راه اصلاح مفاسد نفس

استاد حسين انصاريان

- ۷ -


جـلسه ۷

همراهى كمال با سختى‏ها

اقتضاى خلقت انسان بر اين است كه وقتى از مادر متولد مى‏شود، در يك بى‏خبرى كامل به دنيا مى‏آيد ؛ يعنى هنگام قدم گذاشتن به دنيا، وجود او از دانش و علم و بصيرت خالى است. انسان به صورت نهالى كه در باطن خود، مايه‏هاى معرفتى و علمى و بصيرتى ندارد، به دنيا مى‏آيد ؛ اما قرآن مجيد مى‏فرمايد : انسان ابزارى در اختيار دارد كه اين ابزار، براى تأمين بينايى و بصيرت او ضرورى است.

انسان با وجود معرفت، زندگى را در يك فضاى نورانى و روشن و توجه به همه منفعت‏ها و زيان‏هاى واقعى آغاز مى‏كند و درمى‏يابد كه چه برنامه‏هايى در اين زندگى به طور حقيقى به نفع او است، گرچه در ظاهر، تلخ باشد :

«وَعَسَىآ أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ»1.
و بسا چيزى را خوش نداريد و آن براى شما خير است .

ممكن است ظاهر بعضى از منافع، تلخ باشد ؛ مانند برخاستن از بستر گرم و نرم، براى عبادت ؛ اما اگر انسان اين سختى را تحمل كند، منفعت مى‏يابد. كنترل شهوات و غرايز نيز، گرچه ظاهر سخت و تلخى دارد، اما براى انسان خير و منفعت در پى دارد. كار كردن، ايثار، تحصيل و تحمل سختى‏ها و رنج‏ها، از امورى هستند كه با وجود سختى، فرد را به كمال مى‏رسانند.

خداوند مى‏خواهد كه انسان به همه منافع واقعى زندگى‏اش آگاه شود و به همه زيان‏ها، معرفت پيدا كند. ممكن است خيلى از گناهان، ظاهرى شيرين داشته باشد و كسى كه مى‏خواهد مرتكب آن‏ها شود، لذت بسيار هم ببرد، اما بينايى براى اين است كه انسان عمق اين شيرينى ظاهرى را، كه ضربه‏هاى سنگين دنيايى و آخرتى را براى او به همراه دارد، درك كند. اين مطلب، در عالم طبيعت نيز جريان دارد.

شيرين‏ترين غذاى عالم

معمولاً شيره بسيارى از گل‏ها تلخ است ؛ اما زنبور عسل، آن را به عسل شيرين تبديل مى‏كند :

«وَ أَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ»2.
و پروردگار تو به زنبور عسل الهام كرد.

خداوند مى‏گويد : باطن زنبور، به وحى من وصل است. چون در بهار، با زنبور سخن مى‏گويم و او را هدايت مى‏كنم:

«أَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِى مِن كُلِّ الَّثمَرَ تِ»3.
از كوه‏ها و درختان و آن چه [ از دار بست‏هايى ] كه [ مردم ] بر مى‏افرازند ، براى خود، خانه‏هايى برگير . آن گاه از همه محصولات و ميوه‏ها بخور .

خداوند مى‏گويد : من چهار مطلب را به زنبور مى‏گويم : نخست در دل كوه‏ها و روى درخت‏هاى بلند لانه درست كن. كار لانه‏سازى را كه به پايان بردى، بر روى گياهان بنشين و از شيره آن‏ها بخور. اين شيره، گاهى تلخ است ؛ ولى زنبور به دنبال وحى پروردگار، اين شيره تلخ را مى‏خورد ؛ چون از دستور پروردگارش اطاعت مى‏كند. آن گاه خداوند مى‏فرمايد :

«يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَ نُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ»4.
از شكم آنها [ شهدى ] نوشيدنى با رنگ‏هاى گوناگون بيرون مى‏آيد كه در آن، درمانى براى مردم است .

اين آشاميدنى، به گونه‏اى است كه ميكروب به آن راه ندارد. عسل خالص و سالمى كه زنبورش غذاى مصنوعى نخورده باشد و از طبيعت غذا گرفته باشد، اگر هزار سال هم بماند، فاسد نمى‏شود.

زنبور اين تلخى را تحمل مى‏كند ؛ ولى نتيجه اين تلخى، شيرين‏ترين و زيباترين ماده غذايى عالم است. اميرالمؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد : در دنيا هيچ ماده غذايى‏اى، شيرين‏تر از عسل وجود ندارد.

خطر نابودى فكر و جسم بر اثر گناه

انسان بايد تلخىِ تكاليف، تلخى صبر و استقامت را مانند زنبور تحمل كند تا به شيرينى و لذت رستگارى برسد. شايد كمك به ديگران، از دست‏رنج خود، در ظاهر سخت باشد، ولى اين سختى خشنودى خدا را براى انسان به همراه دارد. رضايت خدا، بالاترين نعمت الهى است. بسيارى از كارها هم ظاهر شيرينى دارند ؛ ولى باطنشان زهر است. تنفر پروردگار، عذاب حق و به هم ريختن نظام فيزيكى بدن را در پى دارد. وقتى كه انسان به سراغ گناه و آلودگى مى‏رود، آخرت خود را به آتش مى‏كشد. در دنيا هم سلامتى فكرى و جسمى خود را به خطر مى‏اندازد ؛ مانند انسانى كه شراب مى‏خورد و از نوشيدن شراب لذت مى‏برد ؛ ولى جسمش را نابود مى‏سازد.

ابليس شبى رفت به بالين جوانى

آراسته با شكل مهيبى سر و بر را

گفتا كه منم مرگ اگر خواهى زنهار

بايد بگزينى تو يكى زين سه خطر را

يا آن كه بكشى پدر پير زار خود را

يا بشكنى از مادر خود، سينه و سر را

يا آن كه بنوشى دو سه جامى تو از اين مى

تا آن كه بپوشم ز هلاك تو نظر را

ترسيد از اين بيم، جوان بر خود و جا داشت

كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را

گفتا پدر و مادر من هر دو عزيزند

هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را

ليكن چو به مى دفع شر از خويش توان كرد

نوشم دو سه جامى و كنم دفع خطر را

نوشيد دو جامى و چو شد خيره ز مستى

هم مادر خود را زد و هم كشت پدر را

ربا، مال غصبى، مال بيت المال، چشم‏چرانى و ... انسان را به نابودى مى‏رساند. دانشمندان ثابت كرده‏اند كسانى كه عادت به چشم‏چرانى دارند، وقتى به زنان زيبا

چهره نمى‏رسند، به تدريج به بيمارى‏هاى متعددى دچار مى‏شوند ؛ مانند بيمارى ضعف اعصاب و بيمارى خودارضايى.

«وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ »5.
و بر شما در دين، هيچ مشقت و سختى قرار نداد .

عبادت خدا شايد در آغاز سخت باشد ؛ مانند روزه گرفتن، زكات دادن و يارى رساندن به مردم ؛ ولى اين سختى، بعدها به رابطه عاشقانه با معبود تبديل مى‏شود. آن وقت است كه ملائكه به نماز انسان حسرت مى‏برند، نمازى كه وقتى انسان سر بر سجده خداوند مى‏گذارد، چنان با معشوق خود رابطه برقرار مى‏كند كه هيچ چيز ديگرى را حس نمى‏كند.

روزى رُخش ببينم و جان را فدا كنم

اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست

بگارگيرى نعمت‏هاى الهى در راه كمال

خداوند مى‏فرمايد : من به شما نعمت چشم، گوش و قوه درك دادم كه با استفاده از آن‏ها ظرف درك خود را پر كنيد تا منافع واقعى حيات و خسارت‏ها را بشناسيد و با شناختى كه پيدا مى‏كنيد، به دنبال منفعت‏ها باشيد و خسارت‏ها و زيان‏ها را از خود دور كنيد. در اين صورت، به زندگى الهى، يعنى همان زندگى آرمانى خواهيد رسيد :

«وَ جَعَلَنِى مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كُنتُ»6
.

آن گاه، خود چشمه منفعت مى‏شويد. وقتى كه به منافع واقعى بپيونديد و از خسارت‏هاى جدى دور باشيد، به زندگى واقعى مى‏رسيد. اگر اكنون در كشورمان، شراب، ربا، زنا، بى‏نمازى، روزه‏خورى، رابطه با نامحرم، مواد مخدر، مجلات و نوشته‏هاى مخرب و فيلم‏هاى مبتذل نبود، ديگر ضررى متوجه جامعه نمى‏شد و به جاى آن، منافع بر زندگى انسان‏ها حاكم مى‏شد.

پيغمبر صلي الله عليه و آله در آخرين لحظات عمرش، به اميرالمؤمنين عليه السلام و فضل بن عباس فرمود كه زير بغل مرا بگيريد و مرا به مسجد ببريد. امام على عليه السلام ايشان را به مسجد برد. پيامبر روى منبر رفت و بر پله اول كه قدم گذاشت، گريست و گفت : من يك ساعت ديگر از دنيا خواهم رفت و براى شما دو چيز گران‏بها مى‏گذارم :

« إنّى تارِكٌ فيكُمُ الثِّقْلَيْن كِتابَ اللّه‏ِ و عِتْرَتى أهلُ بَيْتى ما إنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِما لَنْ تَضِلُّوا مِنْ بَعْدى أبدا » .

اگر با اين دو گوهر گرانبها زندگى كنيد، هرگز روى گمراهى، ترس و اضطراب را نخواهيد ديد. جاى اين دو گوهر گران‏بها بايد در قلوب مؤمنان باشد. معرفت به اين دو گوهر ارزشمند، انسان را از زيان‏هاى ناگوار محفوظ مى‏دارد، جهل و تاريكى را از بين مى‏برد و انسان با كسب معرفت به آن دو، از خسارت‏هاى واقعى و عوارض بد و ناگوار حفظ مى‏شود. پيغمبر صلي الله عليه و آله به اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود :

« يا على! لا فَقْرَ أشَدُّ مِنَ الجَهْلِ » .

على جان! هيچ تهى‏دستى‏اى سخت‏تر و بدتر از جهل نيست.

قدرت يوسف عليه السلام بر اثر معرفت و كمال

وقتى برادران يوسف، پس از سال‏ها به يوسف رسيدند (بدون اين كه او را بشناسند) يوسف به آنان گفت :

«هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُونَ »7.
آيا دانستيد كه با يوسف و برادرش چه كرديد زمانى كه در جهل بوديد ؟

برادران يوسف با تعجب به او نگاه كردند و با خود گفتند : يا او يوسف است و يا از ماجراى يوسف آگاه است.

«قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخِى قَدْ مَنَّ اللّه‏ُ عَلَيْنَا».

گفت من يوسفم و اين برادر من است كه خدا بر من منت نهاده است .

خدا بر ما منت گذاشت و به ما معرفت داد. ما در سايه اين معرفت، خوبى‏هاى واقعى و بدى‏ها را شناختيم، از همه بدى‏ها كناره‏گيرى كرديم و به همه خوبى‏ها چنگ زديم و اين خوبى‏ها را نگه داشتيم.

معرفت و كمال، انسان را از ته چاه به عريكه قدرت مى‏كشاند، لطف خدا شامل حال او مى‏گردد و سرانجام بهشت از آنِ او خواهد بود :

«ياأَيُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللّه‏ِ وَ اللّه‏ُ هُوَ الْغَنِىُّ الْحَمِيدُ »8.
اى مردم ! شماييد نيازمندان به خدا و فقط خدا بى‏نياز و ستوده است .

خداى بى‏نياز، دست هيچ نيازمندى را، كه به درگاه او دراز شود، خالى برنمى‏گرداند. خداوندى كه كريم، رحيم، غفار، ودود، مصور و داراى صفات عالى است، انسان را از منبع خير و بركت، سرشار مى‏كند.

پى‏نوشتها:‌


1 . بقره (2) : 216.
2 . نحل (16) : 68.
3 . نحل (16) : 68 ـ 69.
4 . نحل (16) : 69.
5 . حج (22) : 78.
6 . مريم ( 19 ) : 31.
7 . يوسف (12) : 89 .
8 . فاطر (35) : 15.