الفباى زندگى
( آشنايى با اصول و عوامل تحكيم خانواده )

جواد محدثى

- ۱ -


پيشگفتار

بسم الله الرحمن الرحيم

كيست كه نخواهد زندگى سعادتمندانه داشته باشد؟

كاميابى و سعادت ، گمشده و مطلوب همگان است ، ليكن اينكه كاميابى به چيست و سعادت در چيست و چگونه به دست مى آيد، سؤ الى است كه ذهن بسيارى را به خود مشغول ساخته است .

اگر زندگى ، برخوردار از صلح و صفا، محبت و احترام ، قدر شناسى و همكارى ، حق شناسى و مراعات حقوق و ادب و آداب شايسته باشد، براى افراد، بهشتى دوست داشتنى پديد مى آورد. اما اگر زندگيها از روح تفاهم و معرفت و وفا تهى باشد و نزاع و كشمكش و كينه و كدورت و خود خواهى و خود محورى بر آن سايه افكند، جهنمى بيش نخواهد بود، فرساينده روح و شكنجه گر وجدان !

تا مى توان زندگى را به بهشتى مطلوب تبديل كرد، چرا زيستن در جهنمى سوزان ؟ و تا مى توان با همدلى و صفا و معنويت ، زندگى مشترك را آراست ، چرا اختلاف و درگيرى و جدايى ؟

در سايه زندگى مشترك زن و شوهر، فرزندان به دنيا مى آيند، بزرگ مى شوند و آداب اجتماعى مى آموزند. روح و جان و فكر كودكان هم در همين كانون شكل مى گيرد. تربيت فرزندان شايسته و با شخصيت و مفيد به حال جامعه ، آبرو بخش والدين و زينت بخش ‍ زندگى است . بر عكس ، بى توجهى به تربيت فرزند، نسلى فاسد، بى هويت و مردم آزار پديد مى آورد كه مايه رنج روحى و بى آبرويى پدر و مادر و عامل انحطاط جامعه مى شود. باز خواست خداوند در قيامت نسبت به اين سهل انگارى در تاديب هم به جاى خود.

كانون خانواده ، هم مى تواند مهد انسان سازى باشد، هم مى تواند كانون بحران گردد؛ تا رفتار و منش والدين و اهتمامشان به مسائل مهم و حياتى زندگى چقدر باشد و با بزرگ و كوچك و افراد خانواده و فاميل چگونه برخوردى داشته باشند.

درسهاى زندگى را چه زمان بايد آموخت ؟

بسيارى پس از سپرى شدن عمر و در سن پيرى ، با تجربه هاى تلخ و شيرين يك عمر، در مى يابند، كه چگونه بايد زيست و چگونه بايد معاشرت كرد و چگونه بايد فرزند تربيت كرد و تدبير امور زندگى را بر چه پايه اى بايد استوار ساخت ، ولى ... ديگر فرصت زيستن و مجال به كار بستن تجربه ها نيست .

اگر تجربه ها را در آغاز زندگى داشته باشيم ، حياتى پربارتر و سعادتمندانه تر خواهيم داشت .

اصول اوليه زندگى برين چيست و الفباى حيات برتر و زندگى مشترك و معاشرت شايسته كدام است ؟ و روش مردم دوستانه و خدا پسندانه چيست ؟

آنچه در اين مختصر مى خوانيد، چيزى جز الفباى اوليه زندگى سعادتمندانه نيست . به يقين در متون و منابع و كتب مفصل تر، رهنمودهاى فراوانى با الهام از مكتب وحى و تعاليم قرآن و عترت آمده است كه مى سزد آنها را بياموزيم و به كار بنديم .

اميد است الفباى زندگى كه نخست در سال 79 طى ده شماره در مجله پيام زن منتشر شد، راهگشاى كامياب زيستن براى همگان ، بويژه زوجهاى جوان باشد كه در آغاز راهند و فراز و نشيبهاى زندگى در پيش است و آشنايى با آيين بهزيستى و مردم جوشى و سلامت خانواده ، ضرورى تر.

قم - جواد محدثى فروردين 80

نهاد خانواده و سازندگيهاى ازدواج

نهاد خانواده

انسانها، گر چه واحدهاى جدا از هم اند، اما عوامل مختلفى از اين آحاد، مجموعه پديد مى آورد و آنان را به شكلهاى مختلفى با هم و مرتبط با يكديگر مى سازد.

خانواده ، يكى از اين گونه مجموعه هاست و از مقدس ترين نهادهاى اجتماعى و پيوند دهنده افراد به شمار مى آيد.

آنچه افراد را وادار مى سازد كه با هم زندگى مشترك و جمعى داشته باشند و در واقع ، زير ساخت پديد آمدن اين گونه نهادها نياز متقابل آنان است ، چه در مسايل فكرى و حل مشكلات اجتماعى خود، چه در مسايل و زمينه هاى اقتصادى و اشتغال و معيشت ، و چه از نظر روحى و عاطفى و غريزى .

بنيان نهادن نهاد خانواده هم تامين كننده نيازهاى روحى و عاطفى انسانهاست ، هم روحيه تعاون و ايثار را زنده و تقويت مى كند و زمينه ساز بروز استعدادهاى انسان مى گردد. رمز و راز تاكيد شديد اسلام بر ازدواج نيز در همين نكته نهفته است ، زيرا با اين برنامه ، انسانها حياتى فطرى تر و رو به كمال ترى مى يابند. در بيان نورانى حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) ازدواج به عنوان محبوب ترين بنياد نزد خداوند به شمار آمده است :

ما بنى بناء فى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج (1).

در حديث ديگرى از آن حضرت ، ازدواج به عنوان آبادى يك خانواده ، و در مقابل آن ، طلاق به عنوان ويران شدن يك خانه با جدايى بيان گشته است . در اين حديث ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ضمن تاكيد و تشويق بر ازدواج و عهده دارى زندگى و مخارج يك زن ، مى فرمايد: در اسلام ، هيچ چيز نزد خداوند محبوب تر از خانه اى كه با ازدواج ، آباد مى شود، نيست . در مقابل ، هيچ چيز نزد پروردگار، نكوهيده تر از آن نيست كه خانه اى در اسلام ، به وسيله ، ويران گردد:

ما من شى ء احب الى الله عزوجل من بيت يعمر فى الاسلام بالنكاح ، و ما من شى ء ابغض الى الله عزوجل من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة يعنى الطلاق (2).

البته مهمتر از اصل اين نهاد و تشكيل خانواده ، انگيزه اى است كه دو انسان را در سايه ازدواج ، به هم پيوند مى دهد و زندگى مشترك آغاز مى شود. نهاد خانواده با آنكه مقدس و معنى بخش زندگى و آرامش بخش روح و سالم كننده اخلاق و نگهدارنده دين و تامين كننده خلا روحى است ، اما اگر غفلت شود، يا انگيزه هاى ناسالم و غير متعالى در آغاز كار وجود داشته باشد، يا توان مديريت نسبت به اين نهاد، ضعيف باشد، يا بنابر تفاهم و همدلى دو روح و دو فرد و گذشتن از برخى خودخواهيها نباشد، ممكن است اين كانون يا از هم بپاشد و اين بنا دچار زلزله اختلافات و تنشهاى ويرانگر شود، يا پيوسته بحرانى و رنج آفرين باشد.

از كشش ، تا تنش

از مظاهر رحمت و حكمت الهى ، به وديعت نهادن ميل و جذبه در زن و مرد، نسبت به يكديگر است . اين جذب كردن و جذب شدن ، شيرازه اين نهاد را مستحكم مى سازد و افراد پراكنده را به صورت مجموعه در مى آورد. در ازدواج نيز، شكل خاصى از اين جذب و انجذاب ميان دو جنس مخالف وجود دارد كه در نتيجه آن ، وقتى رابطه زناشويى و ازدواج پديد مى آيد، آن دو روح تشنه و مضطرب و ناآرام ، به ثبات و سكون و آرامش مى رسند.

زوجيت عمومى كه در همه پديده ها وجود دارد و عامل حركت ، نشو و نما و بقا و تزايد و رشد است ، در قرآن كريم نيز مورد اشاره است :

(و خلقناكم ازواجا)،(3) ما شما را جفت جفت آفريديم . در جاى ديگر به نكته آرامش و سكون و مودت ميان دو همسر اشاره شده است كه از نشانه هاى قدرت و حكمت پروردگار است :

و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودة و رحمة (4)؛

از نشانه هاى خداست اينكه براى شما از خودتان جفتها و همسرانى آفريد، تا در كنار آنها آرامش يابيد و ميان شما دوستى و رحمت قرار داد.

هسته اوليه اين كانون مودت ، انس و رحمت و آرامش ، زن و مرد است و آنچه اين آثار را به بار مى آورد، انگيزه و هدف از ازدواج است . دختر و پسرى كه تصميم مى گيرند براى پى نهادن يك زندگى مشترك ، دست در دست هم و دل در گرو عشق يكديگر بگذارند، بايد خرد ورزى ، آينده نگرى ، حيات عقلانى ، مسؤ وليت پذيرى ، تعاون و همدلى را از ياد نبرند، كه اينها عوامل قوام و استحكام بناى خانواده است .

گر چه به لطف خدا، پس از ازدواج و تحقق علقه همسرى ، ميان زوجين مودت و رحمت ايجاد مى شود و دو انسان غريبه و ناآشنا، چنان به يكديگر دلبسته و وابسته مى شوند كه گويا ساليان دراز، با هم بوده و زيسته اند، ولى عوامل تفرقه آور و جدائى آفرين هم بسيار است و شيطان و اخلاق شيطانى انسان ، گاهى آتش افروزى مى كند و آرامش را از خانه و خانواده مى گيرد

و آن كشش اوليه ، به تنش و رويارويى و تخاصم و تفرقه مى انجامد.

اگر هشيارى ، متانت و تدبير نباشد، همين كانون محبت و گرمى ، به كانون بحران و مركز فتنه و پايگاه نزاع و كشمكش تبديل مى شود و آفات و پيامدهاى آن ، چه بر تداوم زندگى مشترك ، چه بر انسانى بودن رابطه زوجين و چه بر اخلاق و روح فرزندان خانواده ، آثار تلخ و سوء بسيارى بر جاى مى گذارد كه به اين آسانى هم زدوده نمى شود. وقتى شيطان ، جاى پايى براى خود در اين كانون رافت و همدلى باز كرد، زوجين به جاى آنكه مكمل وجود هم و سايه امن و آرام يكديگر و پناه هم باشند، از هم تنافر و گريز پيدا مى كنند. بر اساس همين حساسيت و به لحاظ زمينه هاى بحران در اين كانون ، بايد به نهاد خانواده به چشمى ديگر نگريست و زندگى مشترك را بر پايه هاى عقل و شرع بنا نهاد، تا اين نهاد، ديرپا و مستحكم شكل بگيرد و دوام يابد و شادابى و نشاط و اميد، رنگ زيباى اين نهاد مقدس گردد.

زندگى ، تلاشى براى روياندن بذر وجود و شكوفاندن غنچه فطرت در مزرعه حيات است .

آرامش روح ، در زندگى آميخته به معنويت و خداجويى است .

زندگى هشياران ، انديشه درباره سرمايه و سود ماندگار و نتيجه اخروى است ، سرمايه شان اميد و ايمان و سودشان آرامش روح و روان است .

زندگى غافلان به دو بخش تقسيم مى شود: نيمه اول به اميد نيمه دوم ، نيمه دوم به حسرت نيمه اول !

آيا حيف نيست كه زندگى بگذرد، بى آنكه به بلوغ انسانى برسيم ؟

كسى كه به سؤ الهاى مهمى همچون : كيستم ؟ كجايم ؟ از كجا آمده ام ؟ به كجا مى روم ؟ سرانجامم چه خواهد شد؟ و ... نينديشد و پاسخى روشن براى آن نيابد، نابالغ است ، هر چند هفتاد سال عمر كرده باشد!

چه قدر از عمرمان پايگاه خداست ؟

و چه قدر از آن چراگاه شيطان ؟ ...

سازندگيهاى ازدواج

وقتى نهادى مانند خانواده قداست يافت ، كمك به پى ريزى آن نيز مقدس خواهد بود، چه از سوى خود دختر و پسر باشد، كه حاضر شوند دوش خود را زير بار مسؤ وليت خانواده قرار دهند، چه از سوى پدر و مادر باشد، و چه از سوى بستگان ، آشنايان و نيكوكارانى كه به هر نحوى در شكل گيرى يك زندگى مشترك و بر پايى اين خيمه عفاف و ايجاد تسهيلات آن بكوشند و همكارى كنند. تاءثيرات مثبت ازدواج را مى توان اين گونه برشمرد:

1- آرامش : ازدواج ، مايه آرامش فكرى و روحى جوان و احساس شخصيت و اعتماد به نفس مى شود و او را از بى عارى و بيكارى و بى برنامگى و نااميدى مى رهاند و جلوى برخى گناهان را مى گيرد و موجب صيانت روحى و اخلاقى جوان مى شود. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) نيز فرموده است :

من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق الله فى النصف الباقى (5)؛

هر كس ازدواج كند، نيمى از دين خود را نگه داشته است ، پس در نيمه باقى مانده ، از خداوند پروا كند و تقوا بورزد.

وقتى اصل ازدواج تا اين حد مهم ، كارساز، گناه سوز، مصلحت آفرين و مفسده زداست ، كمك به آن نيز اهميت مى يابد و براى پدر و مادر، تلاش در اين راه و فراهم كردن مقدمات و زمينه آن ، يك تكليف محسوب مى شود و زدودن موانع و برطرف كردن دشواريهاى ازدواج ، و ترويج آسان سازى ازدواج و آسان گيرى در اين زمينه به عنوان يك فرهنگ عمومى ، وظيفه به شمار مى آيد.

2- احساس مسؤ وليت : كسى كه ازدواج نكرده است ، خود را آزاد حس مى كند و مسؤ ول نمى شناسد. در نتيجه ، استعدادها و خلاقيتهاى انسانى او هم بروز نمى كند. اما با ازدواج ، بار اداره زندگى را بر دوش مى كشد. اين تعهد و احساس مسؤ وليت ، سازنده است . كلا هر نوع مسؤ وليت پذيرى ، انسان را به تلاش و آشكار ساختن استعداد و توانايى خويش وا مى دارد.

3- برنامه ريزى : از سوى ديگر، حسابگرى ، نظم ، برنامه ريزى و به تعبير روايات ، تقدير معيشت لازمه به دوش كشيدن تعهد اداره يك زندگى مشترك و تاءمين همسر و فرزندان و تربيت شايسته اولاد است .

از آنجا كه تربيت نسلى با ايمان ، مؤ دب ، سالم و موفق ، براى خود انسان نيز مايه آبرو و حيثيت اجتماعى است ، اين رسالت سنگين نيز به نوع ديگرى تواناييهاى شخص را به مرحله ظهور و بروز مى رساند.

4- حق شناسى : ازدواج ، سبب مى شود كه حقوق متقابل ميان دو انسان پديد آيد. اين نوعى سازنده است . ارتباطهاى خانوادگى و پيوندهاى فاميلى ، دامنه اين حقوق و وظايف اخلاقى و اجتماعى را گسترده تر مى سازد و سامان بخش روابط انسانى مى گردد.

5- تلاش معاش : ايجاد بستر مناسب و انگيزه قوى تر براى تاءمين معاش و در آمد، از آثار مثبت ديگر ازدواج است . گرچه نبايد بى حساب و بدون سنجش دست به ازدواج زد و لازم است كه شرايط اقتصادى و تواناييهاى مالى هم لحاظ شود، ولى وعده خداوند نيز نبايد فراموش كرد كه قول داده است تنگدستى را به غنا تبديل كند و جايى براى بيم از فقر باقى نگذارد. پس ايجاد روحيه توكل و اعتماد به لطف الهى ، بعد مثبت ديگرى از تشكيل خانواده است . خداوند متعال ، ضمن دستور به ازدواج با دختران و جوانان شايسته و صالح و كنيزهاى مناسب همسرى مى فرمايد:

ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم (6)؛

چنانچه تنگدست و فقير باشند، خداوند آنان را از فضل خويش بى نياز و توانگر مى سازد، خداوند وسعت بخش و داناست .

از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت است كه فرمود:

من ترك التزويج مخافه العيلة (الفقر) فقد ساء ظنه بالله عزوجل ان الله عزوجل يقول : ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله (7)؛

كسى كه از بيم فقر و تنگدستى ازدواج نكند، به خداوند بدگمان شده است ، خدايى كه فرمايد: اگر فقير باشند، خدا از فضل خويش ‍ آنان را بى نياز و غنى مى سازد.

اينكه ازدواج ، مايه رونق وضع اقتصادى زندگى مى شود، هم لطف و نظر الهى را مى سازند كه رزاق است و به تناسب نياز معيشتى ، رزق را هم افزايش مى دهد، هم تلاش توليدى و اقتصادى و معيشتى ، رزق را هم افزايش مى دهد، هم تلاش توليدى و اقتصادى و معيشتى انسان مى افزايد، چون به هر حال براى تاءمين زندگى بايد بيشتر كار كند. از اين رو در حديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) توصيه شده كه ازدواج كنيد، زيرا كه براى شما روزى آورتر است .:

اتخذوا الاهل فانه ارزق لكم .(8)

كمك به ازدواج جوانان و تشكيل خانواده ، كمك به ساختن شدن انسانهاى مسؤ وليت پذير، مدير و صالح است و يكى از راه هاى عمده و موفق مبارزه با گناه در جامعه ، تسهيل ازدواج است .

اين ، هم تكليف والدين و افراد خير و توانمند را سنگين مى سازد، هم روشنگر راهى براى آنانى است كه در انديشه صلاح و سلامت قشر جوان جامعه اند، هم وظيفه خود جوانان را در اين زمينه روشن مى كند. با تقويت و ترويج و تسهيل اين سنت نبوى ، بهتر مى توان با منكرات مقابله كرد و سدى در برابر هجوم فساد فرهنگى بيگانه پديد آورد.

سلامت خانواده

از نهاد خانواده و مقدس بودن تشكيل آن و كمك به برپايى اين خيمه عفاف گفتيم ، و از اينكه قانون زوجيت عمومى و كشش متقابل ، به برپايى اين خيمه كمك مى كند و اگر تدبير نباشد، اين كشش به تنش مى انجامد. ازدواج ، سازنده و رشد دهنده است و روح تعاون و احساس مسؤ وليت را بر مى انگيزد و وعده الهى هم به توسعه رزق براى اقدام كنندگان به ازدواج ، اين سنت نبوى است .

معيار گرايى

چنين نيست كه هر كس ازدواج كرد، سعادتمند شود. چنين هم نيست كه هر كس همسرى برگزيند، مى تواند او را به سعادت و خوشبختى برساند. دليل آن هم وجود آتشهاى اختلاف و زبانه هاى كينه و كدورت در خانواده هاى بسيارى است كه گاهى هم پايشان به شكايت و دادگاه و پرونده و ... كشيده مى شود.

مهمتر از تشكيل خانواده ، داشتن خانواده اى سالم ، استوار، پاك و عاطفى و داشتن همسرى همدل و همزبان و همراه و همدرد است . خانواده هايى كه پس از تشكيل ، خيلى زود از هم مى پاشد و طوفان اختلاف ، ريشه آن را لرزانده و سقف آن را فرو مى ريزد، يا از همان آغاز، ميان زن و شوهر و اقوام و بستگان دو طرف ، مساله بوده است ، يا در اثر لجاجتها، خودخواهيها، نبودن روحيه گذشت و ايثار و ناديده گرفتن خطاهاى كوچك و ضعفهاى ناچيز، مسايلى بروز مى كند و رفته رفته بزرگ مى شود و مشكلات ، عرصه را بر زندگى تنگ مى سازد. اگر از آغاز، بناى ازدواج ، سالم نهاده شده باشد، اين گونه بحرانها يا هرگز يا دير به سراغ خانه مى آيد.

هسته اوليه يك خانواده سالم و مطلوب ، از همان آغاز ازدواج ، از هنگام خواستگارى و وصلت با خانواده ديگر شكل مى گيرد و ريشه آن ، شناختن و داشتن معيارهاى مكتبى در انتخاب همسر است .

همسر ايده آل كيست ؟ خصوصيات يك زن يا شوهر خوب كدام است و با كدام معيار بايد سراغ انتخاب شريك رفت ، يا به درخواست يك خواستگار براى ازدواج ، آرى گفت ؟ و اين آرى گفتن ، كه گاهى بلكه اغلب ، يك زندگى مادام العمر را بر دوش انسان مى گذارد، بايد با در نظر گرفته چه ويژگيهايى باشد؟

نجابت و ديانت

وصلت با خانواده هايى كه نجيب و شريفند، پسنديده تر است . تدين و تقوا، ملاك ديگرى در همسر گزينى است . ارزش و اعتبار يك مسلمان در ديدگاه مكتب ، به دين اوست . پس ملاك قرار دادن ديندارى در ازدواج ، نشانه اصول گرايى و مكتبى انديشيدن و مكتبى عمل كردن است .

اگر كسى مسلمان و مومن است و در ازدواج ، دنبال همتا، هم شان و كفو مى گردد، لابد مى داند كه مسلمانى و ايمان ، رمز و نشانه آن همتايى است و مومن ، كفو مومن است و زنان پاك و عفيف ، لايق مردان با تقوا و پاكند و الطيبات للطيبين (9) و در آيات قرآن ، ازدواج با مشرك و كافر نهى شده است ، چرا كه همتاى مومن نيست . (10)

امام صادق (عليه السلام ) فرمود:

الكفو ان يكون عفيفا و عنده يسار (11)

كفو و همتا در همسرى آن است كه پاكدامن و توانگر باشد (تا بتواند خرج زندگى را تامين كند).

پس معيار در آرى گفتن به همسر آينده يا خواستگارى كردن از يك دختر، آن است كه هم عفاف داشته باشد، هم قدرت مالى . در برخى احاديث ، دين و امانت مطرح شده است ، در روايتى دين و اخلاق معيار قرار گرفته است و بى اعتنايى به اين معيارها فساد آفرين دانسته شده است .

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:

اذا جاء كم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه و ان لا تفعلوه تكن فتنة فى الارض و فساد كبير(12)؛

هر گاه كسى سراغ شما آمد كه اخلاق و ديانت او را مى پسنديد، پس با او ازدواج كنيد و گرنه در زمين فتنه خواهد شد و فساد بزرگ پديد خواهد آمد.

گر چه زيبايى و جمال را به عنوان يك معيار و ارزش مى توان حساب كرد، اما در صورتى كه با تقوا، عفاف و پاكى در تعارض ‍ قرار نگيرد. كسى كه در ازدواج ، تنها به زيبايى ، يا ثروت يا شهرت توجه كند و از اصالت خانوادگى و تربيت و اخلاق پدر و مادر و عفاف دختر غافل شود، چه تضمينى وجود دارد كه خانواده هاى محكم ، استوار و پا برجا پديد آيد و اين كانون ، پايگاه صفا و محبت شود؟!

سنتهاى دينى و ملى را نبايد ناديده گرفت . فرهنگ خودى ما به اصول خوبى آميخته و بر آنها استوار است ، اگر آن را در مقابل فرهنگ بيگانه ، به ديده حقارت ننگريم و كنار نگذاريم . در يك خانواده ، هر چه نجابت و اصالت و حيا و عفت بيشتر باشد و هر چه معيارهاى مكتبى بيشتر حاكم و سرنوشت ساز و تاثير گذار باشد، نظام و انسجام و قوام آن خانواده نيز، مستحكم تر و بادوام تر خواهد بود.

سستى بنيان خانواده ها را بيشتر در ميان كسانى مى توان ديد كه به اصول مكتبى و ارزشهاى فرهنگ خودى بى اعتنا و از آنها بيگانه يا گريزان اند.

همسر نمونه

براى خيليها اين سؤ ال است كه همسر نمونه كيست ؟ زن يا شوهر ايده آل و مطلوب ، چه ويژگيهايى بايد داشته باشد؟ از سؤ الات اساسى در گزينش همسر است . نه تنها در گام نخست و آغاز كار، حتى در مورد كسانى هم كه ازدواج كرده اند و مدتى از پى نهادن اين بنا و بر پا ساختن اين خيمه گذشته و صاحب فرزند نيز شده اند، آشنايى با اين شاخص ها و معيارها، مناسب و مفيد است ، زيرا با عينيت بخشيدن به آنها در زندگى مشترك ، مى توانند به سلامت و استحكام بنيان خانواده خويش ، كمك كنند.

پيش از آنكه به خصوصيات مثبت و ارزشى همسر اشاره شود، بد نيست كه با چهره منفى و نكوهيده همسر ناشايست هم آشنا شويم و خانواده هاى مساله دار را بشناسيم . در اين زمينه روايات بسيار است و در اين احاديث ، از ازدواج با فاسق ، بد اخلاق ، شراب خوار، عقيم ، احمق و سفيه ، مجنون ، و دخترى كه در خانواده بد رشد و نمو يافته است ، نهى شده است ، از جمله اين حديث مشهور است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: از ازدواج با خضراء دمن بپرهيزيد. پرسيدند: يا رسول الله ، مقصود از خضراء دمن (سبز روييده در مزبله ) چيست ؟ فرمود: المراة الحسناء فى منبت السوء. (13) يعنى زن زيبا رويى كه در خانواده اى پست و فرومايه ، به بار آمده باشد.

همچنين از زنان نازا، آلوده ، لجباز، نافرمان ، حقير و پست در نظر فاميل خود، سركش در برابر شوهر، رام و تسليم در مقابل ديگران ، ناموافق با شوهر، كينه توز، فخر فروش ، بى پروا از كار زشت ، و ... در روايات نكوهش شده و از اين گونه زنان به عنوان شرار النساء ياد شده است .

در مقابل ، به ازدواج با دوشيزگان ، زيبا رويان ، فرزند آوران ، عفيفان و نجيبان ، صاحبان اخلاق نيكو، ديندار و امين ، فرمانبرداران از شوهر و حافظان مال و آبروى همسر و ... تشويق و ستايش شده است .

از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت است : از جمله عواملى كه موجب صلاح و اصلاح مرد مسلمان مى شوند آن است كه همسرى داشته باشد كه هر گاه به او بنگرد، خوشحال و مسرور شود و اگر از زنش غايب باشد، حافظ و نگهبان آبرو و حرمت شوهر باشد و اگر به او دستورى داد، اطاعت كند. (14)

و در روايت ديگر چنين است : هيچ مرد مسلمانى پس از اسلام ، بهره اى بيشتر از اين نبرده است كه همسرى مسلمان داشته باشد كه اگر به او بنگرد، شادمان شود و اگر فرمانش دهد اطاعت كند و هر گاه از همسرش غايب باشد، وى نسبت به خودش و مال شوهرش ، نگهبان و امين باشد. (15)

و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من سعادة المرء الزوجة الصالحة ؛ (16)

همسر صالح و شايسته ، از جمله عوامل خوشبختى مرد است .

رهنمود اين احاديث ، عبارت از اين است كه از معيارهاى همسر خوب ، حفظ عفاف ، مراعات حقوق همسر و صيانت از مال و آبرو است . همين عوامل و مراعات اين نكات ، از سوى ديگر به قوام و استحكام بنياد خانواده كمك مى كند. روابط مناسب عاطفى زن و شوهر با يكديگر و آن دو با فرزندان و بستگان و حفظ حقوق آنان و مراعات وظايف متقابل ، عامل ديگرى براى سلامت خانواده است .

آتش اختلاف

به كار بستن معيارهاى مكتب ، به انس و الفت خانواده مى انجامد و بى توجهى به آنها عامل بروز تشنج و اختلاف در خانواده است . سعدى گفته است : قدر عافيت كسى داند كه به مصيبتى گرفتار آيد. (17) و چه مصيبتى سخت تر و تلخ ‌تر از بروز اختلاف در يك خانه و خانواده ؟

صفاى زندگى ، نعمت بزرگى است كه برخورداران از آن بايد پيوسته شكر گذار آن باشند و قدر و قيمت خانه بى اختلاف و نزاع را بدانند. چنين محيطهاى گرمى ، بهشتى دنيوى براى فرزندان نيز خواهد بود و طعم شيرين زندگى را به آنان خواهد چشاند.

البته گاهى برخى بگو مگوها در حد بيان ديدگاهها و انتقال سليقه ها به طرف مقابل لازم است ، تا دو همسر كه شريك زندگى يكديگرند، از نظرات ، خواسته ها، توقعات و كاستيها و حتى انتقادها و عيوب خويش آگاه شوند و عقده اى در دل نماند و انتقاد حضورى به غيبت و بدگويى پشت سر نيانجامد. اما تا حدى كه صميميت زندگى مشترك و آرامش كانون خانه را بر هم نزند و براى خود زوجين ، كينه نيافريند و كودكان را هم كه شاهد اين گونه مشاجرات يا بحثهاى درون خانگى مى شوند، به نگرانى و اضطراب و آشفتگى فكرى و روحى نكشاند.

اگر زوجين ، اهل منطق باشند و حرفهاى خود را مستدل و در فضايى دور از تعصب و لجاجت و پرخاش براى هم بگويند و موضوعاتى را كه سبب بروز ناسازگارى شده و بحران آفريده است ، ريز و مشخص كنند و براى حل آن همفكرى جدى داشته باشند، مطمئنا هيچ خطرى خانواده را تهديد نمى كند.

بسيارى از اختلافها، ريشه در سوء تفاهم و بد فهمى از حرف و عمل طرف مقابل دارد. گفتگوى منصفانه مى تواند آشتى آور باشد. نحوه برخورد با يك مشاجره خانوادگى ، هم مى تواند آميخته به صحبتى منطقى و معقول باشد و آن مسايل را روشن سازد و گره ها را بگشايد، هم مى تواند آن را به يك بحران و مشكله لاينحل تبديل سازد. اينكه گفته اند: گرهى را كه با دست باز مى شود، با دندان باز نمى كنند اشاره به همين گونه راه حلهاى صحيح و منطقى براى معضلات خانوادگى و رفتارى و ارتباطى هم مى تواند باشد.

گفتگوها و نزاعهاى لطفى ، آسمان خانه و خانواده را ابرى و بغض آلود مى كند. نبايد گذاشت اين وضعيت ادامه يابد و ريشه بدواند. حرفهاى پشت سر و پيش اين و آن ، اوضاع را بحرانى تر مى سازد و پرنده آشتى را از بام و در آن خانه دورتر مى كند. تا مى توان در خانه به درمان پرداخت ، چرا بايد به بيرون كشيده شود؟ و تا مى توان خود به خاموش كردن شعله اقدام كرد، چرا بايد دامنه شعله را گسترده تر ساخت ؟

صحبت روياروى و بى واسطه ، خيلى كارسازتر از آن است كه پاى بيگانگان و حتى اقوام نزديك كه اغلب ، كارى هم از آنان در رفع اختلاف ساخته نيست ، به ميان كشيده شود. زيرا خطر رسوايى و بى آبرويى و عميق تر شدن اختلاف ، بيشتر مى شود.

اگر قرآن كريم ، فرمان مى دهد كه خود و خانواده خود را از آتش حفظ كنيد: (قوا اءنفسكم و اءهليكم نارا) (18)، هم حفاظت از آتش دوزخ به وسيله پرهيز از مفاسد و گناهان است ، هم اگر بروز اختلاف در يك خانواده را شعله اى هستى سوز بدانيم - كه هست - بايد با رفتار سنجيده و صحيح ، خود و خانواده را از سوختن در اين آتش نيز نگه داشت .

نعمت خانواده بى اختلاف را قدر بدانيم و اگر اين شعله در بساط و كانون زندگى ما در افتاده است ، هر چه سريعتر آن را با تدبير و حكمت ، با تصحيح رفتار، با گفتگوى منطقى ، با ريشه يابى و درمان فورى ، خاموش كنيم ، پيش از آنكه ما و فرزندانمان را خاكستر نشين كند.

راستى كه همسر صالح ، نجيب ، با تقوا و عفاف ، هديه اى از سوى خداوند است و خوشا آنان كه از اين موهبت برخوردارند.

حفظ آبرو

هيچ چيز همچون تهمت ، شكننده نيست و گوهر آبرو را نمى شكند.

چه تهمتى كه از بيگانه زده شود، يا از سوى خودى !

گاهى ريشه نسبتهاى تهمت آميز، به غرض ورزى و دشمنى بر مى گردد، گاهى به سوء تفاهم يا بد گمانى ، يا خبر چينى .

البته رفتار يك انسان هم گاهى زمينه ساز يك نسبت ناروا مى گردد و سبب مى شود كه تهمت به يك فرد بچسبد!

كسى كه از موارد تهمت پرهيز نمى كند، اگر در ذهنيت كسى گمان بد نسبت به او پيش آيد، هم انسان بد گمان مسؤ ول است ، هم كسى كه از مواضع تهمت اجتناب نمى كند.

در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود:

اتقوا مواضع الريب و لا يقفن اءحدكم مع امه فى الطريق ، فانه ليس كل احد يعرفها(19)؛

از موارد و مواضع شبهه انگيز و تهمت زا بر حذر باشيد، كسى از شما با مادرش در گذرگاهى نايستد، چرا كه همه او را نمى شناسند و نمى دانند كه او مادر شماست .

پيام اين حديث ، پرهيز از جاهاى شبهه ناكى است كه مى تواند بستر مناسبى براى يك سوء ظن و تهمت زدن گردد.

اين از يك سوء. از سوى ديگر، ديگران نيز موظف اند كه به اين راحتى آنچه را كه بر ذهنشان خطور مى كند، يقينى نپندارند و گمانهاى بى دليل را مبناى قضاوت و نسبت درباره ديگران قرار ندهند.

نسبت ناروا به همسر، گاهى بنيان خانواده اى را متلاشى مى سازد. اين افزون بر آثار و عواقب اخروى اين گونه نسبتهاست .

در حديث است :لا تقذفوا نساءكم ، فان فى قذفهن ندامة طويلة و عقوبة شديدة (20)به زنان خود نسبت ناروا و آلوده دامنى ندهيد، چرا كه پيامد اين گونه نسبتها و تهمتها ندامت طولانى و عقوبت شديد است .

وقتى بيگناهى طرف ، روشن شد، چه بر جاى مى ماند جز ندامت ؟

و آن گاه كه معلوم شد نسبت داده شده ، يك تهمت بوده و واقعيتى نداشته است ، چه فرجامى در انتظار تهمت زننده است ، جز كيفر دنيوى و عقوبت اخروى ؟

تهمت و قذف ، از بزرگترين گناهان است .

براحتى نمى توان اين و آن را متهم ساخت و با آبروى اين و آن بازى كرد.

تهمت ، از بزرگترين گناهان زبان است .

و آبرو هم وقتى كه ريخت ، باز نمى گردد!...

داور خانوادگى

از خانواده به عنوان نهادى مقدس ياد كرديم و از سازندگيهاى آن گفتيم و معيار گرايى را در انتخاب همسر، به عنوان عامل ثبات و سلامت خانواده دانستيم و لحاظ كردن ديانت و نجابت را در ازدواج ، يك ارزش شمرديم . از ويژگيهاى همسر نمونه هم بحث شد. منطقى بودن هم به عنوان عامل جلوگيرى از اختلافها و حل اختلافها دانسته شد. اينك به روشهاى شايسته حل اختلافهاى خانوادگى مى پردازيم :

شعله اختلاف

خيلى اوقات يك جرقه ، خانه اى ، خرمنى و كارخانه اى را به آتش مى كشد و نابود مى سازد. اختلاف ، جرقه اى است كه گاهى در كانون يك خانواده مى افتد و آن را تا مرز سوختن و خاكستر شدن پيش مى برد.

بايد از پيدايش اين جرقه ، كه به شعله خانمانسوز تبديل مى شود، جلوگيرى كرد و ريشه آن را در رفتار هر يك از دو شريك زندگى شناخت و خشكاند. اگر هم اين آتش برافروخته شد، پيش از گسترش دامنه آن ، بايد در اولين فرصت آن را فرو نشاند و از در افتادن آن در همه اركان زندگى جلوگيرى كرد.

اگر از دست خود زوجين كارى ساخته نيست ، ضرورتا بايد از بيرون كمك گرفت . مثل آتش نشانى كه هنگام اشتغال يك خانه و ناتوانى افراد خانه براى فرو نشاندن آتش ، به امداد خانواده مى آيد و نجات مى دهد و شعله ها را خاموش مى كند.

طرفين اختلاف ، اغلب هر كدام مى كوشند تا حق را به جانب خود بدانند و مشكل و علت اختلاف را به گردن ديگرى بيندازد. از اين رو تفاهم و صلح و سازش به دست نمى آيد و و نفسانيات و خودخواهيهاى انسان مانع از اعتراف به حق به سود طرف مقابل مى شود.

نياز به داور

در صورت عدم تفاهم ، براى حل اختلافها گاهى نياز به داور است ، داورى بى طرف ، دلسوز، عاقل ، باتجربه و بى غرض . داورى كه هر دو طرف ، براى او احترام قايل باشند و حرف و صلاحديد او را بپذيرند و به داورى او رضايت دهند. داورى كه مورد رضايت طرفين باشد و به تعبير فقهى : قاضى تحكيم .

اصل اين كار، بسيار پسنديده است و اگر كسى بتواند نقش داور مصلح را ايفا كند، بزرگترين پاداش الهى را نصيب خويش ‍ ساخته است ، چون كه در تعاليم اسلامى يكى از با ثوابترين و شايسته ترين كارهاى خداپسند، اصلاح و آشتى دادن ميان افرادى است كه دچار فتنه و كدورت و قهر و دشمنى شده اند اصلاح ذات البين در آيات قرآنى هم آمده است و خداوند، مكرر به ايجاد آشتى و اصلاح ميان مردم فرمان داده است . (21) امام صادق (عليه السلام ) فرمود؛صدقه يحبها الله ، اصلاح بين الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا تباعدوا(22)؛

صدقه اى كه خداوند دوست مى دارد، آشتى دادن ميان مردم است ، آنگاه كه گرفتار تباهى شوند و نزديك ساختن آنان به يكديگر، آنگاه كه از هم دور شوند.

حتى دروغ مصلحت آميز براى حل اختلاف و ايجاد تفاهم و دوستى ، مجاز شمرده شده است . از اين رو، آنكه مسؤ وليت اصلاح را مى پذيرد و به عنوان داور بين دو طرف حضور مى يابد، يك نيكوكار راستين است .

گاهى هم به دو قاضى و داور نياز است ، دو نماينده عاقل و فهميده و مجرب ، تا به حل مشكل بپردازند و صلح و صفا را دوباره برقرار كنند و ريشه كدورت و نزاع را بخشكانند.

قرآن كريم نيز به چنين حكميتى راءى داده است . تلاش از سوى اين دو قاضى خانوادگى و اصلاح از سوى خدا. يعنى يك گام را اينان بر مى دارند، گام ديگر را خداوند با نزديك ساختن دلها به يكديگر و ايجاد مودت بر مى دارد. گر چه دو طرف ، راضى به حكميت و داورى مى شوند و گر چه دو داور، براى آشتى دادن تلاش مى كنند، اما دلها در قبضه قدرت خداست و او الفت آفرين است و اين تلاش را سبب حصول توافق و هماهنگى مى سازد.

در قرآن كريم مى خوانيم :

و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اءهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق الله بينهما...(23)

اگر از نزاع و اختلاف ميان آن دو (همسران ) بيم داشتيد كه به جدايى بيانجامد، پس يك داور و حكم از سوى خانواده مرد و داورى هم از سوى خانواده زن انتخاب كنيد و بفرستيد، اگر آن دو در پى اصلاح و آشتى بودند، خداوند نيز ميان آنان آشتى و توافق پديد مى آورد.

مزاياى داور خانوادگى

در اين آيه چند نكته زيبا به چشم مى خورد:

اول : اينكه داور، از خانواده باشد نه از بيرون و بيگانه ، تا اختلافات و اسرار خانوادگى به خارج درز نكند و آبرو ريزى نشود و نزاع داخلى آنان بر سر زبانها نيفتد. بعلاوه ، اقوام نسبت به مسايل فيما بين آنها، آشناتر و به راه حل نيز وارد ترند.

دوم : آنكه واقعا دو طرف ، در صدد اصلاح و رفع مشكل باشند، نه در حالت لجاجت و تعصب و يكدندگى و خود محورى و خود خواهى ، كه هر كدام بخواهد اثبات كند كه حق با اوست و طرف مقابل اشتباه كرده يا گنهكار است و تقصير اوست . در اين صورت هرگز تلاش مصلحان و داوران به نتيجه نخواهد رسيد.

سوم : آنكه اراده اصلاح ، جدى باشد و طرفين به يك توافق و وحدت نظر برسند، يعنى بزرگترها و ريش سفيدها و داوران خير خواه و صادق و امين ، حرفهاى آنان را بشنوند و ديدگاههاى موكل خود را به طرف مقابل برسانند و نتيجه اين صحبتها آن باشد كه خود زوجين ، مشكل را حل شده ببينند و اختلاف ريشه كن شده باشد، نه آنكه با سلام و صلوات و رو در بايستى قرار دادن آنها و ماخوذ به حيا شدن و شرم حضور، مساله به ظاهر حل شود، ولى ريشه اختلاف و غده كدورت همچنان باقى مانده باشد.

تا ريشه به جاست ، درد درمان نشود.

آشتى و صلح دلخواه و ارادى ، پايدار است ، و گرنه آشتى تحميلى ، سرپوش گذاشتن بر شعله خلاف و اختلاف است ، كه روزى از زير خاكستر سر مى كشد و بر افروخته مى شود.

چنين داورى ، نبايد مانند يك مداواى سطحى باشد و اصل غده باقى بماند و به تدريج رشد كند و يك بار ديگر به بهانه ديگر سرباز كند و صفاى خانه را بر هم بريزد.

چهارم : علت اينكه قرآن ، توصيه به گزينش و داورى دو قاضى مى كند، براى اطمينان هر چه بيشتر به اين است كه هيچ ستم و اجحاف و حق كشى يا يك سويه نگرى در قضيه پيش نخواهد آمد. وقتى دو طرف ، از خود سلب اختيار كردند و كار را به دو داور مطمئن و منصف سپردند، روشن است كه آنان به توافقى دست خواهند يافت و راه حلى ارائه خواهند كرد كه به سود و صلاح هر دو جانب باشد. (24)

داوران خانوادگى ، هم مسؤ وليت دارند، هم اختيار و قدرت تصميم گيرى و هم راءى و داورى آنان براى دو طرف اختلاف خانوادگى الزام آور و لازم الاتباع است .

تعيين چنين داورانى ، براى جلوگيرى از تفرق و از هم پاشيدن خانواده هاست . وظيفه عموم مؤ منين ، فاميلها و وابستگان و حتى دستگاه قضايى و دادگسترى آن است كه تا مى توانند با چاره انديشى و تدبير، مانع تفرقه ، جدايى و طلاق شوند و ايجاد آشتى و وفاق را سرلوحه كار خويش قرار دهند.

طلاق هرگز!

بر خلاف آنچه در ابتداى بروز اختلاف و ناسازگارى به نظر مى رسد، طلاق ، تنها راه حل نيست . پيچيدگى بافت روابط خانوادگى و تاثير و تاثرهايى كه هر يك از پيوستن ها و گسستن ها بر افراد مى گذارد و جدايى ، آثار سوء اخلاقى و اجتماعى و تربيتى و معاشرتى بر هر دو طرف و وابستگان و فرزندان مى گذارد، سبب مى شود كه در بروز اختلافات ، طلاق را بدترين راه حل بدانيم .

طلاق ، شايد آسانترين راه باشد، ولى هرگز بهترين و عاقلانه ترين راه حل براى ناسازگاريها نيست ، بخصوص اگر در شرايط عصبانيت و خشم به آن اقدام شود.

از اين رو، طلاق ، از منفورترين حلال هاى الهى به شمار آمده است .

هر چند جايز است ، ولى بسيار ناپسند است .

امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچ چيز، از آنچه خداوند متعال آنها را حلال قرار داده است ، نزد او از طلاق ، منفورتر و ناپسنديده تر نيست .:

ما من شى مما احله الله عزوجل ابغض اليه من الطلاق ...(25)

و در سخنى ديگر فرموده است : هيچ چيز نزد خداوند، مبغوض تر و نكوهيده تر از خانه اى نيست كه در اسلام ، با جدايى (و طلاق ) خراب شود.(26)

كودكانى كه بى سرپرست ، يا محروم از محبت پدرى يا مادرى مى مانند، از نظر تربيتى مشكل پيدا مى كنند و از نظر عاطفى دچار كمبود مى شوند.

اغلب نيز نا مادرى نمى تواند خلا عاطفى فقدان مادر را در كودكان بى پناهى كه سايه شوم طلاق بر سرشان افتاده است ، پر كند.

خود زن و شوهرى هم كه از هم جدا مى شوند، اغلب گرفتار بحرانها و مشكلات عجيب و فراوانى مى شوند كه قبلا هرگز فكر آن را هم نمى كردند.

اينجاست كه خراب شدن خانه در اثر جدايى (كه در حديث آمده است ) مصداق پيدا مى كند.

طلاق ، نوعى آوار است كه بر سر افراد خانواده فرو مى ريزد و بنيان خانواده را ويران مى سازد. خانه خرابى در سايه طلاق ، يعنى اين !

طلاق به خاطر ناسازگارى اخلاقى و عدم تفاهم ، يك مساله است ، طلاق از سر هوس و تمايلات نفسانى و تجربه كردن زنهاى مختلف ، مساله اى ديگر كه زشت تر و ضد اخلاقى تر است .

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به مردى گذر كرد و از او پرسيد: زنت را چه كردى ؟

گفت : يا رسول الله ! طلاق دادم .

فرمود: بى آنكه بدى و بد رفتارى داشته باشد؟

گفت : آرى ، بدون بد رفتارى و بدى .

سپس آن مرد، زن ديگرى گرفت . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) او را ديد. پرسيد:

چه كردى ؟ گفت : ازدواج كردم .

سپس ، بعد از مدتى او را ديد و پرسيد: با زنت چه كردى ؟ گفت : طلاقش دادم .

حضرت پرسيد: بى آنكه بدى و اشكالى داشته باشد؟

گفت : آرى .

بار ديگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) او را ديد و او از ازدواجى ديگر و طلاقى ديگر خبر داد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:

خداوند، دشمن مى دارد (يا لعنت مى كند) هر زن يا مردى را كه ذواق و چشنده باشندان الله عزوجل يبغض (او يلعن ) كل ذواق من الرجال و كل ذواقة من النساء(27).

يعنى ازدواج نه بر اساس بنيان نهادن يك قانون مستحكم و بى خلل ، و طلاق نه از سر ناسازگارى و عدم امكان ادامه زندگى مشترك و به عنوان آخرين راه حل ، بلكه بر اساس هوسرانى و تجربه كردن زنهاى مختلف و شوهرهاى متعدد.

اين گونه نگاه به زندگى ، به بازيچه گرفتن زندگى است .

زندگيهاى تلخ ‌تر و شكننده تر پس از طلاق ، عبرت خوبى براى كسانى است كه با بروز كوچكترين ناهماهنگى در زندگى ، پاى طلاق را به ميان مى كشند.

بايد - تا مى توان ، با حسن نيت و به كمك داور بى طرف و داوران خانوادگى - اختلافات را ريشه يابى و ريشه كن كرد، چرا سخن از طلاق و جدايى ؟

ابتداى آتش فساد، يا طلاق يك جرقه است
اين جرقه ، رفته رفته شعله مى شود
زين سبب ، بايد از بروز اين جرقه بيم داشت
ورنه ، شعله ساقه هاى خشك را
مى كشد به كام خويش
مى دهد به دست باد
مى رود هر آنچه بوده ... هرگز اين چنين مباد،
هرگز اين چنين مباد!
مى توان ، باز در كمين صبح روشنى نشست
مى توان ستاره وار
روشناى شب شد و رهى به خانه ها گشود
مى توان
ظلمت طلاق را از چهره حيات خويشتن زدود
مى توان ،
خوب بود و خوب بود.