مجموعه آثار شهيد مطهرى (۱۶)

سيرى در سيره نبوى، جاذبه و دافعه على  (ع)، سيرى در نهج البلاغه، صلح امام حسن (ع)

- ۱۴ -


جاذبه و دافعه على عليه السلام

پيشگفتار

شخصيت عظيم و گسترده امير المؤمنين على عليه السلام وسيعتر و متنوعتر از اين است كه يك فرد بتواند در همه جوانب و نواحى آن وارد شود و توسن انديشه را به جولان آورد.براى يك فرد،حد اكثرى كه مسير است اين است كه يك يا چند ناحيه معين و محدود را براى مطالعه و بررسى انتخاب كند و به همان قناعت ورزد.

يكى از جوانب و نواحى وجود اين شخصيت عظيم،ناحيه تاثير او بر روى انسانها به شكل مثبت‏يا منفى است و به عبارت ديگر«جاذبه و دافعه‏»نيرومند اوست كه هنوز هم نقش فعال خود را ايفا مى‏نمايد و در اين كتاب درباره‏اش گفتگو شده است.

شخصيت افراد از نظر عكس العمل سازى در روحها و جانها يكسان نيست.به هر نسبت كه شخصيت‏حقيرتر است كمتر خاطرها را به خود مشغول مى‏دارد و در دلها هيجان و موج ايجاد مى‏كند،و هر چه عظيمتر و پرنيروتر است‏خاطره انگيزتر و عكس العمل سازتر است،خواه عكس العمل موافق يا مخالف.

شخصيتهاى خاطره انگيز و عكس العمل ساز،زياد بر سر زبانها!216 مى‏افتند،موضوع مشاجره‏ها و مجادله‏ها قرار مى‏گيرند،سوژه شعر و نقاشى و هنرهاى ديگر واقع مى‏شوند، قهرمان داستانها و نوشته‏ها مى‏گردند.اينها همه،چيزهايى است كه در مورد على عليه السلام به حد اعلى وجود دارد و او در اين جهت‏بى‏رقيب و يا بسيار كم رقيب است.گويند محمد بن شهر آشوب مازندرانى-كه از اكابر علماى اماميه در قرن هفتم است-هنگامى كه كتاب معروف مناقب را تاليف مى‏كرد،هزار كتاب به نام‏«مناقب‏»كه همه درباره على عليه السلام نوشته شده بود در كتابخانه خويش داشت.اين يك نمونه مى‏رساند كه شخصيت والاى مولى در طول تاريخ چقدر خاطرها را مشغول مى‏داشته است.

امتياز اساسى على عليه السلام و ساير مردانى كه از پرتو حق روشن بوده‏اند اين است كه علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم كردن انديشه‏ها،به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ايمان و استحكام مى‏بخشند.

فيلسوفانى مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بو على و دكارت نيز قهرمان تسخير انديشه‏ها و سرگرم كردن خاطرها هستند.رهبران انقلابهاى اجتماعى مخصوصا در دو قرن اخير،علاوه بر اين،نوعى تعصب در پيروان خود به وجود آوردند.مشايخ عرفان پيروان خويش را احيانا آنچنان وارد مرحله‏«تسليم‏»مى‏كنند كه اگر پير مغان اشارت كند سجاده به مى رنگين مى‏نمايند.اما در هيچ كدام از آنها گرمى و حرارت توام با نرمى و لطافت و صفا و رقتى كه در پيروان على،تاريخ نشان مى‏دهد نمى‏بينيم.اگر صوفيه از دراويش لشكرى جرار و مجاهدانى كار آمد ساختند،با نام على كردند نه به نام خودشان.

حسن و زيبايى معنوى كه محبت و خلوص ايجاد مى‏كند از يك مقوله است،و سيادت و منفعت و مصلحت زندگى كه كالاى رهبران اجتماعى،و يا عقل و فلسفه كه كالاى فيلسوف است،و يا اثبات سلطه و اقتدار كه كالاى عارف است،از مقوله‏هاى ديگر.معروف است كه يكى از شاگردان بو على سينا به استاد مى‏گفت اگر تو با اين فهم و هوش خارق العاده مدعى نبوت شوى،مردم به تو مى‏گروند،و بو على سكوت كرد.تا در سفرى در فصل زمستان كه با هم بودند، سحرگاه بو على از خواب بيدار شد و شاگرد را بيدار كرد و گفت:تشنه‏ام،قدرى آب بياور. شاگرد تعلل كرد و شروع كرد به عذر تراشيدن.هر چه بو على اصرار كرد،شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد بستر گرم را ترك كند.در همين وقت فرياد مؤذن از بالاى ماذنه بلند شد كه‏«الله اكبر،اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله‏».بوعلى فرصت را مناسب ديد كه جواب شاگرد را بدهد.گفت:تو كه مدعى بودى اگر من ادعاى پيغمبرى كنم مردم ايمان خواهند آورد،اكنون ببين فرمان حضورى من به تو كه سالها شاگرد من بوده‏اى و از درس من بهره برده‏اى آنقدر نفوذ ندارد كه لحظه‏اى بستر گرم را ترك كنى و آبى به من بدهى،اما اين مرد مؤذن پس از چهار صد سال فرمان پيغمبر را اطاعت كرده،از بستر گرم خارج شده و رفته بر روى اين بلندى و به وحدانيت‏خدا و رسالت او گواهى مى‏دهد.ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!

آرى فيلسوفان شاگرد مى‏سازند نه پيرو،رهبران اجتماعى پيروان متعصب مى‏سازند نه انسانهاى مهذب،اقطاب و مشايخ عرفان ارباب تسليم مى‏سازند نه مؤمن مجاهد فعال.

در على،هم خاصيت فيلسوف است و هم خاصيت رهبر انقلابى و هم خاصيت پير طريقت و هم خاصيتى از نوع خاصيت پيامبران.مكتب او،هم مكتب عقل و انديشه است و هم مكتب ثوره و انقلاب و هم مكتب تسليم و انضباط و هم مكتب حسن و زيبايى و جذبه و حركت.

على عليه السلام پيش از آنكه امام عادل براى ديگران باشد و درباره ديگران به عدل رفتار كند،خود شخصا موجودى متعادل و متوازن بود.كمالات انسانيت را با هم جمع كرده بود.هم انديشه‏اى عميق و دور رس داشت و هم عواطفى رقيق و سرشار.كمال جسم و كمال!218 روح را توام داشت.شب،هنگام عبادت از ما سوى مى‏بريد و روز در متن اجتماع فعاليت مى‏كرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خود گذشتگى‏هاى او را مى‏ديد و گوشهايشان پند و اندرزها و گفتارهاى حكيمانه‏اش را مى‏شنيد،و شب چشم ستارگان اشكهاى عابدانه‏اش را مى‏ديد و گوش آسمان مناجاتهاى عاشقانه‏اش را مى‏شنيد.هم مفتى بود و هم حكيم،هم عارف بود و هم رهبر اجتماعى،هم زاهد بود و هم سرباز،هم قاضى بود و هم كارگر،هم خطيب بود و هم نويسنده.بالاخره به تمام معنى يك انسان كامل بود با همه زيباييهايش.

كتاب حاضر مجموعه‏اى است از چهار سخنرانى كه در روزهاى 18 تا 21 ماه مبارك رمضان سال 1388 در حسينيه ارشاد ايراد شده است.اين كتاب مشتمل است‏بر يك مقدمه و دو بخش. در مقدمه كلياتى درباره جذب و دفع به طور عموم و جاذبه و دافعه انسانها به طور خصوص بحث‏شده است.در بخش اول،جاذبه على عليه السلام-كه همواره دلهايى را به سوى خود كشيده و مى‏كشد-و فلسفه آن و فايده و اثر آن،موضوع بحث قرار گرفته است.در بخش دوم، دافعه نيرومند آن حضرت كه چگونه عناصرى را به سختى طرد مى‏كرد و دور مى‏انداخت، توضيح و تشريح شده است،ثابت‏شده كه على عليه السلام دو نيرويى بوده است و هر كس كه بخواهد در مكتب او پرورش يابد بايد دو نيرويى باشد.

نظر به اينكه دو نيرويى بودن به تنهايى كافى نيست كه معرف مكتب على باشد،در اين كتاب كوشش شده تا حد امكان نشان داده شود كه جاذبه على افرادى از چه طراز را جذب مى‏كرد و دافعه او چه سنخ افرادى را طرد مى‏نمود.اى بسا برخى از ما كه مدعى پيروى مكتب او هستيم،آنان را كه على جذب مى‏كند دفع كنيم و آنان را كه او دفع مى‏كرد جذب كنيم.در قسمت دافعه على به بحث درباره خوارج اكتفا شده است و حال آنكه طبقات ديگرى نيز هستند كه!219 مشمول دافعه على مى‏باشند.شايد در وقت ديگر و لا اقل چاپ ديگر اين كتاب،اين نقص مانند ساير نواقص كتاب جبران شود.

زحمات اصلاح و تكميل سخنرانيها را فاضل بلند قدر جناب آقاى فتح الله اميدى متحمل شده‏اند.نيمى از كتاب به قلم معظم له است كه پس از استخراج از نوارهاى ضبط صوت،از نو به قلم خود نوشته و احيانا اصلاح و يا تكميل كرده‏اند.نيم ديگر آن تقرير لفظى خود اينجانب است و يا احيانا بعد از اصلاح معظم له به قلم خود چيزهايى اضافه كرده‏ام.اميدوارم مجموعا اثر مفيد و آموزنده‏اى باشد.از خداوند متعال مسالت داريم كه ما را از متابعان واقعى على عليه السلام قرار دهد.

تهران،يازدهم اسفند1349 شمسى مطابق چهاردهم محرم الحرام 1391 قمرى‏مرتضى مطهرى.