شيوه همسرى در خانواده نمونه

آية اللَّه العظمى ناصر مكارم شيرازى

- ۴ -


4. خطبـه عقـد

مراسم خطبه عقد

اين مراسم نيز غالباً با تشريفات زيادى همراه است، و گاه آميخته با انواع گناهان مى باشد، ولى در مقايسه با مراسم شب زفاف (جشن عروسى) ساده تر است.

در اين مراسم قسمتهاى جالبى ديده مى شود كه يا پيروى از يك سنّت اسلامى است، مانند خواندن خطبه اى كه مشتمل بر آيات قرآن و روايات معصومين (عليهم السلام)درباره اهمّيّت ازدواج براى جوانان و ارزشهاى حاكم بر آن است و وظيفه بزرگسالان را در برابر اين امر حياتى روشن مى سازد; يا تبعيّت از يك سنّت حسنه است، مانند نشستن عروس بر سجّاده (جانماز) رو به قبله، در حضور قرآن كه نشانه ايمان و تقواى الهى است، و در برابر آئينه و شمعدان كه سمبل صفا و پاكى و روشنى است; و يك سلسله كارهاى ساده سمبليك ديگر كه شايد خوانندگان از نويسنده نسبت به آن آشناترند، اينها همه در جاى خود خوب است و جالب.

ولى بدبختى و مصيبت آنجا شروع مى شود كه دعوت شوندگان چنان مسابقه اى با هم در لباسهاى تجمّلى و آرايشهاى جلف و زننده، و آويختن انواع زينت آلات به خود، مى دهند كه گاه عروس در ميان آنها گم مى شود! و طبيعى است كه در چنين جلسه شومى همه در انديشه خودآرائى و خودنمائى هستند.

واى بر آن وقتى كه پاى مردان نيز به بهانه هاى مختلف به اين مجلس باز شود و اختلاط برقرار شود، و فيلمبرداران و عكّاسان از اين مراسم كه يكپارچه گناه و معصيت و نافرمانى خدا است عكس و فيلم بردارند، و به گناهان خود رنگ جاودانگى دهند!

چه بهتر كه شرح اين فجايع را رها كنيم و به سراغ خانواده نمونه اى برويم كه راستى آنچه خوبان همه دارند آنها به تنهائى دارند.

از خطبه هاى عقد بانوى اسلام فاطمه زهرا (عليها السلام) شروع مى كنيم:

خطبه اى كه خدا خواند; خطبه اى كه رسول اللّه (صلّى الله عليه وآله)خواند; و خطبه اى كه على (عليه السلام)خواند كه همه معنى دار و آموزنده است:

در خطبه الهى آمده است:

اَلْحَمْدُ رِدائى وَ الْعَظَمَةُ كِبْرِيائِى وَ الْخَلْقُ كُلُّهُمْ عَبِيدِى وَ اِمائِى، زَوَّجْتُ فاطِمَةَ اَمَتِى مِنْ عَلِىٍّ صَفْوَتِى، اِشْهَدُوا مَلائِكَتِى

حمد شايسته من است و عظمت به من مى برازد، و تمام خلق، بندگان و كنيزان من هستند، من كنيزم «فاطمه» را به همسرى «على» درآوردم، اى فرشتگان من، همه گواه باشيد!

جمله هاى آغاز اين خطبه، بينى مستكبران و خود برتربينان را به خاك مى مالد، و عظمت و بزرگى را مخصوص خدا مى شمرد، و جمله هاى بعد، آخرين حدّ انسان را بندگى خدا مى شمرد.

سپس افتخار بزرگ فاطمه (عليها السلام) را همين مقام بندگى حق، و افتخار على (عليه السلام)را برگزيده خدا از ميان بندگان بودن، معرفى مى كند.

بعد خداوند با ولايت مطلقه اش عقد همسرى اين دو وجود پر جود عالم بشريّت را مى بندد، و تمامى فرشتگان مقرّب را گواه بر آن مى گيرد، تا سرمشقى براى همگان باشد.

دومين خطبه از آنِ پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله)است كه طبق روايات چهل روز بعد از آن اجرا شد (اين فاصله اربعين، خواه براى مراعات جانب ادب باشد يا رمز تكامل، در هر حال پر معنى است).

خطبه به اين شرح بود:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الْمَحْمُودِ بِنِعْمَتِهِ، اَلْمَعْبُودِ بِقُدْرَتِهِ، اَلْمُطاعِ فِى سُلْطانِهِ، اَلْمَرْهُوْبِ مِنْ عَذابِهِ، اَلْمَرْغُوبِ اِلَيْهِ فِيْما عِنْدَهُ، اَلنّافِذِ اَمْرُهُ فِى اَرْضِهِ وَ سَمائِهِ، اَلَّذِى خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ مَيَّزَهُمْ بِاَحْكامِهِ، وَ اَعَزَّهُمْ بِدِينِهِ وَ اَكْرَمَهُمْ بِنَبِيِّهِ مُحَمَّد ـ ثُمَّ اِنَّ اللّهَ جَعَلَ الْمُصاهَرَةَ نَسَباً لاحِقاً، وَ اَمْراً مُفْتَرَضاً، وَ شَجَّ بِهَا الاَْرْحامَ وَ اَلْزَمَهَا الاَْنامَ، فَقالَ تَبارَكَ اسْمُهُ وَ تَعالَى جَدُّهُ: وَ هُوَ الَّذِى خَلَقَ مِنَ الْماءِ بَشَراً فَجَعَلَهُ نَسَباً وَ صِهْراً وَ كانَ رَبُّكَ قَدِيراً...

ثُمَّ اِنِّى اُشْهِدُكُمْ اَنِّى قَدْ زَوَّجْتُ فاطِمَةَ مِنْ عَلِىٍّ عَلى اَرْبَعْمِأَةِ مِثْقالِ فِضَّة...

حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه به خاطر نعمتهايش شايسته حمد است، و به خاطر قدرتش در خور عبوديّت، و به خاطر سلطه و حاكميّتش سزاوار اطاعت، خدائى كه عذابش موجب وحشت، و پاداشهايش مايه رغبت، و حكمش در آسمان و زمين نافذ است، خدائى كه خلق را با قدرتش آفريد، و آنها را با احكامش از هم جدا نمود، با دينش آنان را عِزّت بخشيد، و با پيامبرش محمّد گرامى داشت.

سپس خداوند پيمان زناشوئى را همرديف خويشاوندى نسبى قرار داد و تاروپود آن دو را درهم آميخت، و بر بندگان واجب شمرد، و در همين زمينه خداوند متعال مى فرمايد: او كسى است كه انسان را از آب آفريد و (گسترش نسل) او را از طريق نسب و زناشوئى قرار داد و پروردگار تو توانا است...

سپس من، شما (يارانم) را گواه مى گيرم كه دخترم فاطمه را با مهريّه اى برابر 400 مثقال نقره به همسرى على درآوردم.(30)

در اين خطبه نيز ضمن برشمردن نكات دقيق و ظريفى از معارف توحيدى و اوصاف جمال و جلال و افعال خدا كه پايه اصلى اعتماد خانواده را تشكيل مى دهد، و اشاره به آفرينش عجيب انسان از آب (نطفه) و گسترش نسل او از طريق نسب و زناشوئى مى كند، به اهمّيّت مسأله ازدواج پرداخته و آن را به عنوان وسيله اى براى بقاى نوع بشر فرض و واجب مى شمرد، سپس به اجراى عقد بزرگ بانوى اسلام براى بزرگمرد جهان انسانيّت مى پردازد.

و بالاخره در خطبه فصيح و بليغ خود اميرمؤمنان على (عليه السلام)چنين مى خوانيم: كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله)به او فرمود براى خودت خطبه بخوان، على (عليه السلام)عرضه داشت:

اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِى قَرُبَ مِنْ حامِدِيِهِ وَ دَنا مِنْ سائِلِيهِ، وَ وَعَدَ الْجَنَّةَ مَنْ يَتَّقِيْهِ، وَ اَنْذَرَ بِالنّارِ مَنْ يَعْصِيْهِ، نَحْمِدُهُ عَلى قَدِيمِ اِحْسانِهِ وَ اَيادِيْهِ، حَمْدَ مَنْ يَعْلَمُ اَنَّهُ خالِقَهُ وَ بارِيْهِ، وَ مُمِيْتَهُ وَ مُحْيِيْهِ، وَ مُسائِلَهُ عَنْ مُساوِيْهِ، وَ نَسْتَعِينُهُ وَ نَسْتَهْدِيهِ، وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَسْتَكْفِيِه، نَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ شَهادَةً تَبْلُغُهُ وَ تُرْضِيْهِ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُوْلُهُ صَلوةً تُزْلِفُهُ وَ تُحْظِيهِ، وَ تَرْفَعُهُ وَ تَصْطَفِيهِ، وَ النِّكاحُ مِمّا اَمَرَ اللّهُ بِهِ وَ يُرْضِيهِ، وَ اجْتِماعُنا مِمّا قَدَّرَهُ اللّهُ وَ اَذِنَ فِيْهِ، وَ هذا رَسُولُ اللّهِ زَوَّجَنِى اِبْنَتَهُ فاطِمَةَ عَلَى خَمْسَ مِأَةَ دِرْهم وَ قَدْ رَضِيتُ فَاسْأَلُوهُ وَ اشْهَدُوا(31)

ستايش ويژه خداوندى است كه نسبت به ستايش كنندگانش نزديك و به درخواست كنندگانش قريب است، به پرهيزگاران بهشت و به گهنكاران دوزخ، وعده داده است.

من او را بر احسان قديم و انواع نعمت هايش حمد مى گويم، حمد كسى كه او را خالق و آفريدگار خود مى داند، و ميراننده و زنده كننده خود مى شناسد، و يقين دارد او را در برابر اعمال بدش موأخذه مى كند.

من از او يارى مى طلبم و هدايت مى جويم و به او ايمان مى آورم و از او كفايت امورم را مى خواهم.

و شهادت مى دهيم هيچ معبودى جز خداوند يكتا نيست، يگانه است و شريك ندارد، شهادتى كه به ساحت قدسش مى رسد، و او را راضى مى كند، و نيز گواهى مى دهيم كه محمّد بنده و فرستاده او است، و به او درود مى فرستيم كه وى را به خدا نزديكتر و از لطفش بهره مندتر، و مقامش را والاتر و برگزيده تر سازد.

(امّا بعد) ازدواج از امورى است كه خدا به آن امر كرده، و مايه خوشنودى او است، و ازدواج ما از امورى است كه خدا آن را مقدّر فرموده، و اجازه داده، اين رسول خدا است كه دخترش فاطمه را به مهريّه اى به مقدار پانصد درهم به همسرى من درآورده است و من به اين امر راضى شده ام از او (اين مطلب را) جويا شويد و (بر آن) گواهى دهيد.

5. جشن عروسى

مراسم عروسى

يكى از آرزوهاى بسيارى از پدران و مادران آن است كه زنده بمانند و مراسم زفاف فرزندان خود را ببينند، و در حقيقت ديدنى است، به شرط آنكه با ندانم كاريها و اعمال بى رويّه خود آن شب شادمانى را به عزا مبدّل نكنند.

اين مراسم در اسلام نيز وجود دارد و به عنوان «وليمه» زفاف در اخبار و احاديث آمده است.(32)

هر كس مى تواند با اندكى انديشه و تأمّل، فلسفه آن را نيز درك كند، زيرا:

اوّلا، اين مراسم كه با حضور سرشناسان فاميل و دوستان و آشنايان انجام مى گيرد، به زندگى مشترك جديد زوجين كاملا رسميّت مى بخشد، و آنها را به قبول مسؤوليّت در برابر آن جدّاً وادار مى سازد، چه آنكه اگر در خفا و بدون هيچگونه مراسمى انجام مى شد براى هر دو طرف ممكن بود به آسانى تعهّدات خود را زيرپا بگذارند، و با برخورد با اوّلين مشكلات در زندگى جديد، راه جدائى را پيش گيرند!

ولى كارى كه با آن همه سروصدا و در حضور آن جمع سرشناس و آشنا انجام مى گيرد چيز ساده اى نيست كه به آسانى بتوانند از آن چشم بپوشند، يا به صورت يك مطلب خصوصى و كوچك با آن برخورد كنند; بنابراين، مراسم فوق در درجه اول به عقد زناشوئى استحكام مى بخشد، و به آن رسميّت و عينيّت مى دهد.

ثانياً، وقتى پايه شروع زندگى جديد بر شادمانى و سرور گذارده شود خاطره خوبى كه از آن در ذهن طرفين باقى مى ماند سبب مى شود كه آن را به عنوان يك حادثه مسرّت بخش و سرورآفرين در تمام طول عمر، بدانند، و طبعاً بسيارى از مشكلات را به خاطر آن تحمّل كنند، و با خوشبينى به مسائل مربوط به آينده بنگرند.

ثالثاً، اين مراسم، آشنايان و بستگان را نيز دعوت مى كند كه با شركت در آن، خود را در حلّ مشكلات خانواده جديد، در حال و آينده شريك و سهيم بدانند، و با توجّه به اين كه تشكيل زندگى مشترك به هر حال مشكلاتى دارد سهيم شدن آنان در حلّ آنها بسيار مفيد و با ارزش خواهد بود و فوائد مهمّ ديگر.

ولى مشكل از زمانى شروع مى شود كه اين مراسم مفيد و با ارزش و شادى آفرين، با تجمّل پرستى، و انواع هوى و هوسها، و ولخرجيها و بى بند و باريها و اسراف و تبذيرها، وانواع گناهان آلوده شود، و در اينجا نتيجه كاملا معكوس خواهد شد.

شبى غم انگيز، با هزينه هائى كمرشكن، و خاطره اى تلخ و دردناك خواهد بود.

شبى با انواع آلودگيها و مفاسدى كه خداوند بزرگ را به خشم مى آورد.

و بالاخره شبى كه آثار سوءِ آن نه تنها در روح دو زوج جوان، بلكه در اطرافيان و بستگان آنها تا ساليان دراز باقى مى ماند.

آنچه در اين زمينه مى گوئيم مطالبى است كه از دور شنيده ايم، و مسلّماً آنها كه از نزديك ديده اند به عمق اين فجايع آشناترند كه «شنيدن كى بود مانند ديدن!»

شب زفاف در خانواده هاى تجمّل پرست نه تنها مصيبتى است براى پدر و مادر و عروس و داماد، بلكه شب بسيار پر زحمتى است براى تمام دعوت شدگان، چه اينكه شب مسابقه تجمّل و خودآرائى، و شب به رخ كشيدن لباسهاى گرانقيمت و جواهرات رنگارنگ به يكديگر است.

بسيارى از زنان آنها از هفته ها و ماهها قبل خود را براى نمايش ثروت در آن شب آماده مى كنند، و لباسهاى تازه و جواهرات نوين سفارش مى دهند.

بسيارى از بزرگترها چنان خودآرائى مى كنند كه گوئى فراموش كرده اند عروس، دختر آنها است نه خود آنها!

و از آنجا كه در ميدان مسابقه، هر كس تلاش مى كند از رقبا عقب نيفتد بايد هر كدام هزينه زياد و رنج طاقتفرسائى را متحمّل شوند، و چه بسا همين مسائل باعث اختلافاتى ميان آنها و شوهرانشان مى شود كه چرا در اين زمينه ولخرجى لازم را نكرده اند، تا از رقيبان عقب نمانند; و آبرويشان در ميان جمع رفته است!

حال فكر كنيد اگر در اين جلسات زنان و مردان به هم آميخته شوند چه مفاسد وحشتناكى به بار مى آيد! مسلّماً محيطى بهوجود مى آيد «آماده» و «مملو» براى انواع گناهان، و پر واضح است كه اين گناهان اثر شوم خود را خواهد بخشيد و ازدواجى اين چنين، قرين سعادت و خوشبختى نخواهد بود.

چيزى كه در اين گونه مجالس معنى و مفهوم ندارد، ياد خدا و پاكى و تقوا و خوشبختى دو زوج جديد است.

تاريخ نيز اسراف كاريهاى جنون آميزى را از سوى ثروتمندان مرفّه و بى درد، و طاغوتهاى هر زمان، به خاطر دارد، و از آن جمله ريخت و پاشهاى بيحساب «عبّاسيان» از «بيت المال مسلمين» در عروسيهاى پر خرجشان است.

در يكى از اين گونه مراسم، خلفاى عباسى به جاى «نقل» يا «سكّه هاى كوچك» كه بعضى از مردم بر سر عروس مى پاشند (و به تعبير عربها «نثار» مى كنند) ورقه هاى كوچكى را كه هر كدام سند مالكيّت يك ملك و آبادى ششدانگ! بود، بر سر عروسشان پاشيدند و هر كس يكى از آنها را ربود مالك يك آبادى شد (و طبعاً كسانى كه در آن مجالس راه داشتند همان درباريان پر پول و ثروتمندان حاشيه نشين بودند).

حال ببينيم در مراسم جشن عروسى اين خانواده نمونه و بى نظير چه گذشت.

يك ماه از مراسم عقد بانوى اسلام (عليها السلام) با على (عليه السلام)گذشت. روزى «امّ ايمن» با جمعى از همسران پيامبر (صلّى الله عليه وآله)به محضرش شرفياب شدند، «اُمّ ايمن» مطلب را از جاى جالبى كه قلب پاك پيامبر (صلّى الله عليه وآله)را به شوق مى آورد شروع كرد و گفت:

اگر خديجه امروز در حيات بود چشمش به عروسى «فاطمه» (عليها السلام) روشن مى شد،

سپس افزود:

على (عليه السلام)خواهان همسر خويش است، چشم فاطمه را به همسرش روشن فرما، و جمع آنها را سامان ده، و چشم ما را نيز با آن روشن كن...

پيامبر (صلّى الله عليه وآله)فرمود:

برويد و اطاقى را در خانه من براى زفاف آنها فراهم سازيد،

«امّ ايمن» عرض كرد:

اطاق كداميك از ما؟

فرمود:

اطاق خودت!

سپس رو به سايرين كرد و فرمود:

برويد و امّ سلمه را براى آماده ساختن اطاق يارى كنيد.

بعد رو به على (عليه السلام)كرد و فرمود:

برو غذاى خوبى براى اين مراسم آماده كن!

سپس افزود:

گوشت و نان از ما، و خرما و روغن از تو!

على (عليه السلام)مقدارى خرما و روغن (براى ساختن حلوا، شيرينى لازم براى اين مراسم) تهيّه فرمود و خدمت پيامبر (صلّى الله عليه وآله)آورد، پيامبر (صلّى الله عليه وآله)آستين مبارك را بالا زد و خرما را در روغن مالش داد و حلوا آماده شد.

سپس دستور داد گوسفندى فربه با «نان» فراوان آماده ساختند، بعد به على (عليه السلام)فرمود:

اكنون برو و هركس را ميل دارى براى جشن عروسى دعوت كن!

على (عليه السلام)مى گويد:

به مسجد آمدم در حالى كه مملو از جمعيّت بود، شرمم آمد كه گروهى را دعوت كنم و گروهى را دعوت نكنم، روى يك بلندى قرار گرفتم و صدا زدم اى مسلمانان! همه شما را به «وليمه» و (جشن عروسى) فاطمه (عليها السلام) دعوت مى كنم. مردم مانند سيل رو به سوى خانه پيامبر (صلّى الله عليه وآله) آوردند، شرم سراپاى مرا فرا گرفت چرا كه جمعيّت بسيار زياد بود و غذا كم!

مردم گروه گروه آمدند و «نشستند و خوردند و برخاستند» و براى من دعا كردند و تبريك گفتند، در حالى كه عدد آنها به چهار هزار مى رسيد، و غذا همچنان برجاى مانده بود!

سپس پيامبر (صلّى الله عليه وآله)دستور داد ظرفها را آوردند و از غذا پر كرد و براى خانه همسرانش فرستاد، سپس ظرفى را پر از غذا كرد و گفت اين هم براى فاطمه و شوهرش.

آفتاب غروب كرد و پيامبر (صلّى الله عليه وآله)به «امّ سلمه» فرمود دخترم فاطمه را بياور.

امّ سلمه مى گويد:

رفتم فاطمه (عليها السلام) را با خود آوردم در حالى كه از شدّت شرم و حيا در برابر پدر، عرق از صورت مباركش فرو مى چكيد، ناگهان دستپاچه شد و پايش لغزيد، رسول خدا (صلّى الله عليه وآله) فرمود: دخترم خدا تو را در دنيا و آخرت از لغزش حفظ كند.

هنگامى كه نزد پيامبر (صلّى الله عليه وآله) ايستاد پيامبر (صلّى الله عليه وآله) گوشه چادر را از صورتش كنار زد و على (عليه السلام) چهره مباركش را ديد، سپس دست او را گرفت و در دست على نهاد و فرمود:

دختر رسول خدا فاطمه بر تو مبارك باد!

سپس افزود :

اى على! فاطمه زن خوبى است.

و بعد رو به فاطمه كرد و فرمود:

دخترم! على شوهر خوبى است، برخيزيد و به منزل برويد و برجاى باشيد تا من بيايم.

على (عليه السلام) دست همسرش زهرا (عليها السلام) را گرفت و به منزل رفت.

چيزى نگذشت كه پيامبر (صلّى الله عليه وآله) آمد، اجازه گرفت و وارد شد. فاطمه (عليها السلام) را در كنار خود نشانيد، و فرمود:

حال برو ظرف آبى براى من بياور، فاطمه (عليها السلام) ظرف آبى آورد، پيامبر (صلّى الله عليه وآله) كمى از آب دهان مبارك خود را با آن آب آميخت، سپس مقدارى از آن آب بر سر فاطمه (عليها السلام) ريخت، بعد فرمود رو به من كن، مقدارى از آن را نيز در سينه او ريخت، باز فرمود:

روى برگردان، مقدارى از آب را هم ميان دو شانه او ريخت، سپس اين جمله پر معنى را به پيشگاه خداوند عرضه داشت:

خداوندا! اين دخترم فاطمه و محبوبترين خلق نزد من است. و اين برادرم على و محبوبترين خلق نزد من است.

خدايا! او را ولىّ خود قرار ده و همسرش را بر او مبارك كن!

سپس به على (عليه السلام) تبريك گفت و خارج شد.(33)

يك بار ديگر اين حديث را مرور كنيم، و در بندبند آن و پيامهاى صريح و كنائى آن بينديشيم، و صفا و سادگى و نورانيّتى كه بر جزء جزء اين مراسم زيبا و باشكوه و روحانى حكمفرما بوده، در نظر مجسّم كنيم:

ـ ميهمانان، تمام ياران پيامبر (صلّى الله عليه وآله)حاضر در مسجد بودند، يعنى چهار هزار نفر!

ـ طرز دعوت به آن سادگى از طريق يك پيام شفاهى و عمومى توسّط خود داماد.

ـ پذيرش دعوت از سوى همه و شركت عمومى در اين مجلس جشن با شكوه.

ـ غذا، منحصر به نان و گوشت و مقدارى حلواى خرما به عنوان شيرينى.

ـ تهيّه شيرينى با دست خود پيامبر (صلّى الله عليه وآله)صورت گرفت.

ـ تقسيم هزينه ميان پدر عروس و داماد.

ـ بركت عجيب غذا به دعاى پيامبر (صلّى الله عليه وآله)و غذاخوردن بى تكلّف اصحاب و تبريك گفتن و رفتن.

ـ فرستادن باقيمانده غذا به خانه همسران پيامبر (صلّى الله عليه وآله).

ـ و آخرين مرحله كنار گذاشتن غذاى عروس و داماد از همان باقيمانده غذا.

ـ حيا و حجب فوق العاده عروس.

ـ سفارش كردن عروس و داماد را به يكديگر، و تبريك گفتن صميمانه پيامبر (صلّى الله عليه وآله)به آن دو عزيز.

ـ اعلام پايان مراسم جشن عروسى از سوى رسول اللّه (صلّى الله عليه وآله).

چه زيبا و باشكوه و با صفاست چنين جشن و چنين مراسمى!

هرگز انتظار نداريم مردم عيناً چنين كنند، ولى اين انتظار هست كه از آن هزينه هاى كمرشكن و اسراف كاريهاى جنون آميز و آلوده شدن به انواع گناهان و بى عفّتى ها بپرهيزند.

سرود شادى !

در آن شب تاريخى زنان پيامبر (صلّى الله عليه وآله)و بسيارى از زنان مهاجر و انصار نيز شركت داشتند، و در مجلس خودشان سرود شادى مى خواندند كه تاريخ سرود چهار نفر را ضبط كرده است:

«امّ سلمه» ، «معاذه» (مادر سعدبن معاذ) و «عايشه» (دختر ابوبكر) و «حفصه» (دختر عمر) و ما در اينجا تنها به نقل سرود «حفصه» قناعت مى كنيم كه از زبان او سخن شنيدن در اينجا بهتر است:

فاطِمَةُ خَيْرُ نِساءِ الْبَشَرِ *** وَ مَنْ لَها وُجَهٌ كَوَجْهِ الْقَمَرِ

فَضَّلَكِ اللّهُ عَلَى كُلِّ الْوَرى *** بِفَضْلِ مَنْ خَصَّ بِآىِ الزُّمَرِ

زَوَجَّكِ اللّهُ فَتًى فاضِلا *** اَعْنى عَلِيّاً خَيْرَ مَنْ فى الْحَضَرَ

فَسِرْنَ جاراتى بِها اِنَّها *** كَرِيْمَةٌ بِنْتُ عَظِيْمِ الْخَطَرِ(34)

فاطمه بهترين زنان بشر است و صورتى همچون ماه دارد.

خدا تو را بر تمام خلق برترى داده، به فضيلتى مخصوص [داشته] كه در آيات سوره زمر بيان كرده است.

خداوند تو را به همسرى جوانى با فضيلت درآورد، يعنى على بهترين مردان جهان.

همسايگان! او را به خانه شوهرش بريد كه او بزرگوارى است دختر مردى گرانمايه.

تمام سرودها ـ كه با آهنگى نه گناه آلود خوانده مى شد ـ پرمحتوا، آموزنده، و الهام بخش بود، و فضاى آن جشن روحانى را صفاى تازه اى مى بخشيد، و دوست و دشمن، خود را با آن بزم الهى هماهنگ و همنوا ساخته بودند.

بزم شادى كرّوبيان، و نثار عروس!

اينها همه يك سوى قضيّه و در عالم پائين بود، ولى از روايات اسلامى استفاده مى شود كه در محفل كرّوبيان و عالم بالا نيز جشنى بسيار گسترده تر و با شكوهتر برپا بود:

مأموران بهشتى به فرمان خدا بهشت را به زيباترين صورتى آراستند.

نسيم عطرآگين بهشتى دستور داشت انواع بوى عطر را در فضاى بهشت بيفشاند، و آن را خوشبوتر از هميشه كند.

حوريان بهشتى سوره هاى قرآن زمزمه مى كردند... و گوينده اى از زير عرش الهى صدا زد همه آگاه باشيد كه امروز روز جشن عروسى على (و زهرا) است.

سپس خداوند ابر سفيدى را به آسمان فرستاد تا بر آنها دانه هاى لؤلؤ و زبرجد و ياقوت ببارد!

و فرشتگان مأموريّت داشتند دسته هاى گل بهشتى نثار كنند كه جبرئيل امين (آن گونه كه قبلا گفتيم) يك دسته از اين گلها را همراه با تبريك خود به محضر پيامبر اكرم (صلّى الله عليه وآله) آورد.(35)

آرى! محفلى آنچنان پاك و با صفا و روحانى در روى زمين ممكن نيست جدا از محفل بهشتيان و ملائكه مقرّبين باشد، كه عالم هستى يك واحد به هم پيوسته و هماهنگ است.

بياييد كارى كنيد كه محفل جشن عروسى فرزندان شما نيز الگويى از آن گيرد، و ساكنان عالم بالا با آن هم صدا شوند.

«پايان»