باشى .
سه پند
ببخش ، تا امير باشى .
بگير، تا اسير باشى .
نگير، تا عزيز باشى .
وصيت بوذرجمهر
از بوذرجمهر به هنگام مرگ خواسته شد كه وصيتى بكند، او گفت : به دنيايى كه انسان جاهل و تهى مى آيد و با اكراه مى رود نبايد دل بست .(123)
راه شناخت
سه نفر در سه حالت خاص شناخته مى شوند، خوش رفتار به هنگام خشم ، شجاع به هنگام جنگ و دوست واقعى به هنگام نياز.
وصايا
نقل شده كسى خواست به سفرى برود، حاتم اصم را گفت : مرا وصيتى كن .
گفت : اگر يار خواهى ، خدا بس ، اگر همراه خواهى ، كرام الكاتبين بس ، و اگر عبرت خواهى ، دنيا بس و اگر مونس خواهى ، قرآن بس و اگر كار خواهى ، عبادت خدا بس و اگر وعظ خواهى ، مرگ بس و اگر اينها تو را بسنده نيست ، دوزخ تو را بس !(124)
همسايگان بى آزار
به بهلول گفته شد، سبب چيست كه بيشتر اوقات در گورستان به سر مى برى ؟
گفت : نزد قومى به سر مى برم كه مرا آزار نمى رسانند و اگر از پيش ايشان غايب شوم ، مرا غيبت نمى كنند.
به او گفته شد: نان بسيار گران شده ، براى آن كه ارزان شود دعا كن .
گفت : از گرانى نان باك ندارم ، اگر چه يك دانه گندم يا جو، به مثقالى از طلا يا نقره باشد. چون بر من است كه خداى تعالى را بندگى كنم و بر اوست كه روزى مرا برساند.(125)
بزرگترين
بزرگترين افتخار، ايمان است .
بزرگترين استاد، تجربه است .
بزرگترين هديه ، گذشت است .
بزرگترين سرمايه ، اعتماد به نفس است .
بزرگترين بلا، نااميدى است .
بزرگترين شجاعت ، صبر است .
آه از زبان مردم
شيخ بهايى گويد:
آدمى هرگز از زبان مردم آسوده نيست ، اگر بسيار كار كند، مى گويند احمق است و اگر كم كار كند، مى گويند تنبل است . اگر مال خود را به ديگران ببخشد، مى گويند افراط مى كند.
اگر جمع گر باشد و خيرش به كسى نرسد، مى گويند بخيل است .
اگر ساكت و خاموش بماند، مى گويند لال است و اگر زبان آورى كند، مى گويند پرگوست . لذا هرگز نبايد به مدح و ثناى مردم اعتنا كرد و بايد پيرو حق بود، نه دنباله رو حرفهاى مردم .
هنر آدميت
از خواجه عبدالله انصارى منقول است : ((اگر به هوا روى مگسى ، و اگر روى آب روى خسى ، و اگر آدم شوى كسى )).
زشتى ها

بى حالى و سستى و جدايى زشت است  
  بى رحمى و بخل و بى وفايى زشت است
گر عقل سليم و روح ايمان دارى  
  در امر خدا ناروايى زشت است (126)
ايراد از كيست ؟
مردى هندوانه اى خريد و به منزل برد، تا آن را بريد ديد كال است . همسرش او را به باد انتقاد گرفت ، كه اين چه هندوانه اى است كه خريده اى ؟ او در مقابل گفت : خانم ، گلايه شما از كيست ؟
آيا از من است ، كه من نخواستم چنين هندوانه اى را بخرم و اگر از فروشنده است كه او داخل هندوانه نبوده و از ميان آن خبر نداشته و اگر از كشاورز است او هم نمى خواسته چنين محصولى داشته باشد و اگر گلايه شما از خداست ، استغفار كن .
آيه منتخب بخيل
از بخيل پرسيدند: از قرآن كدام آيه را دوست دارى ؟ در جواب گفت : آيه ((و لا تؤ توا السفهاء اموالكم ...))(127) ؛ ((اموال خود را به بى خردان ندهيد.))
گفتار حكما كنار جنازه اسكندر
پس از آن كه جنازه اسكندر را با تشريفات خاصى به اسكندريه (128) منتقل ساختند، حكيمانى از ايران و هند و روم و... كه همواره با اسكندر بودند و اسكندر بدون راى آنها، فرمانى صادر نمى كرد؛ به اسكندريه آمده و در اطراف جنازه او اجتماع كردند. ((ارسطاليس )) به سايرين رو كرد و گفت : به پيش آييد و هر يك سخنى بگوييد تا براى خواص تسلى خاطر بوده و براى عوام مايه پند و اندرز باشد. آنگاه خود به عنوان نخستين نفر برخاست و دستش را به تابوت گذاشت و گفت : آن كس كه اسيركننده اسيران بود، عاقبت خود اسير گشت .
دومى گفت : اين ، همان پادشاهى است كه طلاها را جمع مى كرد و در بر مى گرفت ، اينك طلاها او را در بر گرفته است .
سومى گفت : از شگفتى ها اين است كه نيرومند مغلوب شد ولى ضعيفان سرگرم دنيا گرديده و به آن مغرور شده اند.
چهارمى گفت : اى كسى كه مرگ را در پشت سر، و آرزويت را در پيش رو قرار داده بودى ، چرا مرگ را از خود دور نكردى تا به بعضى از آرزوهايت برسى .
پنجمى گفت : اى كسى كه همواره در تلاش بودى كه مالى جمع كنى از حلال و حرام ، تا به هنگام نياز به تو كمك كند، اما او به تو كمك نكرد و تنهايت گذارد و مال براى ديگران ماند و گناه براى تو.
ششمى گفت : تو واعظ و پند دهنده ما بودى و اينك هيچ موعظه اى براى ما مؤ ثرتر از مرگ نيست .
هفتمى گفت : چه بسا افرادى كه از نظر تو غايب بودند و از تو وحشت داشتند، اما امروز در حضور تو هستند و ترسى از تو ندارند.
هشتمى گفت : چه بسا افرادى كه علاقه شديدى به سكوت تو داشتند ولى سكوت نمى كردى و همان ها امروز علاقه به شنيدن سخن تو دارند، اما سخن نمى گويى .
نهمى گفت : اين شخص چقدر از اشخاص را كشت ، تا نميرد ولى عاقبت مرد...!
دهمى گفت : اى كسى كه زمين با تمام عرض و طولش بر تو تنگ بود، كاش مى دانستم اينك چند وجب خاك تو را در بر گرفته است ، حال در چه حالى ؟
نفر يازدهم گفت : اى كسانى كه در كنار جنازه اسكندر اجتماع كرده ايد؛ به چيزى كه سرور آن دوام ندارد و لذت آن زودگذر است ، دل نبنديد.
دوازدهمى گفت : كسى كه گوشها براى شنيدن سخنانش خاموش مى شد، خود ساكت شد و اينك همه ساكتان سخن بگويند.
سيزدهمى گفت : ترا چه شده كه مالك هيچ عضوى از اعضاى خود نيستى ، و حال آنكه اگر مالكيت همه زمين را مى گرفتى كم مى شمردى . ترا چه شده كه به اين مكان تنگ قانع شده اى .
چهاردهمى گفت : دنيايى كه پايانش چنين است ، پارسايى در آغازش بهتر است .
و بالاخره آخرى گفت : تو از اين دنياى بزرگ و وسيع به هفت وجب زمين قانع گرديدى ، راستى اگر از آغاز، يقين به اين موضوع مى داشتى ، آن قدر در توسعه طلبى به خود رنج مى دادى ؟(129)
علم خداوند
هارون الرشيد به بهلول گفت : ((مى خواهم كه روزى تو را مقرر كنم ، تا فكرت آسوده باشد)) بهلول گفت : ((مانعى ندارد، ولى سه عيب دارد:
اول : نمى دانى به چه چيزى محتاجم ، تا مهيا كنى .
دوم : نمى دانى چه وقت مى خواهم .
سوم : نمى دانى چقدر مى خواهم .
ولى خدا اينها را مى داند؛ با اين تفاوت كه اگر خطايى از من سر بزند، تو حقوقم را قطع خواهى كرد، ولى خداوند هرگز روزى بندگانش را قطع نخواهد كرد.))
آخرين سخن پيامبر
جابر بن عبدالله انصارى مى گويد: از حضرت على (عليه السلام ) سؤ ال شد: ((آخرين سخنى كه رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند چه بود؟)) در جواب فرمودند: ((آخرين سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سفارش به نماز بود.))(130)
ضرب المثل ها
از نوكيسه قرض مكن ، قرض كردى خرج مكن !
خوشبخت آن كه خورد و كشت ، بدبخت آن كه مرد و هشت .
خوش زبان باش ، در امان باش .
دانا داند و پرسد، نادان نداند و نپرسد.
در عفو لذتى است كه در انتقام نيست .
دوست همه كس دوست هيچ كس نيست .
جلو ضرر را از هر جا بگيرى ، منفعت است .
كم بخور، هميشه بخور.
كرم داران عالم را درم نيست  
  درم داران عالم را كرم نيست
براى يك بى نماز، در مسجد را نمى بندند.
كافر همه را به كيش خود پندارد.
روزه خوردنش را ديده ام اما نماز خواندنش را نديده ام .
اگر عسل نمى دهى ، نيش هم نزن .
آدم خوش معامله ، شريك مال مردم است .
پشيمان شود مرد بيهوده كوش .
تا ندانى كه سخن عين صواب است ، مگوى .
چراغ دروغ ، بى فروغ است .
جايى كه نمك خوردى ، نمكدان مشكن .
بخشنده باش ، تا گرامى شوى .
چرا عاقل كند كارى كه باز آرد پشيمانى .
نابرده رنج ، گنج ميسر نمى شود.
از اين ستون تا آن ستون فرج است .
چو دخلت نيست ، خرج آهسته تر كن .
چيزى كه عوض دارد، گله ندارد.
چون قضا آيد، طبيب ابله شود.
مال حرام از هر راهى كه آيد، از همان راه مى رود.
حرف حساب ، جواب ندارد.
خرج ، به اندازه دخل بايد كرد.
آبى كه آبرو ببرد، در گلو مريز.
آدمى به سيرت است نه به صورت .
انسانيت به كمال است نه به جمال .
اظهار فضل نزد بزرگان ، ز ابلهى است .
آغاز عشق بيمارى است و انجامش مرگ .
براى كسى بمير كه برايت تب كند.
بد مكُن كه بد افتى ، چَه مَكَن كه خود افتى .
جايى برو كه تو را بخوانند، نه جايى كه از درت برانند.
جوانا، سر متاب از پند پيران .
مشكلى نيست كه آسان نشود.
چيزى كه عيان است ، چه حاجت به بيان است .
آدم دروغگو كم حافظه مى شود.
آدمى را، آدميت لازم است .
آدم گناهكار از صورتش پيداست .
آدم گرسنه خواب نان مى بيند.
آدمى كه شب زياد غذا مى خورد، خواب آشفته مى بيند.
ضرب المثل هاى ورزشى
با يك گل ، آدم فوتباليست نمى شه .
نمى تونه گل بزنه ، مى گه دروازه كجه .
داور شدن چه مشكل ، كتك خوردن چه آسون .
گل را هر موقعى كه بزنى ، حساب مى شه .
توپ كه از خط دروازه گذشت ، چه يك وجب چه ده وجب .
آب گير نمى آورد والا شناگر قابليه .
با يك مشت ، آدم بكسر نمى شه .
ركورد را هر وقت بشكنى ، تازه است .
هزار تا پنالتى مى زنه ، يكيش گل نمى شه .
كسى كه خطا مى كند، پاى كارت قرمزش هم واميسته .
آسوده كسى كه تيم نداره ، از درد سرش بيم نداره .
داور كه دو تا شد واى به حال بازيكن .
گل زدن از راه دور خوش است .
شوت عالى ، گل خالى .
حساب حسابه ، خطاى داخل هجده قدم ، پنالتى !
پاس نمى بينه وگر نه فروارد ماهريه !
من مى گم نا ندارم ، اون ميگه : مياى وزنه بردارى ؟!
فضول را بردند فوتبال ، گفت : تورش وصله ايه !
خيلى مدافع خوبيه ، خطاى پنالتى هم مى كنه !
جرزن به باختش مى رسه !
يكى نون نداشت بخوره ، مى رفت كوه نوردى !
كسى كه هول هولكى كشتى مى گيره ، پاى باختش هم واميسته !
تو بازى كه حلوا تقسيم نمى كنن !
خدا يه مربى به تو بده ، يه زمين فوتبال به ما!
مربى نجار نيست ولى بازيكنا رو خوب بغل هم مى چينه !
نكته ها
1- خداوند دو پيامبر را امتحان كرد.
يكى حضرت سليمان (عليه السلام ) را در اوج غنا و ديگرى حضرت ايوب (عليه السلام ) را در اوج فقر و هر دو در اين امتحان پيروز و موفق شدند.
2- قرآن از دو فرزند پيامبر ياد مى كند، كه يكى حضرت اسماعيل (عليه السلام ) كه مظهر تسليم در برابر فرمان خدا بود و ديگرى پسر حضرت نوح (عليه السلام ) كه مظهر تمرد و طغيان بود.
3- دو نوع عشق و محبت از دو ملكه در قرآن ياد شده :
يكى زن فرعون و ديگرى زن عزيز مصر.
زن فرعون به خاطر خدا، عاشق راه موسى (عليه السلام ) شد و در عاقبت به موجب پايدارى در مسير عقيده اش ، توسط فرعون به سخت ترين وجه به شهادت رسيد.
عشقى هم زليخا (همسر عزيز مصر) به حضرت يوسف (عليه السلام ) پيدا كرد، اما چون عشق او از روى هوى و هوس بود و حضرت يوسف زير بار هوس نرفت ، زليخا او را به زندان افكند و به او تهمت و افترا بست . و در عاقبت سر از رسوايى و ندامت در آورد.
آرى ، عشق به خدا پشيمانى ندارد ولى عشق مادى و دنيايى ، هم پشيمانى دارد و هم رسوايى .
گذشت
... وليعفوا وليصفحوا الا تحبون ان يغفر الله لكم ...(131) ؛
((عفو و گذشت كنيد. آيا دوست نداريد كه خداوند از گناهان شما گذشت كند)).
رمز بزرگوارى و عزت مردان الهى ، گذشت بوده است .
حضرت يوسف (عليه السلام ) در برابر آن همه ظلم و بدى كه از برادرانش ديده بود، همين كه به قدرت رسيد و برادران به او محتاج شدند، فرمود: ((... لا تثريب عليكم اليوم ...))(132) ؛ ((امروز بر شما سرزنشى نيست )).
و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نيز در برابر آن همه اذيت قريش فرمودند: امروز من همان كلام حضرت يوسف را مى گويم و همگان را عفو مى كنم .
على (عليه السلام ) بعد از جنگ جمل ، همه اسيران دشمن را عفو نمود.
فريب دوستان
حكيمى گفت : فريب دوستان ، بدتر از آفت دشمنان است كه اين پنهان است و آن آشكار.
لحظه ها
با لحظه ها مى توان طلا خريد ولى با طلا نمى توان لحظه خريد.
خواب غفلت
آيا مى دانيد، يك سوم عمر را در خوابيم و دو سوم عمر را در خواب غفلتيم !
اندازه طعام
از حكيمى پرسيدند: هر روز چه اندازه طعام بايد خورد؟ گفت : به اندازه اى كه تو را نيرو دهد و اگر بيش از آن اندازه باشد، بايد تو حمال آن باشى .
ناجوانمردى
شخصى سوار تاكسى شد، وقت پياده شدن كرايه نداد و با بى اعتنايى رفت . راننده او را صدا زد و گفت : داداش ، اين كارت را به ديگران نگو؟ براى اين كه روح جوانمردى از بين مى رود، و آنگاه ديگران كارگشايى نمى كنند.
علامتهاى پيرى
پيرمردى گفت : پيرى را سه علامت باشد، يكى فراموشى است و دو تاى آن را فراموش كردم .
علامتهاى پيرى
مى گويند: پيرى سه علامت دارد، يكى از آنها را هم خودش و هم ديگران مى فهمند و آن سفيدى موى سر و صورت است و يكى از آنها را فقط خودش مى فهمد و آن ضعف مزاج و بصر است .
و يكى از آنها را فقط ديگران مى فهمند و آن زياد حرف زدن است .
نيمى از كتاب ها
نيمى از كتاب هايى كه نوشته مى شود، چاپ نمى شود.
نيمى از كتاب هايى كه چاپ مى شود، خريده نمى شود.
نيمى از كتاب هايى كه خريدارى مى شود، خوانده نمى شود.
نيمى از كتاب هايى كه خوانده مى شود، فهميده نمى شود.
نيمى از كتاب هايى كه فهميده مى شود، عمل نمى شود.
اولين هاى نماز
1- اولين وظيفه حزب الله اقامه نماز است . الذين ان مكناهم فى الارض اقامو الصلاه ...(133)
2- اولين واجب ، بعد از ايمان به خدا نماز است .
3- اولين چيزى كه در قيامت مورد سوال و حساب قرار مى گيرد، نماز است .(134)
4- اولين كلام و آخرين وصيت انبياى الهى ، نماز بوده است .(135)
5- اولين فرمان خداوند به موسى (عليه السلام ) فرمان نماز بود.(136)
حضرت موسى (عليه السلام ) با همسرش از خانه حضرت شعيب خارج شدند و به طرف مصر حركت كردند. در بين راه هوا سرد شد، حضرت از دور آتشى را ديد، به همسرش فرمود: من مى روم تا آتشى براى گرم شدن بياورم ناگهان خطابى به او رسيد: اننى انا الله لا اله الا انا فاعبدنى و اقم الصلاه لذكرى (137)
6- اولين واجب در نماز ((الله اكبر)) است و كسى كه خداوند نزدش بزرگ شد، همه چيز را كوچك خواهد ديد.
7- اولين شرط ايمان ، نماز است .
اجل
دست و پا بريده اى ، هزار پايى را بكشت ، صاحبدلى بر او گذر كرد و گفت : سبحان الله با هزار پايى كه داشت . چون اجلش فرا رسيد از بى دست و پايى ، گريختن نتوانست .
جواب منطقى
ابن جوزى ، يكى از خطباى معروف زمان خودش بود، رفته بود بالاى منبرى كه سه پله داشت ، براى مردم صحبت مى كرد، زنى از پايين منبر بلند شد و مساله اى از او پرسيد. ابن جوزى گفت : نمى دانم ، زن گفت : تو كه نمى دانى پس چرا سه پله از ديگران بالاتر نشسته اى ؟ او جواب داد، اين سه پله را كه من بالاتر نشسته ام به اندازه اى است كه من مى دانم و شما نمى دانيد. بنابراين به اندازه معلوماتم بالا رفته ام و اگر به اندازه مجهولاتم مى خواستم بالا بروم ، لازم بود كه منبرى درست كنم كه از فلك الافلاك بالاتر مى رفت .(138)
منت
توانگرى به حكيمى گفت : صد دينار زر دارم و مى خواهم به تو بدهم ، مصلحت چگونه مى بينى ؟ حكيم گفت : اگر بدهى تو را بهتر و اگر ندهى مرا بهتر (يعنى : اگر بدهى منت بر من دارى و اگر ندهى از زير بار منت تو، رها هستم ).
خوب بد نما و بد خوش نما
اى بسا كارى كه خوب و بد نماست  
  اى بسا جودى كه آن عين وفاست
اى بسا ملك ، خراب آباد شد  
  از فشار ظلم بى حد، داد شد
اى بسا طفل عزيزى ، خوار گشت  
  از خود و از زندگى بيزار گشت
اى بسا خوارى كه بر بالا نشست  
  بر بلندى آمد او از جاى پست
اى بسا مرگى كه از جان بهتر است  
  اى بسا غم كز، نشاط اولى تر است
مصيبت و معصيت
پارسايى به وسيله پلنگى زخمى شده بود و به هيچ دارويى خوب نمى شد. مدتها در رنج و تعب بود ولى با اين حال ، خدا را شكر مى گفت ، كه به مصيبتى گرفتارم نه به معصيتى .
مثل عمر
حضرت نوح 2500 سال عمر كرد، وقتى حضرت عزرائيل براى قبض روح او آمد، او در آفتاب بود، سلام كرد و گفت : من عزرائيل هستم و براى قبض روح تو آمده ام ، حضرت فرمود: اجازه بده بروم سايه ؛ او قبول كرد. حضرت نوح فرمود: مقدار عمر به اندازه رفتن از آفتاب به سايه است .(139)
دست حسرت گزى ، ار يك درمت فوت شود  
  هيچت از عمر تلف كرده ، پشيمانى نيست
مثل عمر
مثل عمر به خانه اى دو در تشبيه شده كه انسان از درى وارد و از در ديگر خارج شود.(140)
خدا را كجا ديدى
از عارفى پرسيدند: كه تو خدا را كجا ديدى ؟ گفت : آنجا كه خود را نديدم . سنازدواج
از يكى از بزرگان پرسيدند: ازدواج براى مرد در چه سنى بهتر است ، گفت : هر سنى براى ازدواج مناسب است ، زيرا زن براى مرد جوان معشوقه است ، براى مرد نيمه سال ، رفيق و براى پيرمرد پرستار.
شوخى
على (عليه السلام ) فرمود: ((الكامل من غلب جده هزله ))(141) ؛ ((انسان كامل ، كسى است كه گفتار جدى اش بيش از شوخى اش باشد.))
آثار شوخى زياد
شوخى زياد، موجب قساوت قلب مى شود.
شوخى زياد، موجب مى شود مردم او را نادان پندارند.
شوخى زياد، موجب كينه و دشمنى مى شود.
شوخى زياد، موجب مى شود تا ديگران بر انسان جرى شوند.
شوخى زياد، موجب از بين رفتن ارزش و هيبت انسان مى شود.
شوخى زياد، قلب را مى ميراند.(142)
اعتماد مكن
بر سه چيز اعتماد مكن : بر ((دل )) و بر ((وقت )) و بر ((عمر)) كه ((دل )) رنگ گير است و ((وقت )) تغييرپذير است و ((عمر)) همه تقصير است .
مثل دوستى با مردم دانا و نادان
دوستى با مردم نادان سفالين كوزه اى است ، بشكند ور نشكند بايد به دور انداختن .
دوستى با مردم دانا چو زرين كوزه اى است ، بشكند ور نشكند بتوان كه بهتر ساختن .
ترك نماز و گرفتارى دوزخ
در قيامت بارها ميان اهل بهشت و دوزخ گفتگو رخ مى دهد، قرآن ترسيمى از آن گفتگوها را بيان فرموده است ، يكى از آن صحنه ها در سوره مدثر است ، اهل بهشت از مجرمان مى پرسند. چه عاملى شما را به دوزخ روانه كرد.
آنها مى گويند: چهار عامل ، كه اولين آنها پايبند نبودن به نماز است ((... لم نك من المصلين ))(143)
ترك نماز و آلودگى
بريدن از نماز، زمينه براى برگشتن به همه مفاسد است ؟
قرآن مى فرمايد: فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلاه و اتبعوا الشهوات (144) ((پس از انبيا گروهى جانشين آنها شدند كه نماز را ضايع كردند و از شهوات پيروى نمودند)).
در آيه فوق ، اول ضايع شدن نماز مطرح شده ، سپس در وادى شهوات قرار گرفتن ، چون نماز ريسمان ارتباط با خداست ، همين كه پاره شد، افتادن در وادى تباهى حتمى است .(145)
فراگيرى احكام
مسائلى را كه انسان غالبا به آنها احتياج دارد واجب است ياد بگيرد.(146)
مقايسه ها
تشابه دنيا به فوتبال
همان طورى كه فوتبال يك بازى و سرگرمى است ، زندگى دنيا هم يك بازى و سرگرمى است . قرآن مى فرمايد: ((و ما الحياه الدنيا الا لعب و لهو...))(147) ؛ ((زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست )).
دنيا به نمايشنامه اى مى ماند كه بازيگران آن مردمند و به نحوى خود را سرگرم كرده اند.
هر دو وسيله سازندگى است . همان طورى كه فوتبال وسيله اى است براى سازندگى ، دنيا هم وسيله اى است براى سازندگى .
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ((الدنيا مزرعه الاخره ))(148) .
هر دو وسيله غفلت است (در صورتى كه به صورت منفى به آنها توجه شود).
در هر دو، لحظه ها مهم و سرنوشت ساز است ، زيرا بسيار مى شود كه در لحظه هاى آخر، سرنوشت مسابقه تغيير مى كند.
در هر دو عاقبت كار مهم است . در زندگى دنيا هم عاقبت بخيرى مهم است ، چه بسا افرادى كه با ايمان و مذهبى بودند و در آخر عمر كافر يا فاسد شده اند.
در هر دو دفاع وجود دارد. همان طورى كه هر يك از افراد يك تيم از خود دفاع مى كنند و كسى به تيم خود آسيب نمى رساند. بايد تلاش نمود تا در دنيا از مكتب و ارزش هاى خود دفاع كنيم .
اگر در فوتبال دوپينگ و هر خدعه و فريب ديگرى ممنوع است . در زندگى دنيا نيز براى زندگى شرافتمندانه و انسانى دروغ و مكر و خدعه ممنوع است .
در هر دو كسى به عاقبت كار واقف نيست و به همين دليل بايد تا آخرين لحظه تلاش نمود.
همان طورى كه در فوتبال برنده و بازنده مطرح است ، امام هادى (عليه السلام ) فرمود: ((الدنيا سوق ربح فيها قوم و خسر آخرون ))(149) دنيا يك بازارى است كه گروهى در آن سود مى برند و گروهى زيان .
در هر دو زيان وجود دارد، يكى به گل و ديگرى به گول .
براى موفقيت در هر دو مهارت لازم است .
در هر دو مكانهاى ممنوعه وجود دارد.
همان طورى كه در فوتبال ممكن است از يك بازيكن خطايى سر بزند، در زندگى دنيا هم ممكن است كه از يك انسان خطا و گناهى صورت بگيرد.
همان طورى كه در فوتبال راهى براى جبران يك اشتباه و خطا وجود دارد، در برابر لغزش و گناه نيز راه جبران وجود دارد و آن توبه است .
اگر در فوتبال مسؤ ول و رهبر تيم مطرح است ، در دنيا نيز براى هر ملتى رهبرى وجود دارد.