مسئله حجاب

متفكر شهيد استاد مرتضی مطهری

- ۴ -


استيذان

از نظر اسلام هيچكس حق ندارد بدون اطلاع و اجازه قبلی به خانه ديگری‏ داخل شود
در بين اعراب ، در محيطی كه قرآن نازل شده است ، معمول نبوده كه كسی‏ برای ورود در منزل ديگران اذن بخواهد . در خانه‏ها باز بوده همانطوری كه‏ الان هم در دهات ديده می‏شود هيچوقت رسم نبوده است - چه شب و چه روز - كه درها را ببندند . زيرا بستن درها از ترس دزد است و در آنجاها چنين‏ ترسی وجود نداشته است . اولين كسی كه دستور داد برای خانه‏های مكه‏ مصراعين يعنی دو لنگه در قرار دهند ، معاويه بود و هم او دستور داد كه‏ درها را ببندند

به هر حال چون در خانه‏ها هميشه باز بود و اجازه گرفتن هم بين عربها متداول نبود و حتی اجازه خواستن را نوعی اهانت نسبت به خود می‏دانستند سرزده و بی اطلاع قبلی وارد خانه‏های يكديگر می‏شدند . اسلام اين رسم غلط را منسوخ كرد ، دستور داد سرزده داخل خانه‏های مورد سكونت ديگران نشوند . روشن است كه فلسفه اين حكم دو چيز است : يكی موضوع ناموس يعنی پوشيده بودن زن ، و از همين جهت اين‏ دستور با آيات پوشش يك جا ذكر شده است . ديگر اينكه هر كسی در محل‏ سكونت خود اسراری دارد و مايل نيست ديگران بفهمند . حتی دو نفر رفيق‏ صميمی هم بايد اين نكته را رعايت كنند زيرا ممكن است دو دوست يكرنگ‏ در عين يگانگی و يكرنگی ، هر كدام از نظر زندگی خصوصی اسراری داشته باشند كه نخواهند ديگری بفهمد
بنابراين نبايد فكر كرد كه دستور استيذان اختصاص دارد به خانه‏هائی كه‏ در آنها زن زندگی می‏كند . اين وظيفه مطلق و عام است . مردان و زنانی كه‏ مقيد به پوشش هم نيستند ممكن است در خانه خود ، وضعی داشته باشند كه‏ نخواهند ديگران آنان را به آن حال ببينند . به هر حال اين دستوری است‏ كلی‏تر از حجاب ، فلسفه‏اش هم كلی‏تر از فلسفه حجاب است
جمله " « حتی تستأنسوا »" كه به معنی اينست : تا استعلام نكرده‏ايد وارد نشويد ، به عيب سرزده وارد شدن اشعار دارد . اين كلمه از ماده " انس " است كه نقطه مقابل وحشت و فزع است . اين كلمه می‏فهماند كه‏ ورود شما به خانه‏ای كه ديگران در آن سكونت دارند می‏بايد با استعلام و جلب انس باشد ، نبايد سرزده وارد شويد كه موجب وحشت و فزع و ناراحتی‏ گردد

رواياتی وارد شده كه پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله دستور فرمودند : برای استعلام ذكر خدا گفته شود مانند سبحان الله ، يا الله اكبر ، و غيره‏ . در بين ما معمول است يا الله می‏گوئيم ، اين رسم از همين دستور الهام می‏گيرد
از رسول اكرم صلی الله عليه و آله و سلم سؤال شد آيا حكم اجازه خواستن‏ شامل خانه فاميل و خويشان نزديك هم می‏شود ؟ آيا برای ورود در خانه مادر يا دخترمان هم بايد اذن بگيريم ؟ در جواب فرمود آيا اگر مادر تو در اتاق‏ خود برهنه باشد و تو سرزده وارد شوی پسنديده است ؟ عرض شد : نه . فرمود پس اذن بگيريد
رسول اكرم شخصا اين دستور را اجراء می‏كردند و به اصحاب خويش هم توصيه‏ و تأكيد می‏كردند . دانشمندان شيعه و سنی نقل كرده‏اند كه رسم پيغمبر اكرم‏ اين بود كه پشت در خانه می‏ايستاد و می‏فرمود : " « السلام عليكم يا اهل‏ البيت » " . اگر اجازه ورود می‏دادند وارد می‏شد و اگر جواب نمی‏شنيد نوبت دوم و سوم سلام را تكرار می‏فرمود ، زيرا واقعا امكان دارد شخصی كه‏ در خانه است در نوبت اول يا دوم صدا را نشنيده باشد ولی اگر در نوبت‏ سوم هم جواب نمی‏شنيد مراجعت می‏كرد و می‏فرمود يا در خانه نيستند و يا آنكه ميل ندارند ما وارد بشويم . اين دستور را در مورد خانه دخترش زهرا عليه السلام نيز اجرا می‏فرمود
يك نكته كه بايد در تفسير اين آيه متذكر شويم اينست كه كلمه " بيوت‏ " جمع " بيت " به معنای اتاق است . در زبان عربی لغتی كه به معنی " خانه " در اصطلاح امروز فارسی به كار می‏رود لفظ " دار " است . البته‏ در قسمتی از نقاط ايران مانند خراسان كلمه خانه را نيز به اتاق اطلاق‏ می‏كنند . به هر حال بيوت به معنای اتاقها است و از اينجا چنين نتيجه‏ گرفته می‏شود كه استيذان مربوط به داخل شدن در اتاق اشخاص است نه به‏ ورود در حياط منزلها

ولی بايد توجه داشت كه در بين اعراب چون در خانه‏ها هميشه باز بود ، قهرا حياط جنبه خصوصی پيدا نمی‏كرد و اگر كسی می‏خواست در خانه خود فرضا لخت شود به داخل اتاق می‏رفت . ولی در جائی كه حياط حكم اتاق را پيدا كرده است - چنانكه الان در زندگی ما اينطور است - زيرا در بسته است و ديوارها هم بلند است و اگر چه كاملا مانند اتاق پناهگاه و خلوت شمرده‏ نمی‏شود ولی باعخره تا حدی جنبه خصوصی دارد ، در چنين جاهائی حكم وجوب‏ استيذان در حياط هم جاری است
در پايان آيه می‏فرمايد : " « ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون »" يعنی اين‏ برای شما بهتر است ، يعنی دستوری كه شما داديم بی دليل نيست ، فلسفه‏ دارد ، مصلحت شما در آنست . باشد كه متوجه شويد و مصلحت آنرا دريابيد
سپس در آيه دوم می‏فرمايد : اگر پس از استعلام و استجازه دريافتيد كه‏ كسی در خانه نيست ، وارد نشويد مگر اينكه به شما اجازه داده شود ، مثلا صاحب خانه كليد خانه را به شما بدهد يا خودش حضور داشته باشد و اجازه‏ بدهد
بعد می‏فرمايد : " « و اذا قيل لكم ارجعوا فارجعوا »" اگر صاحب خانه‏ به شما گفت برگرديد نمی‏توانيم شما را بپذيريم ، شما هم برگرديد و ناراحت نشويد

قبلا گفتيم اعراب اجازه خواستن را ننگ می‏شمردند . و اين از نادانی‏ آنها بود ، كما اينكه الان هم در اجتماع ما نپذيرفتن وارد ، هر چند به‏ موجب عذری باشد ، اهانت به وارد تلقی می‏شود ، و اين از نادانی ما است . اگر كسی به در خانه‏ای برود و صاحب خانه بگويد من الان وقت ندارم شما را بپذيرم به او بر می‏خورد ، و چه بسا قهر كند و هر جا بنشيند بگويد من رفتم به در منزل فلانی ، مرا راه نداد . اين هم يك‏ نادانی و جهالت است
ما بايد دستور قرآن را در اين باره به كار ببنديم . به كار بستن اين‏ دستور ، تكلفات و ناراحتيهای زيادی را از ما دور می‏سازد . يك سلسله‏ دروغها و خلاف گوئی‏ها معلول همين رفتار نادرست و توقعهای نابجا است كه‏ در بين ما رائج می‏باشد
شخصی بدون اطلاع قبلی ، در خانه شخص ديگری را می‏زند . صاحب خانه ميل‏ ندارد او را بپذيرد ، بسا هست كه كارهای لازمی دارد و آمدن اين شخص‏ مزاحمت است ، می‏گويد بگوئيد فلانی در خانه نيست . شخص وارد غالبا اين‏ دروغها را می‏فهمد . شخص وارد خلاف می‏كند كه بدون تعيين وقت قبلی توقع‏ دارد او را بپذيرند و صاحب خانه هم آن قدر شهامت و صراحت ندارد كه‏ بگويد معذرت می‏خواهم فعلا وقت ندارم بپذيرم ، و اگر بگويد وقت ندارم ، باز آن شخص وارد آن قدر فهم ندارد كه عذر او را بپذيرد ، تا آخر عمر گله‏ می‏كند كه رفتم به در خانه فلان شخص و او مرا نپذيرفت
اينست كه در اينگونه مواقع هم دروغ گفته می‏شود و هم رنجش پديد می‏آيد . ولی اگر دستور قرآن رعايت شود نه دروغی گفته می‏شود و نه رنجشی پديد می‏آيد . لهذا می‏فرمايد : " « ذلكم ازكی لكم » " يعنی اين روش كه به‏ شما ياد داديم برای شما پاكيزه‏تر است

" « و الله بما تعملون عليم »" يعنی خدا به آنچه می‏كنيد دانا است
در اينجا قضيه‏ای مربوط به مرحوم آية الله بروجردی به ياد دارم نقل‏ می‏كنم : در سالهائی كه در قم بودم ، يك وقت يكی از خطبای معروف ايران به قم‏ آمد و اتفاقا ديد و بازديد ايشان در حجره بنده بود . در آنجا از ايشان‏ ديدن می‏شد . يك روز در مدت اقامت ايشان در قم ، شخصی در وقت نامناسبی‏ ايشان را به خانه آية الله بروجردی برده بود . آن موقع يك ساعت قبل از وقت درس ايشان بود و معمولا ايشان در آن وقت مطالعه می‏كردند و كسی را نمی‏پذيرفتند . در می‏زنند و به نوكر می‏گويند به آقا بگوئيد فلانی به ملاقات‏ شما آمده است . نوكر پيغام را می‏رساند و بر می‏گردد و می‏گويد آقا فرمودند من فعلا مطالعه دارم ، وقت ديگری تشريف بياوريد . آن شخص محترم هم‏ برگشت و اتفاقا همانروز به شهر خود مراجعت كرد . همانروز آية الله‏ بروجردی برای درس آمدند ، من را در صحن ديدند و فرمودند : " من بعد از درس برای ديدن فلانی به حجره شما می‏آيم " گفتم ايشان رفتند . فرمودند : " پس وقتی ايشان را ديدی بگو : حال من ، وقتی تو به ديدن من آمدی ، مانند حال تو بود وقتی می‏خواهی برای ايراد سخنرانی آماده شوی . من دلم‏ می‏خواست وقتی با هم ملاقات كنيم كه حواس من جمع باشد و باهم صحبت كنيم‏ و در آن موقع من مطالعه داشتم و می‏خواستم برای درس بيايم "

پس از مدتی من آن شخص را ملاقات كردم و معذرت خواهی آية الله بروجردی را ابلاغ كردم ، و شنيده بودم كه بعضی از افراد وسوسه كرده بودند و به اين مرد محترم گفته بودند : تعمدی در كار بوده كه به تو توهين شود و ترا از در خانه برگردانند . من به آن مرد محترم گفتم : آية الله بروجردی می‏خواستند به ديدن شما بيايند و چون مطلع شدند كه شما حركت كرديد معذرتخواهی كردند
آن مرد جمله‏ای گفت كه برای من جالب بود . گفت : " نه تنها به من‏ يك ذره بر نخورد ، بلكه خيلی هم خوشحال شدم ، زيرا ما اروپائيها را می‏ستاييم كه مردمی صريح هستند ورود رواسيهای بيجا ندارند . من كه قبلا از ايشان وقت نگرفته بودم ، غفلت كرده در وقت نامناسبی رفته بودم . من از صراحت اين مرد خوشم آمد كه گفت حالا من كار دارم . آيا اين بهتر بود يا اينكه با ناراحتی مرا می‏پذيرفت و دائما در دلش ناراحت بود و با خود می‏گفت اين بلا چه بود كه بر من نازل شد ، وقت مرا گرفت و درس مرا خراب كرد ؟ ! من بسيار خوشحال شدم كه در كمال صراحت و رك گوئی مرا نپذيرفت . چقدر خوبست مرجع مسلمين اينطور صريح باشد "
برگرديم به تفسير آيات : در آيه بعد می‏فرمايد : " « ليس عليكم جناح‏ ان تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم »" . در اين آيه استثناء قائل شده است . مفاد آيه اينست كه دستوری كه درباره كسب اذن داده شد مخصوص خانه‏های مسكونی است ، يعنی مخصوص جاهائی است كه محل زندگانی‏ خصوصی افراد است و جنبه خلوتگاه دارد ، اما جاهائی كه اينطور نيست و رفت و آمد در آنجا عمومی است ، اين حكم را ندارد و لو آنكه متعلق به‏ ديگران باشد

مثلا اگر شما در يك پاساژ ، يا شركت ، يا مغازه كار داريد لازم نيست‏ جلو در بايستيد و اذن ورود بخواهيد . همچنين حمام عمومی كه درش باز است‏ . در اين موارد كسب اذن لازم نيست . بر شما باكی نيست در خانه‏هائی كه‏ مسكون نيست و در آنجا كاری داريد بدون اجازه وارد شويد
از قيد " « فيها متاع لكم »" فهميده می‏شود كه ورود انسان در اينگونه‏ مكانها در صورتی است كه كاری دارد و الا مزاحمت برای صاحبان آن مكانها نبايد فراهم شود
" « و الله يعلم ما تبدون و ما تكتمون »" يعنی و خدا به آشكار و نهان شما آگاه است ، از قصد و نيت شما با خبر است كه به چه منظور وارد خانه و محل كار كسی می‏شويد
آيه بعد می‏فرمايد : "« قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم‏ " . . . يعنی بگو به مردان مؤمن كه ديده‏های خود را بخوابانند و عورت‏ خويش را حفظ كنند . .

عين و بصر

در اين آيه كلمه " ابصار " كه جمع بصر است به كار رفته است
فرق است بين كلمه " بصر " و كلمه " عين " ، همانطوری كه در فارسی‏ هم فرق است بين كلمه " ديده " و كلمه " چشم " . " عين " كه فارسی‏ آن " چشم " است نام عضو مخصوص و معهود است با قطع نظر از كار آن ، ولی كلمه " بصر " و همچنين فارسی آن " ديده " از آن جهت به چشم اطلاق می‏شود كه كار مخصوص " ديدن " " ابصار " از آن سر می‏زند . لذا اين دو كلمه اگر چه اسم يك عضو می‏باشد ولی مورد استعمال آنها تفاوت دارد

وقتی كه يك شاعر می‏خواهد تناسب و زيبائی چشم معشوق را توصيف كند و نظر به عمل ديدن ندارد ، لفظ چشم را به كار می‏برد . در اين مورد استعمال‏ لفظ ديده صحيح نيست زيرا در اينجا عنايت به خود چشم است ، به درشتی و ريزی و مشكی يا ميشی يا خماری بودن آن است ، مثل اينكه شاعر می‏گويد : دو چشم مست تو خوش می‏كشند ناز از هم نمی‏كنند دو بد مست احتراز از هم ولی وقتی عنايت به كار چشم يعنی عمل ديدن باشد ، كلمه " ديده " را به كار می‏برند . شاعر می‏گويد : "

ديده را فايده آنست كه دلبر بيند
" در آيه مورد بحث ، چون عنايت به كار چشم يعنی عمل ديدن است كلمه " أبصار " به كار رفته است نه كلمه " عيون "

غض و غمض

كلمه ديگری كه در اين آيه به كار رفته است ، كلمه " « يغضوا » " است كه از ماده " غض " است . غض و غمض دو لغت است كه هر دو در مورد چشم به كار می‏رود و برخی آن دو را باهم اشتباه می‏كنند . بايد معنای‏ اين دو كلمه را نيز مشخص كنيم : غمض به معنای برهم گذاردن پلكها است
می‏گويند غمض عين كن . كنايه است از اينكه صرف نظر كن

چنانكه ملاحظه می‏كنيد اين لغت با كلمه عين همراه می‏شود نه با كلمه بصر
ولی در مورد كلمه غض می‏گويند غض بصر و يا غض نظر و يا غض طرف
غض به معنای كاهش دادن است و غض بصر يعنی كاهش دادن نگاه . در قرآن‏ كريم سوره لقمان آيه 19 از زبان لقمان به فرزندش می‏گويد : " « و اغضض‏ من صوتك »" يعنی صدای خودت را كاهش بده ، ملايم كن ، فرياد نكن . در آيه 3 از سوره حجرات می‏فرمايد : " « ان الذين يغضون اصواتهم عند رسول‏ الله اولئك الذين امتحن الله قلوبهم للتقوی »" يعنی آنانكه صدای خود را ( هنگام سخن گفتن ) در حضور رسول خدا ملايم می‏كنند ، يعنی فرياد بر نمی‏آورند ، آنان كسانی هستند كه خداوند دلهايشان را برای تقوا آزمايش‏ كرده است
در حديث معروف هند بن ابی هاله كه اوصاف و شمائل رسول اكرم را توصيف كرده چنين آمده است : " " « و اذا فرخ غض طرفه » " ( 1 ) يعنی وقتی كه خوشحال می‏شد چشمها را به حالت نيم خفته در می‏آورد . بديهی‏ است كه مقصود اين نيست كه چشمها را روی هم می‏گذاشت و يا به طرف مقابل‏ نگاه نمی‏كرد

مرحوم مجلسی در " بحار " اين جمله را اينطور تفسير می‏كند : " ای‏ كسره و اطرق و لم يفتح عينه . و انما يفعل ذلك ليكون ابعد من الاشر و المرح " . يعنی پلك چشم را می‏شكست و سر را به پائين می‏انداخت و چشمها را نمی‏گشود . چنين می‏كرد تا از حالت شادی زدگی دور باشد . معمولا افرادی كه مغلوب احساسات خود هستند هنگامی كه شادی به آنها رو می‏آورد بی اختيار چشمها را گشاد می‏كنند و قهقهه سر می‏دهند و به هيجان می‏آيند ، برخلاف افراد سنگين و با وقار
علی عليه السلام در توصيه معروفش به فرزند خود محمد ابن الحنفية ، هنگامی كه در جنگ جمل پرچم را به او داد فرمود : " كوهها اگر از جا كنده شوند تو سر جای خود باش ، دندانها را روی هم فشار بده " تا خشم و غضبت تحريك شود " سر خود را به خداوند عاريه بده و پاها را در زمين‏ ميخكوب كن " . آنگاه در آخر اضافه فرمود : " « ارم ببصرك اقصی القوم‏ و غض بصرك » " ( 2 ) يعنی تا آخرين نقطه دشمن را نظر بيند از و چشمها را بخوابان . بديهی است كه مقصود اين نيست كه چشمها را ببند ، يا نگاه‏ نكن ، مقصود اينست كه به يك نقطه معين ، مخصوصا به تجهيزات دشمن خيره‏ نشو
همچنين در دستور العمل عمومی آن حضرت به اصحابش در جنگها می‏فرمايد : " « غضوا الابصار فانه اربط للجاش و اسكن للقلوب و اميتوا الاصوات فانه‏ اطرد للفشل » " ( 3 ) نگاهها را به تجهيزات دشمن كم كنيد كه اينطور دلها محكمتر و آرامتر است . بانگها را كوتاه كنيد كه اينطور بهتر سستی‏ را طرد می‏كند

از همه اين موارد چنين فهميده می‏شود كه معنی " غض بصر " كاهش دادن‏ نگاه است ، خيره نشدن و تماشا نكردن و به اصطلاح نظر استقلالی نفكندن است
صاحب مجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث ( آيه سوره نور ) می‏گويد : " اصل الغض النقصان " يعنی ريشه معنی غض كاهش و كمی است " يقال غض‏ من صوته و من بصره ای نقص " . يعنی وقتی كه اين ماده به صوت و يا بصر نسبت داده می‏شود يعنی آنرا كاهش داد . در ذيل تفسير آيه سوره حجرات‏ می‏گويد : " غض بصره اذا ضعفه عن جده النظر " . يعنی معنی " غض بصره " اينست كه تند نگاه كردن را كم كرد . راغب اصفهانی در كتاب نفيس " مفردات القرآن " اين كلمه را عينا همين طور معنی می‏كند
عليهذا در آيه مورد بحث معنای " « يغضوا من ابصارهم »" اينست كه‏ نگاه را كاهش بدهند يعنی خيره نگاه نكنند و به اصطلاح علماء اصول ، نظرشان آلی باشد نه استقلالی
توضيح اينكه يك وقت نگاه انسان به يك شخص برای وارنداز كردن و دقت‏ كردن به خود آن شخص است مانند اينكه بخواهد وضع لباس و كيفيت آرايش‏ او را مورد مطالعه قرار دهد ، مثلا ببيند كراواتش را چگونه بسته است و موی سرش را چگونه آرايش كرده است . ولی يك وقت ديگر نگاه كردن به‏ شخصی كه با او روبرو است برای اينست كه با او حرف می‏زند ، و چون لازمه‏ مكالمه نگاه كردن است به او نگاه می‏كند . اين نوع از نگاه كردن كه به‏ عنوان مقدمه و وسيله مخاطبه است ، نظر آلی است ، ولی نوع اول نظر استقلالی است . پس معنی جمله اين است : به مؤمنين بگو به زنان خيره‏ نشوند و چشم چرانی نكنند

اين نكته بايد اضافه شود كه برخی از مفسران كه " غض بصر " را به‏ معنی ترك نظر گرفته‏اند مدعی هستند كه مقصود ترك نظر به عورت است‏ همچنانكه جمله بعد نيز ناظر به حفظ عورت از نظر است . و باز همانطور كه‏ فقها گفته‏اند ، فرضا مقصود از غض بصر ترك نگاه به طور كلی باشد اعم از نگاهی كه به منظور تماشا و التذاذ باشد و يا نگاهی كه لازمه مخاطبه است ، متعلق نگاه ذكر نشده است كه چيست ( 4 )
ولی اگر چنانكه ما استنباط كرديم ، مقصود از " غض بصر " اين باشد كه‏ خيره نگاه نكنند ، يعنی ناظر به نگاهی باشد كه لازمه مخاطبه است و مقصود اينست كه چشم چرانی نكنند ، قطعا متعلق غض بصر چهره است و بس زيرا آنچه ضرورت اقتضا می‏كند همين قدر است . نگاه به غير چهره ( و شايد دو دست تا مچ نيز ) حتی با " غض بصر " نيز جايز نيست

ستر عورت

در جمله بعد می‏فرمايد " « و يحفظوا فروجهم »" يعنی : به مؤمنين بگو عورت خويش را حفظ كنند . ممكن است مقصود اين باشد كه پاكدامن باشند و دامن خود را از هر چه كه روا نيست نگهداری كنند ، يعنی از زناء و فحشاء و هر كار زشتی كه از اين مقوله است

ولی عقيده مفسرين اوليه اسلام و همچنين مفاد اخبار و احاديث وارده اينست كه هر جا در قرآن كلمه حفظ فرج آمده است مقصود حفظ از زناء است جز در اين دو آيه كه به معنای حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر عورت است . چه اين تفسير را بگيريم يا حفظ فرج را به معنی‏ مطلق پاكدامنی و عفاف بگيريم در هر حال شامل مسأله ستر عورت می‏باشد
در جاهليت بين اعراب ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب كرد
در دنيای متمدن كنونی نيز عده‏ای از غربيها كشف عورت را تأييد و تشويق‏ می‏كنند . دنيا دوباره از اين نظر به سوی همان وضع زمان جاهليت سوق داده‏ می‏شود
راسل در يكی از كتابهايش به نام " در تربيت " يكی از چيزهائی كه از جمله " اخلاق بی منطق " و به اصطلاح " اخلاق تابو " می‏شمارد ، همين‏ مسأله پوشانيدن عورت است . وی می‏گويد چرا پدران و مادران اصرار می‏ورزند كه عورت خود را از بچه بپوشانند ؟ اين اصرار ، خود سبب تحريك حس‏ كنجكاوی بچه‏ها می‏گردد . اگر كوشش والدين برای كتمان عضو تناسلی نباشد ، چنين كنجكاوی كاذبی وجود پيدا نخواهد كرد . بايد والدين عورت خود را به‏ بچه‏ها نشان بدهند تا آنها هر چه كه وجود دارد از اول بشناسند
بعد اضافه می‏كند : لااقل گاهی اوقات - مثلا هفته‏ای يك بار - در صحرا يا حمام برهنه شوند و عورت خود را در معرض ديد بچه‏ها قرار دهند

راسل مسأله مخفی كردن عورت را يك " تابو " می‏داند . " تابو " از موضوعات بحث جامعه شناسی است و به تحريمهای ترس‏آور و بی منطق گفته می‏شود كه در ميان ملل وحشی وجود داشته و دارد

به عقيده امثال راسل ، اخلاق رائج در جهان متمدن امروز نيز پر از " تابو بعضی كارها باز می‏دارد ، از جمله اينكه وقتی كه بچه بودم و با كودكان‏ بازی می‏كردم يك روز يكی از رجال قريش كار ساختمانی داشت و كودكان بر حسب حالت كودكی دوست داشتند سنگ و مصالح بنائی را در دامن گرفته‏ بياورند و نزديك بنا قرار دهند . بچه‏ها ، طبق معمول عرب پيراهنهای بلند به تن داشتند و شلوار نداشتند . وقتی كه دامن خود را بالا می‏گرفتند عورت‏ آنها مكشوف می‏شد . من رفتم يك سنگ در دامن بگيرم . همينكه خواستم‏ دامنم را بلند كنم ، گوئی كسی با دستش زد و دامن مرا انداخت . يك بار ديگر خواستم دامنم را بالا بگيرم باز همانطور شد . دانستم كه من نبايد اين‏ كار را بكنم " ( 5 )
در آيه بعد می‏فرمايد : " « و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن و يحفظن‏ فروجهن »" عينا همان دو تكليف : ترك نظر ، و پاكدامنی ( پوشانيدن‏ عورت ) را كه برای مردان بيان كردم برای زنان هم ذكر فرموده است
از اينجا به خوبی روشن می‏شود كه هدف از اين دستورات رعايت مصالح بشر است خواه زن يا مرد . قوانين اسلام بر پايه تبعيض و تفاوت ميان زن و مرد بنا نشده است و الا می‏بايد همه اين تكاليف را برای زن قائل شود و برای مرد هيچ وظيفه‏ای مقرر ندارد

اگر می‏بينيم كه وظيفه " پوشش " به زن اختصاص يافته است از اين‏ جهت است كه ملاك آن مخصوص زن است . چنانكه قبلا هم يادآوری كرديم ، زن‏ مظهر جمال و مرد مظهر شيفتگی است . قهرا به زن بايد بگويند خود را در معرض نمايش قرار نده نه به مرد . لهذا با اينكه دستور پوشيدن برای مردان مقرر نشده است ، عملا مردان پوشيده‏تر از زنان از منزل بيرون می‏روند ، زيرا تمايل مرد به نگاه‏ كردن و چشم چرانی است نه به خودنمائی ، و برعكس تمايل زن بيشتر به‏ خودنمائی است نه به چشم چرانی . تمايل مرد به چشم چرانی بيشتر زن را تحريك به خودنمائی می‏كند و تمايل به چشم چرانی كمتر در زنان وجود دارد
لهذا مردان كمتر تمايل به خودنمائی دارند . و به همين جهت " تبرج " از مختصات زنان است

زينت

در جمله بعد می‏فرمايد : " « و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها »"
كلمه " زينت " در عربی از كلمه " زيور " فارسی اعم است . زيرا زيور به زينتهائی گفته می‏شود كه از بدن جدا می‏باشد مانند طلا آلات و جواهرات ، ولی كلمه زينت هم به اين دسته گفته می‏شود و هم به آرايشهائی كه به بدن‏ متصل است نظير سرمه و خضاب
مفاد اين دستور اينست كه زنان نبايد آرايش و زيور خود را آشكار سازند . سپس دو استثناء برای اين وظيفه ذكر شده است كه هر دو را مفصلا مورد بحث قرار می‏دهيم :

استثناء اول :

" « الا ما ظهر منها »" يعنی جز زينتهائی كه آشكار است . از اين‏ عبارت چنين استفاده می‏شود كه زينتهای زن دو نوع است . يك نوع زينتی‏ است كه آشكار است .

نوع ديگر زينتی است كه " درباره اين استثناء سه قول است : اول اينكه مراد از زينت آشكار جامه‏ها است ( جامه‏های رو ) ، و مراد از زينت نهان پای برنجن ( 6 ) و گوشواره و دستبند است . اين قول از ابن مسعود صحابی معروف نقل شده است‏
قول دوم اينكه مراز از زينت ظاهره سرمه و انگشتر و خضاب دست است ، يعنی زينتهائی كه در چهره و دو دست تا مچ واقع می‏شود . اين ، قول ابن‏ عباس است
قول سوم اينست كه مراد از زينت آشكار ، خود چهره و دو دست تا مچ‏ است . اين ، قول ضحاك و عطا است "
در تفسير صافی ذيل اين جمله يك عده روايات از ائمه اطهار نقل می‏كند كه ما بعد نقل خواهيم كرد

در تفسير كشاف می‏گويد : " زينت عبارت است از چيزهائی كه زن خود را بدانها می‏آرايد از قبيل‏ طلاآلات ، سرمه ، خضاب . زينتهای آشكار از قبيل انگشتر ، حلقه ، سرمه و خضاب مانعی نيست كه آشكار بشود و اما زينتهای پنهان از قبيل‏ دست برنجن ، پای برنجن ، بازوبند ، گردنبند ، تاج ، كمربند ، گوشواره‏ بايد پوشانيده شود . مگر از عده‏ای كه در خود آيه استثنا شده‏اند "
می‏گويد : " در آيه پوشانيدن خود زينتهای باطنه مطرح شده است نه محلهای آنها از بدن . اين به خاطر مبالغه در لزوم پوشانيدن آن قسمتهای از بدن است از قبيل ذراع ، ساق پا ، بازو ، گردن ، سر ، سينه ، گوش "
آنگاه صاحب كشاف پس از بحثی درباره موهای عاريتی كه به موی زن وصل‏ می‏شود ، و بحث ديگری درباره تعيين مواضع زينت ظاهره اين بحث را پيش‏ می‏كشد كه فلسفه استثناء زينتهای ظاهره از قبيل سرمه و خضاب و گلگونه و انگشتر و حلقه و مواضع آنها از قبيل چهره و دو دست چيست ؟ در جواب می‏گويد : " فلسفه‏اش اينست كه پوشانيدن اينها حرج است ، كار دشواری است بر زن . زن چاره‏ای ندارد از اينكه با دو دستش اشياء را بردارد يا بگيرد و چهره‏اش را بگشايد . خصوصا در مقام شهادت دادن و در محاكمات و در موقع‏ ازدواج . چاره‏ای ندارد از اينكه در كوچه‏ها راه برود و خواه ناخواه از ساق‏ به پائينتر يعنی قدمهايش معلوم می‏شود ، خصوصا زنان فقير ( كه جوراب و احيانا كفش ندارند ) . و اينست معنی جمله " « الا ما ظهر منها »"
در حقيقت مقصود اينست : مگر آنچه عاده و طبعا آشكار است و اصل اول‏ ايجاب می‏كند كه آشكار باشد "
صاحب كشاف آنگاه وارد فلسفه استثناء دوم ( محارم ) می‏شود . سپس وضع‏ زنان را قبل از نزول اين آيات شرح می‏دهد كه گريبانهايشان گشاد و باز بود ، گردن و سينه و اطراف سينه‏شان ديده می‏شد ، و دامن روسريها را معمولا از پشت سر بر می‏گرداندند و قهرا قسمتهای گردن و بناگوش و سينه ديده می‏شد

فخر رازی در تفسير كبير پس از اينكه بحثی می‏كند درباره اينكه آيا لغت‏ زينت تنها به زيبائيهای مصنوعی گفته می‏شود و يا زيبائيهای طبيعی را هم‏ شامل است و خود رأی دوم را انتخاب می‏كند ، می‏گويد : " به عقيده كسانی مانند قفال كه می‏گويند مراد زيبائيهای طبيعی است ، مقصود از زينت آشكار ، چهره و دو دست تا مچ است در زنها ، و چهره و دو دست و دو پا است در مردها . به عقيده قفال چون ضرورت معاشرت ايجاب‏ می‏كرده كه چهره و دو دست تا مچ باز باشد و شريعت اسلام شريعت سهل و آسان است پوشانيدن چهره و دو دست تا مچ واجب نشده است . . . و اما كسانی كه زينت را به امور مصنوعی حمل كرده‏اند گفته‏اند مقصود از زينت‏ ظاهره زينت چهره و دستها است از قبيل وسمه و گلگونه و خضاب و انگشتر
و علت اين استثناء اين است كه پوشانيدن اينها برای زن دشوار است . زن‏ ناچار است كه با دستهای خود اشياء را بردارد و در مقام شهادت و محاكمه‏ و ازدواج ناچار است چهره خويش بگشايد "

درباره اين استثناء از ائمه اطهار عليه السلام زياد پرسش شده است و آنها جواب داده‏اند . ما چند روايت از كتب حديث نقل می‏كنيم . در تفسير صافی نيز همين روايتها غالبا نقل شده است . ظاهرا در روايات شيعه در اين جهت اختلافی نيست . اينك روايتها : 1 - « عن زراره عن ابی عبدالله عليه السلام فی قوله » ²تعالی : " الا ما ظهر منها " قال : الزينة الظاهره الكحل و الخاتم‏» ( 7)
يعنی از امام صادق سؤال شد كه مقصود از زينت آشكار كه پوشيدنش برای‏ زن واجب نيست چيست ؟ فرمود زينت آشكار عبارت است از سرمه و انگشتر
2 - « عن علی بن ابراهيم القمی عن ابی جعفر عليه السلام فی هذه الاية ، قال : هی الثياب و الكحل و الخاتم و خضاب الكف و السوار . و الزينة ثلاث : زينة للناس و زينة للمحرم و زينة للزوج ، فاما زينة الناس فقد " « الا ما ظهر » " را خواستم . فرمود عبارتست از انگشتر و دستبند

4 - « عن بعض اصحابنا عن ابی‏عبدالله عليه السلام قال : قلت له : ما يحل للرجل من المرأه ان يری اذا لم يكن محرما ؟ قال : الوجه و الكفان و القدمان » ( 8 )
ترجمه : راوی كه يك شيعه است می‏گويد از حضرت صادق عليه السلام پرسيدم‏ كه برای مرد نگاه كردن به چه قسمت از بدن زن جايز است در صورتی كه محرم‏ او نباشد ؟ فرمود چهره و دو كف دست و دو قدم
اين روايت متضمن حكم جواز نظر بر وجه و كفين است نه حكم عدم وجوب‏ پوشيدن آنها و اينها دو مسأله جداگانه می‏باشند ولی بعدا خواهيم گفت‏ اشكال بيشتر در جواز نظر است نه در عدم وجوب پوشيدن . اگر نظر جائز باشد به طريق اولی پوشيدن واجب نيست . بعدا در اين باره بحث خواهيم‏ كرد
5 - " اسماء " دختر ابوبكر - كه خواهر عايشه بود - به خانه پيغمبر اكرم آمد در حالی كه جامه‏های نازك و بدن نما پوشيده بود . رسول اكرم روی‏ خويش را از او برگرداند و فرمود : « يا اسماء ان المرأه اذا بلغت المحيض لم تصلح ان يری منها الا هذا و هذا - و اشار الی كفه و وجهه »
يعنی ای اسماء ! همينكه زن به حد بلوغ رسيد سزاوار نيست چيزی از بدن‏ او ديده شود مگر اين و اين - اشاره فرمود به چهره و قسمت مچ به پائين‏ دست خودش ( 9 )

اين روايات با نظر ابن عباس و ضحاك و عطا منطبق است نه با نظر ابن‏ مسعود كه مدعی بوده است مقصود از زينت ظاهره جامه است
اساسا نظر ابن مسعود قابل توجيه نيست ، زيرا جامه‏ای كه خود بخود آشكار است جامه رواست نه جامه زير ، و در اين صورت معنی ندارد كه گفته شود زنان زينتهای خود را آشكار نكنند مگر جامه رو را . جامه رو قابل پوشاندن‏ نيست تا استثنا شود ، بر خلاف چيزهائی كه در كلمات ابن عباس و ضحاك و عطا است و در روايات شيعه اماميه آمده است . اينها اموری است كه قابل‏ اين هست كه دستور پوشانيدن يا نپوشانيدن آنها داده شود
به هر حال اين روايات می‏فهماند كه برای زن پوشانيدن چهره و دستها تا مچ واجب نيست ، حتی آشكار بودن آرايشهای عادی و معمولی كه در اين‏ قسمتها وجود دارد نظير سرمه و خضاب كه معمولا زن از آنها خالی نيست و پاك كردن آنها يك عمل فوق العاده به شمار می‏رود نيز مانعی ندارد
اين مطلب را توضيح می‏دهيم كه ما اين مسأله را از نظر خودمان بيان‏ می‏كنيم و استنباط خودمان را ذكر می‏نمائيم ، و اما هر يك از آقايان و خانمها از هر كس كه تقليد می‏كنند عملا بايد تابع فتوای مرجع تقليد خودشان‏ باشند . آنچه ما می‏گوئيم با فتوای بعضی از مراجع تقليد تطبيق می‏كند و ممكن است با فتوای بعضی ديگر تطبيق نكند ( هر چند فتوای مخالفی وجود ندارد ، هر چه هست به اصطلاح احتياط است نه فتوای صريح ) . غرض ما از اين بحث اين است كه شما با متون اسلام از نزديك آشنا شويد و به منطق‏ اگر تنها عمل نكردن و پيروی از شهوات بود سهل بود . موضوع ، موضوع‏ انكار اسلام و بی‏اعتقادی است . شما بايد با منطق و فلسفه اجتماعی اسلام از نزديك آشنا شويد تا بتوانيد جواب آن اشخاص را در برخوردها بدهيد

بديهی است تنها خواندن رساله‏های عمليه و آگاهی بر متون فتواها برای‏ اين منظور كافی نيست ، بحثی استدلالی ، هم از جنبه نقل و هم از جنبه‏ فلسفه اجتماعی لازم است . اين جهت است كه اين بحث را بر ما ضروری و لازم كرده است و اين است محرك ما در بحث استدلالی با بيان ادله و مدارك اين مسأله
اما اينكه زن نسبت به محارم خود تا چه اندازه حق دارد پوشش نداشته‏ باشد ، روايات و فتاوی مختلف است . آنچه از يك عده روايات استنباط می‏شود و بر طبق آن نيز بعضی از فقهاء فتوا داده‏اند اين است كه از ناف‏ تا زانو از محارم غير شوهر بايد پوشيده شود

كيفيت پوشش

بعد از اين استثناء اين جمله آمده است : " « و ليضربن بخمرهن علی‏ جيوبهن »" يعنی می‏بايد روسری خود را بر روی سينه و گريبان خويش قرار دهند . البته روسری خصوصيتی ندارد ، مقصود پوشيدن سر و گردن و گريبان‏ است . همانطور كه قبلا از تفسير كشاف نقل كرديم - ديگران نيز همانطور گفته‏اند - زنان عرب معمولا پيراهنهائی می‏پوشيدند كه گريبانهايشان باز بود ، دور گردن و سينه را نمی‏پوشانيد . روسريهائی هم كه روی سر خود می‏انداختند از پشت سر می‏آويختند - همانطوری كه الان بين مردان عرب‏ متداول است - قهرا گوشها و بناگوشها و گوشواره‏ها و جلوی سينه و گردن‏ نمايان می‏شد . اين آيه دستور می‏دهد كه بايد قسمت آويخته همان روسريها را از دو طرف روی سينه و گريبان خود بيفكنند تا قسمتهای ياد شده پوشيده‏ گردد
ابن عباس در تفسير اين جمله گفته است : " تغطی شعرها و صدرها و ترائبها و سوالفها " يعنی زن مو و سينه و دور گردن و زير گلوی خود را بپوشاند ( 10 )
اين آيه حدود پوشش را مشخص می‏كند . در ذيل اين آيه شيعه و سنی روايت‏ كرده‏اند كه : " روزی در هوای گرم مدينه زنی جوان و زيبا در حالی كه طبق معمول روسری‏ خود را به پشت گردن انداخته و دور گردن و بناگوشش پيدا بود ، از كوچه‏ عبور می‏كرد . مردی از اصحاب رسول خدا از طرف مقابل می‏آمد . آن منظره زيبا سخت نظر او را جلب كرد و چنان غرق تماشای آن‏ زيبا شد كه از خودش و اطرافش غافل گشت و جلو خودش را نگاه نمی‏كرد

آن زن وارد كوچه‏ای شد و جوان با چشم خود او را دنبال می‏كرد . همانطور كه‏ می‏رفت ، ناگهان استخوان يا شيشه‏ای كه از ديوار بيرون آمده بود به صورتش‏ اصابت كرد و صورتش را مجروح ساخت . وقتی به خود آمد كه خون از سر و صورتش جاری شده بود . با همين حال به حضور رسول اكرم رفت و ماجرا را به‏ عرض رساند . اينجا بود كه آيه مباركه نازل شد : " « قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم ». . . الی آخر " ( 11 )
اين تركيب لغوی ، يعنی تركيب لغت " ضرب " با لغت " علی " اين‏ معنی را می‏رساند كه چيزی را بر روی چيز ديگر قرار دهند به طوری كه مانع و حاجبی بر او شمرده شود . در تفسير كشاف می‏گويد : " ضربت بخمارها علی جيبها كقولك ضربت بيدی علی الحائط اذا وضعتها عليه "

يعنی اين تعبير نظير اينست كه بگوئيم دست خود را روی ديوار گذاشتيم
ايضا در كشاف در ذيل آيه 11 از سوره كهف كه اين تركيب لغوی در آنجا آمده است و می‏فرمايد : " « فضربنا علی آذانهم »" می‏گويد : " ای ضربنا عليها حجابا من ان تسمع " يعنی بر روی گوشهای آنها پرده‏ای‏ قرار داديم كه نشنوند
در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث می‏گويد : " زنان مأمور شده‏اند كه روسريهای خود را بر روی سينه خود بيفكنند تا دور گردن آنان پوشيده شود . گفته شده است كه قبلا دامنه روسريها را به‏ پشت سر می‏افكندند و سينه‏هايشان پيدا بود . كلمه " جيوب " ( گريبانها ) كنايه است از سينه‏ها ، زيرا گريبانها است كه روی سينه‏ها را می‏پوشاند . و گفته شده است كه از آن جهت اين دستور رسيده است كه زنان موها و گوشواره‏ها و گردنهای خويش را بپوشانند . ابن عباس در ذيل اين آيه گفته‏ است : زن بايد موی و سينه و دور گردن و زير گلوی خويش را بپوشاند "
تفسير صافی نيز بعد از ذكر جمله " « و ليضربن بخمرهن علی جيوبهن » " می‏گويد : " برای اينكه گردنها پوشيده شود "
به هر حال منظور اينست كه اين آيه در كمال صراحت حدود پوشش لازم را بيان می‏كند . مراجعه به تفاسير و روايات اعم از شيعه و سنی و مخصوصا روايات شيعه كاملا مطلب را روشن می‏كند و جای ترديد در مفهوم آيه باقی‏ نمی‏گذارد

استثناء دوم :

" « و لا يبدين زينتهن الا لبعولتهن »الخ " يعنی زينتهای خود را آشكار نكنند مگر برای شوهران و . .
استثناء اول مقداری از زينت را كه نمايان بود آن نسبت به عموم افراد جايز است معين كرد ، اما اين استثناء ، اشخاص معينی را نام می‏برد كه‏ آشكار نمودن مطلق زينت برای آنان جايز است . در استثناء اول دائره مورد استثناء از نظر مواضع تنگتر و از نظر افراد وسيعتر است و در استثناء دوم‏ برعكس است
غالب اين اشخاص كه در آيه نام برده شده‏اند همان كسانی هستند كه در اصطلاح فقه به نام محارم خوانده می‏شوند و از اين قرارند : 1 - « لبعولتهن »- شوهران
2 - « او آبائهن »- پدران
3 - « او آباء بعولتهن »- پدر شوهران
4 - « او ابنائهن »- پسران
5 - « او ابناء بعولتهن »- پسر شوهران
6 - « او اخوانهن »- برادران
7 - « او بنی اخوانهن »- پسر برادران
8 - « او بنی اخواتهن »- پسر خواهران
9 - « او نسائهن »- زنان
10 - « او ما ملكت ايمانهن »- مملوكان
11 - « او التابعين غير اولی الاربة »- طفيليانی كه كاری با زن ندارند

12 - « او الطفل الذين لم يظهروا علی عورات النساء »- كودكانی كه از امور جنسی بی‏خبرند ، يا توانائی كار زناشوئی ندارند
در موارد ذكر شده تنها چهار مورد اخير قابل بحث است :

الف - زنان ( نسائهن )

در اين كلمه سه احتمال داده شده است : 1 - اينكه مراد زنان مسلمان هستند . مفهوم آيه ، بنابراين قول اينست‏ كه زنان غير مسلمان نامحرم می‏باشند و زن مسلمان بايد خود را از ايشان‏ بپوشاند
2 - اينكه مراد مطلق زنان است خواه مسلمان يا غير مسلمان
3 - اينكه مراد زنهائی است كه در خانه هستند مانند زنان خدمتكار
مفهوم اين تفسير اينست كه هر زنی به غير از زنان داخل خانه به ساير زنان‏ نامحرم است . اين احتمال به كلی مردود است زيرا يكی از مسلمات و ضروريات اسلام اينست كه زن به زن محرم است
احتمال دوم نيز ضعيف است زيرا كه در اين احتمال نكته‏ای برای اضافه " نساء " به ضمير وجود ندارد ولی طبق احتمال اول نكته اين اضافه اينست كه‏ زنان كفار ، بيگانه هستند و از خودشان نمی‏باشند

حقيقت اينست كه احتمال اول قويترين احتمالات است و رواياتی هم بر طبق آن وارد شده كه برهنه شدن زن مسلمان را در برابر زنان يهوديه يا نصرانيه منع كرده است . در اين روايات‏ استناد شده است به اينكه زنان غير مسلمان ممكن است زيبائی زنان مسلمان‏ را برای شوهران يا برادران خود توصيف كنند : " « لانهن قد يصفن لازواجهن‏ و اخوتهن » "
بايد توجه داشت كه در اينجا مسأله‏ای وجود دارد و آن اينست كه برای‏ هيچ زن مسلمان جايز نيست كه محاسن يعنی زيبائيهای زن ديگر را برای شوهر خود توصيف كند . وجود اين تكليف زنان مسلمان را در برابر يكديگر تأمين‏ می‏دهد ، ولی در مورد زنان غير مسلمان اطمينان نيست ، ممكن است آنان‏ برای مردان خود از وضع زنان مسلمان سخن بگويند . لهذا به زنان مسلمان‏ دستور داده شده است كه خود را از ايشان بپوشانند . ولی البته آيه صراحت‏ كامل ندارد به اينكه ظاهر كردن زينتها و زيبائيها در برابر آنها حرام‏ است . لهذا با قرائن و دلائل ديگر ممكن است گفته شود كه اين عمل مكروه‏ است . فقها معمولا در اين مسأله قائل به وجوب پوشش زن نسبت به زنان‏ غير مسلمان نيستند و تنها به كراهت بی پوششی فتوا می‏دهند
ب - بردگان و مملوكان ( « او ما ملكت ايمانهن ») در اين جمله دو احتمال است : يكی اينكه مراد خصوص كنيزان است و ديگر اينكه مراد مطلق مملوك است و شامل غلامان نيز می‏باشد . در اينجا نيز روايات مؤيد تفسير دوم است ولی فتوای فقهاء با آن هماهنگی ندارد

در روايت است كه مردی از مردم عراق - كه به واسطه مجاورت با ايران معمولا در اين مسائل سختگيرتر بودند - آمد به مدينه و به‏ حضور امام صادق عليه السلام مشرف شد . به مناسبتی سخن از مردم مدينه به‏ ميان آمد و آن مرد اعتراض كرد و گفت اينها زنان خود را همراه غلامان‏ می‏فرستند و احيانا زنان هنگامی كه می‏خواهند سوار شوند به كمك غلامان سوار می‏شوند ، مثلا دست روی شانه غلامان می‏گذارند و سوار می‏شوند . امام صادق‏ فرمود اين كار مانعی ندارد ، و آنگاه آيه 56 از سوره احزاب را كه مفيد همين معنی است قرائت فرمود : " « لا جناح عليهن فی آبائهن و لا ابنائهن‏ و لا اخوانهن و لا ابناء اخوانهن و لا ابناء اخواتهن و لا نسائهن و لا ما ملكت ايمانهن »" . يعنی بر زنان در مورد پدران ، و پسران ، و برادران‏ ، و برادرزادگان ، و خواهرزادگان ، و زنان و مملوكهايشان باكی نيست ( 12 ) . به طور كلی بردگان اعم از جنس زن يا مرد از نظر اسلام در بسياری از احكام استثناهائی دارند . مثلا از نظر خود پوشش و حرمت نظر ، كنيزان با زنان آزاد فرق می‏كنند . بر كنيزان واجب نيست كه سرهای خود را بپوشانند و حال آنكه بر زنان آزاد لازم است سر خود را بپوشانند . ظاهرا سر مطلب‏ خدمتكاری آنها است . علی هذا بعيد نيست كه غلامان نيز چنين استثنائی‏ داشته باشند
ولی همچنانكه گفتيم از نظر فتوای فقهاء اين حكم بعيد است اما از طرف‏ ديگر حمل جمله « او ما ملكت ايمانهن »به خصوص كنيزان نيز بسيار مستبعد است

اگر بخواهيم استثناء مملوك را منحصر به كنيزان بدانيم بايد بگوئيم‏ زنان آزاد بر يكديگر مطلقا محرم می‏باشند ولی كنيزان برای زنان آزاد محرم‏ نيستند مگر زنان آزادی كه مالك اين كنيزان می‏باشند . و وقتی اين مطلب‏ را هم بدين فتوا اضافه كنيم كه بسياری از فقهاء پوشش را برای كنيز حتی‏ نسبت به مردان بيگانه واجب ندانسته‏اند نتيجه خيلی عجيب خواهد بود
زيرا نتيجه اينست كه كنيز بر همه مردان محرم است و زنان آزاد بر كنيزان‏ نا محرم می‏باشند . يعنی كنيز كاملا در حكم يك مرد است . البته چنين چيزی‏ درست نيست
ج - طفيليانی كه نيازی به زن ندارند " « التابعين غير اولی الاربه »" قدر مسلم ، اين جمله ديوانگان و افراد بله را كه دارای شهوت نيستند و جاذبه‏ای را كه در زن است درك نمی‏كنند شامل می‏گردد . بعضی‏ها عموميت‏ بيشتری در آيه قائل شده‏اند و آنرا شامل خواجگان حرمسرا نيز دانسته‏اند به‏ استناد اينكه خواجگان نيز حاجتی به زن ندارند
محرم دانستن خواجگان و آوردن آنان به حرمسراها در زمانهای قديم براساس‏ همين فتوا بوده است
برخی ديگر در آيه تعميم بيشتری داده‏اند و گفته‏اند شامل فقراء و مساكين‏ نيز می‏باشد ، يعنی كسانی كه وضع خاص آنان و شرائط آنان طوری است كه در اين عوالم نيستند . كسی كه برای نانش معطل است و به خاطر لقمه نانی به‏ دنبال آن می‏دود و مخصوصا با فاصله طبقاتی‏ای كه بين آندو وجود دارد هرگز به فكر مسائل جنسی نخواهد بود

ولی حقيقت اينست كه اين اندازه توسعه در مفهوم آيه بسيار بعيد است
قدر مسلم ، همان طبقه اول است و اگر بيشتر نعميم دهيم حداكثر اينست كه‏ طبقه دوم را مشمول آيه بدانيم
د - كودكانی كه از امور جنسی بيخبرند ، يا توانائی ندارند . " « الطفل‏ الذين لم يظهروا علی عورات النساء »" اين قسمت را نيز دو جور می‏توان تفسير كرد . كلمه " « لم بظهروا » " از ماده ظهور است و با كلمه " علی " متعدی شده است ممكن است تركيب‏ اين دو كلمه مفهوم " اطلاع " را بدهد . پس معنی چنين می‏شود : كودكانی‏ كه بر امور نهانی زنان آگاه نيستند . و ممكن است مفهوم " غلبه و قدرت‏ " را بدهد ، پس معنی چنين می‏شود : كودكانی كه بر استفاده از امور نهانی‏ زنان توانائی ندارند
طبق احتمال اول مراد بچه‏های غير مميز هستند كه قدرت تشخيص اينگونه‏ مطالب را ندارند . اما طبق احتمال دوم مقصود بچه‏هائی است كه قدرت بر امور جنسی ندارند يعنی غير بالغ می‏باشند هر چند مميز بوده باشند . طبق‏ احتمال دوم اطفالی كه همه چيز می‏فهمند و نزديك به حد بلوغ می‏باشند ولی‏ بالغ نمی‏باشند جزء استثناها هستند . فتوای فقهاء نيز بر طبق اين تفسير است
در دنباله آيه می‏فرمايد : " « و لا يضربن بأرجلهن ليعلم ما يخفين من‏ زينتهن »" يعنی زنان به منظور آشكار ساختن زينتهای پنهان خود ، پای بر زمين نكوبند

زنان عرب معمولا خلخال به پا می‏كردند ، و برای اينكه بفهمانند خلخال قيمتی به پا دارند پای خود را محكم بر زمين می‏كوفتند
آيه كريمه از اين كار هم نهی فرمود
از اين دستور می‏توان فهميد كه هر چيزی كه موجب جلب توجه مردان می‏گردد مانند استعمال عطرهای تند و همچنين آرايشهای جالب نظر در چهره ممنوع‏ است . به طور كلی زن در معاشرت نبايد كاری بكند كه موجب تحريك و تهييج و جلب توجه مردان نامحرم گردد
جمله آخر آيه چنين است : " « و توبوا الی الله جميعا ايها المؤمنون‏ لعلكم تفلحون »"
همه به سوی خدا بازگشت كنيد ، باشد كه رستگار گرديد . دأب قرآن‏ اينست كه در پايان دستورها مردم را به خدا متوجه می‏سازد تا در به كار بستن فرمانهای او سهل انگار نباشند

آيات ديگر

آيات 59 ، 60 ، 61 سوره نور نيز مربوط به همين مباحث است . تفسير آنها را نيز ذكر می‏كنيم : « يا ايها الذين آمنوا ليستأذنكم الذين ملكت ايمانكم و الذين لم‏ يبلغوا الحلم منكم ثلاث مرات : من قبل صلاه الفجر و حين تضعون ثيابكم من‏ الظهيره و من بعد صلاه العشاء ، ثلاث عورات لكم ، ليس عليكم و لا عليهم‏ جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم علی بعض كذلك يبين الله لكم الايات و الله عليم حكيم (59) و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستأذنوا كما استأذن‏ الذين من قبلهم كذلك يبين الله لكم آياته و الله عليم حكيم (60) و القواعد من النساء اللاتی لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن‏ غير متبرجات بزينة و ان يستعففن خير لهن و الله سميع عليم (61)

ای كسانی كه ايمان آورده‏ايد ! بايست مملوكهای شما و كودكان نا بالغ‏ شما در سه وقت اجازه دخول بگيرند : پيش از نماز صبح ، و هنگام نيمروز كه جامه‏های خويش می‏نهيد ، و بعد از نماز عشاء ( كه آماده خواب می‏شويد ) . اين سه وقت ، خلوت شما است . در غير اين سه وقت بر شما و بر آنان باكی نيست ( كه بی اجازه وارد شوند )
آنها و شما زياد بر يكديگر می‏گذريد . خداوند آيات را چنين بيان می‏كند
خداوند دانا و حكيم است
و چون كودكان شما به حد بلوغ رسيدند بايد مانند ديگران اجازه ورود بگيرند . خداوند آيات خويش را چنين بيان می‏كند . خداوند دانا و حكيم‏ است
زنان بازنشسته كه اميد ازدواج ندارند باكی نيست در حالی كه خود را به‏ زيوری نياراسته‏اند و قصد خودنمائی ندارند جامه خويش به زمين نهند ، و اگر از اين نيز خودداری كنند برايشان بهتر است . خداوند شنوا و دانا است
در اين آيات دو استثناء ، يكی برای قانون كسب اجازه در وقت ورود در اتاق ديگران ، و ديگر برای قانون پوشش زنان ، ذكر شده است . آيه اول و دوم راجع به استثناء اول و آيه سوم راجع به استثناء دوم است
قبلا اين دستور را شرح داديم كه هر كس می‏خواهد وارد محل خلوت ديگری‏ شود بايد اعلام كند و با كسب اجازه وارد شود ، و گفتيم اين دستور حتی در مورد محارم نزديك مانند پسر نسبت به مادر ، و پدر نسبت به دختر نيز جاری است . در اين آيات دو طبقه از اين دستور استثناء شده‏اند . برای‏ اين دو طبقه اجازه خواستن فقط در سه نوبت لازم شمرده شده است و در اوقات ديگر لازم دانسته نشده است . اين دو طبقه عبارتند از : 1 - « الذين ملكت ايمانكم »- مملوكان شما

2 - « الذين لم يبلغوا الحلم منكم »- كودكان نابالغ شما
سه نوبتی كه اين دو دسته بايد اجازه بخواهند عبارتست از : پيش از نماز صبح ، و هنگام نيمروز كه افراد به خاطر گرما لباس رو را از تن در آورده استراحت می‏كنند ، و بعد از نماز عشاء كه هنگام رفتن به رختخواب‏ است
در اين مواقع معمولا زن يا مرد در لباس غير عادی هستند و چون تازه از خواب برخاسته‏اند ( قبل از نماز صبح ) و يا تازه می‏خواهند به خواب روند ( بعد از نماز عشاء ) و يا در حال استراحتند ( وقت ظهر ) معمولا با لباس‏ خواب بسر می‏برند . در چنين اوقاتی مملوكان و پسران نابالغ بايد با كسب‏ اجازه وارد اتاق شوند ولی در مواقع ديگر به علت احتياج به رفت و آمدهای‏ مكرر " « طوافون عليكم بعضكم علی بعض »" استيذان لازم نيست . در اين‏ آيات سه نكته جلب توجه می‏كند : 1 - اينكه : « الذين ملكت ايمانكم »با موصولی كه برای جمع مذكر است‏ ( الذين ) ذكر شده است و حتما شامل غلامان می‏باشد چنانكه در تفاسير و روايات نيز تصريح شده است . از آن جمله روايتی است در كافی از « حضرت‏ صادق عليه السلام : " قال : هی خاصة فی الرجال دون النساء. قيل : فالنساء يستأذن فی هذه الثلاث ساعات ؟ قال : لا و لكن يدخلن و يخرجن »" (13) يعنی‏ اين دستور ( اجازه خواستن در سه نوبت ) مخصوص مردان است

سؤال شد كه آيا زنان بايد اجازه بگيرند ؟ فرمود : نه ، همينطور می‏آيند و می‏روند
اينكه غلامان در غير اين سه نوبت حق دارند بدون اجازه وارد اتاق زن‏ شوند خود دليل بر اينست كه غلامان نيز وضع استثنائی دارند ، و اين خود شاهدی قوی می‏باشد . بر اينكه در آيه پوشش هم كه قبلا تفسير كرديم ، جمله‏ " « ما ملكت ايمانهن »" شامل غلامان نيز می‏باشد . حتی در آيه‏ای كه فعلا مورد بحث است تعبير به " « ملكت ايمانكم »" شده است ( با ضمير مذكر " يعنی لازم نيست كه برده ، مملوك خود زن باشد
در اينجا نبايد اعتراض كرد كه اكنون رسم بردگی منسوخ شده است و برده‏ای وجود ندارد و پافشاری در اين بحثها بی ثمر است ، زيرا اولا روشن‏ شدن نظر اسلام در اين مسائل ، ما را به هدف كلی اين قوانين كه برخی از آنها مورد ابتلاء نيز می‏باشد بهتر واقف می‏سازد ، و ثانيا اگر فقيه متهوری‏ جرأت كند ، چه بسا حكم غلامان را از راه ملاك و مناط ، به موارد مشابه آن‏ از قبيل خدمتكاران بتواند تعميم دهد
2 - از جمله " « طوافون عليكم بعضكم علی بعض »" فهميده می‏شود : رمز اينكه در مورد غلامان و پسران نابالغ اجازه خواستن واجب نيست ، اينست‏ كه وجوب استيذان اينها به واسطه تكرر آمد و شد ، موجب حرج و واقع شدن‏ در مضيقه است
در حقيقت اباحه در اين موارد نيز از اين باب است كه تكليف موجب‏ دشواری می شده است نه از اين جهت كه تكليف ملاك ندارد

ما معتقديم كه ساير استثناهای باب پوشش ، مثلا استثناء وجه و كفين ، و همچنين استثناء محارم نيز از همين قبيل است . قبلا در اين باره بحثی شد
به زودی دوباره مشروحتر بحث خواهيم كرد
3 - اطفالی كه در اين آيه مكلف شده‏اند كه مانند مردان بزرگ در سه‏ نوبت اجازه بگيرند اطفالی هستند كه به حد بلوغ نرسيده‏اند . بنابراين‏ اطفال نابالغ و لو مميز و نزديك به بلوغ ، در غير سه وقتی كه در آيه‏ تعيين شده است می‏توانند بدون كسب اجازه وارد خلوتگاه شوند
اين آيه علی الظاهر می‏تواند قرينه باشد كه مقصود از جمله : " « او الطفل الذين لم يظهروا علی عورات النساء »" كه در آيه پوشش آمده است‏ و قبلا دو احتمال در معنی آن داديم ، اطفال نابالغ است نه اطفال غير مميز
و اما استثنائی كه درباره مسأله پوشش است : " « و القواعد من النساء اللاتی لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ». . . " . اين سومين استثناء است در مسأله پوشش . استثناء اول و دوم در آيه 31 همين سوره و استثناء سوم در اين آيه آمده است . در اينجا می‏فرمايد : زنان از پا افتاده‏ای كه اميدی به ازدواج ندارند می‏توانند لباس روی خود را بر زمين نهند مشروط بر اينكه نخواهند خودنمائی و خودآرائی بكنند . در عين حال اگر جانب عفاف را رعايت كنند و خود را پوشيده دارند بهتر است‏ و خدا شنوا و دانا است

مقصود از " قواعد " كيانند ؟ مقصود زنان سالخورده‏ای هستند كه از جنبه‏ زن بودن بازنشسته شده‏اند ، يعنی ديگر مطلوب مرد - از نظر جنسی - واقع نمی‏شوند و لذا اميدی به ازدواج ندارند . ممكن‏ است طمع داشته باشند ولی اميد ندارند . جمله " « ان يضعن ثيابهن » " می‏فهماند كه زن دو نوع لباس دارد : يكی لباس بيرون و ديگر لباس داخل‏ منزل . آنچه رخصت داده شده است اينست كه زنان سالخورده می‏توانند لباس‏ رو را در بياورند ولی در عين حال به آنها اجازه خودنمائی و خودآرائی داده‏ نشده است
در روايات اسلامی حدود برداشتن پوشش برای زنان سالخورده تعيين گرديده‏ است و ذكر شده كه جايز است روسری خود را بردارند : « الحلبی عن ابی‏عبدالله عليه السلام انه قرأ " ان يضعن ثيابهن " قال : الخمار و الجلباب . قلت : بين يدی من كان ؟ فقال : بين يدی من‏ كان ، غير متبرجة بزينة . فان لم تفعل فهو خير لها » ( 14 )
عبيدالله حلبی گفت كه امام صادق فرمود مقصود از " « ان يضعن ثيابهن " روسری و چهارقد است
گفتيم جلو هر كس كه بود ؟ فرمود جلو هر كس كه بود اما به شرط اينكه‏ ساده باشد و نخواهد خودآرائی و خودنمائی كند
از جمله " « و ان يستعففن خير لهن »" می‏توان يك قانون كلی استنباط كرد و آن اينست كه از نظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و ستر را بيشتر مراعات كند پسنديده‏تر است و رخصتهای تسهيلی و ارفاقی كه به حكم ضرورت‏ درباره وجه و كفين و غيره داده شده است ، اين اصل كلی اخلاقی و منزلی را نبايد از ياد ببرد

همسران پيغمبر

آيات اصلی مربوط به وظيفه پوشش همان آيات سوره نور بود كه بيان شد
آياتی چند هم در سوره احزاب است كه می‏توان آنها را در حاشيه اين مطلب‏ ذكر كرد . قسمتی از اين آيات مربوط است به زنان رسول خدا و قسمت ديگر دستورهائی است كه درباره حفظ حريم عفاف وارد شده است . اما قسمت اول: « يا نساء النبی لستن كاحد من النساء ان اتقيتن فلا تخضعن بالقول فيطمع‏ الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا ( 33 ) و قرن فی بيوتكن و لا تبرجن‏ تبرج الجاهلية الاولی ». .
در اين دو آيه ، مخاطب ، زنان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله‏ می‏باشند : ای زنان پيغمبر شما همچون ساير زنان نيستيد - اگر پرهيزكار باشيد - مواظب باشيد كه در سخن نرمش زنانه و شهوت‏آلود به كار نبريد كه‏ موجب طمع بيمار دلان گردد . به خوبی و شايستگی سخن بگوئيد . در خانه‏های‏ خويشتن قرار گيريد و مانند دوران جاهليت نخستين ، به خودنمائی و خودآرائی از خانه بيرون نشويد

مقصود از اين دستور زندانی كردن زنان پيغمبر در خانه نيست ، زيرا تاريخ اسلام به صراحت گواه است كه پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله زنان‏ خود را با خود به سفر می‏برد و آنان را از بيرون شدن از خانه منع نمی‏فرمود مقصود از اين دستور آنست كه زن به منظور خودنمائی از خانه بيرون نشود و مخصوصا در مورد زنان پيغمبر اكرم صلی الله عليه و آله اين وظيفه سنگينتر و مؤكدتر است
آيه 53 سوره احزاب چنين است : « يا ايها الذين آمنوا لا تدخلوا بيوت النبی الا ان يؤذن لكم الی طعام‏ غير ناظرين اناه و لكن اذا دعيتم فادخلوا فاذا طعمتم فانتشروا و لا مستأنسين لحديث ان ذلكم كان يؤذی النبی فيستحيی منكم و الله لا يستحيی من‏ الحق و اذا سألتموهن متاعا فاسئلوهن من وراء حجاب ذلكم اظهر لقلوبكم و قلوبهن و ما كان لكم ان تؤذوا رسول الله و لا ان تنكحوا ازواجه من بعده‏ ابدا ان ذلكم كان عند الله عظيما »
عربهای مسلمان بی پروا وارد اتاقهای پيغمبر می‏شدند . زنهای پيغمبر صلی‏ الله عليه و آله هم در خانه بودند . آيه نازل شد كه اولا سرزده و بدون‏ اجازه وارد خانه پيغمبر نشويد ، و اگر برای صرف غذا دعوت شديد به موقع‏ بيائيد و بعد هم برخيزيد و برويد و به قصه گوئی و صحبتهای متفرقه وقت‏ نگيريد ، زيرا اين امور پيغمبر را ناراحت می‏كند و او شرم می‏كند شما را از خانه خود بيرون كند ولی خدا از شما شرم نمی‏كند . و ثانيا وقتی‏ می‏خواهيد چيزی از زنان پيغمبر بگيريد ، از پشت پرده بخواهيد بدون اينكه‏ داخل اتاق شويد . اين كارها برای پاكيزگی دل شما و دل آنها بهتر است
شما نبايد پيامبر را آزار دهيد و نه زنان او را پس از درگذشت پيغمبر به زنی‏ بگيريد ، كه اين كارها در نزد خدا بزرگ است

در اين آيه ، كلمه " حجاب " ذكر شده است . همانطوری كه قبلا گفتيم‏ در كلمات قدماء هر جا سخن از آيه حجاب است مقصود همين آيه است
دستور حجاب كه در اين آيه است غير از دستور " پوشش " است كه مورد بحث ما می‏باشد . دستوری كه در اين آيه ذكر شده است راجع به سنن‏ خانوادگی و رفتاری است كه انسان بايد در خانه ديگران داشته باشد . طبق‏ اين دستور ، مرد نبايد وارد جايگاه زنان شود ، بلكه اگر چيزی می‏خواهد و مورد احتياج اوست بايد از پشت ديوار صدا بزند . اين مسأله ربطی به بحث‏ " پوشش " كه در اصطلاح فقه نيز تحت عنوان " ستر " نه " حجاب " ناميده می‏شود ، ندارد
جمله : " « ذلكم اطهر لقلوبكم و قلوبهن »" مانند جمله : " « و ان‏ يستعففن خير لهن »" كه در آيه 61 از سوره نور آمده است ، دلالت می‏كند كه هر اندازه مرد و زن جانب ستر و پوشش و ترك برخوردهائی كه مستلزم‏ نظر است رعايت نمايند به تقوا و پاكی نزديكتر است . همانطور كه گفتيم‏ : رخصتهای تسهيلی و ارفاقی كه به حكم ضرورت داده شده است ، نبايد رجحان‏ اخلاقی ستر و پوشش و ترك نظر را از ياد ببرد
 

پى‏نوشتها:

1 -  تفسير صافی ذيل آيه 31 از سوره نور ، نقل از تفسير علی بن ابراهيم‏
2 - نهج البلاغه خطبه 11 وسائل جلد 2 كتاب الجهاد صفحه . 429
3 - نهج البلاغه خطبه 222 و وسائل جلد 2 كتاب الجهاد صفحه 430
4 - رجوع شود به مستمسك العروه حضرت آية الله حكيم ، جلد 5 صفحه 191
5 - شرح نهج البلاغه ابن ابی‏الحديد ، خطبه . 190
6 - نوعی زينت نظير دستبند كه به مچ پا می‏بسته‏اند
7 -
8 - كافی جلد 5 صفحه 521 و وسائل جلد 3 صفحه . 25
9 - سنن ابوداود ، جلد 2 صفحه . 383
10 - مجمع البيان ، ذيل آيه 31 سوره نور
11 - كافی جلد 5 ، صفحه 521 و وسائل جلد 3 ، صفحه 24 و تفسير صافی و تفسير در المنثور سيوطی جلد 5 صفحه 40 ذيل همين آيه
اين نكته بايد يادآوری شود كه معمولا اين حديث كه از جريان باز بودن‏ بناگوش و دور گردن زنی و نگاههای شهوت آلود و عمدی مردی حكايت می‏كند در كتب اهل حديث و مفسرين به عنوان شأن نزول آيه " قل للمؤمنين‏ يغضوا ». . . " آورده می‏شود و در ابتدا چنين به نظر می‏رسد كه با آيه " و قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن »" سر و كاری ندارد و حال آنكه اين‏ دو آيه باهم نازل شده‏اند و همچنانكه آيه اول تكليف نگاه مرد را روشن‏ می‏كند آيه دوم به مفاد " و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن‏ بخمرهن علی جيوبهن »" تكليف زنان را روشن می‏كند . ظاهرا به همين جهت‏ است كه در تفسير صافی اين حديث را ذيل آيه دوم نقل كرده است . استدلال‏ ما بدين حديث در اينجا نيز بر همين اساس است
12 - كافی جلد 5 ، صفحه . 531
13 - كافی جلد 5 ، صفحه . 529
14 - كافی جلد 5 ، صفحه 522 ، وسائل جلد 3 صفحه 26 - . 25