احياى حياء

محمدعلى هدايتى

- ۱۱ -


ثواب الاعمال : ص 178، و نيز رجال الكشى : 709/2 و نور الثقلين :110/5
((اسحاق بن عمار مى گويد: در كوفه بودم و (به سبب داراى فراوانى كه پيدا كرده بودم ) برادران زيادى پيش من مى آمدند و من از معروف شدن بدم مى آمد و مى ترسيدم به ديندارى شناخته شوم (يا اينكه مى ترسيدم عقيده و مذهبم آشكار شود)، لذا به خدمتكارم دستور دادم كه هر وقت كسى از آنها آمد و مرا خواست بگو اينجا نيست . اين گذشت تا آنكه همان سال به حج مشرف شدم و حضرت امام صادق را زيارت كردم . مشاهده كردم در رابطه اى كه بين من با امام بود يك سنگينى و دگرگونى پيدا شده است . عرض كردم : قربانتان شوم ! چه چيزى مرا نزد شما عوض كرده است ؟ حضرت فرمودند: آن چيزى كه تو را براى مؤ منين عوض كرده است . عرض ‍ كردم : فدايتان شوم ! من تنها از معروف شدن مى ترسيدم و خداوند مى داند كه چقدر به آنها علاقه دارم . حضرت فرمودند: اى اسحاق ! ديدار برادرانت تو را خسته نكند، چون مؤ من وقتى به برادر مؤ منش بر مى خورد و به او خير مقدم و بفرما مى گويد، خداوند براى او تا روز رستاخيز تحسين و آفرين مى نويسد و وقتى كه با او دست مى دهد، خداوند در آنچه كه ميان انگشت بزرگشان هست صد خير و نيكى مى فرستند كه نود و نه تاى آن براى كسى است كه نسبت به دوستش بيشتر مهرورزى كند. سپس خداوند با روى خود به آنها توجه مى كند و به هر كدام كه نسبت به رفيقش محبت و علاقه اش ‍ سخت تر باشد، تمايلش بيشتر است و وقتى همديگر را در بر مى گيرند، آن دو را رحمت فرا مى گيرد و وقتى درنگ كرده و توقف مى كنند و تنها خدا را مى خواهند، نه اينكه هدفشان امور دنيايى باشد، به آن دو گفته مى شود كه خداوند شما را بخشيد، پس عمل را از سر بگيريد و وقتى به سؤ ال و خواهشى روى مى آورند، بعضى از فرشتگان به برخى ديگر مى گويند: از آن دو دور شويد، چون آن ها رازى دارند كه خداوند بر ايشان مخفى نگاه داشته است . اسحاق مى گويد: به حضرت عرض كردم : فدايتان شوم ! گفتارمان بر ما نوشته نمى شود با اينكه خداوند عزوجل مى فرمايد: ((انسان سخنى به زبان نمى آورد مگر نزد وى مراقبى آماده است ؟)) در اينجا فرزند رسول خدا نفس سختى كشيدند و بعد گريه كردند بطوريكه اشك هايشان محاسن شريف را تر كرد، و فرمودند: اى اسحاق ! وقتى دو مؤ من با هم ديدار مى كنند، خداوند تبارك و تعالى براى احترام به آنها فرشتگان را صدا مى زند كه از آنها جدا و دور شويد. حال اگر فرشتگان گفتار آن دو را نمى نويسند و سخن آنها را نمى فهمند اما نگهبان بر آن ها و آن كسى كه به پنهان و نهان آگاه است ، مى فهمد. اى اسحاق ! پس از خداوند بترس ‍ بطوريكه او را مى بينى ، اگر تو او را نمى بينى او تو را مى بيند. و اگر فكر مى كنى كه تو را مشاهده نمى كند كافر و منكر شده اى و اگر مى دانى كه تو را مى بيند و باز گناهان را نزد آفريدگان مى پوشانى ولى براى خداوند آشكارا گناه مى كنى ، پس او را نزد خودت ، به اندازه كوچكترين و كمترين نگرنده ها فرض كرده اى !.))
533- عن بعض اصحابنا عن الامام الكاظم : اى شى يقول الناس فى قول الله عزوجل ((لو لا ان راى برهان ربه )) قلت : يقولون : راى يعقوب عاضا على اصبعه . فقال : لاليس كما يقولون . فقلت : فاى شى راى ؟ قال : لما همت به و هم بها قامت الى صتم فى البيت ، فالقت عليه ثوبا. فقال لها يوسف : ما صنعت ؟ قال : طرحت عليه ثوبا استحى ان يرانا. قال : فقال يوسف : فانتتستحيى من صنمك و هو لايسمع و لايبصر و لااستحى انا من ربى ؟))
تفسير العياشى : 174/2 و البرهان : 248/2(230)
((حضرت موسى بن جعفر از من پرسيدند: مردم (گويا مراد دانشمندان سنى عراق است ) درباره اين فرمايش خداوند عزوجل : ((و يوسف نيز اگر برهان پروردگارش را نمى ديد چنين قصدى مى كرد)) چه مى گويند؟ عرض كردم : آنها مى گويند: جناب يوسف پدر خود، حضرت يعقوب را مشاهده كرد در حالى كه انگشت خود را به دندان مى گزيد. حضرت فرمودند: اين طور نيست كه مى گويند. عرض كردم : پس چه را ديد؟ حضرت فرمودند: وقتى همسر عزيز مصر تصميم به كامجويى از يوسف گرفت و براى يوسف هم اين زمينه فراهم شد، آن زن نزد بتى رفت كه در اتاق بود و پارچه اى روى آن انداخت . جناب يوسف به او فرمود: چه مى كنى ؟ گفت : بر روى او پارچه اى افكندم و از اينكه ما را ببيند حياء دارم . جناب يوسف فرمود: تو از اين بت خود كه نه مى شنود و نه مى بيند، شرم مى كنى و من از پروردگارم حياء نكنم ؟))(231)
534- عن اميرالمؤ منين (ع ): اتقوا معاصى الخلوت فانالشاهد هو الحاكم .
غرر الحكم : 250/2
((بترسيد از گناهان در خلوتگاهها، چون گواه و نگرنده خود داور و حاكم است .))
535- عن الامام الصادق (ع ): من خلا بذنب فراقب الله تعالى ذكره فيه و استحيى من الحفظه غفر الله عزوجل له جميع ذنوبه و ان كانت مثل ذنوب الثقلين .
من لايحضره الفقيه : 294/4
((كسى كه با گناهى تنها شد و خداوند ياد او را در آن حال مواظبت و توجه كرد و از فرشتگان نگهبان حياء نمود، خداوند عزوجل براى او تمام گناهانش را مى بخشد اگر چه مانند گناه انس و جن باشد.))
536- عن الله تعالى فى ربور داود: يا داود! اسمع من يما اقول و الحق اقول ، من اتانى و هو مستحى من المعاصى التى عصانى بها غفرتها له و انسيتها حافظيه .
امالى مرحوم شيخ طوسى : ص 107
((اى داود! آنچه مى گويم از من بشنو كه واقع مى گويم : كسى كه نزد من آيد در حالى كه از آن گناهانى كه مرا با آن نافرمانى كرده است شرمگين باشد، آنها را براى او مى بخشم و آن دو فرشته اش را هم به فراموشى وا مى دارم .))
537- عن اميرالمومنين (ع )عن رسول اللّه (ص ): قال الله تعالى له فى ليله المعراج :... يا احمد! هل تدرى متى يكون لى العبد عابدا؟ قال : لا يا رب . قال : اذا اجتمع فيه سبع خصال : ورع يحجزه عن المحارم ، و صمت يكفه عما لايعنيه ، و خوف يزداد كل يوم بكائه ، و حياء سيتحيى منى فى الخلاء، و اكل ما لابد منه ، و يبغض الدنيا لبغضى لها و يحب الاخيار لحبى اياهم .
ارشاد القلوب : ص 183
((خداوند متعال پيامبر اكرم (ص ) در شب معراج فرمود: اى احمد! آيا مى دانى بنده چه وقتى براى من طاعت و بندگى دارد؟ حضرت عرض ‍ كردند: خير، اى پروردگارم ! خداوند فرمود: وقتى كه در او هفت صفت و خوى فراهم باشد: پارسايى و ورعى كه او را از حرام ها و ممنوعاتم باز دارد؛ و خاموشى كه او را از سخنان بيهوده نگه دارد؛ و ترسى كه هر روز گريه اش را بيفزايد؛ و شرمى كه از من در تنهايى حياء كند، و خوردن به مقدرى كه از آن گريزى نيست ، و دنيا را به سبب نفرتى كه من از آن دارم دشمن بدارد و به خوبان ، چون من آنان را دوست دارم مهرورزى كند.))
538- عن رسول اللّه (ص ): اذا كان يوم القيامه انبت الله تعالى لطائفه من امتى اجنحه فيطيرون من قبورهم الى الجنان يسرحون فيها و يتنعمون كيف يشاوون . فتقول لهم الملائكه : هل رايتم الحساب ؟ فيقولون : ما راينا حسابا، فيقولون : هل جزتم الصراط؟ فيقولون : ما راينا صراطا، فيقولون : هل رايتم جهنم ؟ فيقولون : ما راينا شيئا. فتقول الملائكه : من امه من انتم ؟ فيقولون : من امه محمد. فيقولون : نشدناكم الله ، حدثونا ما كانت اعمالكم فى الدنيا؟ فيقولون : خصلتان كانتا فينا فبلغنا الله تعالى هذه المنزله بفضل رحمته . فيقولون : و ما هما؟ فيقولون : كنا اذا خلونا نستحى ان تعصيه ، و نرضى باليسير مما قسم لنا. فتقول الملائكه : حق لكم هذا.
بحار الانوار: 25/100 از مسكن الفواد: ص 80
((وقتى روز قيامت شود خداوند متعال براى گروهى از امت و پيروان من بال هايى را مى آفريند كه با آن از گورهايشان به سوى بهشت پرواز مى كنند و در آن جا به تفريح و تماشا مى پردازند و هر طورى كه بخواهند در خوشى و ناز و نعمت بسر مى برند. آنگاه فرشتگان به آنها مى گويند: آيا شما محاسبه و رسيدگى اعمال را ديديد؟ مى گويند: ما حسابرسى نديديم . مى پرسند: آيا شما از صراط گذشتيد؟ مى گويند: ما اصلا صراط را نديديم . مى پرسند: آيا شما دوزخ را مشاهده كرديد؟ مى گويند: ما هيچ چيز نديديم . فرشتگان مى گويند: شما از گوه چه پيامبرى هستيد؟ مى گويند: ما از پيروان حضرت محمد هستيم . مى گويند: شما را به خداوند سوگند مى دهيم كه به ما بگوييد كردارتان در دنيا چه بود؟ مى گويند: دو ويژگى در ما بود كه خداوند با فزونى رحمت و مهربانى اش ما را به اين مرتبه رسانيد. مى پرسند: آن دو خصلت چيست ؟ مى گويند: ما اينطور بوديم كه وقتى تنها مى شديم از اينكه او را نافرمانى كنيم حياء مى كرديم و به كم از آنچه براى ما روزى و مقدر شده بود، خشنود و خرسند بوديم . آنگاه فرشتگان مى گويند: اين نعمت سزاوار شماست .))
539- قال الله تعالى فى بعض كتبه : ما انصفنى عبدى يدعونى فاستحى ان ارده و يعصينى و لا يستحى منى .
ارشاد القلوب : ص 101
((بنده ام با من با عدل و برابرى رفتار نمى كند، مرا مى خواند و طلب يارى مى كند و من حياء مى كنم كه او را بازگردانم ، ولى نافرمانى ام مى كند و از من حياء ندارد.))
540- عن الامام الحسن : اوصانى ابى قبل موته بثلاثين خصله قال :... يا بنى استحيى من مطالعه الله اياك و انت مقيم على ما يكره . و استحيى من الحفظه الكرام الكاتبين ، و استحيى من صالح المومنين .
دستور معالم الحكم : ص 80
((امام مجتبى مى فرمايند: پدرم قبل از شهادتشان مرا به سى ويژگى سفارش فرمود: از جمله آنها اين بود كه فرمود: اى پسرم ! شرم كن از اينكه خداوند به اشراف و نظارت تو بپردازد در حاليكه مشغول كارى باشى كه او دوست ندارد؛ و حياء كن از فرشتگان ارجمند و نويسنده اعمال ؛ و نيز شرم كن از مؤ منين نيكوكار.

در سزاوارى حياء از حق تعالى و طلب شرم از او، مطالغه فرازهايى از ادعيه مناسب است :
541- عن الامام الحسن : كان رسول اللّه (ص ) يدعو بهذا الدعا اللهم صل على محمد و آله ... و ارزقنى الرهبه منك و الرغبه اليك والخشوع لك والوقار و الحياء منك و التعظيم لذكرك والتقديس لمجدك ايام حيوتى حتى تتوفانى .
بحار الانوار: 65/84 از فلاح السائل : ص 139
((خداوندا! بر محمد و خاندانش درود فرست ، و به من در طول زندگى ام تا وقتى كه مرا از دنيا مى برى ، ترس از خودت و ميل به خودت و فروتنى براى خودت و هيبت و حياء از خودت و بزرگ شمردن يادت و تنزيه و تكريم بزرگى ات را روزى فرما.))
542- عن الامام السجاد: يا الهى ! لو بكيت اليك حتى تسقط اشفار عينى و انتحبت حتى ينقطع صوتى ، و قمت لك حتى تتنشر قدماى ، و ركعت لك حتى ينخلع صلبى و سجدت لك حتى ففقا حدقتاى و اكلت تراب الارض طول عمرى و شربت ما الرما آخر دهرى و ذكرتك فى خلال ذلك حتى يكل لسانى ثم لم ارفع طرفى الى آفاق السماء استحيا منك ما استوجبت بذلك محو سيئه واحده من سيئاتى ....
صحيفه سجاديه : ص 117
((اى خداى من ! اگر در پيشگاهت بگريم تا پلك هاى دو چشمم بيفتد و بلند شيون و ناله زنم تا صدايم بند آيد، و براى تو بايستم تا پاهايم ورم كند و براى تو ركوع كنم تا استخوان پشتم از جا كنده شود و تو را سجده نمايم تا سياهى چشمانم پنهان گردد و كور شوم ، همه زندگى ام را خاك زمين خورم و تمام روزگار را آب خاكستر بياشامم و در بين اينها به ياد و ذكر تو گويا باشم تا اينكه زبانم خسته و كند گردد، سپس چشمم را زا شرمندگى تو به جانب آسمان بلند نكنم ، با اين كارها مستحق پاك شدن يك گناه و بدى از گناهانم نيستم .))
543- عن الامام السجاد: اللهم ان استغفارى اياك و انا ممصر على ما نهيت قله حياء و تركى الاستغفار مع علمى بسعه رحمتك تضييع لحق الرجاء.
بحار الانوار: 285/84 از المصباح : ص 91
((خداوندا! آمرزش خواستم از تو در حاليكه من بر آنچه منع كرده اى ادامه مى دهم ، كم حيائى است . و دست برداشتنم از طلب عفو نيز با اينكه بخشش و مهربانى فراگير تو را مى دانم ، فرو گذاشتن سزاى اميدوارى است .))
544- عن الامام الرضا: الهى وفقت بين يديك و مددت يدى اليك مع علمى بتفريطى فى عبادتك و اهمالى لكثير من طاعتك و لو انى سلكت سبيل الحياء لخفت من مقام الطلب و الدعاء و لكنى يا رب لما سمعتك تنادى المسرفين الى بابك و تعدهم بحسن اقالتك و ثوابك جئت ممتثلا للندا و لائذا بعواطف ارحم الرحما.
بحار الانوار: 280/84
((خداى من ! در پيشگاهت ايستاده ام و دستم را به سويت دراز كرده ام ، با اينكه به كوتاهى ام در بندگى ات و سستى نسبت به بسيارى از فرمانبردارى هايت دانايم و اگر راه شرم و حياء را مى پيمودم حتما از اينكه در جايگاه خواستن و خواهش باشم ، مى ترسيدم . ولى اى پروردگارم ! چون شنيدم تو گناهكاران را به سوى آستانت فرا مى خوانى و آنان را به درگذشتن و جزاى نيكويت نويد مى دهى آمدم تا آن اعلام را فرمان برم و به مهربانى و احسانهاى بخشاينده ترين بخشندگان پناهنده شوم .))
545- عن الامام السجاد: انا رب الذى لم استحيك فى الخلاء و لم اراقبك فى الملاء... انا الذى امهلتنى فما ارعويت و سترت على فما استحييت و عملت بالمعاصى فتعديت و اسفطتنى من عينيك فما باليت فبحلمك امهلتنى و بسترك سترتنى حتى كانك اغفلتنى و من عقوبات المعاصى حنبتنى حتى كانك استحيتنى .
مصباح المتجهد: ص 589
((من اى پروردگارم كسى هستم كه در تنهايى از تو شرم نكردم و در آشكارا تو را مواظبت ننمودم . من كسى هستم كه با من مدارا و نرمى نمودى ولى از كار زشت دست نكشيدم ، و بر من پرده پوشى كردى ولى حياء نكردم و با نافرمانيهايت رفتار كردم تا كه از حد گذشتم ، و مرا از چشم خود انداختى ولى ناراحت و پريشان نشدم و در پرده و پوشش خود مرا پناه دادى به طورى كه گويا تو بديهايم را فراموش كرده اى و از مجازات گناهانم مرا دور كردى بطورى كه گويا از من حياء كرده اى .))
546- عن الامام السجاد: قدترى يا الهى فيض دمعى من خيفتك و وجيب قلبى من خشيتك و انتقاض جوارحى من هيبتك كل ذلك حياء منك بسوء عملى .
صحيفه سجاديه : ص 114
((اى خداى من ! روان شدن اشكم از ترست ، و طپيدن دلم را از بيم عظمتت و گسسته شدن و لرزش اندامم را از شكوه و بزرگيت را مى بينى همه اينها حيائى است از تو به سبب رفتار بدم .))
547- عن الامام السجاد: فلك الحمد على حلمك بعد علمك و على عفوك بعد قدتك يحملنى و يجرئنى على معصيتك حلمك عنى و يدعونى الى قله الحياء سترك على ....
مصباح المتهجد: ص 584
((پس تو را سپاس بر بردبارى ات بعد از دانستنت و برگذشت و آمرزشت بعد از توانايى ات . بردباريت نسبت به من ، مرا بر نافرمانى ات برمى انگيزد و گستاخ مى كند و پرده پوشى ات بر من ، مرا به كم حيائى ميل مى دهد.))
فصل سوّم : حياء از عرضه اعمال
548- عن رسول اللّه (ص ): حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا و زنوها قبل ان توزنوا و تجهزوا للعرض الاكبر.
محاسبه النفس : ص 33
((خودتان را برآورد و بررسى كنيد پيش از آنكه به حساب شما رسيدگى شود و خودتان را مورد سنجش قرار دهيد پيش از آنكه مقايسه و سنجيده شويد و خودتان را براى روز بزرگ ارائه و نمايش اعمال مهيا و آماده كنيد.))
549- عن الامام الحسين : ان اعمال هذه الامه ما ن صباح الا تعرض ‍ على الله تعالى .
بحار الانوار: 353/70 از الدعوات : ص 34، و صحيفه الامام الرضا: ص ‍ ((كارهاى اين گروه - يعنى مسلمانان - هيچ صبحى نيست مگر آنكه بر خداوند متعال تقديم و ارائه مى شود.))
550- عن الامام الباقر: ان اعمال العباد تعرض على نبيكم كل عشيه الخميس فليستحيى احدكم ان تعرض على نبيه العمل القبيح .
بصائر الدرجات : ص 426
((كارهاى بندگان در آخر هر روز پنج شنبه به پيامبرتان تقديم مى شود. پس هر كدام از شما بايد حياء كند از اينكه بر پيامبرش كار زشتى را ارائه دهد.))
551- عن المعصوم : ان اعمال العباد تعرض على النبى فى كل اثنين و خميس فيعلمها، و كذلك تعرض على الائمه .
التبيان : 295/5
((كارهاى بندگان هر دوشنبه و پنج شنبه بر پيامبر اكرم (ص ) ارائه مى شود و ايشان از آنها آگاه مى گردند. و نيز بر ائمه ارائه و تقديم مى گردد.))
552- عن الامام الصادق : تعرض الاعمال على رسول اللّه (ص ) اعمال العباد كل صباح ابراها و فجارها فاحذروها و هو قول الله تعالى : اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله وسكت .
كافى : 219/1(232)
((كردار بندگان هر صبح بر رسول خدا ارائه مى شود، همه كارهايشان چه خوب و چه بد، پس احتياط كرده و آنها را پاس داريد، و آن همان فرمايش ‍ خداوند متعال است : ((كارهاى خود را انجام دهيد كه خداوند و پيامبرش ‍ به زودى كردار شما را مشاهده مى كنند)) و بعد حضرت ديگر چيزى نفرمودند.))
553-عن عبدالله بن ابان الزيات و كن مكينا عند الرضا: قلت لللذرضا: ادع الله لى و لاهل بيتى . فقال : او لست افعل ؟ و الله ان اعمالكم لتعرض ‍ على فى كل يوم و ليله . قال : فاستعظت ذلك . فقال لى : اما تقرء كتاب الله عزوجل و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون ؟ قال : هو و الله على ابن ابى طالب .
كافى : 219/1
((عبدالله بن ابان كه در نزد حضرت امام رضا منزلتى داشت مى گويد: به آن حضرت عرض كردم : براى من و خانواده ام دعا كنيد. حضرت فرمودند: مگر من چنين نمى كنم ؟ به خدا سوگند كارهاى شما هر روز و شب بر من ارائه مى شود. عبد الله مى گويد: اين مطلب براى من بسيار بزرگ آمد، لذا حضرت به من فرمودند: آيا در كتاب عزوجل نخوانده اى كه ((بگو كارهاى خود را انجام دهيد، كه خداوند و فرستاده او و مومنان كردار شما را خواهند ديد)) به خدا سوگند اين ((مومنان )) اميرالمؤ منين (و اولاد طاهرينش ) هستند.))
554- عن ابى سعيد الخدرى : ان عمارا قال لرسول الله : وددت انك عمرت فينا عمر نوح ، فقال رسول اللّه (ص ) يا عمار! حياتى خيرلكم و وفاتى ليس بشر لكم . اما فى حياتى فتحدثون و استغفر الله لكم و اما بعد وفاتى فاتقوا الله و احسنوا الصلاه على و على اهل بيتى ، فانكم تعرضون على باسمائكم و اسنا آبائكم . فان يكن خيرا حمدت الله و ان يكن سوى ذلك استغفر الله لذنوبكم .
محاسبه النفس : ص 39(233)
((جناب عمار به پيامبر اكرم (ص ) عرض كرد: دوست دارم زندگى شما در بين ما به اندازه عمر نوح طولانى باشد! رسول خدا فرمودند: اى عمار! زنده بودنم براى شما خوب است ، ولى مرگ من هم برايتان بد نيست ، در وقت زنده بودنم شما با من سخن مى گوئيد و من براى شما از خداوند طلب آمرزش مى كنم . و بعد از مرگم شما از خداوند پروا داشته باشيد و بر من و خاندانم نيكو درود و رحمت بفرستيد، چون شما با نام هايتان و نام هاى پدرانتان بر من ارائه مى شويد، آنگاه اگر خوبى باشد خداوند را ستايش و شكر مى كنم و اگر غير آن باشد براى گناهانتان از خداوند آمرزش ‍ مى طلبم .))
55- عن سماعه عن ابى عبدالله سمعته يقول : ما لكم تسوون رسول اللّه (ص )؟ فقال رجل : كيف نسووه ؟ فقال : اما تعلمون ان اعمالكم تعرض ‍ عليه فاذا راى فيها معصيه سائه ذلك فلا تسووا رسول اللّه (ص ) و سروه .
كافى : 219/1، و امالى مرحوم شيخ مفيد: ص 123
((سماعه مى گويد: از حضرت امام صادق شنيدم كه مى فرمود: چه شده است شما را كه رسول خدا را اندوهگين و ناراحت مى كنيد؟ مردى عرض ‍ كرد: ما چگونه آن حضرت را غمگين مى سازيم ؟ حضرت فرمودند: آيا نمى دانيد كه كارها و كردار شما بر آن حضرت ارائه مى شود و ايشان وقتى در آنها گناهى مشاهده كنند آن حرت را آزرده و دلگير مى كند. پس رسول خدا را رنجيده خاطر و دلتنگ نكنيد و ايشان را خوشنود و شادمان سازيد.))
556- عن الامام الرضا: و ان لنا مع ولى لنا اعينا ناظه و السنا ناطقه و قلوبا و افيه . و ليس يخفى علينا شى من اعمالكم و اقوالكم و افعالكم بدليل قوله تعالى : و قل اعملوا فسيرى الله عملكم و رسوله و المومنون .
المنتخب للطريحى : ص 208
((براى ما با هر دوستى از دوستدارانمان چشمى نگرنده و زبانى گويا و دلى صادق و نگهبان است . و چيزى از كردار و گفتار و رفتار شما بر ما پوشيده نيست . به گواه فرمايش خداوند متعال كه مى فرمايد: ((بگو انجام دهيد كه خداوند و فرستاده او و مومنان كردار شما را خواهند ديد))
شدت تاءثر و اندوه حضرات معصومين از گناهان كسانى كه خود را وابسته به آنان مى دانند به اندازه اى است كه گاه به جاى گناهكاران از كردار بدشان خجالت كشيده و شرم مى كنند:
557- ان رجلا من المنافقين اعترض الامام الرضا فقال : ان من شيعتك من يشرب النبيذ، فقال : قد كان اصحاب رسول اللّه (ص ) يشريون النبيذ. فقال الرجل : ما اعنى ما العسل و انما اعنى الخمر. فعرق وجهه ثم قال : الله اكرم منان يجمع فى قلب المومن بين رسيس الخمر و حبنا اهل البيت .
بحار الانوار: 314/27 از مشارق انوار اليقين : ص ‍ 182(234)
((مردى از منافقين به حضرت رضا انتقاد و عيب جويى كرد و گفت : از پيروان شما كسانى هستند كه ((نبيذ)) مى آشامند. حضرت فرمودند: ياران پيامبر خدا هم نبيذ مى آشاميدند. آن مرد گفت : سكنجبين مرادم نيست ، منظور من شراب است . با اين گفته ، عرق بر چهره حضرت نشست ، و بعد فرمودند: خداوند بزرگوارتر است از اينكه در دل مؤ من مستى شراب (235) را با دوستى ما خاندان گرد هم آورد.))
همچنين در روايات ما، اهل بيت از شيعيان و كسانى كه خود را به آنان وابسته مى دانند، خواسته اند تا برايشان زيبنده و مايه رونق باشند، نه اينكه موجب ننگ و عار گردند.(236)
و به دوستان خود دستور مى دهند كه در معاشرت خود حتى با مخالفين ، پارسايى و تقوى را رعايت كرده و خوش باطن باشند:
558- عن الامام الصادق (ع ): فان الرجل منكم اذا ورع فى دينه و صدق الحديث و ادى الامانه و حسن خلقه مع الناس قيل هذا جعفرى ، فيسرنى ذلكو يدخل على منه السرور، و قيل هذا ادب جعفر، و اذا كان على غير ذلك دخل على بالوه و عره ، و قيل هذا ادب جعفر.
كافى : 636/2(237)
((هر كس از شما شيعيان كه در مذهب خود پارسايى داشته باشد و راست سخن بگويد و سپرده و برعهده را بپردازد و با مردم خوش خوى باشد، آنها مى گويند كه او جعفرى و منسوب به من است و آن مرا خشنود مى كند و از آن جهت بر من شادى وارد مى شود و گفته مى شود كه اين تربيت و فرهنگ امام صادق است . ولى اگر او روشى جز اين داشته باشد رنج و ننگش بر من وارد مى گردد و مردم مى گويند: همين راه و رسم و فرهنگ امام صادق است .))
در اينجا به دو سرگذشت درباره آگاهى و وقوف ائمه بر اعمال و رفتار دوستان خود اشاره مى شود:
559- عن مهزم : كنا نزولا بالمدينه و كانت جاريه لصاحب المنزل تعبنى و انى اتبت الباب فاستفتحت ففتحت الجاريه فغمزت ثديها، فلما كانه من الغد دخلت على ابى عبدالله فقال لى : يا مهزم ! اين كان اقصى اثرك اليوم ؟ فقلت له : ما برحت المسجد. فقال : اما تعلم ان ام -رنا هذا لا ينال الا بالورع .
مستدرك الوسائل : 271/14 از اعلام الورى : 520/1(238)
((شخصى به اسم مهزم مى گويد: ما در مدينه اقامت گزيده بوديم و براى صاحبخانه زن و خدمتكار جوانى بود كه مرا به شگفت آورده و فريفته كرده بود. به در خانه آمدم و در را زدم ، آن زن جوان در را باز كرد و من با دستم سينه اش را ماليدم . فردا شد و به حضور امام صادق رسيدم . آن حضرت به من فرمودند: امروز دنباله كارت را در كجا به پايان رساندى ؟ عرض كردم : تاكنون در مسجد بودم . حضرت فرمودند: آيا نمى دانى كه نزديكى به ما و شيعه گشتن قابل دسترسى نيست مگر با ورع و پارسايى ؟.))
560- عن ابى بصير: كنت اقرى امراه القران بالكوفه فماز حتها بشى فلما دخلت على ابى جعفر عاتبنى و قال : من ارتكب اذنب فى الخلا لم يعبا الله به ، اى شى قلت للمراه ؟ فغطيت وجهى حياء و تبت . فقال ابو جعفر: لاتعد .
بحار الانوار: 247/46 از الخرائج و الجرائح : ص 594
((ابوبصير مى گويد: من در كوفه براى زنى قرآنياد مى دادم و به سخنى با او شوخى كردم . وقتى حضور امام باقر رسيدم مرا نكوهش كردند و فرمودند: كسى كه در پنهان و خلوت گناه انجام دهد خداوند به او توجه نمى كند. چه چيزى به آن زن گفتى ؟ من صورتم را از شرم پوشاندم و پشيمان شدم . حضرت فرمودند: ديگر اين كار را انجام نده .))
O فصل چهارم : سيره معصومين
اين فصل را به بيان نمونه هايى از سيره و سفارش حضرات معصومين نسبت به حياء از خداوند متعال اختصاص مى دهيم :
الف ) حياء از امتياز خود بر زير دستان :
561- عن الامام الباقر: ان امير المومنين اتى البزازين فقال لرجل : بعنى ثوبين . فقال الرجل : يا اميرالمومنين ! عندى حاجتك . فلما عرفه مضى عنه فوقف على غلام فاخذ ثوبين احدهما بثلاثه دراهم ، و الاخر بدر همين . فقال : يا قنبر! خذ الذى بثلاثه . فقال : انت اولى به ، تصعد المنبر و تخطب الناس . قال : انت شاب و لك شره الشاب و انا استحيى من ربى ان اتفضل عليك . سمعت رسول اللّه (ص ) يقول : البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تاكلون .
مناقب : 112/2(239)
((امير المومنين به بازار بزازها و لباس فروشان رفتند و به مرد كاسبى فرمودند: دو پيراهن دارى به من بفروشى ؟ مرد عرض كرد: اى پيشواى مسلمين ! همان راكه مى خواهيد من دارم . چون حضرت را شناخت ، اميرالمومنين از او گذشتند و با وى معامله نكردند تا اينكه مقابل بزاز ديگرى كه جوان بود ايستادند و از او دو پيراهن گرفتند، يكى به سه درهم و ديگرى به دو درهم . و (به غلام خود كه همراهشان بود) فرمودند: اى قنبر! آن سه درهمى را بردار. قنبر عرض كرد: شما به آن شايسته تر هستيد، بر منبر مى رويد و براى مردم سخنرانى مى كنيد. حضرت فرمودند: تو جوانى و مانند ساير جوانان به زيبايى و تجمل رغبت بسيار دارى ، و من از پروردگارم حياء مى كنم كه خودم را بر تو برترى دهم ؛ چون از پيامبر اكرم (ص ) شنيدم كه مى فرمود: به غلامان خود همان لباسى را بپوشانيد كه خود مى پوشيد و همان غذا را بخورانيد كه خود مى خوريد.))
ب ) حياء از موعظه بى عمل :
562- ان الله تعالى اوحى الى عيسى : فان اتعظت و الا فاستح منى ان تعظ الناس .
ارشاد القلوب : ص 101
((خداوند متعال به حضرت عيسى الهام فرمود: اگر خود پند مى پذيرى موعظه كن و در غير اين صورت از من در پند دادن مردم ، حياء كن .))
ج ) حياء از ورود به حريم گناه :
563- عن الفقه المنسوب للامام الرضا: و قد روى رخصه فى قبله الصائم ، و افضل من ذلك ان يتنزه عن مثل هذا. قال اميرالمومنين : اما يستحى احدكم الا يصبر يوما الى الليل . انه كان يقال ان كان يقال : ان بدو القتال اللطام .
الفقه المنسوب للامام الرضا: ص 212
((در روايت اجازه داده شده است كه روزه دار همسر خو را ببوسد. ولى شايسته تر آن است كه از چنين كارهايى پرهيز كند. اميرالمومنين فرمودند: ((آيا يكى از شما حياء نمى كند كه روزى را تا شب تحمل نكند؟ (چه خوب ) گفته شده است كه : شروع جنگ با يك سيلى است .))
564- عن اميرالمومنين (ع ): ان المومن ليستحيى اذا مضى له عمل فى غير ما عقد عليه ايمانه .
غرر الحكم : 508/2
((انسان با ايمان حياء مى كند از اينكه كارى بر او بگذرد، خلاف مسيرى كه اعتقاد و ايمانش بر آن قرار بسته است .))
د) حياء از عبادت كنندگان :
565- عن الامام الصادق (ع ): اما يستحيى احدكم ان يغنى على دابته و هى تسبح .
محاسن برقى : 375/2
((آيا كسى از شما حياء نمى كند كه بر مركبش آواز و موسيقى بخواند در حاليكه آن حيوان تسبيح و ذكر خداوند را مى گويد.))
ه ) حياء نسبت به توحيد الهى :
566- عن اميرالمومنين (ع ): انه قال للعباس - و هو ولد صغير - قل : ((واحد.)) فقال : واحد، فقال : قل : ((اثنين .)) قال : استحى اناقول باللسان الذى قلت واحد، اثنان . فقبل على عينيه .
مقتل الحسين : ص 179
((اميرالمومنين به حضرت عباس - در وقتى كه سن كمى داشتند - فرمودند: بگو: يك . عرض كرد: يك . بعد فرمودند: بگو: دو. عرض كرد: با زبانى كه با آن ((يك )) گفته ام شرم مى كنم كه دو بگويم . آنگاه اميرالمومنين چشمان ايشان را بوسيدند.))
و) حياء و توفير عبادت :
567- عن الامام الحسن : انى لاتستحيى من ربى ان القاه و لم امش الى بيته .)) فمشى عشرين مره من المدينه على رجليه .
مناقب : 18/4 و كشف الغمه : 178/2
((من از پروردگارم حياء مى كنم از اينكه به ديدار او روم در حالى كه به زيارت خانه اش نرفته باشم . آنگاه آن حضرت بيست مرتبه از مدينه پياده رفتند.))
568- ان على بن الحسين : كان يلبس الكساء الخز فى الشتاء فاذا جاء الصيف باعه و تصدق بثمنه ، و كان يقول : انى لاستحيى من ربى ان آكل ثمن ثوب قد عبدت الله فيه .
تهذيب الاحكام : 369/2
((حضرت امام سجاد در زمستان عبا و جامه اى از پشم مى پوشيدند و وقتى تابستان مى آمد آن را مى فروختند و پولش را صدقه داده و انفاق مى كردند و مى فرمودند: من از پروردگارم حياء مى كنم از خوردن بهاء لباسى كه در آن عبادت و بندگى خدا كرده ام .))
ز) حياء از كوتاهى در گذشت و بخشش :
569- عن اميرالمومنين (ع ): انى لاستحيى من الله ان يكون دنب اعظم من عفوى او جهل اعظم من حلمى او عوره لا يواريها سترى او خله لايسدها جودى .
دستور معالم الحكم : ص 138
((من از خداوند شرم مى كنم كه گناهى از عفو و گذشتم بزرگتر باشد و يا نادانى از بردباريم افزون تر باشد. يا اينكه عيب و رازى باشد كه پوشش من آن را پنهان نكند، يا فقر و نيازى باشد كه بخشايشم آن را برآورده نكند.))
ح ) حياء و صبر بر روزى :
570- عن الامام الحسن : و لايهلك الا المرتابون و ينجو المهتدون الذين لم يتهموا الله فى آجالهم طرفه عين و لا فى ارزاقهم . فمروتهم كامله و حياوهم كامل . يصبرون حتى ياتى لهم الله برزق ، و لايبيعون شيئا من دينهم و مرواتهم بشى من الدنيا، لايطلبون منه شيئا منها بمعاصى الله .
ارشاد القلوب : ص 177
((نابود نمى شوند مگر شك داران و بدگمانان ، و رهايى نمى يابند مگر هدايت شدگان ، آن كسانى كه بر خداوند در آجال و تقديراتشان و نيز در روزى هايشان به اندازه يك چشم زدن هم افتراء نمى زنند و ناحق نمى گويند. مردانگى و انسانيت آنها تمام و حيائشان بى نقصان است . تاب مى آورند تا اينكه خداوند بر ايشان روزيى عطا كند و چيزى از خداشناسى و انسانيت خود را با مالى از دنيا معامله نمى كنند و از دين خود، چيزى از دنيا را با نافرمانى خداوند نمى خواهند.))
ط) حياء از اسراف نعمت :
571- عن الامام الصادق : فى كتاب على ان الهر سبع و لاباس بسوره و انى لاستحى من الله ان ادع طعاما لان الهر اكل منه .
كافى : 9/3 و تهذيب : 227/1
((در كتاب و نوشته اميرالمومنين آمده است كه : گربه (پاك است و تنها) درندگى دارد، و پس خورده او اشكالى ندارد و من از خداوند حياء مى كنم كه غذايى را به سبب اينكه گربه از آن خورده است ، كنار بگذارم .))
ن ) حياء در نحوه مجازات :
572- عن الامم الباقر: قضى اميرالمومنين فى السارق اذا سرق قطعت يمينه و اذا سرق مره اخرى قطعت رجله اليسرى ثم اذا سرق مره اخرى سجنته و تركت رجله اليمنى يمشى عليها الى الغائط و يده اليسرى ياكل بها و يستنجى بها. و قال : انى لاستحيى من الله ان اتركه لاينفع بشى و لكنى اسجنه حتى يموت فى السجن . و قال : ما قطع رسول اللّه (ص ) من سارق بعد يده و رجله .
كافى ، 222/7 و تهذيب : 103/10
((اميرالمومنين درباره سارقى كه دزدى كند، حكم فرمودند كه دست راستش را جدا كن ، و اگر دوباره دزدى كرد پاى چپش را ببر، و چنانچه بار ديگر هم دزدى نمود او را زندان كن . و پاى راستش را واگذار تا با آن جهت قضاى حاجت راه برود و دست چپش را هم صرف نظر كن تا بوسيله آن بخورد و خود را تطهير نمايد. و فرمودند: من از خداوند حياء مى كنم كه او را طورى رها كنم كه ديگر قابل بهره برى نباشد، ولى او را حبس مى كنم تا اينكه در زندان بميرد. و فرمودند: پيامبر اكرم (ص ) از هيچ دزدى بعد از يك دست و پا چيزى جدا نكردند.))
ك ) حياء و اطعام نظاره گر:
573- عن نجيح : رايت الحسن بن على ياكل و بين يديه كلب كلما اكل لقمه طرح للكلب مثلها. فقلت له : يا بن رسول اللّه (ص )! الا ارجم هذا الكلب عن طعامك ؟ قال : دعه ، انى لاستحيى من الله تعالى ان يكون ذو روح نيظر فى وجهى و انا اكل ثم لااطعمه .
مقتل الحسين ، و بحار الاوار: 352/43
((شخصى به اسم نجيح مى گويد: امام مجتبى را ديدم كه مشغول تناول غذا بودند، سگى هم پيش روى آن حضرت بود، هر بار كه امام لقمه اى را مى خوردند، مانند آن را هم براى سگ مى انداختند. به آن حضرت عرض ‍ كردم : آيا اين سگ را از غذايتان دور نكنم ؟ حضرت فرمودند: رهايش كن ، من از خداوند متعال حياء مى كنم از اينكه جاندارى در چهره ام بنگرد در حالى كه من مى خورم ولى به او غذا نمى دهم .))
574- عن رسول اللّه (ص ) فى وصيته لابى ذر الغفارى : يا اباذر! استح من الله ، و الذى نفسى بيده لاازال حين اذهب الى الغائط مقنعا بثوبى استحى من الملكين الذين معى .
بحارالانوار: 83/74 از مكارم الاخلاق : ص 495(240)
((اى اباذر! از خداوند حياء داشته باش ، سوگند به آن كسى كه جانم بدست اوست ، من وقتى به محل قضاء حاجت مى روم ، هميشه با لباس ‍ خود سرم را مى پوشانم و از آن دو فرشته اى كه با من هستند شرم مى كنم .))(241)
بخش دهم : حياء الهى
وجود مقدس خداوند متعال به مقتضاى شرافت و عزت و كرامت ذاتى اش ، حيائى خالقانه و از روى كرم و بر و جود و جلال و تنزيه دارد.(242)
در اينجا فقط برخى از نمودها و مظاهر حياء الهى را بيان مى كنيم .
الف ) حياء از خوش گمانى عبد:
575- عن الامام الباقر: و جدنا فى كتاب على بن ابى طالب ان رسول اللّه (ص ) قال و هو على منبره : و الله الذى لا اله الا هو ما اعطى مومن خير الدنيا و الاخره الا بحسن ظنه بالله و رجائه له و حسن خلقه و الكف عن اغتيال المومنين ، و الله الذى لا اله الا هو لا يعذب الله مومنا بعد التوبه و الاستغفار الا بسو ظنه بالله و تقصير من رجائه لله و سو خلقه و اغتيابه المومنين . و الله الذى لا اله الا هو لا يحسن ظن عبد مومن بالله لا كان الله عند ظن عبده المومن لان الله كريم بده الخيرات يستحى ان يكون عبده المومن قد احسن به الظن و الرجا ثم يخلف ظنه و رجائه ، فاحسنوا بالله الظن و ارغبوا اليه .
مشكاره الانوار: ص 36