آداب رفتار با دختران

معصومه حيدرى

- ۱ -


اهداء

تقديم به :

سيد المرسلين ، سفير الهى ، نبى مكرم اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلى الله عليه و آله .

پدر نمونه و شايسته ، اميرالمؤ منين عليه السلام ، مولود كعبه ، بزرگ مظلوم تاريخ ، شهيد محراب .

پاسدار غدير، مادر نمونه اسلام حضرت فاطمه عليه السلام كه فرزندان شايسته اى را همچون امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و زينب و ام كلثوم پرورش داد، به روان پاك او دخت نبى صلى الله عليه و آله و همسر على بانوى شهيد اسلام .

دختر گراميش زينب كبرى ، مبلغ رسالت عاشورا و بديگر دست پروردگان فاطمه چون فقئه طاهره .

خاك پاى سالار شهيدان كه آبروى هستى اند، ابا عبدالله الحسين عليه السلام ، آنكه از ابوالبشر تا خيرالبشر در فقدان و در مصيبت او گريانند.

آخرين وديعه الهى ، دادگستر جهان ، منتقم خون شهيدان و وارث نهائى غدير حضرت ولى عصر روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداه .

پويندگان راهش ، زمينه سازان ظهورش ، منتظرانى كه خود صالحند و در راه اصلاح جامعه تلاش مى كنند، به آگاهان دلسوخته و عاشقى كه با قلم و بيان و عمل خود، اهداف مقدس ‍ آن حضرت را تبيين و تفسير مى كنند.

كسانى كه بر اين باورند كه هر حركتى اصلاحى در جامعه ، گامى است در راه زمينه سازى ظهورش ، كسانى كه امر به معروف و نهى از منكر و مبارزه با فساد ارج مى نهند و از راحت طلبى و گوشه گيرى مى گريزند.

آفتاى جمارانى كه تا برآمد، ظلمت يلدايى اين قبيله سرآمد و دريايى از انديشه هاى ناب را پيش چشم ما گسترده و كوشيد تا ما ژرفاياب و گوهرجو گرديم و از آن اوج هزاران پايى ، با خاك چنان سخن گفت كه ستاره ها با راهيان خسته شب مى گويند.

هميشه سبز اين سيد على كه واژه واژه اش گوهر همان درياست ، رهبر آگاه و قاطع ايران حضرت آيت الله خامنه اى مدظله العالى ، آن گوهر انديشه كه در صدف ذهن و جان آدمى مى نشيند و راستى كه دريغ ، اگر نسل ما و عصر ما بر اين بيكرانه شكوه چشم نگشايد.

شهيدانى كه با نثار كردن خون عزيز خويش چهره انقلاب اسلامى ايران را گلگون ساخته و درخت انقلاب را آبيارى كردند.

دختران والا مقامى كه در تمام شرايط امين و تمام كسانى كه خالصانه در دفاع از اسلام گام بر مى دارند.

پيشگفتار

گوهر انديشه آنگاه در صدف ذهن و جان آدمى مى نشيند كه دريا آشنايى توانا، كران تا كران پهنه معنا را بشكافد و آن شاهكار نهفته در ژرفاى واژه ها را فراچشم گوهر جويان بنشاند. گوينده و نويسنده دريا آشنا و دريادل ، هر چنه همه توش و توان خويش را در اين تكاپوى عاشقانه سودا مى كند، همواره به فروع آن انديشه گوهرين نظر دارد كه اگر بتابد، جهان از شكوه روشنى اش ‍ لبريز مى شود و اگر چنين نبود، آيا خداى حكيم قلم را به سوگند خويش ‍ تشرف مى بخشيد و سايبان تشريف را بر سر واژه ها مى گسترد؟

اكنون عرصه اى فراروى عالمان تعهد پيشه گسترده است تا اين انديشه هاى گوهرين را براى جويندگان حقيقت دست يافتنى كنند و اين ، شدنى نيست جز از رهگذر همزبانى و همداستانى با نسلى كه به زبان و حال و هواى ويژه خود را دارد و كم نيستند فرزانگى كه اگر زيبا گفتن و شيوا نوشتن را توانا بودند، بهار را در كوير جان بسيارى از جوانان اين عصر و زمان كى در پى يافتن آن عالمان مى باشند را به ارمغان مى آورد

سرانجام حمد و ستايش ذات مقدسى را سزاست كه صفاى جلال و جمالش را حدى نباشد، نه انكارش مى توان نمود و نه توصيفش مى توان كرد. فقط او بى همتاست و كفوى برايش نيست . شكر و سپاس بر او زيبنده است كه نعمت هايش از مرز شمارش بيرون و به عصيان بندگان رحمتش را دريغ نمى نمايد.

سلام و صلوات بر سيد مرسلين حضرت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله و سلم كه بشر را از ضلالت كفر رهائى بخشيده و زنجير اسارت تعصبهاى كور و كر كننده را از دست و پايش برداشته و او را به منزل سعادت و كمال رهنمون گشت .

بشر در طول تاريخ و در مسير زندگى پرمشقت خود همواره در جستجوى كمال و راهيابى به مقصد نهائى آفرينش خود بوده است ، اما معدود افرادى موفق شده اند به هدف و مقصود برسند و به قله مرتفع انسانيت راه يابند. بقيه همچنان در وادى بى خبرى و سرگردانى ، راه به جايى نبرده اند. اين در حالى است كه همه تلاش انبيا و اوصياى الهى بر اين بوده است كه بشر را از ضلالت و سرگردانى نجات داده و به صراط مستقيم كه همان ايمان و دست يابى به كمالات انسانى است هدايت كنند.

اما دريغ و افسوس كه در اين مسير، عواملى گوناگون راه را بر آنان مسدود ساخته و به ميل خود، نخواستند آن چنان كه بايد آب حيات را در باغ وجود خويش جارى نموده و غنچه انسانيت را در وجود خود شكوفا سازند. بدون ترديد، بايد پذيرفت كه جهل ، عمده ترين سد راه موفقيت انبياء بوده است . البته شيطان ، اين دشمن قسم خورده و سرسخت و نفس اماره سركش را نيز نبايد فراموش كرد هر يك از اينها به تنهايى براى تباهى انسان كافى است .

عجيب اين است كه با آن همه تلاشهاى خستگى ناپذير و مبارزات پيگير از جانب رسولان الهى و رنجها و مصائبى كه بشر در طول تاريخ خويش تحمل نموده هنوز از خواب غفلت بيدار نگشته و پرده جهل و نادانى را كه همچون ابرهاى تيره و تاريك مانع از نورافشانى و هدايت عقل و اجابت دعوت پيامبران عظيم الشاءن است ، كنار نزده و اكنون نيز با در اختيار داشتن ذخاير گرانبها و گنجينه هاى نفيس آسمانى ، بويژه قرآن كريم و روايات اهل بيت عليهم السلام كه به عنوان وديعه هاى الهى به يادگار باقى مانده است و نداى قرآن از آيات شريفه آن در گوشها طنين افكن است ، آنچنان كه شايسته است ، بهره بردارى نمى كنند؛ با اين كه آدمى ، مكلف است از اين رنجها و مصائب و آلام ، خود را نجات داده و در پرتو تعاليم آسمانى ، قرين سعادت و خوشبختى زندگى نموده و خير دنيا و آخرت را به دست آورد.

اين حقيقتى قطعى و مسلم است كه اگر بشر بخواهد به مقام انسانيت برسد چاره اى ندارد جز اينكه به خود آيد و پرده جهل و نادانى را بدرد.

پس آنگاه بر اساس موازين عقل و معيارهاى شرع نورانى كه در قرآن كريم و روايات تجلى يافته است ، خود را بيارايد و تمام مظاهر زيبايى انسان را كه همانا ويژگيها و اوصاف مومنين حقيقى است در خود تجلى سازد. آنگاه است كه تلاش انبياء به ثمر مى رسد، دنيا مدينه فاضله مى شود و مصداق حقيقى خليفة الله در زمين تحقق يافته و مسجود ملائك مى گردد، چنانكه آدم ابوالبشر اينگونه بود و ساير انبياء عليهم السلام نمونه بارز و الگوى كامل آن بودند. انبياى الهى در پى آن بودند كه انسان ، به صورت انسان زندگى كند؛ انسان بميرد؛ انسان در عالم برزخ زندگى كند و انسان محشور گردد.

اما ظلمت ظلمها و حق كشيها، افق عالم را تاريك و جهان را به ظلمتكده اى تبديل كرده بود و آرامش و آسايش از زندگى انسانها به كلى رخت بربسته بود و شايد در هيچ كجاى زمين عدل و انصاف حاكم نبود شعار مردم ، بى عدالتى و افتخار و سرافرازى ، در تعدى ها و تجاوزها خلاصه مى شده و به آنجا سقوط كرده بودند كه اگر شترانشان بره ماده مى زائيدند شادمان شده ولكن همسرانشان اگر دختر مى آوردند چنان ابرو درهم كشيده و غضب نموده و با صورتى سياه و سر در گريبان از شدت شرمندگى از ميان قوم و قبيله خود مى گريختند و مخفى مى گشتند مثل كسى كه جنايت بزرگ و عمل شنيع مرتكب شده و عاقبت هم اين فرزند بى گناه از از دامان مادر دردمند و افسرده ربوده و با كمال قساوت زنده به گور مى كردند و سپس ‍ مانند كسى كه فتحى بزرگ نموده به محيط تاريك زندگى برمى گشتند.

خدا مى داند كه چقدر دختران زنده به زير خاك دفن شدند. به اجمال مى دانيم كه پدرانى يافت مى شدند كه به اقرار خود تا هفت دختر خود را به اين سرنوشت شوم گرفتار ساخته و بر اين باور مباهات مى كردند، در يك چنين روزگار تيره كه زندگى در آن تلخ ‌تر از زهر بود خداوند متعال بر بشر منت گذارده و حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله و سلم را مبعوث به رسالت كرد، يكى از اهداف آن سيد و سرور بشر، جلوگيرى از اين ظلم بزرگ و احياء ارزش زن بود، او با شعار ملكوتى به ميدان مبارزه با اين سنت غلط آمد و چندان مجاهده نمود تا اين خوى زشت را از ضمير آنان دور ساخت و دانستند كه دختر هم از فرزندان ايشان مى باشد. حضرتش داراى سه فرزند پسر شد كه هر سه از دنيا رفتند و تنها دخترش حضرت فاطمه عليهاالسلام باقى ماند. در تربيت و پرورش او كوشيد و زهراى مرضيه عليهاالسلام در دامن پدر به مقامى رسيد كه او را انسيه حوراء بلكه سيدة النساء و عاقبت ام ابيها صدا مى زد، خواست به جهانيان اعلام نمايد كه اين بانوى با عظمت با آنكه يك زن است ولى در تمام روى زمين همتراز و همراز و همسرى براى او جزء على بن ابيطالب عليه السلام پيدا نشود كه اگر او نبود هيچ مردى قابليت نداشت كه در كنار فاطمه عليهاالسلام قرار بگيرد.

بارى اگر دختران بخواهند جايگاه ويژه خود را بيابند و ملعبه دست هوسرانان شهوت پرست و بازيچه دنياپرستان كثيف قرار نگيرند، بايد زندگى سراسر افتخار حضرت صديقه كبرى عليهاالسلام را الگوى خود قرار دهند، كه راه سعادت همين است و بس . لذا اين حقير كه به توفيق الهى در طى مدت زمانى كوتاه با سعى وافر و عزمى راسخ موفق به تدوين اين مجموعه گرديدم بدان اميد كه شايد با آشنائى گوشه هايى از زندگى آموزنده حضرتش ، پويندگان راه سعادت ره نجات را يافته و با پيروى از فرمايشات و اعمال آن بانوى بزرگ دو عالم و با شخصيت ترين زنان جهان دردهاى جامعه درمان و زندگى به بهشتى برين مبدل گردد. آمين رب العالمين

انه ولى التوفيق و حسبنا الله و نعم الوكيل

معصومه حيدرى .

مقدمه

السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكة و مهبوط الوحى و معدن الرحمة و خزان العلم و منتهى الحلم .

زيبايى خواهى ، حقيقت جوئى و نوآورى ، از جمله گرايش هاى فطرى آدمى است . رغبت و علاقه انسان به سخن و نوشته هدفمند، تاءثيرى سحرگونه بر جان آدمى دارد و او را مدهوش و سرمست مى سازد و مرغ گريزپاى ذهن را به آشيان ذهن انسان مى نشاند و مرواريد رخشان حقيقت را بر ساحل فهم و ادراك او مى نشاند.

از همين روى ، قرآن كريم ، اين اعجب شگفت و اعجاز و جاويدان بر بلنداى قله ادب و بلاغت جاى دارد. با اين كه سده هاى فراوان از فرود مبارك آن سپرى مى گردد دل و جان اهل ادب همچنان شيفته محتواى جان فزا و بيان شيواى اين كتاب آسمانى است .

پروردگارا! سپاس و ستايش حقيقى تراست كه با قلم قدرت خويش ، جامعه بشريت را به زيور علم و دانش آراستى ، و انسانيت را زير لواى فرهنگ و معارف ، تعالى بخشيدى .

اگر جهان ، از كسانى تشكيل مى يافت كه رشد و پختگى و بلوع عقلى و عملى داشتند، به مسئوليت و تعهد خود كاملا آگاه و بدان عامل بودند شايد اصولا مسائل و مشكلاتى براى زندگى بشر نبود و يا دشوارى ها كمتر بوده ولى متاسفانه در هيچ جامعه اى وضع بدين گونه نيست و به همين نظر است كه نابسامانى ها در جامعه بسيار و برخوردها، كج رويها و انحرافات فراوان است .

حق اين است كه ما نيز درباره وضع نابسامان جامعه خود بينديشيم .

اين حقير عوامل و فاكتورهايى يافته كه هر كدام موجب و انگيزه اى براى فساد در جامعه است اما وقتى درباره رشد اين عوامل نگريسته و در آن تعمق روا داشته ، يافتيم كه اغلب دردها، مشكلات از زندگى خانوادگى منشاء مى گيرند كه آن هم به نوبه خود نشاءت گرفته از آداب و رفتار پدر و مادر نسبت به دختران است .

موضوع درباره آداب رفتار با دختران و بيان اصول و ضوابط آن مى باشد و بايد روشن شود كه رفتار صحيح و اسلامى باعث رشد شخصيتى دختران در نظام خانواده مى شود.

بحث در اين زمينه محدود و شامل ابعادى از مذهب و آداب ، تربيت ، جامعه شناسى ، حقوق و اخلاق است و در همه حال سعى بر آن بوده است كه رعايت اختصار به عمل آيد. آنچه را كه عرضه مى شود منحصرا در حد ارائه راهى است كه مربوط به والدين مى باشد و در عين حال اميد است آنهايى كه آكاهى و وسعت نظر بيشترى دارند مسائل را با ديدى عميق تر و عالمانه تر بررسى و عرضه نمايند.

اين حقير نيز مانند ديگران فكر مى كنم كه اگر در جامعه دختران اصلاح شوند و به نقش و وظايف خود پى ببرند جامعه هم اصلاح خواهد شد. خوشبختى و سعادت جامعه آينده به نيك انديشى ، وظيفه دانى ، آزادى و وسعت فكر دختران بستگى دارد و سعادت از طريق آنها بايد به جامعه سرايت كند.

من در تمام نوشته هايم سعى كرده ام همان گونه كه در كارهايم عمل مى نمايم عكس العمل داشته باشم و جوهر قلمم را آن چنان بر اوراق بچكانم كه جوهر وجودم همان را در ذهن دارد بر صفحه اعمالم مى چكاند و از آنجا كه مورد لطف الهى هستم پس از سالها تحصيل در حوزه علميه و مطالعات پى درپى به فكر افتادم كه آنچه در ذهن و يا در يادداشتهاى پراكنده نوشته ام در گفتار و نوشتار درست و شيوا بياورم ، اما چه فكر و چه قلمى قادر به نوشتن فضائل و مقام و حرمت آن درياى بى كران فضيلت و انسانيت است ؟ ولى به دليل اين كه هر كس به اندازه توان خويش از اين باغ گل مى چيند، به لطف قادر منان و كمك اهل بيت عليهم السلام و عنايت دخت نبى مكرم صلى الله عليه و سلم حضرت زهرا عليهاالسلام ، موفق به نوشتن اين مجموعه كوچك شدم .

در اين مجموعه سعى شده از مواردى كه مخالفت با روايات اسلامى و عقل سليم دارد، استفاده نشود و آنچه كه آورده شده به استناد كتابهاى تاريخى معتبر بوده لذا هر مطلبى را تحت عنوانى نوشته ام ، سند آن را نيز در همان صفحه ذكر شده است و خواننده مى تواند به آنها رجوع نمايد.

حقير سعى كرده ام مطالب به صورت مختصر و روان آورده شود تا اين كه مورد استفاده والدين گرامى و عموم علاقمندان قرار گيرد.

به لحاظ اين كه امكان دسترسى به همه كتب معتبره براى والدين ارجمند و علاقمندان عزيز وجود ندارد، لذا اين مجموعه به صورتى نوشته شده كه مورد استفاده عموم مخصوصا والدين محترم قرار گيرد.

در اين مجموعه از آوردن اشعار عربى و فارسى به طور كلى خوددارى شده است .

اميد است اين تلاش ناچيز مورد قبول حضرت بقية الله الاعظم حجة ابن الحسن العسكرى (عج ) روحى له الفداء و رضايت خاطر عزيز پيغمبر صلى الله عليه و اله و سلم ، حضرت زهرا عليهاالسلام قرار گيرد.

معصومه حيدرى

زمستان 1378.

فصل اول : مقام و حرمت دختران

دختر كشى و زنده به گور كردن دختران قبل از ظهور اسلام

يكى از دردناك ترين و وحشيانه ترين پديده هاى عصر جاهليت عرب پديده واءد است كه در قرآن مجيد مكرر به آن اشاره شده . گرچه بعضى معتقدند كه اين جنايت در همه قبائل عرب عموميت نداشته ، و تنها در قبيله كنده (يا بعضى از قبايل ديگر) بوده است ، ولى مسلما مساءله نادرى نيز محسوب نمى شده ، وگرنه قرآن با اين تاءكيد و به طور مكرر، روى آن صحبت نمى كرد.

مفسران گفته اند: در جاهليت عرب ، هنگامى كه وضع حمل زن فرا مى رسيد، حفره اى در زمين حفر مى كرد و بالاى آن مى نشست ، اگر نوزاد دختر بود، آن را در ميان حفره پرتاب مى كرد و اگر پسر بود، آن را نگه مى داشت .(1)

اين واقعا وحشت آور است كه انسان ، آنقدر عاطفه خود را زير پاى بگذارد كه به كشتن انسان آن هم در زشت ترين صورتش افتخار و مباهات نمايد، انسانى كه پاره تن خود اوست ، انسانى كه بى دفاع و ضعيف است ، او را با دست خويش زنده زنده به خاك سپارد.

اين يك امر ساده نيست كه انسان هر چند نيمه وحشى دست به چنين جنايت وحشتناكى بزند، قطعا داراى ريشه هاى اجتماعى و روانى و اقتصادى بوده است .(2)

اميرمومنان عليه السلام در خطبه قاصعه در مقام تشريع زندگى جاهلى به اين كردار زشت اشاره نموده مى فرمايد:

من بنات موؤ دة و اصنام معبودة . دخترهاى كشته و بت هاى مورد پرستش شعار آنان بود، سخن در اينجا است كه آيا اين رسم جاهلى در ميان چه قبايلى رواج داشت ، مورخان عموما نظر مى دهند كه به طور مسلم قبيله بنى تميم به خون فرزندان خود آلوده بودند و به عقيده گروهى اين بيمارى به قبايل ديگرى مانند قيس ، اسد، هذيل و بكربن وائمل نيز سرايت كرده بود.

عامل پيدايش اين جنايات

علت شيوع اين عمل در ميان قبيله بنى تميم اين بود كه قبيله ياد شده از پرداخت ماليات به نعمان بن منذر خوددارى كردند و او براى سركوبى آنان به سرزمين آنان لشكر كشيد، احشام آنان را به غارت و زنان را به اسارت برد.

پس از چندى مردان قبيله براى جلب عواطف نعمان به حضور او رفتند و درخواست كردند كه اسيران بنى تميم را كه غالبا دختر بودند آزاد كند، وى گفت : اختيار با دختران است ، آنان مى توانند در خانه هاى اسير كننده خود بمانند يا با پدران خود به وطن خويش بازگردند. همه دختران بازگشتن به وطن را همراه پدران خود بر اقامت در آن منطقه ترجيح دادند جزء دختر قيس بن عاصم كه اقامت نزد اسير كننده را بر رفتن همراه پدر ترجيح داد، اين كار بد بر قيس گران آمد، از اين جهت عهد كرد از آن به بعد اگر داراى دختر شد، در همان دوران كوچكى به زندگى او خاتمه دهد، وى به دنبال اين جريان در طول عصر خود 17 دختر را زنده زنده به گور كرد و عمل او براى قبايل ديگر الگو گرديد.

از برخى تواريخ استفاده مى شود كه انگيزه آنان براى كشتن دختر احساس ‍ نفرت از دختر داشتن بود.

و اذا بشر احدهم بالاءنثى ظل وجهه مسودا و هو كظيم .

هنگامى كه يكى از آنان بشارت (تولد) دختر بدهد، چهره او تيره شده و خشم خود را فرو مى برد.

يتوارى من القوم من سوء ما بشر به اءيمسكه على هون اءم يدسه فى التراب الاساء ما يحكمون

از بدى بشارت از قوم خود پنهان مى شود و نمى داند كه آنها را به ذلت نگاه دارد يا در خاك پنهان سازد، چه بد است قضاوتى كه مى كنند.

انگيزه ديگر قتل فرزند اين بود كه نذر مى كردند كه اگر تعداد فرزندان به حد خاصى رسيد و يا حاجت بزرگ او برآورده گرديد يكى از فرزندان خود را در برابر بتان قربانى كنند و دو آيه زير اشاره به چنين انگيزه اى است :

قد خسروا الذين قتلوا اولادهم بغير علم .

براستى همه كسانى كه فرزندان خود را از بى خردى كشته اند زيانكار شدند.

و كذلك زين لكثير من المشركين قتل اولادهم شركائهم ليردوهم و ليلبسوا عليهم دينهم

شريكان عبادت (خدايان باطل )، كشتن فرزندان مشركان را براى آنان زيبا جلوه داد، تا آنان را هلاك سازند و دينشان را بر آنان وارونه نشان دهند. (3)

خوب ملاحظه مى كنيد كه وحشتناك ترين جنايات زير پوشش دروغين دفاع از ناموس و حفظ شرافت و حيثيت خانواده انجام مى گرفت و عاقبت اين بدعت زشت و ننگين مورد استقبال گروهى واقع شده و مساءله وئاد (زنده به گور كردن دختران ) يكى از رسوم جاهليت شد و همان است كه قرآن شديدا آن را محكوم ساخته و...

اين احتمال نيز وجود دارد كه توليد كننده بودن پسران و مصرف كننده بودن دختران ، در آن جوامع ، نيز به اين جنايت كمك كرده باشد، زيرا پسر براى آنها، سرمايه بزرگى محسوب مى شد كه در غارتگريها و نگهدارى شتران و مانند آن از وجودش استفاده مى كردند، در حالى كه دختران چنين نبودند.

از سوى ديگر وجود جنگها و نزاعهاى دائمى قبيلگى ميان آنها سبب فقدان سريع مردان و پسران جنگجو مى شد و طبعا تناسب تعادل ميان تعداد دختران و پسران بهم مى خورد، و تا آنجا وجود پسران عزيز شده بود كه تولد يك پسر، مايه مباهات بود و تولد يك دختر، مايه ناراحتى و رنج يك خانواده !.

اين امر تا آنجا رسيد كه به گفته بعضى از مفسران ، به محض اين كه حالت وضع حمل به زن دست مى داد شوهر، از خانه متوارى مى گشت ، مبادا دخترى براى او بياورد و او در خانه باشد! سپس اگر به او خبر مى دادند، مولود پسر است ، با خوشحالى و هيجان وصف ناپذيرى به خانه بازمى گشت ، اما واى اگر به او خبر مى دادند كه نوزاد دختر است آتش خشم و اندوه جان او را در بر مى گرفت .

داستان وئاد پر از حوادث بسيار دردناك و چندش آور است .

از جمله نقل كرده اند مردى خدمت پيامبر آمد، اسلام آورد، اسلامى راستين ، روزى خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رسيد و سوال كرد آيا اگر گناه بزرگى كرده باشم توبه من پذيرفته مى شود، فرمود: خداوند تواب و رحيم است ، عرض كرد اى رسول خدا! گناه من بسيار عظيم است ، فرمود: واى بر تو هر قدر گناه تو بزرگ باشد، عفو خدا از آن بزرگ تر است .

عرض كرد اكنون كه چنين مى گويى بدان : من در جاهليت به سفر دورى رفته بودم ، در حالى كه همسرم باردار بود، پس از چهار سال بازگشتم ، همسرم به استقبال من آمد، نگاه كردم دختركى در خانه ديدم ، پرسيدم دختر كيست ؟ گفت دختر يكى از همسايگان است !

من فكر كردم ساعتى بعد به خانه خود مى رود اما با تعجب ديدم نرفت ، غافل از اين كه او دختر من است و مادرش اين واقعيت را مكتوم مى دارد، مبادا به دست من كشته شود. سرانجام گفتم راستش را بگو اين دختر كيست ؟ گفت : به خاطر دارى هنگامى كه به سفر رفتى باردار بودم ، اين نتيجه همان حمل است و دختر تو است !.

آن شب را با كمال ناراحتى خوابيدم ، گاهى به خواب مى رفتم و گاهى بيدار مى شدم ، صبح نزديك شده بود، از بستر برخاستم و كنار بستر دخترك رفتم در كنار مادرش به خاك رفته بود، او را بيرون كشيدم و بيدارش كردم و گفتم همراه من به نخلستان بيا، او به دنبال من حركت مى كرد تا نزديك نخلستان رسيديم ، من شروع به كندن كردم و او به من كمك مى كرد كه خاك را بيرون آورم ، هنگامى كه حفره تمام شد من زير بغل او را گرفتم و در وسط حفره افكندم ..... در اين هنگام هر دو چشم پيامبر پر از اشك شد..... سپس دست چپم را به كتف او گذاشتم كه بيرون نيايد و با دست راست خاك بر او مى افشاندم ! و او پيوسته دست و پا مى زد و مظلومانه فرياد مى كشيد پدر جان ! چه با من مى كنى ؟ در اين هنگام ، مقدارى خاك بر روى ريش هاى من ريخت او دستش را دراز كرد و خاك را از صورت من پاك نمود، ولى من همچنان قساوتمندانه خاك بر روى او مى ريختم تا آخرين ناله هايش در زير قشر عظيمى از خاك محو شد!

در اين جا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه بسيار ناراحت و پريشان بود و اشك ها را از چشم پاك مى كرد، فرمود: اگر نه اين بود كه رحمت خدا بر غضبش پيشى گرفته ، لازم بود هر چه زودتر از تو انتقام بگيرد!

و نيز در حالات قيس بن عاصم كه از اشرف و رؤ سان قبيله بنى تميم در جاهليت بود و پس از ظهور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اسلام آورد مى خوانيم : روزى به خدمت پيامبر آمد تا بار گناه سنگينى را كه بر دوش ‍ مى كشد شايد سبك كند، عرض كرد در گذشته گروهى از پدران بر اثر جهل و بى خبرى دختران بى گناه خود را زنده به گور كردند، من نيز 12 دختر نصيبم شد كه همه آنها را به اين سرنوشت شوم مبتلا ساختم ! هنگامى كه سيزدهمين دخترم را همسرم مخفيانه به دنيا آورد چنين وانمود كرد كه نوزادش مرده به دنيا آمده ، اما در خفا آن را در نزد اقوام خود فرستاده بود موقتا فكرم از ناحيه اين نوزاد راحت شد. اما بعدا كه از ماجرا آگاه شدم او را با خود به نقطه اى بردم و به تضرع و التماس و گريه اعتنا نكرده و زنده به گورش ساختم ! پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از شنيدن اين ماجرا سخت ناراحت شد و در حالى كه اشك مى ريخت فرمود:

من لايرحم لايحرم

(كسى كه رحم نكند به او رحم نخواهد شد.)

سپس رو به سوى قيس كرد و گفت : روز بدى در پيش دارى ، قيس عرض ‍ كرد چه كنم تا بار گناهانم سبك شود؟ پيامبر فرمود: به تعداد دخترانى كه كشته اى بندگانى آزاد كن (شايد بار گناهانت سبك شود). (4)

صعصعه بن ناجيه جد شاعر معروف فرزدق كه از ياران پيامبر گرامى بود روزى به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم رسيده گفت اى پيامبر خدا من در دوران جاهليت عمل نيكى انجام داده ام شايد الان به دردم بخورد و آن اينكه :

من دو شتر گم كردم و براى پيدا كردن آنها رو به بيابان نهادم به خانه اى رسيدم كه ديدم بزرگ مردى در آستانه آن نشسته است از او سراغ شترانم را گرفتم ، وى گفت : چه علامتى داشتند؟ گفتم : علامت شتران داراى قبيله ميثم بن دارم بود گفت : هر دو نزد من است . در اين موقع پيرزنى از خانه بيرون آمد، آن مرد مهلت نداد كه پيرزن سخن بگويد، فورا گفت : همسرم چه آورده اگر پسر باشد نگاه مى دارم و ار دختر باشد زنده بگور مى كنم ، پيرزن گفت : دختر است ، در اين حالت به من رقت دست داد، خواستم اين دختر را از مرگ نجات دهم به او گفتم : اين دختر را به من مى فروشى ؟

وى در پاسخ گفت : آيا ننگ نيست كه انسان فرزند خود را بفروشد و هرگز ديده اى كه عرب دختر خود را بفروشد؟ گفتم : مى خواهم او را نجات دهم ، نمى خواهم او را بفروشم ، سرانجام من او را در برابر آن دو شتر گمشده و شتر ديگرى كه بر آن سوار بودم خريدم مشروط بر آن كه مرا با آن شتر به منزل برساند.

از آنگاه تا به حال من 280 دختر به اين قيمت خريده و از كشتن آنها جلوگيرى كرده ام . فرزدق در مدح خانواده خود به عمل جد خويش افتخار مى ورزد مى گويد:...

در عصر جاهلى نيك مردى پيدا مى شود كه با دادن مقدارى از اندوخته مالى خود جان كودكان بى گناه را بخرد آيا در جهان صنعت و تكنيك كه بشر به منابع بزرگ طبيعت دست يافته است از چنين مردانى خبرى نيست كه به جاى كشتن بچه هاى بى گناه پرورشگاههائى براى چنين نوزادان فراهم سازند كه هم شرف اين گونه از زنان مصون بماند و هم كودكان بى گناه از دست افراد آدم كش مصون گردند.(5)

شوهر دادن قبل از تولد

در جاهليت عرب مانند جاهليت غير عرب ، پدران خود را اختياردار مطلق دختران و خواهران و احيانا مادران خود مى دانستند و براى آنها در انتخاب شوهر، اراده و اختيارى قائل نبودند. تصميم گرفتن مطلق پدر يا برادر و در نبودن آنها حق مطلق عمو بود.

كار اين اختياردارى به آنجا كشيده بود كه پدران به خود حق مى دادند دخترانى را كه هنوز از مادر متولد نشده اند پيش پيش به عقد مرد ديگرى درآورند كه هر وقت متولد شد و بزرگ شد آن مرد حق داشته باشد آن دختر را براى خود ببرد.(6)

معاوضه دختران با خواهران

نكاح شغار يكى ديگر از مظاهر اختياردارى مطلق پدران نسبت به دختران بود.

نكاح شغار يعنى معاوضه كردن دختران . دو نفر كه دختر رسيده داشتند با يكديگر معاوضه مى كردند و به اين ترتيب كه هر يك از اين دو مهر آن ديگرى به شمار مى رفت و به پدر او تعلق مى گرفت ، اسلام اين رسم را نيز منسوخ كرد.(7)

رسوم جاهليت كه در اسلام منسوخ شد

قرآن كريم رسوم جاهليت را درباره مهر منسوخ كرد و آن را به حالت اولى و طبيعى آن برگردانيد.

در جاهليت پدران و مادران ، مهر را به عنوان حق الزحمه و شيربها حق خود مى دانستند.

در تفسير كشاف و غيره مى نويسند، هنگامى كه دخترى براى يكى از آنها متولد شد و ديگرى مى خواست به او تبريك بگويد مى گفت : هنيئالك الافجة يعنى اين مايه افزايش ثروت ، ترا گوارا باد. كنايه از اينكه بعدا اين دختر را شوهر مى دهى و مهر دريافت مى دارى .

در جاهليت ، پدران و در نبودن آنها برادران ، چون از طرفى براى خود حق ولايت و قيوميت قائل بودند و دختر را به اراده خودشان شوهر مى دادند نه به اراده خود او، و از طرف ديگر مهر دختر را متعلق به خود مى دانستند نه به دختر، دختران را معاوضه مى كردند. به اين نحو كه مردى به مرد ديگر مى گفت كه من دخترم يا خواهرم را به عقد تو درمى آورم كه در عوض دختر يا خواهر تو زن من باشد و او هم قبول مى كرد. به اين ترتيب هر يك از دو دختر مهر ديگرى به شمار مى رفت و به پدر يا برادر ديگرى تعلق مى گرفت ، اين نوع نكاح را نكاح شغار مى ناميدند.

اسلام اين رسم را منسوخ كرد، پيغمبر اكرم فرمود:

لا شغار فى الاسلام

يعنى در اسلام معاوضه دختر يا خواهر ممنوع است . (8)

فرزندكشى در عصر فضاء

متاءسفانه بشر عصر فضا كه خواهان آزادى سقط جنين است براى آزاد گذاردن زنان در مسائل نامشروع جنسى ، سقط جنين را قانونى اعلام مى كند و گروهى را بر جان و ناموس مردم و كودكان بى گناه مسلط مى سازد و عمل ناموجه خود را چنين توجيه مى كند كه چون عده اى از دختران و زنان بى شوهر، اغفال و باردار مى شوند، و در صورت باردار شدن آبروى خانواده ها بر باد مى رود بايد اين قبيل مادران كورتاژ شوند.

اين منطق جز اين نيست كه به خاطر حفظ آبروى گروهى از زنان هوسران ، مرتكب اين قتل نفس شويم كه از نظر قرآنى كشتن همه انسان ها است ، آنجا كه مى فرمايد:

و من قتل نفسا بغير او فساد فى الارض فكاءنما قتل الناس جميعا.

هر كس انسانى را بدون اين كه مرتكب قتل نفس و يا فساد در روى زمين گردد بكشد مثل اين است كه همه مردم را كشته است . (9)

با نهايت تاءسف اين مساءله با اشكال ديگرى در جاهليت قرون اخير نيز خودنمايى مى كند، در شكل آزادى سقط جنين كه به صورت قانونى در بسيارى از كشورها به اصطلاح متمدن رواج يافته اگر عرب جاهلى بعد از تولد نوزادان را مى كشت انسان هاى متمدن عصر ما آن را در شكم مادر مى كشند!

قابل توجه اين كه قرآن مجيد به قدرى اين مساءله را زشت و منفور شمرده ، و با آن برخورد قاطع كرده است كه حتى رسيدگى به اين موضوع را مقدم بر مسئله نشر نامه هاى اعمال در قيامت و دادخواهى در مسائل ديگر مى شمارد، و اين نهايت اهتمام اسلام را به خون انسان ها و مخصوصا انسان هاى بيگناه ، همچنين ارزش جنس زن را از ديدگاه اسلام نشان مى دهد.

نكته ديگرى كه توجه آن در اينجا لازم است اين كه قرآن نمى گويد از قاتلين سؤ ال كنيد، بلكه مى گويد از اين كودكان معصوم سؤ ال مى شود كه گناهشان چه بوده است كه چنين بى رحمانه كشته شدند؟ گوئى قاتلين ارزش ‍ بازپرسى را هم ندارند، بعلاوه شهادت و گواهى اين مقتولين به تنهائى كافى است . (10)

به همان نسبت كه انسان به اين خداوند بزرگ و عزيز و حكيم نزديك مى شود، شعاع نيرومندى از صفات عاليش ، از علم و قدرت و حكمتش ، در جان او پرتو افكن مى گردد، و از خرافات و زشتكاريها و بدعتهاى شوم فاصله مى گيرد، اما هر قدر از او دور مى گردد، به همان نسبت در ظلمات جهل و ضعف و زبونى و عادت زشت و شوم گرفتار مى شود.

فراموش كردن خدا و همچنين فراموش كردن دادگاه عدل او انگيزه همه پستيها و انحراف ها و خرافات است و يادآورى اين دو اصل منبع اصلى احساس مسئوليت و مبارزه با جهل و خرافات و عامل توانائى و دانائى است . (11)

مقام و حرمت دختران در اسلام

براى شناختن كامل مقام و منزلت زن در اسلام ، بايد مقام و حرمت دختران را در قرآن مجيد و اخبار پيامبر اكرم و اوصياء بر حق او به دقت بررسى كرد، زيرا نقطه شروع اين مطلب از آنجاست .

آل عمران 36 پس آنگاه كه او را زائيده (با حالت شرمندگى ) گفت ، پروردگارا من او را مؤ نث زائيدم (دختر كه براى خدمت در بيت المقدس ‍ مناسب نيست ) و خداوند داناتر است به آنچه زائيد (و گفت ) نر مانند باده نيست (برتر از ماده نيست ) و بدرستيكه من او را مريم ناميدم ، و من او و ذريه او را از وسوسه شيطان رانده شده به تو پناه دارم .

و الله اعلم بما وضعت جمله معترضه اى است از قول خداوند كه خداوند داناتر است كه چه زائيده ، اما قول همسر عمران همچون اعتذارى بود، كه دختر، شايسته اداى نذر او نيست .

حال ببينيم در قبل اين معذرت و شرمندگى ، خداوند متعال چه اراده فرموده : ...

پروردگارا، وى را (مريم را) براى آن نذر قبول كرد، قبول نكوئى (مانند آن كه اگر پسر بود و بلكه بهتر) و زكريا او را در كفالت خود گرفت ، هر وقت زكريا در محراب بر او وارد مى شد، رزقى آماده در پيش او مى ديد، گفت اى مريم از كجا براى تو آمده ، مريم گفت از نزد خداوند به درستى كه خداوند روزى مى دهد هر كه را بخواهد بى حساب .

طرز بيان در رفع سرشكستگى و شرمندگى همسر عمران از دختر زائيدن و ترميم آن با قبول بهتر از آنچه او فكر كرده بود، قابل اعجاب است ، تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .

حسين سعيد لخمى گفت : براى يكى از ياران ما دخترى متولد شد، نزد امام صادق عليه السلام رفت ، امام او را ناراضى ديد. فرمودش اگر خداوند به تو پيغام دهد كه دوست دارى من براى تو اختيار كنم يا تو خود اختيار كنى چه خواهى گفت ؟ گفت مى گويم خدايا تو براى من اختيار كن ، امام فرمود او براى او دخترى اختيار فرموده آنگاه امام فرمود: غلامى را كه همسفر موسى (خضر) كشت كه در قرآن فرموده :...

يعنى پس اراده كرديم كه پروردگارشان پدر و مادر را عوض بدهد ايشان را (از آن غلام مقتول ) بهترى از حيث نسل او و از حيث رحم و پيوستگى .

آنگاه امام فرموده : به عوض آن غلام خداوند دخترى به ايشان عطا فرمود كه از نسل او هفتاد پيغمبر به دنيا آمد.

پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

دختران مهربانى كنندگانند، كمك رسانندگانند، انس گيرندگانند، بركت دهندگانند، شستشو دهندگانند و در تجربه زندگى صدق فرموده پيامبر اكرم آشكار مى شود.

مردى نزد پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بود. وى را خبر كردند زنش ‍ دخترى زائيده رنگش دگرگون شد، پيامبر فرمود ترا چه مى شود، گفت : خير است فرمودش بگو، گفت وقتى آمدم زنم درد زائيدن داشت ، اكنون خبر يافتم دخترى زائيده ، پيامبر فرمود: زمين بارش را مى كشد، آسمان سايه اش ‍ مى دهد، خداوند روزيش مى رساند، گلى است كه آن را مى بوئى .

سپس رو به اصحاب كرد و فرمود:

كسى كه دخترى ندارد مصيبت زده است ، آنكه دو دختر دارد به فريادش ‍ رسد، آنكه سه تا دختر دارد جهاد كردن و هر مكروهى از دوشش مى افتد، و آنكه چهار دختر اى بندگان خدا ياريش كنيد، اى بندگان خدا به او وام دهيد، اى بندگان خدا بر او رحم كنيد.

معلوم است كه اين همه استرحام براى دختر داران در اثر رفتار غلط، ظالمانه با دختران و بى احترامى به ايشان است و گرنه آيه مباركه و صد روايت ، مشعر بر مقام و حرمت دختران است .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

خداوند بر زنان بيشتر از مردان مهربان است . هيچ مردى نيست كه يكى از زنان محارم خود را شاد كند، مگر آنكه خداوند در روز قيامت دشواريش را آسان سازد.

امام صادق عليه السلام به جارود فرمود: شنيده ام خدا به تو دخترى داده و تو ناراضى هستى ، چه بدى براى تو دارد گلى است كه آن را مى بوئى روزيش يادگيرى است ، هر آينه پيامبر اكرم پدر دختران بود.

امام صادق عليه السلام فرمود پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده : كسى كه سه دختر يا سه خواهر را نان دهد، بهشت بر او واجب است ، گفتند يا رسول الله اگر دو تا بودند، فرمود اگر هم دو تا بودند گفتند يا رسول الله اگر يكى بود چطور، فرمود، اگر هم يكى بود.

جمره دختر عبدالله يربوعيه گفت : پدرم مرا نزد پيغمبر برد و گفت : براى او دعا كن و بركت ده ، پيامبر مرا در دامن خود نشاند و دست بر سر من گذارد، و دعا نمود و بركت داد.

امام صادق عليه السلام به يكى از اصحابش فرمود: اين ازدواج تو چگونه بود؟ گفت هيچ خبرى براى مردان پيش زنان نيست ، مگر آنكه در اين همسر ديدم ، اما وى با من خيانت كرد، امام پرسيد چه خيانتى ؟ گفت : دخترى زائيده ، امام فرمود از اين رو بدت آمد؟ بدرستيكه خداوند عزوجل فرمود:

آباؤ كم و...

يعنى پدران شما، و فرزندان شما و نمى دانيد سود كداميك از ايشان براى شما نزديكتر است ، مقصود آنكه شما نمى دانيد شايد سود دختر از پسر بيشتر باشد، در اين صورت نارضامندى از دختر بيجاست .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

هر گاه كسى دخترى داشته باشد و او را نيكو تربيت كند و نيكو غذا دهد و از نعمت هاى خدا داده اش بر او فراوان نثار كند، براى او چون (لشكريان ) ميمنه و ميسره در برابر آتش خواهد بود، تا او را به بهشت برساند.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

هر كسى دخترى دارد، خداوند آماده كمك به او و يارى كردن او، و بركت دادن او، و آمرزيدن اوست .

امام صادق عليه السلام فرمود:

از خداوند، پروا نكنيد، درباره دو ناتوان يتيمان و زنان .

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:

هر كسى دو دختر براى او زائيده شود به ايشان نيكويى كنند مادامى كه با ايشان مصاحب است و ايشان با او مصاحب اند خداوند او را به بهشت داخل مى كند.(12)

نقش اسلام در احياى ارزش مقام دختر

... اسلام ظهور كرد و با اين خرافه در ابعاد مختلفش سرسختانه جنگيد، مخصوصا تولد دختر را كه ننگ مى دانستند در احاديث اسلامى به عنوان گشوده شدن ناودانى از رحمت خدا به خانواده معرفى كرد.

و خود پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آنقدر به دخترش بانوى اسلام فاطمه الزهرا عليهاالسلام احترام مى گذاشت كه مردم تعجب مى كردند، با تمام مقامى كه داشت ، دست دخترش را مى بوسيد، و هنگام مراجعت از سفر نخستين كسى را كه ديدار مى كرد، دخترش فاطمه بود، و به عكس ‍ هنگامى كه مى خواست سفر برود آخرين خانه اى را كه خداحافظى مى كرد، باز خانه فاطمه عليهاالسلام بود.

در حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم كه فرمود:

نعم الولد البنات ، ملطفات ، مجهزات ، مونسات مفليات

چه فرزندى خوب است دختر! هم پر محبت است و هم كمك كار، هم مونس است و هم پاك و پاك كننده .

در حديث ديگرى از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مى خوانيم :

من دخل السوق فاشترى تحفة فحملها الى عاليه كان كحامل الصدقة الى قوم محاويج و ليبدء بالاناث قبل الذكور، فانه من فرح ابنته فكانما اعتق رقبة من ولد اسماعيل .

كسى كه بازار مى رود و تحفه اى براى خانواده خود مى خرد همچون كسى است كه مى خواهد به نيازمندانى كمك كند (همان پاداش را دارد) و هنگامى كه مى خواهد تحفه اى را تقسيم كند نخست بايد به دختر و بعد به پسران بدهد، چرا كه دخترش را شاد و مسرور كند چنان است كه گويى كسى از فرزندان اسماعيل عليه السلام را آزاد كرده باشد. (13)

دختر را مى فروختند، با شتر و گوسفند تعويض مى كردند، زنده به گور مى نمودند و... اسلام آمد و سوره نساء به آن بزرگى آورد و رجال هر چه منتظر ماندند سوره رجال نيامد، زن و مرد را در آغاز خلقت با يكديگر و با يك خطاب و در يك كلمه آورد و براى هميشه نام هر دو را در يك كلمه والدين ذكر فرمود و هر روز نبى خاتم دست دخترش را بوسيد و... يعنى هيچ جاى اسلام به كمتر بودن زن اشاره اى نشده است بلكه بالصراحه بعضى مردان را افضل و برخى زنان را افضل معرفى مى فرمايد و در مذهب شيعه عصمت براى زن نيز كه دختر رسول الله باشد اصلى مسلم است كه زن هم مى تواند در موضعى باشد كه گناه و آلودگى به آن سرايت نكند و... (14)

فصل دوم : نقش خانواده و دختران

تقدس خانه

از قرآن و روايات اهل بيت استفاده مى كنيم آن خانه اى كه در آن خانه الفت باشد، در آن خانه اى كه خدمت به يكديگر باشد، در آن خانه اى كه نماز و روزه و ياد خدا باشد، در آن خانه اى كه قرآن و دعا و راز و نياز با خدا باشد اين خانه در نزد خدا با عظمت است و پروردگار عالم خواسته است كه اين گونه خانه ها با عظمت باشد، با بركت باشد، براى اهل آسمانها بدرخشد، نظير ستاره كه براى ما درخشندگى دارد و به عكس از قرآن و روايات اهل بيت استفاده مى كنيم كه آن خانه هايى كه در آن خانه ها عداوت باشد، ناسازگارى باشد، در آن خانه ها نماز، قرآن ، دعا نباشد، در آن خانه هايى كه گناه باشد اين خانه تاريك است ، اين خانه ها مبارك نيست و شياطين در آنها رفت و رشد دارند و مورد نفرت ملائكه اند، قرآن مى فرمايد:

فى بيوت اذن الله ترفع و يذكر فيها اسمه . (15)

در خانه هايى كه خدا رخصت داده كه آنجا رفعت يابد و در آنجا ذكر نام خدا شود.

مى فرمايد: يك نوع خانه هايى هستند كه خداوند خواسته است باعظمت باشند مثل اينكه يك كسى اين خانه ها را گرفته و از نظر معنوى بالا مى رود و مى فرمايد: اين خانه ها آن خانه هائى است كه در آنها ياد خدا مى شود، تسبيح خدا مى شود، اين خانه ها آن خانه هايى است كه افراد آن به ياد خدا هستند و اقامه نماز و ايتاء زكات مى كنند. خانه هايى كه در نزد خدا عظمت دارند، خانه هايى كه در عالم ملكوت و در نزد ملائك عظمت دارند، آن خانه هايى هستند كه در آنها نماز مى خوانند، زكات مى دهند، خداترسها در آنها زندگى مى كنند يعنى گناه در آنها نيست .

خانه اى كه در آن گناه باشد، خانه اى كه در آن اختلاف باشد استعدادكش ‍ است ، نشاطكش است ، بچه را بى استعداد مى كند، بچه را بى نشاط مى كند و... .(16)

خانواده مركز عواطف

خانواده مركز عشق و عواطف است ، محبت ها، دوستى ها، صلحها، آشتى ها همه گاه از خانه منشاء مى گيرند و در ايجاد اين عاطفه و دوستى نقش اساسى دارند والدين هستند كه مى توانند كانون خانواده را مركز پر از صفا و روشنائى كرده و يا به جهنمى سوزان مبدلش سازند. دل فرزندان دختر در گرو عشق و صميميت آنهاست . (17)

خانواده ، همچون كارگاهى است كه در آن خوبيهاى اصيل انسانى از محبت ، راءفت ، رقت ،، رعايت ، تعاون ، تضامن ، تجاوب ، عفو، اغماض ، ايثار و ديگر صفات انسانى هم مى رويد و هم نمو مى كند و اين همه صفات كه از نيازمنديهاى مبرم يك جامعه اصيل و مرفه انسانى است ، در آنجا نضج مى گيرد، نموى كه طبيعى و خالص است و از تشردهاى بى اثر و خشك قانونى بى نياز است . (18)

يكى از افتخارات بزرگ آئين مقدس اسلامى ، توجه خالص و تاءكيد فراوان در مورد نظام خانواده است .

جامعه يك مجموعه است متشكل از افراد كه طبق قوانين خاصى با هم زندگى مى كنند، اگر افراد آن جامعه ، داراى استعدادهاى خوب و سپس ‍ اخلاق و روحيات عالى باشند، آن جامعه نيز موفق خواهد بود.

خانواده پايه اصلى سعادت هر فرد در جامعه محسوب مى شود، به طورى كه اگر افراد خانواده بتوانند با روابطى شايسته و مناسب ، روح و جسم يكديگر را آرامش بخشند و زمينه شكوفا شدن صفات و استعدادهاى درونى را آماده كنند، جامعه اى موفق به وجود خواهد آمد.

محيط سالم خانواده ، فضاى بسيار مناسبى است براى شكوفا شدن استعدادهاى فكرى و روحى و جسمى فرزندان ، تا بتوانند، به سعادت خود و اجتماع كمك كنند.