داستانهاى شيرين و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (عليهم السلام )

على گلستانى

- ۴ -


و او را خواهى ديد كه باز مراجعت خواهد كرد و چون چند ماهى از اين قضيه گذشت ديدند آن مرد وارد مدينه شد در حالى كه آثار زخم زياد بر صورت و دست هاى او ظاهر بود رفت وارد مسجد شد و گفت اى عمر اين چه نوشته اى بود كه چون بردم در نزد شتران خود خواندم يك مرتبه بر من حمبله كردن و اگر بعضى از دوستان من نرسيده بودند مرا هلاك مى كردند و لكن از بس ضربه شتران به من رسيد تمام بدن من مجروح گرديد و مدتى بسترى بودم و سلامتى برايم حاصل شد باز خود را با زحمت به اينجا رسانده ام كه چاره اى براى خود نمايم . عمر گفت : اين مرد دروغ مى گويند او را بزنيد و از مسجد بيرون كنيد. ابن عباس مى گويند دست او را گرفتم به خدمت على (عليه السلام ) بردم و از آن حضرت تقاضاى نجات از گرفتارى خويش نمود على (عليه السلام ) بر روى كاغذ نوشتند:
اللهم انى اتوجه اليك بنبيك نبى الرحمه و اهل بيته الذين اخترتهم على العالمين ذلل صعوبتها و اكفنى شرها فانك الكافى المعافى الغال القاهر.
و به آن مرد فرمودند: اين دعا را چون در ميان شتران خود بخوانى همه ذليل و منقاد تو گردند و هر گاه كسى را از اولاد و ديگران و منسوبين تو را مشكلى پيش آيد و اين دعا را بخواند خداوند مشكل او را رفع كندم
آن شخص كاغذ را گرفت و رفت و چون يك سل گذشت و ايام حج فرا رسيد آن مرد وارد مدينه گشت و بر دست حلال مشكلات بوسه زد و گفت به خدا قسم به مجرد آنكه دعا را خواندم ناگاه ديدم شتران به نزد من آمدند و منقاد و فرمانبردار من گشتند و از آنها تا امروز كرايه گرفته ام و موفق به زيارت شما شدم و سپس مبلغ ناقابل را از من قبول نمائيد. حضرت فرمودند: از تو قبول كردم و آنان را به تو بخشيدم و همه سال آن شخص ‍ وارد مدينه مى شد و زر فراوانى به حضرت امير المؤ منين مى داد و آن حضرت آنها را مى گرفت و به فقراء تقسيم مى كرد.
((خصائص الائمه و منهاج السرور، ص 208)).
عمر درباره پنج نفر زناكار حكم به رجم صادر كرد اما على (عليه السلام ) او را تخطئه كرد. يك نفر را گردن زد نفر دوم را رجم كرد بر نفر سوم جد جارى كرد بر نفر چهارم نيمى از حد را اجرا نمود و نفر پنجم را تعزير فرمود: عمر پرسيد چگونه چنين كردى فرمود نفر اول ذمى است نفر دومى زانى محضر بود نفر سومى زانى محضر نبود، نفر چهارم عبد بود و نفر پنجم مجنون .
((بحار الانوار، ج 40، ص 298)).
مردى از همسر خود شكايت كرد كه شش ماه پس از عروسى بچه آورده است زن نيز مطلب را پذيرفته بود ولى اظهار مى داشت كه با كسى رابطه نداشته است خليفه نظر داد كه زن بايد سنگسار شود. ولى امام (عليه السلام ) از اجراى آن جلوگيرى كرد و فرمود از نظر قرآن زن مى تواند شش ‍ ماهه بچه بياورد زيرا دوران باردارى و شيرخوارگى را سى ماه تعيين مى كند و مى فرمايد: و حمله و فصاله ثلاثون شهرا(2) و در جاى ديگر مى فرمايد: والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين (3).
اگر 24 را از 30 كسر نماييم شش ماه باقى مى ماند كه حداقل مدت حمل است .
((بحار الانوار، ج 40، ص 233)).
قيصر روم براى آزمايش كردن خليفه شخصى را پيش ابوبكر فرستاد تا از وى سؤ ال كند كه چه كسى است كه نه اميد به بهشت دارد و نه از دوزخ ترسد. از خدا خوفى ندارد و ركوع و سجده نمى كند خود و ميته مى خورد شهادت نديده مى دهد فتنه را دوست دارد و نسبت به حق بغض دارد و آن را دوست نمى دارد عمر گفت : كفرى بر كفرت افزودى وقتى على (عليه السلام ) با خبر شد فرمود اين مرد از اولياى خداست براى اينكه به اميد بهشت يا از ترس جهنم عبادت نمى كند و از ظلم خدا نمى ترسد بلكه از عدل او بيم دارد و در نماز ميت ركوع و سجود نمى كند ملخ و ماهى و جگر مى خورد مال و فرزند را دوست دارد به وجود بهشت و دوزخ گواهى دهد در حالى كه آن دو را نديده است و از مرگ كراهت دارد ولى آن را حق داند.
((بحار الانوار، ج 40، ص 224)).

روش تبليغ در اسلام

در زمان خلافت امير المؤ منين (عليه السلام ) شخصى به نام اشعث بن قيس ‍ هديه اى براى حضرت آورد و امام (عليه السلام ) سخت ناراحت و خشمگين شد خود حضرت ماجرا را چنين شرح مى دهند. شگفت آورتر از سرگذشت عقيل آن است كه شبى كسى به ديدار ما آمد ظرفى سرپوشيده شده آورد حلواى آغشته به روغن بود چنان به نظرم ناخوش آمد كه گويا آب دهان مادر به آن آميخته يا زهر مار بر آن ريخته اند گفتم صله است يا زكاه يا صدقه است كه گرفتن صدقه بر ما ناروا است . گفت نه اين است نه آن بلكه هديه است گفتم مادرت بر تو بگريد. آمده اى مرا از راه دين خدا بگردانى يا ديوانه اى كه بيهوده سخن مى رانى به خدا اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمان ها است به من بدهند تا خدا را نافرمانى نمايم و پوست جوى را از مورچه به نافرمانى بربايم چنين نخواهم كرد.
((نهج البلاغه ، خطبه 224)).

سيماى حضرت على (عليه السلام )

پس از اينكه در جريان غدير پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مردم براى على (عليه السلام ) بيعت گرفت شخصى به نام حرث بن نعمان به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمد و عرض كرد يا محمد تو ما را به شهادتين امر كردى پذيرفتيم و امر كردى پنج مرتبه نماز بخوانيم باز پذيرفتيم و به زكات امر كردى قبول كرديم و نيز به روزه امر كردى انجام داديم و به حج فرمان دادى اطاعت كرديم پس از اين همه كه تو را اطاعت كرديم راضى نشدى تا اينكه پسر عموى خويش را به عنوان رهبر ما قرار دادى و او را بر ديگران برترى دادى و گفتى من كنت مولاه ، فعلى مولاه ، آيه اين امر از طرف خودت است يا از طرف خداوند.
حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: به آن خداى كه جز او خدايى نيست ، اين امر هم مانند امور گذشته به فرمان خداوند بوده است .
حرث بن نعمان پس از شنيدن اين سخن برگشت تا سوار شود بر شتر خود برود. در بين راه گفت : اللهم ان كان ما يقول محمد حقا فامطر علينا حجاره من السماء او ائتنا بعذاب اليم .
يعنى بار خدايا اگر آنچه كه محمد مى گويد حقيقت دارد پس از آسمان سنگى بفرست براى من (كه مرا نابود كند) و يا به عذاب دردناكى مبتلا گردان او هنوز به شترش نرسيده بد كه سنگى از آسمان آمد بر او اصابت كرد و او را به درك واصل گردانيد.
((الغدير، ج 1، ص 239؛ الميزان ، ج 20)).

سيره و روش على (عليه السلام )

در گسترش عدل و جلوگيرى از تجاوز به حقوق افراد و رعايت عدالت و مساوات بين انسان ها در اينجا به يك نمونه اشاره مى كنم .
سوده دختر عمار بن اسك همدانى از بانوانى بود كه در فصاحت و بلاغت كم نظير بود. او روزى براى شكايت از بشر بن ارطاه به شام نزد معاويه رفت معاويه از او پرسيد آيا تو بودى كه در جنگ صفين سربازان على را عليه ما تحريك كرده با سرودن شعر از على تمجيد و به ما توهين مى كردى سوده گفت : بلى سپس بين آن دو گفت و گوهايى صورت گرفت سرانجام سوده گفت : حاكم تو به ما ستم مى كند.
مردان ما را مى كشد و اموال ما را به يغما مى برد. بناى ما اين است كه از قانون و حكومت پيروى كنيم وگرنه ما امكاناتى كه داريم مى توانيم از خود دفاع نمائيم . معاويه گفت : آيا با طايفه خود مرا مى ترسانى من تو را بر شتر چموش بزرگى بسته پيش بسر بن ارطاه مى فرستم تا هر چه خواست درباره تو انجام دهد.
سوده بعد از شنيدن اين سخنان در حالى كه چشم به زمين دوخسته بود و با قلبى حزين اشك مى ريخت چنين گفت درود خدا بر آن جسد پاكى كه قبر او را در بر گرفت و با دفن او عدالت نيز مدفون گشت او همواره با حق بود و حق را با هيچ چيز مبادله نمى كرد. معاويه گفت : او كيست ؟ سوده پاسخ داد: او على بن ابى طالب است معاويه گفت على چه كرده كه اين اندازه نزد تو موقعيت دارد. سوده گفت براى شكايت از فرستاده او كه براى جمع آورى زكات به محل ما آمده بود به محضرش رسيدم در حال نماز بود چون مرا مشاهده كرد بعد از نماز بلافاصله برخاست و با مهربانى و ملاطفت فرمود چه كار دارى جريان را گفتم على (عليه السلام ) با اطلاع از موضوع گريه كرد و فرمود: خدايا تو شاهد باش كه من او را براى ستم به مردم روانه نكردم سپس قطعه پوستى از جيب خود بيرون آورد ضمن نامه اى به وى نوشت آن گاه كه نامه من به شما رسيد هر آنچه از زكات در اختيار تو است نگهدار تا نماينده اى بفرستم و از شما تحويل گيرد و بدين وسيله او را عزل كرد.
معاويه از اين عدل و انصاف على (عليه السلام ) خرسند شد و دستور داد كه با انصاف با سوده رفتار شود. سوده گفت آيا اين عدل تمام طايفه مرا در بر مى گيرد معاويه گفت تو را چه كار به ديگران سوده پاسخ داد اگر عدالت ديگران را در بر نگيرد. اين يك نوع خلاف و دستم است معاويه با ناراحتى گفت ستايش على از شما طايفه همدان بر جسارت شما افزوده است سپس ‍ افزوده بنويسيد تا نياز او و قومش را بر آورده نمايند.
((حياه الامام حسن بن على (عليه السلام )، ج 2، ص 401)).
ابن عباس گويد در يكى از روزهاى جنگ صفين امام بزرگوار حضرت على (عليه السلام ) را ديدم كه پيوسته به آسمان نگاه مى كند پرسيدم يا امير المؤ منين مى بينم كه به آسمان زياد نگاه مى كنى . فرمود دقت مى كنم كه ببينم آيا وقت نماز ظهر رسيده يا نه گفتم ما در حال جنگ هستيم . امام (عليه السلام ) فرمود: ما با شاميان بر سر اقامه نماز مى جنگيم چرا خود در اول وقت نماز نخوانيم .
((خصال شيخ صدوق ، ج 1، ص 311)).
در يكى از روزهاى جنگ صفين و در گرما گرم جنگ امام (عليه السلام ) به خورشيد نگاه كرد فرمود وقت نماز است فورا دست از جنگ كشيده و در گوشه اى ايستاد در حالى كه تيرهاى زيادى به سوى او پرتاب مى شد و از چپ راست او مى گشت . امام (عليه السلام ) گويا در خانه خود به نماز ايستاده مشغول راز و نياز با پروردگار خود شد.
((انوار نعمانيه ، ج 2، ص 342)).

شيوه تبليغى على (عليه السلام )

ما كه قدرت شناخت على (عليه السلام ) را نداريم امير المؤ منين كسى است كه درباره آن بزرگوار حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى فرمايد: قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) قال الله جل جلاله لو اجتمع الناس كلهم على ولايه على (عليه السلام ) ما خلقت النار؛ رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: كه خداى جل جلاله مى فرمايد: اگر همه مردم بر ولايت على (عليه السلام ) متفق بودند من دوزخ را خلق نمى كرد.
((امالى شيخ صدوق ، ص 657)).
روايت دارد از رسول خدا فرمود: چون مرا به آسمان هفتم بردند و از آنجا به سدره المنتهى رساندند و تا به حجاب هاى نور پروردگارم جل جلاه مرا ندا كردى اى محمد تو بنده منى و من پروردگار توام براى من تواضع كرد و مرا پرستش كن و بر من توكل كن و من تو را حبيب و رسول و پيغمبر خود ساختم و برادرت على را خليفه انتخاب كردم او است حجت من بر بندگانم و امام است بر خلق من به واسطه او دوستانم از دشمنانم شناخته مى شود و به او دين من برپا مى شود و حدود من حفظ شود و احكامم اجراء گردد و به واسطه او بندگانم و بلادم را زنده كنم و گنج ها و ذخائرش به خواست خودم عيان كنم او را بر اسرار و درون ها به اراده خود مطلع سازم .
((امالى شيخ صدوق ، ص 631 الى 632)).
رسول خدا فرمود: چون مرا به معراج بردند پروردگارم جل جلاله درباره على (عليه السلام ) سه كلمه سفارش به من كرد فرمود اى محمد عرض ‍ كردم بلى پروردگارم فرمود على امام متقيان و پيشواى روسفيدان و سرور مؤ منان است او را به اين مژده بده .
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين مژده را به او داد و على (عليه السلام ) به سجده شكر افتاد براى خداى عزوجل و سر برداشت و گفت يا رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) قدر من به آنجا رسيده است كه در آنجاها نام من برده مى شود فرمود آرى تو نزد خدا معروفى و تو رفيق اعلائى اين فضل خدا است به هر كه خواهد دهد.
((امالى شيخ صدوق ، ص 615)).
از حذيفه سؤ ال شد راجع به على (عليه السلام ) گفتم آن حضرت خير البشر است و شك ندارد در آن جز منافق حذيفه بن يمان از پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: على بن ابى طالب خير البشر است و هر كه اباكند كافر است .
عطاء گويد از عايشه پرسيدم راجع به على بن ابى طالب گفت : آن حضرت خير البشر است شك نكند در آن جز كافر.
((امالى صدوق ، ص 76)).
على (عليه السلام ) فرمود: از طرف رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) ده چيزى بهمن داده شد كه به كسى پيش از من داده نشده و به كسى پس از من هم داده شود حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اى على تو برادر منى در دين و تو برادر منى در آخرت ايستگاه تو روز قيامت از همه مردم به من نزديك تر است منزل من و تو در بهشت برابر هم است توئى حق ، توئى ولى ، توئى وزير، دشمن تو دشمن من است و دشمن من ، دشمن خدا است . دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست .
((امالى صدوق ، ص 77)).

مقام و مرتبه على (عليه السلام )

ناله هاى على (عليه السلام )
عروه بن زبير مى گويد مادر مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) انجمنى داشتيم و در كارهاى اهل بدر گفت و گو مى كرديم . ابوذر را گفت اى مردم من شما را آگاه نكنم از كسى كه مالش از همه كم تر است و ورع او بيش ‍ تر و كوشش او در عبادت بيش تر. گفتند او كيست ؟ گفت على بن ابى طالب (عليه السلام ) است همه از او روى گردان شدند و مردى از انصار به او گفت : اى ابو دردا سخنى گفتى كه كسى با تو موافقت نكرد ابو دردا گفت اى مردم من آنچه را ديدم مى گويم و شما هم بايد آنچه را ديديد كه از دوستان خود كناره كرد و از آنها مخفى شد و پشت نخل ها خلوت كرده و من او را گم كرده بودم گفتم : به منزل خود رفته است به ناگاه آواز حزين شنيدم كه گفت معبودا چه بسيار جرم بزرگى از من سر زده و در برابرش به من نعمت دادى و چه بسيار جنايتى كه به كرم خود از كشف آن بزرگوارى نمودى .
معبودا اگر چه به طول كشيد در نافرمانت عمر من و بزرگ است در دفتر جرمم . من جز آمرزش آرزوئى ندارم و جز رضايت اميدم نيست اين آواز مرا جلب كرد و دنبالش رفتم و ناگاه ديدم خود على بن ابى طالب است خودم را از او پنهان كردم و آرام حركت كردم و حضرت چند ركعتى نماز به جا آورد در آن نيمه شب بعد مشغول شد به گريه و زارى و دعا.
و در ضمن مناجات مى فرمود: معبودا در گذشت تو خطايم بر من آسان آيد و ياد سختگيرى تو مى افتم و گرفتاريم بر من بزرگ مى شود.
سپس فرمود: آه اگر من در نامه عملم گناهى بخوانم كه از يادم رفته باشد و تو آن را بر شمرى و بگوئى او را بگريد واى از اين گرفتارى كه اقوامش نتوانند نجاتش بدهند.
سپس فرمود آه از آن آتشى كه جگرها و كليه ها را كباب كند آه از آتش ‍ بركننده كباب از سيخ . حضرت آن قدر گريه كرد تا از نفس افتاد ديگر حس و حركتى از او نديدم گفتم خوابش برده است او را بيدارش كنم براى نماز صبح .
نزد او رفتم و ديدم مثل چوبه خشكى افتاده او را جنبانيدم حركت نكرد. گفتم انالله و انا اليه راجعون ، به خدا على بن ابى طالب از دنيا رفته به حضرت زهرا خبر دادم كه على از دنيا رفته حضرت زهرا فرمودند داستان او به چه نحو است به او گزارش دادم فرمود: اى ابو دردا به خدا اين همان غشى است كه از ترس خدا به او دست مى دهد.
آب آوردند و بر صورت مباركش پاشيدند و به هوش آمد و به من نگاه كرد كه گريه مى كنم فرمود: اى ((ابو دردا)) براى چه گريه مى كنيم گفتم از اين آسيبى كه به خود مى زنى فرمود: اى ((ابو دردا)) چطور باشى گاهى كه ببينى مرا براى حساب دعوت كرده اند و دوزخيان تندخو اطراف مرا گرفته اند و من در برابر خداوند ايستاده ام دوستان از من دست كشيده اند و اهل دنيا به من دلسوزى كنند اينجا تو بايد بيش تر به حال رقت كنى در برابر كسى كه چيزى بر او پوشيده نيست ابو درداء گفت اين حالت را به خدا در هيچ كدام اصحاب رسول خدا نديدم .
((امالى شيخ صدوق ، ص 77)).

شيعيان على (عليه السلام )

در روايت وارد شده است كه دشمنان على (عليه السلام ) نجس تر است از سگ خوشا به حال كسى كه جزء دوستان آن حضرت هستند. از حضرت امام صادق (عليه السلام ) فرموده : فان الله تبارك و تعالى لم يخلق خلقا انجس من الكلب و ان الناصب لنا اهل البيت نجس منه .
((وسائل الشيعه ، ج 1، ص 159، چاپ جديد)).
مى فرمايد خداوند خلقى را نجس تر از سگ نيافريده و ناصب ما اهل البيت از آن نجس تر است .
اما ملاحظه فرمائيد خداوند در روز قيامت با دوستان على (عليه السلام ) چگونه رفتار خواهد كرد شما خواننده محترم به ديگران مژده دهيد از عنايت رسول الله و امير المؤ منين نسبت به شيعيان على (عليه السلام ).
اين جانب در سال امير المؤ منين (عليه السلام ) 1379 بود و ماه ذى حجه در محضر حضرت آيه الله العظمى آقا فاضل لنكرانى در مسجد اعظم پاى درس ايشان بود ايشان فرمودند: يك نفر آدم موثق و مورد اطمينان بود نقل كرد كه از طرف مبلغين مسيحى دو ميليون نفر هستند كه تبليغ دين مسيحيت را مى نمايند و مبلغين شيعه شايد به يكصد هزار نفر نرسد كه اهل منبرند بعد اضافه كردند فرمودند در ميان ما رسم است نذر مى كنند آش ‍ مى پزنند و سفره به يكصد ميليون تومان مى رسد اما شخص مذكور نقل كرد كه خرج نذورات آنها در طول يك سال 50 ميليارد دلار مى شود حالا ما بايد درباره دين پاك خودمان چگونه بايد فعاليت كنيم تا اينكه خدا و رسولش از ما راضى بشود و در روز قيامت جوابگو باشيم .
در روايت آمده است شخصى در زمان بنى اسرائيل يكصد سال عمر كرد ولى معصيت كار بود يعنى عمر خود را در كارهاى حرام و گناه صرف كرد وقتى كه از دنيا رفت جنازه او را بنى اسرائيل بردند در بيابان انداختند خطاب از طرف خدا به حضرت موسى رسيد اى موسى برو آن بنده مرا برايش نماز بخوان و دفن كن عرض كرد خداوند! همه بنى اسرائيل اظهار شهادت دادند كه او يك عمر معصيت كرده خداوند فرمودند درست است لكن او يك عمل خوبى داشت براى آن عمل من او را عفو كردم و براى او مقدر كردم هفتاد تا حوريه در بهشت و آن عمل خوب اين بود هر وقت تورات را مى خواند چشمش مى افتاد به نام محمد او را مى بوسيد و به چشم مى گذاشت .
كسى كه بوسيدن نام رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را اين همه عنايت خدا در حق او است حالا اگر كسى هم آنها را دوست بدارد و هم گفتار آنها را عمل كند پاداش آنها ببينيد چقدر است در پيشگاه خدا مخصوصا آن كسانى كه هم دوست دارند خاندان اهل بيت را و هم گفته آهاى آنها را عمل مى كنند و هم ديگران را هدايت مى كند آنها در روز قيامت چقدر اجر اخروى دارند.
اما اگر خداى نكرده دانشمند باشد لكن عملش بر خلاف فرموده آنها باشد بسيار مشكل است .
روايت دارد ماذا وحد من فقدك و ماالذى فقد من وجدك ؛ آن كسى كه تو را گم كرده است چه چيز پيدا كرده است و آن كسى كه تو را يافته و پيدا كرده است چه چيز گم كرده است .

اواخر دعاى روز عرفه

روايت از حضرت عيسى (عليه السلام ) است فرمود: اشقى الناس من هو معروف عن الناس بعلمه مجهول بعمله ؛ شقى ترين مردم آن است كه مشهود باشد به علمش ولى مجهول باشد به عملش .
((مصباح الشريعه ، ص 408)).
به پيروان امير المؤ منين (عليه السلام ) را مى گويند شيعه يعنى هم در گفتار و هم در رفتار و هم در عمل مثل طبيب اگر در طبابت وارد نباشد آيا صحيح است به او بگويند دكتر اگر يك طبيب واردى باشد داروى مسكن مى دهد كه اثر كند و الا ممكن است دارو مسموم باشد نه تنها منفعت نكند بلكه ضرر كند گفتار هم همين است وقتى كه گفتار انسان صحيح باشد اثراتش هم زياد است هزاران نفر از جاهلان به وجود اين مبلغ هدايت مى شوند شما ببينيد در روايت دارد مداد علماء افضل است از خون شهداء به قول حضرت آيه الله العظمى امام خمينى (ره ) عليه اسلام بدون روحانيت مثل كشور است بدون طبيب . بنابراين حيات ما، ممات ما، طلاق ما، عقد ما، ارث ما، هستى ما وابسته به روحانيت است براى اينكه اينها وارث انبياء هستند.

مژده بر شيعه و پيروان على (عليه السلام )

عن جابر بن عبد الله الانصارى قال قال رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) الا ابشرك يا ابا الحسن قال بلى يا رسول الله قال هذا جبرئيل يخبرنى عن الله جل جلاله انه اعطى شيعتك و محبيك سبع خصال الرفق عند الموت و الانس عند الوحشه و النور عند الظلمه و الا من عند الفزع و القسط عند الميزان و الجواز على الصراط و دخول الجنه قبل الناس نورهم يسعى بين ايديهم و بايمانهم .
((خصال صدوق ، ص 402)).
جابر مى گويد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به على (عليه السلام ) فرمود: يا على بشارت بدهم به شما. عرض كرد بلى يا رسول الله . فرود: اين جبرئيل است كه به من خبر داد از طرف خداى بزرگ كه هفت خصلت به دوستان تو مرحمت مى كنم . اول مدارا كردن در وقت مرگ كه مشكل ترين ساعت هنگام مرگ است ، خدا نكند كه اعمال انسان مورد قبول خداوند و رسول نباشد در آن وقت دادرس هم نيست مگر قلب پاك و عمل شايسته . دوم ماءنوس بودن در حال وحشت شايد همان شب اول قبر باشد كه انسان خيلى وحشت دارد. سوم نورانى كردن در وقت تاريكى در روايت هم دارد قبر ندا مى كند كه اى صاحب من انا بيت الظلمه اتينى سراجا؛ من خانه اى هستم تاريك براى اين خانه چراغ بفرستيد. چهارم : امان دادن در وقت ترس و خوف پنجم ؛ رفتار كردن عادلانه ، هنگامى كه در پاى ميزان اعمال قرار گرفتن . ششم : اجازه عبور كردن پل صراط در آنجا هم خداوند كمك مى كند به شيعيان على (عليه السلام ).
قرآن كريم هم به اين مطلب اشاره مى كند.
مى فرمايد: فمنهم من يمشى على بطنه و منهم من يمشى على رجلين و منهم من يمشى على اربع يخلق الله ما يشاء ان الله على كل شى قدير(4).
بعضى مانند مارها بر شكم راه مى رود، بعضى مانند انسان ها بر دو پا راه مى روند، بعضى مانند اسب ها و يا شترها بر چهار با حركت مى كنند، هر طورى كه بخواهد خداوند قدرت دارد. خصلت هفتم داخل شدن به جنت است قبل از همه مردم و نور مى دهد اطراف آنها را به واسطه بيرون كردن به خداوند و رسولش را اين اوصاف مختص به شيعيان پاك حضرت امير المؤ منين على (عليه السلام ) است .
عن سليمان بن مهران عن جعفر بن محمد (عليه السلام ) انه قال اذا هم العبد بحسنه كتبت له حسنه فاذا عمله ما كتبت له عشر حسنات و اذا هم بسييئه لم تكتب عليه فاذا عملها اجل تسع ساعات فان ندم عليها و استغفر و تاب لم يكتب عليه و ان لم يندم ولم يتب منها كتبت عليه سيئه واحده .
((خصال ، ج 2، ص 418)).
اگر انسان اراده كند كه عمل خوبى را به جاى آورد فورا براى او حسناتى نوشته مى شود هنگامى كه به جاى آورد عمل خوب را ده برابر ثواب و حسنات نوشته مى شود. ولى اگر اراده كرد كه گناهى را انجام بدهد، نوشته نمى شود و اگر گناه را انجام داد مدت نه ساعت به او مهلت داده مى شود، اگر پشيمان شد و استغفار كرد ديگر گناه او نوشته نمى شود و اگر پشيمان نشد و توبه نكرد آن وقت نوشته مى شود به او يك گناه خداوند آن قدر با بندگان خود مهربان است يك ثواب را ده برابر اجر و مزد مى دهد ولى اگر گناه كرد نوشته نمى شود مگر يك گناه .