انسان و عالم برزخ

محمد مظاهرى

- ۱ -


پيشگفتار

بسم الله الرحمه الرحيم
الحمد لله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنه الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين .
چون بر اثر رفت و آمد بيشتر با مردم ، در مراسم شهداء و اموات و شنيدن نوع سؤ الاتى كه در اين مورد داشتند، به اين احساس رسيدم : اكثر مردم نسبت به مسائلى از قبيل فائده خيرات و صدقات براى اموات ، نتيجه خيرات و صدقات در عالم برزخ به آنها مى رسد يا منحصر به روز قيامت است ؟ اموات ، خيرات دهندگان را مى شناسند؟ و ده ها مسائل ديگر بى خبر هستند در حالى كه دانستن اين مسائل در سر نوشت اموات و عاملين ، اثرات و نتايج بسزايى دارد، و چه بسا انسانى كه از دنيا رفته و به حسب اعمال گذشته خود اهل جهنم است ، يا انسان زنده اى كه عاق والدين خود شده ولى بر اثر توجهى كه به پدر و مادر از دنيا رفته خود دارد، اهل بهشت مى شود و عاقبت بخير مى ميرد.از اينرو بر آن شدم مطالبى هر چند كوتاه و خلاصه پيرامون چگونگى انسان در عالم برزخ جمع آورى و در اختيار علاقه مندان قرار دهم تا به خواست خداوند منّان در ارتقاء فرهنگ اسلامى جامعه مؤ ثر باشد.
توجه علاقه مندان را در ارتباط با مطالب كتاب به نكات زير معطوف مى دارد:
1- مطالب كتاب انفكاكى كه از هم داشته در دو بخش تهيه و موضوعات بخش اول در يازده فصل و بخش دوم در ده فصل تنظيم شده .براى آگاهى بيشتر به فهرست مندرجات مراجعه فرمائيد.
2- چون كتاب حاضر در مورد مسائل مربوط به عالم برزخ است و عالم برزخ همانند عالم قيامت از عوالم غيب است ، از اينرو هيچ يك از افراد بشر نمى تواند با علم عادى در مورد وضعيت و كيفيت اين دو عالم اظهار نظر كند و بگويد: عالم برزخ يا قيامت فلان طور است و فلان طور نيست ، مگر پيامبران و ائمه معصومين عليهم السلام كه با منبع وحى مرتبط هستند و اخبار عالم غيب را براى بشر به ارمغان آورده اند.پس به همين دليل منابع اطلاعاتى ما در اين كتاب رواياتى است كه از رسول خدا(ص ) و ائمه طاهرين (ع ) رسيده و در كتب حديث مدون گرديده است .
3- براى عينيت بخشيدن به بسيارى از احاديث مورد بحث به نقل روياهاى صادقى كه با بحث ، مناسبت دارد پرداخته ايم و خواسته ايم با اين كار احاديث وارده را با واقعيتهاى خارجى تطبيق كرده باشيم تا خوانندگان ، مطالب كتاب را بصورت تئورى نپندارند و با ديد تعبد از كنار آن نگذرند.
4- بسيارى را عقيده بر اين است كه : رويا صرفا خيالات باطلى است كه در شب روح را به خود مشغول مى كند، حقيقت ندارد و در زندگى اثر و بهره اى نيز نخواهد داشت . غافل از اينكه رويا به حسب روايات رسيده از طريق اهل بيت عصمت (ع ) بر سه قسم است . و يك قسم از آن كه روياى صادق (درست و صحيح ) است حقيقت دارد و مى تواند دور نماى زندگى بشر واقع شود. بنابراين به خاطر اينكه برداشت نشود مؤ لف خواسته يك سرى مسائل مهم اعتقادى را با نقل چند رؤ ياى بى اساس ثابت نمايد، به عنوان مقدمه بحث ، مطالبى پيرامون واقعيت رويا، علت پيدايش رويا، انواع رويا، روياهاى صادق و شرائط آن ، شرائط تعبير كنندگان رويا تقديم خوانندگان مى گردد.

رويا يك واقعيت است

ممكن است خيال شود آن چه انسان در عالم خواب مشاهد مى كند بدون استثناء قابل خدشه بوده و منشاء همه آنها خيالات باطل روزانه است كه در شب روح انسان را به خود مشغول مى دارد، در صورتى كه به عقيده حكما: خواب اتصال روح انسان بعالم غيب ما فوق الطبيعه و كشف مغيبات است (1)
و در اينكه بسيارى از روياها يك حقيقت و واقعيت انكارناپذير است و در بسيارى موارد رويا كاشف امورى نسبت به آينده است ، هيچ شك و ترديدى وجود ندارد.
مرحوم كلينى در كتاب كافى به نقل از حضرت رضا (ع ) آورده است :
... عن الرضا عليه السلام قال : ان رسول الله (ص ) كان اذا اصبح قال لاصحابه : هل من مبشرات ؛ يعنى به الرويا.(2)
سيره دائمى و مستمر حضرت خاتم الانبياء (ص ) اين چنين بود كه هر روز صبح به اصحاب خود مى فرمودند: آيا بشارت خوبى هست ؟ و مقصودشان از اين كلام اين بوده كه آيا كسى خواب خوبى ديده است ؟.
و در همان كتاب به نقل از حضرت امام باقر عليه السلام آورده است :
... عن ابى جعفر عليه السلام قال : قال رجل لرسول الله (ص ) فى قول الله عز و جل : لهم البشرى فى الحياه الدنيا قال هى الرويا الحسنه يرى المومن فيبشربها فى دنياه (3)
مردى از رسول خدا(ص ) در مورد آيه شريفه لهم البشرى فى الحياة الدنيا سوال كرد كه مقصود از بشارت در دنيا چيست ؟
رسول خدا (ص ) در جواب فرمودند: مقصود روياهاى صادقى است كه مؤ من مى بيند و تعبير نيك آنها بشارتى است براى آنها.
از دو حديث فوق استفاده شد كه روياهاى صادق در حديث اول صريحا به عنوان مبشرات ؛ يعنى خوابهاى خوبى كه حامل بشارت براى مؤ من است معرفى شده و در حديث دوم ، رسول خدا (ص ) بشارت در سوره يونس ‍
را به رؤ ياهاى صادق مؤ من تفسير فرموده كه حقايقى را نسبت به آينده به مؤ من مى فهماند و اين هر دو، دليل بر اين است كه يك قسم از رؤ يا حقيقت دارد و يك واقعيت است ، نه اينكه تصور شود همه انواع رؤ ياها بجز خيالات باطل چيز ديگرى نيستند.

علت پيدايش رؤ يا

شايد اكثريت قريب به اتفاق مردم جهان كه با پديده خواب ديدن (رؤ يا) آشنايى دارند خيال كنند رؤ يا چيزى است كه جزء خلقت و سرشت بشر بوده و همزمان با خلقت حضرت آدم ابى البشر (ع ) خواب ديدن (رؤ يا) نيز خلق شده و انسانهاى اوليه هم حقايق و واقعياتى را در خواب مى ديده اند، در صورتى كه از كلمات و سخنان ائمه معصومين سلام الله عليهم خلاف اين تصور استفاده مى شود.در اين مورد به يك حديث از كتاب تفسير نورالثقلين بسنده مى شود:
فى روضه الكافى عن بعض اصحابنا، عن على بن العباس ، عن الحسن بن عبدالرحمان عن ابى الحسن (ع ) قال :ان الا حلام لم تكن فيما مضى من اول الخلق ، و انما حدثت ، فقلت : و ما العله فى ذلك ؟ فقال (ع ): ان الله عز ذكره بعث رسولا الى اهل زمانه فدعاهم الى عباده الله و طاعته ، فقالوا: ان فعلنا ذلك ، فما لنا؟ فو الله ما انت باكثرنا مالا و لا باعزنا عشيره ، فقال : ان اطعتمونى ادخلكم الله الجنه ، و ان عصيتم ادخلكم الله النار فقالوا: و ما الجنه و النار؟ فوصف لهم ذلك ، فقاالوا: متى نصير الى ذلك ؟ فقال : اذا متم ، فقالوا: لقد راينا امواتنا صاروا عظاما ورفاتا، فازدادوا له تكذيبا و به استخفافا، فاحدث الله عزوجل فيهم الاحلام ، فاتوه فاخبروه بما راوا و ما انكروا من ذلك ، فقال (ع ): ان الله عزوجل اراد ان يحتج عليكم بهذا، هكذا تكون ارواحكم اذا متم ، و ان بليت ابدانكم ، تصير الارواح الى عقاب حتى تبعث الابدان .(4)
تفسير نورالثقلين از جلد هشتم كافى بنقل از حضرت موسى بن جعفر(ع ) مى گويد درابتداء خلقت انسان ديدن در خواب (رويا) وجود نداشته ولى بعد بوجود آمده است رواى حديث مى گويد: به حضرت گفتم : چه علتى داشت ؟ حضرت فرمود: خداوند تبارك و تعالى پيامبرى براى هدايت مردم آن زمان فرستاد، او نيز مردم زمان خود را به عبادت و اطاعت از خداوند فرا خواند، گفتند: اگر عبادت كنيم چه بهره اى خواهيم برد؟ پيامبر گفت : اگر اطاعت كنيد شما را داخل بهشت مى كند و اگر نافرمانى كنيد شما را به جهنم مى برد.پرسيدند: بهشت و جهنم چيست ؟ براى آنها توضيح داد.
گفتند: چه وقت است ؟ گفت : پس از مرگ .گفتند: بسيار ديده ايم كه پس از مرگ استخوانهاى مردگان پوسيده و بدن هاى آنها از ميان مى رود و خلاصه هر چه بيشتر براى آنها توضيح مى داد و آنها را موعظه مى كرد، بيشتر آن حضرت را انكار مى كردند تا اينكه خداوند ديدن در خواب (رويا) را بر آنها ايجاد فرمود و از اين پس هر وقت به خواب مى رفتند مناظرى را در خواب مشاهده مى كردند.پيش پيامبر آمدند و آنچه را در خواب ديده بودند تعبير آنرا از او پرسيدند، پيامبر تعبير خواب آنها را بيان كرد و سپس فرمود: همين طورى كه هنگام خواب روح از بدن شما خارج مى شود و به جاهاى مختلفى مى رود و انواع غذاهاى را مى خورد و... وقت مردن ، روح انسان بطور كلى از بدن خارج شده و همچنان باقى است و از نعمت هاى خدا بهره مند مى شود تا وقتى قيامت بر پا شود، اين بدنها را دوباره زنده مى كند و به بهشت و يا جهنم مى برد و فرمود: خداوند خواسته است با اين رؤ ياها حجت را بر شما تمام كند و به شما بفهماند: گر چه بدن هاى شما مى پوسد ولى روح زنده و سالم است و در انتظار قيامت بسر مى برد.
در ارتباط با حديث فوق توجه به مطالب زير خالى از لطف نيست :
1- گر چه در سند حديث شخص على بن العباس الجرازينى الرازى وجود دارد و متخصصين علم رجال او را اهل غلو تشخيص داده و اخبار وى را به همين جهت ضعيف دانسته اند، ولى از اين بابت كه غالى بودن او دخالتى در اين حديث از جهت موضوع ندارد و از طرفى با كذاب بودن قابل مقايسه نيست ، بنابراين حديث مذكور از جهت سند مورد قبول است .
2- ممكن است استبعاد شود كه چگونه ممكن است رؤ يا همزمان با خلقت انسان خلق نشده باشد زيرا طبيعى است كه وقتى هنگام خواب روح از بدن خارج شود مشاهداتى دارد و انسان ، ناگزير خواب مى بيند؟
پاسخ اين استبعاد اين است كه : به كرات خوابيده ايم و روح از بدنمان خارج شده و خوابى هم نديده ايم مگر اندك زمانى كه در خواب ديده ايم فلان كار را انجام داده و يا فلان شخص را ملاقات نموده ايم .
3- حديث فوق بيان گر اين حقيقت است كه خداوند متعال بندگان خود را از راه رؤ يا متنبه نموده و از اين راه هدايتشان فرمود.
آنها از اين راه فهميدند گر چه بدن انسان پس از خارج شدن روح مى پوسد و نابود مى شود ولى روح كه ميوه اين بدن و تكامل يافته در اين بدن است ، پس از خارج شدن از بدن در عالم ديگر ظاهر شده و به زندگى خود ادامه مى دهد.

انواع رؤ ياها

طبق احاديث اهل بيت (ع ) رؤ يا به سه قسم تقسيم شده است كه فقط يك قسم از آن ، مورد بحث است .مرحوم كلينى در كتاب كافى به نقل از تفسير على بن ابراهيم آورده است :
على بن ابراهيم ، عن ابيه ، عن ابن ابى عمير، عن سعد بن ابى خلف ، عن ابى عبدالله (ع ) قال : الرؤ يا على ثلائه وجوه : بشاره من الله للمؤ من ، و تحذير من الشيطان ، و اضغاث احلام (5)
حضرت صادق (ع ) فرمودند: رؤ يا بر سه قسم است : يكى خوابى كه در آن از خداوند بر مؤ منان بشارت است ، دوم خوابى كه از شيطان ، ترس و وحشت است ، و سوم خوابى كه خيالات است و در آن بهره اى وجود ندارد.
پس در اين حديث و نظائر آن (كه از نقل آن به علت رعايت اختصار خوددارى كرده ايم ) خواب را بر سه قسم تقسيم نموده كه يك قسم از آن رؤ ياهاى صادق است . سخن ما نيز از اين پس ، پيرامون رؤ ياهاى صادق است .

شرايط رؤ ياهاى صادق

اين گونه نيست كه هر رؤ يايى ، رؤ ياى صادق و داراى بشارت باشد، بلكه رؤ ياى صادق داراى شرائطى است كه در برخى احاديث معتبر بيان شده است .
مرحوم شيخ كلينى در حديث طولانى به نقل از ابابصير از حضرت امام صادق (ع ) كلامى را در اين ارتباط نقل نموده و ما به آن مقدار از حديث كه مورد نظر است اكتفا مى كنيم :
... واما الصادقه اذا رآها بعد الثلثين من اليل مع حلول الملائكه و ذلك قبل السحر، فهى صادقه لاتخلف ان شاء الله الا ان يكون جنبا او ينام على غير طهور و لم يذكر الله عزوجل حقيقه ذكره ، فانها تختلف و تبطى على صاحبها(6)
حضرت فرمودند: اما رؤ ياى صادق بعد از دو سوم شب و قبل از سحر است كه ملائكه نيز حاضر مى شوند، اين رؤ ياى صادق است و انشاءالله تخلف پذير نيست مگر اينكه خواب بيننده جنب باشد و يا بدون وضو خوابيده و نام خداى متعال را بر زبان جارى نكرده باشد.
حديث مذكور براى رؤ ياى صادق سه شرط ذكر نموده :
الف رؤ ياى صادق در ثلث سوم شب (قبل از سحر) واقع مى شود.
ب خواب بيننده بايد اگر جنب است غسل كند و اگر جنب نيست با وضو بخوابد.
ج هنگام خوابيدن بسم الله الرحمن الرحيم بگويد، با اين شرائط ملائكه حضور مى يابند و در طول مدتى كه مؤ من خوابيده ملائكه همراه هستند و اگر در اين حال خواب ببيند، آن رؤ يا، رؤ ياى صادقى است كه انسان به آن خواهد رسيد انشاء الله .

شرايط تعبير كنندگان رؤ يا

از اين نظر كه همه مردم در مورد تعبير خواب اطلاعات كافى ندارند ناگزير بايد براى فهميدن تعبير خوابهاى خود به كسانى كه عالم به تعبير خواب هستند مراجعه كنند.و چون رؤ يا براى خواب بيننده سرى از اسرار است لذا صاحب رؤ يا نبايد رؤ ياى خود را براى كسى مطرح نمايد.از اينرو در اخبار و احاديث و برخى آيات قرآن شريف براى تعبير كنندگان رؤ يا شرائطى را در نظر گرفته اند صاحبان رؤ يا بايد با در نظر گرفتن اين شرائط رؤ ياى خود را براى افراد مطرح نمايند.ما براى آگاهى بيشتر طالبين ، چند نمونه از اخبار و احاديث و آياتى را كه در اين باره تاكيداتى دارند يادآور مى شويم :
1- مرحوم كلينى در كتاب كافى بنقل از حضرت باقر عليه السلام آورده است :
... عن ابى جعفر (ع ) ان رسول الله (ص ) كان يقول : ان رؤ يا المؤ من ترف بين السماء و الارض على راس صاحبها حتى يعبرها لنفسه او يعبرها له مثله ، فاذا عبرت لزمت الارض ، فلا تقصوا رؤ ياكم الا على من يعقل (7)
كار هميشگى پيامبر خدا(ص ) بود كه مى فرمود: رؤ ياى مؤ من بالاى سر او ميان آسمان و زمين در حركت است تا اينكه خود و يا ديگرى آنرا تعبير كند كه پس از تعبير گريبان گير او مى شود، پس خوابهاى خود را براى مؤ منين خردمند بازگو كنيد.
2- باز در همان كتاب به نقل از حضرت صادق عليه السلام آورده است :
... عن ابى عبد الله (ع ) قال : قال رسول الله (ص ): الرؤ يا لانقص الا على مؤ من خلا من احسد و البغى (8)
پيامبر خدا (ص ) فرمود: رؤ ياى مؤ من به جز براى مؤ منى كه از حسد و زنا بدور باشد مطرح نمى شود.
3- خداوند متعال از زبان يعقوب به فرزندش يوسف در قرآن شريف چنين آورده است :
قال يا بنى لانقصص رؤ ياك على اخوتك قيكيدوالك كيدا، ان الشيطان للانسان عدو مبين
يعقوب پس از آنكه روياى فرزندش يوسف را شنيد به او گفت : فرزندم روياى خود را براى برادرانت بازگو نكن كه درمورد تو حسد مى ورزند، شيطان هم براى انسان دشمنى آشكار است .
ملاحظه مى فرمائيد كه رسول خدا(ص ) در حديث اول صاحبان رويا را از اينكه روياى خود را براى هر كسى نقل كنند جلوگيرى فرموده و شرط تعبير كننده خواب رامن يعقل صاحب تعقل و درايت دانسته ، و در حديث دوم ، سه شرط ديگر به آن اضافه كرده و فرموده به جز براى مومنى كه از حسد و زنا دور باشد روياى خود را نقل نكنيد؛ يعنى تعبير كننده بايد مومن باشد آنهم نه مومن حسود و نه مومن زناكار، بلكه مومنى كه از رذايل اخلاقى پاك باشد و كينه و حسد به خود راه ندهد.
يعقوب (ع ) نيز چون مى داند برادران يوسف افراد حسود و كينه توز هستند يوسف صديق (ع ) را از كينه بخواهد خوابش را براى برادران خود نقل كند نهى مى كند.
از طرف ديگر همان گونه كه در حديث اول آمده ، رويا تا قبل از تعبير دور سر صاحبش مى چرخد و به هر نحوى تعبير شود همانطور عملى مى گردد.در اين مورد نيز در حديث ديگرى از كتاب كافى به نقل از حضرت موسى بن جعفر (ع ) آمده است :
فقال الوالحسن (ع ) ان امراه رات على عهد رسول الله (ص ) ان جذع بيتها قد انكسر، فاتت رسول الله (ص ) فقصت عليه الرويا، فقال لها النبى (ص ) يقدم زوجك و ياتى و هو صالح ، و قد كان زوجها غائبا فقدم كما قال النبى (ص ) ثم غاب عنها زوجها غيبه اخرى فرات فى المنام كان جذع بينها قد انكسر فاتت النبى (ص ) فقصت عليه الرويا فقال لها: يقدم زوجك و ياتى صالحا فقدم على ما قال ، ثم غاب زوجها ثالثه فرات فى منامها ان جذع بيتها قد انكسر فلقيت رجلا اعسر فقصت عليه الرويا فقال لها الرجل السوء: يموت زوجك ، قال : فبلغ ذلك النبى (ص ) فقال :الا كان عبر لها خيرا(9)
درزمان رسول خدا(ص ) زنى كه شوهرش در مسافرت بود در خواب ديد تير سقف منزلش شكسته ، پيش رسول خدا(ص ) آمد و از تعبى آن جويا شد.حضرت فرمود شوهرت از مسافرت باز مى گردد و هم اينطور هم شد، مرتبه دوم كه مجددا شوهرش به مسافرت رفته بود همين خواب را ديد، باز پيش رسول خدا آمد و آن حضرت همان تعبير را براى او بيان فرمود و همان هم شد.باز براى مرتبه سوم شوهرش به سفر رفته بود و آن زن همان خواب را ديد، به قصد رفتن نزد رسول خدا(ص ) از منزل خارج شد و در بين راه به مرد نالايقى برخورد كرد، خواب خود را براى او نقل كرد، آن مرد بد طينت خواب وى را اين گونه تعبير كرد كه : شوهرت از دنيا مى رود و خبر مرگ او را براى تو مى آورند زن ناراحت شده داستان را نزد رسول خدا(ص ) برد، حضرت فرمود: چرا آن مرد روياى زن را به خير و خوبى تعبير نكرد؟!
سخن رسول خدا(ص ) در اين حديث كنايه از اين است كه : رويا را به هر نحوى تعبير كنند همان گونه پياده مى شود.بنابراين مسئله مهم در تعبير خواب اين است كه صاحب رويا به شرايط تعبير كننده خواب توجه كند و روياى خود را با هر كس و ناكسى در ميان نگذارد.

روياهاى صادق قرآن

چون سخن ما در اين باب پيرامون اهميت دادن به روياهاى صادق بود لذا براى اهميت بيشتر به برخى از روياهاى صادق قرآن نيز اشاره مى كنيم :
1- خوابى است كه حضرت ابراهيم (ع ) در مورد قربانى نمودن فرزندش ‍ حضرت اسماعيل (ع ) مى بيند و قرآن شريف از اين رويا چنين ياد فرموده :
فلما بلغ معه السعى قال يا بنى انى ارى فى المنام انى اذبحك ، فانظر ماذاترى ؟ قال يا ابت افعل ما تومر، ستجدنى ان شاءالله من الصابرين (10)
وقتى حضرت ابراهيم (ع ) با فرزندش اسماعيل (ع ) به سعى شتافت به او گفت : اى فرزندم ، در عالم خواب چنين ديدم كه ترا قربانى مى كنم ، نظر تو چيست ؟ پسر جواب داد: هر آنچه ماموريت يافته اى انجام ده ، انشاء الله مرا در اين امر جابر خواهى يافت .
آن عده از افرادى كه رويا را تراوشات قوه مخيله انسان مس دانند، طبيعى است كه وقتى اين رويا را مى شنوند نمى توانند تحليل كنند و آن را با قوه مخيله مربوط مى دانند، در صورتى كه چون فعاليتهاى روزمره فردى مثل حضرت ابراهيم (ع ) با قتل فرزند، كمترين ارتباطى ندارد و قبل نفس ، مخصوصا قتل نفس فرزند دلبندى همچون اسماعيل از نظر حضرت ابراهيم (ع ) كه يكى از پيامبران بزرگ الهى است مردود بوده و تخيل چنين كارى براى آن حضرت از محالات است و طبيعى است كه اگر فردى چون حضرت ابراهيم (ع ) چنين خوابى ببيند جنبه ملكوتى دارد و در حقيقت وحى الهى است كه به اين صورت ظهور و بروز كرده است ؛ زيرا پيامبران از روياهائى كه جنبه شيطانى و يا اضغاث و احلام داشته باشد بدور هستند، و لذا وقتى روياى خود را براى فرزندش اسماعيل (ع ) بيان كرد، او نيز آنرا وحى الهى تلقى نمود و گفت : هر آنچه ماموريت يافته اى عمل نما اميد است مرا بر آن صابر بينى .
2- خوابى است كه حضرت يوسف (ع ) در كودكى ديده قرآن شريف اين رويا را چنين توصيف فرموده :
اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين ، قال يا بنى لاتقصص روياك على اخوتك ...(11)
وقتى يوسف به پدر خود گفت : در خواب ديدم يازده ستاره و خورشيد و ماه به من سجده مى كردند، پرد گفت : اى فرزند عزيزم خوابت را براى برادرانت نقل نكن زيرا نسبت به تو حسد مى برند.
ظاهر اين رويا براى كسانى كه علم تعبير خواب ندارند اعجاب انگيز است و منشاء آنرا خود بزرگ بينى در روز مى دانند كه درشب با كمك قوه مخيله آنرا به صورت سجده كردن ستاره و ماه و خورشيد جلوه داده ، در صورتى كه وقتى يعقوب پيامبر (ع ) اين خواب را مى شنود به عظمت و بزرگى فرزندش ‍ يوسف پى مى برد و براى مى شنود به عظمت و بزرگى فرزندش يوسف پى مى برد و براى اينكه از كيد حسودان و كينه توزان مصون بماند، توصيه مى كند خوابش را براى كسى مطرح نكند.
3- خوابى است كه دو نفر هم زندانى يوسف (ع ) در زندان ديدند و با حضرت يوسف (ع ) درميان گذاشتند.قرآن شريف اين جريان را اين گونه بيان داشته :
ودخل معه السن فتيان ، قال احدهما: انى ارانى اعصر خمرا، و قال الاخر: انى ارانى احمل فوق راسى خبزا تاكل الطير منه ، يبئنا بتاويله ، انا نريك من المحسنين (12)
همراه يوسف (ع ) دو جوان ديگر زندانى شدند، يكى از آنها گفت : در خواب ديدم مشروب مى گرفتم (انگور مى فشردم ) و ديگرى گفت : در خواب ديدم مشروب روى سر، نان حمل مى كردم و پرندگان از آن مى خوردند، اى يوسف ما را تعبير خوابمان آگاه كن .يوسف (ع ) گفت : آنگه مشروب مى ساخت از زندان آزاد مى شود و ساقى سلطان مى گردد، و آن ديگرى كه نان حمل مى كرد، بدار آويخته و مرغان و پرندگان هوا از سرش ‍ مى خورند
4- خواب است كه سلطان مصر ديده و همه تعبير كنندگان رويا، در آن روز از تعبيرش عاجز ماندند و ناگزير آنرا خيالات به هم آميخته (اضغاث احلام ) دانستند ولى يوسف پيامبر (ع ) آنرا روياى صادق دانسته و تعبير نمود.قرآن شريف از اين رويا اين گونه ياد كرده است :
و قاتل الملك انى ارى سبع بفرات سمان يا كلهن سبع عجاف وسبع سنبلات خضر و اخر يا بسات ت يا ايها الملاء افتونى فى روياى ان كنتم للرويا تعبرون ؟ قالو: اضغاث احلام و ما نحن بتاويل الاحلام بعالمين ... يوسف ايها الصديق افتنا فى سبع ...
قال : تزرعون سبع سنين دابا فما حصدتم فذروه فى سنبله الا قليلا مما تاكلون ، ثم ياتى من بعد ذلك سبع شداد ياكلن ما قدمتم لهن الا قليلا مما تحصنون
(13)
سلطان مصر گفت : در خواب ديده ام ، هفت گاو چاق را هفت گاو لاغر خوردند، و هفت خوشه سير را هفت خوشه خشك نابود كردند.اى معيت مرا به تعبير اين خواب آگاه كنيد.گفتند: اين رويا، خيالات است و ما تعبير روياهاى خيال آلود را نمى دانيم .زندانى نجات يافته به يوسف گفت : تعبير اين رويا چيست ؟ يوسف (ع ) گفت : هفت سال متوالى زراعت كنيد، و آنچه درو مى كنيد بجز اندكى كه براى خوردن مى خواهيد بقيه را در خوشه هاى آن ذخيره كنيد سپس هفت سال ، قحطى سختى پيش مى آيد و شما آنچه را ذخيره كرده ايد مصرف مى كنيد.
ظاهر اين دو رويا(سوم و چهارم )از نظر كسانى كه با تعبير خواب بيگانه هستند جز خيالات چيز ديگرى نيست ، در حالى كه وقتى حضرت يوسف (ع )آنرا مى شنود بر خلاف انتظار، تعبير مى كند خصوصا كه روياى چهارم را نيز بر خلاف انتظار تعبير كنندگان معروف آن زمان ، به نحوى تعبير نموده كه نتيجه آنرا نيز مشاهده نمودند.
روياهاى صادق ديگرى در قرآن شريف وجود دارد ولى ما از ذكر يكايك آنها خوددارى نموده بهمين مقدار بسنده مى نمائيم .
قصد ما از بيان اين قسمت (روياهاى صادق و مطالب مربوط به آن ) بيان اين حقيقت بود كه :
اولا: اين گونه نيست كه رويا بطوركلى مردود باشد، بلكه قسمى از آن به عنوان روياى صادق مورد تاييد قرآن شريف و رسول اكرم (ص ) و ائمه اطهار(ع ) مى باشد.
ثانيا: خواسته ايم رواياتى كه در مورد برزخ رسيده با واقعيتهاى خارجى تطبيق نمائيم تا به احاديث مربوطه عينيت داده باشيم .

بخش اول : وضعيت ارواح در عالم برزخ

فصل اول : برزخ از نظر لغت و اصطلاح

كلمه برزخ معمولا در محاورات ، همراه با كلماتى مثل ما بين ، مابينهما بكار مى رود، مثلا گفته مى شود برزخ ما بين اين دو يا برزخ بين دو چيز و يا برزخ بين دنيا و آخرت و در قرآن شريف آمده است :
بينهما برزخ لايبقيان (14)وجعل بينهما برزخا و حجرامحجورا(15)
مشاهده مى شود كه ، برزخ در دو آيه فوق همراه با كلمه بينهما بكار رفته است و اين بدان علت است كه برزخ در لغت به معناى حاجز و مانع است ، و حاجز و مانع در محاورات يك معناى مستقلى نيستند، درست مثل معناى فى در عربى و كلمه در، در فارسى است .گر چه اين دو كلمه بخودى خود داراى معنا و مفهومى هستند يعنى : تو، داخل ، درون ، اما اين معنا، مهناى مستقلى نيست و براى تمام شدن معناى آن احتياج به كلمه و يا كلمه هاى ديگر است ، مثل اينكه مى گوئيم : در خانه ، در مدرسه و...كه كلمه در همراه با خانه و مدرسه توانسته است معناى خود را ايفاء كند.روى همين حساب اگر معناى لغوى برزخ حاجز و مانع باشد بايد معلوم شود حاجز ميان چه و چيزى ، و يا مانع ميان كدام دو چيز.

برزخ در كتب لغت

1- در كتاب المنجد كه كلمات مستعمله در لغت عرب را معنا مى كند در ماده برز آمده است :
البرزخ : الحاجز بين الشيئين ، ما بين الدنيا و الاخره من وقت الموت الى البعث
يعنى : برزخ مانع ميان دو چيز است ، و زمان ميان دنيا و آخرت از هنگام مرگ تا قيامت نيز برزخ است .
2- كتاب مفردات راغب اصفهانى كه لغات قرآن شريف را معنا مى كند در مورد برزخ آورده است :
البرزخ : الحاجز و الحد بين الشيئين ، و البرزخ فى القيامه : الحائل بين الانسان و بين بلوغ المنازل الرفيعه فى الاخره و منه قوله تعالى : و من ورائهم برزخ الى يوم يبعثون
يعنى : برزخ مانع و حد فاصل بين دو چيز است ، و برزخ در قيامت همان فاصله بين انسان و رسيدن او بدرجات رفيع درآخرت است ، و از همين باب است فرمايش خداوند كه فرموده : پشت سر اينها مردگان برزخى است تا روز قيامت .
3- و در كتاب مجمع البحرين در همان ماده آورده اند:
البرزخ : الحاجز بين الثيئين ، والبرزخ فى قوله (ع ) نخاف عليكم هول البرزخ هو مابين الدنيا و الاخره من وقت الموت الى البعث ، فمن مات فقد دخل البرزخ ، و فيه الحديث كلكم فى الجنه ولكنى والله اتخوف عليكم فى البرزخ ، قلت : و ما البرزخ ؟ قال : اقبر منذ حين موته الى يوم القيامه .
يعنى : برزخ مانع بين دو چيز است ، و در اين حديث از امام صادق (ع ) كه فرمود: من از هول و سختى برزخ براى شما مى ترسم مقصود همان زمانى است كه فاصله ميان دنيا و آخرت از همهنگام مرگ تا قيامت است .پس هر كس كه مرد، داخل عالم برزخ مى شود، و از همين باب است حديثى كه فرموده : همه شما در بهشت هستيد جز اينكه من از عالم برزخ شما مى ترسم ، سوال شد: برزخ چيست ؟
حضرت فرمود: قبر است از زمان مرگ تا قيامت .
آنچه از نقل كتب لغت استفاده شد، اين بود كه : برزخ داراى دو معناى لغوى و اصطلاحى است . معناى لغوى كه همان حاجز و مانع است ، مانند پرده اى كه بين زرده و سفيده تخم مرغ است .اين پرده مانع از مخلوط شدن اين دو ماده به يكديگر است . و معناى اصطلاحى كه بمعناى فاصله زمانى بين دنيا و عالم آخرت است .
قرآن شريف در مورد معناى اصطلاحى برزخ مى فرمايد:
حتى اذا جاء احدهم الموت قال : رب ارجعونى لعلى اعمل صالحا فيما تركت كلا، آنهاكلمهن هو قائلها و من ورائهم برزخ الى يوم يبعئون (16)
در مقام بيان و تفسير آيه شريفه نيستيم ، آنچه محل بحث است اينكه : وقتى مرگ آنها مى رسد مى گويند: خدايا ما را به دنيا باز گردان تا اعمال صالح انجام دهيم پاسخ اين است كه نه چنين است ، اين حرفى است كه اينها مى زنند سپس فرمود: پشت سر اينها؛ يعنى پس از اينكه از دنيا مى روند، تا روز قيامت عالم برزخ است .
در آيه شريفه ، حد فاصل بين مرگ و قيامت را برزخ ناميده است ، و در احاديث فراوانى از ائمه معصومين در همين حد فاصل را عالم برزخ ناميده اند.
بنابراين ، دو معناى لغوى و اصطلاحى از نقل كلمات اهل لغت و آيات و احاديث مربوط به بحث ، به خوبى نمايان است ، و سخن ما دراين كتاب پيرامون حالات انسانها پس ازى مرگ و در عالم برزخ است كه بطور مفصل در صفحات آينده خواهيد خواند.

فصل دوم : عالم برزخ كجاست ؟

دانستيم فاصله زمانى بين مرگ و قيامت عالم برزخ ناميده شده و مردگان تا بر پائى قيامت ، در عالم برزخ بسر مى برند. لازمه اين علم اين است كه معتقد شويم همه آنهائى كه از ابتداء خلقت عالم هستى تا كنون از دنيا رفته و از اين پس نيز مى ميرند از انبياء و اولياء و صالحين گرفته تا پادشاهان و ظالمين و مستكبرين و مشركين ، همگى در آن عالم جمع هستند و در انتظار بر پائى قيامت بسر مى برند كه البته معتقد هم هستيم .
اينك به اين نكته مى پردازيم كه : عالم برزخ كجاست ؟ آيا عالم برزخ جزء اين عالم است ؛ يعنى آيا عالم برزخ در همين دنياست و مثلا همين خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب دارد، و ارواح اموات چه مومن و چه كافر در روز اين عالم يك حالت و در شب اين عالم داراى حالت ديگرى هستند؟ يا اينكه طلوع و غروب خورشيد براى اهل اين دنيا تاثير دارد و شب و روز براى برزخيان تاثيرى ندارد؟.
اينها سوالاتى است كه در اذهان بسيارى از مومنين به معاد وجود دارد و ما توجه علاقه مندان را به مطالب زير به عنوان مقدمه جلب مى نمائيم :
1- عالم قيامت هنوز بر پا نشده و يكى از مقدمات بر پائى آن نابودى نظام اين عالم است و به تعبير قرآن ، قيامت وقتى بر پا مى شود كه :
اذا الشمس كورت ، واذا النجوم انكدرت ، واذا الجبال سيرت ، و... اذا البحار سجرت ...(17)اذا السماء انفطرت ، و اذا اكواكب انتشرت ، و اذا البحار فجرت ، و اذا القبور بعثرت ...(18) اذا وقعت الواقعه ، ليس لوقعتها كاذبه ، خافضه رافعه ، اذا رجت الارض رجا، و بست الجبال بسا، فكانت هباء منبثا(19)
خورشيد منكدرو نابود شود، ستارگان در هم بريزند، كوهها غبار پراكنده شوند، درياها دگرگون شوند، ستارگان در هم و بر هم شوند، قبرها زير و رو شوند، زمين آن چنان به خود بلرزد كه كوهها مانند پنبه زده شده شوند و زمين مانند غبارى خفيف شود و...
اينها همه علائم فرو پاشيدن نظام اين عالم است ، و بايد بدانيم تا اين نظام وجود بر پاست ، عالم قيامت بر پا نشده و مردگان در عالم ديگرى بنام عالم برزخ بسر مى برند.
2- در جاى خود ثابت است كه اين خورشيد و ماه در عالم قيامت وجود ندارند، و خداوند متعال عالم قيامت را بوسيله نيروى ديگرى روشن مى كند و البته در آنهم اختلاف است كه آيا نور و روشنائى قيامت ، بوسيله اعمال صالح هر شخص و آنهم براى خود اوست .همانگونه كه قرآن شريف فرموده :
يوم يقول المنافقون و المنافقات للذين آمنوا انظرونا نقتبس من نوركم ، قيل راجعوا وراءكم فالتمسوا نورا...
در آن روز، زنان و مردان منافق به مومنين مى گويند: از نور و روشنائى خود بما نيز بهره دهيد.به آنها خطاب مى شود باز گرديد و از پشت سرتان (دنيا) نور بياوريد.
و يا چيزى همانند خورشيد، عالم قيامت را روشن مى گرداند و همه خلايق از آن بهره مى گيرند، در اين مورد نيز قرآن شريف مى فرمايد:
و نفخ فى الصور قصعق من فى السموات و من فى الارض الا من شاء الله ، ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون ، واشرقت الارض بنور ربها و وضع الكتاب ...
در صوردميده مى شود و همه آنهائى كه در آسمان و زمين هستند از بين مى روند مگر آنهائى را كه خدا نمى خواهد (پايان دنيا)، براى مرتبه دوم در صوردميده مى شود، آنگاه است كه قيامت بر پا مى شود و زمين قيامت بنور پروردگارش روشن مى شود و...
بررسى و تحقيق پيرامون دو آيه شريفه و اينكه روشنائى قيامت چگونه و به چه كيفيتى است ، به اين دليل كه مربوط به بحث قيامت است ، در اين كتاب نمى گنجد و علاقه مندان بايد باى درك معناى دو آيه به تفاسير مراجعه نمايند.ما تذكر اين نكته را در اين مورد ضرورى مى دانيم كه قطعا تضاد و تناقضى در دو آيه نيست ، غرض ما نيز از طرح آيات اين بوده كه خاطر نشان كنيم : اين خورشيد و ماه پايان پذير هستند و نور قيامت بوسيله اين خورشيد نيست .
پس از بيان اين سه مقدمه ، به اصل بحث كه : عالم برزخ كجاست ، خورشيد و ماه اين جهان ، شب و روز ما بر آنها هم اثر دارد يا نه باز مى گرديم .
در اين مورد از ميان آن همه احاديثى كه هست به نقل چند حديث مى پردازيم :
1- مرحوم شيخ كلينى در كافى به نقل از على بن ابراهيم آورده است :
على بن ابراهيم ، عن ابيه ، عن احمد بن محمد بن ابى نصر، عن الحسين بن ميسر قال : سالت اباعبدالله (ع ) عن جنه آدم (ع ) فقال : جنه من جنان الدنيا تطلع فيها الشمس والقمر ولو كانت من جنان الاخره ماخرج منها ابدا(20)
حسين بن ميسر گفت : از حضرت صادق (ع ) در مورد بهشتى كه حضرت آدم (ع ) در آن بوده سوال كردم .حضرت فرمودند: آن باغى است از باغهاى دنيا كه خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب مى كنند، و اگر از باغ هاى قيامت بود هرگز آدم (ع ) از امام خمينى : خارج نمى شد.
مرحوم ملسى نيز اين حديث را با سند ديگرى در كتاب بحار نقل فرموده و بهر حال حديث فوق از چند جهت قابل توجه است :
الف حضرت آدم (ع ) در آن بهشتى كه در عالم قيامت وعده داده شده خلق نشده و آن بهشت را مشاهده نكرده است .
ب در جائى از اين دنيا بهشتى وجود دارد كه قابل رويت و مشاهده انسانهاى عادى نيست و نمى توانند به آنجا رفت و آمد كنند و در حقيقت مى توان گفت : آن بهشت در عين حالى كه در دنياست ولى براى بشر از عوالم غيب محسوب است و البته بايد توجه داشت كه دنيا منحصر به كره زمين و چند صد كيلومتر اطراف آن نيست .
ج همين خورشيد و ماه ، آن بهشت را روشن مى كنند و بر آن طلوع و غروب دارند و بهترين دليل الف و لام عهد حضورى است كه حضرت بر كلمه شمس و قمر درآورده و در حقيقت مثل اين است - فرموده باشند: اين خورشيد و ماه بر آن طلوع و غروب دارند، و گر نه بايد شمس و قمر را بدون الف و لام و با تنوين ذكر مى كردند و مى فرمودند: شمس و قمريعنى ماه و خورشيدى بر آن طلوع و غروب دارند.
2- باز مرحوم شيخ كلينى به نقل از ضريس كناسى مى نويسد:
عده من اصحابنا، عن احمد بن محمد، و سهل بن زياد، و على بن ابراهيم ، عن ابيه ، جميعا عن ابن محبوب ، عن على بن رئاب ، عن ضريس ‍ الكناسى قال : سالت ابا جعفر (ع )ان الناس يذكرون ان فراتنا يخرج من الجنه فكيف هو، و هو يقبل من المغرب و تصب فيه العيون و الاوديه ؟ فقال ابوجعفر (ع ) و انا اسمع ان لله جنه خلقها الله فى المغرب و ماء فراتكم يخرج منها، و ليها تخرج ارواح المومنين من حفرهم عند كل مساء فتسقط على ثمارها و تاتكل مها و تتنعم فيها و تتلاقى و تتعارف فاذا طلع الفجرهاجت من الجنه ...(21)
ضريس گفت : از حضرت باقر (ع ) پرسيدم : مردم (مقصود اهل سنت است ) مى گويند آب فرات از بهشت خارج مى شود.چگونه مى شود درست باشد در صورتى كه اين آب از مغرب جارى است (يعنى سر چشمه اش مغرب زمين است ) و در بين راه چشمه ها و جويبارهاى ديگرى به آن ريخته مى شود؟ حضرت فرمودند: بلى من هم شنيده ام ( مقصود شنيدن از پدران و اجدادشان مى باشد) كه خداوند در مغرب زمين بهشتى خلق فرموده و آب فرات شما از آن خارج مى گردد، و ارواح مومنين عصر هر روز به آن بهشت مى روند و از ميوه هاى آن مى خورند و از نعمت هاى ديگر خداوند بهره مى گيرند، و همديگر را ملاقات مى كنند و چون فجر صادق طلوع كند از آن خارج مى شوند...
توجه در جملات حديث نكات زير را روشن مى كند:
الف بهشتى در مغرب زمين وجود دارد كه آب فرات هم از آنجا عبور مى كند.

سر چشمه آب فرات

در اين زمينه كه آب فرات از كجا سر چشمه گرفته است گفته اند:
رود فرات كه با طول 3065 (كم ) در حوضه اى به مساحت (673000 كم ) جريان دارد از كوههاى مركزى تركيه و در فاصله بسيار اندكى از سر چشمه هاى قزل ايرماق بر مى خيزد و 971 (كم ) از مسير علياى آن در خاك تركيه جاى دارد، كه در اين بخش شاخه هاى چندى از چپ و راست بدان مى پيوندد، اين رود سپس وارد سوريه مى شود و با طى مسيرى از شمال غربى به جنوب شرقى ، اين كشور به به دو نيم نابرابر بخش مى كند.آنگاه آبهاى بركت زاى خود را وارد عراق مى كند.رود فرات سراسر طول كور عراق را از شمال غربى به جنوب شرقى درمى نوردد و اين كشور را به دونيم تقريبا مساوى و هم شكل تقسيم مى كند و سرانجام در قرنه به دجله مى پيوندد و با تشكيل اروند رود(شط العرب ) به خليج فارس مى ريزد. فرات از رودهاى پر آب جهان است كه امروز از آب آن ، از سر چشمه تا مصب ، در كار آبيارى و توليد نيرو و جز آن استفاده مى شود.با اين همه ، ميزان تخليه آن را تا 2500 (م )در ثانيه بر آورد كرده اند.(22)
از اين نكته نبايد غافل شويم كه : سر چشمه و مسير رود فرات نسبت به شهر مدينه و حجاز كه محل سكونت حضرت امام باقر (ع ) در آن روز بوده ، حدودا در طرف غرب و مغرب محسوب مى شود و بهشتى كه حضرت نشانى آنرا در مغرب داده اند معلوم نيست در كدام قسمت از اين طول مسير واقع است .آنچه به ضميمه احاديث مربوط به وادى السلام مورد استفاده است ، سرزمين فعلى عراق است .
ب نكته دومى كه از حديث استفاده مى شود و قابل توجه است اينكه : ارواح مومنين در هنگام شب وارد آن بهشت مى شوند و اذان صبح از آن خارج مى گردند.
ج - نكته سوم اين است كه : از اينكه طرف خطاب حضرت باقر (ع ) يك فرد عادى است و او هم آن عالم را نديده طبيعتا آن حضرت هنگام محاوره از كلمه عصر و صبح همان معنائى را اراده فرموده كه شنونده مى فهمد و در حقيقت حضرت مطابق فهم و درك شنونده سخن گفته اند.از اين رو بايد گفت حركت خورشيد بر آن عالم اثر مى گذارد و گر نه صبح ، عصر در مورد ارواح و حركت آنها صحيح نيست و مثلا مى بايست تعبير مى فرمودند:
لحظاتى از شب و روز ما را در آن بهشت بسر مى برند.
د- براى عينيت دادن به حديث فوق نقل روياى ما در يك شهيد خالى از لطف نيست .
ما در يكى از شهداى جنگ تحميلى پس از دفن شهيد خود هر شب جمعه را تابه صبح بر مزار شهيدش در قبرستان شهداء بيتوته مى كرد و پس از طلوع آفتاب روز جمعه به خانه بر مى گشت .اين روش مدتى ادامه داشت تا اينكه اين كاربصورت يك عادت براى اين مادر شهيد شده بود و بسيارى از منسوبين نيز مى دانستند، تا اينكه آن زن خود بخود دست از اين كار برداشته بود.از او پرسيدند: خوابيدن در قبرستان را رها كردى ؟ گفت : شبى از شبها وقتى به خواب رفتم ، ديدم تمامى شهداى آن قبرستان ساكهاى مسافرتى خود را بسته و آماده مسافرت هستند، از فرزندم پرسيدم : آنها عازم كجا هستند؟
گفت : هر روز عصر به نجف اشرف و زيارت حضرت امير المومنين (ع ) مى رويم و صبح بر مى گرديم و اينها عازم نجف اشرف هستند.
گفتم : مگر شما همراه آنها نمى روى ؟
گفت : خير.
گفتم : چرا؟
گفت : مهمان دارم ، بايد براى احترام او در حضورش باشم .
گفتم : مهمانت كيست ؟
گفت : شما
گفتم : من ؟!
گفت : بلى و از خواب بيدار شدم ، قدرى با خود فكر كردم و گفتم هرگز سزاوار نيست من در قبرستان بمانم و فرزندم از فيض زيارت حضرت امير المومنين مروم بماند.از اين رو تصميم گرفتم هر شب جمعه پس از زيارت اهل قبورت تا روز باقى است قبرستان را ترك كنم .
اين رويا كه يكى از روياهاى صادق است بخوبى نشان مى دهد كه :
اولا: روز و شب و عصر و صبحى كه براى ما مشهود است براى اموات نيز به همان معنا متصور است .
ثانيا: همان گونه كه در حديث آمده ارواح مومنين روزها در مكالنى و شبها در مكانى ديگر بسر مى برند ولى در اين رويا سخن از مهاجرت به نجف اشرف و زيارت حضرت اميرالمومنين (ع ) در شب است و از طرفى در حديث ديگر محل بيتوته ارواح مومنين را بهشت معرفى نموده .اينها منافاتى با هم ندارند؛ چون ممكن است بهشت مغرب زمين در حقيقت همان وادى السلام معروف باشد كه روايات آينده نيز به آن تصريح دارد.و به هر حال مقصود جابجائى ارواح در شب و روز است كه بر آنها نيز متصور است .
3-على بن ابراهيم قمى در تفسير آيه 46 از سوره مباركه غافر آورده است :
النار يعرضون عليها غدوا عشيا، قال ذالك فى الدنيا قبل القيامه ، و ذلك ان فى القيامه لايكون غدوا و لا عشيا، لان الغدو والعشاء انما يكون فى الشمس و القمر، وليس فى جنان الخلد ونير آنها شمس ولاقمر. قال : و قال رجل : لابى عبدالله (ع ) ما تقول فى قول الله عزوجل النار يعرضون عليها غدوا و عشيا؟ فقال ابو عبدالله (ع ) ما يقول الناس فيها؟ فقال : يقولون : انها فى نار الخلد و هم لايعذبون فيما بين ذلك فقال (ع ) فهم من السعداء، فقيل له : جعلت فدا فكيف هذا؟ فقال (ع ): انما هذا فى الدنيا، فاما فى نار الخلد فهو قوله تعالى : و يوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب (23)
اينكه خداوند در مورد فرعون و همراهان او فرموده : آتش صبح و شام بر آنها عرضه مى شود مربوط به دنيا و قبل از بر پائى قيامت است (يعنى عالم برزخ ) زيرا روز قيامت صبح و شام ندارد، چون صبح و شام مربوط به ماه و خورشيدى وجود ندارد. سپس مى گويد: شخصى از حضرت پرسد: معناى اين آيه شريفه كه خدا فرموده : شب و روز آتش بر آل فرعون عرضه مى شود چيست ؟ حضرت سوال فرمودند: اهل سنت درمورد آيه چه مى گويند؟ جواب داد: آنها معتقدند مقصود آتش جهنم است و ارواح در عالم برزخ عذاب نمى شوند. حضرت فرمودند: ارواحى كه در عالم برزخ عذاب نمى شوند ارواح اهل سعادت هستند شخصى پرسيد: پس معناى آيه چيست ؟ حضرت فرمودند: عرضه كردن آتش به آنها هنگام شب و صبح مربوط به دنيا (و پس از مرگ ) است ، اما در مورد آتش جهنم خداوند در ذيل همين آيه فرموده است : وقتى قيامت بر پا شود آل فرعون را داخل عذاب سخت خواهيم نمود.
نكته اى كه در كلام مرحوم على بن ابراهيم قابل توجه است اين است كه : وى خواسته وجود شب و روز در عالم برزخ را ثابت نمايد و تلويحا فهمانده : طلوع و غروب خورشيد بر آن عالم يك امر طبيعى است .
4- حديث ديگرى از حضرت امام صادق (ع ) منقول است كه داراى ابعاد مختلفى است ولى ما همان قسمت از حديث را كه مربوط به بحث است ذكر مى كنيم :
... فالمومن ينتقل روحه من جسده الى مثل جسده فى الصوره فيجعل فى جنات من جنان الدنيا، يتنعم فيها الى يوم الماب ، والكافر ينتقل روحه من جسده الى مثله بعينه و يجعل فى نار فيعذب بها الى يوم القيامه (24)
امام صادق (ع ) در اين قسمت از حديث فرموده اند: مومن وقتى بميرد روحش به جسد ديگرى كه مثل همين جسد دنيائى اوست منتقل مى شود و تا روز قيامت در باغهائى از باغهاى دنيا هستند و از نعمتهاى خداوند بهره مند خواهند بود، و كافر هم روحش به جسد ديگرى كه شباهت با بدن دنيائى او دارد منتقل مى شود و تا روز قيامت به عذاب خداوند معذب خواهد بود
در ارتباط با احاديث فوق نكات زير قابل توجه است :
الف از اينكه حضرت فرمودند: و تا روز قيامت در باغهائى از باغهاى دنيا هستند و از نعمتهاى خدالوند بهره مند خواهند بود بدليل جمله اى كه در ابتداء حديث است و اين سوال را تشكيل مى دهد: از حضرت در مورد كسانى كه مى ميرند و از اين دنيا مى روند، روحشان كجا مى رود سوال شد معلوم مى شود مقصود از باغهاى دنيا، باغهاى دنيا در عالم برزخ است .
ب از آيات سوره هاى بقره ، اعراف و طه كه در مورد بهشت حضرت آدم (ع ) نازل شده به اضمام روايات مربوط به آن استفاده مى شود، بهشتى كه آن حضرت در آن بوده و با همين خورشيد و ماه روشن مى شود غير از بهشت برزخى است كه مورد بحث ماست ، و ما از آوردن حديث اول اين فصل نخواسته ايم استفاده كنيم آن بهشت و اين بهشت يكى هستند، بلكه مقصود يكى بودن خورشيد و ماه اين عالم و آن بهشت بوده .
ج نكته سوم اين است كه : حضرت صادق (ع ) به وجود قالب مثالى تصريح فرموده كه روح انسانى پس از خارج شدن از اين بدن به بدنى كه در خور عالم برزخ است حلول مى كند و ادامه حيات مى دهد.
احاديث فراوان ديگرى نيز وجود دارد كه اين موضوع (اينكه عالم برزخ در همين دنياست و از نوز خورشيد و ماه همين عالم بهره مى گيرد) را تاكيد مى كند ولى چون هدف اصلى آنها موضوع ديگرى است ، در طول مباحث كتاب مورد دقت نظر قرار خواهند گرفت .اين احاديث به مناسبتهاى مختلف ، سخن از طلوع و غروب خورشيد، يا طلوع فجر صادق و... به ميان آورده و تلويحا معلوم مى كند طلئع خورشيد، طلوع ماه ، طلوع فجر بر برزخيان موثر و مشهود است و آنها نيز مثلا در روز ما، يك حالت و در شب ما يك حالت ديگر دارند.
از باب مثال در حديثى آمده است : اگر اموات خود را قبل از طلوع خورشيد زيارت كنيد كذا مى شود و اگر بعد از طلوع خورشيد زيارت كنيد فلان مى شود و مطالب ديگرى از اين قبيل . برداشت ما از اين احاديث اين است كه چون طلوع و غروب خورشيد و ماه بر عالم برزخ موثر است پس عالم برزخ جز و همين عالم (دنيا)است ولى از نظرها غايب است .