جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد
جلد ۸

دكتر محمود مهدوى دامغانى

- فهرست -


(186)آدمى در اين جهان نشانه اى است كه تيرهاى مرگ به سمت او روانند
(187)در سكوت و خاموشى از حكمت - يا بيان حكم شرعى - خيرى نيست
(188)اى آدمى زاده ، آنچه بيش از روزى خود در دست آوردى همانا كه در آن گنجور ديگرىهستى
(189)دلها را آرزو و خواسته اى است و روى آوردنى و پشت كردنى
(190)هنگامى كه خشمگين مى شوم چه وقت بايد انتقام گيرم و خشم خود را فرو نشانم
(191)از كنار نجاستى كه در پاگينى بود گذشت ، فرمود:
(192) آنچه از مالت كه تو را پندى آموخت از ميان نرفته است
(193)همانا اين دلها ملول مى شود، همچنان كه تنهاملول مى شود
(194)چون آن حضرت سخن خوارج را شنيد كه مى گويند: حكومت جز از آن خدا نيست فرمود:
(195)در وصف جمع فرومايگان فرموده است
(196)جنايتكار را پيش آن حضرت آوردند و گروهى از عوام همراهش بودند، فرمود:
(197)همانا همراه هر كسى دو فرشته اند كه او را نگهبانى مى كنند
(198)طلحه و زبير به او گفتند: با تو بيعت مى كنيم به شرط آنكه ما در كار خلافت شريك تو باشيم
(199)اى مردم بترسيد از خدايى كه اگر بگوييد، مى شنود و اگر انديشه نهفته داريدمى داند
(200)نبايد آن كس كه در نيكى كردن از، سپاسگزارى نمى كند، تو را انجام دادن نيكىبى رغبت كند
(201)هر ظرفى بدانچه در آن نهند تنگ شود جز ظرف دانش كه هر چه در آن نهند فراخ‌تر گردد
(202)نخستين عوض بردبار از بردباريش اين است كه مردم درقبال نادان ياران اويند
(203)اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار
(204)هر كس نفس خود را حساب كند، سود برد و هر كس از آن غافل ماند، زيان برد
(205)همانا دنيا پس از چموشى بر ما مهربان خواهد شد، چون ماده شتر بدخو نسبت به كره خود
(206)از خدا بترسيد، ترسيدن وارسته اى كه دامن به كمر زده
(207)سخاوت پاسبان آبروهاست و بردبارى دهان بند بى خرد
(208)به خود شيفتگى آدمى يكى از حسودان خرد اوست
(209)بر خار و خاشاك و رنج چشم فرو بند و گرنه هرگز راضى نخواهد شد
(210)هر كه چوبش - خوى و عادتش - نرم باشد، شاخ و برش بسيار بود
(211)مخالفت كردن راى را ويران مى كند
(212)هر كس به مال نايل شد بر ديگران برترى جويد
(213)در دگرگونى روزگار، شناخت گوهرهاى مردان است
(214)رشك بردن دوست از سستى و بيمارى دوستى است
(215)بيشترين جايگاه افتادن خردها، زير برقهاى طمعهاست
(216)حكم كردن به گمان بر آنچه مورد اعتماد است از دادگرى نيست
(217) ستم كردن بر بندگان چه بد توشه اى باى رستاخيز است
(218)از بهترين كارهاى شخص گرامى ، غفلت كردن اوست از آن چه مى داند
(219)هر كس آزرم جامه خود را بر او بپوشاند مردم عيب او را نمى بينند
(220)با بسيارى خاموشى ، و قار خواهد بود و با داد دادن ، دوستان بسيار شوند
(221)شگفتى از رشك بران است كه از سلامت بدنهاغافل اند
(222)آزمند در بند زبونى است
(223)ايمان شناخت به دل و اقرار به زبان وعمل كردن به جوارح است
(224)آن كسى كه بر دنيا اندوهگين باشد بر قضاى خداوند خشمگين است
(225)قناعت بسنده ترين دولتمندى است و خوش خويى بسنده ترين نعمت
(227)و با كسانى كه روزى به ايشان روى آورده است ، شريك شويد كه او توانگرىرا سزاوارتر است و به روى آوردن بخت شايسته تر
(228)درباره اين گفتار خداى عز و جل كه فرموده است : همانا خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد، گفته است : عدل انصاف است و احسان نكويى كردن است
(229) هر كه با دست كوتاه ببخشد، او را با دست دراز ببخشند
(230) و آن حضرت به پسر خود حسن عليه السلام فرمود: كسى را به رزم فرا مخوان واگر تو را به مبارزه فرا خواندند، بپذير كه فرا خوانده به زرم ستمگر افتاده است
نمودارهايى از شجاعت على عليه السلام
قصه جنگ خندق
(231)
(232)خردمند كسى است كه هر جيز را به جاى خويش ‍ نهد
(233)به خدا سوگند دنياى شما در ديده من خوارتر از استخوان خوكى است كه اندكىگوشت داشته باشد و در دست شخص گرفتار به جذام باشد
(234)گروهى خدا را به اميد پاداش پرستش مى كنند، اين پرستش بازرگانان است و...
(236)هر كسى از سستى پيروى كند، حقوق را تباه سازد و هر كس از سخن چين پيروىكند، دوست را تباه سازد
(237)سنگ غصبى در خانه در گرو ويرانى آن است
(238)روز - چيرگى - ستمديده بر ستمگر سخت تر است از روز - چيرگى - ستمگر برستمديده
(239)از خدا بترس به مقدارى از پرهيزكارى ، هر چند اندك باشد و ميان خودت و خداوندپرده اى قرار بده هر چند نازك باشد
(240)چون جواب بسيار شود، صواب پوشيده ماند
(241)همانا خداوند متعال را در نعمتى حقى است ، هر كس آن را ادا كند، خداوند آن نعمت بر اوافزون فرمايد و هر كس در آن كوتاهى كند به زوال نعمت در خطر افتد
(242)چون قدرت بسيار شود، شهوت و آرزو اندك گردد
(243)بپرهيزيد از رميدن نعمتها كه نه هر رميده باز آورده شود
(244)جوانمردى مهر آورتر از خويشاوندى است
(245)هر كه به تو گمان نيكى برد، گمانش را راست گردان
(246)بهترين كارها آن بود كه به ناخواه خود را به آن وا دارى
(247)خداوند سبحان را با باطل شدن عزيمتها و گشودن گره ها و شكستن همتها شناختم
(248)تلخى اين جهان شيرينى آن جهان و شيرينى اين جهان تلخى آن جهان است
(249)خداوند ايمان را براى پاكى از شرك ورزيدن واجب فرموده ، و...
(250)هر گاه مى خواهيد ستمگر را سوگند دهيد، چنين سوگندش دهيد كه ...
آن چه ميان يحيى بن عبدالله و ابن عبدالله و ابن مصعب در حضور هارون الرشيد گذشت
(251)اى پسر آدم ! خود وصى خويش باش و نسبت به مال خود چنان رفتار كن كه مى خواهى پس از تو در آن رفتار كنند
(252)تند خويى نوعى از ديوانگى است كه تندخو پيشمان مى شود و اگر پشيمان نشود، ديوانگى او استوار است
(253)صحت تن از كمى حسد است
(254) و آن حضرت به كميل بن زياد نخعى فرموده است :
(255)هر گاه درويش شويد با صدقه دادن با خداوند بازرگانى كنيد
(256)وفا كردن براى اهل غدر در نزد خدا بى وفايى است ، و غدر كردن بااهل غدر در پيشگاه خداوند وفاست
(257)چه بسا افرادى كه با نيكى نسبت به او گرفتار استدراج است و...
(258)
(259)
(260)
(261)
(262)
(263)
(264)
(265)
(266)
(267)
(268)
(269)همنشين سلطان ، همچون شير سوار است كه به موقعيت او رشك مى برند و او به جايگاه خود داناتر است
(270)نسبت به بازماندگان ديگران نيكى كنيد تا نسبت به بازماندگان شما حقوق شمارا نگه دارند
(271)همانا سخن حكيمان چون درست باشد، درمان است و چون نادرست باشد، درد است
(272)
(273)اى پسر آدم ، اندوه روز نيامده ات را بر اندوه روز آمده ات ميفزاى كه اگر فردا هم از عمر تو باشد، خداوند روزى تو را در آن مى رساند
(274)دوست دار، دوست خود را آهسته و نرم ، شايد كه روزى دشمنت شود و دشمن دار، دشمن خود را آهسته و نرم ، شايد روزى دوست تو گردد
(275)مردم دنيا در كار دنيا دو گونه اند:
(276)
(277)
(278)اگر دو پايم در اين لغزشگاهها استوار بماند، چيزهايى را دگرگون خواهم ساخت
(279)
(280)دانش خود را نادانى و يقين خود را شك قرار مدهيد، چون دانستيد،عمل كنيد و چون يقين پيدا كرديد، پاى پيش گذاريد
(281)
(282)
(283)
(284)اندكى كه بر آن پايدارى كنى بهتر از بسيارى است كه از آن دلگير شوى
(285)هر گاه اعمال مستحب به امور واجب زيان رساند، مستحبها را واگذاريد
(286)هر كه دورى سفر - آخرت - را به ياد آورده ، آماده مى شود
(287)بينش با چشم نيست كه گاه چشم به صاحب خود دروغ مى گويد ولى هركس ازعقل خير خواهى كند، نسبت به او غش نمى ورزد
(288)ميان شما و موعظه پرده اى از غفلت است
(289)نادان شما بدون بصيرت افزاينده در كار است و داناى شما چيزى را كه بايدانجام دهد به تاخير افكننده است
(290)علم راه عذر بر بهانه جويان بسته است
(291)همگان را به شتاب به مرگ فرا مى خوانند و مهلت مى خواهند و هركه را زمان داده اند براى درنگ كردن - از توبه و بازگشت به خدا - بهانه مى تراشد
(292)مردم در مورد چيزى خوش باد نگفتند مگر اينكه روزگار براى آن روز بدى رااندوخته كرد
(293)
(294)چون خداوند بنده اى را خوار دارد، علم را بر او حرام - دشوار - مى دارد
(295)
(296) اگر خداوند بر نافرمانى خود بيم نداده بود، باز هم واجب بود كه به سپاس نعمتهايش معصيت نشود
(297)
(298)
(299)
(300)كسى درباره مسافت ميان خاور و باختر از آن حضرت پرسيد، فرمود: به اندازه يك روز رفتن خورشيد است
(301)
(302)
(303)پندها چه بسيار است و پند گرفتن چه اندك
(304)هر كس در ستيزه زيادى روى كند، بزهكار مى شود و هر كس در آن كوتاهى كند، براو ستم مى شود و آن كه ستيزه گر است ، نمى تواند از خدا بترسد
(305)كارى - گناهى - كه پس از آن مهلت داده شوم كه دو ركعت نماز بگزارم و از خداوندعافيت بطلبيم مرا اندوهگين نمى سازد
(306)
(307)فرستاده تو مفسر عقل توست و نامه ات رساتر چيزى است كه به سوى تو سخن مى گويد
(308)آن كس كه به بلايى سخت گرفتار است ، نيازمندتر به دعا نيست از بى بلايىكه از آن در امان نيست
(309)مردم فرزندان دنيايند و كسى را به دوستى مادرش ‍ سرزنش نمى كنند
(310)مسكين ، رسول و فرستاده خداوند است ، هر كس ‍ او را محروم كند، خدا را محروم كرده است و هر كس به او ببخشد، خدا را سپاس داشته است
(311)غيرتمند هرگز زنا نكند
(312)بسنده است به اجل نگهبانى
(313)فرزند مرده مى خوابد و مال ربوده نمى تواند بخوابد
(314)دوستى پدران سبب خويشاوندى ميان پسران است و خويشاوندى به دوستىنيازمندتر است تا دوستى به خويشاوندى
(315)از گمانهاى مردم مومن بترسيد كه خداوند حق را بر زبانهاى ايشان قرار داده است
(316)ايمان بنده راست نباشد تا آنكه اعتمادش به آن چه در دست خداوند سبحان است بيش از اعتقاد او به آن چه در دست اوست ، بود
(317)
(318)همانا دلها را روى آوردن و روى برگرداندن است ، آن گاه كه روى مى آورد، آن رابه انجام دادن مستحبات واداريد و آن گاه كه روى گردان مى شود به واجبات بسنده كنيد
(319)در قرآن خبر آن چه پيش از شما بوده و خبر آن چه پس از شماست و حكم مربوط برشرعيات خودتان موجود است
(320)سنگ را بدان جا كه آمده است برگردانيد كه شر را جز شر دفع نتواند داد
(321)
(322)من پيشواى مومنانم و مال پيشواى تبهكاران
(323)
(324)
(325)
(326)
(327)
(328)
(329)
(330)از نافرمانيهاى خدا در خلوتها بپرهيزيد كه شاهد خود حاكم است
(331)
(332)ميزان عمرى كه خداوند در آن عذر آدمى را مى پذيرد، شصت سال است
(333)آن كسى كه گناه بر او پيروز شد، پيروزى نيافته است و آن كس كه با بدىچيره مى شود، در واقع مغلوب است
(334)
(335)بى نيازى از عذر، پر ارزش تر است از عذر آوردن به راستى
(336)كمترين حقى كه براى خداوند سبحان بر عهده شماست ، اين است كه از نعمتهاى اودر نافرمانيهايش يارى مجوييد
(337)خداوند سبحان فرمانبردارى را غنيمت زيركان قرار داده است ، آن گاه كه ناتوان درآن كوتاهى كنند
(338)قدرت حاكمان پاسبان خداوند در زمين اوست
(339)
(340)توانگرى بزرگ ، ياس و نوميدى از چيزهايى است كه در دست مردمان است
(341)كسى كه از او چيزى خواسته اند تا وعده نداده است ، آزاد است
(342)اگر بنده اجل و سرانجام خويش را ببيند، همانا كه آرزو و فريفتن آن را دشمن مىدارد
(343)هر كسى را در مال او دو شريك است : وارث و حوادث
(344)خواننده و دعا كننده بى عمل همچون تيرانداز با كمان بى زه است
(345)علم دو گونه است : يكى سرشته شده در طبيعت و ديگرى شنيده شده و شنيده شده هرگاه سرشته در طبيعت نباشد، سود نمى بخشد
(346)انديشه درست همراه با دولتهاست ، با روى آوردن آنها درستى انديشه هم روى مىآورد و با پشت كردن آنها پشت مى كند
(347)پاكدامنى زيور درويشى و سپاسگزارى آرايش ‍ توانگرى است
(348)روز دادگرى بر ستمگر دشوارتر است از روز ستم بر مظلوم
(349)
(350)
(351)نتواستن و دشوار بودن انجام دادن معصيت از اسباب عصمت است
(352)آبروى تو فسرده و نريخته است ، خواهش كردن آن را فرو مى چكاند، بنگر پيش چه كسى آن را فرو مى چكانى
(353)ستودن افزونتر از آنچه سزاوارست ، چاپلوسى است و كمتر از آن چه سزاوارست ،درماندگى يا حسد است
(354)سخت ترين گناهان آن بود كه گنهكار آن را خوار بشمرد
(355)
(356)
(357)
(358)
(359)بزرگترين عيب آن بود كه چيزى را كه مانندش در خود تو هست - براى ديگران -عيب بشمارى
(360)
(361)
(362)
(363)
(364)
(365)
(366)
(367)
(368)هر كس مى خواهد آبروى خويش را نگه دارد، ستيز را رها كند
(369)شتاب كردن بيش از امكان و درنگ ورزيدن پس ‍ از به دست آمدن فرصت از حماقت است
(370)از آن چه كه نباشد مپرس كه در آن چه هست و رخ داده است براى تو مشغولى و كفايت است
(371)
(372)علم بايد پيوسته به عمل باشد و هر كس دانست بايدعمل كند، علم عمل را فرا مى خواند اگر پاسخ داد - نفس به كمال خواهد رسيد - وگرنه روى از او بگرداند
(373)
(374)
(375)
(376)
(377)
(378)
(379)
(380)
(381)
(382) همانا حق سنگين گوارا و باطل سبك ناگوار - وبازاى - است
(383)
(384)
(385)
(386)بسا كس كه آغاز روزى را ديد و آن را را به پايان نرساند و چه بسا كس كه درآغاز شب بر او رشك بردند و در پايان آن شب بانگ مويه گران بر او خاست
(387)
(388)
(389)
(390)
(391)از جمله خوارى دنيا در نظر خداوند اين است كه جز در آن از خداوند نافرمانى نمىشود، و جز با ترك و وانهادن دنيا به آن چه پيش خداوند است دست يافته نمى شود
(392)
(393)هر كه چيزى را جويد به آن يا برخى از آن خواهد رسيد
(394)
(395)
(396)
(397)
(398)سخن گوييد تا شناخته شويد كه آدمى زير زبانش ‍ نهان است
(399)مشك چه نيكو عطرى است ، حمل آن آسان و رايحه اش سخت و معطر ودل انگيز است
(400)
(401)
(402)بسا سخن كه از حمله كارگرتر است
(403)هر چيز كه بدان بسنده توان كرد، بس است
(404)
(407)
لطايفى درباره نامها و كينه ها
(408)
نكته هايى درباره رسوم عرب و پندارهاى ايشان
(409)
(410)
(411)
(412)
(413)
مغيره بن شبعه
سخنى از ابوالمعالى جوينى درباره صحابه و پاسخ به آن
عمار بن ياسر و پاره اى از اخبار او
(414)
(415)
(416)
(417) فرموده است : دل مصحف ديده است
(418)پرهيزگارى مهتر خلقهاست
(419)تيزى زبان خودت را براى آن كس كه تو را به سخن آورده است قرار مده ورسايى گفتارت را براى آن كس كه تو را استوار كرد قرار مده
(420)در ادب نفس تو همين تو را بس كه از آن چه از غير خود خوش نمى دارى ، خوددارىكنى
(421)
(422)
(423)و به درستى مردم دنيا چون كاروانيان اند، تا بار فكنند كاروان سالار شان بانگبر آنان زند و كوچ كنند
(424)
(425)
(416)و فرمود: بردبارى همچون قبيله است
(427)
(428)
(429)
(430)
(431)همانا براى نيك و بد مردمى هستند هرگاه رها كنيد چيزى از آن دواهل آن شما را كفايت مى كنند - آن را انجام مى دهند
(432)
(433)
(434)
(435)
(436)
(437)
(438)
(439)
(440)
(441)
(442)
(443)
(444)
(445)
(446)
(447)مردم دشمن آن اند كه نمى دانند
(448)
(449)حكمرانيها ميدان مسابقه مردان است
(450)چه شكننده است خواب مر عزيمتهاى روز را
(451)
(452)
(453)اندكى كه هميشه بر آن مداومت باشد بهتر است از بسيارى كه از آن ملول شوند
(454)چون در مردى خصلتى پسنديده - شگفت - ديديد، همانندهاى آن را انتظار بريد
(455)
(456)آن كس كه بدون دانستن فقه به بازرگانى پرداخت ، خود را در ربا انداخت
(457)آن كه مصيبتهاى كوچك را بزرگ شمرد خداوندش گرفتار مصايب بزرگ فرمايد
(458)هر كه نفس خود را گرامى بيند، شهوتش در ديده اش خوار آيد
(459)مزاح نكند كسى مزاح كردنى مگر آنكه چيزى از خرد خود بيرون افكند بيرون افكندى
(460)بى رغبتى تو در مورد كسى كه به تو راغب است ، كاستى بهره است و رغبت تو دركسى كه به تو بى رغبت است ، خوار ساختن نفس است
(461)زبير همواره مردى از ما اهل بيت بود تا آنكه پسر نافرخنده اش عبدالله به جوانىرسيد
عبدالله بن زبير و بيان بخشى از اخبار تازه او
(462)آدمى زاده را با بزرگى جستن چه كار كه آغازش ‍ نطفه و فرجامى مردار است ، نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند مرگ خود را باز دارد
(463)توانگرى و درويشى پس از عرضه شدن بر خداوندمتعال - در قيامت - است
(464)
(465)
(466)دو آزمند سيرى نمى پذيرند: دانش جوى و دنيا جوى
(467)
(468)و آن حضرت فرمود: سرنوشت بر تدبير چيره شود آن چنان كه آفت در تدبيرباشد
(469)و آن حضرت فرمود: بردبارى و درنگ همزادند - دو فرزند يك شكم اند - و هر دوزاده همت بلندند
(470)غيبت كردن كوشش مرد عاجز است
(471)و فرمود: چه بسا شيفته و به فتنه افتاده به سبب سخن پسنديده درباره او
(472)و آن حضرت فرمود: دنيا براى غير خود - جهان ديگر آفريده شده است و براى خودآفريده نشده است
(473)
(474)
(475)
(476)و آن حضرت ضمن گفتارى فرمود: و بر آنان فرمانروايى فرمانروا شد كه كاررا برپا داشت و استقامت ورزيد تا آنكه دين برقرار گرديد
(477)
(478)
آنچه درباره تفضيل ميان صحابه شده است
(479)درباره توحيد عدل از او پرسيده شد، فرمود: توحيد آن است كه او را در وهم نياورى و عدل آن است كه او را - به آن چه در او نيست متهم ندارى
(480)
(481)
(482)
(483)
(484)
(485)
(486)
(487)و آن حضرت فرمود: بدترين برادران كسى است كه براى او به رنج و تكلف افتند
(488)و آن حضرت ضمن گفتارى فرموده است : هرگاه مومن نسبت به برادر خود حشمت وجاه بفروشد - او را خشمگين سازد - همانا كه ميان خود و جدايى افكند