داستانهاى شيرين و خلاصه مصائب جانسوز چهارده معصوم (عليهم السلام )

على گلستانى

- ۲۶ -


ايضا از حضرت امام صادق (عليه السلام )

حضرت امام صادق (عليه السلام ) درباره روا كردن حاجت مؤ من فرموده است من قضى لاخيه المومن حاجه قضى الله عزوجل يوم القيامه مائه الف حاجه من ذلك اولها الجنه و من ذلك ان يدخل قرابته و معارفه و اخوانه الجنه بعد ان لا يكونوا نصابا
((ره توشه ماه مبارك رمضان ، 1424 قمرى و 1381 شمسى ، ص 159 اقتباس از كتاب كافى ، ج 2، ص 193)).
معنى كسى كه يكى از خواسته برادر دينى خود را بر آورد خداوند عالم در روز قيامت صدهازر خواسته ى او را برآورد كه اولين آن ها بهشت است و از جمله ى اين پاداش ها آن است كه خويشان و آشنايان و برادران دينى او را نيز وارد بهشت مى كند به شرط اين كه ناصبى نباشند.
از امام صادق (عليه السلام ) درباره قض حاجت مؤ من فرموده :
قضاء حاجه المومن خير من عتق الف رقبه و خير من حملان الف فرس ‍ فى سبيل الله .
((كافى ، ج 2، ص 193 و بحار، ج 71، چاپ بيروت ، ص 339)).
امام صادق (عليه السلام ) فرموده روا ساخن حاجت مؤ من از آزاد ساختن هزار بنده بار كردن هزار اسب در راه خدا (فرستادن به جهاد) بهتر است .
باز امام صادق (عليه السلام ) فرموده كسى كه براى بر آوردن حاجت برادر مؤ من خود كوشش كند مانند اين است كه نه هزار سال خدا را عبادت كرده باشد كه روزها را به روزه داريو شب را به شب زنده دارى بگذراند.
((بحار، ج 71، ص 315)).

پاداش حمايت از مردان خدا

گويند وقتى كه نمروديان بيابان وسيعى را پر از هيزم كرده و آن را به آتش ‍ مبدل ساختند تا حضرت ابراهيم (عليه السلام ) را در درون آتش افكنند آتش آن قدر زياد بود كه پرندگان تا چهار فرسخ نمى توانستند در فضا پرواز كنند دراين ميان زنبورى دهانش را پر از آب و بر آن آتش ريخت .
جبرئيل از او پرسيد اين مقدار آب چه سودى دارد او در پاسخ گفت خداوند هر كس را به اندازه قدرتش تكليف مى كند خداوند عمل زنبور را قبول كرد و او را يعسوب (يعنى امير) زنبورها قرار داد يعسوب داراى دو ويژگى است يك جثه بزرگ دارد دوم نيش ندارد زنبوران تحت فرمان او با نظم خاصى زندگى مى كنند.
((داستان دوستان اشتهاردى ، ج 1، ص 217، اقتباس از كتاب (الاوائل ) ص ‍ 384)).

از امام صادق (عليه السلام )

نقل شده كه ايشان فرمودند به حضرت عيسى بن مريم على نبينا و اله و (عليه السلام ) دو حرف به موسى بن عمران على نبينا و اله و (عليه السلام ) چهار حرف به حضرت ابراهيم على نبينا و اله و (عليه السلام ) هشت حرف ، به حضرت نوح على نبينا و اله و (عليه السلام ) پانزده حرف به حضرت آدم على نبينا و اله و (عليه السلام ) بيست و پنج حرف ، از اسم اعظم عطا شده بود بدان عمل مى كردند.
خداوند تمام ين ها را به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) تعليم نمود و خداوند هفتاد و سه اسم اعظم دارد كه هفتاد و دو اسم آن را به حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) تعليم نمود و فقط يك اسم باقى مانده است .
و ما همه آن هفتاد و دو اسم را از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) به ارث برديم .
((بوستان ولايت ، ج 1، ص 103، اقتباس از كتاب كافى ، ج 1، ص 283)).

امام صادق (عليه السلام )

حضرت امام صادق (عليه السلام ) فرمود روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با حارثه بن مالك انصارى روبه رو شد و پرسيد حالت چه طور است او در پاسخ گفت در حالى هستم كه ايمان حقيقى دارم .
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود هر چيزى را حقيقتى است نشانه حقيقت گفتار تو چيست حارثه عرض كرداى رسول خدا اشتياق به دينا ندارم شب را (براى عبادت ) بيدارم و روزه هاى گرم را روزه مى گيرم و گويا عرش خدا را مى نگرم كه براى حساب گسترده شده و گويا بهشتيان را در بهشت مى نگرم و ناله دوزخيان را در ميان دوزخ مى شنوم ، رسول خدا فرمود: (اين ) بنده اى است كه خداوند قلبش را نورانى نموده است بصيرت يافتى ثاب و استوار باشد. حارثه عرض كرداى رسول خدا از پروردگار عالم بخواه كه شهادت در ركابت نصيب من گرداند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود خدايا شهادت را به حارثه روزى كن چند روزى نگذشت كه جنگى پيش آمد حارثه در آن جنگ شركت نمود و پس از كشتن 9 يا 8 نفر از دشمن به شهادت رسيد.
((اصول كافى ، ج 1، ص 54)).
در محضر امام صادق (عليه السلام ) سخن از قيام حضرت مهدى ععبه ميان آمد امام صادق (عليه السلام ) فرمود آن حضرت (امام مهدى ) آن قدر با دشمنان بجنگد و خون هاى آن ها را بريزد كه بعضى (از مسلمين ) گويند اگر ين شخص اشاره به حضرت مهدى از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بود رحم مى كرد اين همه بى رحمى دليل بر اين است كه او از دودمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيست .
يكى از حاضران به امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد اگر چنين است پس چرا ما آرزوى ظهور آن حضرت را داريم ؟
(يعنى كسى آرزوى ظهور حاكمى كه موجب خونريزى مى گردد نمى شود، امام صادق (عليه السلام ) از روى تعجب فرمود:
سبحان الله اما تحب ان يظهر العدل و ياءمن السبل
عجبا آيا دوست ندارى كه عدالت آشكار گردد و راه هاى امن شود (و امنيت جهانى پديد آيدو جهان پر از عدل و داد گردد.
((داستان دوستان ، ج 2، ص 213 نقل از بحار، ج 13)).

امام صادق (عليه السلام )

فرمود مردى نزد امير المؤ منين (عليه السلام ) آمد و آن حضرت با اصحاب خود بود آن مرد به آن حضرت سلام كرد و عرض كرد به خدا من ترا دوست دارم و پيرو تو هستم امير المؤ منين (عليه السلام ) به او فرمود دروغ مى گوئى گفت آرى به خدا به راستى من دوستت دارم و پيرو تواءم تا سه بار تكرار كرد و امير المؤ منين (عليه السلام ) فرمود تو دروغ مى گوئى تو چنان كه مى گوئى نيستى به راستى خدا ارواح را دو هزار سال پيش از بدن ها آفريده و سپس ‍ دوستان ما را به ما عرضه داشته به خدا من روح تو را در ميان كسانى كه عرضه شدند نديدم تو كجا بودى آن مرد در اين هنگام خاموش شد و به آن حضرت مراجعه نكرد امام صادق (عليه السلام ) فرمود او در دوزخ بود.
((اصول كافى ، ج 3، ص 249)).

امام صادق (عليه السلام )

امام صادق (عليه السلام ) فرمود كه يكى از قريش بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) عرض كرد به چه چيز از همه پيغمبران پيش افتادى با اين كه پس از همه مبعوث شدى ، فرمود من نخستين كسى بودم كه به پروردگارم گرويدم و نخستين كسى بود كه پاسخ دادم به خدا چون پيمان از پيمبران گرفت و آنان را بر ويش گواه ساخت كه آيا نيستم من پروردگار شما گفتند چرا من اول پيغمبر بودم كه گفتم چرا و از همه در اقرار پيش ‍ افتادم .
((چهار جلد كافى ، ج 3، ص 249)).

امام صادق (عليه السلام )

از حضرت امام صادق (عليه السلام ) نقل كردند كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) براى مردم سخنرانى كرد سپس دست راست خود رابا مشت گره فراز كرد و فرموداى مردم مى دانيد در ميان مشت من چيست ؟ گفتند خدا و رسولش داناترند خود حضرت فرمود: در ميان آن نام شايستگان بهشت و نام پدرانشان تا به روز رستاخيز.
سپس دست چپش را فراز كرد و فرمود اى مردم مى دانيد در اين مشت من چيست ؟ گفتند خدا و فرستاده او داناترند فرمود: نام مستحق اهل دوزخ و نام پدران و تيره و تبارشان تا روز قيامت سپس فرمود خدا حكم كرده و دادگر است .
((اصول كافى ، ج 3، ص 271)).

امام صادق (عليه السلام )

ابوبصير گويد از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم ماجراى وادى يابس كه سوره عاديات در مورد ستون قهرمان اسلام نازل شد كه در اين وادى جنگيدند چيست ؟ (وادى يابس يعنى بيابان ششن زار) در جواب سئوال ابوبصير امام صادق (عليه السلام ) فرمود: اهالى بيابان يابس كه دوازده هزار نفر سواره بودند با هم پيوند محكم بستند كه همه دست به دست هم بدهند و تا سر حد مرگ پيش روند و محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) و على (عليه السلام ) را بكشند.
جبرئيل جريان را به رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اطلاع داد و رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نخست ابوبكر را و سپس عمر را با سپاى به سوى آن ها فرستاد و آن ها بى نتيجه بازگشتند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اين بار على (عليه السلام ) را با چهار هزار نفر از مهاجر و انصار به سوى وادى يابس رهسپار نمود.
حضرت على (عليه السلام ) با سپاه خود سرازير وادى شدند به دشمن خبر رسيد كه سپاه اسلام به فرماندهى على (عليه السلام ) روانه ميدان هستند، دويست نفر از مردان مسلح دشمن به ميدان تاختند على (عليه السلام ) با جمعى از اصحاب به سوى آن ها رفتند آن ها گفتند شما كيستيد و از كجا آمده ايد و چه تصميم داريد على (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: من على بن ابى پسر عموى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) و برادر او و رسول او به سوى شما هستم شما را گواهى به يكتائى خدا و بندگى و رسالت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) دعوت مى كنم اگر ايمان بياوريد در نفع و ضرر شريك مسلمين هستيد.
آن ها گفتند سخن تو را شنيديم آماده جنگ باش و بدان كه ما تو و اصحاب تو را خواهيم كشت .
على (عليه السلام ) به آن ها فرمود: واى بر شما مرا به بسيارى جمعيت خود و پيوند خود تهديد مى كنيد بدانيد ما از خدا و فرشتگان و مسلمانان بر ضد شما كمك مى جوئيم ولا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم .
دشمنى به پايگاه هاى خود بازگشت و مستقر شد على (عليه السلام ) نيز همواره اصحاب به پايگاه خود رفته و مستقر شدند وقتى كه شب شد على (عليه السلام ) دستور داد مسلمانان خود را آماده كنند و افسار و زين و جهاز شتران را مهيا كنند و در آماده باش كامل براى حمله صبح گاهى به سر برند وقتى كه سفيده سحر دميد على (عليه السلام ) با اصحاب خود نماز خواند سپس به سوى دشمن حمله نمودند و آن چنان آن ها را غافلگير كرد كه آنها تا هنگام درگيرى نمى فهميدند كه مسلمين از كجا بر آن ها چنان سريع دست يافتند و آن ها را زير دست و پاى سواران سلحشور اسلام در آمده كه هنوز دنباله سپاه اسلام نرسيده بودند پيشتازان اسلام دشمن را به هلاكت رسانده و على (عليه السلام ) شخصا هفت نفر از دلاوران پيشتاز دشمن را از پاى در آورد در نتيجه زنان و كودكان اسير شدند و اموالشان به دست مسلمين در آمد.
جبرئيل پيروزى على (عليه السلام ) و سپاه اسلام را به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) خبر داد آن حضرت به منبر رفت و پس از حمد و ثناى الهى مردم را از فتح مسلمين با خبر كرد و به آن ها اطلاع داد كه تنها دو نفر از مسلمين به شهادت رسيده اند.
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و همه مسلمين از مدينه بيرون آمده و به استقبال على (عليه السلام ) شتافتند و در يك فرسخى مدينه با سپاه على (عليه السلام ) رو به رو شدند حضرت على (عليه السلام ) هنگامى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را ديد از مركب پياده شد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) نيز از مركب پياده شد و بين دو چشم على (عليه السلام ) را بوسيد و مسلمانان استقبال كننده نيز مانند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) از مقام على (عليه السلام ) تجليل كردند و غنائم جنگى و اسيران و اموال دشمن كه به دست مسلمين رسيده بود مورد تماشاى مسلمين قرار گرفت .
جبرئيل امين نازل شد و سوره و العاديات را به ميمنت اين پيروزى نازل كرد اشك شوق از چشمان پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) سرازير شد.
((بحار، ج 21، ص 66 و ارشاد مفيد، ص 84)).
سوره والعاديات نازل شد در حالى كه هنوز از سربازان اسلام به مدينه باز نگشته بودند رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) آن روز براى نماز صبح آمد و اين سوره را در نماز تلاوت فرمود بعد از نماز اصحاب عرض ‍ كردند اين سوره اى است كه ما تا به اين حال نشنيده بوديم فرمود: آرى (عليه السلام ) بر دشمنان پيروز شد و جبرئيل ديشب با آوردن اين سوره به من بشارت داد چند روز بعد على (عليه السلام ) به مدينه وارد شد.

امام صادق (عليه السلام )

در روايت آمده روزى شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد ايا حضرت عيسى (عليه السلام ) كسى را زنده كرده كه او بعد از زنده شدن مدتى عمر كند و از خوراك بخورد و داراى فرزند شود؟ امام صادق (عليه السلام ) فرمود آرى حضرت عيسى (عليه السلام ) برادر دينى و دوست مخص و درست كردارى داشت و هر وقت عيسى (عليه السلام ) از كنار منزل او عبورش مى افتاد به خانه او وارد مى شد و از او احوال پرسى مى كرد در ايامى حضرت عيسى (عليه السلام ) مدتى مسافرت كرد و در بازگشت به ياد اين برادر دينى خود افتاد به درب خانه او رفت تا با او ملاقات كند و بر او سلام نمايد.
مادراواز منزل بيرون آمد حضرت عيسى (عليه السلام ) از او پرسيد فلانى كجاست مادر گفت اى فرستاده خدا فرزندم از دنيا رفت ، حضرت عيسى (عليه السلام ) به مادر فرمود آيا دوست دارى پسرت رازنده ببينى مادر عرض كرد آرى .
حضرت عيسى (عليه السلام ) فرمود: وقتى فردا شد نزد تو مى آيم فرزندت را به اذن خدا زنده مى كنم .
فردا فرا رسيد حضرت عيسى (عليه السلام ) نزد مادر دوستش آمد و به او فرمود بيا باهم كنار قبر پسرت برويم مادر همراه حضرت عيسى (عليه السلام ) كنار قبر آمدند حضرت عيسى (عليه السلام ) كنار قبر ايستاد و دعا كرد و قبر شكافته شد و پسر آن زن زنده از قبر بيرون آمد وقتى مادر او را ديد او مادرش را ديد با هم گريه كردند عيسى (عليه السلام ) دلش به حال اين مادر و فرزند سوخت و به آن پسر فرمود آيا دوست دارى با مادرت در دنيا باقى بمانى او عرض كرد يعنى غذا بخورم و كسب روزى كنم و مدتى زنده بمانم حضرت عيسى (عليه السلام ) فرمود آرى و ازدواج نمائى و داراى فرزند شوى او عرض كرد آرى راضى هستم .
حضرت عيسى (عليه السلام ) او را به مادرش سپرد و او بيست سال زندگى كرد و داراى زن و فرزند شد.
((روضه الكافى طبع آخوندى ، ص 337)).

سختى مرگ

حضرت يحى پسر زكريا از پيامبران عصر حضرت عيسى (عليه السلام ) بود با حضرت عيسى انس داشت حضرت يحيى از دنيا رفت پس از مدتى حضرت عيسى (عليه السلام ) بالاى قبر او آمد از خدا خواست او را زنده كند دعايش به استجابت رسيد و يحيى زنده شد و از ميان قبر بيرون آمد و به عيسى (عليه السلام ) گفت از من چه مى خواهى حضرت عيسى (عليه السلام ) فرمود مى خواهم با من همان گونه كه در دنيا ماءنوس بودى اكنون نيز دوست باشى و با من انس بگيرى حضرت يحى گفت هنوز تلخى مرگ در وجودم از بين نرفته است و تو مى خواهى مرا دوباره به دنيا برگردانى و در نتيجه بار ديگر مرا گرفتار تلخى مرگ كنى آن گاه عيسى (عليه السلام ) را رها كرد و به قبر خود بازگشت .
((فروغ كافى ، ج 1، ص 72)).

امام صادق (عليه السلام )

عبد الله ديصانى از دانشمندان عصر امام صادق (عليه السلام ) است ولى طبيعى مسلك بود و اعتقاد به وجود خدا نداشت او نام امام صادق (عليه السلام ) را شنيده بود روزى با راهنمائى دوستان خودش نزد آن حضرت آمد و گفت مرا به معبودم راهنمايى كن .
امام (عليه السلام ) به جايى اشاره كرد و فرمود در آن جا بنشين عبد الله نشست در همين هنگام يكى از كودكان امام كه تخم مرغى در دست داشت و با او بازى مى كرد به آن جا آمد.
امام (عليه السلام ) فرمود آن تخم مرغ را به من بده كودك تخم مرغ را به امام (عليه السلام ) داد امام صادق (عليه السلام ) آن را به دست گرفت و به عبد الله نشان داد فرمود: اى ديصانى اين تخم مرغ را نگاه كن كه سنگرى پوشيده است كه داراى چند چيز است يك پوست كلفت دوم پوست نازكى زير پوست كلفت سوم زيرا آن پوست نازك ماده اى هم چو نقره روان است (سفيده ) چهارم سپس طلايى است روان آب شده (زرده ) كه نه طلاى آب شده با آن نقره روان بياميزد و نه آن نقره روان با آن طلاى روان مخلوط گردد و به همين وضع باقى است نه سامان دهنده اى از ميان آن بيرون آمده كه بگويد من آن را آن گونه ساخته ام و نه تباه كننده اى از بيرون به درونش رفته كه بگويد من آن را تباه ساختم و روشن نيست كه براى توليد فرزند نر درست شده يا براى توليد فرزند ماده ناگاه پس از مدتى شكافته مى شود و پنده اى مانند طاووس رنگارنگ از آن بيرون مى آيد آيا به نظر تو چنين تشكيلات داراى تدبير كننده اى نيست ؟
عبد الله ديصانى در برابر اين سئوال مدتى سر به زير افكند سپس (در حالى كه نور ايمان بر قلبش تابيده بود) سر بلند كرد و گفت گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و او يكتا و بى همتا است و گواهى مى دهم كه معبودى جز خداى يكتا نيست و او يكتا و بى همتا است و گواهى مى دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) بنده و رسول خدا است و تو امام و حجت از طرف خدا بر مردم هستى و من از عقيده باطل و كرده خود توبه و پشيمان هستم .
((اصول كافى ، ج 1، ص 80)).
ايها الناس جهان جاى تن آسائى نيست   مرد دانا به جهان داشتن ارزانى نيست
خفتگان را خبر از زمزمه مرغ سحر   حيوان را خبر از عالم انسانى نيست
سجده بر آن نيست كه بر خاك نهى پيشانى   صدق پيش آر كه اخلاص به پيشانى
داروى تربيت از پير حقيقت بستان   كادمى را بدتر از علت نادانى نيست
عارف و عابد و صوفى همه طفلان رهند   مرد اگر هست به جز عالم ربانى نيست

فرزندان حضرت امام صادق (عليه السلام )

امام صادق (عليه السلام ) داراى ده فرزند (هفت پسر و سه دختر) از همسران متعدد بود.
پسران او عبارتند 1. حضرت امام كاظم 2. حضرت اسماعيل 3. عبد الله 4. محمد 5. اسحاق 6. عباس 7. على و دختران او عبارتند ازام فروه ، اسماء و فاطمه .
اولين فرزند امام صادق (عليه السلام ) حضرت اسماعيل بود كه امام (عليه السلام ) او را بسيار دوست مى داشت گروهى از شيعيان معتقد بودن كه امام بعد از حضرت امام صادق (عليه السلام ) اسماعيل است اسماعيل در عصر زندگى امام صادق (عليه السلام ) از دنيا رفت امام صادق (عليه السلام ) از مرگ او بسيار غمگين شد هنگاميكه جنازه او را حمل مى كردند امام صادق (عليه السلام ) به طور مكرر آن را به زمين مى نهاد و پارچه كفن را از صورت او در مى كرد و او را به مردم نشان مى داد تا آنان كه به امامت او بعد از امام صادق (عليه السلام ) اعتقاد داشتند يقين كنند كه اسماعيل از دنيا رفته است .
در عين حال گروهى از آن ها پسر او محمد بن اسماعيل را امام دانستند و گروهى مرگ اسماعيل را باور نكردند و اسماعيل را زنده دانستند در نتيجه فرقه اسماعيليه به وجود آمد.
((ترجمه ارشاد مفيد، ج 2، ص 200 و 202)).
اين بود مختصرى از حالات امام صادق (عليه السلام )

نگاهى بر زندگى امام كاظم (عليه السلام )

نام شريف آن بزرگوار امام موسى (عليه السلام ) القاب عبد صالح كاظم باب الحوائج صابر امين هر انسانى داراى اسم كنيه و لقب است امام كاظم (عليه السلام ) داراى پنج القاب است كنيه آن بزرگوار ابوالحسن و ابو ابراهيم پدرش حضرت امام صادق (عليه السلام ) مادرش حميده .
تولد آن حضرت روز 7 ماه صفر سال 128 هجرى قمرى در روستاى (ابواء) واقع در بين مكه و مدينه وقت و محل شهادت 25 رجب سال 183 هجرى قمرى در زندان هارون در بغداد در سن 55 سالگى به دستور هارون مسموم شده و به شهادت رسيد.

طريق ولادت امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) با ين نحوه بوده توجه شما را به آن جلب مى كنم :

ابن عكاشه به امام باقر (عليه السلام ) عرض كرد يابن رسول الله چرا براى جعفر زن نمى گيرى كه وقت ازدواج او شده است در برابر آن حضرت يك كيسه پول مهر شده بود فرمود به زودى يك بنده فروشى از بربر مى آيداز مهاجر اندلس است در دار ميمون منزل مى كند و با اين كيسه پل براى او يك دخترى مى خريم .
از اين موضوع مدتى گذشت و يك روز ما خدمت امام باقر (عليه السلام ) رسيديم فرمود: به شما گزارش آن بنده فروشى را كه گفتم ندهم او آمده اتس ‍ برويد با اين كيسه پول يك دخترى از او بخريد.
ابن عكاشه بن محصن الاسدى مى گويد ما نزد آن بنده فروش آمديم گفت هر چه داشتيم فروختيم جز دو دخترك بيمار كه يكى از آن آنها از ديگرى بهتر است گفتم آن ها را بياور تا ببينيم آن ها را بيرون آورد گفتم اين خوش ‍ اندام تر را به چند مى فروشى گفت به 70 اشرفى گفتيم ملاحظه كنيد گفت از 70 اشرفى كم نمى كنم به او گفتم ما آن را به اين كيسه سربسته مى خريم هر چه باشد ما نمى دانيم در ميان آن چند اشرفى است .
پير مردى نزد او بود گفت كيسه را باز كنيد صاحب دختر گفت باز نكنيد كه اگر يك نخود از 70 اشرفى كم باشد من آن را به شما نفروشم آن پير مرد گفت جلو بيائيد جلو رفتم و مهر را برداشتيم و اشرفى ها را كشيدم به ناگاه آن 70 دينار بود نه كم و نه زياد و آن دخترك را گرفتيم و آورديم خدمت امام باقر (عليه السلام ) و جعفر نزد آن حضرت ايستاده بود و به امام از آن چه شده بود گزارش داديم خدا را سپاس گفت سپس به آن دخترك فرمود چه نام دارى گفت حميده فرمود در دنيا و آخرت پسنديده اى به من بگو دوشيزه اى يا بيوه گفت دوشيزه فرمود چه طور با آن كه هيچ چيز به دست بنده فروشى ها نمى رسد جز اين كه او را تباه مى كنند گفت هر وقت كه نزد من مى آمد و به حال در آميختن با من مى نشست و خداوند مردى را بر او مسلط مى كرد به او سيلى مى زد تا از نزد او بر مى خواست و مى رفت چند بار با من اين كار را كرد و يك شيخ هم با او همان كار را كرد (يعنى آن پيرمرد مانع مى شد از خيانت آن امام فرمود: اى جعفر او را براى خود برگير و آن دخترك بهترين اهل زمين است كه حضرت موسى بن جعفر را زائيد.
((اصول كافى ، ج 3، ص 383 از چاپ جديد)).

در اين بخش حالات و فرزندان موسى بن جعفر (عليه السلام ) بيان مى شود

عصر امامت حضرت امام صادق (عليه السلام ) بود روزى ابوحنيفه به خانه امام صادق (عليه السلام ) وارد گرديد حضرت كاظم را كه در آن وقت كودك بود در دالان خانه با خود گفت اين ها (امامان ) گمان مى كنند در كودكى به آن ها علم دانش داده شده است خوب است اين موضوع را امتان كنيم بر همين اساس ابوحنيفه قبل از آن كه به محضر امام صادق (عليه السلام ) برسد در همان دالان خانه به حضرت كاظم ع رو كرد و اين مسئله را مطرح كرده و پرسيد:
اى پسر اگر غريبى خواسته باشد براى قضاى حاجت به دستشويى برود كجا برود حضرت كاظم (عليه السلام ) ناراحتى فرموداى شيخ بى ادبى كردى چرا سلام نكردى ؟
ابو حنيفه شرمنده شد و از خانه بيرون رفت و سپس بازگشت و سلام كرد در حالى كه شكوه امام (عليه السلام ) در قلبش پرتو افكنده بود سئوال خود را تكرار كرد، حضرت كاظم (عليه السلام ) در پاسخ فرمود: از كنار نهرها و گوشه هاى رودخانه كه محل آب بردن است ، و سايه هاى ديوار كه جاى ورود افراد است و در محل افتادن ميوه ها از درخان در پشت ديوار خانه ها در معابر عمومى و در آب هاى جارى راكد دور كند (يعنى همه اين ها راكه حضرت بيان كرد جايز نيست و همچنين ) و رو به قبله و پشت به قبله نباشد از اين امور كه گذشت در هرجا بخواهد قضاى حاجت كند.
ابو حنيفه مى گويد وقتى كه حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) اين پاسخ را داد، در چشمم و قلبم بزرگ جلوه كرد، پرسيدم اى پسر رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم ) بشر كه گناه مى كند گناهش را چه كسى انجام مى دهد؟ او به من نگاه كرد و فرمود: بنشى تا به تو خبر دهم نشستم فرمود: آن كس كه گناه مى كنند از سه حال خارج نيست : يك خدا گناه مى كند، دو خود او گناه مى كند سه هر دو گناه مى كنند.
اگر بگوئم خدا گناه مى كند خداوند با انصاف تر و او عادل تر از آن است كه خود گناه كند سپس بنده اش را به خاطر گناه مجازات نمايد، و ارگ (بگوييم ) گناه را هر دو (خدا و بنده ) انجام دهند در اين صورت خدا در گناه كردن با بنده اش شريك است و چون خدا نيرومندتر از شريك خود است بايد سزاوارتر به مجازات گناه باشد.
در صورتى كه خداوند مجازات گناه را سزاوار بنده گناهكار مى دانند نيرومند سزاوارتر به انصاف نمودن به ناتوان مى باشد و اگر گناه را نسبت به بنده گناهكار بدهيم در اين صورت امر و نهى خدا متوجه او مى شود هر گاه گناه نكرد سزاوار پاداش الهى و بهشت است و گرنه سزاوار مجازت و دوزخ مى باشد اگر خدا او را بخشيد بر اساس فضل و گرمش بخشيده اگر مجازات نمود بر اساس عدالتش مجازات نموده است ، بنابراين گناه را بنده كرده است .
پاسخ حضرت كاظم (عليه السلام ) ابوحنيفه را آن چنان تحت تاءثير قرار داده كه چشمانش پر از اشك شد، و اين آيه را خواند:
ذريه بعضها من بعض والله سميع عليم ؛ آن ها فرزندانى بودند كه كمالات را از همديگر به ارث برده اند خداوند شنوا و داناست .
((سوره آل عمران ، آيه 30، انوار البهيه ، ص 279)).