معاد عرفاني

پژوهشکده تحقيقات اسلامي

- ۲ -


صـَبـْرا بـَنـِى الْكـِرامِ فـَمـَا الْمـَوْتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِ اِلَى الْجِنانِ الْواسِعَةِ وَالنَّعيمِ الدّائِمَةِ فَاَيُّكُمْ يَكْرَهُ اَنْ يَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ اِلى قَصْرٍ(19)
استقامت كنيد اى بزرگ زادگان ! چرا كه مرگ (و شهادت ) تنها پلى است كه شما را از ناراحتى ها و رنج ها به سوى باغ هاى وسيع و نعمت هاى جاويدان بهشت عبور مى دهد، كداميك از شما دوست نمى دارد از زندان به سوى كاخ برود؟
نيز همين اعتقاد راسخ به حيات اخروى بود كه سبب مى شد رزمندگان اسلام ، در شب هاى عمليات براى باز كردن معبرهاى مين و پاك سازى آن ها، داوطلبانه بر يكديگر سبقت گيرند.
نـتـيـجه آنكه ، برخوردارى از روحيه مبارزاتى و شهادت طلبى به نوع جهان بينى ، باورها و اعـتـقـادات انـسـان بستگى دارد؛ رزمنده اى كه آينده خود را زندگى ابدى در بهشت و معاشرت با رسـول خـدا(ص ) مـى دانـد بـا سـربـازى كـه قـتـل خـود را نـابـودى و پـوچـى مـى دانـد قـابـل مـقـايـسـه نـيـسـت . تـاريـخ جـنـگ و جـهـاد گـواه ايـن حـقـيـقـت اسـت ، چـنـان كـه نـقـل شـده اسـت : پس از جنگ بدر كه كفّار قريش شكستى سخت از مسلمانان خوردند، كسى از آنان پـرسـيـد: شـمـا بـا ايـن هـمـه تـجـربه جنگى ، ابزار و ادوات و نفرات ، چرا از مسلمانان شكست خـورديـد؟ يـكـى از افراد حاضر در صحنه جنگ در پاسخ گفت : براى اينكه همه ما مى خواستيم اول دوستمان بجنگد و كشته شود، ولى آن ها (سپاه اسلام ) براى كشته شدن بر يكديگر پيشى مى گرفتند و از مرگ هراسى نداشتند).(20)
4 ـ امانت در حكومتدارى
ايـمـان و باور به حيات اخروى ، نقش بسزايى در نحوه حكومت حاكمان جامعه دارد.اگر مديران و كـارگزاران جامعه ، اعتقادى راسخ به معاد، حساب و ميزان داشته باشند، ديگر پى خودخواهى ، خـودكـامـگـى ، خـودبزرگ بينى ، ظلم و تجاوز، بى عدالتى ، پارتى بازى ، رشوه خوارى و امثال آن ها نمى روند و جامعه صبغه اى الهى به خود مى گيرد.
در زمـان زمـامـدارى مـولاى مـتـقـيـان ، عـلى (ع )، بـرادر نـابـيـنـايـش ، عـقـيـل ، خـدمـت ايـشـان مـى رسـد و مـقـدارى از گـنـدم بـيـت المـال را تـقـاضـا مـى كـنـد. امـام (ع ) در پـاسـخ ، آهـنـى را داغ كـرده ، نـزديك بدن او مى برد، عقيل از حرارت آهن تفديده و نوع برخورد امام ، فرياد مى كشد. امام پس از آن مى فرمايد:
آيـا از آهـن پـاره اى كـه آدمـى آن را بـراى بـازى خود سرخ كرده ، ناله مى كنى و مرا به سوى آتشى كه خداوند قهّار آن را براى خشم افروخته مى كشانى ؟ آيا تو از اين رنج اندك مى نالى و من از آتش دوزخ ننالم ؟)(21)
در مـقابل ، زمامداران و كارگزارانى كه به سراى اخروى ايمان و باور ندارند و رفاه ، قدرت و مـكـنـت خـود را مـنـحـصـر در ايـن دنـيـا مـى دانـنـد، بـراى حفظ قدرت و موقعيت خود از هيچ جنايتى فروگذار نمى كنند؛ تا آن جا كه گاه برادركُشى را براى حفظ قدرت خود، مجاز مى شمارند و بـراى كـشتن مخالفان خود، هر روز وسيله جديدى را به كار مى گيرند. آن ها در وحشى گرى و درنده خويى روى حيوانات را سپيد كرده اند.
ياد معاد
ايـمـان و اعـتـقـاد بـه مـعـاد، لازم است ولى كافى نيست ، بلكه بايد همواره به ياد حساب وقيامت بـاشـيم و لحظه ، لحظه زندگى خود را با ياد معاد سپرى كنيم ؛ كسى كه براى ريز و درشت كـارهـايـش بـه يـاد حساب و كتاب روز قيامت است ، هرگز بى گدار به آب نمى زند؛ زيرا ياد مـعاد اثر سازنده اى در زندگى او دارد، و حالت مراقبتى به او نسبت به حركات و سكناتش مى دهـد. بـه هـمـيـن دليـل اسـت كـه سـفـارش شـده بـه زيـارت اهل قبور برويد، به ياد مردن و نيز رفتگان خود باشيد.
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
... ذِكـْرُ الْمـَوْتِ يـُمـيـتُ الشَّهـَواتِ وَيـَقـْلَعُ مـَنـابِتَ الْغَفْلَةِ وَيُقَوِّى الْقَلْبَ بِمَواعِدِ اللّهِ وَيُرِقُّ الطَّبْعَ وَيُكْسِرُ اَعْلامَ الْهَوى وَيُطْفِى ءُ نارَ الْحِرْصِ وَيُحَقِّرُ الدُّنْيا(22)
يـاد مـرگ ، شـهـوت ها [ ى غير مجاز و غير شرعى ] را از بين مى برد. ريشه هاى غفلت را برمى كند، دل انسان را با وعده هاى الهى محكم مى كند، روحيه انسان را از قساوت به لطافت سوق مى دهـد، يـاد مـرگ ، نـشـانه ها و انگيزه هاى هوس را مى شكند و آتش حرص را خاموش و دنيا را پيش چشمان انسان ، كوچك جلوه مى دهد.
خلاصه درس
ايمان به معاد انسان را به كارهاى نيك و پرهيز از پليدى ها و گناهان وامى دارد.
اگر ايمان و اعتقاد به معاد بر جامعه اى سايه افكند، موجب پيشرفت ، سرافرازى و سربلندى آن جامعه در همه ابعاد امنيتى ، اقتصادى ، دفاعى و سياسى مى شود. همچنين اسباب امنيت و آسايش اجـتـماعى شهروندان را فراهم مى آورد؛ زيرا ايمان به حساب و ميزان ، به مثابه نگهبانى است كـه درون انـسـان بـوده و در همه احوال او را از بدى ها باز مى دارد و به خوبى ها رهنمونش مى سـازد؛ بـه زنـدگـى انـگـيـزه و جـهـت الهـى مـى دهـد و انـسـان را بـراى نـيـكـو زيـسـتـن و استقبال از ايثار و فداكارى در راه دين آماده تر مى سازد.
ايـمـان بـه مـعاد در چگونگى حكومت حاكمان نيز نقش كليدى دارد و آن ها را از خودپسندى ، تكبر، جاه طلبى ، بى عدالتى و اعمالى كه منافى ايمان و تقواى حاكمان است ، بازمى دارد.
پرسش
1 ـ اعتقاد به معاد چه آثارى در زندگى فردى انسان بر جاى مى گذارد؟
2 ـ نقش ايمان به معاد در تاءمين امنيت اجتماعى را بيان كنيد.
3 ـ ايـمـان بـه سـراى آخـرت چـه ارتـبـاطـى بـا سـامـان دهـى مسائل اقتصادى و نيز برچيدن مفاسد اقتصادى دارد؟
4 ـ روحيه شهادت طلبى با نوع جهان بينى و باورهاى انسان چه رابطه اى دارد؟
5 ـ ايمان به معاد چه تاءثيرى بر نحوه حكومت حاكمان و كارگزاران دارد؟
درس سوم
زمان احتضار

سكرات مرگ
فـرا رسـيـدن مـرگ و خـروج روح از بـدن ، هـمـراه بـا سـختى هاى فراوانى است كه در قرآن و روايات از آن به (سكرات مرگ ) تعبير شده است . قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد:
وَجَاَّءَتْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِكَ مَا كُنْتَ مِنْهُ تَحِيدُ (ق :19)
و سـرانـجام سكرات مرگ ، بحق فرا مى رسد (و به انسان گفته مى شود:) اين همان چيزى است كه تو از آن مى گريختى !
سـكرات مرگ ، حالتى شبيه مستى و بى هوشى است كه بر اثر فرارسيدن مرگ به صورت اضطراب و انقلاب فوق العاده اى در انسان جلوه گر مى شود و او را در حيرت و ناآرامى شديد فـرو مـى بـرد. حـتـى انـبـيـا و مـردان الهـى كه در لحظه مرگ از آرامش خاصى برخوردارند، از مـشـكلات و شدايد آن بى نصيب نيستند.(23) چنان كه در حالات پيامبر(ص )، ذكر شده اسـت كـه در لحـظات آخر عمر، دست خود را در ظرف آبى فرو مى برد و به صورت مى كشيد و ذكر (لا اِلهَ اِلا اللّهُ) را زمزمه مى كرد و مى فرمود:
اِنَّ لِلْمَوْتِ سَكَراتٌ(24)
مرگ ، سكرات و شدايدى دارد.
آن لحظه حساس در سخنان امام على (ع ) چنين توصيف شده است :
چـون مـرگ فـرا رسـد، سـسـتـى و ضـعف ، اندام انسان را فرا گيرد و رنگ رخسارش تغيير كند، زبـانـش از گـفـتـار باز ماند در حالى كه هنوز چشم مى بيند و گوش مى شنود و انديشه اش در تـكـاپـو است . او درباره زندگى خويش مى انديشد و با خود مى گويد: آه ! عمر گرانمايه را در چـه راهـى بـه پـايـان بـردم و چـگـونـه زنـدگـى ام را بـراى انـدوخـتـن مال دنيا تباه كردم ، از حلال و حرام و درست و نادرست پروا نكردم و ثروتى اندوختم كه اكنون از من جدا مى شود و ديگران از آن ثروت بهره مند خواهند شد و كام خواهند گرفت و رنج اين بار گـران هـمـچنان بر دوش من سنگينى خواهد كرد. از فرط اندوه و پشيمانى ، انگشت به دندان مى گـزد. در ايـن هـنگام مرگ بر او چيره تر مى شود و گوش او نيز همچون زبانش از كار باز مى مـانـد. نـه سـخـن مـى گـويـد و نـه صـدايـى مـى شـنود، چشمانش در حدقه چرخ مى زنند و چهره اطـرافـيـان و حـركـت لب هايشان را مى بيند، ولى صدايشان را نمى شنود و كمى بعد تاريكى مرگ بر چشمانش نيز سايه مى افكند و جان از بدنش خارج مى گردد و بدن بى جان او در ميان خـانـواده اش مـى افـتـد. اعـضـاى خـانـواده از نـزديـك شـدن بـه او وحـشـت كـرده و از او دورى مـى جويند.(25)
جان دادن
لحـظـه مـرگ و جدايى روح از بدن ، از دشوارترين لحظات زندگى انسان است ؛ زيراموجب جدا شدن انسان از همه چيزهاى ماءنوس و محبوب خود و سفر كردن به ديارى ناشناخته است .
اهل ايمان و تقوا، از اين مرحله خطرناك به آسانى مى گذرند و در نهايت راحتى و آسانى جان مى سپارند؛ ولى دنياپرستان و ستمگران به سختى جان مى دهند. در حديث قدسى آمده است :
هنگامى كه مرگ بنده اى مؤ من فرامى رسد؛ فرشتگان با قدح هايى از آب كوثر بر بالين او حـاضـر مـى شـونـد... و روح او را تـسـلّى مـى دهـنـد تـا تـلخـى و سـخـتـى مـرگ را احـسـاس نكند...(26)
امام صادق (ع ) در مورد سختى جان دادن كافر مى فرمايد:
حـضرت على (ع ) به چشم درد مبتلا شده بود. پيامبر گرامى اسلام (ص )، به عيادت ايشان آمد؛ در حـالى كـه حـضـرت ، از شـدت درد، فـريـاد مـى كـشـيـد. پـيامبر(ص ) فرمود: آيا از درد چشم نـاراحـتـى و بـى تـابـى مـى كـنـى ؟! حـضـرت عـلى (ع ) عـرضـه داشـت : يـا رسول اللّه ! تا كنون چنين دردى نكشيده ام . پيامبر(ص ) فرمود: يا على ! چون ملك الموت براى گرفتن جان كافر بيايد، سيخى از آتش همراه او است كه روح كافر را با آن ، چنان بيرون مى كـشـد كـه دوزخ صـيـحـه و فـرياد مى زند. على (ع ) برخاست و در بستر خويش ‍ نشست و عرض كـرد: يـا رسول اللّه ! دوباره اين سخن را تكرار كنيد!، من درد خود را از شنيدن آنچه فرموديد، فـرامـوش كـردم . سـپـس عـرض كـرد: آيـا از امـت شـمـا هـم كـسـى ايـن گـونـه جـان مـى دهـد؟ رسـول گـرامـى (ص ) فـرمـود: بـله ! پـادشـاه سـتـمـگـر، خـورنـده مال يتيم و كسى كه شهادت دروغ مى دهد.(27)
مشاهدات محتضر
در واپسين لحظه هاى حيات ، پرده از پيش چشم انسان كنار مى رود و او حقايقى رامى بيند و درك مى كند كه تا آن روز نديده و درك نكرده بود. برخى از اين حقايق و مشاهدات از اين قرارند:
1 ـ ديدن فرشته مرگ
يـكـى از فرشتگان مقرّب خدا، ملك الموت يا عزرائيل است كه از طرف خداوندماءمور گرفتن جان انسان ها و زدن مهر پايان بر زندگى آنان است . انسان ها ـ اعم از مؤ من و كافر ـ در لحظه مرگ ، فـرشـته مرگ را مى بينند، امّا چهره او براى افراد، متفاوت است ؛ مجرمان و گنه كاران ، او را بـه صـورتى وحشتناك و مؤ منان اهل طاعت وى را با چهره اى زيبا و نورانى مشاهده مى كنند. چنان كه نقل شده است :
روزى حـضـرت ابـراهـيـم خـليـل (ع ) به ملك الموت گفت : به من نشان بده كه براى قبض روح بـدكـاران بـه چـه شـكـلى حـاضـر مـى شـوى ؟ مـلك المـوت گـفـت : طـاقـت ديـدن مـرا بـه آن شـكـل نـدارى ! حـضـرت اصـرار كـرد، پـس مـلك المـوت به وى گفت : روى برگردان ! حضرت ابراهيم روى خود را برگرداند و پس از لحظه اى به او نگريست . مردى سياه چهره ، با مويى آشفته و بدبويى را كه لباسى سياه پوشيده و دود و آتش از دهان و حفره هاى بينى او زبانه مـى كـشـد. حـضـرت ابراهيم (ع ) از ديدن اين منظره مدهوش شد، چون به هوش ‍ آمد، ملك الموت را به صورت عادى و طبيعى ملاقات كرد. پس حضرت ابراهيم (ع ) فرمود: اگر مجازات بدكاران فـقـط ديدن تو با اين چهره وحشتناك باشد، آن ها را بس ‍ است . ديگر بار حضرت ابراهيم (ع ) از ملك الموت خواست به شكلى درآيد كه براى قبض روح مؤ منان مجسم مى شود. پس ملك الموت بـه آن حـضـرت گـفت : روى برگردان ! پس از لحظه اى به او نگريست ؛ جوانى را ديد خوش سـيـمـا كه لباسى زيبا به تن داشت و عطرى دل انگيز از او به مشام مى رسيد. حضرت به او فرمود: براى مؤ منان ديدن سيماى زيباى تو، بالاترين پاداش است .(28)
2 ـ مشاهده پيامبر و ائمه :
مـلاقـات پيامبر اكرم (ص ) و ائمه :، از رخدادهاى لحظه مرگ است كه تنها به مؤ منان اختصاص نـدارد، بـلكـه كـفـّار و دشـمـنان اهل بيت هم ، آنان را مى بينند، ولى مؤ منان از آن ديدار، مسرور و تبهكاران و مجرمان از آن شرمسار و سرافكنده مى شوند.
امام على (ع ) فرمود:
مـَنْ اَحـَبَّنـى وَجـَدَنـى عـِنـْدَ مـَمـاتـِهِ بـِحـَيـْثُ يـُحـِبُّ وَمـَنْ اَبـْغـَضَنى وَجَدَنى عِنْدَ مَماتِهِ بِحَيْثُ يَكْرَهُ(29)
كسى كه مرا دوست دارد، هنگام مرگ مرا آن گونه مى يابد كه دوست دارد و كسى كه مرا دشمن مى دارد، هنگام مرگش مرا آن گونه مى يابد كه دوست نمى دارد.
نـقـل شـده كـه در چـهـره يـكـى از شـيـعـيـان و مـحـبـّان اهـل بـيـت : بـه نـام اسماعيل بن محمد، معروف به سيّد حميرى به هنگام مرگ نقطه اى سياه نمايان شد و رفته رفته گـسـتـرش ‍ يـافـت ، بـه گـونـه اى كه تمام صورتش را پوشانيد. دوستان او از اين موضوع نـاراحـت و شـرمـسـار و هـمـسـايـگـانـش كـه از دشـمـنـان ائمـه :، بـودنـد، خوشحال شدند؛ ولى مدّتى نگذشت كه نقطه اى سفيد در صورت سيّد نمايان شد و به تدريج تـمـام صـورت او را فـرا گرفت ، به طورى كه صورتش نورانى و درخشان شد. در اين هنگام چـشـم بـاز كرد و تبسّم كنان گفت : آنان كه گمان كرده اند، على (ع )، دوستان خود را در لحظه مـرگ تـنـهـا مـى گـذارد، اشـتـبـاه كـرده انـد. پـروردگـارم گـنـاهـان مـرا بـخـشـيـد و مـرا اهـل بـهـشـت قـرار داد. بـه دوسـتـان عـلى بـگـويـيـد كـه او و اهل بيتش را تا دم مرگ دوست بدارند!(30)
3 ـ مشاهده جايگاه اخروى
از ديـگـر ديـدنى هاى لحظه مرگ ، مشاهده جايگاه و منزلت اخروى انسان مى باشد. هرشخصى ، چـه اهـل سـعـادت و بـهشت باشد و چه اهل شقاوت و دوزخ ، جايگاه خود را در واپسين لحظات حيات خود مى بيند و پس از آن مى ميرد. امام صادق (ع ) در اين مورد مى فرمايد:
اِنَّ نـَفـْسَ الْمـُحْتَضَرِ اِذا بَلَغَتِ الْحُلْقُومَ وَكانَ مُؤْمِنا رَاى مَنْزِلَهُ مِنَ الْجَنَّةِ فَيَقُولُ رُدَّنى اِلَى الدُّنْيا حَتّى اُخْبِرَ اَهْلَها بِما اَرى فَيُقالُ لَهُ: لَيْسَ اِلى ذلِكَ سَبيلٌ(31)
وقتى جان محتضر، به گلويش رسيد ـ در حالى كه مؤ من است ـ، جايگاه خود را در بهشت مى بيند. سـپـس مـى گـويـد: مـرا بـه دنـيـا بـازگـردانـيـد تـا آنـچـه را ديـده ام بـه اهل دنيا بازگويم ؛ به او گفته مى شود: امكان ندارد.
نيز امام سجاد(ع ) به نقل از رسول گرامى اسلام (ص ) در مورد جان دادن كافر مى فرمايد:
هـنـگـام مـرگ ، مـلك المـوت بـه او مى گويد: سرت را بلند كن و نگاه كن ! پس مى بيند جايگاه والاى پـيـامـبـر(ص ) و سـاير ائمه : و پيروان آنان را و نيز بهشت برين و قصرهاى آن را! پس بـه او گـفـته مى شود: اگر ولايت اينان را مى پذيرفتى ، اين جا جايگاه تو بود. پس رو به سـوى جهنم برمى گرداند و در آن انواع بلاها، عقرب ها، مارها و... را مى بيند؛ در اين هنگام به او گفته مى شود: اين جايگاه توست ؛ و او با نهايت حسرت و تاءسف جان مى دهد.(32)
4 ـ رؤ يت اعمال
در حـالت احـتـضـار، زنـدگـى گـذشـتـه و عـمـر سـپـرى شـده انـسـان و اعـمـال و كـردارى كـه از اوسـر زده ؛ در پـيـش چـشـمـانـش به سرعت مجسّم مى شود و فيلم واقعى زنـدگـى اش بـه نـمـايش ‍ درمى آيد، همان گونه كه بازماندگان خود را مشاهده مى كند. اميرمؤ منان (ع ) مى فرمايد:
در هـنـگـام مـرگ ؛ مـال ، فـرزنـد و عـمل ، پيش چشم انسان مجسم مى شوند. شخص محتضر رو به مـال كـرده ، مـى گـويد: به خدا سوگند، من به تو علاقه زيادى داشتم و حرص و ولع من نسبت بـه تـو بـسـيـار بـود؛ اكـنـون تـو بـراى مـن چـه دارى ؟ مـال جـواب مـى دهـد: كـفـنـى بـه تـو مـى دهـم . پـس رو بـه فـرزنـدان خود مى كند و مى گويد: فرزندانم ، من شما را بسيار دوست مى داشتم و در تمام زندگى خويش پشتيبان شما بودم ، شما بـراى مـن چـه داريـد؟ پـاسـخ مـى دهـنـد: تـو را مـى بـريـم در قـبـر دفـن مى كنيم . پس رو به عـمـل مـى كـنـد و مـى گـويـد: بـه خـدا، مـن بـه تـو تـوجـهـى نـداشـتـم و نـسـبـت بـه تـو بـى مـيـل بـودم ؛ تو براى من چه دارى ؟ عمل مى گويد: من همنشين و همراه تو هستم در قبر و روزى كه برانگيخته مى شوى و تا هنگام حساب تو را همراهى مى كنم .(33)
5 ـ حاضر شدن شيطان
يـكـى از حـوادث لحـظـه مـرگ ، حـضـور شيطان نزد محتضر است . شيطان قسم ياد كرده كه همه انـسـان هـا جـز مـخلصين را بفريبد(34) و براى عملى ساختن هدف شوم خود، تا آخرين لحظه از پاى نمى نشيند و حتى در حال مرگ انسان نيز به سراغش مى رود و مى كوشد تا او را بـفـريـبـد و دين و ايمانش را بگيرد؛ به طورى كه نتواند، شهادتين را بر زبان جارى سازد و بى ايمان از دنيا برود. امام صادق (ع ) مى فرمايد:
مـرگ كـسـى فـرا نـمى رسد مگر اين كه شيطان ، اعوانش را ماءمور مى كند كه شخص محتضر را بـه كـفـر ترغيب نموده و او را در دينش به شك اندازند تا روح از بدنش خارج شود؛ ولى اگر شـخـص مـحـتضر از مؤ منان حقيقى باشد، شيطان قادر بر اين كار نيست . هنگامى كه نزد محتضر حـضـور مى يابيد شهادت به يگانگى خدا و رسالت پيامبر(ص ) را به او تلقين كنيد تا روح از بدنش مفارقت كند.(35)
بـنـابـرايـن ، هـنـگـام جان دادن محتضر، شيطان و يارانش او را احاطه مى كنند تا او را بفريبند و ايـنـجـاسـت كـه مساءله (حسن عاقبت ) و (سوء عاقبت ) مطرح مى شود. ممكن است كسى عمرى به صـورت عـادت نـمـاز بـخـوانـد و روزه بـگـيـرد، ولى بـه جهت پايدار نشدن ايمان در قلب او و دلبـسـتـگـى بـه دنـيـا ـ هـمـان گـونـه كـه در دنـيـا هـمـواره بـه دنـبـال شـيطان مى دويده ـ در لحظه آخر نيز فريب شيطان را بخورد و بى ايمان از دنيا برود. خـصـلت هـاى نـاپـسـنـد و شـيـطـانى مانند حسد، تكبر، دلبستگى به دنيا، عاق والدين و... موجب (سوء عاقبت ) مى شود. به داستان زير توجه كنيد:
شـخـصـى كـه اهـل مـسـجد و مدرسه بود، مريض شد و در آستانه مرگ قرار گرفت استادش ‍ كه براى عيادت نزد او آمده بود، براى وى سوره (يس ) را قرائت كرد. شاگرد با دست به استاد اشـاره كرد و گفت نمى خواهم قرآن بخوانى ! و بعدهم از گفتن شهادتين امتناع كرد و مرد. استاد از ايـن جـريـان بـسيار متعجب و اندوهناك شد، تا اين كه شبى او را در خواب ديد و از او پرسيد: تـو كـه اهل مسجد و قرآن و درس بودى ، چرا اين گونه عاقبت به شر شدى ؟ گفت : سه چيز در مـن بـود كـه موجب بدبختى و سوء عاقبتم شد: 1 ـ حسادت ؛ من نمى توانستم كسى را بالاتر از خـود بـبـيـنـم 2 ـ سـخـن چـينى كه مردم را به اين وسيله به جان هم مى انداختم 3 ـ گاه گاهى هم شراب مى خوردم .(36)

ايمنى ولايت مداران
آنـان كـه عمرى پيرو مكتب اهل بيت : بوده و در زندگى خود از آنان الگو گرفته اند،در لحظه مرگ ، دوستى ائمه : به فريادشان مى رسد و اجازه نمى دهد شيطان ، ايمان آنان را بربايد و دچار سوء عاقبت شوند. امام صادق (ع ) مى فرمايد:
شـيـطـان ، هـنـگـام مـرگِ هر يك از دوستان ما، به سراغش مى آيد و از سمت راست و چپ در تلاش و تـكـاپو است تا به او نزديك شود و ايمان او را بربايد؛ ولى خداوند او را از اين كار باز مى دارد...(37)
هـمـچنين آن حضرت در مورد سوء عاقبت كسانى كه نسبت به ولى اءمر زمان خود شناخت ندارند تا بـر مـدار ولايـت حـركـت كـنـنـد و اعمال خود را بر اساس راهنمايى و تحت حاكميت او انجام دهند، مى فرمايد:
آگـاه بـاشـيـد! اگـر شـخـصـى شـبـش را بـه نـمـاز و روزش را بـا روزه سـپـرى كـنـد و هـمـه مـال خـود را در راه خـدا صـدقه دهد و پيوسته به زيارت خانه خدا برود، ولى عارف به ولايت ولى خـدا نـبـاشـد تـا از او پيروى كند و انجام اعمالش به راهنمايى (و تحت حاكميت ) او نباشد، چـنـيـن كـسـى حـق دريـافـت پـاداشـى از سـوى خـدا را نـدارد و از اهـل ايـمـان بـه شـمـار نـمـى آيـد. [ يـعـنـى ؛ دچـار سـوء عـاقـبت مى شود و بى ايمان از دنيا مى رود].(38)
خلاصه درس
در زمـان احـتـضـار، حـالتـى شـبيه بى هوشى به انسان دست مى دهد و او را در حيرت و ناآرامى شـديـد فـرو مـى برد و حتى انبيا و مردان الهى هم از مشكلات و سختى هاى مرگ بى نصيب نمى مانند.
لحظه مرگ و جدايى روح از بدن ، از سخت ترين و دهشت ناك ترين لحظات زندگى انسان است و راحتى يا سختى جان دادن در گرو ايمان و عمل انسان است . مؤ منان از اين گردنه خطرناك به آسانى مى گذرند؛ ولى دنياپرستان و ستم پيشگان به سختى جان مى دهند.
محتضر، در واپسين لحظات حيات خود حقايقى را مشاهده و درك مى كند كه عبارتند از: ملك الموت ، پيامبر و ائمه :، جايگاه اُخروى ، اعمال پيش فرستاده و شيطان و اعوانش .
ممكن است انسانى پس از عمرى عبادت و بندگى ظاهرى ، به جهت پابرجا نشدن ايمان در قلب يا بـه خـاطـر دلبـستگى شديد به دنيا، فريفته شيطان شود و ايمان خود را از دست بدهد و دچار سوء عاقبت گردد.
پرسش
1 ـ سكرات موت به چه معناست و آيا انبيا و مردان الهى هم دچار آن مى شوند؟
2 ـ سختى و يا راحتى جان دادن به چه عواملى بستگى دارد؟
3 ـ مشاهدات محتضر در واپسين لحظه هاى حيات را به اختصار بيان كنيد.
4 ـ همدم و همراه انسان در قبر و قيامت چيست ؟
5 ـ چه خصلت هايى موجب سوء عاقبت انسان مى شود؟
درس چهارم

چيستى مرگ


مرگ ، قانونى عمومى
در عـالم آفـريـنـش براى هر كس و هر چيز، اءجل و مهلتى تعيين شده است ؛ برگ درخت در زمانى مـعـين از شاخه جدا مى شود، پرنده در وقت مشخصى به دست صياد مى افتد، ديگر پديده ها نيز مهلت ويژه اى دارند؛ چنان كه انسان هم از اين قانون الهى مستثنى نيست ، روزى چشم به جهان مى گشايد، مدتى زندگى مى كند و پس از آن از اين دنيا رخت برمى بندد و طعم مرگ را مى چشد.
بنابراين ، مرگ ، قانونى عمومى و همگانى است . چنان كه در قرآن كريم مى خوانيم :
كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ(آل عمران : 185)
هر كسى مرگ را مى چشد.
در آيه اى ديگر نيز آمده است :
اءَيْنَمَا تَكُونُوا يُدْرِككُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ كُنتُمْ فِي بُرُوجٍ مُشَيَّدَةٍ (نساء: 78)
هرجا باشيد، مرگ شما را در مى يابد! هر چند در برج هاى محكم باشيد.
مـولاى مـتـقـيـان ، على (ع )، در خصوص اين كه مرگ ، سرانجام حتمى انسان است و كسى را توان گريز از آن نيست ، چنين مى فرمايد:
اَنـْتـُم طُرَداءُ الْمَوْتِ، اِنْ اَقَمْتُمْ لَهُ اَخَذَكُمْ وَاِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ اَدْرَكَكُمْ وَهُوَ اَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ، اَلْمَوْتُ مـَعـْقـُودٌ بِنَواصيكُمْ وَالدُّنْيا تُطْوى مِنْ خَلْفِكُمْ فَاحْذَرُوا نارا قَعْرُها بَعيدٌ وَحَرُّها شديدٌ وَعَذابُها جَديدٌ(39)
شـمـا رانـده شـده هاى مرگ هستيد، اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر بگريزيد به شما مى رسـد، از سـايـه هـايتان به شما نزديك تر و با زلفتان گره خورده و دنيا پشت سرتان چون بـسـاطـى در نورديده مى شود. پس بپرهيزيد از آتشى كه ژرفاى آن بسيار، حرارتش شديد و عذاب و گرفتارى آن تازه است .
بنابراين ، مرگ سرانجام قطعى انسان ، و شترى است كه درِ خانه همگان زانو خواهد زد.
ماهيت مرگ
از ديـرزمان ، بسيارى از دانش پژوهان و انديشمندان درباره مرگ به تفكر نشسته ،پيرامون آن سخن ها گفته و كتاب ها نگاشته اند. راستى چرا به دنيا آمده ايم و چرا مى ميريم ؟ اين ساختن و خـراب كـردن براى چيست ؟ اين حقيقت نيرومند كه پيامبران و پارسايان و نيز جباران و زورمداران در بـرابـر آن زانـو زده انـد و هـيـچ كـس نـمـى تـوانـد از چـنـگـال آن بـگـريـزد، چـيـسـت ؟ آيا انسان با مرگ نابود مى شود؟ آيا بر دفتر حيات او براى هميشه مهر پايان مى خورد؟
انديشه بلند انسان ، با همه كاوش هايش هنوز نتوانسته براى اين معماى پيچيده پاسخى بيابد و يا گوشه اى از زواياى تاريك آن را روشن نمايد.
عقل بشر در پاسخگويى به اين معمّا ناتوان است . مساءله مرگ و قيامت و وقايعى كه پس ‍ از آن رخ مـى دهـد از جـمله امورى است كه اگر وحى و تعاليم پيامبران الهى نبود، كسى نمى توانست مـاهـيـت مـرگ را دريـابـد و بـفـهـمـد كه پس از مرگ چه خواهد شد. از اين رو، لازم است پاسخ اين پرسش ها را در قرآن و روايات جست وجو كنيم .
الف ـ ديدگاه قرآن
قرآن در چهارده مورد از مرگ ، تعبير به (توفّى ) كرده است :
اَللّهَُ يَتَوَفَّى الاَْنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا(زمر: 42)
خدا ارواح را به هنگام مرگ ، قبض مى كند.
تـوفـّى و اسـتـيـفـا بـه مـعـنـاى دريـافـت چـيـزى بـه تـمـام و كـمـال و بـدون كـاسـتـى اسـت . از ايـن رو، مـرگ از مـنـظـر قـرآن بـه مـعـنـاى تـحـويـل گـرفـتـن اسـت . يـعنى ؛ ماءموران الهى در هنگام مرگ ، انسان را با تمامى شخصيّت و واقعيتش تحويل مى گيرند. آنچه تحويل گرفته مى شود، مسلما بدن و جسم انسان نيست ؛ زيرا بـدن زيـر خـاك مـى پـوسـد و از بـيـن مـى رود. اين روح انسان است كه توسط فرشتگان الهى دريـافـت مى شود چرا كه همه شخصيت و واقعيت انسان ، روح او است و بدن براى روح به منزله ابزار كار است .
بـر اسـاس ايـن ديـدگـاه مـاهـيـت مـرگ ، نـابـودى نـيـسـت ، بـلكـه نـوعـى انتقال و تحوّل از نشئه اى به نشئه ديگر و آغاز زندگى جديد است .
(وَإِنَّ الدَّارَ الاَّْخِرَةَ لَهِىَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ) (عنكبوت : 64)
و زندگى واقعى ، سراى آخرت است اگر مى دانستند!
ب ـ ديدگاه روايات
در بـرخـى روايـات ؛ مـرگ نـوعـى خـواب مـعـرفـى شـده اسـت ، چـنـان كـه از امـام باقر(ع )سؤ ال شد، مرگ چيست ؟ فرمود:
هـُوَ النَّوْمُ الَّذى يـَاءْتـيـكـُمْ كـُلَّ لَيـْلَةٍ اِلاّ اَنَّهُ طـَويـلٌ مـُدَّتـُهُ لا يـَنـْتـَبـِهُ مـِنـْهُ اِلاّ يـَوْمـُ القِيامَةِ(40)
مـرگ ، بسان خوابى است كه هر شب به سراغ شما مى آيد ليكن مدتش طولانى است و [ انسان ] از آن بيدار نمى شود مگر روز واپسين .
در برخى احاديث از مرگ به تعويض لباس تعبير شده است ؛ چنان كه امام سجاد(ع ) فرمود:
اَلْمـَوْتُ لِلْمـُؤْمـِنِ كـَنـَزْعِ ثـِيـابٍ وَسـِخـَةٍ قـُمُّلَةٍ وَفـَكِّ قـُيُودٍ وَاَغْلالٍ ثَقيلَةٍ وَالاِْسْتِبْدالِ بِاَفْخَرِ الثِّيابِ وَاَطْيَبِها(41)
مـرگ بـراى مـؤ مـن هـمـانـنـد درآوردن لبـاس چـركـيـن و شـپـش دار و رهـايـى از غل و زنجيرهاى سنگين و در مقابل پوشيدن ارزشمندترين و پاكيزه ترين لباس است .
امام صادق (ع ) نيز در توصيف مرگ مى فرمايد:
لِلْمـُؤْمـِنِ كـَاَطـْيـَبِ ريـحٍ يـَشـُمُّهُ فـَيـَنـْعَسُ لِطِيبِهِ وَيَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَالاَْلَمُ كُلُّهُ عَنْهُ وَلِلْكافِرِ كَلَسْعِ الاَْفاعى وَلَدْغِ الْعَقارِبِ اَوْ اَشَدَّ(42)
مـرگ ، بـراى مـؤ من چون بويى خوش است كه مى بويد و بر اثر آن به خواب مى رود و تمام درد و رنج ها از او برطرف مى شود، ولى براى كافر چون گزيدن افعى ها و نيش عقرب ها يا شديدتر از آن است .
بـنـابـرايـن ، مـرگ از ديـدگـاه قـرآن و روايـات ؛ نـيـسـتـى ، نـابـودى و فـنـا نـيـسـت ؛ بـلكـه انتقال از جهانى به جهان ديگر و از خانه اى به خانه ديگر است .
مرگ و زندگى حقيقى
تـنـفـس ، خوردن ، آشاميدن و سخن گفتن از آثار حيات و زنده بودن است و چون كسى از اين كارها بـاز مـانـد مـا او را مرده مى ناميم . علم پزشكى گامى فراتر نهاده است و مى گويد: تا زمانى كـه مـغز كار مى كند، شخص زنده است اگر چه قلب او از تپش باز ماند، و با توقف مغز، انسان مى ميرد. به اين مرگ ، مرگ طبيعى نيز اطلاق مى شود.(43)
زنـدگى و مرگ به جز اين معناى متعارف حقيقتى نيز دارد كه بر اساس آن بسيارى از به ظاهر مـردگـان زنـده واقعى اند و از زندگانى حقيقى بهره مندند و بسيارى از به ظاهر زنده ها، مرده هاى واقعى و به تعبيرى ديگر مرده هاى متحرك اند، چنان كه قرآن كريم در توصيف شهيدان راه خدا مى فرمايد:
وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اءَمْوَاتا بَلْ اءَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ
(آل عمران : 169)
هـرگـز كـسـانـى را كـه در راه خـدا كـشـتـه شـده انـد، مـرده مـپنداريد، بلكه آن ها زنده اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
در مقابل ، مشركان و كافران را مرده هاى حقيقى دانسته مى فرمايد:
إِنَّكَ لاَ تـُسـْمـِعُ الْمـَوْتـَى وَلاَ تـُسـْمـِعُ الصُّمَّ الدُّعـَاءَ إِذَا وَلَّوْا مـُدْبـِرِيـنـَ (نمل :80)
مسلما تو نمى توانى سخنت را به گوش مردگان برسانى و نمى توانى كران را هنگامى كه روى برمى گردانند و پشت مى كنند فراخوانى .
هراس از مرگ
بيشتر مردم از مرگ مى ترسند و از تصور مرگ لرزه بر اندامشان مى افتد، عده اى هم نه تنها از مـرگ نـمـى تـرسـنـد، بـلكـه بـا اشـتـيـاق تـمـام از آن استقبال كرده ، به آغوشش مى كشند.
به راستى چرا مردم از مرگ مى ترسند؟
برخى از امورى كه ممكن است منشاء ترس از مرگ باشند، عبارت اند از:
1 ـ جهل
از امام جواد(ع )، سؤ ال شد چرا مردم مرگ را دوست ندارند؟ حضرت فرمود:
زيرا به حقيقت مرگ جاهل اند، اگر بدانند مرگ چيست و از دوستان خدا باشند مرگ را دوست خواهند داشت . سپس حضرت رو به سؤ ال كننده كرد و فرمود: چرا كودك از خوردن دارو امتناع مى كند با ايـن كـه دارو درد او را كـاهش مى دهد و او را از بيمارى مى رهاند؟ آن شخص جواب داد: زيرا كودك فـايـده خوردن دارو را نمى داند. امام فرمود: به خدا سوگند! مرگ براى كسى كه آمادگى دارد از آن داروى شفا دهنده مفيدتر است ...(44)
2 ـ دلبستگى به دنيا
عـلت ديـگـر تـرس و نـفـرت از مـرگ ، عـلاقـه و دلبـسـتـگـى بـه دنـيـا و مـواهـب آن از مال ،قدرت ، رياست و... است . مولاى پارسايان على (ع ) مى فرمايد:
مَنْ كانَتِ الدُّنْيا هِمَّتَهُ اِشْتَدَّ حَسْرَتُهُ عِنْدَ فِراقِها(45)
هر كس دنيا نهايت همتش شود هنگام جدايى از آن سخت حسرت مى خورد.
از ايـن رو، اگـر انـسـان بـه دنـيـا دل بـسـتـه بـاشـد، دل كندن از آن برايش بسيار مشكل خواهد بود.
3 ـ كردار ناشايست
كسى كه عمل خلافى را مرتكب شده همواره نگران مجازات و جريمه است ؛ به همين جهت گناهكاران نـيز از مرگ مى ترسند ولى مؤ منان محاسبه گر و مراقب ، هراسى از مرگ ندارند. قرآن كريم درباره يهوديان دنيادوست مى فرمايد:
وَلاَ يَتَمَنَّوْنَهُ اءَبَدا بِمَا قَدَّمَتْ اءَيْدِيهِمْ(جمعه :7)
به خاطر گناهان زيادى كه مرتكب شده اند هرگز آرزوى مردن را ندارند.
شخصى از امام حسن (ع )، پرسيد چرا از مرگ مى ترسيم ؟ امام (ع ) فرمود:
اِنَّكـُمْ اَخـْرَبـْتـُمْ آخـِرَتـَكـُمْ وَعـَمَّرْتـُمْ دُنـْيـاكـُمْ فـَاَنـْتـُمْ تـَكـْرَهـُونَ النَّقـْلَةَ مـِنَ الْعـُمـْرانِ اِلَى الْخَرابِ(46)
شـمـا آخـرت خـويـش را خـراب و دنـيـايـتـان را آبـاد كـرده ايـد، بـه هـمـيـن دليل خوش نداريد از جاى آباد به منزل ويران نقل مكان كنيد.
خلاصه درس