پرتوى از اسرار نماز

حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى

- ۲ -


چند تذكّر 
الف : گرچه بلوغ ، شرط تكليف است ، ولى معنايش آن نيست كه افراد نابالغ بكلّى رها باشند. قرآن گاهى به افراد نابالغ خطاب و دستور دارد، مثل اينكه : بدون اجازه وارد اتاق و منزلى نشوند و هنگام خلوت و استراحت پدر و مادر، از آنها اجازه بگيرند.(75) و نيز، حضرت لقمان به فرزندش دستور مى دهد كه :
اى پسركم ! نماز بخوان و امر بمعروف ونهى از منكر كن . يَبُنَىَّ اءَقِمِ الصَّلَوةَ وَاءْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ(76)
ب : گرچه بلوغ ، شرط تكليف است ، ولى والدين ، بايد نونهالان خود را پيش از بلوغ ، با مراسم وسنّت هاى دينى ، بخصوص نماز وروزه آشنا كنند و گاهى براى جدى نشان دادن آنها و عقوبت ترك نماز و... از تنبيه هم بهره بگيرند.
ج : بلوغ شرط تكليف است ، ولى اگر نابالغى به كسى زيان مالى رساند، اولياءش بايد جبران كنند، زيرا حساب مردم از حساب خدا جداست .
د: بلوغ ، شرط تكليف است ولى نونهالان در برابر اعمال نيكشان پاداش ‍ دارند و اگر خطايى مرتكب شوند و يا ناسزا بگويند، يا عمل زشتى انجام دهند، تعزيز و تنبيه مى شوند.
2- قدرت  
قدرت و توانايى ، شرط تكليف است . هر كس ناتوان باشد. مكلّف نيست و از هر كس به اندازه وسع و توان او انتظار است . در تكاليف الهى هم اين محدوده قدرت رعايت شده است . خداوند مى فرمايد: لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً إِلاّوُسْعَعها(77) هيچ كس را جز به قدر توانايى اش تكليف نمى كنيم .
و مى فرمايد: ما جَعَل اللّه عَليكُم مِنْ حَرَجٍ(78) خداوند، در دين بر شما سختى و فشار و زحمت قرار نداده است .
البته فشارى خارج از حدّ توان ، وگرنه ديندارى ، همراه با زحمت و فشار است . حتى در مورد جهاد هم كه سراسر مشكلات ودشوارى است ، از افراد بيمار وعليل ونابينا وكسانى كه توانايى جهاد ندارند، ساقط است .(79)
3- اختيار 
اگر كسى را به كار گناهى اجبار كنند، يا به زور، مانع انجام وظيفه شوند، مؤ اخذه ندارد. يعنى شرط تكليف ، اختيار و آزادى عمل است . در شرايط اضطرار و اجبار، حكم مسئله بگونه اى ديگر مى شود. مثل آنجا كه طاغوتى مانع رفتن مسلمانان به حج مى شود، يا كسى از گرسنگى در حال مرگ است و جز مردار، غذايى ندارد.
4- عقل 
عقل و شعور، ملاك فضيلت انسان و تكليف اوست . حساب و كتاب و مؤ اخذه هم بر مبناى عقل انجام مى گيرد و آنانكه فاقد عقلند، تكليف و در نتيجه كيفر و پاداش ندارند.
در بعضى روايات ، عقل ، اولين مخلوق خدا دانسته شده و عبوديت واقعى را برخاسته از عقل مى داند. و در كتب حديث ، بحث از عقل ، مقدم بر مباحث ديگر آمده است .(80)
در اسلام آنچه سبب تضعيف عقل شود (مثل مشروبات الكلى ) ممنوع است و به هر چه كه سبب افزايش عقل و درك گردد تشويق شده است مانند: تعليم ، تعلّم ، مطالعه ، مسافرت ، مشورت و...
شرايط صحّت عبادات  
ارزش عبادت به صحّت و درستى آنست و صحّت آن ، به دو عامل مهم بستگى دارد:
1- صحيح بودن هدف  
2- صحيح بودن شكل آن  
امّا هدف : كسب رضاى الهى و انجام وظيفه ، بايد هدف انسان در عبادت باشد. از اين رو، عبادتى كه از روى ريا، يا كسب وجهه و خوشايند مردم باشد يا انسان انتظار ستايش از غير خدا داشته باشد، شرك است . البته اگر هدف ، خدا باشد و مردم متوجّه كار خالصانه انسان شوند، اشكال ندارد.(81)
ريا در عبادت ، علاوه بر آنكه حرام است ، موجب بطلان آن نيز مى باشد. بايد كوشيد تا نيّت خالص عبادت ، به انگيزه هاى غير خدايى آميخته نشود.
درباره اخلاص در عمل امام صادق عليه السلام فرموده است :
وَالْعَمَلُ الْخالِصُ الَّذى لا تُريدُ اَنْ يَحمَدك عَلَيهِ اَحدٌ اِلا اللّه (82)
عمل خالص ، آنست كه از احدى ، بجز خداوند، انتظار مدح و ستايش ‍ نداشته باشى .
در آثار اخلاص ، از رسولخدا صلّى اللّه عليه و آله روايت است كه :
ما اَخْلَصَ عَبْدُ لِلّه عَزَّوجلَّ اَربَعينَ صَباحاً اِلاّ جَرَتْ يَنابيعُ الْحِكْمَةِ مِن قَلْبِهِ الى لِس انِه (83) بنده اى نيست كه چهل روز تمام ، كارهاى خود را خالصانه براى خدا انجام دهد، مگر آنكه چشمه هاى حكمت و خرد، از روح و جانش ‍ بر زبانش جارى مى شود.
اخلاص ، دانشگاهى است كه در مدّت چهل روز، فارغ التحصيلانى حكيم و فرزانه ، تحويل مى دهد.
امّا شكل كار:
عبادتى صحيح است كه به همان شكل و شيوه و صورت معين از سوى خدا و مكتب انجام گيرد، نه روى سليقه هاى شخصى يا روشهاى منحرف از دستور دين .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مى فرمايد: لا قَول وَ لا عَمَل وَ لا نِيَّة اِلا بِاصابَةِ السُّنَّةِ(84)
ارزشى براى گفته ها و عملها و نيّت ها نيست ، مگر آن كه طبق دستور و سنت انجام گيرد.
پس شكل عبادت را هم بايد از اولياء دين آموخت .
حضرت ابراهيم عليه السلام از خداوند درخواست مى كند كه نحوه صحيح عبادت را به ما نشان بده واءرِنا مَناسِكنا(85)
در اينكه نماز را كجا بايد شكسته يا تمام ، آهسته يا بلند خواند، تعداد ركعت ها و امثال آن ، بايد متعبّد بود. در غير اينصورت ، ارزشى نخواهد داشت . مثل آنكه اگر بگويند: در صد قدمى شما گنجى نهفته است ، مى توانيد آنرا تصاحب كنيد. اگر شما 98 قدمى يا 102 قدمى را حفر كنيد، به گنجى نمى رسيد و رنج بيهوده برده ايد.
يا اگر بخواهيد با كسى يا شهرستانى تماس تلفنى بگيريد، با يك شماره كم يا زياد، شخص ديگر جواب مى دهد يا شهر ديگرى را مى گيريد. پس در عبادات هم دقيقاً بايد به همان صورتى انجام داد كه دستور داده اند. مانند دندانه هاى يك كليد كه اگر اندكى ريز يا درشت شود، ديگر قفل را باز نمى كند.
امام باقر عليه السلام در تفسير آيه 189 بقره وَاءْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ اءَبْوَبِهَا از در خانه ها وارد شويد، نه از بيراهه ، فرمود:
مقصود آنست كه هر كارى را از راهش وارد شده و انجام دهيد و طبق دستور عمل كنيد.(86)
انگيزه هاى تغيير شكل عبادت  
قرآن ، نمونه هاى متعدد ياد مى كند كه چگونه اقوام پيشين ، با تغيير شكل عبادت ، دچار قهر و غضب الهى شدند. انگيزه اين تغيير شكلها متفاوت بوده ، كه از هر كدام ، يك نمونه قرآنى ذكر مى كنيم :
1- لجاجت  
خداوند به بنى اسرائيل دستور داد هنگام ورود به سرزمين مقدس ، كلمه حطّه را بر زبان جارى كند (يعنى خدايا ما را ببخش و گناهانمان را بريز). آنان از روى استهزاء و لجاجت ، تغيير داده و گفتند: حنطه (يعنى گندم ). خدا بر آنان غضب كرد و هلاكشان نمود.(87)
2- روشنفكر زدگى 
در اسلام ، چهار ماه حرام است كه جنگيدن در آن ممنوع است . اين آتش ‍ بس اجبارى ، در سه ماه پياپى (ذيقعده ، ذيحجه ، محرّم ) و يك ماه جدا (رجب ) است كه قرآن همه را با عنوان اربعة حرم (88) ياد كرده و جنگيدن را ممنوع ساخته است ، مگر آنجا كه حالت دفاعى باشد. برخى به نظر روشنفكرانه خود و روى سليقه ، ماههاى حرام را جابجا مى كردند، عقب جلو مى كردند و مى گفتند: چه فرق مى كند، هدف آنست كه سالى چهار ماه نجنگيم . قرآن ، اين تغيير در ماههاى حرام را نكوهش كرد و آنرا فرو رفتن در كفر دانست .(89)
3- مقدّس مآبى 
منظور، كار كسانى است كه با سرپوش مذهب و حيله هاى شرعى ، به خواسته هاى دل خود مى رسند و بدينوسيله مى خواهند بر سر وجدان و قانون خدا كلاه بگذارند.
نمونه اش در داستان بنى اسرائيل است كه چون خداوند، صيد ماهى را روز شنبه براى آنان تحريم كرده بود، با احداث حوضچه هايى كنار آب ، ماهى ها را بدرون آن مى كشيدند ولى روز بعد، ماهى ها را مى گرفتند و مى گفتند: ما كه روز شنبه ماهى نگرفته ايم ...! ماجراى فوق ، در آياتى از قرآن بيان شده و مورد مذمّت قرار گرفته است .(90)
شرايط قبولى عبادات  
عبادات ، غير از شرايط صحّت ، شرايط قبول و كمال هم دارد. يعنى آنچه كه مراعاتش ، انسان را به قرب خدا و رشد معنوى مى رساند و در فرد و جمع ، تاءثير مى گذارد.
گاهى عبادت ، صحيح است ، ولى رشد آور نيست ، مثل دارويى كه شفابخش نيست .
گاهى عبادت ، از كيفر مى رهاند ولى ما را محبوب خدا نمى سازد.
در آيات و روايات ، شرايطى براى قبولى اعمال و عبادات بيان شده كه نمونه هايى از آنها از اين قرار است .(91)
1- شرط اعتقادى
2- شرط سياسى
3- شرط اخلاقى
4- شرط اقتصادى
5 شرط اجتماعى
6- شرط بهداشتى و...
قبل از توضيح اين موارد، تاءكيد مى شود كه انسان بايد به مسئله قبولى عبادت عنايت خاصّى داشته باشد تا از تلاش معنوى اش بهره بيشتر ببرد.
على عليه السلام مى فرمايد: كُونُوا عَلى قَبُول الْعَمَلِ اَشَدَّ عِنايةً مِنكُم عَلَى الْعَمَل (92) به قبولى عمل ، بيش از اصل عمل توجّه داشته باشيد.
انسان ممكن است براى پذيرش در جايى ، هم كارت ورود بگيرد، هم طبق مقررات ظاهرى عمل كند، ولى در مصاحبه به دلائلى مانند فساد اخلاق يا سوء سابقه يا... رد شود. عبادات هم ممكن است از نظر مقررات الهى ، درست انجام گيرد، ولى به دلايلى مورد قبول خدا نشود. مگر نه اينست كه گاهى كارهاى صحيحى از طرف افراد غير مسئول انجام مى گيرد ولى بجاى تشكّر، از آنان انتقاد هم مى شود؟! پس شرطِ قبولى كار، چيزى ديگر است . اينك به بيان آن شرايط مى پردازيم :
1- شرط اعتقادى : ايمان به خدا 
نداشتن ايمان ، مايه تباهى اعمال است : وَمَن يَكُفُرْ بِالاِْيمَنِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ(93)
كسانى مساجد خدا را آباد مى كنند كه ايمان به خدا و معاد داشته باشند: إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَجِدَ اللّهِ مَنْ ءَامَنَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الاَْخِرِ(94)
و عمل صالح از زن ومرد مؤ من است كه موجب زندگى پاك مى شود: مَنْ عَمِلَ صَلِحاً مِّن ذَكَرٍ اءَوْ اءُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَوةً طَيِّبَةً(95)
كسى كه خدا را قبول ندارد، براى او هم كارى نمى كند تا انتظار پاداش ‍ داشته باشد. قرآن كريم ، اعمال كافران را همچون خاكسترى مى داند كه در يك روز طوفانى در برابر باد قرار گيرد. كه چيزى از آن باقى نمى ماند.
2- شرط سياسى : ولايت  
ولايت و رهبرى صحيح و آسمانى ، همه بندگان خدا و بندگى ها و نماز و حجّ و جهاد و... را در مسير الهى قرار مى دهد و به آنها جهت شايسته مى بخشد. مثل ايران امروز كه با برخوردارى از ولايت فقيه ، راه رو به رشدى را مى پيمايد. در مقابل ، كشورهاى اسلامى ديگر، با آنكه نماز و روزه و... دارند ولى بخاطر انحراف در خط سياسى و رهبرى ، در ذلّت اند.
رهبرى جامعه ، همانند راننده در يك ماشين است . اگر همه سرنشينان ، شيك و مرتب و مؤ دّب باشند ولى راننده مست باشد يا جاده منحرف باشد، سقوط در پيش است . ولى اگر راننده ، سالم و با تجربه باشد، هر چند مسافران ، كهنه پوش و نامرتب باشند، اين سفر به مقصد مى رسد.
در حديث از امام باقر عليه السلام است : مَنْ د انَ اللّهَ بعبادَةٍ يَجْهَدُ فيها نَفْسَهُ وَ لا اِمام لَهُ مِنَ اللّه فَسَعْيُهُ غَير مُقْبُولٍ(96)
كسى كه به خدا ايمان دارد وعبادت هاى طاقت فرسا هم انجام مى دهد ولى امام لايقى از طرف خدا ندارد، تلاشش بى فايده است .
اگر رهبر آسمانى بود، پرستش خدا به طاغوت پرستى كشيده نمى شد و قوانين آسمانى تبديل به خرافات نمى گرديد و نمازهاى جمعه ، با همه شكوهش ، به نفع طاغوت ها نمى انجاميد و حج ، اين مظهر قدرت و عزّت اسلام و مسلمين ، چنين بى اثر يا به سود حكام دور از اسلام تبديل نمى شد.
در حديث مى خوانيم : فَمَنْ لَم يَتَوَّلنا لَم يَرْفَعِ اللّهُ لَهُ عَمَلاً(97) هر كس ‍ ولايت و رهبرى ما را نپذيرد، خدا هم اعمال او را قبول نمى كند.
حضرت على عليه السلام فرمود: ما باب الله هستيم و راه خدا از طريق ما معرّفى و شناخته مى شود.(98)
پس شرط قبولى عبادات ، ولايت است . ولى همراهش بايد تقوا هم باشد. امام باقر عليه السلام مى فرمايد: وَ ما تَنالُ وِلايَتَنا اِلاّ بِالعَمَلِ وَالوَرَعِ(99)
در خط رهبرى ما نيست ، مگر آنانكه اهل عمل و تقوا باشد.
3- شرط اخلاقى : تقوا 
داستان فرزندان آدم در قرآن آمده است . هر دو قربانى كردند. قربانى يكى پذيرفته شد و ديگرى نه . خدا مى فرمايد:
إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ(100) خدا تنها از اهل تقوا مى پذيرد.
نقل كرده اند شخصى هنگام عبور از بازار، قرص نان سرقت كرد و دو انار از مغازه اى ديگر. سپس آن انار و نان را به فقير داد. به او گفتند: اين چه كارى است ؟ گفت : خداوند هر گناه را يك كيفر ولى ثواب را ده برابر پاداش مى دهد. من با آن دو نان و دو انار، چهار گناه كردم ولى به فقير كه دادم ، چهل ثواب بردم . چهار گناه از چهل ثواب كه كم شود، سى و شش ثواب باقى مى ماند. به او گفتند: پاداش ده برابر، براى كسى است كه كارش بر اساس تقوا باشد. انفاق از مال غصبى پاداش ندارد. مگر نخوانده اى كه : انما يتقبل اللّه من المتقين ...!
4- شرط اقتصادى : اداى حق مردم 
رسيدگى به نيازمندان و اداى حقوق محرومان به درجه اى از اهميت است كه گاهى قبولى عبادت بستگى به آن دارد. پرداختن زكات ، يا داشتن درآمد مشروع ، از اين نمونه هاست .
امام رضا عليه السلام مى فرمايد: مَنْ صَلّى و لم يُزَكِ لَمْ تُقْبَلْ صَلوتُه (101) هر كس نماز بخواند ولى زكات (و ماليات اسلامى ) نپردازد، نمازش قبول نمى شود.
در حديث ديگرى على عليه السلام به كميل مى فرمايد:
هر گاه غذاى تو از راه حلال و درآمد صحيح نباشد، خداوند، تسبيح گفتن و شكر كردن تو را قبول نمى كند.(102)
5 شرط اجتماعى : خيرخواهى نسبت به ديگران 
حفظ پيوندهاى اجتماعى و اخوّت ميان مسلمانان و روابط شايسته ونيكو ميان پيروان اسلام ، اهميّت بسيارى دارد. از اين رو، هر سخن و عملى كه به گسستن پيوندها و بهم زدن روابط خوب منجر شود نارواست ، غيبت ، سوء ظن ، بد خواهى ، قطع رابطه ، بد خلقى و... از اوصاف و اعمالى هستند كه موجب قبول نشدن عبادت مى شوند.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً اَوْ مُسْلِمةً لَمْ يَقْبَلِ اللّهُ صَلاتَهُ وَ لاصِيامَهُ اَرْبَعينَ يَوماً وَلَيْلَةً اَلاّ اَنْ يَغْفِرَ لَه صاحِبهُ(103)
كسى كه غيبت زن و مرد مسلمانى را بكند، تا چهل روز نماز و روزه اش را خدا نمى پذيرد، مگر آنكه آن شخص ، او را ببخشد.
و نيز، آن حضرت فرمود: يا اَباذَر! اِياكَ وَ هِجْرانَ اَخيكَ، فَاِنَّ الْعَمَلَ لا يُتَقَبَّلُ مَعَ الْهِجْرانِ(104) اى ابوذر! از دورى و قطع رابطه با برادر دينى بپرهيز، چرا كه عمل اينگونه اشخاص پذيرفته نيست .
و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: لا يَقْبَلُ اللّهُ مِنْ مُؤ مِنٍ عَملاً وَ هُوَ مُضْمِرٌ عَلى اَخيِه سُوءً(105) هر مؤ منى كه نسبت به برادر دينى اش ، نيّت بدى داشته باشد، خداوند عمل او را قبول نمى كند.
و امام صادق عليه السلام مى فرمايد: اِنَّ سُوء الخُلقِ يُفْسِدُ العَمَلَ كَما يُفْسِد الخِّلُ العَسَلَ(106) بد اخلاقى با مردم ، چنان عمل را فاسد مى كند، كه سركه ، عسل را.
نتيجه آنكه بد گويى از ديگران ، نيّت سوء درباره مردم ، ترك دوستى ، غيبت و امثال آن كه باعث سست شدن پيوندهاى اجتماعى مسلمانان مى شود، از موانع قبول شدن عبادات به حساب آمده است . و نمازگزار و اهل عبادت ، بايد روابط دينى مستحكمى با بندگان خدا داشته باشد، تا پرستش هايش شايستگى قبولى را دارا باشند.
6- شرط خانوادگى : خوشرفتارى 
آئين مقدس و متعالى اسلام ، ميان عبادت و سياست و اخلاق و اجتماع ، پيوندى منسجم ايجاد كرده است . در امور خانوادگى هم رعايت احترام و حقوق متقابل زن و شوهر را چنان مهم دانسته كه بى توجهى به آن گاهى باعث قبول نشدن عبادات مى گردد. و قطع پيوندهاى زمينى ، به قطع پيوند آسمانى مى انجامد.
در اين زمينه پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرموده است : مَنْ كانَ لَهُ اِمْرئةٌ تُوذيهِ لَم يَقْبَلِ اللّهُ صَلاتَها وَ لا حَسَنَةً مِنْ عَمَلِها... وَ عَلَى الرَّجُل مِثْلُ ذلِكَ(107) هر كس زن بد رفتار و اذيت كننده اى داشته باشد، خداوند نماز و كارهاى نيك آن زن را نمى پذيرد. (مرد نيز همچنين است )
نه تنها بد رفتارى زن با شوهر يا برعكس ، اين اثر را دارد، حتى نگاه خشم آگين به پدر و مادر هم مانع قبول عبادت است .
امام صادق عليه السلام فرمود: مَنْ نَظَر اِلى اءبَويهِ نَظَرَ ماقتٍ وَ هُما ظالِمانِ لَهُ لَم يَقْبَلِ اللّهُ لَهُ صَلاةً(108)
نماز فرزندانى كه با خشم به پدر و مادر خود نگاه مى كنند قبول نمى شود. گرچه والدين ، نسبت به آنان كوتاهى و ظلمى كرده باشند.
آرى ... وقتى ما از نردبان نماز، به معراج مى رويم كه پايه هاى آن ، روى زمين محكمى باشد. ولى اگر روى يخ لغزنده يا زمين سُست قرار داده شود، بالا رفتن را مشكل يا غير ممكن مى سازد. كمال معنوى در سايه عبادات ، آن هم با حسن رفتار و روابط شايسته اجتماعى حاصل مى شود. مسائل ديگرى هم در روايات بيان شده كه مانع قبولى اعمال است ، مانند شراب خوردن و غير آن . البته نبايد تصوّر شود كه حال كه خدا قبول نمى كند، پس نماز نخواند و روزه نگيرد و... بلكه اينگونه روايات ، نشان دهنده صعف عمل و كم ارزشى آن بخاطر رفتار و خصلت هاى ناشايست عبادت كننده است .
نشان قبولى 
قرآن ، ثمره نماز را، باز داشتن از فحشاء و منكر مى داند إِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَآءِ وَالْمُنكَرِ(109)
و اين خاصيّت ، مغز و محتواى اصلى نماز و نشان قبولى اعمال و عبادات است . هسته بى مغز، رشد نمى كند و ثمر نمى دهد. نماز بدون بازداشتن از بدى ها، همان عبادت بى محتواست .
امام صادق عليه السلام در بيان اين نشانه ، مى فرمايد: مَنْ اَحَبّ اَنْ يَعْلَمَ اَقُبِلَتْ صَلاتُه اَمْ لَمْ تُقْبَل ، فَلْينظُر هَلْ مَنَعتْهُ صَلاتُه عَنِ الْفَحشاءِ وَالمنكر؟ فَبقَدرِ ما ضَعَتْهُ قُبِلَتْ مِنه (110)
هر كس دوست دارد بداند نمازش قبول شده يا نه ، ببيند كه آيا نمازش او را از گناه و زشتى باز داشته يا نه ؟ پس به هر قدر كه نمازش او را از گناه باز داشته ، به همان اندازه نمازش قبول شده است .
شرايط كمال عبادات  
غير از شرايط صحّت و قبول عبادات كه بيان شد. امورى هم جزء شرايط كمال عبادت است . اين شرايط، نشان دهنده ارزش والاتر و محتواى بهتر و تاءثير بيشتر عبادات است . اين شرايط، از اين قرار است :
1- مشكل تر باشد 
انجام كارها و عبادات آسان ، از همه كس برمى آيد، ولى عباداتى كه دشوارتر است و همّت و اراده و رنج بيشترى لازم دارد، با ارزش تر و به كمال نزديك تر است . قرآن ، از كسانى كه در دوران سختى ، پيامبر خدا را يارى و پيروى كردند ستايش مى كند.(111) امام مجتبى عليه السلام با آنكه مركب سوارى داشت ، ولى پياده به سفر حج مى رفت تا پاداش بيشترى داشته باشد. قرآن ، از نماز شب خوانانى تمجيد مى كند كه خود را از بستر نرم و گرم جدا كرده به نيايش و نماز مى پردازند.(112)
على عليه السلام فرموده است : اَفْضَلُ الاعمالِ ما اَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ(113)
برترين كارها آنست كه خود را بر انجام آن وادار كنى .
قرآن ، پاداش و مقام مجاهدان بزرگ و سخت كوش را برتر دانسته و مى فرمايد: فَضَّلَ اللَّهُ الُْمجَهِدِينَ عَلَى الْقَعِدِينَ اءَجْرَاً عَظِيماً(114)
2- مهم تر باشد 
در انجام كارها، رعايت اهم و مهّم ، نشان عقل و عاقبت انديشى و مصلحت شناسى است و اسلام ، در كارها به آنچه كه لازم تر و مفيدتر و مهم تر است تشويق مى كند، چه در آموختن ، چه در عبادت ، چه در انفاق .
پيامبر اسلام فرموده است : لا صَدَقَةَ وَ ذُورَحِمٍ مُحتاج (115)
با وجود بستگان نيازمند، انفاق و كمك به ديگران بى ارزش است .
و على عليه السلام مى فرمايد: لا قُربَة بِالنَوافِلِ اِذا اَضرَّتْ بِالْفَرائِضِ(116)
هر گاه نمازهاى مستحب ، به نمازهاى واجب ضرر برساند، آنگونه عبادت ، موجب قرب به خدا نخواهد بود.
3- اثرش پايدارتر باشد 
بركت ، آثار فراوان و فوايد ماندگار يك عمل و انسان است . كارى و عبادتى صفت كمال دارد كه آثار آن زودگذر و ناپايدار نباشد.
على عليه السلام مى فرمايد: رُتَّ يَسيرٍ اَنْمى مِنْ كَثيرٍ(117)
چه بسا كارهاى كم وناچيز، كه از كارهاى بسيار رشد ونموّ بيشترى دارد.
برخى از تاءليفات و اقدامات شايسته و مراكز خدماتى به اندازه اى خير و بركت و آثار وجودى دارد كه بسيارى از آثار و نوشته ها و اعمال ، فاقد آنست . پس بركت نيز يكى از شرايط كمال عبادات است .
4- در خطّ پيامبر باشد 
كمال عبادات و اعمال ، آنست كه در مسير و خط سنّت و سيره پيامبر و اولياء دين باشد، نه بر اساس تشريفات يا سنّت هاى موروثى از نياكان يا محيط و خواسته مردم . عبادت ، هر چه به روش معصومين عليهم السلام نزديك تر باشد ارزشمندتر است .
5- سبقت داشته باشد 
در عبادات و كارهاى نيك ، سابقه ارزش دارد و پيشتازى به اينگونه امور، ملاك كمال است . قرآن ، بطور مكرّر، فرمانِ سارعوا و سابقوا دارد. در جايى مى فرمايد: لاَ يَسْتَوِى مِنكُم مَّنْ اءَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَتَلَ اءُوْلََّئِكَ اءَعْظَمُ دَرَجَةً مِّنَ الَّذِينَ اءَنفَقُواْ مِن بَعْدُ وَقَتَلُواْ وَكُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَى (118)
مسلمانانى كه پيش از فتح مكه ، انفاق و جهاد كردند، پاداش بيشترى دارند از آنانكه پس از فتح مكه انفاق و مبارزه كردند. گرچه خداوند به هر دو گروه ، وعده پاداش داده است .
پس سبقت در كارهاى شايسته (انفاق و جهاد) از ملاك هاى كمال است . در حديثى مى خوانيم ، على عليه السلام فرمود:
لا يتمّ المعروفُ الاّ بثلاثِ خصالٍ: تَعْجيله وَ تَصْغيِرهُ وَ سترهُ(119) كار خير، زمانى ارزش بيشتر دارد كه هم زودتر انجام بگيرد، هم انجام دهنده آنرا كوچك پندارد (و به آن مغرور نشود) و هم پنهانى و دور از تظاهر انجام گيرد.
از اين رو، بهترين نماز، نماز اوّل وقت است و هر چه از اوّل وقت دورتر شود، فضيلتش كمتر مى شود. در اذان كه شعار رسمى ماست ، مى گوييم : حَىَّ عَلَى الصَّلاةِ، حَىَّ عَلَى الْفَلاحِ، حَىَّ عَلى خَيْرالْعَمَلِ. بسوى نماز و رستگارى و بهترين كارها بشتاب ...!
6- در شرايط دشوار انجام شود 
كار نيك و عبادتى كه در شرايط سلطه ستم و طاغوت ها انجام گيرد، چون فداكارى بيشترى مى خواهد وتاءثير فراوان تر دارد، ارزشمندتر است . آنجا كه فشارهاى محيط بيرون و غرائز درون ، دست بدست مى دهد تا مانع عبادت و عبوديت شود، غلبه بر اين فشارها و پرستش خدا، ارزش و كمال است .
قرآن در ستايش از مؤ منان راستين مى گويد: وَلاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاََّئِمٍ(120)
در راه خدا از ملامت هيچ ملامتگرى هراس ندارند.
در جاى ديگر مى فرمايد: الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَلَتِ اللّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلاَ يَخْشَوْنَ اءَحَداً إِلا اللّهَ(121) آنان ، پيام هاى الهى را مى رسانند و از او مى ترسند و از احدى جز خداوند نمى ترسند.
آرى ... آنانكه در محيط فاسد و سلطه ظالم ، خود و دين خود را حفظ مى كنند (مانند همسر فرعون ) از مقام بالاترى برخوردارند.
7- نشاط و دوام داشته باشد 
بى نشاطى در عبادت ، نشانه اى از نفاق است . قرآن منافقان را چنين توصيف مى كند كه وقتى به نماز مى ايستند، نشاط ندارند.(122) در مقابل ، نشاط بندگى ، ارزش است و نيز تداوم عبادت ، كمال آفرين است . در احاديث ، اعمال اندكى كه پيوسته و مستمر باشد، بهتر از عبادت زياد ولى همراه با تنبلى و ملالت و رها كردن بشمار آمده است . قرآن وعده پاداش ها و بهره مندى هاى زياد در علم و فكر و... به كسانى داده كه در طريقت اسلام ، پايدار باشند: وَاءَن لَوِ اسْتَقَمُواْ عَلَى الطَّرِيقَةِ لاََسْقَيْنَهُمْ مَّآءً غَدَقاً(123)
8 عبادت خود را بزرگ نشمارد 
انسانهاى مغرور، عبادت خود را بزرگ و مهم مى بينند و از اين راه ، دچار تباهى اعمال مى شوند. شرط كمال عبادت آنست كه عابد، عباداتش را زياد نبيند و مغرور نشود.
امام سجّاد در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند چنين مى طلبد:
اللّهُمَّ عَبِّدْنى لَكَ وَ لا تُفْسِدْ عبادَتى بالعُجْبِ خدايا به من توفيق عبادت بده و عبادتم را با عُجب تباه مساز.
احاديث بسيارى به اين مضمون است كه انسان عبادات و كارهاى نيك خود را بزرگ نشمارد. خداوند در قرآن ، از عبادت و تسبيح بسيار فرشتگان و ذكر دائمى آنان ياد مى كند.(124) شايد به اين جهت كه بندگان روى زمين ، مغرور چند ركعت نماز و عبادت خود نشوند.
9- با بصيرت باشد 
آگاهى عميق و بصيرت و انديشه در دين ، رمز ارزشمندى كارها و عبادات است و بدون آن عمل ، فاقد ارزش لازم است .
على عليه السلام مى فرمايد: اَلا، لا خَيرَ فىِ عِبادةٍ لَيْسَ فيها تَفَكُرٌ(125)
عبادت بدون بصيرت و فكر، بى ارزش است .
در حديث ديگرى تعبير يقين آمده است : اِنّ الْعَمَلَ الدائم الْقَليل عَلى الْيَقينِ، اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنّ العَمَل الكَثير عَلى غَيْرِ يَقينٍ(126)
عمل اندك ولى هميشگى بر اساس يقين ، برتر است نزد خداوند، از كار بسيار بدون يقين و بصيرت .
به همين مقدار، در بيان شرايط كمال عمل و عبادت اكتفا مى كنيم .
فلسفه عبادات  
احكام و برنامه هاى عبادى اسلام ، همه حكمت و فلسفه دارد:
اولاً: به دليل صدها آيه وحديث ، كه مردم را به تعقّل وتفكر فرا مى خواند و هيچ مكتبى به اندازه اسلام به انديشيدن دعوت نكرده است .
ثانياً: يكى از انتقادهاى شديد قرآن بر مشركان و بت پرستان ، تقليد كور كورانه و بى دليل از نياكان است .
ثالثاً: خود قرآن ، بارها در كنار بيان احكام و دستورها، به دليل آن هم اشاره كرده است . امامان معصوم نيز در روايات ، به بيان اين حكمت ها پرداخته اند و دانشمندان اسلام ، گاهى به تاءليف كتابهايى پيرامون اين موضوع اقدام كرده اند.(127)
به علاوه ، با پيشرفت دانش بشرى ، روز به روز پرده از اسرار احكام الهى و دستورهاى دينى برداشته مى شود و هر چه از عمر اسلام مى گذرد، بر عظمت و جلوه آن افزوده مى گردد.
با توجه به همه نكات فوق ، يادآور مى شود كه :
1- لازم نيست دليل همه احكام را، همه مردم در همه زمانها بدانند. گاهى دليل برخى از آنها الا ن روشن نيست ولى گذشت زمان ، آنرا روشن مى سازد.
2- در فلسفه احكام ، تنها نبايد نظر به فوايد و آثار مادّى آنها داشت و تنها به بعد اقتصادى و بهداشتى و... توجه كرد و از آثار روحى و معنوى آخرتى آن غافل بود.
3- كسى كه خدا را حكيم و دستورهايش را بر اساس حكمت مى داند، نبايد بخاطر اينكه امروز دليل حكمى را نمى داند از انجام آن تخلّف كند. مريض ، اگر بگويد: تا از خواص دارو آگاه نشوم مصرف نمى كنم ، از درد خواهد مرد. البته بايد دارو را مصرف كند و درصدد شناخت هم باشد.
4- در هر جا كه از قرآن و حديث ، دليل محكمى بر فلسفه حكمى نداريم ، بهتر است ساكت باشيم و با يك سرى توجيهات و حدسيّات دليل تراشى نكنيم .
5 اگر از بعضى اسرار جهان هستى آگاه شديم ، مغرور نشويم و توقع نداشته باشيم كه دليل همه چيز را بدانيم .
6- از مدار عادى خارج نشويم و به دامن و سوسه ها نيفتيم ، همچنانكه مردم در مراجعه به پزشك ، خود را در اختيار او قرار مى دهند يا براى تعمير اتومبيل خود، مكانيك را سؤ ال پيچ نمى كنند (چون به آگاهى پزشك و مكانيك ، اعتقاد و باور دارند) در مسائل دينى هم كه به قانون خدا گردن مى نهند، بايد بپذيرند و عمل كنند. چرا كه خداوند، هم مهربان تر است ، هم داناتر و حكيم تر. هم آينده را مى داند، و هم آثار ظاهرى و باطنى و نهان و آشكار را.
7- اگر گوشه اى از اسرار حكم خدا را دانستيم ، نبايد خيال كنيم بر همه اسرار واقف گشته ايم . آنكه دست خود را در دريا فرو مى برد، حق ندارد پس ‍ از بيرون آوردن دستش ، به مردم بگويد: اين ، آب درياست ، بلكه بايد بگويد: از آب دريا، اين مقدار به سرانگشت من رسيده است . آنكه فلسفه حكمى را بفهمد، نمى تواند خيال كند آنچه فهميده ، تمام است و ديگر جز آن چيزى نيست . مگر با عقل و فكر محدود انسانى ، مى توان به عمق احكامى كه از علم بى انتهاى خدا سرچشمه گرفته ، پى برد؟
8 همان عقلى كه مارا به فهميدن فلسفه احكام دعوت مى كند، همان مى گويد: اگر جايى ندانستى ، از آگاهانِ با تقوا بپرس . اين همان تعبّد در مقابل اولياء دين است .
اينك ، پس از اين مقدّمات ، نمونه هايى را از قرآن و حديث نقل مى كنيم كه اشاره به فلسفه احكام دارد.
امّا قرآن : 
درباره نماز مى گويد: نماز، انسان را از فحشاء ومنكر بازمى دارد.(128)
در جاى ديگر مى گويد: نماز را براى ياد و توجّه به من بپادار.(129)
و در جاى ديگر: با ياد خدا، دلها آرام مى گيرد.(130)
درباره روزه مى گويد: روزه بر شما واجب شد، تا آنكه اهل تقوا شويد.(131) چون بيشتر گناهان ، از فوران غريزه غضب و شهوت است .
روزه ، جلوى طغيان آنرا مى گيرد و تقوا پديد مى آورد. و بهمين جهت ، آمار جنايات و جرايم در ماه رمضان كاهش مى يابد.
درباره حج مى گويد: به زيارت حج بروند، تا منافعى فراوان بدست آورند.(132) فوائد و آثار اجتماعى و سياسى حج ، چيزى نيست كه جاى شك و شبهه باشد.
درباره زكات مى گويد: از مردم و اموالشان زكات بگير، تا آنان را (از روح بخل و دنيا پرستى ) پاك كنى .(133)
درباره قمار و شراب مى گويد: شيطان توسّط آنها ميان شما دشمنى و كينه برقرار مى كند و شمارا از ياد خدا دور مى سازد.(134)
و قصاص را، مايه حيات اجتماع مى داند(135) چرا كه در جامعه ، اگر جنايتكار، به كيفر نرسد، آن جامعه مرده و جنايت پرور و مظلوم كوب مى شود و ايمنى (كه حيات اجتماعى است ) از ميان مى رود.
اينها نمونه هايى از آيات قرآن بود كه به آثار و حكمت هاى احكام الهى اشاره داشت .
امّا حديث : 
از ميان انبوه احاديث اين موضوع ، تنها به چند جمله از يكى از سخنان اميرالمؤ منين عليه السلام در نهج البلاغه اشاره مى كنيم :(136)
فَرض اللّه الايمان تطهيراً مِنَ الشِرك وَالصَلوةَ تَنزيهاً عَنِ الكِبر و الزكوة تسبيباً لِلرّزق ... خداوند، ايمان را براى پاكسازى از شرك ، واجب ساخت و نماز را براى پاك ساختن از تكبر، و زكات را بعنوان سبب سازى براى رزق و روزى و...
ايمان به خدا، انسان را از افكار شرك آلود و عشق هاى پوچ و تكيه گاههاى ناتوان نجات مى بشخد.
نماز، كه توجه به سرچشمه همه بزرگى ها و استمداد از كانون قدرت و عظمت است ، كبر را از انسان مى زدايد.
زكات ، مهره هاى از كار افتاده جامعه را به كار مى اندازد و محرومان و ورشكستگان را به نوا و قدرت مى رساند و مهر و عطوفت نسبت به مردم را در دلها زنده مى سازد و محبّت مال و دنيا، از دل زكات دهنده بيرون مى رود. بعلاوه ، آن مقدار كه با دادن زكات ، از دارايى اش كم شده ، با فعاليت اقتصادى بيشتر، مى كوشد كه آنرا جبران كند. طبيعى است آنكه خرجش زياد باشد، به كار خود مى افزايد. پس زكات ، سبب رزق است .
در اين حديث علوى به فلسفه و حكمت بيست حكم و از احكام الهى ، مانند روزه ، امر به معروف ، نهى از منكر، جهاد، تحريم خمر و زنا، اجراى حدود، اطاعت از امام و... اشاره شده است .
امّا فطرت : 
فطرت انسان نيز به فلسفه برخى احكام واقف و معترف است . هر انسانى در هر شرايطى و زمانى ، بدى و حرام بودن دروغ ، خيانت ، تهمت ، آدم كشى و دزدى ، ستم ، كم فروشى و... را قبول دارد و خوبى ، عدالت ، پاكى ، خدمت به ديگران و... را خوب و بجا مى داند. اينها از فطريّات انسان هاست و فطرت ، برخى از بدى ها و خوبى ها را درك مى كند و اين الهام الهى است كه فرمود: فَالهَمَها فُجورها وَ تَقواها(137)
امّا علم : 
نبايد غافل بود كه پيشرفت علوم در رشته هاى مختلف ، خدماتى به تبيين فلسفه احكام كرده و پرده هاى بسيارى را كنار زده است .
مثلاً وجود كرم كدو و تريشين در گوشت خوك يا زيان هاى مواد الكلى براى كبد و بدن انسان ، بر كسى پوشيده نيست . اين گوشه اى از فلسفه تحريم گوشت خوك يا شراب را نشان مى دهد.
اسلام ، از ادرار در حال ايستاده نهى كرده ، و علم نشان مى دهد كه ايستاده بول كردن سبب مى شود تمام بول ، به راحتى خارج نشود. يا آنچه كه درباره غسل است ، براى زدودن آثار فعاليت اعصاب سمپاتيك و فشار خون در حال جنابت مى باشد و نيز توجه به خدا (قصد قربت ) براى زدودن حال غفلت از خداوند است . اگر اسلام ، از خلال كردن با چوب درخت انار نهى كرده ، براى آنست كه لثه ها در مقابل آن حساسيّت خاصى دارد. به همين صورت ، دستورهاى اسلام در مورد واجبات و محرّمات و حتى مستحبّات و مكروهات ، در زمينه هاى رفتارى ، خوراكى ، پوشاكى ، وسائل و مسائل زندگى ، همه و همه حكمت هاى بلند و دقيقى دارد كه درباره آنها كتاب هاى بسيارى هم توسّط دانشمندان اسلامى و محققّان نوشته شده است .(138) كه بحث آن در اين محدوده نمى گنجد. ولى در مجموع ، يك نكته مهّم را ثابت مى كند و آن اينكه احكام اسلامى همه بر مبناى حكمت ها و فلسفه هاى حساب شده اى استوار است ، چه ما به كمك عقل و علم ، آنها را بدانيم ، يا هنوز به اسرار نهفته آن پى نبرده باشيم به هر حال ، روحيه تعبّد ايجاب مى كند وقتى دانستيم چيزى از احكام اللّه است ، آنرا پذيرفته و عمل كنيم .
تسليم ، بزرگترين فلسفه تكليف  
بدون شك ، دستورهاى خدا و احكام شرع ، داراى فلسفه و دليل است ، ولى لازم نيست در تمام احكام و فرمان هاى الهى ، در پى يافتن دليل اقتصادى ، بهداشتى و علمى آن باشيم . مسلمان ، بايد در برابر فرمانِ وحى ، تسليم باشد و اين روحيه تسليم و پذيرش ، كمال آدمى است و برخى از دستورها براى آزمودن روح تسليم و بندگى است .
فرمان خداوند به ابراهيم ، براى قربانى كردن اسماعيل ، نمونه اى از آنست و نشانه كمال بندگى است .
آنگونه كه هميشه در راه رفتن ، مقصود ما رسيدن به جايى نيست ، گاهى خودِ راه رفتن هدف است ، مثل راه پيمايى يا پياده روى براى ورزش يا دويدن در مسابقه كه هدف ، دويدن است نه رسيدن به جايى .
در دستورهاى عبادى و احكام الهى هم ، گاهى هدف ، تسليم و پذيرش ‍ دستور و تمرين براى جلب رضايت معبود و اطاعت محض از آفريدگار است . هدف عبادات ، پرورش روح انسان است ، آنگونه كه حركات ورزشى براى تربيت جسم است .
امام سجّاد عليه السلام وامام على عليه السلام مى گويند: كفى بى فخراً اَنْ اَكُون لَكَ عَبداً
خدايا افتخارم همين بس كه بنده تو هستم .
در مناجات شعبانيه مى خوانيم : لَئِنْ اَدْخَلْتَنِى النّارَ اَعْلَنتُ اَهْلَها اَنّى اُحِبُكَّ
خدايا اگر مرا به دوزخ افكنى ، به دوزخيان اعلام خواهم كرد كه من تورا دوست دارم ...!
على عليه السلام اعلام مى دارد كه خدايا، عبادت من ، نه از روى طمع به بهشت يا ترس از دوزخ است ، بلكه تو را شايسته عبادت يافته ام و مى پرستم . اولياء خدا از عبادت او لذّت مى برند و گناهكاران از شيرينى عبادت و ياد خدا محرومند.
گاهى كسى علاقه دارد خدمتگزارى كسى را بكند. بدون آنكه چشمداشتِ مالى و هدف اقتصادى داشته باشد. خود خدمت به آن شخصيّت والا، برايش هدف و ارزشمند است ، و نه حتّى كسب دانش يا كسب وجهه و رسيدن به موقعيّت اجتماعى .
بسيارند كسانى كه از نشستن در كنار يك شخصيّت يا داشتن عكس با او، خوشحال مى شوند، هر چند نفعى برايشان نداشته باشد. خود اين نزديكى برايشان محبوب است . وقتى براى انسان ها در اين دنيا، اينگونه امور، گرانبهاست ، بندگى خدا و در محضر الهى بودن مايه افتخار نيست ؟
بهانه يا تحقيق ؟ 
با توجه به آنچه گذشت ، معلوم مى شود كه كسانى هستند كه روحيه تعبّد و تسليم ندارند و در پى بهانه اند تا شانه از بار تكليف و ديندارى خالى كنند. از اين رو مسئله تحقيق را عنوان مى كنند و براى هر دستور دينى ، دنبال فلسفه و دليل مى گردند و خيلى هم خود را روشنفكر جا مى زنند. قرآن كريم نسبت به برخى از اينگونه افراد درباره اعتقاد به قيامت مى فرمايد:
بَلْ يُرِيدُ الاِْنسَنُ لِيَفْجُرَ اءَمَامَهُ ، يَسْئَلُ اءَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَمَةِ؟(139) گروهى مى خواهند راه گناه را در پيش گيرند، مى پرسند: روز قيامت كى است ؟
آنان مثل كودكان بهانه گيرى هستند كه هر لحظه بهانه مى گيرند و آن كه انجام شد، بهانه اى ديگر. قرآن درباره چنين كسانى مى گويد:
وَإِن يَرَوْاْ ءَايَةً يُعْرِضُواْ وَيَقُولُواْ سِحْرٌ مُّسْتَمِرُّ(140) اگر نشانه اى از قدرت خدا و معجزات انبياء مشاهده كنند اعراض كرده ، مى گويند: اين هم همان سحر و جادوى معمولى و هميشگى است !
اينان در مقابل مكانيك وپزشك ومدهاى خارجى ووسوسه هاى نفس و تمايلات شيطانى تسليم اند وچون وچرا ندارند، ولى وقتى نوبت به دستور دين مى رسد، اهل تحقيق و استدلال مى شوند و قيافه هم مى گيرند.
يك برخورد 
روزى كسى پرسيد: چرا نماز صبح دو ركعت است ؟ گفتم نمى دانم . دستور خداوند است و بايد انجام دهيم . همين كه فهميد نمى دانم ، قيافه روشنفكرى گرفت و گفت : دنيا، دنياى علم است ، امروز ديگر دين بدون علم صحيح نيست و... پرسيدم : حال تو بگو: چرا برگ درخت انار كوچك است ولى برگ درخت انگور بزرگ و پهن ؟
گفت : نمى دانم ، من هم همان قيافه را گرفته ، گفتم : دنيا، دنياى علم است ، علم بايد ثابت كند و... اندكى از غرورش كاسته شد. گفتم برادر! قبول داريم كه دنيا، دنياى علم است ، ولى نه به اين معنى كه همه اسرار هستى را بايد همين امروز بدانيم . حتماً ميان برگ باريك انار و برگ پهن انگور و مزه ميوه هايشان ، رابطه اى در كار است كه هنوز، برگ شناس و خاك شناس و گياه شناس و ميوه شناس ، آنرا كشف نكرده است . پس وجود اسرار را مى پذيريم ولى ادعاى فهميدن همه آنها را هرگز از هيچكس قبول نمى كنيم .
راستى ... اگر ما قبل از عمل ، اوّل فلسفه احكام را بدانيم ، آنگاه عمل كنيم ، پس خدا پرستى و تسليم كجا مى رود؟ وحى ، برتر از علم و اسرار آميزتر از دانش بشرى است . روشنفكران چرا هر قانون و برنامه را مى پذيرند ولى در برابر قوانين خدا و دين ، در تنگنا قرار مى گيرند و اهل منطق ! مى شوند؟
سيماى نماز 
بحث هايى پيرامون عبادات و شرايط و فلسفه آن گذشت . پس از ذكر آن كليّات ، به مصاديق آن مى پردازيم و به بارزترين نوع بندگى كه نماز است وارد مى شويم . ابتدا بايد جايگاه نماز را در متون دينى (قرآن و حديث ) بشناسيم ، سپس به جزئيات و اسرار آن برسيم . اينك ، به گوشه اى از نظرهاى مكتب وحى پيرامون نماز، توجه كنيد:
نماز، از مهمترين سفارش هاى انبيا بوده و از بارزترين مصاديق عبادت است . حضرت لقمان به فرزندش مى گويد:
پسركم ! نماز را بر پاى دار: يَبُنَىَّ اءَقِمِ الصَّلَوةَ(141)
نماز، داروى نسيان و وسيله ذكر خداوند است : اءَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِكْرِىَّ(142)
نماز، پيمان خداوند است .
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: اَلصَّلوةُ عَهْدُ اللّه (143)
نماز، نور چشم پيامبر عزيز است كه فرمود: قُرَّةُ عَيْنى فىِ الصَّلوةِ(144)
نماز، اهرم استعانت در غمها و مشكلات است . خداوند مى فرمايد: از صبر و نماز در مشكلات كمك بگيريد و بر آنها پيروز شويد: وَاسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلَو ةِ(145)
نماز، داروى تكبّر است . على عليه السلام مى فرمايد: خداوند، نماز را واجب كرد تا انسان را از كبر، دور كند: وَالصلَوة تَنْزيهاً عن الكِبْر(146)
نماز، وسيله تشكر از خداوند بر نعمت هاى اوست : فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ(147)
نماز، سيماى مكتب است : اَلصَّلوةُ وجهُ دينِكُمْ(148)
نماز، به منزله پرچم و آرم و نشانه مكتب اسلام است : پيامبر فرمود: عَلَمُ الاِسْلامِ الصَّلاةُ(149)
نماز، پايه و ستون دين است : وَ هِىَ عَمُوُد دينِكم (150)
نماز، به منزله سر نسبت به تن مى باشد. پيامبر اسلام فرمود: مَوْضِعُ الصَّلاةِ مِنَ الّدين كَموضِعِ الرَاءس مِنَ الجَسَدِ(151)
نماز، كليد بهشت است : اَلصَّلاةُ مِفْتاحُ الْجَنَّةِ(152)
نماز، وسيله سنجش مردم است : اَلصَّلاةُ ميزانٌ(153)
نماز، اساس دين است : بُنِىَ الاِسْلامَ عَلَى ... الصَّلاةِ(154)
نماز، اولين سؤ ال در قيامت است : اَوَلُ ما يُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُ الصَّلاة (155)
نماز، گناهان را از بين مى برد. در حديث ، نماز به نهرى تشبيه شده كه انسان روزى پنج بار در آن شستشو مى كند وديگر چركى باقى نمى ماند.(156)
نماز، رابطه مخلوق با خالق است ، انسان مادّى را معنوى مى كند و انسان را علاوه بر آشنا كردن با خدا، با طبيعت نيز آشنا مى سازد، با آب ، خاك ، قبله ، طلوع ، غروب و وقت و...
نماز، تنها عبادتى است كه حتى در حال غرق شدن و جنگ هم ساقط نمى شود و برترين فرياد آزادگى انسان از سلطه قدرتمندان و اعلام بندگى در آستان خداوند است .
نماز، زنده نگهداشتن سنّت ابراهيم ومحمّدوحسين ومهدى عليهم السلام است .
نماز، وسيله نزديك شدن انسان به خداست : اَلصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِ تَقى (157)
نماز، آخرين سفارش انبياء وَ هى آخرُ وصايا الانبياء و آخرين سفارش امام صادق عليه السلام پيش از وفات است كه همه خويشاوندان و فرزندان را دور خود جمع كرد و توصيه نمود كه هر كه نماز را سبك شمارد، مشمول شفاعت ما در قيامت نخواهد شد.(158)
نماز، براى اولياء خدا شيرين و براى منافقان دشوار و بار سنگين است : وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلا عَلَى الْخَشِعِينَ(159)
نماز، كوبنده شيطان است : مُدحِرةً لِلشَّيطان (160)