داستانهاى شيرين و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (عليهم السلام )

على گلستانى

- ۱۱ -


سخن گفتن على (عليه السلام ) با جنازه كعب و طلحه

پس از جنگ جمل كه در عصر خلافت امام على (عليه السلام ) با سپاه طلحه و زبير در بصره رخ داد امام على (عليه السلام ) در ميان كشته ها عبور مى كرد ناگاه چشمش به جنازه كعب بن سوره قاضى گمراه بصره افتاد همان كسى كه قرآن به گردن خود آويزان كرد و با بستگان خود در صف دشمن به جنگ با سپاه على (عليه السلام ) پرداخت و سرانجام در همين جنگ به هلاكت رسيد. امام على (عليه السلام ) به حاضران فرمود: كعب را بنشانيد او را نشاندند امام على (عليه السلام ) خطاب به او فرمود: اى كعب من آنچه را كه خداوند به من وعده داده بود به حق يافتم آيا تو نيز به آنچه خدايت وعده داده بود به حق يافتى .
سپس فرمود: جنازه كعب را بخوابانيد. از آنجا اندكى عبور كردند ناگاه چشم امام على (عليه السلام ) به جنازه طلحه افتاد فرمود او را بنشانيد او را نشاندند امام على (عليه السلام ) همان سخن را به او نيز فرمود سپس دستور داد جنازه او را نيز به زمين خواباندند.
يكى از حاضران عرض كرد اى امير مؤ منان به دو كشته اى كه نمى شنوند چه مى گفتى ؟ امام على (عليه السلام ) به او فرمود: سوگند به خدا آنها سخن مرا شنيدند چنان چه كشته شدگان افتاده در ميان چاه بدر سخن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را شنيدند.
((كتاب عالم برزخ ص 166 نقل از بحار الانوار، ج 6، ص 255)).

مكافات ابن ملجم در عالم برزخ

راويان حديث از ابن رقا نقل مى كنند كه گفت در مكه كنار مسجد الحرام بودم ديدم گروهى از مردم در كنار مقام ابراهيم اجتماع كرده اند گفتم چه خبر است گفتند يك نفر راهب (عالم و عابد مسيحى ) مسلمان شده و راز مسلمان شدنش را تعريف مى كند.
به ميان جمعيت رفتم و سر كشيدم ديدم پير مردى لباس پشمينه و كلاه پشمينه پوشيده و قد بلندى دارد در مقابل مقام ابراهيم نشسته است و سخن مى گويد شنيدم مى گفت روزى در صومعه خود نشسته بودم و به بيرون صومعه نگاه مى كردم ناگاه پرنده بزرگى ماند باز شكارى (لاشخور) ديدم روى سنگى كنار دريا فرود آمد چيزى را غى كردم ديدم 4/1 انسان از دهانش بيرون آمد سپس رفت و ناپديد شد و بازگشت 4/1 انسانى را غى كرد و براى با چهارم نيز پريد و رفت .
سپس بازگشت 4/1 انسانى را غى كرد و يك انسان به وجود آمد. پس ديدم همان پرنده رفت و ناپديد شد و سپس بازگشت و بر آن انسان منقار زد و 4/1 او را ربود و رفت بار ديگر آمد و همين كار را كرد، بار سوم و سپس بار چهارم آمد و به ترتيب قبل بر آن منقار زد و همه او را ربود و رفت .
در تعجب فرو رفتم كه خدايا اين شخص كيست كه اين گونه عذاب مى شود متاءثر بودم كه چرا نرفتم از او بپرسم طولى نكشيد ديدم همان پرنده آمد و در همان محل قبل غى كرد و 4/1 يك انسان از دهانش بيرون آمد سپس رفت بار دوم و سوم و چهارم آمد و در هر بار 4/1 او را غى كرد وقتى كه آن چيز غى شد انسان كامل شد با شتاب نزدش رفتم و گفتم تو كيستى و چه كرده اى ؟
گفت : من ابن ملجم هستم على بن ابى طالب (عليه السلام ) را كشتم خداوند اين پرنده را ماءمور من ساخته كه هر روز اين گونه مرا مى كشد و زنده مى كند. گفتم : على بن ابى طالب كيست ؟ گفت : پسر عموى رسول خدا پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) همين حادثه عجيب باعث شد كه به حقانيت اسلام پى بردم مسلمان شدم .
((عالم برزخ ، محمدى اشتهاردى ، ص 178، نقل از الخرائج و الجرائح ، قطب راوندى ، ص 18 و 19 و بحار الانوار، ج 42، ص 307)).

ارواح كافران در برهوت

عصر خلافت ابو بكر بود جوانى يهودى نزد او آمد و گفت : سلام بر تو اى ابوبكر. بعضى از اطرافيان به گردن او ضربهاى زدند و به او اعتراض شد كه چرا ابوبكر را به عنوان خليفه سلام نكرده است سپس ابوبكر گفت حاجتت چيست ؟
يهودى گفت : پدرم فوت كرده و گنج ها و اموالى را باقى گذاشته ولى جاى آنها معلوم نيست اگر تو جاى آنها را آشكار كنى و در اختيار بگذارى در حضور تو مسلمان مى شوم و غلام تو مى گردم و 3/1 آن اموال را به تودهم و 3/1 آن را به مسلمانان مهاجر و انصار مى دهم و 3/1 آن را خودم بر مى دارم ابوبكر گفت : اى خبيث آيا غير از خدا كسى داراى علم غيب است يهودى نزد عمر آمد و بر او سلام كرد و ماجرا را گفت عمر نيز گفت آيا غير از خدا كسى علم غيب مى داند آن يهودى به حضور امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمد آن حضرت در مسجد بود يهودى بر او سلام كرد پس از گفت و گو ماجراى خود را بيان كرد و قول داد كه اگر اموال و گنج هاى پدرش پيدا شود مسلمان شده و 3/1 آن را در اختيار على (عليه السلام ) و يك سومش ‍ را در اختيار مهار و انصار و يك سومش را خودش بردارد امام على (عليه السلام ) نامه اى به او داد و فرمود: صفحه هائى را كه بر روش مى نويسند برادر و به سرزمين يمن برو و در آنجا به بيابان برهوت كه در حضر موت قرار گرفته بود هنگام غروب خورشيد در آنجا بنشين كلاغ هاى كه منقارشان سياه است به طرف تو مى آيند و قار قار مى كنند در اين هنگام پدرت را با نام صدا بزن و بگو اى فلانى من فرستاده وصى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) هستم به اين سخن بگو همانا پدرت جواب تو را مى دهد هر چه جواب داد در صفحاتى كه همراه دارى بنويس و سپس به سرزمين خيبر برو و مطابق آنچه نوشته اى عمل كن آن يهودى به يمن رفت و در آنجا به بيابان برهوت رفت و هنگام غروب كلاغ ها را كه منقارشان سياه بود ديد پدرش را با ذكر نام صدا زد پدرش جواب داد و گفت واى بر تو براى چه در اين وقت به اين مكان دوزخيان است آمده اى .
او گفت آمده ام از تو بپرسم اموال و گنجهايت در كجا هستند پدر جواب داد در فلان باغ در ميان فلان ديوار قرار دارند.
يهودى پاسخ پدرش را نوشت به او گفت واى بر تو از دين محمد پيروى كن آن گاه آن كلاغ ها رفتند يهودى به سرزمين خيبر رفت و محل اموال و گنج ها را پيدا كرد كه مقدارى ظروف طلا و نقره در ميان آنها بود آنها را به درهم و دينار مبدل نمود و سپس به مدينه مراجعت كد و به حضور امام على (عليه السلام ) رسيد و گفت گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) رسول خدا است و تو به راستى وصى محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و برادر او - و امير مؤ منان هستى .
اينها درهم ها و دينارها است كه در اختيار شما مى گذارم اينها را در هر موردى كه خدا و رسولش خواسته مصرف كن .
مسلمانان اجتماع كردند و به على (عليه السلام ) عرض كردند كه چگونه شما به اين امور مخفى آگاه شدى امام على (عليه السلام ) فرمود: از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) شنيدم و اگر بخواهم به پيچيده تر از اين خبر دهم .
((كتاب عالم برزخ ، ص 202، نقل از بحار الانوار، ج 41، ص ‍ 196)).

داستان عجيب از كيفر مخالف ولايت على (عليه السلام ) در عالم برزخ

علامه طباطبائى صاحب تفسير الميزان نقل كرد: استاد ما حاج ميرزا على آقا قاضى مى گفت در نجف اشرف در نزديكى منزل ما - مادر يكى از دخترهاى افندى سنى هاى دولت عثمانى فوت كرد اين دختر در مرگ مادر بسيار ناله مى كرد و بسيار ناراحت بود و با تشييع كنندگان تا كنار قبر مادرش ‍ آمد و آن قدر گريه و ناله كرد كه همه حاضران به گريه افتادند هنگامى كه جنازه مادر را در ميان قبر گذاشتند دختر فرياد مى زد من از مادر جدا نمى شوم . هر چه خواستند او را آرام كنند مفيد واقع نشد ديدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند مكن است جانش به خطر بيفتد سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند و دختر هم در كنار پيكر مادر - در قبر بماند ولى روى قبر را با خاك نپوشانند بلكه با تخته بپوشانند و دريچه اى بگذارند تا دختر نميرد و هر وقت خواست از آن دريچه بيرون آيد.
دختر در شب اول قبر كنار مادر خوابيد فرداى آن شب آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببينند بر سر دختر چه آمده است ديدند تمام موهاى سر او سفيد شده است پرسيدند چرا اين طور شده اى گفت : شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابيدم ناگاه ديدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ايستادند و يك شخص محترمى هم آمد در وسط ايستاد آن دو فرشته مشغول سؤ ال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد سؤ ال از توحيد نمودند جواب درست داد سؤ ال از نبوت نمودند جواب درست داد كه پيامبر من محمد بن عبد الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) است تا اينكه پرسيدند امام تو كيست آن شخص محترم كه در وسط ايستاده بود گفت : لست لها بامام ؛ من امام او نيستم آن شخص محترم و بزرگوار امام على (عليه السلام ) بود.
در اين هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوى آسمان زبانه كشيد من بر اثر وحشت و ترس به او وضع كه مى بينيد كه همه موهاى سرم سفيد شده در آمدم .
مرحوم قاضى مى فرمود: چون تمام افراد طايفه آن دختر در مذهب اهل تسنن بودند تحت تاءثير اين واقعه قرار گرفته و شيعه شدند زيرا اين واقعه با مذهب تشيع تطبيق مى كرد و خود آن دختر جلوتر از آنها به مذهب تشيع گرويد.
((كتاب عالم برزخ ، ص 198، نقل از معادشناسى ، علامه سيد محمد حسين تهرانى ، ج 3، ص 110)).
شيخ مفيد روايت مى كند كه عبد الله بن مسعود گفت در يك شبى همراه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) بودم ديدم كه آن حضرت آهى كشيد و فرمود: اى پسر مسعود خبر رحلت من به من داده شده عرض كردم جانشين خود را تعيين كن فرمود: چه كسى را عرض كرم . على بن ابى طالب (عليه السلام ) را رسول گرامى (صلى الله عليه و آله و سلم ) آهى كشيد و سپس فرمود:
و الذى نفسى بيده لئن اطاعوه ليد خلن الجنه اجمعين التعين ؛ سوگند به خداوندى كه جانم در اختيار او است اگر مسلمانان از على (عليه السلام ) پيروى كننده همه آنها بدون استثناء وارد بهشت مى گردند.
((امالى شيخ صدوق ، ص 21 و 22)).
سخنم را با اين حديث عميق در شان حضرت زهراء آغاز مى كنم كه امام صادق (عليه السلام ) نقل كرد: خداوند به پيامبرش فرمود:
لو لاك لما خلقت الافلاك ولو لا على لما خلقتك ولو لا فاطمه لما خلقتكما.
اگر تو نبودى موجودات را نمى آفريدم و اگر على نبود تو را نمى آفريدم و اگر فاطمه (عليها السلام ) نبود شما دو نفر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على (عليه السلام ) را نمى آفريدم .
((سفينه البحار، ج 3، ص 335، و ج 8، ص 293)).
كوتاه سخن آنكه مطابق روايت متعدده برگزيده ترين و برترين زنان دو جهان چهار نفرند: 1. خديجه ؛ 2. فاطمه (عليها السلام )؛ 3. مريم دختر عمران مادر عيسى ؛ 4. آسيه همسر فرعون . رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ولم يكمل من النساء الا اربع آسيه بنت مزاحم مريم بنت عمران خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد؛ از بانوان به درجه عالى كمال نرسيد جز چهار زن ؛ 1. آسيه دختر مزاحم (همسر فرعون )؛ 2. مريم دختر عمران ؛ 3. خديجه دختر خويلد؛ 4. فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ).
((مجمع البيان ، ج 10، ص 320)).
توجه شما عزيزان خواننده به فضائل و ولادت با سعادت والا مقام صديقه الكبرى انسيه الحوراى ام الائمه النجبا، سيده نساء اهل الجنه فاطمه الزهراء؛ جلب مى نمايم نخست درباره ولادت آن بزرگوار ذكر مى شود.
مرحوم علامه (ره ) در بحار و شيخ عباس در بيت الاحزان ذكر كرده اند كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) همراه با امير المؤ منين به انضمام آن دو نفر (عمر و ابوبكر) در مكان ابطح نشسته بودند جبرئيل با صورت اصلى وارد شد بالش را باز نمود به طورى كه مشرق و مغرب را فرا گرفت و گفت يا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) خداوند تبارك و تعالى سلام مى رساند.
و مى فرمايد به مدت چهل روز از خديجه عزلت و كناره گيرى فرمائيد رسول خدا در اين چند مدت ماءموريت در منزل فاطمه بنت اسد (عليها السلام ) بوده .
شب چهلم ميكائيل خوشه خرما و خوشه انگور كه از هيچ درختى جدا نشده بود مخصوص حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) و به ديگران حرام بود از بهشت آورد حضرت ميل فرمودند و مشغول نماز شدند جبرئيل نازل شد عرض كرد نماز الان بر شما حرام است تا اينكه مزاوجت (عمل زناشوئى ) با خديجه انجام بگيرد كه خداوند مى خواهد در اين شب از صلب تو ذريه طيبه خلق نمايد بعد از ماءموريت حضرت رسول به اين دستور خداوند حضرت خديجه مى گويد من در خودم احساس ثقل و آثار حمل نمودم پيوسته حضرت خديجه در اين حالت بود تا اينكه ولادت فاطمه (عليها السلام ) نزديك شد فرستاد به سوى زنان قريش كه نزد او حاضر شوند آنها امتناع نمودند و گفتند چون تو اطاعت از ما نكردى محمد يتيم و فقير را براى همسرى پذيرفتى ما هم به اين سبب به خانه تو نمى آييم .
خديجه از اين موضوع بسيار اندوهناك گرديد ناگاه ديد چهار زن گندم گون بلند بالا وارد شدند خديجه از ديدن آنها بيمناك شد.
پس يكى از آنها گفت كه مترس اى خديجه ما رسولان خدا هستيم منم ساره زوجه ابراهيم ، دومى آسيه دختر مزاحم همسر فرعون ، سومى دختر عمران ، چهارمى كلثوم خواهد موسى ، حق تعالى ما را فرستاده در وقت ولادت فاطمه (عليها السلام ) نزد تو باشيم .
((انوار البهيه ، ص 55)).
مفضل مى گويد از امام صادق (عليه السلام ) سؤ ال كردم از ولادت حضرت فاطمه (عليها السلام ) فرمود: چون خديجه پيغمبر خدا را به مزاوجت (يعنى همسرى ) اختيار كرد زنان اهل مكه از ايشان هجرت نمودند خديجه مونسى ندارد مدام ناراحت بود.
هنگامى كه به فاطمه حامله شد با او سخن مى گفت و مونس مادر قرار گرفت اين حالت را از رسول خدا پنهان مى داشت تا اينكه روزى رسول خدا داخل خانه شد شنيد كه خديجه با شخصى سخن مى گويد و كسى را نزد او مشاهده نكرد فرمود اى خديجه با كه سخن مى گوئى گفت فرزندى كه در رحم من است با من سخن مى گويد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: اينك جبرئيل مرا خبر داد كه اين فرزند دختر است و حق تعالى نسل مرا از او به وجود خاهد آورد و از نسل امامان و پيشوايان دين به هم خواهد رسيد تا اينكه روز بيستم جمادى الاخره سال دوم بعثت رسول خدا حضرت فاطمه قدم به عرصه وجود گذاشت نور او ساطع گرديد به مرتبه اى كه خانه هايم كه را روشن گردانيد مشرق و مغرب زمين جاى نماند مگر اينكه از آن نور روشن شد.
آن وقت يكى از حور العين فاطمه را برداشت و به آب كوثر غسل داد جامه سفيد كه از برف سفيدتر و از مشك عنبر خشبوتر بود پيچيد و او را به سخن در آورد حضرت فاطمه (عليها السلام ) فرمود: اشهد ان لا اله الا الله و ان ابى رسول الله سيد الانبياء و ان بعلى سيد الاوصياء وولدى ساده الاسباه ؛
پس خديجه آن حضرت را گرفت خوشحال شد و پستان خود را به دهان او گذاشت .
((بحار الانوار، ج 43، ص 3؛ بيت الاحزان ، ص 10، حالات حضرت زهرا (عليها السلام ))).
حرت زهرا در روز آن قدر نمو مى كرد كه اطفال ديگر در يك ماه نمود مى كرد و در هر ماه آن قدر نمود مى كرد كه اطفال ديگر در يك سال نمود مى كرد.
((بيت الاحزان ، ص 11)).
از امام صادق (عليه السلام ) ذكر شده براى حضرت زهرا نه اسم معين است : 1. الصديقه ؛ 2. المباركه ؛ 3. الطاهره ؛ 4. الزكيه ؛ 5. الراضيه ؛ 6. المرضيه ؛ 7. المحدثه ؛ 8. فاطمه ؛ 9. الزهراء.
((بيت الاحزان ، ص 11)).
در بحار الانوار تا 16 اسم براى حضرت زهرا ذكر فرموده اند: 1. فاطمه ؛ 2. البتول ؛ 3. الحصان ؛ 4. الحره ؛ 5. السيده ؛ 6. العذراء؛ 7. الزهراء؛ 8. الحوراء؛ 9 المباركه ؛ 10. الطاهره ؛ 11. الزكيه ؛ 12 الراضيه ؛ 13. المرضيه ؛ 14. المحدثه ؛ 15. مريم الكبرى ؛ 16. الصديقه الكبرى .
و يقال لها فى السماء النوريه السماويه الحانيه ؛ در آسمان نور سماويه به حضرت زهرا گفته مى شود حانيه يعنى نسبت به پدر مهربان بود و نسبت به فرزندان هم با محبت بود.
((بحار الانوار، ج 43، ص 16)).
معناى اسامى حضرت زهرا (عليها السلام ) از اين قرار است فاطمه يعنى شيعه آن حضرت از آتش جدا است بتول يعنى هيچ وقت خون حيض نديد و نخواهد ديد حصان شخص پرهيزكار واقعى الحره يعنى آزاد و بزرگ خانواده . سيده يعنى دانا و كريم و مالك العذراء. يعنى گل و دوشيزه و كسى كه هميشه باكره است حضرت زهراء هميشه باكره بود الزهرا يعنى نور درخشنده الحوراء يعنى در ظاهر انسان و در واقع حوريه است ، چون خداوند نور فاطمه را قبل از خلقت آدم خلق كرد.
((بحار الانوار، ج 43، ص 4)).
در بيت الاحزان المباركه يعنى خبر كثير الطاهره يعنى خداوند او را پاك خلق كرده بود دليل آيه تطير: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطيرا(29)؛ در ابتداء خلقت خداوند تبارك و تعالى پليدى را از وجود اين بزرگواران برده است قبل از همه چيز خداوند نور اينها را به وجود آورده است .
الزكيه يعنى كسى كه به گناه مرتكب نشده است و خداوند گناه را در وجود اينها ايجاد نكرده است در بدو خلقت زكى هستند الراضيه و المرضيه زهرا رضوان اكبر است خداوند از او راضى است و در پيشگاه خداوند فاطمه مرضى اوست .
المحدثه ملائكه ها از آسمان به محضر حضرت فاطمه نازل مى شدند و بر آن بزرگوار حديث مى فرمودند.
((رياحين الشريعه ، ج 1، ص 38)).
مريم الكبرى يعنى فرد كامل از نوع نسوان جهان كه هم قرين براى او نيست روى همين مسئله است كه حضرت امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: حرام كرد خداوند بر حضرت امير المؤ منين (عليه السلام ) زنان را مادامى كه فاطمه زهرا زنده بود.
((بحار الانوار، ج 43، ص 16)).
الصديقه الكبرى يعنى راستگو كه اصلا در دوران زندگى دروغ نگفته است امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: اگر على (عليه السلام ) زهرا را تزويج نمى كرد هم كفو براى حضرت زهرا (عليها السلام ) نبود هم در دنيا و هم در آخرت .
((بحار الانوار، ج 43، ص 10)).
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرموده خداوند اختيار كرده از زنان 4 نفر را حضرت مريم و آسيه و خديجه و حضرت فاطمه زهرا.
((بحار الانوار، ج 43، ص 19)).
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد از نور فاطمه آسمان ها و زمين منور مى شد و ملائكه ها به زمين مى آمدند و سجده مى كردند و از خداوند سؤ ال مى كردند كه خدايا اين چه نورى است خطاب مى رسد اين نور من است كه ساكن نمودم در آسمان .
((بحار الانوار، ج 43، ص 12)).
در مناقب مرحوم ابن شهر آشوب نقل كرده :
وقتى كه وفات رسول اكرم نزديك شد ناقه حضرت كه نامش غضبا بود عرض كرد مرا بر چه كسى توصيه مى نمائى بعد از خودت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: (احسن اى غضبا شما را بر دخترم فاطمه سوار مى شود بر تو در دنيا و در آخرت اين حيوان بعد از وفات حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) يك شبى آمد پيش حضرت زهرا گفت السلام عليك يا بنت رسول الله ؛ زمان مرگم نزديك است و براى من بعد از رسول الله علف و آب گوارا نيست خلاصه بيش از سه روز بعد از رحلت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) زنده نبود.
((بيت الاحزان ، ص 22)).
حسن بصرى مى گويد فاطمه عابدترين انسان ها است آن قدر در محراب عبادت مشغول مى شد پاى مباركش ورم مى كرد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به حضرت زهرا فرمود بهترين چيز براى زن چه چيز است عرض كردند نبيند نامحرمى را و نامحرم هم او را نبيند بعد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) فاطمه را به آغوش گرفت .
((بيت الاحزان ، ص 28)).
هر وقت فاطمه وارد مى شد رسول اكرم دست زهرا را بوسه مى كرد و مرحبا مى گفت و فاطمه را در جاى خود مى نشاند.
((بيت الاحزان ، ص 18)).
چگونه فاطمه زهرا (عليها السلام ) الگو و نمونه اسلام براى زنان عالم است آيا زنان كه ادعا دارند كه رفتار ما و كردار ما مثل حضرت زهرا است حضرت زهرا تقاضاى بيجا هم مى كرد شما خواهران مى دانيد اگر چيزى از همسرهاتان درخواست كنيد و آنها نتوانند خواسته هاى شماها را عملى كنند و خجالت بكشند چقدر معصيت است و عبادت واجب شماها را خداوند نمى پذيرد بهترين عبادت شما جلب توجه همسرتان مى باشد شوهرى كه اگر راضى نباشد حج مستحبى يا روزه استحبابى جايز نيست بنابر اين ما بايد سعى كنيم حتى الامكان رضايت آنها را جلب كنيم تا خداوند هم از ما راضى بشود.
روايت شده كه روزى على (عليه السلام ) روى كرد به حضرت زهرا فرمود يا زهرا چيزى در خانه موجود است بخوريم يا نه گفت قسم به خدائى كه پدرم را براى نبوت و شما را براى وصى او قرار داده چيزى موجود نيست .
از صبح تا به حال فرزندانم چيزى نخورده اند على (عليه السلام ) فرمود چرا ما در جريان نگذاشتيد حضرت زهرا (عليها السلام ) فرمودند يا ابا الحسن من از خدا حيا مى كنم كه شما را به زحمت بيندازم به يك چيزى كه در قدت شما نيست .
بلافاصله على (عليه السلام ) تشريف بردند بيرون يك دينار قرض كردند براى رفع حاجت و تهيه آذوقه ناگهان برخورد كرد به مقداد كه او هم آمده بود بيرون با آن هواى گرم براى تهيه دينار و رفع حاجت . حضرت با اين وضع كه خود چيزى ندارد آن يك دينارى كه قرض كرده بود به مقداد انفاق كرد و حركت كردند به طرف مسجد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى اقامه نماز ظهر پس از اقامه نماز رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) دست على (عليه السلام ) را گرفت و حركت كردند به منزل فاطمه زهرا (عليها السلام ) در حالى كه فاطمه مشغول عبادت بودند تا صداى رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را شنيد از منزل بيرون آمد سلام كرد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) با على (عليه السلام ) داخل شدند و نشستند.
حضرت زهرا (عليها السلام ) طعامى در پيشگاه حضرت آوردند رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) هنگامى كه نظر مبارك افتاد به طعام فرمودند: اين از كجاست كه من تا به حال طعام به اين رنگ و با اين طعم و با اين خوشبوئى نديده بودم . بعد دست مباركش را گذاشت به كتف حضرت على (عليه السلام ) فرمود: اين طعام بدل آن دينار است كه در راه خدا احسان گرديد خداى متعال هم در قرآن كريم مى فرمايد: و الذين اتقوا فوقهم يوم القيامه و الله يرزق من يشاء بغير حساب (30)؛ مقام اهل تقوى ما فوق ديگران است خداوند بر هر كه خواهد روزى بى حساب بخشد، ميل كردند سير شدند طعام كم نشد مثل اينكه هيچ خورده نشده است از اعجاز آن حضرت .
((بحار الانوار، ج 43، ص 29)).
بنابر قول مشهور ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام ) بيست جمادى الثانى و روز جمعه بوده است در شهر مكه مكرمه .
((بحار الانوار، ج 43، ص 9)).
لوازم زندگى حضرت زهرا (عليها السلام ) به امر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) خريدارى شده از اين قرار است ؛ پيراهن سفيد يك تكه ، روسرى يك عدد، يك حله سياه خيبرى ، تختخوابى كه از پوست خرما بافته شده بود يك عدد، دو عدد تشك كتانى كه يكى از پشم گوسفند و ديگرى از ليف خرما پر شده بود. چهار عدد بالش از پوست گوسفند كه از گياهى به نام اذخر پر شده بود. يك قطعه حصير هجرى ، يك عدد آسيا دستى يك عدد آسيا دستى ، يك عدد كاسه مسى ، يك عدد مشك چرمى ، براى آب كشى يك عدد طشت لباسشوئى ، يك عدد كاسه براى شير خورى ، يك عدد ظرف آبخورى ، يك عدد پرده پشمى ، يك عدد آفتابه ، يك عدد سبوى گلى ، يك عدد پوست براى فرش ، دو عدد كوزه سفالين ، يك عبا.
((مناقب ابن شهر آشوب ، ج 3، ص 353؛ كشف الغمه ، ج 1، ص 359 و ستارگان درخشان ، ج 2، ص 18)).