نماز شناسى جلد اول

حسن راشدى

- ۱ -


پيشگفتار 
الف - دليل تاليف :
از اسفند ماه يكهزار و سيصد و شصت و نه در پى نامه اى كه در اداره كل آموزش و پرورش خراسان تحت شماره 95891/8 - 7/12/69 به اينجانب نوشت ، به تهيه طرح هاى جهت تدريس نماز در دوره ابتدايى اقدام كردم . مجموعه آن طرح تدريس ها مهر ماه يكهزار و سيصد و هفتاد، با عنوان نماز تربيت كنيم براى تقديم به اولين اجلاسيه نماز كه در مشهد برگزار مى شد، آماده شد.
هدف از آن نامگذارى اين بود كه فرهنگيان بايد با تعليم و ترويج نماز در تربيت مذهبى فرزندان اين مرز و بوم بكوشند و آنان را با نمااز تربيت كنند، مباد كه با كوتاهى كه در آموزش و ترويج نماز، افراد بى نماز و بى ادب به جامعه تحويل دهند كه هر چه فساد و تباهى از بى توجهى به نماز است و وجود افراد بى نماز، زبينده جامعه مسلمانى كه حكومت اسلامى در آن استقرار دارد، نيست .
در اواخر ارديبهشت هفتاد و سه در جلسه اى كه براى تقدير از مجريان طرح برگزار مى شد قول دادم كه آن را كامل كنم و بر آن بيفزايم ، همچنين وعده دادم كه كتاب نسبه جامعى در حقيقت ، فضيلت ، آداب ، اسرار و آثار گوناگون نماز بنويسيم و به گونه اى كه براى اكثريت فرهنگيان مفيد باشد و پس از آشنايى با روح نماز و خيرات و بركات آن با شناخت و تعهد بيشترى به تدريس آن بپردازند. و اكنون به فضل پروردگار آن وعده جامه عمل پوشيد.
ب - چگونگى تاليف نمازشناسى :
براى آنچه درباره آموزش نماز فراهم آوردى عنوان نماز آموزى يا روش شناسى تعليم نماز را برگزيديم و به آنچه مربوط به شناخت نماز از ابعدا گوناگون بود، عنوان نمازشناسى دادم . چون نمازشناسى و نمازگزارى ، فرع بر شناخت حضرت يزدان و قبول پرستش او، و فرع بر شناخت اصول پرستش است ، دو بخش پرسته شناسى
و پرستش شناسى را به عنوان مقدمه بر نمازشناسى افزودم كه به خواست خدا جداگانه چاپ خواهد شد.
چنان كه اشاره شد در مقدمه اى كه بر نمازشناسى افزودم ، بخش نخست را به شناخت پروردگار اختصاص دادم زيرا نمازى كه از روى معرفت نخوانند، كم اثر يا بى اثر و فاقد ارزش است . در اين بخش براى بيان واقعيت هاى هستى و حقايق عرفانى ، بيشتر از اشعار زيباى شاعران نامورى استفاده كرده ام كه افكار بلندشان علاوه بر مبانى محكم عقلى ، تكيه گاههاى قرآنى ، و روايى دارد، و در موارد ضرورت كوشيدم تا مستند سخن آن بزرگان را ارائه دهم .
بخش دوم مقدمه به مطلق پرستش و بندگى و امور مربوط به آن اختصاص ‍ يافت ، امورى كه بين نماز و ديگر عبادات ، مشترك است و بدون آگاهى از آن اصول ، نمى توان نماز حقيقى به جاى آورد.
آنچه در اين مجلد درباره شناخت نماز آمده است ، و چهار فصل است كه به ترتيب درباره تاريخچه ، حقيقت حق و فضليت نماز است .
آنچه مربوط به شناخت نماز از ديگر ابعاد است ، به خواست خدا در آينده منتشر خواهد شد.
در امر نگارش ، روانى قلم و سلاست بيان را مورد توجه قرار دادم و در تنظيم مطالب حتى الامكان ترتيب و توالى صحيحو سير منطقى را در نظر داشتم .
در هر موضوع به ماخذ و يا مآخذ مختلفى مراجعه كردم و از هر خرمنى كه خوشه يا خوشه هايى برگرفتم و آن مآخذ را در پايين هر صفحه ذكر كردم .
عناوين ، منابع و مآخذ از اول تا آخر هر فصل ، شماره مسلسل دارد.
بخشى از مطالب اين كتاب ، از آثار ديگران است و بخشى از اينجانب است .هنگام نقل يك مطلب ، گاهى بيان تكميلى خود را بر آن افزوده ام و غالبا براى يكنواخت شدن قلم ، تغييراتى در بيان مؤ لفان بزرگوار كتب ماخذ داده ام كه ميزان اين تغييرات ، همراه با ذكر ماءخذ آمده است . آن بزرگواران چه در حال حيات اند و چه در ممات ، از حقير راضى باشند.
بعضى از مطالب ، اقتباس شده از مآخذ عربى است و برگردن آنها تماما توسط اينجانب انجام گرفته است . همچنين ترجمه و توضيح كليه آيات ، روايات و ادعيه به استثناى چند روايت كه ماءخذ آن را در پانوشتها به دست داده ام و از اينجانب است هر چند از ترجمه هاى ديگران سود برده ام . هنگام ذكر ماءخذ گرفته ام و هر جا از كلمه با الهام استفاده كردم منظور اين است كه جان مطلب از آن ماءخذ و نگارش آن كلا از اينجانب است .
ج - تشكر و اعتذار:
پس از انقلاب شكوهمند اسلامى ايران با وجود موانع بسيار و همجمه هاى گسترده تبليغاتى و فرهنگى غرب ، حركت هاى مباركى براى استقرار معنويت و حفظ حاكميت احكام نورانى اسلام صورت گرفته است كه آثار فرخنده و نيكوى آن مشهود و سعى ايجاد كنندگان آن مشكور است و اگر نبود، تمامى سرمايه هاى معنوى و اخلاقى ما در برابر شبيخون فرهنگى غرب از ميان مى رفت .
از جمله اين حركتهاى مقدس و كوششهاى قابل احترام ، خيزش براى اقامه و ترويج نماز و دعوت و ترغيب مردم به اين فريضه بزرگ خدايى است . جاى آن دارد كه به سهم خود از پرچمدار سپاه مبارزه با بى نمازى جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاى محسن قرائتى كه بيرق مبارزه با جهل و بيسوادى را هم به دوش مى كشند، تشكر و قدردانى كنم . همچنين توانايى و ابتكار ايشان در ارائه بهترين و دوست داشتنى ترين درسهاى اسلامى كه پس ‍ از گذشت ساليان دراز هنوز هم بيشترين شنونده و بيننده مذهبى صدا و سيماى جمهورى اسلامى ايران را به خود اختصاص مى دهد، قابل يادآورى و توصيف است .
زحمات همكاران ايشان در ستادهاى اقامه نماز، بويژه كوششهاى معاون فرهنگى ستاد مركزى اقامه نماز، جناب آقادى دكتر بهرام محمديان و مسؤ ول ستاد اقامه نماز تهران ، جناب آقاى سيد جواد بهشتى در خور بهترين سپاس و تقدير است . و برتر از تشكر بندگان ، قدرشناسى پروردگار است . او از مراتب اخلاص و كوشش بندگان خويش آگاه است . قدر زحماتشان را مى شناسد و به آنان پاداش بزرگ مى بخشد.
و سوف يؤ ت الله المؤ منين اجرا عظيما.... و كان الله شاكرا عليما (1)
و اين فرموده اميرمؤ منان على (عليه السلام ) است كه :
من لم يشكر الاحسان لم يعده الا الحرمان (2)
آن كه نيكى بيند و سپاس نگويد، بجز ناكامى عايدش نمى گردد.
توفيق روز افزون تمامى خدمتگزاران و به فرهنگ نماز را از خداى بزرگ خواهانم . همچنين از استاد معظم جناب آقاى كاظظم مدير شانهه چى كه نيكى ورزيد و اين اثر را به نحو اجماللل بررسى كردند و از جناب حجت الاسلا و المسلمين آقاى حاج سيد جعفر سيدان ، مدرس محترم حوزه علميه مشهد و دانشمند و فاضل محترم جناب آقاى دكتر محمود مهدوى دامغانى كه قبول زحمت كردند و آن را به تفصيل بررسى و مطالعه كردند و هر كدام نكات ارزنده اى را يادآورى نمودند، تشكر و تقدير مى كنم .
و نيز از خطيب شهير و فاضل محترم جناب آقاى راشد يزدى كه دو بخش ‍ اول آن را مطالعه كردند و قوت قلب به من دادند و ديگر دوستانى كه در اين راه مشوق من بودند سپاسگزارم .
زحمات دوستان ، همكار و همشهرى عزيزم جناب آقاى داود نعمتى را در وايراستارى بعضى از فصول اين كتاب ارج مى نهم و از خواهر مهربانم خانم صديقه راشدى كه در تنظيم فهرست هاى آن به من كمك كرده اند متشكرم .
از سازمان چاپ و نشر شرق به مديريت جناب آقاى مغانى و همكارى صميمانه خانم فهيمه مزينانى و همچنين از مؤ سسه كوثر به مديريت آقاى محمد كاظم كاظمى كه خدمات رايانه اى اين اثر را قبول كردند و به خوبى از عهده بر آمدند تشكر مى كنم .
لازم به يادآورى است كه در تهيه و تنظيم ، ترجمه مطالب و آيات و روايات ، اعراب گذاريها، و ذكر مآخذ، اعمال دقت شده است ، و در عين حال اگر سهوى مشاهده شد اميد بخشايش است بويژه آن كه بسيارى از افزوده ها و اصلاحات در چند اشتباهكارى و تخليه كامپيوترى از ميان رفت لذا با همه كوششهايى كه براى خوبى و صحت اين اثر صورت گرفته است ، مطمئنا خطاهايى كه در آن وجود دارد. اميدوارم كه خوانندگان محترم اغماض ‍ نكنند و نگارنده را از موارد لغزش آگاه فرمايند و كه تذكر مومنان را سود دارد و افزون بر اين موجب امتنان خواهد شد.
د: پوزش و سپاس به درگاه ايزد بيتا و درخواست يارى از او:
پروردگار، تو نيك مى دانى كه شايستگيهاى لازم را براى شناساندن نماز ندارم . اما تو عشق به اين كار را در نهادم نهادهاى پس صلاحيت هاى علمى ، عملى و عرفانى آن را به من عطا فرما. معرفت نماز بايد به ژرفا و زواياى اين درياى عظيم آشنا باشد و اين بنده چنان كه بايد به اسرار آن واقف نيست .

كاملى بايد در اين راه شگرف
تا كند غواصى اين بحر ژرف
آنان كه غواص اين بحرند نيز اگر چه زاويه هاى از آن را مشاهده كرده اند ليكن به علت آن شهودشان جنبه شخصى دارد، نتوانسته اند آنچه را كه ديده اند به ديگران نشان بدهند زيرا كه معرفت به نماز، چشيدنى است و نه گفتنى . تو خود عنايتى فرما و حلاوت معرفت آن را به ما بچشان ، دلهاى ما را به معارف آن آشنا ساز و به انوار آن روشنايى ده . درهاى دراز و رمز آن را به روى ما بگشا و جانهاى خشكيده ما را از زلال آن زندگانى و طراوت بخش .
خداوندا! اگر گام لرزانى اين اقيانوس پر ژرفا و ناپيدا كرانه برداشته شد، توفيقى بود كه تو خود عطا كردى .
و اگر بر كرانه آن ، چيزى فراچنگ آمد، از افاضه هاى تو در كلام روح افزاى قرآن و سخنان نماز شناسان بزرگى همچون رسول عظيم الشاءن اسلام و ائمه طاهرين ؛ صلوات الله عليهم اجمعين و بزرگ شاگردان مكتب آنان بوده است و مطمئنا آنان نيز اين ذكر را بر زبان داشته اند كه
سبحانك لا علم لنا الا ما علمتنا انك انت العليم الحيكيم (3)
نه تنها ما را جز آنچه تو تعليم مى دهى علمى نيست كه اعمال نيك ما نيز منسوب به توست زيرا كه توفيق و توان آن از توست
لطف ما را به هر روزى سه بار
مى بخنداند چو گلبرگ بهار
لطف ما را خنده از گفتار اوست
كار تو نيست اين و ليكن كار اوست (4)
وما رميت اذرميت و لكن الله رمى (5)
بى ترديد، حركت خامه ام به نيروى اعطائى توست .
لا حول و لا قوة الا بك
پروردگارا! نه تنها توفيق قلم زدن براى نماز را از تو مى دانم كه همه توفيقهاى من از توست و ما توفيق الا بالله
تو را بر اين لطف بزرگت سپاس مى گويم كه همه سپاسها و ستايشها براى تو و در راساتاى رضاى توست . از تو اميد دارم كه اين سعى قليل را به لطف و كرمت از اين بنده ناتوان خود بپذيرى و چنانچه در پيشگاه نماز، قصور و تقصيرى متركب شده ام بر من ببخشاى .
پروردگار من ! بار ديگر مرا مشمول خود گردان و توفيق ده كه در راه ترويج نماز و اشاعه فرهنگ آن حركت كنم .
به اميد روزى كه آحاد و جامعه هاى مسلمان ، نماز را چنان كه حق آن است اقامه كنند، پرچم لا اله الا الله را بر بام جهان به جنبش در آوردند و ماهواره هاى نشر فساد را از آسمان به زير كشند. پرتاب ماهواره الله به فضا نويد بخش چنان روزى است .
دشمنان ما خريدار گمراهى اند و خواستار انحراف ما هستند و خدا به مكرشان آگاه تر است و بسنده است كه او عهده دار كار و دوستدار ما باشد و كافى است كه او ياورمان باشد:
... يشترون الضلالة و يريدون ان تضلوا السبيل . والله اعلم باعدائكم و كفى بالله وليا بالله نصيرا (6)
و از ياوريهاى خداى ، تعالى هدايت اوست . او در يكى از رهنمودهاى خود فرمود:
يا ايها الذين امنوا عليكم انفسكم لا يضركم من ضل اذااهتديتم (7)
اى مسلمان ! خويشتن نگه داريد كه چون هدايت يابيد، گمراهان نمى توانند به شما زيان بزنند.
ه - يادى از يك دوستدار نماز
اميد است كه اين اثر، شادى و خوشنودى روح والد من ، عالم ربانى و خدمتگذار آيين محمدى ، زنده ياد، مرحوم ، آقا شيخ محمد رضا راشدى طالب نژاد را سبب شود زيرا كه او علاقه فراوانى به نماز داشت و براى نماز جماعت و نماز اول وقت ، اهميت بسيار قائل بود. در هر شبانه روز سه نوبت با توجه به افق و تقويم و ساعت بغلى و صداى اذان و تطبيق آنها با يكديگر، وقت دقيق اذان و نماز را براى خود مشخص مى كرد و بر اثر مداومت بر اين كار، افق شناس ماهرى شده بود. اين خاطره را وابستگان و برخى از دوستان آن مرحوم نيز به ياد دارند و پس از گذشت حدود چهل سال از آن ياد مى كنند. شايد اين اهتمام او به تشخيص موضع خورشيد و تعيين نماز با توجه به اين حديث رسول گرامى اسلام بوده است كه فرمودند:
ما من عبد اهتم بمواقيت الصلوة و مواضع الشمس الا ضمنت له الروح عند الموت و انقطاع الهموم و الاحزان و النجاة من النار، كنا مرة رعاة الابل فصرنا اليوم رعاة الشمس (8)
هيچ بنده اى نيست كه به اوقات نماز و مواضع خورشيد توجه داشته باشد مگر آن كه راحت هنگام مرگ و جدايى از غم و اندوه و رهايى از آتش را براى او ضمانت مى كنم . روزگارى شبانهاى اشتران بوديم و امروز ديده بانهاى خورشيديم .
توفيقى كه در نوشتن اين سطور حاصل شد، نه از سعادت من ، بل از توجهات خاص والدم به نماز اول وقت و نماز شب ، و اذآنهاو شب خوانيهاى بى انقطاع پدر بزرگم در طول ساليان دراز عمر و در سحرهاى سرد زمستان و غير زمستان بر بلنداى مسجد است ، شادى روح همه مردان راه خدا و توفيق خود و همه برادران و خواهران مسلمان را در اداى نماز اول وقت و تربيت يافتن كودكان و نوجوانان مسلمان را به اين ادب و ديگر آداب اسلامى از پروردگار جهانيان مساءلت دارم .
اللهم اغفر لنا و لوالدينا و لمن وجب حقه علينا
و - اهدا
اين اثر كوچك را به روح بزرگ بهترين نمازگذار عالم هستى ، نبى كريم ، قسيم جسيم ، بسيم وسيم ، سرور كاينات ، مفخر موجودات ، رحمت عالميان ، صفوت آدميان ، تتمه دور زمان ، ختم پيغمبران ، شفيع روز جزا، حبيب خدا، حضرت مصطفى ، محمد بن عبدالله ، (صلى الله عليه وآله ) و فرزند مكرمش ؛ مقام منيع ولايت ؛ آيت الله العظمى و حجة الله الكبرى ؛ بقية الله الاعظم و وجه الله الاكرم ، صاحب غيبت الهيه و وارث دعوت نبويه وصى خاتم و نيز اعظم ، قطب عالم امكان ؛ سيد انس و جان ، ابن امير مؤ منان ، صاحب العصر و الزمان ، رحمت قادر منان ، مظهر خشم يزدان ، بنيان برانداز كاخ ستمگران و شفابخش دلهاى مؤ منان ، چراغ هدايت بشر، امام ثانى عشر، قائم آل محمد، حضرت حجة بن الحسن العسكرى ، مهدى منتظر؛ سلام الله عليه و على آبائه و روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، عجل الله ، تعالى ؛ ظهوره و فرجه ، تقديم مى دارم .
اميد كه مورد قبول آن بزرگواران و اقبال دانشگاهيان ، فرهنگيان و همه دوستداران نماز واقع شود و به ترويج فرهنگ نماز كمك كند.
حسن راشدى بيرجندى
مركز تربيت معلم شهيد بهشتى مشهد
خرداد 1377 / صفر 1419
فصل يكم : تاريخ نماز و مسجد 
الف : تاريخچه نماز  
تاريخ نماز و پرستش به قدمت تاريخ اديان و سابقه اديان به موازات پيشينه پيدايش حيات انسان است و اينك بررسى پيشينه تاريخى نماز، با توجه به آيات قرآنى .
1-1. نماز، نخستين عبادتى كه بر بندگان واجب شد  
خداى ، تعالى ؛ در آغاز سوره بقره در توصيف اهل تقوى فرمود:
.....الذين يؤ منون بالغيب و يقيمون الصلوة و... (9)
همانان كه به غيب يعنى به وجود خدا، معاد و فرشتگان ، ايمان دارند و نماز را برپا مى دارند و...
و اين مى رساند كه پس از وجوب اعتقاد به مبداء و معاد و وحى و نبوت ، نخستين چيزى كه مطرح است و مهم است ، نماز است و بنابرايان هيچ عبادتى را پيش از آن واجب نكرده اند زيرا اگر عبادتى قبل از حكم نماز، مقرر مى شد، مطمئنا آن را در كريمه مذكور، مقدم بر نماز مى فرمود. افزون بر اين از رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) روايت شده است كه فرمودند:
اول ما فرض على العباد الصلوة و اخر ما يبقى عند الموت و اول ما يحاسب به العبد يوم القيامة الصلو فمن اجاب فقد سهل ما بعده و من لم يجب فقد اشتد ما بعده (10)
نخستين پرستشى كه بر بندگان واجب شد، نماز است ، آخرين عملى كه به هنگام مردن بماند، نماز است و اولين چيزى كه روز قيامت ، از آن بپرسند، نماز است پس هر كس به خوبى جواب گويد و پاسخش را بپذيرند، در حسابرسسى هاى پس از نمازش آسان گيرند و آن كه پاسخ نيكو ندهد، در اعمال ديگرش به سختى حساب كشند.
و فرمودند:
اول ما افتضر الله على امتى اصلوات الخمسس و اول ما يرفع من اعمالهم الصلوات الخمس و اول ما يسالون عنه الصلوات الخمس (11)
نخستين چيزى كه خدا بر امتم واجب كرد، پنج نماز است و نخستين چيزى كه از اعمالشان بالا برده شود، پنج نماز است و نخستين چيزى كه از آن سؤ ال شوند، پنج نماز است .
جمله هاى اول ما فرض على العباد الصلوة و اول ماافترض الله ... حاكى از آن است كه پيش از نماز، هيچ عملى پا به عرصه تشريع و وجوب ننهاده است .
2-1. نماز در اديان پيش از اسلام  
1. در سوره ابراهيم ، آيه چهلم ، حضرت ابراهيم (عليه السلام ) براى خود و ذريه اش از خدا توفيق نماز مى خواهد و مى گويد:
رب اجعلنى مقيم الصلوة و من ذريتى
اى پروردرگار من ، من و فرزندانم را اقامه كنننده نماز قرار ده .
2. در سوره مريم ، آيه هاى پنجاه و چهارم و پنجاه و پنجم ، قرآن ، ضمن ستايش از اسماعيل ، مى گويد:
و كان يامر اهله باصلوة و كان عند ربه مرضيا (12)
افراد خانواده اش را به نماز، فرمان مى داد و نزد پروردگار خود مورد خشنودى بود.
3. در سوره هود، آيه هشتاد و هفتم ، خداوند، خطاب به شعيب ، پدر زن حضرت موسى ، مى فرمايد:
قالوا شعيب اصلوتك تامرك ان نترك ما يعبد اباؤ نا (13)
گفتند: اى شعيب ! آيا نمازت به تو فرمان مى دهد كه آنچه را پدران ما مى پرستيدند، رها سازيم ...؟
4. در سوره طه ، آيه بيست و چهارم ، خداوند، خطاب به حضرت موسى (عليه السلام ) مى فرمايد: اقم اصلوة لذكرى . (14)
نماز را براى ياد من برپادار.
5. در سوره لقمان ، آيه هفدهم ، لقمان (عليه السلام ) به فرزنداش مى گويد:
با بنى اقم اصلوة و امر بالمعروف و انه عن المنكر (15)
پسرم نماز را بپادار و امر به معروف و نهى از منكر كن .
6. در سوره آل عمران ، هنگامى ؟ از زكريا، سخن به ميان مى آيد و بيان مى شود كه چگونه زكريا از خداوند، درخواست ذريه طبيه كرد، بشارت تولد يحيى ، در حالى از جانب فرشتگان به زكريا داده مى شود كه او ايستاده در محراب به گزاردن نماز، مشغول است :
كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انى لك هذا، قالت هو من عند الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب . هنالك دعا زكريا، قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة انك سميع الدعاء. فنادته الملئكة و هو قائم يصلى فى المحراب . ان الله يبشرك بحيى مصدققا بكلمة من الله و سيدا و حصورا و نبيا من الصالحين (16)
هر زمان كه زكريا؛ در محراب عبادت بر مريم وارد شد، نزد او روزيى را يافت . گفت : اى مريم ، اين روزى از كجا برايت رسيده است . پاسخ داد كه آن از نزد خداست . همانا خدا به هر كه خواهد از جايى كه حسابش را نمى كند روزى مى رساند؟ در آنجا زكريا، پروردگارش را خواند: گفت : اى پروردگار من ، از نزد خودت فرزندى پاكيزه به من عطا فرما، براستى كه تو شنواى دعاهايى . پس در حالى كه ايستاده بود و در محراب ، نماز و نيايش مى كرد، فرشتگان او را ندا مى دادند كه خدا تو را به يحيى مژده مى دهد، فرزندى كه فيض خدا (عيسى ) را باور دارد و مهتر و خويشتندارى بى رغبت به زنان و پيامبرى از شايسته كاران است .
7. در سوره مريم ، آيه سى و يكم ، از قول مسيح (عليه السلام ) مى خوانيم :
و اصانى بالصلوة والزكوة مادمت حيا (17)
و خدا، تا زمانى كه زنده باشم ، مرا به نماز و زكات فرمان داده است . نماز يهوديان و مسيحيان به دعا نزديك تر است يهود در ساعات سوم و ششم و نهم روز و در ساعات اول شب و آخر شب و هنگام تناول غذاها و دعاهايى دارند.
ركوع در نماز كمتر اقوام وجود داشته است . نماز يهود، از ركوع خالى است اما در مسيحيت ، در قرآن مجيد آيه چهل و سوم از سوره آل عمران به مريم (عليه السلام ) خطاب شده است :
يا مريم اقنتى لربك و اسجدى و اركعى مع الراكعين (18)
اى مريم ! براى پروردگارت ، قنوت بخوان و سجده كن و با ركوع كنندگان ركوع به جاى آور.
مسيحيان ، در روز يكشنبه ، در كليسا، جلسات دعايى دسته جمعى تشكيل مى دهند. بعلاوه ، روحانيون و وابستگان آنان دعاهايى دارند و معتقدند كه بايد دعا كنند با دلى پاك ، حاجات خود را از خدا بخواهند. با وجود اين ، آخرين نمازى را كه مسيح با حواريون به جاى آورد. بهترين صورت دعاى مى دانند و اين دعا يا نماز، مشتمل بر تمجيد خداست و آنگاه شش فقره آن به بيان حاجات كه طلب نان روزانه ، يكى از آنهاست ، اختصاص دارد و پس ‍ از اظهار حوايج ، باز به تسبيح مقام ربوبيت مى پردازند .
مسيحيان ، در دعاهاى خود، علاوه بر پدر آسمانى ، به روح القدس و ابن همه توجه دارند. و علاوه بر تشريع نماز در اديان حقه ، در اديان ديگر نيز، نماز و نيايش وجود دارد. حتى بت پرستان هم در برابر بتها، اورادى مى خوانند و كارهايى به عنوان عبادت ، اجرا مى كنند كه در بيشتر آن كيشها، جزئى از اين عبادتهاست .
در يك گزارش تلوزيونى كه مراسم عبادت قبايل بت پرست و بسيار كهن حاشيه هاى رود زرد چين را نشان مى داد، مشاهده شد كه عبادت آنان از نظر قيام ، ركوع و سجود؛ همانندى زيادى با نماز ما دارد.
8. زرتشتيان را پنج نماز است ، كه در هنگام طلوع آفتاب و ظهر و عصر و اول شب و زمان خفتن ؛ اجرا مى كنند. بعلاوه براى هر يك از شبها و روزهاى ماه ، سرودهاى ويژه اى دارند كه مجموعه آنها را خرده اوستا ويسنا مى توان يافت .
9. صابيان كه بقاياى آنان در خوزستان وجود دارند، نمازهاى پنجگانه را بجاى مى آورند و هر سال ، سى روز روزه مى گرفتند.
10. اعراب جاهليت ، در مقابل خانه كعبه ، برهنه ، حاضر مى شدند و با صفير و كف زدن ، اظهار عبادت مى كردند. احتمالا نماز و نيايشى كه در زمان حضرت ابراهيم (عليه السلام ) معمول بوده است ، در طول قرون و اعصار، بتدريج به كلى تحريف گشته و به چنين صورتى درآمده بود و به خاطر همين تحريف است كه در آيه سى و پنجم سوره انفال ، كيفيت نماز اعراب جاهليت ، مورد سرزنش قرار گرفته است :
و ما كان صلاتهم عند البيت الا مكاء و تصدية ... (19)
نمازى كه اعراب پيش از اسلام ، جلو خانه خدا به جاى مى آورند، چيزى جز صفير برآوردن و كف زدن نبود.
برخى از قبايل ، عبادت در مقابل بتان ، به وسيله رقص و حركات منظم و هماهنگ ، ادا مى كردهاند. بيگمان ، اين گونه حركات را نوعى تعظيم مى شناختند و به نحوى آن را با عبادت كه موجب تقرب به خدا يا بتها، تصور مى كردند، ربط مى دادند، چنان كه شايد، عرياب بودن اعراب جاهليت ؛ به هنگام طواف ؛ از آن جهت بوده است كه در لباس ناپاك يا در جامه يى كه به هر حال از جمله امتعه دنيوى بوده است ، براى عبادت ، حاضر نشوند. (20)
از موارد فوق بر مى آيد كه نماز، در اعماق تاريخ انسان ريشه دارد و در تمامى دوره ها و جامعه هاى بشرى و به موازات خداشناسى او كه امرى فطرى است ، وجود داشته است و همانند آن تجليات به خود گرفته است و به صورتهاى مختلف اجرا شده است .
تا كى به تمناى وصال تو يگانه
اشكم شود از هر مژه چو سيل روانه
خواهد بسر آمد غم هجران تو يا نه ؟
اى تير غمت را دل عشاق نشانه
جمعى به تو مشغول و تو غايب ز ميانه
رفتم به صومعه عابد و زاهد
ديدم همه را پيش قدت راكع و ساجد
در ميكده رهبانم و در صومعه ، عابد
گه معتكف ديرم و گه ساكن مسجد
يعنى كه تو را مى طلبم خانه به خانه
روزى كه برفتند حريفان پى هر كار
زاهد سوى مسجد شد و من جانب خمار
من يار طلب كردم و او، جلوه گه يار
حاجى به ره كعبه و من طالب ديدار
او خانه همى جويد و من صاحب خانه
هر در كه زدم صاحب آن خانه تويى تو
هر جا كه روم پرتو كاشانه تويى تو
در ميكده و دير، چه جانانه تويى تو
مقصود من از كعبه و بتخانه تويى تو
مقصود تويى كعبه و بتخانه بهانه
بلبل به چمن ، آن گل رخسار، عيان ديد
پروانه در آتش شد و اسرار نهان ديد
عارف ، صفت ذات تو در پير و جوان ديد
يعنى همه جا، عكس رخ يار توان ديد
ديوانه منم من ، كه روم خانه به خانه
عاقل به قوانين خرد، راه تو پويد
ديوانه برون از همه ، اسرار تو جويد
تا غنچه نشكفته اين باغ ، كه بويد
هر كس به زبانى صفت حمد تو گويد
شيخ بهاءالدين عاملى (21)
3-1. نماز در اسلام  
بر حسب بعضى از روايات ، سه سال پيش از بعثت ، جبرئيل (عليه السلام ) وضو و نماز را به پيامبر اكرم (عليه السلام ) آموخته است . ولى آنچه مسلم است از آغاز بعثت ، خديجه (عليه السلام ) و على بن ابيطالب (عليه السلام ) با پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نماز مى خواندند و در نماز ايشان ، عمل ركوع و سجود، انجام مى شده است . بتدريج بر مسلمانان نماز گزار، افزوده شد و جعفر و زيد و ابوبكر و ديگران به اين جماعت مى پيوستند اما پيغمبر (صلى الله عليه وآله ) و ياران ، نماز خود را در كوهستانها ادا مى كردند و چون دين حنيف ، قوت مى گرفت ، با در خواست عمر، مسلمانان آشكارا را به مقابل كعبه آمدند و به نماز و طواف پرداختند.
آنان كه دوباره نازل شدن سوره فاتحه ، قائل شده اند، مى گويند: سوره فاتحه ، بار اول در سال اول بعثت ، نازل شده و پيغمبر اكمر (صلى الله عليه وآله )، آن را در نماز، قرائت مى كرده اند و بار دوم در مدينه نازل شده است . (22)
4-1. تشريع پنج نماز  
گفته اند: پيش از وجوب پنج نماز، مسلمانان فقط در بامداد و عصر، هر بار، دو ركعت نماز مى خواندند و تا آن كه در شب معراج ، نمازهاى پنجگانه ، مقرر گرديد.
برخى ، تاريخ تشريع نمازهاى پنجگانه را يك سال قبل از هجرت ، پنداشته اند و مى گويند: نخستين از نمازهاى پنجگانه ، نماز ظهر بوده است . عده كمى هم تشريع نمازهاى پنجگانه را در سال اول هجرت ، دانسته اند و گفته اند: در سوره روم كه مكى است ، آيه هاى شانزدهم و هفدهم كه اوقات نمازهاى پنجگانه از آنها استفاده مى شود، مدنى است . اين نظر، درست نمى نمايد زيرا در سوره هاى كوثر و ماعون كه هر دو مسلما مكى است ، لفظ صلوة به معنى نماز بوده است و اگر در اين آيه مندرج در سوره كوثر، امر به صلوة متوجه شخص پيامبر باشد، آيه مذكور در سوره ماعون عام است و در مقام سرزنش نمازگزارانى است كه از نماز خود غفلت دارند.
بعضى بر مبناى آيه هفتاد و هفتم از سوره اسراء كه سوره اى مكى است و اوقات نمازگذاردن ، در آن معين شده است گفته اند: تشريع نماز در شب معراج بوده است و گفته اند: تا سال اول هجرت ، نماز مغرب ، سه ركعت و باقى نمازها دو ركعت گذارده مى شد و از سال اول هجرت ، نماز سفر به حال خود باقى ماند و مقرر شد كه در حضر، نمازهاى ظهر و عصر و عشاء و چهار ركعت باشد. با اينهمه ، نمى توان تاريخ تشريع نمازهاى پنجگانه را به نحو قاطع ، تعيين كرد. (23)
5-1. تشريع نماز قصر  
همه نمازها، پيش از هجرت براى حاضر و مسافر دو ركعت بوده است ليكن پس از هجرت ، نمازهاى ظهر، عصر و عشا براى حاضر به چهار ركعت افزايش يافت و مقرر شد كه براى مسافران همان دو ركعت باشد. همچنين مقرر شد كه براى هر دو گروه ، نماز صبح ، دو ركعت و نماز مغرب ، سه ركعت باشد. (24)
6-1. تشريع نماز خوف  
تشريع نماز خوف ، پس از هجرت و در غزوه ذات الرقاع بوده است . گفته اند كه در ذات الرقاع دشمنان مى خواستند به هنگام نماز ظهر به لشكر اسلام حمله كنند و چون نتوانستند براى اجراى حمله آماده شوند، بر وقت از دست رفته افسوس مى خوردند.
يكى از سران سپاه كفر گفت : جاى افسون نيست . مسلمانان نماز ديگرى دارند به نام نماز عصر كه آن را بزرگتر مى شمرند. به هنگام آن بر آنان حمله مى بريم .
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) به الهام غيبى از نقشه آنان با خبر شدند و نماز عصر را به صورت نماز خوف بجاى آوردند.
به اين ترتيب كه در طول نماز با تعويض نوبت ، عده اى به عبادت اشتغال داشتند و گروهى ديگر به حراست و دشمن نتوانست از اصل غافلگيرى استفاده كند.
گويند: خالد بن وليد، به خاطر همين پيش بينى و پيش آگاهى اعجازآميز پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) از قصد حمله آنان ، مسلمانان شد. (25)
7-1. تشريع نمازهاى جمعه و عيدين  
بر حسب بعضى از مدارك ، نماز جمعه ، پيش از هجرت ، تشريع شده است و اهل مدينه ، قبل از هجرت ، نماز جمعه گزارده اند، ليكن بيشتر مورخان و نويسندگان سيره نبوى ، تاريخ تشريع نماز جمعه را سال اول هجرت دانسته اند بويژه آنكه سوره جمعه كه آيات نهم تا يازدهم آن مستند تشريع نماز جمعه است ، سوره اى مدنى است ، و تشريع نمازهاى عيدين گويا، در سال دوم هجرت بوده است . (26)
8-1. تشريع نماز آيات  
تشريع نمازهاى آيات (خسوف ، كسوف ، زلزله و....) پس از هجرت بوده است ؛ چنان كه گفته اند:
ماه در سال پنجم هجرت ، در مدينه منوره ، منخسف شد. يهويدان مدينه ، بر مس مى كوفتند و تصور مى كردند كه ماه ، اين صدا را مى شوند و از ترس ‍ آشكار مى شود.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله )، اعتقاد آنان را خرافه دانستند و به ياران خود دستور نماز خسوف دادند و نماز آيات را با آنان به جماعت خواندند.
پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله )، از ماريه قبطيه ، فرزندى داشتند به نام ابراهيم كه مورد علاقه شديد آن حضرت بود و از دنيا رفت .
خورشيد در روز وفات او گرفت . مردم پنداشتند كه آفتاب به سبب وفات ابراهيم گرفته است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) كه با هر گونه خرافه اى مبارزه مى كردند، مردم را خطاب قرار دادند و فرمودند:
خورشيد و ماه ، دو آيه اى از آيه هاى خدا هستند و براى ولادت و مرگ كسى نمى گيرند. هنگامى كه خسوف و كسوف پيش آيد، به درگاه خداوند رو كنيد و نماز بگزاريد.
بنابراين نماز خسوف و كسوف و نمازى كه هنگام حدوث آثار طبيعى ترس ‍ آور خوانده مى شود، به موجب سنت قولى و فعلى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) در سالهاى پس از هجرت ، مقرر شده است . (27)
9-1. تشريع نماز استستقا (درخواست باران )  
درباره مشروعيت نماز استسقا به دو آيه از قرآن مجيد استناد كرده اند كه يكى مدنى و ديگرى مكى است اما تاييدى مكه از سنت براى آن وجود دارد، در مدينه واقع شده است :
در يكى از سالهاى پس از هجرت ، مردم مدينه ، گرفتار خشكسالى و قحطى شدند و از پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) تقاضاى دعاى نزول باران كردند.
فرستاده خدا، فرمودند، كه مردان ، زنان و كودكان ، به مصلى بروند و جانوران اهلى را هم به همراه خود ببرند. آنگاه نماز استسقا را با آنان به جماعت خواندند و از خدا خواست نزول رحمت كردند.
ديرى نگذشت كه ابرها به هم پيوستند و فرو باريدند و بارش ، يك هفته ادامه يافت تا آنجا كه بيم ويرانى رفت و مردم از آن حضرت درخواست دعا براى قطع باران كردند و دعاى رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) هم به اجابت پيوست . (28)
ب . تاريخچه مسجد  
10-1. مساجد بزرگ جهان  
مقدمه مى گويم : خداى تعالى ، خانه پرستش خود كعبه را، خانه مردم جهان معرفى كرد و فرمود:
ان اول بليت وضع للناس للذى ببكة مباركا و هدى للعالمين (29)
نخستين ، خانه اى كه براى مردم بنيان نهاده شد، خانه بركت يافته اى است كه در مكه است و هادى بسيار بزرگى براى مردمان جهان است .
اصولا خانه ، جايى براى گردهمايى است و مردم را از پراكندگى و بيابانگردى به اجتماع مى خواند. حال اگر اين خانه ، نه براى تجمع و سكونت افراد يك خانواده بلكه براى گردهمايى افراد خانواده بزرگ بشر ساخته شود؛ چه تاثير عظيمى در اتحادد و اتفاق مردمان و بازدارى آنان از گمراهى تفرقه خواهد داشت بويژه آنكه خانه خداى مردم نيز باشد. خداى مهربانى كه آفريدگار تمام آنان و خواهان همزيستى مسالمت آميز و اتحاد آنان است و از جدايى و موجبات تفرقه باز مى دارد، و بى ترديد كهن ترين و بزرگترين معبدهاى جهان ، نقش عمده ترى در اين زمينه داشته است و دارد.
از اين روى خداى ، تعالى ، به بيان بالا، ساختن اولين خانه خدا و مردم را مبداء تاريخ اجتماعى مردم قرار داد و آن را بر ايشان مبارك دانست و در حقيقت به آنان مبارك باد گفت .
براى بيان پيشينه تاريخى بزرگترين و كهن ترين مساجد جهان (كعبه ، مسجدالنبى و بيت المقدس ) بر نوشتار دو تن از نويسندگان قديم و جديد كه اولى اهل سنت و دومى شيعه است ؛ تكيه مى كنيم . يكى عبدالرحمن بن محمد بن خلدون ، متولد سال هفتصد و سى و دو و متوفا به سال هشتصد و شش هجرى قمرى و ديگرى مرحوم دكتر محمد خزائلى از نويسندگان معاصر.
ابن خلدون ، در مقدمه مى گويد:
بايد دانست كه خداى ، سبحانه و تعالى ، نقاطى از زمين را گرامى شمرده و به عنايت خود اختصاص داده و آنها را جايگاه پرستش خود قرار داده است كه در اينگونه جايگاهها ثواب و اجر عبادت آدمى را دو چندان مى كند و به زبان فرستادگان و پيامبران خود به ما خبر داده است تا از اين راه ، بندگان خود ار مشمول مهر و احسان خويش سازد، و راههاى سعادتشان را آسان كند و چنان كه مى دانيم و در صحيحين نيز آمده است بهترين جايگاههاى روى زمين ، مساجد سه گانه مكه ، مدينه و بيت المقدس است ، اما از بيت الحرام كه در مكه مى باشد، همان بيت ابراهيم (عليه السلام ) است كه خداوند، وى را به ساختن آن امر فرمود تا به مردم اعلام كند كه در آن حج بگذارند. از اين روى وى و پسرش اسماعيل ، آن را بنيان نهادند؛ چنان كه در قرآن عظيم آمده است .
و ابراهيم امر خدا را در آن باره انجام داد و اسماعيل با هاجر و كسانى از جرهم كه با ايشان آمده بودند، در آن سكونت گزيدند و تا آنكه اسماعيل و هاجر، جان به جان آفرين تسليم كردند و در حجر آن دفن شدند و بيت المقدس (بيت داود و سليمان بود كه خدا آن دو را به بنيان نهادن مسجد و نصب هياكل آن امر فرمود) و بسيارى از پيامبرانى كه از فرزندان اسحاق (عليه السلام ) اندر پيرامون آن دفن شده اند. و مدينه ، جايگاه هجرت پيامبر ما، محمد، (صلى الله عليه وآله ) است كه خداى ، تعالى وى را به مهاجرت بدان شهر و برپا داشتن دين اسلام در آن امر فرمود و از اين روى پيامبر، مسجدالنبى را در آن شهر بنا نهاد و آرامگاه شريف وى در آن است .
اينها مساجد شريف سه گانه اى است كه همچون نور چشم مسلمانان و مايه عظمت و نگهبانى دين آنان است و مسلمين آنها را از دل و جان دوست مى دارند و درباره فضيلت و ثواب مضاعف مجاورت و نماز خواندن در آنها، روايات آثار مشهور بسيارى است . (30)
11-1. تاريخ كعبه  
ابن خلدون درباره تاريخ كعبه مى گويد: درباره ابتداى بناى مكه بر حسب آنچه مى گويند آدم (عليه السلام )، آن را در مقابل بيت المعمور بنا كرد، سپس آن را ويران ساخت ، ولى خبر صحيحى كه بتوان بر آن اعتماد كرد، درباره آن وجود ندارد، بلكه به احتمال آن را از مفهوم اين آيه از قول خداى ، اقتباس كرده اند:
اذ يرفع ابراهيم القواعد من البيت و اسماعيل ....
و هنگامى كه ابراهيم و اسماعيل آن پايه ها را، از خانه ، بنلد مى كردند.....
سپس خدا ابراهيم را به پيغمبرى مبعوث فرمود و قضاياى مربوط به زندگانى وى و همسرش ساره و غيرت او نسبت به هاجر، چنان كه معروف است روى داد، و خدا به وى وحى فرمود، تا پسرش اسماعيل و مادر وى هاجر را در فلات فرو گذارد و آنان را در محل بيت گذاشت و از آنان جدا شد و چگونه خدا با آنان ملاطفت كرد و چشمه آب زمزم را براى ايشان پديد آورد و سپس جرهم به همراهى ايشان آمدند و تا خانه را بنيان نهادند و در آن سكونت گزيدند و با ايشان در حوالى زمزم فرود آمدند؛ چنان كه در موضع خود معروف است . آنگاه اسماعيل در جايگاه كعبه ، خانه اى برگزيد و در آن سكونت گزيد و در پيرامون آن ديوارى از دوم برآورد و آن را آغل گوسفندان خود قرار داد و ابراهيم (عليه السلام )، بارها براى زيارت وى از شام بدان ناحيه رفت و در آخرين ديدار فرمان يافت تا در محل آن آغل ، خانه كعبه را بنيان نهد، ابراهيم آن را بنا كرد و از اسماعيل نيز در اين باره يارى جست و مردم را به حج گزارى آن دعوت كرد و اسماعيل در آن همچنان سكونت داشت و چون مادرش هاجر درگذشت (وى را در آنجا دفن كرد و همواره بخدمت در آنجا ادامه داد تا آن كه جان به جان آفرين تسليم كرد و وى را در كنار مادرش به خاك سپردند. و پس از وى فرزندانش ‍ با دلهايشان از خاندان جرهم بكار خدمت خانه كعبه همت گماشتند.
و سپس عمالقه خدمتگزار آن شدند و وضع بدين منوال ادامه داشت و مردم از هر قوم و طايفه و از همه نواحى جهان به سوى آن مى شتافتند خواه از خاندان اسماعيل يا جز آنان از كسانى كه با ايشان نزديكى داشتند يا دور بودند چنان كه گويند تابعه براى حج گزارى بكعبه مى رفتند و آن را گرامى مى داشتند و يكى از تبع ها موسوم به قيار اسعد ابوكرب ، بر روى كعبه ، پارچه هاى نرم و جامه هاى مخطط يمانى پوشانيد و فرمان داد آن خانه را پاك نگهدارند و براى آن كليدى قرار داد، و نيز نقل شده است كه ايرانيان ، حج مى كردند، و به كعبه نزديكى مى جستند و دو آهوى زرينى كه عبدالمطلب ، هنگام كندن زمزم يافته بود از قربانيهاى آنان بوده است و پس ‍ از فرزندان اسماعيل ، خاندان جرهم ، همچنان بنام دايى بودن فرزندان اسماعيل ، بر مكه فرمانروايى داشتند و عهده دار امور كعبه بودند تا آنكه قبيله خزاعه مى خواست . سپس فرزندان اسماعيل فزونى يافتند و پراكنده شدند و منشعب به قبيله كنانه شدند. و آنگاه كنانه به قبيله قريش و قبايل ديگر منشعب شدند و طرز فرمانروايى خزاعه ناپسند شده بود و از اين رو قرريش در امر مزبور بر ايشان غلبه يافتند و ايشان را از خانه كعبه بيرون راندند و خود بر آنجا تسلط يافتند و بزرگتر ايشان در آن روزگار قصى بن كلاب بود. و او خانه را بنا كرد و سقف آن را با چوب درخت كنار و شاخه هاى نخل بپوشانيد. اعشى گويد: به جامه هاى راهب دير و خانه اى كه قصى و مضاض بن جرهم بنيان نهاده اند سوگند ياد كردم .
آنگاه (هنگانمى كه قريش امور خانه كعبه را بر عهده داشتند) بر اثر سيل يا به قولى حريق ، خانه مزبور خراب شد و از اين رو بناى آن را از نو آغاز كردند و مبالغى از ميان قبيه خود براى اين منظور گرد آوردند و در همان هنگام يك كشتى در ساحل جده درهم شكست و بانيان خانه ، چوبهاى آن را براى سقف خانه كعبه خريدند و ديوارهاى آن پيش از اين خرابى ، كمى از قامت انسان بلندتر بودند. در اين تعمير، آنها را به اندازه هجده ذراع قرار دادند و درگاه خانه از پيش با كف زمين برابر بود. در اين هنگام براى اين كه سيل ، بدان راه نيابد آن را از قد يك آدم بلندتر ساختند و وجوهى كه براى ساختن آن فراهم آورده بودند، براى به پايان رسانيدن آن كافى نبود. از اين رو پايه هاى آن را كوتاه كردند و به اندازه شش ذراع و يك وجب آن را فرو گذاشتند و در گرداگرد آن ديوار كوتاهى كشيدند كه از پشت آن طواف مى شود، و اين قسمت ؛ عبارت از حجر است . و بناى خانه كعبه بر همين وضع باقى بود تا هنگامى كه ابن الزبير؛ در مكه مردم را به خلاف خويش دعوت مى كرد و در آن جايگاه متحصن شد و در سال شصت و چهارم هجرى ، سپاهيان يزيد بن معاويه ؛ به سركردگى حصين بن نمير سكونى به سوى مكه رهسپار شدند و خانه كعبه دچار حريق شد كه گويند: به سبب نفطى بوده است كه آن را به سوى ابن الزبير، پرتاب كرده اند و ديوارهاى آن ، در نتيجه اين حريق ، در هم شكسته است و ابن الزبير ديواره ههاى مزبور را خراب كرده و بار ديگر آن را نيكوتر از پيشين بنا كرده است . از آن پس كه صحابه ، در وضع ساختن آن با وى اختلاف داشتند. ولى ابن الزبير به گفتار پيامبر (صلى الله عليه وآله ) خطاب به عايشه ، رض ، استدلال كرد، كه فرموده : اگر طايفه تو تازه مسلمان نمى بودند و دورانشان به كفر نزديك نمى بود، بى شك وضع بناى خانه كعبه را بدان سان تجديد مى كردم كه در روزگار ابراهيم (عليه السلام ) بود و براى آن دو در شرقى و غربى قرار مى دادم .
به همين سبب ، ابن الزبير، ديوارهاى كهنه را خراب كرد و پايه هايى را كه ابراهيم (عليه السلام )، بنيان نهاده بود، آشكار ساخت و بزرگان و سران قوم را گرد آورد تا اساس را به چشم ببينند و ابن عباس به وى توصيه كرد كه حفظ قبله را از مرد تحرى كند، و وى بدين منظور در پيرامون پايه هاى بنا، چوب بستى ترتيب داد و از بالاى آن پرده هايى براى حفظ قبله در آويخت و براى تهيه كردن گچ و آهك ، كسانى به صنعاى يمن گسيل كرد تا مواد مزبور را از آن ناحيه به مكه آوردند و از معدن سنگى كه در آغاز از آنجا سنگ استخراج مى كرده اند، جستجو كرد و هر چه سنگ براى بنا لازم بود از آن فراهم آورد. آنگاه ساختن بنا را بر روى همان پايه هاى كه در روزگار ابراهيم (عليه السلام ) بنيان نهاده شده بود، آغاز كرد و ديوارهاى آن را به اندازه بيست و هفت ذراع برآورد و چنان كه خود در حديثش روايت كرده است ، برراى آن دو در متصل به زمين قرار داد.
و كف خانه و روپوش ديوارها را از سنگ مرمر پوشانيد و دستور داد كليدهاى زرين را براى درها بسازند و هم روى درها را از زر بپوشانيد.
سپس در روزگار عبدالملك ، حجاج براى پيكار با وى عازم شد و مكه را محاصره كرد و با منجنيق آن قدر سنگ بسوى مسجد پرتاب كرد كه ديوارهاى آن درهم شكست و پس از آن كه بر ابن الزبير چيره شد، با عبدالملك درباره اين كه ابن الزبير، كعبه را تعمير كرده و بعضى قسمتها بر ساختمان نخستين افزوده است ، گفتگو كرد. عبدالملك فرمان داد: آن را خراب كند و بار ديگر كعبه را بر همان شيوه و اساسى كه در روزگار قريش ‍ بوده است بنيان نهد، چنان كه بناى كنونى كعبه ؛ همان است كه وى ساخته است و گويند عبدالملك ، هنگامى كه به صحت روايتى كه ابن الزبير از عايشه نقل كرده پى برده است ، از اين عمل خود پشيمان شده و گفته است : كاشم من آنچه را كه ابوخبيب در امر بناى كعبه متحمل شده است ، تحمل مى كردم و همان شيوه او را پيش مى گرفتم . از اين رو حجاج ، شش ذراع و يك وجب جايگاه حجر را خراب كرد و آن را بر اساس قريش بنيان نهاده و در غربى و هم زير آستانه در شرقى را كه امروز ديده مى شود، مسدود كرد و ساير قسمت هاى ساختمان را همچنان كه بود فرو گذاشت و هيچگونه تغييرى در آن نداد و بنابراين تمامى بنايى كه امروز وجود دارد، همان بناى ابن الزبير است و ميان ديوار بناى ابن الزبير و ديوار بناى حجاج ، اتصال آشكارى است كه به چشم ديده مى شود و معلوم است كه دو بن را به هم پيوند كرده اند و يكى از ديگرى به اندازه يك انگشت جداست و همانند شكافى است كه آن را پر كرده باشند.
و در اينجا اشكال بزرگى روى مى دهد زيرا آنچه گفته شد (در چگونگى بناى ابن زبير و حجاج )، منافى گفتار در امر طواف كنندگان است ، چه طواف كنندگان بايد بر حسب نظر آنان ، بر شادروانى كه از پايين روى پايه ديوارها دور مى زند، احتراز كنند، تا در نتيجه ، طواف ايشان در داخل كعبه انجام نيايد، چه قسمتى از ديوار كه همان جايگاه شادروان است ، بر روى پايه اصلى بنا نشده است . همچنين فقيهان درباره بوسيدن حجرالاسود گفته اند كه طواف كننده ناچار است كه به بوسيدن رجوع كند تا راست ايستاده است ، تا مبادا قسمتى از طواف او در داخل خانه كعبه انجام يابد. و در اين صورت اگر كليه ديوارها را ابن الزبير بنا كرده و بر اساس بناى ابراهيم است ، چگونه ايين كيفيتى كه فقيهان گفته اند، روى مى دهد. و براى رهاييى از اين اشكال ، ناچار بايد يكى از اين دو نظر را بپذيريم : نخست آن كه بگوييم : حجاج ، كليه بنا را خراب كرده و آن را از نو بنيان نهاده است و از اين نظر گروهى نقل كرده اند، ولى مشاهده و عيان ، خلاف اين را ثابت مى كند. چه اتصال ميان دو بنا و جدايى يك از دو ديوار در قسمت بالاى آنها از ديگرى ، به چشم نمودار است و از لحاظ صنعت بنايى درست ، اين عقيده را رد مى كند.
و يا اينكه بگوييم : ابن الزبير، از تمام جهات ، بنا را بر اساس ابراهيم بنا كرده بلكه فقط اين امر را در قسمت حجر انجام داده است و بنابراين بناى امروزى با اين كه همان ساختمان ابن الزبير است ، بر پايه هاى ابراهيم بنا نهاده نشده است و اين هم بعيد است .
و راه فرارى از دو نظر مزبور نيست و خدا تعالى داناتر است .
سپس بايد دانست كه حياط خانه كعبه يا مسجد، سابقا فضايى براى طواف كنندگان بود و در روزگار پيامبر (صلى الله عليه وآله ) و ابوبكر ديوارى نداشت ليكن بعددها ازدحام مردم در آن فزونى يافت . از اين رو عمر، رض ، چند خانه را خريد و آنها را خراب كرد و بر فضاى مسجد افزود و در پيرآمون آنها ديوارى كشيد كه از قامت يك انسان كوتاهتر بود و عثمان و پس از وى ابن الزبير و آنگاه وليد بن عبدالملك نيز هر يك همين شيوه را برگزيدند و خانه هاى بر آن افزودند و وليد بن عبدالملك براى آن ستونهايى از سنگ مرمر بنا كرد.
سپس منصور و پسرش مهدى نيز بر فضاى آن افزودند و از آن پس افزودن بر آن متوقف شد و بر همين فضايى كه در روزگار ما وجود دارد، پايدار ماند .و خدا خانه را به حدى گرامى داشته و بدان عنايت فرموده است كه در انديشه نمى گنجد و كافى است كه بگوييم : خداوند، آن را جايگاه نزول وحى و ملائكه و عبادتگاه قرار داده است و شعاير حج گزارى و مناسك را در آن واجب كرده است .
و براى حرم كعبه از همه نواحى آن حقوق تعظيم و شايستگى خاصى واجب كرده است كه براى جز آن فرض نفرموده است ؛ چنان كه دخول مخالفان دين اسلام بدان حرم ممنوع است و بايد كسى كه به درون حرم مى رود جامه دوخته نپوشد و فقط با روانداز بلندى كه سراسر بدن را مى گيرد داخل شود و زمين حرم بمنزله جايگاه امن و بستى است كه پناه برندگان بدان و جانورانى كه در چراگاه آن مى چرند و از هر گونه دستبرد و گزندى مصونند. از اين رو به هيچ خائفى در آن جايگاه نمى توان تعرض كرد و هيچ حيوانى را نمى توان شكار نمود و درختان آن را نمى توان براى هيزم بكار برد. و حدود حرم كه به اين مزايا اختصاص دارد عبارت است از: سه ميل از راه مدينه تا تنعيم ، و از راه عراق هفت ميل تا خميدگى منقطع كوه ، و از راه جعرانه ، نه ميل تا شعب ، و از راه جده ده ميل تا منقطع عشاير، اين است چگونگى و اخبار مربوط به مكه و آن را ام القرى و كعبه نيز مى نامند. از كلمه كعب به علت بلندى آن و هم آن را بكه گويند. اصمعى گويد: زيرا مردم با يكديگر نرمى مى كنند و مجاهد گويد: باى بكه را به ميم بدل كرده اند؛ چنان كه لازب را لازم گويند. چه مخرج ميم و با به هم نزديك است و نخعى گويد: بكه با با بر خانه كعبه و مكه با ميم بر شهر اطلاق شود و زهرى گويد: بكه به با بر كليه مسجد و مكه به ميم بر حرم اطلاق مى شود. و ملتهاى گذشته از روزگار جاهليت مكه را گرامى مى داشتند و پادشاهانى ؛ مانند كسرى خسرو و ديگران ؛ اموال و گنجينه هاى بسيار بدان مى فرستاد و داستان شمشيرها و دو آهوى زرين كه عبدالمطلب ، هنگام كندن چاه زمزم يافته است ، معروف مى باشد. و رسول (صلى الله عليه وآله ) هنگامى كه مكه را گشود در چاهى كه در خانه كعبه واقع بود، هفتاد هزار اوقيه زر يافت . و اين مبلغ از ارمغانهايى بوده است كه پادشاهان ، آنها را براى خانع كعبه مى فرستاده اند و قيمت زر مزبور، معادل دو ميليون ديناار و به وزن دويست قنطار بوده است . و على بن ابيطالب (عليه السلام ) به پيغمبر گفت : اى رسول خدا! كاش اين ثروت را براى مصارف جنگى به كار مى بردى ، ولى پيامبر به آن دست نزد. و همين پيشنهاد را به ابوبكر گفتند و او نيز بدان دست نبرد. ازرقى گويد: و در بخارى حديثى است كه سند آن به ابووائل مى رسد، گويد: نزد شيبة بن عثمان نشستم و گويد وى نزد عمر بن خطاب نشست و گفت قصد آن كرده ام كه در آن خانه كعبه هيچگونه زرد دينار و سفيد درهم بجاى نگذارم و همه را ميان مسلمانان قسمت كنم . شيبة گفت : تو چنين كارى نخواهى كرد. گفت : چرا؟ گفت : از اين رو كه دو يار تو پيامبر و ابوبكر چنين كارى نكردند. عمر گفت : آنان كسانى بودند كه به ايشان اقتدا مى شود. و ابوداود و ابن ماجه حديث مزبور را تخريج كرده اند و اين ثروت ؛ همچنان به جاى ماند و تا هنگامى كه فتنه افطس پديد آمد. و افطس حسن بن حسين بن على بن على بن زين العابدين بود كه چون در سال 199 بر مكه غلبه يافت ، بسوى كعبه شتافت و همه گنجينه هاى آن را تصرف كرد و گفت : اين ثروت به چه درد كعبه مى خورد كه بدون سود در آن ذخيره باشد؟! ما براى تصرف آن شايسته تريم كه در جنگها از آن استفاده كنيم و آنگاه مبالغ مزبور را از خزائن كعبه بيرون آورد و تصرف كرد و از آن روزگار، اندوخته كعبه از ميان رفت . (31)
و مرحوم ؛ دكتر محمد خزائلى در احكام قرآن خود درباره تاريخ كعبه مى نويسد:
نام مكه ، يك بار در آيه بيست و چهارم از سوره فتح ، مذكور است و از شهر مكه در آيه نود و ششم از سوره آل عمرن ، به لفظ بكه ياد شده است .
بعضى گفته اند: بكه صورت تغير يافته مكه است زيرا عرب گاهى ميم را به حرف با مبدل مى كند.
گروهى مى گويند: مكه نام شهر و بكه ، نام بقعه اى است كه كعبه در آن واقع است .
و در نظر بعضى ، بكه بر مجموع بقعه و خانه اطلاق مى شود.
عده اى وجه تسميه بكه را ازدحام مردم در طواف خانه پنداشته و جمعى هم مى گويند: چون جابران ، قصد اين خانه كنند، در هم كوفته و ذليل مى شوند. لذا از اين شهر يا از خانه كعبه به لفظ بكه تعبير شده است .
كلمه بكه با بقعه قرابت لفظى دارد و بعلاوه بك در تركيب نام برخى از شهرها از قبيل بعلبك بكار رفته است .
مكه در آيه نود و سوم از سوره انعام ، ام القرى ناميده شده و برخى عنوان امى را كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) در سوره اعراف ، بدان وصف شده است ، منسوب به ام القرى پنداشته اند.
قول مشهور؛ اين است كه امى به معنى درس ناخوانده است و به عقيده يكى ااز مستشرقان ، امى كلمه اى است عبرى الاصل ؛ به معنى شريف به هر صورت كه باشد پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) جامع اين صفات است .
در سوره بلد از مكه به البلد و در سوره والتين ، به عنوان البلد الامين ياد شده است . بعلاوه براى مكه ، سيزدهم اسم ديگر ضبط كرده اند كه غالب آنها حاكى از امان و ايمنى يا ازدحام يا كمى آب است .
مكه ، از شهرهاى بسيار قديم است و بطلميوس ، از آن به نام مكروبا ياد كرده است و آن را از شهرهاى تجارى بشمار آورده است .
به نظر مى رسد كه مكروبا با قرب و تقرب همريشه باشد و با اين نظر مى توان گفت كه از دير زمانى اقوام عرب ، مكه را مكان مقدس و آمدن به مكه و انجام افعالى خاص را مايه تقرب مى شناخته اند.
چون اين شهر در سر راه كاروانهاى شام و عين و حبش و بابل واقع بوده واز جانب ديگر به واسطه موقع ، حفاظ طبيعى در ميان دو كوه داشته است ، از قديم براى تجارت و بازرگانى مناسب مى نموده و بازرگانان كه در پناه اين دو كوه ، از خطر هجوم و غارت ، مصون بودند در اين شهر، سكنى مى گزيدند و حتى زنان مكه ، فعاليت بازرگانى داشتند؛ چنان كه خديجه ، زوجه پيغمبر و هند؛ زوجه ابوسفيان ، سرمايه هاى گزافى در اختيار تجارى قرار مى دادند.
امور عامه شهر و فصل خصومت ها به وسيله سران قبيله كه ملاء ناميده مى شدند، صورت مى گرفت و آنان در محلى نزديك به كعبه دارالندوه اجتماع مى كردند و درباره مسائل عمومى ، تصميمات قاطع مى گرفتند. بنابراين در حقيقت ، حكومت مكه ، نوعى حكومت جمهورى بوده است و بيشتر اهميت مكه به واسطه وجود خانه كعبه بوده و هست .
به موجب آيه سى و هفتم از سوره ابراهيم ، حضرت خليل ذريه خود؛ يعنى زوجه اش هاجر و فرزندش اسماعيل را در وادى غير ذى ذرع ؛ در نزد بيت محرم سكنى داد.
از اين آيه ، استفاده مى شود كه خانه كعبه ، پيش از حضرت ابراهيم هم وجود داشته و پيشوايان دين ، محل آن را مى شناخته اند و بنابراين آيه صد و بيست و هفتم از سوره بقره ، حضرت ابراهيم به همراهى اسماعيل ، خانه كعبه را در اين وادى به عنوان عبادتگاه پروردگار خويش بنا كرد.
چون ساختمان اين خانه به شكل چهارگوش ؛ يعنى مكعب است ؛ كعبه ناميده شد.
در ساختمان كعبه ، اسماعيل با پدر خود همكارى داشت و چون ديوارهاى كعبه به ارتفاع يا قامت رسيد؛ حضرت ابراهيم ، حجر الاسود را در جاى مناسب نصب كرد.
حجرالاسود، سنگ سياهى است كه گويا از احجار سماوى باشد. راجع به اين كه حجرالاسود، چه وقت از كجا آمده است و همچنين درباره قدمت كعبه ، رواياتى مروى است تا جايى كه بعضى بناى كعبه را پيش از ابراهيم مى دانند.
به موجب تورات ، ابراهيم ، در فاران كه با محل كعبه ، قابل تطبيق است ، مذبحى ساخته تا عبادتگاه اسماعيل و فرزندانش باشد. بنابر رواياتى ، حضرت ابراهيم ، خود افعال حج ، انجام داد.
در قرآن مجيد، آيه صد و بيست و هشتم از سوره بقره ؛ با عبارت : و ارنا مناسكنا به اين واقعه اشاره دارد .
به موجب روايتى ، فرزندان اسماعيل ، شئون كعبه و اداره امور حج را تا زمان عدنان ، عهده دار بودند، و تا آن زمان ، كعبه ، عبادتگاه يكتاپرستان بود. پس ‍ از مدتى ، مردم تغيير حال دادند و فاسد و تبهكار شدند و به شرك و بت پرستى روى آوردند و بر اثر دور ماندن از حقيقت توحيد، اتحاد خود را از دست دادند و يكديگر را از اين ديار بيرون كردند.
بعضى از رانده شدگان ، آيين حنيف را نگاه داشتند و از نكاح با محارم خوددارى مى ورزيدند، از جناب غسل مى كردند و حج بجا مى آوردند و اما عده اى ديگر، آيين حنيف را كنار گذاشتند و با زن پدر و دختر خواهر و جمع نكاح بين دو خواهر را رواج دادند.
بارى ، خانه كعبه ؛ همچنان عبادتگاه بنواسماعيل و بنوجرهم بود و پس از آن سدانت كعبه به قريش رسيد.
قصى بن كلاب ؛ جد پنجم پيغمبر؛ كعبه را تجديد بنا كرد. بار ديگر هنگامى كه حضرت رسول (صلى الله عليه وآله )، سى و پنجمين سال عمر خويش را مى گذراند، كعبه كه بر اثر سيل ، ويران شده بود، به تجديد بنا نيازمند شد و قريش جهت اين كار انجمن كردند. ابووهب بنى ابن وهب ، از ميان آنان برخاست و گفت :
به هيچوجه نبايد مال حرام ، صرف ساختن اين خانه مقدس شود. بنابر گفتار او انجمن تصويب كرد كه هزينه تجديد بنا، از محل تبرعات مردم تامين گردد و چون وجه جمع آورى شده كافى نبود؛ مساحت كعبه را كمتر گرفتند و ديوارها بر پايه هايى كه حضرت ابراهيم (عليه السلام ) نهاده بود، بنا نشد.
هنگام نصب حجرالاسود؛ ميان بزرگان قريش ، نزاع برخاست و هر يك از روساى قبايل مى خواست اين افتخار، نصيب او شود و بالاخره به حكميت محمد امين رضا دادند.
حضرتش سنگ را با دست مبارك در ميان پارچه يى نهاد و فرمود تا هر يك از سركردگان قبايل ، قسمتى از آن پارچه را در دست گيرند و سنگ را به محل نصب منتقل سازند. آنگاه خود، سنگ را از ميان پارچه برداشت و در محل نصب گذاشت . بدين قسم ، محمد امين كه وجودش مايه صلح و صفا و منبع رحمت براى جهانيان بوده و هست ؛ به خصومت شديدى كه قطعا بر مقتضاى طبيعت اعراب به منازعات دامنه دار مى كشيد، خاتمه داد.
بعثت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) و ظهور دين اسلام ، چشمم و گوشها را بيشتر به مكه متوجه ساخت اما چون حضرتش از مكه به مدينه هجرت فرمود، مكه از اهميت افتاد.
به سال دوم هجرت ؛ در ماه شعبان ، قبله مسلمانان از جانب بيت المقدس ‍ بسوى كعبه تحويل يافت و از همين زمان ، اميد فتح مكه در دل مسلمانان جاى گرفت و اين اشتياق ، روز به روز افزوده مى شد.
در سال ششم هجرت ، پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) با عده اى از اصحاب ، به قصد مكه از مدينه بيرون شدند، ليكن قريش در حديبيه كه موضعى نزديك مكه است ، راه را بر پيغمبر گرفتند و پس از گفتگوها، صلح حديبيه انجام گرفت .
برخى از مسلمانان ، تا جايى به فتح مكه مشتاق بودند كه بدون توجه به مصالح عامه ، از باب اين صلح بر رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) خرده گرفتند ولى در حقيقت اين صلح ، از جانبى اتمام حجت بود و از سوى ديگر زمينه را براى پيشرفت هاى بعدى فراهم مى ساخت . بعلاوه صلح و صفا و دخول در سلم از مقررات اسلامى بوده است و دين اسلام تا وقتى كه جنگ ، راه منحصر براى ترويج و اشاعه حق نباشد؛ قتال را تجويز نمى كند.
در سال هفتم هجرت ، پيامبر به مكه مشرف شد و عمره به جاى آورد .در سال هشتم ، مكه فتح شد هنگامى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مكه را فتح كرد، سيصد و شصت بت گرد خانه كعبه گذاشته بودند كه همه آنها به فرمان پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) و به دست على بن ابيطالب (عليه السلام ) شكسته شد و آلايش شرك بكلى از ميان رفت و در سال نهم به فرمان رسول مكرم ، گروهى به مكه رفتند و فريضه حج به جاى آوردند و در سال دهم هجرت ، پيامبر والامقام ، خود با عده كثيرى به مكه آمدند و عمره و حج به جاى آوردند و آداب و مناسك آن را به مسلمانان آموختند.
سه خليفه اول ، اگر چه شهر مدينه را مقر خود ساخته بودند و حضرت على (عليه السلام ) هر چند در مدت حكومت خود، كوفه را مركز حكومت قرار داده بود، مع هذا، شهر مكه و خانه كعبه ، و اداى حج و عمره ، همواره مورد توجه خلفاى راشدين بود.
معاويه ، سر سلسله امويان هم به مكه توجه خاص داشت . يزيد در خلافت خود با قيام امام حسين (عليه السلام ) و قيام ابن زبير رو به رو شد.
حسين بن على (عليه السلام ) براى حفظ حرمت كعبه ، با اوليت دفاع از بيضه اسلام ، حج را به عمره بدل فرمود و به جانب كوفه روان گرديد. اما عبدالله زبير، مقاومت كرد و در مكه باقى ماند. به فرمان يزيد، منجنيق بر فراز كوههاى مكه نصب كردند و ده هزار سنگ و به جانب كعبه انداختند و كعبه دچار حريق شد. پس از اين واقعه ، عبدالله بن زبير، كعبه را از نو بنا كرد و بعد ديوارها را بر قواعد ابراهيم نهاد و مستند وى ، حديثى بود كه خاله اش ‍ عايشه روايت مى كرد. بناى ابن زبير دو باب شرقى و غربى داشت و هر دو باب با زمين هم سطح بود و در اطرف آن ستونهاى چوبى قرار داد و ارتفاع ديوارها به هفده متر مى رسيد.
پس از مدتى حجاج به امر عبدالملك بن مروان با ابن زبير جنگيد و او را به قتل رساند و در اين واقعه ، قسمتى از كعبه ويران شد و بدين ترتيب ، امويان ، خلال ده سال دوبار حرمت كعبه را از بين بردند و آن را منهدم ساختند.
حجاج ، ناچار بود كه ويرانى ها را تدارك كند. خرابى ها را مرمت كرد و باب غربى را بست و ديوار شمالى را به اندازه شش ذراع و يك وجب عقب برد و در ديوار شمالى ، بريدگى به وجود آمد كه آن را حطيم مى نامند كه جزء مطاف است .
حجاج ، از ارتفاع ديوارهاى كعبه هم كاست و آن را به پانزده متر رسانيد .
در سال هزار و چهل هجرى ، كعبه بر اثر سيل ويران شد و بناى آن با اموالى كه در افراد ملل اسلامى گرد آوردند، تجديد گرديد و همان بنا فعلا موجود است .
در وضع فعلى ، كعبه دو متر از سطح زمين بلندتر است ، لكن در قديم ، كعبه با سطح زمين برابر بوده است ؛ چنان كه در زمان نبى اكرم (صلى الله عليه وآله ) آب سيل در داخل آن جمع شد.
منجمان ، پيش بينى كرده بودند كه سيل ، چنان محل كعبه را فراخواهد گرفت كه روى آن بتوان زورق رانى كرد اما حدس منجمان به وقوع نپيوست . از اين روى حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) هنگامى كه آب را از سطح كعبه بيرون مى ريخت ، فرمود: كذب المنجمون
بناى فعلى كعبه ، تقريبا در ميانه مسجدالحرام واقع است . ساختمان كعبه به شكل چهارگوشى است كه هر زاويه آن به جهتى از جهات اربعه متوجه است تا بنا در مقابل فشار باد و جريان هوا مقاومت كند و اين طرح ، در ابنيه اهرام مصر نيز رعايت شده است .
طول ديوارهاى شمالى و جنوبى و شرقى و غربى به ترتيب نه متر و هشتاد سانتى متر و ده متر و بيست و پنج سانتى متر و يازده متر و هشتاد و هشت سانتى متر و دوازده متر و بيست و پنج سانتى متر مى باشد و ارتفاع كعبه فعلا پانزده متر است . باب كعبه ، در مشرق واقع است ، و با صفحاتى از نقره مذهب پوشانيده شده است و پيشخوان كعبه نيز از نقره مى باشد و پايه ديوارهاى كعبه به وسيله ديواره ديگرى از سنگ مرمر استحكام پذيرفته و اين ديواره را شاذروان مى نامند.
شاذروان يا شادروان لفظى فارسى است ؛ به معنى سراپرده بزرگ و در معانى ديگر هم ؛ من جمله ؛ در معنى سد بكار رفته است و ريشه پهلوى آن شاتروان است ؛ به معنى فرش .
در هر حال بكار بردن لفظ در نامگذارى ديواره استحكامى كعبه ، نشان دست به كار بردن ايرانيان در ساختمان كعبه است و مورخان از همكارى ايرانيان در تجديد بناى كعبه ، به دوران امويان ، ياد كرده اند.
تمام ديوارهاى كعبه ، از خارج با پايه مخصوصى به وسيله مصريها پوشانيده مى شود و اين پيراهن هر سال تجديد مى گردد.
اولين بار در اولى قرن هفتم هجرى ، جاريه المنصور الصالح كه در تاريخ به شجرة الدر معروف است ، پس از آن كه شوهرش به فرمان لويى نهم ؛ پادشاه فرانسه كشته شد، سلطنت يافت و خود را عصمة الدين و ملكة المسلمين ناميد .وى نخستين پيراهن كعبه را از مصر اهدا كرد.
تهيه نخستين پيراهن كعبه را به تبع نسبت مى دهند و مى گويند: تبع ، پيش از ظهور اسلام ، قصد كرد كه كعبه را ويران سازد ولييى چون به مكه وارد شد، به بيمارى سختى دچار گرديد و به راهنمايى پزشكى ، دريافت كه بيماريش نتيجه سؤ قصد؛ بدان خانه مقدس بوده است ؛ تبع ، در رويا، مامور گرديد كه بر كعبه پيراهن بپوشاند و روياى خود را فورا متحقق ساخت .
كعبه ، چهار ركن دارد و مخصوصا ركن عراقى در طوافف ، حكم خاص دارد و پس از اداى عمره ، حجاج ، احرام حج را در زير ناودان كعبه شروع مى كنند.
حجر اسماعيل ، به كسر حا و سكون جيم كه گويا خانه مسكونى اسماعيل بوده است ؛ در خارج كعبه قرار داد كه ديوار آن جزء مطاف نيست . و پرده زربفتى بر در كعبه آويخته است .
حجرالاسود كه فعلا در شمال شرقى كعبه نصب شده است ، به واسطه انتقالات زياد، به دست قرمطيان شكست برداشته و اكنون شكستگى ها با پوشش نقره اى پوشانيده شده است .
محاذى باب كعبه در مشرق است ، در محل بابى كه در مغرب گشوده مى شد، محلى است به نام مستجار اين محل و همچنين مقام ابراهيم شرافتى مخصوص دارد و خواندن نماز در مقام ابراهيم ، داراى فضيلت است و همچنين دعا كردن در مستجار توصيه شده است و بنابر اين روايات شيعه مستجار، محل پناه داددن بردن از عذاب خداست . (32)
12-1. تاريخ مسجد النبى  
ابن خلدون درباره مسجد النبى مى نويسد: مدينه منوره كه آن را يثرب هم مى نامند، بنا كننده آن يثرب بن مهلائيل از عمالقه است و بنام او خوانده شده است و بنى اسرائيل مدينه را از جمه شهرهايى كه در سرزمين حجاز گرفتند و متصرف شدند. و آنگاه خاندان قيله اوس و خزرج از قبيله غسان با ايشان مجاور شدند و خاندان مزبور بر بنى اسرائيل غلبه يافتند و مدينه و دژهاى آن را از ايشان باز گرفتند ووو سپس پيامبر (صلى الله عليه وآله ) فرمان يافت تا بدان شهر مهاجرت كند و چه عنايت سابق خدا بدان شهر بوده ، از اين رو وى با ابوبكر به مدينه مهاجرت كرد و اصحاب نيز از وى پيروى كردند. پيامبر در آن شهر سكونت گزيد و مسجد و خانه هاى خويش را بساخت و اين بنا در جايگاهى بود كه خدا آن را براى اين منظور آماده كرده و از روز ازل بدين تشريف اختصاص داده بود. و خاندان قبيله ويرا پناه دادند و به او يارى كردند و به همين سبب آنان را انصر ناميدند. و دين اسلام از مدينه به مرحله كمال رسيد چنان كه بر همه اديان برترى يافت و پيغمبر بر قوم خود غالب شد و مكه را فتح كرد و به تصرف خود در آورد و انصار گمان كردند كه پس از فتح مكه ، وى آنان را ترك مى گويد و به زادگاه خود منتقل مى شود. از اين رو اين پيش آمد مورد توجه آنان واقع شد تا آن كه پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آنان را مخاطب ساخت و به ايشان خبر داد كه تا دم مرگ ، مدينه را ترك نخواهد گفت . و هنگامى كه آن حضرت (صلى الله عليه وآله ) زندگانى را بدرود گفت ، قبر شريفش در آن شهر بود و در فضيلت مدينه ، احاديث درستى وارد شده است كه جاى ترديد در آنها نيست و ميان علما درباره برترى مدينه بر مكه اختلاف روى داده است و مالك چون نص صريح از رافع بن خديج بر او ثابت شده است كه گويد: پيامبر (صلى الله عليه وآله ) گفت : مدينه از مكه بهتر است ، بدين گرويده است . اين حديث را عبدالوهاب در (المعونة ) با احاديث ديگرى كه ظاهرا آنها بر اين منظور دلالت دارد، نقل كرده است . ولى ابوحنيفه و شافعى مخالف كرده اند. و در هر حال مسجد مدينه ، در مرتبه دوم مسجدالحرام قرار گرفته است و امتها از هر سوى با دل و جان بدان گراييده اند.
و مرحوم دكتر محمد خزائلى درباره تاريخ مسجد نبوى مى نويسد:
شهر مدينه از شهرهاى قديم است و در آغاز يثرب نام داشته است و با اين اسم ، يك بار در سوره احزاب از آن ياد شده است .
بطليموس هم درباره يتربا مطالبى دارد. وقتى كه يهوديان به اين سرزمين مهاجرت كردند، اين شهر را مدينه ناميدند و اصل آن ، لفظ آرامى مدينتا است .
از زمانى كه پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) به اين شهر هجرت فرمود: شهر يثرب ، مدينة الرسول ناميده شد.
نبى اكرم (صلى الله عليه وآله ) پيش از آن كه داخل مدينه شوند؛ در قبا توقف فرمودند و چون انصار براى پذيرايى حضرتش مشاجره داشتند؛ بنابراين آن شد كه ناقه آن حضرت در هر جاى مدينه بخوابد، در آنجا منزل كنند. در نتيجه اين تصميم ، بنايى كه به فرمان رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) بنياد گرفت ، مسجد بود كه محل اجتماع و عبادتگام مسلمانان شد. پس از آن خانه اى براييى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) در جوار مسجد بنا كردند.
در آغاز، طول مسجد، سى و پنج و عرض آن سى متر بود و مسجد به دستور پيغمبر، وسعت يافت و مساجت مسجد به پنجاه و هفت در پنجاه متر بالغ گرديد.
حضرت رسول (صلى الله عليه وآله ) مى ايستاد و در حالى كه به يكى از ستونها كه از چوب خرما تعبيه شده بود، تكيه مى كرد، خطبه هاى هدايت بخش خود را انشا مى فرمود.
تا آن كه اصحاب ، منبرى دو پله برايش ساختند و گويا لفظ منبر حبشى الاصل باشد. چون عمر به خلافت رسيد، منبر را پنج پله اى كرد و در ناحيه جنوبى ، پنج متر و در ناحيه غربى هم پنج متر و در ناحيه شمالى پانزده متر به ابعاد مسجد افزود اما به قسمت شرقى آن كه در آن خانه هاى زنان پيغمبر واقع بود، دست نزد.
عثمان عفان ، مسجد را خراب كرد و آن را از نو و با وسعت بيشترى بنا نهاد ولى خانه هاى زوجات رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) را به جاى خود باقى گذاشت . وليد بن عبدالملك مسجد را وسعت بيشترى داد و بيوت زوجات رسول و من جمله خانه عايشه را جزء مسجد ساخت و بدين ترتيب ، قبر شريف رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) در مسجد واقع شد.
مهدى عباسى ، مسجد را، در سال دويست و شصت و شش هجرى ، از طرف شمال وسعت داد و بناى مسجد تا سال شصت و پنجاه و چهار به آن حال باقى ماند. مسجد نبوى ، در آن سال ، دچار حريق شد و منبر و درهاى مسجد سوخت و سقف فرو ريخت .
الملك الظاهر بيبرس ، بنا را، شش سال بعد از آن ، تجديد كرد.
مسجد در سال هشتصد و هشتاد هجرى ، بر اثر فرود آمدن صاعقه ، سوخت و فقط حجره پيغمبر و قبه يى در صحن مسجد از صاعقه مصون ماند.
پس از اين حريق ، الملك الاشرف ، مسجد را از نو بنا كرد؛ چنان كه از وضعى كه پيش از وقوع حريق داشت بهتر و زيباتر شد.
سلطان سليم عثمانى ، بناى مسجد را در قرن دهم هجرى ، مرمت كرد و منبر و محرابى در مغرب بنا كرد كه هنوز باقى است .
سلطان محمود عثمانى ، قبه خضرا را در سده سيزدهم هجرى بنا نهاد و تعمير مسجد، در اواخر اين قرن لازم آمد و بناى مسجد به فرمان سلطان عثمانى ، جزء به جزء تعمير شد و اين كار، در سال هزار و دويست و هفتاد و هفت پايان يافت و از آن زمان تغييرات كلى در اين مسجد روى نداده است ولى بر وسعت آن افزوده اند. (33)