کتاب چهارده معصوم

جواد محدّثى

- ۴ -


امام علىّ بن موسى الرّضا عليه السلام

امام هشتم، در يك نگاه:

نام     على عليه‏السلام

پدر     موسى عليه‏السلام

مادر     نجمه

لقب     رضا - ابوالحسن

مكان ولادت     مدينه

روز ولادت     پنچشنبه 11 ذى قعده سال 148 هجرى

نقش انگشتر     ما شاء اللَّه لا قوّة إلّا باللَّه

مدت امامت     12 سال

اولاد     3 فرزند

سن     55 سال

مكان شهادت     طوس (مشهد فعلى)

روز شهادت     آخر ماه صفر سال 203 هجرى

سبب شهادت     زهرى كه توسط مأمون عباسى به حضرت داده شد

مرقد مطهّر     طوس (مشهد فعلى)

رضاى آل محمد صلی الله عليه و آله و سلم

امام هشتم، على بن موسى الرضا عليه السلام در روز 11 ذى قعده سال 148 هجرى در مدينه چشم به جهان گشود. وقتى به دنيا آمد، جدّش امام صادق عليه السلام هنوز زنده بود. در گوش او اذان و اقامه گفت و او را به عنوانِ -بقية اللَّه- ستود. مادر گرامى او -نجمه- نام داشت، بانويى با فضيلت كه نام ديگرش -تُكتم- است.

وقتى پدر بزرگوارش امام كاظم عليه السلام در زندان بغداد از دنيا رفت، آن حضرت 35 سال داشت و پس از پدر مسؤوليت امامت و پيشوايى شيعه را عهده دار شد. به خاطر دانش بسيار آن حضرت، او را -عالم آل محمّد- ناميده‏اند. پدرش درباره او فرمود: -اين فرزند، فقيه‏ترين فرزندان من است-.

مدّت امامت آن حضرت 20 سال طول كشيد. ده سال آن همزمان با خلافت هارون الرشيد و ده سال دوم معاصر امين و مأمون عباسى بود. پيش از امامت نيز در دوره پدر بزرگوارش، همزمان با مهدى و هادى عباسى بود.

آن حضرت ابتدا در مدينه مى‏زيست. سپس به عراق رفت و چند سال آخر به ايران سفر كرد و در خراسان كنار مأمون بود، تا آنكه در غربت به شهادت رسيد. خواهرش فاطمه معصومه3 به شوق ديدن برادر، از مدينه به سوى ايران آمد و در قم درگذشت و موفق به ديدار برادرش نشد.

دوران امامت آن حضرت، دوره سختى بود. بنى عباس با علويان برخوردى ستمگرانه داشتند. موسى بن جعفر عليه السلام را به شهادت رساندند و امام رضا عليه السلام را هم در شرايط دشوار و محدود كننده‏اى قرار دادند.

ستم‏هاى عبّاسيان به نحوى بود كه هر چند وقت يك بار، علويان بر ضدّ آنان در گوشه و كنار و در سراسر منطقه ديلم، خراسان، اهواز، بصره، حجار و يمن قيام مى‏كردند. اين قيام‏ها براى دستگاه خلافت عباسى خطرناك بود. شايد يكى از علل فرا خواندن امام رضا به خراسان و سپردن ولايتعهدى به آن حضرت، براى كاستن از اين شورشها و جلب عواطف شيعيان بود. حضرت رضا عليه السلام چون مى‏دانست آن قيام‏ها هيچ كدام به ثمر نمى‏رسد، از مشاركت در آنها پرهيز مى‏كرد.

سفر خراسان

امام رضا عليه السلام با بى ميلى و به اجبار، توسط مأمون از مدينه به -مرو- در خراسان احضار شد. در طول مسير كه از شهرهاى بصره، خرمشهر، اهواز، اراك، قم، رى و نيشابور مى‏گذشت، شيعيان كه علاقه‏مند حضرتش بودند، به استقبال مى‏شتافتند و از حضرتش بهره مى‏گرفتند. پرشورترين تجمّعات مردمى در شهر نيشابور بود كه امام رضا عليه السلام در آن جمعِ پرشكوه، حديث معروف -سلسلة الذهب- را بيان فرمود و شرط نجات بخشىِ توحيد را اعتقاد به امامتِ اهل بيت دانست.

ورود حضرت رضا به مرو، در سال 201 هجرى بود. هنگام ورود، مأمون و بسيارى از بزرگان حكومتى به استقبال آمده بودند. ابتداى كار، مأمون وانمود مى‏كرد كه مى‏خواهد خلافت را به امام واگذار كند. امام نمى‏پذيرفت. مأمون اصرار بر پذيرش وليعهدى كرد. امام كه از نيرنگ و نقشه او خبر داشت، نمى‏پذيرفت. سرانجام با اصرار و اجبار و تهديد مأمون، ولايتعهدى را پذيرفت، اما به شرط اينكه در هيچ يك از كارهاى حكومتى و عزل و نصب‏ها دخالت نكند. امام مى‏خواست از وجود او و شرايط پيش آمده، براى توجيه كارهاى خلافِ حكّام ستمگر استفاده نشود.

بيعت بزرگان كشورى و لشكرى با حضرت به عنوان وليعهد، در دهم رمضان سال 201 هجرى بود. امام به برخى از شيعيان كه از اين تحوّل سياسى خيلى خوشحال بودند، اشاره فرمود كه اين كار، به سامان نخواهد رسيد.

درخشش علمى

در مدّت اقامت حضرت رضا عليه السلام در خراسان، جلسات متعدّد مباحثات علمى و مناظره بين امام و سرانِ فرقه‏ها و مذاهب مختلف برگزار مى‏شد. مأمون اين جلسات را تشكيل مى‏داد، تا از وجهه و موقعيت امام بكاهد. امّا امام از نظر علمى بر همه برترى داشت و پيروز مى‏شد و بر موقعيت و محبوبيتش افزوده مى‏گشت.

امام از اين فرصت پيش آمده، بيشترين بهره را گرفت تا هم معارف بلند اسلام و تعاليم اهل بيت را بيان كند، هم جايگاه والاى علمى و فضايل خاندان رسالت و شايستگى خود و آل على را براى پيشوايى مردم نشان دهد.

علم و دانش او بسيار بود. احاديث بسيارى در كتب شيعه از او نقل شده است. كتابِ -عيون اخبار الرضا- از تأليفات شيخ صدوق، مجموعه‏اى از سخنان آن حضرت را در بر دارد.

تصميم امام براى خواندن نماز عيد و شور و شوق عمومى و ابراز محبّت نسبت به آن حضرت، بسيار چشمگير و براى قدرت حاكم تكان دهنده بود. به اين خاطر امام را از نيمه راه برگرداند.

مأمون كه زيرك و هوشيار بود، روند حوادث را به نفع خود نمى‏ديد. توجّه‏ها به امام، رفته رفته بيشتر مى‏شد و موقعيت امام درخشان‏تر مى‏گشت. حسد، او را برانگيخت تا كم كم به فكر از ميان برداشتن امام بيفتد. اين نقشه را عملى ساخت و حضرت را مسموم و شهيد كرد. گرچه نمى‏خواست كسى بفهمد كه او امام را كشته است، ولى افكار عمومى و مردم، قاتل او را مأمون مى‏دانستند. شهادت حضرت در روز آخر ماه صفر سال 203 هجرى بود، در حالى كه 55 سال از عمر شريفش مى‏گذشت.

نمونه‏هاى اخلاقى

امام رضا عليه السلام راضى به رضاى خدا بود. از اين رو اين لقب به او اختصاص يافته است. سيره اخلاقى حضرت، بسيار جالب و سازنده بود. وى برخوردى همراه با ادب و حسن خلق داشت، هرگز به كسى تندى و جفا نمى‏كرد. كلام كسى را قطع نمى‏كرد تا از سخن فارغ شود. تا مى‏توانست، از برآوردن نيازِ محتاجان كوتاهى نمى‏كرد. پيش همنشينان پاى خود را دراز نمى‏كرد، تكيه نمى‏داد، به غلامان و خدمتكاران ناسزا نمى‏گفت، قهقهه سر نمى‏داد، خنده‏اش تبسّم بود، در خلوت و تنهايى، سفره‏اش را مى‏گسترد و همه غلامان، حتى دربان و كار پردازِ خانه را هم بر سر سفره مى‏نشاند.

شبها كم مى‏خوابيد، بيشتر وقت‏ها تا سحر بيدار بود و عبادت مى‏كرد. روزه زياد مى‏گرفت. هر ماه سه روز را (روز اول، وسط، آخر) روزه مى‏گرفت. كارهاى خير و صدقات پنهانى در شبهاى تاريك، بسيار داشت. گاهى هر سه روز يك بار ختم قرآن مى‏كرد. شبها هنگام خواب، در بستر خويش تلاوت قرآن مى‏كرد. لباس شخصى او ساده و خشن بود، امّا هنگامى كه براى ديدار با مردم بيرون مى‏آمد، خود را براى آنان مى‏آراست.

شبها هنگام غذا مى‏گفت ظرفى مى‏آوردند و از بهترين غذاهاى سفره بر مى‏داشت و در ظرف مى‏نهاد و مى‏فرمود كه به فقرا برسانند. هرگز از مهمان خويش كار نمى‏كشيد، هنگام كمك به سائل و نيازمند، مى‏كوشيد تا آبروى او حفظ شود و شرمنده نگردد. زندگيش ساده بود. به انسانها هر چند فقير و سياه و برده بودند احترام مى‏كرد. شاعران متعهّد را گرامى مى‏داشت. خلعت و جايزه‏اى كه به دِعبل، شاعر شيعى و انقلابى بخشيد، يكى از اين نمونه‏هاست.

كرامات و معجزات بسيارى از حضرتش نقل شده است. بخصوص پس از دفن در خراسان، بارگاه او ملجأ و پناه درماندگان شد. هزاران نفر تا كنون با تضرّع و توسّل به آن حضرت، از بيمارى شفا يافته و به حاجت‏هاى خويش رسيده‏اند. اينك قبر مطهر او در مشهد، همه ساله ميليون‏ها دل مشتاق را به سوى خود مى‏كشاند و به تعبير امام خمينى رحمه الله علیه پايتخت معنوى ايران، مشهد است.

امام محمّد تقى عليه السلام

امام نهم، در يك نگاه:

نام     محمد عليه‏السلام

پدر     على عليه‏السلام

مادر     خيزران

كنيه     ابوجعفر

لقب     تقى و جواد

مكان ولادت     مدينه طيّبه

روز ولادت     جمعه 10 رجب سال 195 هجرى

نقش انگشتر     نعم القادر اللَّه

مدت امامت     18 سال

اولاد     4 فرزند

سن     25 سال و چند ماه

مكان شهادت     بغداد

روز شهادت     30 ذى قعده سال 220 هجرى

سبب شهادت     زهر، توسط معتصم عباسى

مرقد مطهّر     كاظمين، درجوار قبر جدّبزرگوارش حضرت‏موسى‏بن‏جعفرعليه‏السلام

يادگار پاكان

حضرت امام محمد بن على عليه السلام ، ملقّب به -جواد- و -تقى- نهمين پيشواى شيعه است.

تولّد آن پيشواى معصوم در روز جمعه 19 رمضان سال 195 هجرى در مدينه اتفاق افتاد.

{ . تولّد او را در ماه رجب نيز گفته‏اند. }

پدر بزرگوارش حضرت رضا عليه السلام و مادر ارجمندش به نام سبيكه يا خيزران، بانويى پاكدامن بود كه تبارش به ماريه قبطيّه، همسر رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم مى‏رسيد.

از القاب ديگر او، مرتضى، منتجب، مختار، قانع و عالم هم نقل شده است. كنيه او -ابوجعفر- بود.

امام جواد عليه السلام در مدينه مى‏زيست و از هدايت و تربيت پدر بزرگوارش برخوردار بود، تا آنكه حضرت رضا عليه السلام در سال 200 به خراسان رفت. آن هنگام حضرت جواد شش ساله بود. پس از شهادت پدر در سال 203 هجرى، وى به امامت رسيد، در حالى كه حدود 9 سال داشت. وى نزديك به 17 سال پيشواى شيعيان بود.

رفتار شايسته و اخلاق نيكوى امام و تلاش براى خدمت به محرومان و رفع نيازهاى نيازمندان و جود و بخششى كه در راه خدا و كمك به مستمندان از خود نشان مى‏داد، او را به لقبِ -جواد- آراسته بود.

چون پس از پدر شهيدش، بزرگ خاندان رسالت محسوب مى‏شد، همه توجّه‏ها به سوى او بود. او نيز از طريق صدقه، وقف، انفاق، بخشش و احسان‏هاى فراوان، كرامت اين خاندان را به ظهور مى‏رساند و نشان مى‏داد كه شاخه‏اى از همان شجره نبوّت و ريشه مقدّس است.

آغاز محدوديّت

دوران حيات آن حضرت، با خلافت مأمون و معتصم همزمان بود. مأمون پس از به شهادت رساندن حضرت رضا عليه السلام ، در ظاهر برخوردى نيكو با فرزندان امام در پيش گرفت و دُخترش -امّ الفضل- را به همسرى امام جواد درآورد و در برخوردهاى رسمى و آشكار، آن حضرت را بر همه عباسيان و علويان ترجيح مى‏داد و فضايل و علوم او را به رخ كسانى مى‏كشيد كه نسبت به اينگونه رفتار خليفه اعتراض داشتند، هر چند آن ازدواج، داراى انگيزه سياسى از سوى مأمون بود و مى‏خواست با خويشاوندن شدن با امام جواد، يك مراقب دائمى و مأمور خانگى نسبت به او تعيين كرده باشد.

ازدواج امام با دختر مأمون در بغداد انجام گرفت و پس از مدّتى به خواسته امام، به مدينه آمدند و در آنجا زندگى مى‏كردند، تا آنكه مأمون در سال 218 هجرى درگذشت و پس از او معتصم به خلافت رسيد. معتصم نسبت به امام، بناى بدرفتارى و دشمنى گذاشت، حضرت را به بغداد احضار كرد و سرانجام نيز با توطئه‏اى امام را به دست همسرش ام الفضل مسموم و شهيد ساخت.

پيشواى جوان

امامت و پيشوايى حضرت جواد عليه السلام در سنين كودكى، يكى از ويژگى‏هاى مهمّ زندگانى اوست. حضرت رضا عليه السلام در حال حيات خويش، به اصحاب خاصّ فرموده بود كه پس از من، امامت با پسرم خواهد بود. حضرت جواد هم تنها پسر آن امام بود.

امام محمد تقى در همان سالهاى كودكى، دانشمندترين فرد زمان خود بود و به اقتضاى امامت و عصمت كه موهبتى الهى است، هر چه مى‏پرسيدند پاسخ مى‏داد. دانش گسترده‏اش اعجاب همگان را برانگيخته بود و همه در برابر جايگاه علمى او خاضع بودند. بزرگترين دانشمندان عقايد و متكلّمان آن عصر در بحث با وى فرو مى‏ماندند و استدلال‏هاى روشن و محكم آن حضرت، همه را در مناظره‏ها مغلوب مى‏ساخت و اين‏ها نشان مى‏داد كه براستى او حجّت خداوند است و دانش او ريشه در علم خدايى دارد و سن و سال اندك، هرگز مانعى براى امامت و رهبرى الهى نيست.

حتّى عموى پدرش، يعنى على بن جعفر كه پيرمردى كهن سال و خود از راويان حديث و شخصيت‏هاى محترم بود، در برابر امام جواد خردسال، مؤدّبانه خضوع مى‏كرد و مقام علمى و فضايل او را براى ديگران بر مى‏شمرد.

مأمون نيز تحت تأثير دانش و بصيرت و كمالات حضرت بود و تا زنده بود، به آن حضرت احترام مى‏كرد. برخوردى كه مأمون در دوران كودكى حضرت در يكى از گذرگاهها داشت كه همه از ترس خليفه گريختند، امّا او سر جاى خود ايستاد و صلابت و شجاعت و عظمت روحى امام را از پاسخ استوارش مشاهده كرد، خليفه را در برابر او خاضع ساخت.

عباسيان نسبت به احترام خليفه به امام جواد معترض بودند و بخصوص از ازدواج امام با دختر خليفه ناراحت بودند و آن را تهديدى نسبت به موقعيّت خلافت عباسى مى‏دانستند.

مأمون براى ساكت ساختن آنان، مجلس مهمّى ترتيب داد و از برجسته‏ترين دانشمندان دعوت كرد. در رأس اين گروه، -يحيى بن اكثم-، از دانشمندان بزرگ آن روزگار بود كه رئيس ديوان عالى كشور هم شمرده مى‏شد. در مباحثه و مناظره‏اى كه ميان امام و او انجام گرفت، امام به روشنى جواب كامل سؤال او را داد، امّا او از پاسخ دادن به سؤال امام ناتوان شد. اين صحنه كه شكست علمى و رسوايى آنان را نشان مى‏داد، به عظمت امام و دشمنى آنان افزود.

امام جواد عليه السلام در مكتب علمى خويش، شاگردان بزرگ و برجسته‏اى داشت كه راوى سخنان و علوم او بودند. برخى از آنان عبارت اند از: على بن مهزيار، ايوب بن نوح، ريّان بن شبيب، فضل بن شاذان، محمد بن سنان، بَزَنطى كوفى، ابو تمّام طائى و ابن ابى عمير. اين ستاره‏هاى درخشان كه از آن امام، روشنايى مى‏گرفتند، جلوه‏هاى خورشيد امامت را نشان مى‏دادند.

تا شهادت

در زمان حضرت جواد عليه السلام ، گاهى علويان در گوشه و كنار، نهضت‏ها و حركت‏هاى سياسى بر ضد خلفا به راه مى‏انداختند. امّا امام در ظاهر، موضع جانبدارى از آنها از خود نشان نمى‏داد و برخى از آنها را هم تأييد نمى‏كرد. هر چند خود وى ارتباطهاى پنهانى با برخى از پيروان در جاهاى مختلف داشت و نامه نگارى هايى انجام مى‏داد و مرام سياسى اهل بيت را تبيين مى‏فرمود و اصحاب را به رازدارى و كتمان سرّآل محمد فرا مى‏خواند، امّا زمينه براى تحرّك آشكار سياسى و مبارزاتى فراهم نبود و امام مى‏كوشيد بهانه به دست دستگاه حاكم براى سركوبى شيعيان ندهد.

همچنان كه گذشت، موقعيت و محبوبيت آن حضرت و اعتقادى كه هوادارانش در همه جا به امامت او داشتند، براى دستگاه خلافت به عنوان كانون خطر محسوب مى‏شد. از اين رو حضرت را به شهادت رساندند. فرزندان او عبارت‏اند از: امام هادى عليه السلام ، موسى مُبَرقع، فاطمه و حكيمه -سمانه-، همسر ديگر وى بود.

حضرت جواد عليه السلام ، جوان‏ترين امام شيعه بود و هنگام شهادت 25 سال داشت. روز آخر ذى قعده سال 220 هجرى، آن حضرت به ديدار نياكان خويش در بهشت برين رفت.

قبر مطهّرش در كاظمين (در سرزمين عراق) و در كنار بارگاه ملكوتى جدّش امام كاظم عليه السلام زيارتگاه شيعيان جهان است.

امام هادى عليه السلام

امام دهم، در يك نگاه:

نام     على‏عليه‏السلام

پدر     محمدعليه‏السلام

مادر     سَمانه

كنيه     ابوالحسن

لقب     هادى

مكان ولادت     مدينه

روز ولادت     2 يا 5 رجب سال 212 هجرى

نقش انگشتر     اللَّه ربّى و هو عصمتى من خلقه

مدت امامت     33 سال

اولاد     5 فرزند

سن     42 سال

مكان شهادت     سامراء

روز شهادت     دوشنبه 3 رجب سال 254 هجرى

سبب شهادت     زهرى كه توسط معتمد يا معتز به آن حضرت خورانيدند

مرقد مطهّر     خانه خود حضرت در سامراء

هادى امّت

امام على بن محمد عليه السلام مشهور به حضرت هادى در سال 212 هجرى، در نيمه ماه ذى حجّه، در محلّى از اطراف مدينه به نام -صُريا- به دنيا آمد.

{ . برخى نيز تولّد حضرت را در دوم يا پنجم رجب گفته‏اند. }

پدرش حضرت امام محمد تقى عليه السلام و مادرش بانوى با فضيلتى به نام -سمانه- بود.

امام هادى، مادرش سمانه مغربيه را ستوده و او را اهل بهشت و از صالحان و صدّيقان شمرده است.

نام پيشواى دهم شيعه، -على- بود، تا ياد آور نام حضرت رضا و اميرالمؤمنين باشد، كنيه‏اش ابوالحسن بود و به خاطر فضايل بيشمار و خصلت‏هاى برجسته، لقب هايى همچون: نقى، هادى، نجيب، مرتضى، فقيه، ناصح، امين، مؤتمن و... داشت. به عنوان فرزند پيامبر و يادگار حضرت رضا عليه السلام و امام معصوم، از موقعيت و محبوبيت بالايى برخوردار بود. در مدينه بسيار مورد توجّه مردم قرار داشت.

همسر او -حُديث- نام داشت و از آن حضرت چهار پسر و يك دختر باقى ماند.

جايگاه علمى

وى، دانش فراوان و كمالات ارزنده‏اى را از خاندان پاك و بزرگ خويش به ارث برده بود و يكى از بزرگترين و شاخص‏ترين چهره‏هاى علمى و پارسايى در زمان خود به شمار مى‏آمد و در نظر اهل بيت پيامبر، همچنين از ديد مردم عادى مقام و منزلتى بلند داشت و همه علويان او را به پيشوايى و فضيلت و بزرگى قبول داشتند. همين مسأله، دستگاه خلافت را واداشت تا او را از پيروانش جدا سازد.

امام هادى عليه السلام نيز مثل پدران خود، گنجينه دانش‏هاى الهى و معارف دينى بود و راويان بسيارى خوشه چين خرمن علوم وى بودند و احاديث او را مى‏شنيدند، ثبت مى‏كردند و براى ديگران بازگو مى‏كردند. على بن مهزيار اهوازى، عبدالعظيم حسنى، ابن سكّيت، احمد بن اسحاق اشعرى، ايوب بن نوح و حسن بن راشد از آن جمله‏اند.

اينها همه در شرايطى بود كه حضرت هادى عليه السلام تحت نظر خليفه و مأموران حكومتى بود و هوادارانش به زحمت مى‏توانستند با او ارتباط داشته باشند و خدمتش برسند و رواياتش را بشنوند.

با اين حال، پى‏ريزى تدوين كتب معتبر حديث و تفسير و كلام از سوى علماى شيعه، بطور عمده در زمان آن امام شكل گرفت و آن حضرت، مرجع دانشمندان، فقها و متكلمان عصر خويش شمرده مى‏شد و عالمان و محدثان را گرامى مى‏داشت. دليل اين حقيقت، احاديث فراوانى است كه در زمينه‏هاى مختلف معارف دينى از آن پيشواى معصوم نقل شده است.

موقعيت سياسى

امام هادى عليه السلام در سنّ هشت سالگى پدر خويش را از دست داد و با شهادت امام جواد عليه السلام مسؤوليت هدايت دينى و اخلاقى شيعه بردوش وى قرار گرفت، مدّت امامت او 33 سال طول كشيد (از سال 220 تا 254 هجرى) و در مدّت عمر خويش با هفت تن از خلفاى بنى عباس همزمان بود: مأمون، معتصم، واثق، متوكّل، منتصر، مستعين، معتزّ.

از اين ميان، متوكّل عباسى بيشترين جسارت و سختگيرى و دشمنى را با آن حضرت و اهل بيت پيامبر و بارگاه اباعبداللَّه الحسين و تخريب مكرّر قبر آن حضرت داشت. امام به دستور او در سال 243 هجرى از مدينه به سامرّا تبعيد شد، تا زير نظر و كنترل دستگاه خلافت باشد، هر چند در ظاهر، برخوردى احترام‏آميز و نيكو با او مى‏شد. از آن پس تا پايان عمر به مدّت 11 سال در سامرّا بود و همانجا به شهادت رسيد. در مدّت 15 سالى كه حضرت، با متوكّل عباسى معاصر بود، از طرف اين خليفه گستاخ و سنگدل برخوردهاى اهانت‏آميز و جلب و احضار به دربار انجام مى‏گرفت و امام هادى مظلومانه آن شرايط سخت را تحمّل مى‏كرد.

شخصيت ممتاز و معنوى حضرت به حدّى بود كه در اين برخوردها، حتّى غلامان و درباريان مجذوب بزرگوارى و عظمت حضرت مى‏شدند و گاهى خود خليفه هم مرعوب نفوذ معنوى اين حجت خدا مى‏گشت و با احترام، حضرت هادى را به خانه‏اش باز مى‏گرداند.

سالهايى كه امام در سامرا به سر مى‏برد و فشار سياسى از سوى متوكّل و حاميان او نسبت به امام زياد بود و پيوسته در پى بهانه‏اى براى محدود ساختن يا كشتن حضرت بودند و هرچند وقت يك بار، به اتّكاى گزارشهاى دريافتى و به بهانه اينكه وى زمينه ساز قيام و شورش بر ضدّ خليفه است و از سوى پيروانش در قم و جاهاى ديگر به او پول‏ها و نامه‏ها مى‏رسد، شبانه به خانه‏اش ريخته، تفتيش مى‏كردند و امام را با وضع نامناسبى به قصر متوكّل مى‏بردند.

در آن روزگار، ستم عباسيان بسيار بود و آشفتگى‏هاى درون دستگاه خلافت و درگيريهاى داخلى بر سر قدرت وجود داشت و گوشه و كنار، علويان نيز نهضت هايى را به راه مى‏انداختند و در اين حركت‏هاى انقلابى شعارشان دعوت به -رضاى آل محمد- بود، كه اغلب منظورشان امامان معصوم بود.

در چنين شرايط بحرانى كه هيچ زمينه‏اى براى قبضه قدرت سياسى نبود، امام هادى رسالت خود را دفاع از ماهيت اسلام و جهاد فرهنگى مى‏دانست و كار مهمّ او تربيت نسلى از راويان برجسته و ترويج كنندگان فرهنگ اهل بيت و مقابله با گرايشهاى انحرافى و بدعت‏هاى دينى و غُلات بود و از حجت معصوم الهى چه انتظارى جز پاسدارى از مكتب وحى و حقيقت اسلام و قرآن؟

نمونه اخلاق

امام دهم، مثل پدران بزرگوارش تجسّمى از ارزش‏هاى دينى و فضايل اخلاقى و رفتار كريمانه بود.

عبادت و دعا، پارسايى و زهد، بخشش وجود، حلم و عفو، رسيدگى به مساكين و احسان به فقرا، تلاش اقتصادى در مزرعه براى تأمين زندگى، سعى را راهنمايى فكرى و هدايت دينى گمراهان، بر حذر داشتن مردم از غُلات و واقفيّه و دراويش و منحرفان فكرى و سلوكى، هديه بخشى به شاعران متعهّد، از خصلت‏هاى نيكوى امام هادى بود.

موعظه هايش دلنشين و سخنان حكمت آميزش تأثير گذار بود. حتى وقتى در بزم شراب متوكّل حاضرش كردند و با اجبار از او خواستند كه شعر بخواند، اشعار حكيمانه و پندآميز -باتوا على قلل الأجبال...- را خواند و ناپايدارى قدرت و بى‏وفايى دنيا و رياست را گوشزد كرد، به نحوى كه خليفه منقلب و گريان شد و با احترام، امام را به خانه‏اش باز گرداندند.

شهادت

امام هادى عليه السلام ، پس از عمرى پر محنت امّا پر افتخار، سرانجام با توطئه معتمد عباسى در 42 سالگى مسموم شد و به شهادت رسيد. شهادت وى در سوّم رجب سال 254 هجرى بود.

رحلت امام، شهر سامرّا را يكپارچه تعطيل كرد و از همه جا صداى شيون برخاست. تشييع جنازه شكوهمندى براى او برگزار شد.

دستگاه خلافت از تجمّع بى‏نظير مردم به هراس افتاد و جنازه را فورى به خانه برگرداندند.

فرزندش امام حسن عسكرى عليه السلام بر جنازه پدر بزرگوارش نماز خواند و او را در همان خانه‏اى كه مى‏زيست به خاك سپرد. امروز شهر سامرا در عراق، مدفن او را چون نگينى در برگرفته و حرم او، قبله اهل دل و زيارتگاه شيعيان است.