معاد در قرآن

آیة الله االعظمی حسین مظاهری

- ۳ -


جلسه پنجم

معاد جسماني

معاد جسماني به اين معنا است كه انسان با مشخصات دنيويش و همين روح و جسم در قيامت حاضر مي‌شود. هم اوست كه به حسابش رسيدگي مي شود و پس از بازرسي و حساب و كتاب به دوزخ يا بهشت مي رود. معاد جسماني هم چون نماز و روزه از ضروريات اسلام است.

در ميان فلاسفه اگر چه در جسماني يا روحاني بودن معاد اختلاف نظر وجود دارد و بعضي از فلاسفه غير اسلامي به معاد روحاني معتقدند، اما فيلسوفان مسلمان همه معاد جسماني را امري مسلم مي دانند.

لذا،«شيخ الرئيس» در شفا بعد از بحث معاد مي‌فرمايد:

«حتي اگر نتوانيم معاد جسماني را از نظر دليل ثابت كنيم اما،«صادق مصدق» پيغمبر اكرم(ص)، از معاد جسماني خبر داده است و بايد تعبداً بپذيريم كه معاد جسماني است».

مرحوم صدرالمتألهين نيز حركت جوهري را عندتاً براي اثبات معاد جسماني بيان كرده است.

بنابراين از نظر اسلام، اعم از اهل سنت، شيعه، فقهاء، فلاسفه و متكلمين«معاد» كه از اصول دين است،‌ جسماني است.[1] انسان با همان تركيبي كه در دنيا دارد روز قيامت در صحراي محشر حاضر مي‌شود و پس از دادرسي با همان هيات به بهشت يا دوزخ مي رود.

لذات بهشت

در بهشت دو قسم لذت است:

لذايذ روحاني، هم چون سخن گفتن با خداي تعالي و نشست و برخاست با پيغمبر اكرم(ص) و اهل بيت(ع) و...

لذايذ جسماني، ماند خوردن،‌آشاميدن،‌ تماس با حورالعين،‌ جلوس در قصر ها، مشاهده مناظر بهشت و...

عذابهاي جهنم

عذابهاي روحي، مانند عذاب وجدان، تاسف خوردن و ديگر شكنجه هاي روحي.

نارالله الموقده التي تطلع علي الافئده انها عليهم موصده في عمد ممده.[2]

آتش بر افروخته الهي كه بر دلها شعله ور است و آنها را از هر سو سخت احاطه كرده و مانند ستونهاي بلند زبانه كشيده است.

آيه شريفه مي‌فرمايد آتش جهنم علاوه بر اين كه جسم را مي سوزاند، روح انسان را هم به آتش مي‌كشد.

2- عذاب جسماني، چون سوخت گوشت و پوست و استخوان، نوشيدن آب«حميم» و«زقوم» خوردن.

ان الذين كفرو باياتنا سوف نصليهم نارا كلما نضجت جلودهم بدلنا هم جلودا غيرها ليذوقوا العذاب. [3]

آنان كه به آيات ما كفر ورزيدند به زودي به آتش دوزخشان افكنيم كه هر چه پوست تنشان بسوزد، به پوست ديگرش مبدل سازيم تا سختي عذاب را بچشند.

معاد جسماني از نظر آيات و روايات

درآيه هاي 259تا260سوره بقره در مورد«عزير»[4] پيغمبر و حضرت ابراهيم(ع) دو حكايت وارد شده است.

حكايت عزير پيامبر

عزير ازبندگان شايسته خداوند و مردي صالح و داراي مقام نبوت بود وي روزي از خانه خود به مقصد دوري بيرون آمد. در بين راه به قريه اي رسيد كه در اثر حوادث طبيعي ويران شده و استخوانهاي پوسيده و بدنهاي متلاشي شده اهل آن در معرض ديد عابرين بود.

«عزير» در اين قريه درنگي كرد و بعد از تامل و تفكر در وضع اسفناك قريه با تعجب اين سوال در ذهنش نقش بست و چنين به زبان آورد:

اني يحيي هذه الله بعد موتها.

او از مشاهده بدن هاي متلاشي شده، در واقع دو سوال برايش مطرح شده بود:

اول- زنده كردن آنها پس از مدت طولاني، كه از مرگشان مي گذشت، كاري بسيار بزرگ ومهم است.

دوم- چگونه اين اندام متلاشي شده و استخوانها ي پوسيده و بدنهاي پاره پاره به صورت نخستين خود در خواهد آمد؟

اگر چه«عزير» به كعاد جسماني اعتقاد داشت و مي دانست كه خداوند قادر به زنده كردن آنها است، ولي مي خواست به«حق اليقين» برسد.«عزير» پيامبر د رحالي كه كنار آبي نشسته  و الاغش به كناري بود، از دنيا رفت. پس از گذشت صد سال پروردگار عالم او را دوباره زنده كرد و از او سوال كرد«چقدر درنگ كرده‌اي؟»

گفت:«لبثت يوما او بعض يوم- يك روز يا مقداري از روز را درنگ كرده ام».

ولي، خداوند فرمود:«بل لبثت مائه عام» صد سال است كه تو به خواب مرگ فرو رفته اي و درنگ كرده اي.

فانظر الي طعامك و شرابك لم يتسنه و انظر الي حمارك ...

در طعام و شرابك خود نظر كن كه هنوز تغيري نكرده است و الاغ خود را نيز بنگر تا احوال بر تو معلوم شود. ما تو را براي خاق حجت قرار دهيم كه امر بعثت را انكار نكنند. به استخوانها بنگر كه چگونه آنها را از زمين بلند مي‌كنيم و به هم پيوند مي‌دهيم. سپس،‌گوشت به آنها مي پوشانيم و زنده مي‌كنيم.

«عزير» به الاغ متلاشي شده‌اش كه صد سال از مرگش مي گذشت نگاه كرد، جمع شدن استخوانهايش را مشاهده كرد و با مشاهده اين منظره گفت:

اعلم ان الله علي كل شي قدير.

همانا اكنون به حقيقت و يقين مي دانيم كه خداوند بر همه چيز داناست.

اين ماجرا به خوبي معاد جسماني را اثبات مي كند.

حكايت حضرت ابراهيم(ع)

و اذ قال ابراهيم ارني كيف تحيي الموتي قال اولم تومن قال ولكن ليطمئن قلبي.[5]

ابراهيم(ع) عرض كرد، پروردگارا به من بنما كه چگونه مردگان را زنده خواهي كرد. خداوند فرمود مگر ايمان نداري؟ گفت چرا باور دارم. ليكن،‌مي خواهم با مشاهده آن به اطمينان برسم و دلم آرام گيرد.

خداوند بدو فرمود چهار پرنده بگير(و آنها را بكش) و گوشت آنها را به هم بياميز و مخلوط كن. سپس، هر قسمتي را سر كوهي بگذار، آنگاه آن مرغان را بخوان تا به سوي تو شتابان پرواز كنند تا بداني كه خداوند بر همه چيز توانا و به حقايق امور دانا است.

حضرت ابراهيم(ع) به فرمان الهي عمل كرد و آن پرندگان را خواند: گوشت و پوست و استخوان در هم آميخته مرغان پس از فراخواندن ابراهيم(ع) از هم جدا شد، و هر يك از مرغان دوباره جان گرفت وبه سوي ابراهيم(ع) شتافت.

اين حكايت نيز نمونه ديگري از احياي مردگان است.

سخن گفتن دست و پا در روز قيامت

وقتي نامه اعمال  بد كاران و شيطان صفتان به دستشان داده مي شود گويند كه اين سياهنامه از آن ما نيست. ولي، خدايشان مي فرمايد:

اليوم نختم علي افواههم و تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم بما كانوا يكسبون.[6]

امروز است كه بر دهان آن كافران مهر خموشي زنيم و دستهايشان با ما سخن گويد و پاهايشان به آنچه كرده اند گواهي دهند.

از عبارت«تكلمنا ايديهم و تشهد ارجلهم» استفاده مي‌شود كه جسم آنها شهادت مي دهد. زيرا، روحشان كه دست و پا ندارند و اين به معناي معاد جسماني است.

داستان اُبي ابن كعب

«ابي ابن كعب» كه مردي لجوج بود، خدمت رسول خدا(ص) سيد و استخوانهاي پوسيده مرده اي را در مقابل پيامبر نهاد و شروع به كوبيدن آنها كرد. آنگاه آن را در كف دستش ريخت، بر بادش داد و روي به پيامبر كرد و گفت: خداوند چگونه اين مرده را زنده خواهد كرد؟!

اين آيه شريفه نازل شد:

وضرب لنا مثلا و نسي خلقه قال من يحيي العظام و هي رميم قل يحييها الذي انشاها اول مره و هو بكل خلق عليم.[7]

براي ما مثلي جاهلانه زده و خلقت خود را فراموش كرده است و مي‌گويد اين استخوانهاي پوسيده چگونه زنده مي شود و چه كسي آنها را زنده مي كند؟ اي رسول بگو آنها را خدائي زنده مي كند كه اول بار آفريد همانا او بر خلقت دانا و قادر است.

آيات اول سوره قيامت در اثبات معاد جسماني

خداوند در سوره قيامت قسم ياد مي‌كند كه نه تنها استخوانهاي پوسيده را جمع مي كنيم، بلكه قادريم كه سر انگشتانشان را هم به شكل نخستين درست كنيم.

عبارت«بلي قادرين علي ان نسوي بنانه » دليل محكم و متقني است كه به اصل مبدا بر مي گردد. يعني، تمام انسانها وجوه اشتراكي دارند و وجوه تمايز. به گونه‌اي كه بين4ميليارد انسان نمي توان دو انسان پيدا كرد كه از نظر شكل و شمايل با هم يكي باشند و اين يكي از نشانه هاي قدرت الهي است چنانكه فرمود: 

و من اياته خلق السموات و الارض و اختلاف السنتكم و الوانكم ان في ذلك لايات للعالمين.[8]

و يكي از نشانه هاي قدرت الهي خلقت آسمان‌ها و زمين است و يكي ديگر اختلاف زبان‌ها و رنگ‌هاي شما آدميان در اين امر نيز ادله‌ صنع و حكمت خداوند براي دانشمندان عالم آشكار است.

و يكي ديگر از نشانه هاي قدرت صنع الهي و دليل مبدا خطوط سرانگشتان آدميان است. زيرا، بين تمام افراد روي زمين نمي‌توان دو نفر را يافت كه خط‌هاي سرانگشت آنان شبيه به يكديگر باشد.

و از اين جهت، قرآن شريف مي فرمايد: ما قادريم كه خط‌هاي سرانگشتان انسان‌ها را به همان گونه اي كه در دنيا بود بي هيچ تفاوتي بيافرينيم.[9]

خوردن و آشاميدن در عالم آخرت

در سوره حاقه مي‌خوانيم:

فاما من اوتي كتابه بيمينه فيقول هاوم اقروا كتابيه اني ظننت اني ملاق حسابيه فهو في عيشه راضيه في جنه عاليه قطوفها دانيه كلوا و اشربوا هنيئا بما اسلفتم في الايام الخاليه.[10]

اما، كسي كه نامه عملش را به دست راستش دهند(با كمال سرافرازي و شادماني به اهل محشر) گويد بيائيد نامه مرا بخوانيد، من ملاقات اين روز را اعتقاد داشتم، چنين كساني در بهشت عالي رتبه ابدي كه ميوه هاي آن هميشه در دسترس بهشتيان است زندگي خوش خواهند داشت و بدانها خطاب رسد كه از طعام و شراب‌هاي لذيذ و گواراي بهشتي هر چه خواهيد تناول كنيد. شما را گوارا باد كه اين پاداش اعمال گذشته دنيا است كه براي امروز خويش از پيش فرستاديد.

خطاب«كلوا واشربو» اقتضا دارد كه مخاطب به اندام(دهان و دست و …) و جهاز هاضمه مجهز باشد و اگر نه خطاب لغو خواهد بود. پس، از اين عبارت هم پي خواهيم برد كه بايد معاد جسماني باشد. نظير اين آيات كه بر معاد جسماني تصريح مي كند فراوان است به طوري كه به هيچ چيز ديگري قابل تاويل نيست.

جلسه ششم

شبهه آكل و ماكول

در مقابل معاد جسماني شبهات و يا به عبارتي استبعاداتي شده است. ولي، اين شباهت در مقابل برهان اقامه شده در مورد معاد جسماني ارزش علمي ندارد. زيرا، به تعبير«شيخ الرئيس» در«شفا» صادق مصدق، يعني پيامبر گرامي اسلام(ص)، خبر از«معاد جسماني» داده است وبر ما است كه تصديق كنيم حتي اگر به برهان ثابت نشود. شبهه و استبعاد در مقابل كلام خداوند تعالي، جهل در مقابل علم است و در واقع نوعي ندانستن است نه شبهه.

تقرير شبهه

اين شبهه پيش و پس از ميلاد مسيح(ع) و در كلمات افلاطون و علماي پس از او و نيز در ميان متكلمين و فلاسفه اسلامي به تقريرهاي مختلفي تحرير شده است. از ميان اين تقريرها، تقريري راكه در بردارنده تمامي تقريرهاي ديگر و قدري هم رنگ علمي به خود گرفته است تحرير مي‌كنيم:

اين دنيا از زمان حضرت آدم (عليه السلام) تا روز قيامت چند صد بار زير و رو شده است و مي شود. بنابراين، هر انسان چندين بار به اين دنيا مي‌آيد و باز مي‌گردد. يعني، مي‌ميرد، سپس تبديل به خاك مي‌شود، و خاك مبدل به گياه و گياه نطفه و بالاخره انسان مي‌شود. دوباره انسان مي‌ميرد و آن سير را از سر مي‌گيرد.

در اين‌ها آنچه دگرگون مي‌شود صورت است نه ماده. به عبارتي ديگر، انسان است كه گياهي  گياه مي‌شود و گاه ديگر حيوان، گاهي خاك است و گاه ديگر باز انسان.

با اين وصف روز قيامت چه چيزي زنده مي‌شود؟! جسم انسان چندين مرتبه دگرگون شده، و اين ماده او چندين بار صورت‌‌هاي مختلفي را به خود گرفته است. پس شخصي كه ميليون‌ها سال پيش مرده و تبديل به جسمي ديگر شده و شايد چندين بار به صورت‌هاي متفاوتي درآمده است، آن روح واحد به كدام يك از اين اجسام تعلق مي‌گيرد؟

هم‌چنين، اگر كافري مسلماني را بخورد و بدن مسلمان جزء جسم كافر شود، روز قيامت جسم مسلمان كه با جسم كافري يكي شده است آيا به جهنم مي‌رود يا جسم كافر را همراه خويش به بهشت مي‌برد؟

تقرير ديگري از شبهه

در تقريري ديگر از شبهه گوئيم كه اين سوال در مورد انسان بدون«آكل و ماكول»نيز صدق مي‌كند. زيرا، انسان هر چند سال يك بار به طور كلي، دگرگون مي‌شود. پس از هر هفت سال تمامي سلول‌هاي بدن او، به طور كامل تغيير مي‌يابد، چنان‌كه انسان چهارده ساله غير از انسان هفت ساله است، و شخص بيست‌و‌يك ساله غير از هر دوي آنها است. بنابراين، جسم همواره در حال انحلال و تبديل به جسم و سلولهاي جديدي است. و شبهه در اينجا نيز مطرح است. چه، كسي كه در جواني مرتكب گناه شده و در سنين پيري مرده است و روحش به كدامين بدن تعلق مي‌يابد؟ بدني كه در جواني معصيت كرده است يا آن كه در پيري عابد و زاهد شده؟

اگر روح به بدن سنين جواني تعلق يابد شخص بايد به جهنم برود، دراين صورت حساب سنين پيري‌اش كه انسان عابد و زاهدي بوده است چه مي‌شود؟! و اگر روح متعلق به بدن زمان پيري شود و در ازاي زهد و عبادت انجام داده شده، به بهشت رود، معصيت جواني‌اش چه خواهد شد؟!

پاسخ از شبهه براساس بناي عقلا

استاد بزرگوار، رهبر عظيم الشان انقلاب، استحقاق عقاب و ثواب را امري عرفي مي‌دانند و مي‌فرمايند بايد ديد  كه عقلا در كجا عقاب را مي‌پسندند و در كجا نمي‌پسندند و هم‌چنين ثواب را.[1]

يعني اگر كسي ده سال پيش ظلمي كرده و گريخته باشد آيا پس از يافتن وي نمي‌گوئيد كه اين شخص همان شخصي است كه ده سال پيش به من ظلم كرده است؟ و ايا او را مستحق كيفر نمي‌دانيد؟ آيا هيچ عاقلي در اين امر به شما اعتراض مي‌كند؟ اگر چه سلولهاي بدن او كاملاً دگدگون شده است، ولي او همان شخصي است كه به شما ظلم كرده و مستحق كيفر است.

هم‌چنين، حالتي را در نظر بگيريد كه شخصي به شما لطفي كرده و گره از كار بسته‌تان گشوده باشد. پس از 20 سال او را دوباره ببينيد،‌آيا او را دوباره اكرام و احترام نمي‌كنيد؟ و او را سپاس نمي‌گوئيد؟ با اين‌كه تمام سلولهاي بدن وي دگرگون و كاملاً شخص ديگري شده است. اماف اين امر موجب نمي‌شود كه خود را مديون وي ندانيد واحترام او را برخود لازم نبينيد.

اين دو مثال در پاداش و كيفر، جواب از شبهة«آكل و مأكول» براساس بناي عقلا است.

البته، شبهة «آكل ومأكول» از ندانستن است، نه اينكه واقعاً شبهه‌اي علمي باشد. ولي، با اين حال از سوي قرآن و فلاسفه بدان پاسخ گفته‌ شده است.

ريشة فلسفي بناء عقلي

نبايد توهم كرد كه بناي عقلا اساس محكمي ندارد، « بلكه ريشه فلسفي دارد. اين ريشه از جمله معروف فلاسفه:« حقيقت شيء به صورت است نه به ماده» گرفته شده است. يعني، حقيقت انسان به «منيت» او است. به سخني ديگر، حقيقت انسان چيزي است كه به آن، به وسيلة الفاظي چون «من» ، «تو» و «او » اشاره مي‌شود. اين «من» ، «تو» و «او» هيچگاه تغيير نمي‌يابد و گذشت زمان اگر چه باعث دگرگوني سلولهاي بدن و تغيير كامل جسم انسان مي‌شود، اما در حقيقت او بي‌تأثير است. چنانكه در مثال بالا ديديم وقتي به شخصي كه20 سال پيش به شما خوبي كرده است بر مي‌خوريد، اين شخص را همان شخص 20 سال پيش مي‌دانيد و مي‌گوئيد «تو»20سال پيش گره از كار بستة «من»

گشودي. يعني،«تو» همان شخصيت20 سال پيش را داري و «من» نيز همان شخص20 سال پيش هستم.

بنابراين،«من»‌ ، «تو» و «او» هيچگاه معدوم نمي‌شوند و تغيير نمي‌يابند و آن چيزي كه در معرض دگرگوني قرار دارد، «جسم» و به تعبير حافظ «خرقه» است. در واقع، جسم همچون لباس است و از اين‌رو، جسم نو به منزلة لباس نو است. همانگونه كه لباس وسيلة حفظ انسان از سرما و گرما است، جسم نيز وسيله‌اي است كه انسان به واسطة آن لذت و كيفر مي‌بيند.

پس، كسي كه تعزير مي‌شود، روح به وسيلة جسمش كيفر مي‌بيند. همچنين، هرگونه لذتي نيز مربوط به روح است كه وسيلة جسم، صورت و تحقق مي‌پذيرد. لذاف هيچ مرده‌اي از گلباران شدن لذتي نخواهد برد، زيرا، جان در بدن ندارد. تنها انسان زنده است كه از گلباران شدن لذت مي‌برد و اين لذت مربوط به روح اوست. با اين بيان، معلوم شد كه جسم تنها به منزله لباس براي انسان است و آنكه بايد لذت ببرد يا ألم ببيند،«من» يا حقيقت انسان است و جسم- هر جسمي كه باشد- تنها وسيله تحقق لذت يا رنج است.

«تو» و«من»- حقيقت انسان- نمي‌تواند بدون جسم كيفر و پاداش ببيند. زيرا، «تو» و«من» همان تشخص انساني است، و اگر جسم نباشد، «تو» و«من» نمي‌سوزد و ناراحتي جهنم را نتواند چشيد.

با تبيين ريشة فلسفي بناء عقلا اين نتيجه حاصل مي‌شود كه «روح» انسان پاداش يا كيفر مي‌بيند اما، وسيله عقاب وثواب روح انسان«جسم» است.

پاسخ از شبهه با استفاده از قرآن

فلاسفة اسلام، علماي كلام و مفسرين از اين شبهه پاسخ گفته‌اند. اما، بهترين جوابها، پاسخ قرآن است كه در آياتي چند به طور اشاره و بدون مطرح كردن شبهه آمده است.

قرآن در چهار فراز به اين موضوع دقيق اشاره كرده است:

1- سورة اسري، آيه99

ان الله الذي خلق السموات والارض قادر علي ان يخلق مثلهم

آن خدايي كه آسمانها و زمين را خلق كرده، قادر است كه مانند اينها را باز بيافريند.

عبارت «ان يخلق مثلهم» اشاره به اين دارد كه آن عالم مانند اين دنيا است، اما نه همان. زيرا اگر «همان» مورد نشر بود، مي‌فرمود «ان يخلقهم» اين حقيقت در آية ديگري چنين نمودار شده است:

يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار.[2]

روزي كه زمين به امر خدا به غير از اين زمين مبدل و آسمانها نيز دگرگون شوند، و تمام خلق در پيشگاه حكم خداي يكتاي قاهر حاضر شوند.

يعني، عالم آخرت غير از اين دنيا است و روز قيامت منظومة شمسي در هم پيچيده مي‌شود، دنيا خاموش مي‌شود. اما، آن عالم، عالم زنده است. جسم دنيايي غير از جسم عالم آخرت است. آنجا جسم سخن مي‌گويد:

حتي اذا ما جاؤها شهد عليهم سمعهم و ابصارهم و جلودهم بما كانوا يعملون.[3]

تا هنگامي كه همه به دوزخ رسند، آنگاه گوش و چشم و پوست بدنها بر اعمال آنها گواهي مي‌دهند.

انسان خطاب به آنها مي‌گويد:

لم شهدتم علينا.

چرا براعمال ما شهادت داديد؟

اعضاء و جوارح در جواب گويند:

انطقنا الله الذي انطق كل شيء.[4]

خدائي كه همه موجودات را به نطق درآورد ما را نيز گويا كرد.

زمين آن علم نيز خبر از حوادث سهمگين خويش مي‌دهند.

اذا زلزلت الأض زلزالها و اخرجت الأرض اثقالها و قال الأنسان مالها يومئذ تحدث اخبارها.[5]

هنگامي كه زمين به سخت‌ترين زلزلة خود به لرزه درآيد و بارهاي سنگين اسرار درون خويش را از دل خاك بيرون افكند. انسان به تعجب گويد زمين را چه پيش آمده است. در آن هنگام زمين مردم را به حوادث(بزرگ) خويش آگاه مي‌سازد.

2ـ سورة يس، آيه81

او ليس الذي خلق السموات و الأرض بقادر علي ان يخلق مثلهم بلي و هو الخلاق العليم.

آيا آن خدائي كه آسمانها و زمين را آفريده است،(موجود ضعيفي) چون آنان را(پس از مردن) قادر نيست بيافريند؟ آري،‌البته كه او آفريننده دانا است.

3- سورة واقعه، آيات61 و60 :

نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين علي ان نبدل امثالكم و ننشئكم فيما لا تعلمون.

مرگ را ميان همة شما خلايق، مقدر ساختيم، هيچ‌كس بر قدرت ما سبقت نتواند گرفت در فاني كردن و

آفرينش مخلوقاتي ديگر چون شما و برانگيختگان به صورتي كه اكنون از آن بي‌خبريد.

4- سورة نساء، آية56:

كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلوداً غيرها ليذوقوا العذاب.

هر چه پوستتن آنها بسوزد، به پوست ديگرش مبدل سازيم تا سختي عذاب را بچشد.

از مجموع آيات ياد شده بالا دريافتيم كه:

1- معاد انسان معادي است جسماني.

2- جسم در عالم آخرت غير از جسم دنيائي است.

3- انسان به وسيلة جسم آخرت سختي عذاب و لذت ثواب الهي از بين رود،‌پوست ديگري مي‌رويد تا وسيلة عذاب مجرمين فراهم باشد.

پى‏نوشتها:‌


1. محمد بن ابراهيم يحيي شيرازي ملقب به ملا صدرا از حكماي قرن يازدهم هجري است. موضوع مهمي كه ملاصدرا در آن ابتكار به خرج داده فريضة مشهور«حركت جوهري» است. قبل از ملاصدرا اكثريت حكما، حركت را در اعراض جسم منحصر مي‌دانستند. ملاصدرا(ره) جوهر را نيز متحرك دانست. او تصريح كرد حركتي كه در جوهر پديد مي‌آيد تغييري است اشتدادي و استكمالي و به حقيقت جوهر جسم خدشه وارد نمي‌سازد و آن را دگرگون نمي‌كند. مرحوم ملاصدرا از فرضيه حركت جوهري نتايج بسياري مي‌گيرد، از آن جمله است«معاد جسماني»

2. سوره همزه، آيات9تا5.

3. سوره نساء، آيه56.

4. بنا بر آنچه در روايت آمده است «عَزير»  و «عُزير» دو برادرند كه هر دو پيغمر بودند.

5. سوره بقره، آيه260.

6. سوره يس، آيه 65.

7. سوره يس، آيه78 و 87.

8. سوره روم، آيه22.

9. آية شريف به ئلالت مطابق بر «معاد جسماني» و به دلالت تضمني به «مبدأ» ره مي‌نمايد.

10. سوره حاقه، آيات 19 تا 24.

11. ايشان هيچگاه مسئلة جبر و اختيار را در ميان عامة مردم به گونة‌ بحث‌هاي فلسفي و كلامي يا بحث‌هاي عميق و لطيف عرفاني مطرح نمي‌كند. بلكه، آن توسل به عرف عقلا طرح و حل مي‌فرمود.

12. سورة ابراهيم، آيه48.

13. سورة فصلت، آيه20.

14. سورة فصلت، آيه21.

15. سورة زلزال، آيات4تا1.