الفباى زندگى
( آشنايى با اصول و عوامل تحكيم خانواده )

جواد محدثى

- ۱ -


فرزندان و حق تربيت

فرزند، گوهرى است نفيس كه در صدف خانواده رشد مى كند و در سايه تربيت و تاءديب پدر و مادر، قيمتى مى شود.

والدين ، هر چه بيشتر در تربيت فرزند بكوشند و سرمايه گذارى مادى و معنوى كنند و بيش از پول ، وقت صرف كنند و حوصله به خرج دهند، ثمره آن به خودشان بر مى گردد و از محصول شيرين اين بوستان بهره مند مى شوند.

وظيفه اى به نام تربيت

نيازهاى روحى و عاطفى از يك سو، نياز به ادب و تربيت از سوى ديگر، والدين را در قبال كودكان مسؤ ول مى سازد و حقى و تكليفى بر دوش آنان مى گذارد. طبعا اداى اين حق ، واجب است و كوتاهى در آن ، مستوجب عقوبت از سوى خدا و ملامت از سوى مردم است .

در روايات متعددى از وظايف والدين نسبت به فرزندان ، حسن الادب به شمار آمده است ، يعنى تربيت نيكو و ادب شايسته . رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از جمله اين وظايف را، تعيين نام نيكو و تربيت نيكو دانسته است ان يحسن اسمه و يحسن ادبه .

ميراث ادب و تربيت ، گرانمايه ترين چيزى است كه اوليا، براى فرزندان خود بر جاى مى گذارند. به تعبير حضرت على (عليه السلام ):

ما نحل والد ولدا نحلا افضل من ادب حسن (58)؛

هيچ پدرى به فرزند خويش ، عطا و بخششى برتر از ادب نيكو، نبخشيده است .

و اين كلام حضرت امير (عليه السلام ) جاودانه مى درخشد كه : لا ميراث كالادب . البته اين وقتى است كه پدر و مادر نسبت به ارزشهاى دينى و اخلاقى و تربيتى حساسيت داشته باشند و در نظرشان مهم جلوه كند. گاهى مادر وقتى مى بيند فرزندش ميوه اى نشسته را مى خورد، يا ديوار را خط مى كشد، يا ظرفى را مى شكند، يا لباسهاى تازه اش را خراب و كثيف مى كند، ناراحت مى شود و نسبت به اين ناهنجارى رفتارى از خود واكنش نشان مى دهد.

ولى ... وقتى مى بيند فرزندش دروغ مى گويد، يا دورويى نشان مى دهد، يا نسبت به امور اخلاقى و معنوى بى اعتنايى مى كند، يا از وسايل همكلاسى خود برداشته به خانه مى آورد، يا نسبت به كودكان ديگر حسادت و دشمنى مى ورزد، آيا اينجا هم عكس العمل نشان مى دهد؟

اگر پدر و مادر، نسبت به ناهنجاريهاى اخلاقى و معنوى هم واكنش نشان دهد و از بروز گناه ، حسد، نيرنگ ، دزدى ، ترك نماز، ارتباط نادرست ، ولخرجيهاى زشت ، در زندگى فرزندانشان نگران بشوند، نشانه درك صحيح مسايل و خوبيها و بديهاى زندگى است .

بعضيها به زحمت حاضرند كه بپذيرند تربيت هم يكى از وظايف آنان در مقابل فرزندان است و اگر كوتاهى و سهل انگارى و اشتباه كنند، مسؤ ولند.

واريز به حساب والدين !

از جمله عواملى كه احساس وظيفه در قبال تربيت فرزندان را مى افزايد، توجه به اين نكته است كه مردم ، خوب و بد و تربيت و بى تربيتى فرزندان را به حساب والدين مى گذارند و از چشم آنان مى بينند. در حسابرسى آخرت هم پدر و مادر از اين مساله بازخواست مى شوند.

در رساله حقوق امام سجاد (عليه السلام ) به روشنى بر اين نكته تاءكيد شده است .

حضرت مى فرمايد:

و اما حق ولدك ، فتعلم انه منك ، و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره ، و انك مسؤ ول عما وليته من حسن الادب ، و الدلالة على ربه ، و المعونة على طاعته فيك و فى نفسه ، فمثاب على ذلك و معاقب ، فاعمل فى اءمره عمل المتزين بحسن اءثره عليه فى عاجل الدنيا، المعذر الى ربه فيما بينك و بينه بحسن القيام ، و الاخذ له منه (59)؛

و اما حق فرزندت آن است كه بدانى او از توست و خير و شر او در همين دنيا به تو نسبت داده مى شود و تو نسبت به تربيت شايسته او و راهنمايى اش به سمت و سوى خدا و كمك به خدا پرستى اش ، مسؤ ولى و در اين مورد، پاداش يا كيفر داده خواهى شد. پس در كار تربيت فرزند، چنان رفتار كن كه اگر در اين دنيا آثار خوب داشت ، مايه آراستگى و زينت تو باشد و با رسيدگى شايسته اى كه نسبت به او داشته اى ، نزد پروردگارت عذر و حجت داشته باشى !

دامنه اين تربيت ، باورهاى دينى و اعتقادات و اخلاقيات را هم شامل مى شود و صرفا در آداب اجتماعى خلاصه نمى شود.

تربيت مكتبى فرزندان ، رسالت سنگين والدين است و در سايه چنين تربيتى ، نسلى خداشناس ، متعهد، پاكدامن و مؤ دب به جامعه اسلامى تحويل مى شود. در حديث ياد شده ، آثار چنان تربيت را خدايى زيستن ، اهل اطاعت بودن ، مايه آراستگى و آبروى والدين بودن و در پيشگاه خداوند عذر داشتن به شمار آورده است . آنچه اين آثار را فراهم مى سازد، تربيت بر اساس مبانى دين و رهنمودهاى اهل بيت پيامبر است . اصول و روشهاى چنين تربيتى بايد از فرهنگ اسلام و باورهاى دينى گرفته شود، تا اين حق به شايستگى ادا گردد.

در احاديث متعددى بر نام نيك ، آموزش سواد و نوشتن و فراهم ساختن زمينه ازدواج تاءكيد فراوان شده است . در سايه اين حقوق ، فرزندان هم از نظر شخصيت اجتماعى تاءمين مى شوند، هم از نظر دانش و معلومات ، هم از نظر نيازهاى عاطفى ، غريزى و جنسى تا به حرام و گناه نيفتند.

از اين گونه رهنمودها بر مى آيد كه دامنه تربيت فرزندان و اداى حقوق آنان به سالهاى كودكى منحصر نمى شود. وقتى به سن بلوغ رسيدند و نياز به همسر گزينى داشتند، والدين بايد بسترى مناسب براى تاءمين اين نياز فراهم سازند و عفاف فرزندان خويش را تضمين كنند.

تعبير و اءن يعف فرجه اذا اءدرك كه در بعضى احاديث است ، ناظر به همين مساءله است .

تربيت دينى

در يك جامعه اسلامى ، انتظار از خانواده هاى مسلمان آن است كه فرزندان را مسلمان و مؤ من بار آورند.

البته كلى گويى در تربيت كودكان دردى را دوا نمى كند. در مساءله چه بايد كرد؟ هر چه بيشتر سراغ مصداقهاى عينى و نمونه هاى جزيى برويم ، موفقتريم . تقيد والدين به مراعات مسايل مذهبى مى تواند برنامه هاى اسلام را در چشم انداز فرزندان زيبا و جذاب جلوه دهد، و عملكرد نسنجيده و رفتار سوء آنان ، ارزشهاى مكتبى را از رونق و اعتبار مى اندازد.

مثلا آموزش نماز يكى از اين برنامه هاست كه اولياى دين به آن سفارش كرده اند. ياد دادن قرآن يا زمينه سازى براى فراگيرى اين كتاب آسمانى ، وظيفه و حق ديگرى به شمار آمده است . وقتى مادرى پز مى دهد كه كودكش انگليسى ياد گرفته است ، يا به كلاس ‍ كامپيوتر مى رود، اگر به قرآن آموزى و نماز خوانى او هم افتخار كند، گرايش به معنويات را در جان فرزند و در نهاد خانواده ريشه دارتر مى كند. ولى اگر خجالت بكشد چه ؟... اين است كه مى گوييم كيفيت عملى و برخورد والدين با مقوله هاى تربيت مكتبى ، در جذب يا دفع فرزندان مؤ ثر است .

در حديثى ، امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:

ما كودكانمان را از هفت سالگى به روزه گرفتن دستور مى دهيم ، در حدى كه بتوانند، تا نصف روز يا كمتر و بيشتر. هر گاه تشنه و گرسنه شدند، مى گوييم تا افطار كنند. اين كار را براى اين انجام مى دهيم كه به روزه عادت كنند و طاقت بياورند. شما فرزندانتان را وقتى به نه سالگى رسيدند، در حد ظرفيت و توانشان به روزه تشويق كنيد و چون تشنه شوند، بخورند... (60)

اين همان شيوه بستر سازى و آماده سازى براى مسلمان زيستن است كه با تمهيدات و برخوردهاى تربيتى والدين انجام مى گيرد، يعنى ايجاد شوق براى برنامه هاى دينى و كسب آمادگى براى انجام تكاليف واجب در زمان و شرايط خاص خودش . اين گامى در جهت رشد معنوى فرزندان است و چه كسى بهتر از پدر و مادر مى تواند اين نقش را ايفا كند؟(61)

ياوران معروف

والدين مى توانند (و بايد) بازو و پشتيبان و پشتوانه فرزندانشان در كارهاى نيك باشند. اين وظيفه در روايات مكررى با عباراتى از اين قبيل رحم الله من اءعان ولده على اكبر بيان شده است . آسان سازى كارهاى شايسته و پرهيز از سختگيريهاى نابجا و جلوگيرى از زمينه هاى بروز عقوق و نافرمانى از اين باب است .

پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خداوند رحمت كند كسى را كه فرزندش را در مسير نيكى اش يارى رساند. پرسيدند: چگونه در نيكى يارى اش كند؟ فرمود: كارهاى آسان و شدنى را از او بپذيرد، و از كارهاى سخت و دشوار او در گذرد و با او به تندى و خشونت رفتار نكند، چرا كه ميان فرزندان و وارد شدنشان به قلمرو كفر، چيزى جز اين فاصله نيست كه عاق شوند يا دچار قطع گردند....(62)

انس و الفت داشتن با فرزندان ، صميميت و محبت و دوستى با آنان ، به خوب شدن و خوبى كردن آنان كمك مى كند و رابطه عاطفى سبب جذب به خواسته هاى تربيتى مى شود. از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) چنين روايت شده است :

رحم الله عبدا اءعان ولده على بره بالاحسان اليه ، و التالف له ، و تعليمه ، و تاءديبه (63)؛

خداوند رحمت كند بنده اى را كه به فرزندش كمك كند تا او نيكوكار شود، به وسيله نيكى كردن به او، الفت داشتن و گرم گرفتن با وى و با آموزش و تربيت او.

اگر كسى فرزندانش را دوست بدارد و محبت خود را ابراز كند و در ابراز محبت هم مراعات مساوات و عدالت كند، هم موجب رضاى الهى است ، هم رشد دهنده معنوى فرزندان و تاءمين نيازهاى عاطفى آنان است . اين گونه نگاه محبت آميز، عبادت نيز به شمار آمده است . بوسيدن فرزندان از روى محبت نيز عبادت است و حسنه محسوب مى شود.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود:نظر الوالد الى ولده حبا له عبادة (64). و نيز از كلمات نورانى آن حضرت است كه : من قبل ولده كتب الله له حسنة . (65)

شايد نگاه محبت آميز يا بوسيدن فرزند، در ابتداى نظر از مقوله هاى تربيت فرزند به شمار نيايد، ولى آيا مگر نه اينكه در تربيت ، توجه به نيازها و تاءمين خواسته ها و رشد دادن به ابعاد روحى و فكرى و اخلاقى مهم است ؟ و مگر نه اينكه بسيارى از كودكان از كمبود محبت رنج مى برند و در سايه بى مهرى والدين و سردى محيط خانه و روابط والدين با آنان ، گرفتار عقده مى شوند و گاهى دست به خودكشى و فرار از خانه مى زنند؟

در تعاليم اسلام ، بر مسايلى همچون دست كشيدن بر سر كودكان از روى محبت ، نكوهش از نبوسيدن اولاد، مساوات در محبت و بوسه ، عدالت در توجه به فرزندان ، بازى كردن با كودكان ، لزوم وفا به وعده اى كه به آنان مى دهيم ، توجه به نظافت و تميزى بچه ها و... تاءكيد شده است . اينها جلوه هايى از رهنمودهاى تربيت مكتبى است .

خانواده مكتبى ، لزوما بايد شيوه تربيت فرزند را نيز از تعاليم مكتب فرا گيرد، تا فرزندانش آبرو بخش خانواده و مكتب و مايه آسايش ‍ و آبروى خانواده و روشناى كانون خانه شوند. فرزندان ، شيوه صحيح اخلاق و ادب را در معاشرت از كجا بايد بياموزند و در كدام مكتب ؟ جز در مكتب والدين ؟

برخى از رهنمودهاى تربيتى اسلام نسبت به شيوه رفتار مؤ دبانه فرزندان نسبت به بزرگترها و والدين چنين است :

در راه رفتن ، بر پدر يا استاد، نبايد مقدم شد.

به احترام آنان بايد از جاى برخاست .

با آنان به تندى و پرخاش نبايد سخن گفت .

در كارها بايد كمكشان كرد و بازوى آنان شد.

از نافرمانى ، تخلف ، تمرد، و بى اعتنايى نسبت به آنان بايد پرهيز كرد.

اين گونه آداب را فرزندان به صورت غريزى و فطرى نمى دانند. بايد از طريق والدين به كوچكترها آموزش داده شود، تا با بزرگترها، با معلمانشان ، با خدمتگزارانشان ، حتى با خواهر و برادر و دوست بزرگتر از خودشان اين گونه رفتار كنند.

آشتى ميان دو نسل

ضرورت الگو

مدل رفتار ضرورى ترين نياز فرزندان ما در تربيت است . به چه كسى بايد بنگرند كه رفتارش قابل الگو گيرى باشد؟ و اساسا چه كسى را قبول دارند، تا او را نمونه انتخاب كنند و از رفتارش الگو گيرى كنند؟

مشكلى كه در اين ميان است ، دو گونگى و دوگانگى تربيت نسل امروز و ديروز است . بايد ميان قشر سالمند و قشر جوان و نوجوان ، تفاهم و پيوند به وجود آيد، تا در سايه آن تاثير گذارى از يك سو و تاثير پذيرى از سوى ديگر عملى شود. اين همزبانى و ارتباط، هم سالمندان را از انزوا و احساس تنهايى در مى آورد، هم جوانان را از تجربه هاى برتر بزرگترها برخوردار مى سازد.

اما كيست كه پيشقدم در اين امر خير شود و فاصله ها را بردارد؟ پدران و مادران مى توانند بخوبى نقش واسطه ايفا كنند. احترام به بزرگترها و مراعات ادب و حرف شنوى وقتى از سوى والدين انجام گيرد، فرزندانشان هم از آنان ياد مى گيرند. گر چه گاهى نحوه رفتار سالخوردگان ، براى كودكان و نوجوانان از جاذبه لازم برخوردار نيست ، ولى نحوه رفتار بزرگترها الگوى رفتار و سرمشق عملى براى كوچكترهاست .

در روايات متعددى به اكرام و احترام به والدين دستور داده شده ، تا والدين هم از احترام كودكان و فرزندان خود برخوردار شوند؛ سخن امام على (عليه السلام ) چنين است : وقروا كباركم ، يوقركم صغاركم ؛ (66) بزرگان خود را احترام كنيد، تا كوچكترها هم احترام شما را نگه دارند.

دقيقا نحوه رفتار ما با والدين ، سرمشق فرزندانمان در چگونگى برخورد با ما دارد و اين شيوه رفتارى به توارث به نسل بعدى مى رسد. امام صادق (عليه السلام ) فرموده است : دو نفر خدمت پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله ) رسيدند. يكى پير بود و ديگرى جوان . آنكه جوان بود، زودتر از پير سخن گفت . پيامبر دوباره فرمود: الكبير، الكبير (67) يعنى بزرگ ، بزرگ .

اين هشدارى بود تا جوان ، ادب را مراعات كند و قبل از پير سبقت به سخن گفتن نجويد.

والدين و نقش واسطه

از شيوه هاى خوب تربيتى ، ميدان دادن به جوانان براى حرف زدن ، اظهار نظر كردن ، راءى دادن ، انتخاب و قضاوت كردن و... است و اين شيوه به آنان اعتماد به نفس و احساس شخصيت مى دهد. اما در كنار آن بايد اين نكته را هم به آنان آموخت كه در جلسه اى تا بزرگان و سالمندان حضور دارند، جوانان فورى اظهار نظر كنند، تصميم نگيرند، ميدان دار نشوند، بلكه با مراعات ادب و حرمت پيران ، به جايگاه اجتماعى و خانوادگى آنان احترام بگذارند.

اين امر، سبب مى شود پيران به جوانان علاقه و عنايت داشته باشند و با آنان برخوردى ملاطفت آميزتر داشته باشند.

امر و نهى هاى مكرر و پيوسته ، كودكان و نوجوانان را فرارى مى دهد. ولى نبايد آنان را مطلق و بى قيد ساخت و از تجارب بزرگان محرومشان ساخت . هم حالت تحكم و فرمان ، گريزاننده است ، هم آزادى مطلق و نداشتن نظارت و ارشاد و هدايت ، آنان را جسور و گاهى بى اعتنا به بزرگترها بار مى آورد. راهى ميانه ميان اين دو شيوه بايد پيمود و رسالت آن بر عهده اولياست كه بتوانند نقش واسطه در انتقال آن فرهنگ و تربيت به اين نسل جديد و كم تجربه ايفا كنند.

تربيت فرزند، با فرهنگ احترام به بزرگترها و رعايت ادب و متانت در برخورد، سرمايه ارزشمندى است كه از اوليا به صورت ميراث به فرزندان منتقل مى شود. پس براى نسل جديد، ميراث شايسته بر جاى نهيم .

انتقال تجارب

جوانان دوست دارند از گذشته ، چيزهايى بدانند.

شيفتگى نوجوانان به خاطرات گذشته پدران و مادران ، فرصت خوبى براى انتقال تجربه و آموزش فرهنگ است و چه كسى شايسته تر از پدربزرگها يا مادربزرگها يا سالخوردگان داراى تجربه ؟

والدين كه مى خواهند نقش واسطه در انتقال تربيت و فرهنگ داشته باشند، از يك سو به نوجوانان توصيه و تشويق كنند تا شنيدنيهاى بابابزرگ را بشنوند، از سوى ديگر به سالمندان ياد آور شوند كه كوچكترها را با آغوش باز و چهره گشاده و جاذبه رفتارى و گفتارى به طرف خود متمايل سازند و برايشان قصه و خاطره و پندهاى شيرين بگويند.

گر چه اغلب ، چه در تجمعهاى خانوادگى و مسافرتهاى گروهى ، جوانان دوست دارند آزادتر باشند و وجود پيران را مخل آسايش و تفريح و آزادى خويش مى پندارند، ولى گاهى هم در اثر حسن خلق و رفتار زيبا، مايه صفا و گرمى اين گونه حضورها و سفرها مى شوند.

پيرانى كه بتوانند با معجزه رفتار و گفتار شيرين و جذاب ، در حلقه جوانان نفوذ كنند و دل آنان را مسخر حسن سلوك خويش ‍ سازند، هنرمندان موفقى به شمار مى روند كه شايسته تحسين و الگو گيرى اند.

خانواده اى را مى شناسم كه هر گاه صحبت از رفتن به يك مهمانى و ديدار، يا مسافرت تفريحى يا زيارتى پيش مى آيد، عروسها يا دامادهايشان مى پرسند: آيا پدر و مادر هم هستند يا نه ؟ و آمدن خود را مشروط به اين مى كنند كه آنها هم باشند، چون صفابخش اين مسافرت يا ضيافت و مهمانى اند. و... اين از عجايب و از معجزات رفتار و اخلاق است .

اگر بتوانيم ميان نسل نو و نسل كهن الفت و انس و رابطه صميمى پديد آوريم ، بسيارى از مشكلات ، يا اصلا پيش ‍ نمى آيد، يا به راحتى قابل رفع است .

تحول پذيرى

تربيت فرزند، بر اساس شرايط و نيازهاى جامعه و عصر حاضر، يك اصل ضرورى است ، اما نه به قيمت فراموش كردن سنن مذهبى و ملى ، يا پذيرش القاآت فرهنگى بيگانه .

لا تقسروا اولادكم على آدابكم ؛ فانهم مخلوقون لزمان غير زمانكم (68)

فرزندانتان را بر اساس آداب و تربيت خودتان وادار نكنيد، چرا كه آنان براى زمانى غير از زمان شما آفريده شده اند.

اين يك حكمت ناب و بلند در تربيت اجتماعى فرزندان است . ولى شناخت شرايط روز بسيار مهم و حساس است . اين يك مساله است و گم نكردن راه اصيل و فرهنگ خودى مساله اى ديگر. و اين دو نبايد با هم خلط شوند.

هم بايد شرايط روز را در نظر داشت ، هم مسايل تربيت مكتبى را نبايد تحت الشعاع مد روز يا فرهنگ وارداتى و تحميلى غرب قرار داد و به بهانه تربيت امروزين ، فرهنگ بيگانه را پذيرفت .

گفتيم كه ميان نسل كهن و نو بايد همدلى و رابطه ايجاد كرد. يكى از عوامل اين ارتباط متفاهم و متقابل ، درك اين دو قشر و نسل از يكديگر است . اگر هر يك از اين دو نسل ، شرايط حاكم بر ديگرى و فرهنگ خاص تربيت شدن او را در آن فضا درك كنند، هم ديدگاهشان نسبت به هم روشنتر و شفافتر خواهد بود، هم توقعات و انتظارات ، واقعى و عينى خواهد گشت .

اگر جوانان دريابند كه پيران و سالمندان (چه پدر و مادر خودشان باشند يا ديگران ) در شرايط و دوران متفاوتى با خودشان رشد كرده و تربيت شده اند، توقع نخواهند داشت كه مثل خودشان بينديشند يا عمل كنند، آن هم صد در صد و بى كم و كاست !

سالمندان و نسل كهن نيز اگر توجه كنند كه با تغيير زمان و شرايط و نيازها و ارتباطات ، بسيارى از سليقه ها و رفتارها و روحيات هم عوض مى شود و ذهنيات و معلومات نسل نو مثل گذشته نيست ، باز هم توقعشان از نوجوانان و جوانان كمتر و عينى تر خواهد شد.

بزرگترها بايد به جوانان ميدان عمل و فعاليت و ابتكار بدهند و بگذارند كه آنان ، خود و هنرشان و خلاقيت هايشان را عرضه كنند و توانايى هايشان را در عمل نشان دهند.

البته در همه اين ميدان دادن ها و عقيده به تغييرها و تحول پذيرى ها بايد يك نكته مهم و حياتى از ياد نرود و آن هم حفظ اصول و مبانى ارزشى است .

توصيه حضرت امير (عليه السلام ) به تربيت فرزندان بر اساس شرايط روز، همان پذيرش واقعيات زمانى است و اعتراف به تحول در زمان و عصر و نيازها، اما نه به قيمت تبديل شدن ارزشها به ضد ارزشها و كمرنگ شدن اصول عقلانى و مكتبى !

باز هم مى رسيم به ضرورت پيوند و تفاهم ذهنى و فكرى نسل قديم و جديد، بر اساس معيارهاى صحيح ، كه كارى است هم دشوار، هم لازم ! در اين ميدان ، رسالت والدين و مربيان نيز سنگين است .

حفظ ثابتها در عين پذيرش تغييرها و متغيرها، گامى در جهت تعميق باورهاى مكتبى و اصول متكى به وحى و شرع ، در تربيت فرزندان است .

با جوانان

بايد هنر برخورد مناسب با جوانان را آموخت . لوح ضمير و دلشان پاكتر از بزرگان و سالخوردگان است . آمادگى پذيرش و تغيير هم بيشتر دارند.

بر خلاف آنان كه شاكله شخصيت شان شكل گرفته و سجايا و خصلتها در وجودشان نقش بسته است ، جوانان هم حساسترند و دل نازكتر، هم زود رنجترند و پر توقعتر و اين از ويژگيهاى اين مقطع از سن و سال است .

جوانان دوست دارند مورد توجه ديگران قرار گيرند. در خانه هم دوست دارند احساس شخصيت و جايگاه كنند و مورد عنايت باشند. اين حداقل خواسته و توقعشان است . وقتى هم تشويق شوند، شكوفاتر مى شوند و خوبيهاشان مى افزايند.

اگر براى آنان شخصيت قايل شويم و احترامشان كنيم و در كارها از فكر و وجود و توانايى آنان استفاده كنيم و ارزش كارهاى مثبت آنان را در نظر بگيريم ، هم بهتر جذب مى شوند، هم خالصانه تر تلاش و تحرك خود را در خدمت اهداف و ايده هاى پاك و متعالى قرار مى دهند.

سيره پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) احترام گذاشتن ، شخصيت دادن و جذب كردن جوانان بود و چنين سفارش مى فرمود:

و اوصيكم بالشبان خيرا؛ فانهم ارق افئده ، ان الله بعثنى بشيرا و نذيرا، فوافقنى الشبان و خالفنى الشيوخ (69)

شما را در باره جوانان توصيه به نيك رفتارى مى كنم ، چرا كه آنان دل نازكترند. خداوند مرا به عنوان بشير و نذير فرستاده است . جوانان با من هم پيمان شدند، اما پيران به ستيز و مخالفت با من برخاستند.

هم پيمانى جوانان با رسول خدا و مخالفت پيران با دعوت اسلام ، شاهدى بر همان فطرت حق پذير و طبيعت آماده تر جوانان براى شنيدن حق و پذيرفتن ايمان و فداكارى در راه عقيده است .

مهم ، پيوند فكرى و قلبى با جوانان است .

بزرگترها، اگر جوانان را زير بال و چتر حمايت و رحمت خويش بگيرند، اين نيروهاى مستعد در خدمت خوبيها قرار مى گيرند. اين درسى از سيره پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) است .

پس به سوى آشتى ميان دو نسل و ايجاد تفاهم ميان دو قسر پير و جوان گام برداريم ، تا راه تربيت هموارتر و دستيابى به توفيق ، بيشتر باشد.

خانواده و حقوق فرهنگى

نيازهاى برتر

اگر تاءمين نياز و اداى حق خانواده را صرفا به مسايل معيشتى منحصر كنيم . ساده نگرى است به دليل پيچيدگى وجود انسان ، نيازهاى او هم پيچيده و متنوع و فراتر از جنبه هاى ظاهرى و مادى و جنسى است .

همچنان كه در تربيت فرزند، تنها تاءمين نيازهاى مادى و رفاهى كافى نيست ، در مسايل خانوادگى هم تنها فراهم كردن معاش و مسكن و لباس و خوراك ، اداى حق به شمار نمى آيد، چرا كه نيازها فراتر از ماءكولات و ملبوسات است و وظيفه هم تنها به تاءمين اينها منحصر نيست .

در يك خانواده اسلامى ، مسايل اعتقادى ، فكرى ، احكام و آشنايى با حلال و حرام و سنن دينى و مراسم مذهبى جايگاه خاص دارد. مسؤ ول نهاد خانواده كه مرد است ، در برابر اين نياز هم تكليف دارد و در صورت قصور، هم مستحق ملالت است ، هم درخور تنبيه و كيفر الهى ، چرا كه از اين رهگذر، اخلاق و فرهنگ خانواده و در نتيجه جامعه است كه وضعيت مطلوب مى يابد، يا به نابسامانى كشيده مى شود.

نور چشم

گرچه نور و سوى ديدگان ، سبب بينايى و در نتيجه زيبايى و سربلندى است ، ولى گاهى هم برخى عوامل معنوى موجب فروغ ديدگان و روشناى چشم و اعتدال اجتماعى است . داشتن فرزند صالح و همسر شايسته و خانواده خوب و مطلوب ، مايه چشم روشنى و فروغ بصر است و فراهم ساختن اين قره العين بر عهده مرد خانه است .

در قرآن كريم ، از دعاهاى بلندى كه در زمره خواسته هاى عباد الرحمان آمده ، يكى هم اين است :

والذين يقولون ربنا هب لنا من ازواجنا و ذريا تنا قره اعين ...(70)

پرودگارا، از همسران و ذريه و نسل ما براى ما مايه نور چشم قرار بده .

اينكه انسان از طريق افراد خانواده ، سربلند باشد و آنان نور چشم وى به شمار آيند، در صورتى فراهم مى شود كه با تربيت شايسته و اخلاق خوب و رسيدگى و تربيت ، آنان را مهذب ، پاك و با دين و ايمان بار آورده باشد. رسيدن به اين مهم ، از كسانى بر مى آيد كه نسبت به مسايل فرهنگى و اخلاقى خانواده و فرزندان اهتمام ورزند و وقت بگزارند و به عنوان مساءله مهم در نظرشان ، شاءن و جايگاهى داشته باشد.

اگر همسر و فرزندان ، مطلوب و متدين و متعهد نباشند، انسان از داشتن چنين خانواده اى احساس شرم و حقارت مى كند و دنيا در نظرش تيره و تار گشته ، روزگارش به تلخى مى گذرد.

حق فرهنگى

هدايت ، مراقبت ، رسيدگى ، رشد دهندگى ، آموزش و...از حقوق است كه خانواده بر عهده سرپرست خويش دارد. غفلت و كم كارى و بى اعتنايى به اين امور، به هر دليل و بهانه اى كه باشد، پذيرفتنى نيست و شخص مقصر را در برابر ملامت وجدان و نكوهش ‍ ديگران بى دفاع و محكوم مى سازد.

يكى از وظايف مرد در خانه ، تعليم و ارتقاى فرهنگ افراد و مواظبت بر سلامت روحى و اخلاقى و ارشاد در زمينه مسايل فكرى و فرهنگى و حتى سياسى اجتماعى است . البته تامين نيازهاى عاطفى و تربيتى هم كه شامل همه و همه مراحل مى شود، تكليفى ديگر است .

متاءسفانه حتى در ميان انسانهاى فرهيخته و فرهنگى ، مربيان و مبلغان نيز كسانى يافت مى شوند كه با همه فعاليتهاى برون خانه اى و اشتغالات تربيتى و فرهنگى در جامعه و در سطحى گسترده ، نسبت به وضع داخل خانه و همسر و فرزندان خويش يا بى خبرند، يا بى خيال ، يا گاهى هم ناتوان . اگر ارشاد و هدايت جامعه و ديگران لازم و مفيد است ، روشنگرى و راهنمايى در درون خانواده و نسبت به افراد داخل ، ضرورى تر و سودمندتر است . از ديرباز گفته اند: چراغى كه به رواست ، بر امامزاده حرام است .

گاهى به گناه افتادن زن و فرزندان كسى ، معلول غفلتهاى خود او از اوضاع داخل و نزديك است . بايد ريشه هاى آن را شناخت و خشكاند. رسالت حفظ و صيانت خانواده از آتش گناه و فساد، بر عهده قيم خانواده و سرپرست آن است .

خداوند در قرآن كريم ، به مؤ منان چنين توصيه مى فرمايد:

يا ايها الذين آمنوا قوا اءنفسكم و اءهليكم نارا و قودها الناس و الحجارة ... (71)

اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خود و خانواده خويش را از آتشى كه هيزم و آتشگيره آن مردم و سنگ است ، حفظ كنيد.

پس ، حفظ خانواده به موازات حفظ خويش از آتش دوزخ ، يك تكليف است . مقدمات آن دوزخ فروزان و ملتهب نيز در همين دنيا و با عملكردهاى خلاف ، فراهم مى شود.

اگر امر به معروف و نهى از منكر، در درجات و مراتبى كه دارد، به عنوان يك كار فرهنگى تلقى شود، بايد آن را به درون خانواده هم نسبت به آحادى كه با آنان در ارتباط و تاءثير گذارى هستيم ، سرايت دهيم و اين گونه آنان را از فرو افتادن در شعله دوزخ ، نگاه داريم . اگر صد در صد هم نتوانيم تاءثير گذار و اصلاح گر باشيم ، در حد ميسور و توان . حتى اگر اثرى هم نبخشد، ما به تكليف خويش عمل كرده ايم و مؤ اخذه نخواهيم شد.

از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدند: اينكه خداوند فرموده است خود و خانواده خود را از دوزخ حفظ كنيد، چگونه آنان را از آتش نگهداريم ؟ حضرت فرمود: تامرو نهن تنهو نهن ، آنان را امر و نهى كنيد (كنايه از نظارت بر كارها و هدايت نسبت به رفتارها). پرسيدند: ما آنان را امر و نهى مى كنيم ، ولى پذيرا نيستند. فرمود:اذا اءمر تموهن و نهيتمو هن فقد قضيتم ما عليكم (72)؛ هر گاه آنان را امر و نهى كرديد، تكليفى را كه بر عهده داشتيد، انجام داده ايد.

انجام تكليف امر به معروف و نهى از منكر در قلمرو خانه و خانواده و نسبت به بستگان و نزديكان ، موجب حفاظت آنان از آتش ‍ دوزخ و شقاوت ابدى مى گردد و بدون آن ، جاى مؤ اخذه باقى است ! بى تفاوتى و بى تعهدى در اين مساله مهم ، اگر به فساد اخلاقى و گناه و انحراف خانواده كشيده شود، در اين سر انجام و سرنوشت شوم و تلخ ، مقصر و شريكند. هر چند امروز، كسى را به دليل قصور در تعليم و تربيت و آموزشهاى فرهنگى و اخلاقى فرزندان و همسرانشان مورد پيگيرى قرار نمى دهند و جرم تلقى نمى شود، ولى تقصير و قصور از دين و خدا، عاقل تعقيب و مسؤ وليت جدى است !

بيانى از علامه مجلسى

استشهاد به آيه (قوا انفسكم و اهليكم نارا) در روايات متعددى آمده است و قلمرو آن حتى به مسايل فكرى ، مرامى و سياسى هم كشيده مى شود. سليمان بن خالد مى گويد: به حضرت صادق (عليه السلام ) عرض كردم : خانواده اى دارم كه از من حرف شنوى دارند، آيا آنان را به اين امر دعوت كنم ؟ (اشاره به فراخوانى به اهل بيت و دعوت به مرام تشيع و ولايت ) امام در پاسخ فرمودند: آرى . آنگاه آيه شريفه را تلاوت فرموده و به آن استدلال كردند.

علامه مجلسى در ذيل اين حديث ، تحت عنوان بيان توضيحى دارد كه سودمند است . حفظ خويشتن از آنان را به اين مى داند كه انسان با صبر و شكيبايى در راه اطاعت خدا، ترك معصيت و با پرهيز از پيروى شهوات و تمنيات نفسانى ، خود را عذاب نگه دارد و خانواده را نيز با چهار برنامه ، مصونيت از آتش ببخشد:

اول : دعوت آنان به اطاعت پروردگار.

دوم : آموختن فرايض و واجبات دينى به آنان .

سوم : نهى و باز داشتن آنان از زشتيها و قبايح .

چهارم : تشويق و واداشتن ايشان به كارهاى خوب . سپس مى افزايد: آيه دلالت مى كند كه امر به معروف و نهى از منكر نسبت به نزديكان ، مثل همسر و خدمتكاران و پدر و مادر و فرزندان و ساير بستگان بر انسان واجب است و اينان در اين مساءله ، مقدم بر ديگرانند.(73)

مجموعه اين توصيه ها، تكليف يك مسلمان را درباره تربيت مكتبى خانواده و فضا سازى براى رشد باورهاى دينى و بهره گيرى از شيوه هاى جاذبه دار و مشوق و خوشبين كننده در دعوت به امور دينى و پرهيز از آنچه مايه گريز، نفرت و بدبينى است ، روشن مى سازد.

قطعا شيوه تشويقى و ترغيبى ، نسبت به روش تنبيهى و توبيخى مؤ ثرتر و كارسازتر است . پدر يك خانه ، نبايد نسبت به ناهنجاريهاى اخلاقى و رواج گناه و فساد در اعضاى خانواده ، بى توجه و بى تعهد باشد. زمينه سازى براى فراگيرى دين نيز رسالتى ديگر است . يا خودش به همسر و فرزندان بياموزد، يا كسى را به خانه آورد تا حلال و حرام و احكام الهى را به آنان بياموزد، يا به مجالس و كلاسها و دوره هايى بفرستد كه در آنجا آموزش ببيند.

نظارت بر آموخته ها

آنچه انسان مى شنود يا مى خواند يا فرا مى گيرد، در شكل دهى به انديشه و روان مؤ ثر است . پس به عنوان غذاى روح و فكر بايد به مسايل و فراورده هاى فكرى و فرهنگى كه مورد استفاده همسر و فرزندان قرار مى گيرد، حساس بود. همه خواندنيها و همه ديدنيها خوب و سالم نيستند، گاهى كتابها، مجلات و فيلمها... بدآموز و محرك شهوات و فساد آورند و نظارت لازم است .

با آن همه تاءكيد كه اسلام و قرآن بر علم و دانش و فريضه بودن طلب علم دارد، در برخى روايات مى خوانيم كه به همسرانتان سوره يوسف نياموزيد و بر آنان نخوانيد، چون كه در آن فتنه هاست و سوره نور به آنان ياد بدهيد، چرا كه در آن پندهاست .(74)

با همه فضيلتى كه خواندن و آموختن قرآن دارد، چرا نسبت به آن سوره حساسيت است ؟ چون شرح فتنه گريها و شيدايى زليخا به يوسف و مكر و حيله او در به دام انداختن يوسف مطرح است ، كه ممكن است براى برخى دختران و زنان ، وسوسه انگيز و فتنه خيز باشد، اما سوره نور، دعوت به حجاب و تحفظ و متانت و خويشتن دارى و پرهيز از خود نمايى و بد حجابى و عشوه گرى است و براى اين قشر، كاربردى تر و عبرت آموز و پند دهنده است . آنچه سلامت روحى و فكرى زنان را تاءمين مى كند، همان صداقت و سادگى و پاكدلى است و گاهى برخى آثار و رمانها و فيلمها و آموزشها، ذهن آنان را در پيمودن راه گناه و فتنه انگيزى بر مى انگيزند و برايشان زيانبار مى باشند.

مرحوم استاد دكتر سيد جواد مصطفوى در بهشت خانواده بحثى در اين زمينه دارد و با اشاره به روايتى كه از آموختن كتابت به زنان نهى مى كند، تحليلى از اين موضوع ارائه مى دهد و برخى سوء استفاده هايى را كه بانوان در اثر سواد و آموختن برخى عملها و آشنايى با بعضى فتنه ها و شگردها داشته و دارند، ياد مى كند و در مقابل اين گونه تحصيلكرده هاى نيرنگ باز، از بانوان پاكدل و با صفايى كه صداقت و ساده دلى آنان ، محفوظشان مى دارد و زندگيهاى آرامتر و سالمترى دارند ياد مى كند و در پايان مى افزايد:

ما دانشگاه ديده هاى متمدن ، بايد چند روزى مهمان چنان خانواده ها باشيم و گلزار بى خار و بهشت برين زندگى خانوادگى آنان را ببينيم ، تا نا خود آگاه ، آهى سرد از دل پر درد بر آوريم و باور كنيم كه بدون معلومات جهان بينى و جامعه شناسى هم مى توان زندگى با صفايى داشت و به جاى بيست سال زندگى تواءم با بيمارى و جنگ اعصاب ، مى توان شصت سال زندگى با نشاط و محبت و كامرانى داشت و باور كنيم كه بيسوادان پاكدلى كه فرهنگ ساده امام صادق (عليه السلام ) را پذيرفتند و حتى لغت همزيستى مسالمت آميز را نمى توانستند ادا كنند، بهتر از كسانى زيستند كه دانشگاهها و لابراتوارها ساختند، ولى از مكتب امام صادق (عليه السلام ) روى گردان شدند. چقدر باصفا و لذت بخش است زمانى كه پانصد ميليون بانوى مسلمان ، هم باسواد باشند و هم پاكدامن و با صفا... بسيارى از معلومات عصر ما براى زن نه لازم است و نه فضيلت ، بلكه اتلاف وقت است و احيانا رذيلت ، در صورتى كه پاكدلى و پاكدامنى براى هميشه و در حد اعلايش فضيلت است و كمال . (75)

پس چه بايد كرد كه همسران با فضيلت شوند و خانواده ها برخوردار از صفا و كمال ؟ جز با كار فرهنگى و تربيتى با افراد اين كانون ؟

رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود:

ملعون است ، ملعون است كسى كه افراد تحت تكفل خويش را تباه سازد.(76)

و اين ضايع و تباه ساختن چيست ؟ فقط رسيدگى نكردن به مسايل معيشتى و رفاهى و حقوق مادى است ؟ يا حقوق فرهنگى و تربيتى خانواده را نيز در بر مى گيرد؟

تباه سازى فرهنگى در خانواده ها، كمتر از ناديده گرفتن حقوق مادى نيست ! پس بايد حقوق فرهنگى خانواده را هم شناخت و آن را ادا كرد. در اين صورت است كه اين خيمه عفاف پابرجا و استوار مى ماند و طوفان حادثه هاى سهمگين زندگى آن را از جاى نمى كند.

پايان اين نوشته را حديثى از حضرت على (عليه السلام ) قرار مى دهيم ، كه خطاب به فرزندش محمد حنفيه در مورد رسيدگى به زن و شيوه معاشرت خوب با همسر توصيه مى فرمايد:

فدارها على كل حال و اءحسن الصحبة لها ليصفو عيشك .(77)

در همه حال با همسرت مدارا كن و با او معاشرت و همنشينى شايسته داشته باش ، تا زندگى ات با صفا شود.

صفايى كه همه در جستجوى آنند و اگر بر خانه ها و خانواده ها بال بگسترد و سايه افكند، زندگيها بهشتى فرح زا و مسرت بخش ‍ مى شود و اگر هماى صفا از خانه ها و آشيانه ها پر بكشد و بكوچد، خانه و زندگى ، دوزخى تحمل ناپذير مى گردد.