صلاة الخاشعين

شهيد آيه الله سيد عبدالحسين دستغيب

- ۶ -


و راستى عبادتى كه راه قرب به سوى پروردگار عالميان است و در قرآن مجيد مى‏فرمايد: مرا بپرستيد كه اين راه مستقيم است‏(195). وهمچنين سبب رسيدن به بهشت است‏(196)، راهى بسيار دشوار و آفاتش زياد و موانعش سخت است.

و براى آگاهى از موانع و آفات پذيرفته شدن نماز بس است حديث شريف حضرت رسول كه براى معاذبن جبل بيان فرمود.

حديث معاذ و اتمام حجت پيغمبر صلى الله عليه و آله‏

در اين حديث شريف رسول خدا به معاذ مى‏فرمايد: اگر اين حديث را حفظ كنى تو را سودمند مى‏باشد و اگر حفظ نكنى، نزد خدا بر تو حجت است. و خلاصه حديث اين است كه آن حضرت در اين حديث، هفت حجاب ذكر مى‏فرمايد كه هر يك مانع از قبولى عمل است:

حجاب نخست: غيبت است كه نمى‏گذارد عمل صاحبش پذيرفته گردد.

حجاب دوم: ريا و غرض از عمل، به خاطر دنيا بودن است.

حجاب سوم: تكبر بر بندگان خدا است.

حجاب چهارم: عجب.

حجاب پنجم: حسد است.

حجاب ششم: قساوت قلب و بى‏رحمى است.

و حجاب هفتم: اراده شهرت داشتن به عملاست.

معاذ گريه كرد و اظهار عجز و قصور خود نمود، پس آن حضرت فرمود: اگر در عملت تقصير است، پس زبانت را از برادرانت قطع كن، يعنى با زبانت به مردم اذيت نكن و اظهار خوبى خود را به مذمت كردن برادرانت منما و در عمل، ريا مكن و در مجلس ناسزا نگو و خودت را بر مردم، بزرگ نمايش نده كه خيرات دنيا از تو بريده مى‏شود و مردم را پاره نكن وگرنه سگهاى دوزخ تو را پاره مى‏كنند؛ خداوند مى‏فرمايد: والنشطت نشطا(197)

آيا مى‏دانى ناشطات كيستند؟ سگهاى جهنمند كه گوشت و استخوان را پاره مى‏كنند(198).

معاذ اين حديث را بيشتر از قرآن تلاوت مى‏نمود تا عمل به آن را فراموش نكند.

خاتمه:

سلوك الى الله و شيوه نجات از خطرات دنيا و آخرت‏

(خاتمه اين كتاب) در بيان مختصرى از كيفيت سلوك الى الله و طريقه نجات از خطرات دنيا و عقبى است.

همان طورى كه به زمين دنيا شايستگى داده‏اند كه تخمى از انواع حيوانات يا ميوه‏ها را در آن قرار داده و پرورش دهند، استعداد برداشت صد تا هفتصد برابر آن را دارد، هفتصد برابر آن را دارد، همچنين به حقيقت دنيا اين استعداد را داده‏اند كه مزرعه آخرت باشد و تخم اعمال صالحه را در آن قرار دهند و آنگاه يكى را ده، تا صد، تا هفتصد(199) بلكه تا بى‏نهايت و حساب بردارند(200).

همچنين به زمين نفس انسان، اين استعداد را داده‏اند كه چون تخم روحانيت در آن بكارند و به آب عنايت و آفتاب شريعت پرورش دهند، از آن ثمرات قرب و معرفت، چندان بردارند كه در وهم و فهم و عقل هيچ آفريدگارى نگنجد؛ همان طورى كه مضمون حديث قدسى است مى‏فرمايد:

آماده نموده‏ام براى بندگان نيكوكارم نعمتهايى كه هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و به دل هيچ بشرى نگذشته است‏(201)

از بين بردن خشم و هوا به وسيله تقوا

غرض از تعلق روح به قالب بدن آن است كه روح با اين مركب بتواند قرب الهى و معرفت و نورانيت را كسب نمايد و از آن جايى كه با بودن هوا و غضب، اين مقام ممتنع است، لذا حق تعالى به توسط انبيا دستور العملهايى مقرر فرمود كه اكسير شرع و تقوا باشد كه اگر به آن عمل نمايند، صفت هوا و غضب- كه منشأ جميع شرور مى‏باشد- در حد اعتدال ثابت مى‏شود. و صفات پسنديده از قبيل حيا و جود، سخاوت و شجاعت، حلم و تواضع، مروت و قناعت، صبر و شكر و ديگر اخلاق حميده در نفس پيدا مى‏شود و نفس انسانى از آمارگى‏(202) به مقام مطمئنه‏(203). مى‏رسد و روح، پاك شده و سزاوار خطاب: به سوى پروردگارت برگرد در حالى كه از خداوند خشنودى و خدا نيز از او خشنود است‏(204)مى‏گردد چنين كسى كه سزاوار است پس از ورود بر بساط لطف و مرحمت حق آرزو كند: اى كاش! قوم من مى‏دانستند كه پروردگارم مرا آمرزيد و از گرامى شدگان قرار داد!(205)! و براى هميشه در روح و راحت و نعمت و لذت باشد(206).

سرپيچى از شرع و تنزل به رتبه حيوانيت‏

اما اگر انسان از عمل كردن به شرع الهى، سرپيچى نمود و طوق ديانت از گردن خود دور نمود و از گلزار شرع انور، فرار نمود و خود را متوجه گلخن دنيا و شهوات آن نمود، به بهايم و درندگان ملحق شده بلكه از آنان نيز پست‏تر خواهد گرديد(207)؛ زيرا حيوانات، عذاب اخروى ندارند؛ اما انسان به سبب تمكن و اختيارى كه داشته، موجبات عذاب هميشگى خودش را فراهم مى‏نمايد.

حسادت، نتيجه هوا و غضب‏

به سبب هوا، شره و حرص و آرزو و پستى و شهوت و بخل و به سبب غضب، بدخويى و تكبر و عداوت و تندى و خودرأيى و استبداد، كذب و عجب، تفاخر و ترفع پيدا مى‏شود و از مجموع هر دو (هوا و غضب) حسد پيدا مى‏شود و اگر اين صفتها بر نفس چيره شود، طبع نفس مايل به فسق و فجور، قتل و ايذا و انواع فسادها مى‏شود و پس از مرگ به آتش هر كدام از اين صفات سوخته و معذب خواهد بود.

چون شود اخلاق و اوصافت نكو   هشت جنت خود تويى اى نيكخو
گر گرفتار صفات بد شدى   هم تو دوزخ، هم عذاب سرمدى
مايه دوزخ چه باشد خلق بد   خلق بد آمد به راه دوست سد
جمله اخلاق و اوصاف اى پسر   هر زمان گردد ممثل در صور
گاه نارت مى‏نمايد گاه نور   گاه دوزخ، گاه جناتست و حور

تشابه گفتار انبيا (عليه السلام) و اطبا

براى اينكه غفلت و جهالت انسانى را بدانى، به اين مثل توجه كن: اگر يك نفر طبيب يهودى مثلا به او (مريض) بگويد اگر بخواهى از اين بيمارى نجات يابى، بايد تا سه روز آب نياشامى و به دستور من رفتار نمايى ببين چگونه بر گفته‏اش اعتماد مى‏كند و به آتش عطش صبر مى‏نمايد از ترس آنكه مرضش زياد نشده بلكه بر طرف گردد؛ اما گفتار اين همه طبيبان روحانى؛ يعنى 124 هزار پيغمبر كه همه از بيماريهاى گوناگون باطنى بشر خبر داده‏اند و دستور العملها براى چاره آنها ذكر كرده‏اند كه همه از طرف پروردگار عالم است و همان شريعتهاى آسمانى است كه به مردمان رساندند؛ ولى بيشتر اين بشر زير بار نمى‏روند نمى‏پذيرند بلكه سخنان انبيا را افسانه مى‏پندارند و بر فرض هم كه بپذيرند، آن عذابها را چون عذابهاى دنيوى مى‏پندارند و حال آنكه به فرموده مولا امير المؤمنين (عليه السلام) اين عذابى است كه آسمان و زمين تاب پايدارى در برابرش را ندارند(208)

حد ندارد وصف رنج آن جهان   سهل باشد رنج دنيا پيش آن
اى خنك آن كو جهادى مى‏كند   بر بدن زجرى و دادى مى‏كند
تا ز رنج آن جهانى وارهد   بر خود اين رنج عبادت مى‏دهد(209)

اى مردم! هر آينه وعده خدا راست است، پس زندگى دنيا شما را نفريبد و به خداوند (به عفو و كرمش) مغرور نشويد(210).

لزوم مواظبت قلب و جوارح در هر حال‏

پس از اين كه معلوم شد رستگارى از خطرات دنيا و عقوبتهاى آخرت و رسيدن به بهشت جاويد جز در عمل نمودن به دين الهى و پيروى اوامر و نواهى‏اش حاصل نمى‏شود، مى‏گوييم:

عمل كردن به اوامر حق حاصل نمى‏شود جز به مراقبت دل و جوارح؛ يعنى هميشه بايد مواظب باطن و ظاهرش باشد از هنگام بيدار شدن از خواب تا دوباره خوابيدن را تقسيم نمايد تا عمرش ضايع نشده و سبب خسران و زيانش نگردد؛ به اين ترتيب كه در حالى از حالات متوجه تكليف خداوند باشد كه چه اقتضا مى‏كند.

طريق تقسيم اوقات- چنان كه بزرگان بيان فرموده‏اند -به اين است كه نخست سعى مى‏كند سحر خيز باشد. هميشه مقدارى قبل از طلوع فجر از خواب بر خيزد و نخستين چيزى كه بر قلب و زبان مى‏گذراند، بايد ذكر خدا باشد كه:

شكر خدايى را كه مرا زنده كرد پس از آن كه مرا ميرانيد و بازگشت به سوى اوست‏(211).

و سجده كند و برخيزد و دعاى وارده را بخواند(212). آنگاه لباس خود را بپوشد و باز ذكرى كه وارد شده است بخواند(213).

اگر قصد بيت التخليه را دارد، آداب آن را- كه در كتب مفصل ذكر شده است-رعايت نمايد.

در حال وضو نيز آداب و دعاهاى آن را ترك ننمايد. پيش از نماز، عطر بزند و اگر مجال دارد، يازده ركعت نافله شب را بخواند كه هشت ركعت نافله شب و دو ركعت شفع و يك ركعت وتر است و همچنين دو ركعت نافله صبح را نيز بخواند و اگر مجال ندارد، به دو ركعت شفع و يك ركعت وتر اكتفا نمايد و سپس نافله صبح را بخواند.

اهتمام به استغفار در سحرگاهان‏

مخصوصا استغفار در سحر را ترك ننمايد بلكه بر آن اهتمام داشته باشد، به ويژه در قنوت وتر كه هفتاد مرتبه استغفار دارد خداوند در قرآن مجيد استغفار كنندگان در سحرگاه را مى‏ستايد(214).

اندكى صرفه نما در خواب و خور   ارمغان بهر ملاقاتش ببر
شو قليل النوم مما يهجعون   باش در اسحار از يستغفرون‏(215) (216)

اگر بتواند از خانه حركت نمايد و به قصد مسجد و درك فضيلت آن و نماز جماعت بيرون رود و دعاهاى وارده در اين حالات را ترك ننمايد. آنگاه نماز را با آداب ذكر شده بخواند و پس از نماز مشغول تعقيب شود تا طلوع آفتاب. آنگاه سجده شكر نمايد و آن را طول دهد.

لزوم رعايت آداب خوراك‏

چون مقدارى از روز بگذرد، صدقه بدهد و اگر گرسنه باشد به قصد تحصيل نيرو و برطرف كردن فشار گرسنگى، خوراك بخورد پيش از خوراك دو دست را بشويد؛ مثل بندگان بنشيند و بسم الله را ترك نكند و در ضمن خوراك مكرر حمدا لله بگويد و ابتدا و انتهاى خوراك را نمك قرار دهد؛ يعنى با نمك شروع كند و با نمك نيز خاتمه دهد. در يك روز دو مرتبه گوشت نخورد بلكه سه روزى يك مرتبه بخورد و در چهل روز، آن را ترك ننمايد.

طول دادن نشستن بر سر سفره طعام پسنديده است، لقمه را كوچك بردارد و خوب بجود و به اطرافش ننگرد، تا هنوز ميل به خوراك دارد، دست بر دارد و اگر عطش دارد آب به مقدار اندك بياشامد؛ زيرا زيادتى آن، بيمارى مى‏آورد و هنگام آشاميدن آب بسم الله و الحمدلله را فراموش ننمايد و حضرت امام حسين (عليه السلام) را متذكر شود و به او و اصحابش سلام نمايد و بر قاتلينش لعنت فرستند.

اين مختصرى از آداب خوردن و آشاميدن است و تفصيل آن در كتب فقهى است.

تحصيل علم آخرتى، بهترين كارها

پس از آن، اگر نياز به كسب ندارد، به تحصيل علم و آخرت سرگرم شود كه از اهم آن معرفة النفس و علم به عيبهاى نفس و مهلكات و منجيات آن است؛ يعنى عيبهاى نفس خودش را بشناسد و چيزهايى كه براى نفسش هلاك كننده است و چيزهايى كه موجب نجاتش مى‏شود ياد بگيرد؛ البته آداب و شرايط تحصيل علم را رعايت نمايد و از مفاسدش بپرهيزد كه از آن جمله حرص و طمع و حسد است.

اگر اهل زراعت يا تجارت يا صنعت است به آن سرگرم شود؛ ولى با رعايت شروط و آدابى كه در قرآن و اخبار بدان اشاره شده است و مناسبت است بعضى از آداب در اين جا به طور خلاصه ياد آورى مى‏شود و آن سلوك و نجات صاحبان نعمتها و اهل تجارت و اهل صنايع است.

لزوم استفاده صحيح از ثروت‏

مال و نعمت و جاه و دولت دنيا مانند نردبان است كه با آن مى‏شود بالا رفت يا پايين، پس مال و جاه، هم وسيله تدارك درجات بهشت و قرب حضرت آفريدگار و نيز وسيله رسيدن به دركات دوزخ و دورى از پروردگار است.

خداوند در قرآن مى‏فرمايد: در آنچه تو را خدا داد از مال دنيا، درجات اخروى را بطلب و بهره‏ات را از دنيا نيز از ياد نبر(217). و اين اشاره به اين است كه بهره‏ات از مال دنيا همان است كه در راه خدا صرف كنى نه آنچه به هواى نفس خرج كنى يا بنهى كه: هر چه نزد شماست از بين رفتنى است و آنچه نزد خداست پايدار است‏(218).

روايتى جالب درباره كيفيت استفاده از مال‏

شرح آنچه در راه خدا يا نفس و هوا صرف نمايند در روايتى از حضرت خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله چنين رسيده است:

كسى كه مال حلال بيابد و با آن آبرو و دينش را نگهدارند (به اين ترتيب كه از مردمان، بى‏نيازى جويد و ذلت طمع را نكشد و با عزت قناعت بسازد) و با خويشان پيوند نمايد (صله رحم كند) و به آن مال حقوق و بدهى‏اش را بپردازد و به آن مال حقوق و بدهى‏اش را بپردازد و به آن مال حقوق همسايگان را ادا نمايد، روز قيامت خداوند را ملاقات مى‏كند در حالى كه صورتش چون نور ماهتاب در شب بدر (ماه شب چهارده) است و كسى كه به مال حرام برسد و زياده جو و فخر كننده و ريا كار باشد، خداوند را ملاقات مى‏كند روز قيامت در حالى كه خداوند بر او خشمناك است‏(219).

آفات ده گانه مال و جاء دنيا

در مال و جاه دنيا آفاتى است كه اگر انسان از آن جان سالم به در برد و صفاتى در آن افزايد، سعادت ابدى و دولت سرمدى برايش حاصل است. آفتهاى آن ده تاست:

اول: طغيان است كه در نتيجه سركشى، از حق غافل و دور مى‏شود. خداوند مى‏فرمايد:

انسان هر آينه سركشى مى‏كند وقتى خود را بى‏نياز ببيند(220).

دوم: بغى است كه ظلم و فساد بر بندگان خداست، همان طورى كه در قرآن مجيد مى‏فرمايد:

اگر خداوند روزى‏اش را بر بندگانش فراوان سازد، هر آينه در زمين ستم مى‏كند(221)

سوم: اعراض از خداست كه از آخرت روى گردانده و به هوا سرگرم مى‏شود و كفران نعمت مى‏نمايد(222).

چهارم: كبر و نخوت است، همان گونه كه فرعون را گرفت و گفت: آيا سلطنت مصر براى من نيست و اين جويها از زير (كاخ) من روان نمى‏باشد(223)؟

پنجم: تفاخر است كه بر ديگران فخر جويد و بر برادران برترى را خواهد(224).

ششم: تكاثر است كه با زياد كردن مال و جاه به آن سرگرم شده و از ياد خداى عزوجل غافل مى‏ماند(225).

هفتم: سرگرمى به امور مادى است كه در نتيجه، عمر عزيز را ضايع مى‏گرداند و اين سرمايه گرانقدر را در جمع آورى و نگهدارى مال و صرف كردنش در تحصيل خواسته هاى مادى و لذتهاى نفسانى و بهره‏هاى حيوانى مى‏گذراند(226).

هشتم: بخل است كه از نفقه واجب خوددارى نمايد؛ از زكات و صدقه و كمك برادران و صله رحم و اجابت سائل و گراميداشت همسايه و ميهمان و توسعه نفقه بر عيال و نظاير آن‏(227)

نهم: تدبير است و آن زياده روى كردن در خرج نمودن بر خلاف رضا و فرمان خداست و ضايع كردن مال است در طلب جاه و منصب و سخاوت كردن است براى شهرت و ثناى خلق و انفاق نمودن بر سفيهان و ستمگران و فاسقان و زياده روى نمودن در تلف كردن مال در خوراكى پوشاكى و ساختمان و ظرفها و فرشها و خلاصه زينتهاى كه‏(228) جز باز ماندن از حق نتيجه‏اى ندارد:

به درستى كه تبذير كنندگان برادران شياطين هستند(229).

دهم: غرور است‏(230) كه دل به دنيا نهادن و آخرت، حساب و صراط و ثواب و عقاب را فراموش كردن است از هيبت و عظمت و قهر حق بى‏خبر ماندن و به كرم و رحمتش مغرور گشتن است بى‏آن كه طاعتش زياد و يا از معصيت‏

رويگردان يا تايب باشد.

اينها آفاتى است كه از مال و جاه دنيا مى‏شود و سبب فتنه و امتحان صاحبش مى‏گردد؛ همان طورى كه حق تعالى مى‏فرمايد: اموال و اولادتان را فتنه است سبب امتحان و آزمايش شماست‏(231).

خواص مثبت مال و جاه دنيا

اول: علو همت است؛ يعنى انسان هدفش را برتر از ماده و ماديات قرار دهد اگر همه دنيا را مالك باشد، به آن برترى نجويد بلكه همه را ملك خداى داند و به چشم خوشامد در آن ننگرد تا طاغى نگردد.

دوم: عفت است تا ظلم و فساد بر خود و ديگران روا ندارد.

سوم: توجه به حق است. خود و مال و ملك را همه براى حق دانسته و از دوستى همه آنها روى بگرداند و به دوستى حق روى آورد بلكه جز خدا را دشمن شناسد(232) كه با دل بستن به آنها از دوست باز ماند.

چهارم: شكر است. شكر تن، به خدمت كردن و شكر دل، به ايمان و شكر زبان، به گفتن الحمدلله و شكر مال، به اتفاق نمودن است.

پنجم: تواضع.

ششم: سخاوت.

هفتم: فراغت است. مقصود از فراغت آن است كه مال و جاه او را از ياد خدا باز ندارد؛ همان گونه كه خداوند تعريف چنين افرادى را در قرآن مجيد چنين فرموده:

مردانى كه آنان را داد و ستد از ياد خدا باز نمى‏دارد(233).

هشتم: تقواست كه از مال حرام و شبه ناك بپرهيزيد و از شهوات ناروا و اخلاق بد و مخالفت فرمان حق دورى گزيند و در انجام واجبات كوشا باشد كه:

گرامى‏ترين شما نزد پروردگارتان، پرهيزگارترين شما مى‏باشند(234).

نهم: قوام است؛ يعنى حد وسط در خرج كردن، نه اسراف و نه تقتير.

اسراف آن است كه در خوراكى و پوشاكى و نظاير آن، زياده از آن حدى كه سزاوار است خرج نمايد و بر خلاف رضاى خدا عمل نمايد.

تقتير آن است كه بر خود تنگ گيرد و بر عيال خود سخت گيرد، جايى كه بايد انفاق كند، و بر وفق فرمان و رضاى حق تعالى نكند.

قوام آن است كه اعتدال و حد وسط را رعايت نمايد و به انفاق در راه حق تعالى اقدام نمايد(235).

دهم: تسليم و رضا است. تسليم نفس و مال به اين وجه است كه چيزى از آن خود نداند بلكه خود را وكيل خرج بيند و مردمان را بندگان حق بشناسد و مال را به امر صاحبش بر آنان صرف نمايد و به چشم حقارت به آنان ننگرد و بر ايشان منت ننهند و هر كس احسانش را پذيرفت منتش را داشته باشد.

رضا آن است كه به هر چه خدا برايش خواسته است خشنود باشد و هر حكمى كه خداوند بر نفس و مال او راند اعتراضى نداشته باشد. در بلا بردبار باشد و دل بر جهان ننهد و به عشوه نفس و غرور شيطان فريفته نگردد و جان در معرض تسليم دارد تا چه وقت طلبد، در آن حال حاضر به تسليم باشد.

اگر مالى از او بماند، وقف بر مصارف خيز و وجوه بر نمايد كه هر كه را در حال حيات طاعت نيست، او مرده است و هر كه را پس از مرگ طاعت است، او زنده است.

سخن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره تاجر درستكار

اما اهل تجارت؛ اگر راستى درست گفتار و درست كردار باشد به فرموده پيغمبر صلى الله عليه و آله فرداى قيامت با پيغمبران در بهشت محشور مى‏گردد(236).

شرط نخستين در تجارتى كه به كار آخرتش بخورد آن است كه تقوا را پيشه خودش سازد و مال را از آن خدا داند و بخواهد كه در مال خدا به امر و رضاى خدا تصرف نمايد و هر چه سود پديد آورد، بر طبق دستور حق عمل نمايد و بر بندگان خدا صرف نمايد و عيال خود را از جمله آنان شمرد.

لزوم آسان گرفتن و سوگند نخوردن در معامله‏

ديگر آن كه انسان در خريد و فروش رعايت انصاف را بنمايد و در معامله سختگيرى نكند. از رسول خدا صلى الله عليه و آله مروى است كه فرمود: خداوند رحمت كند كسى را كه فروش و خريد را آسان گيرد(237).

البته در خريد و فروش سوگند به راست و دروغ نخورد كه حق تعالى سود اگر بسيار سوگند خورنده را دشمن دارد.

ديگر آن كه به سود اندكى قناعت كند كه بركت همراه قناعت است و در امانتدارى بكوشد.

كس نيارد ز پس تو پيش فرست‏

هنگام خريدن، متاع را مذمت نكند و در حال فروش، نستايد و عيبش را پنهان ننمايد. بايد چنان زندگى كند كه چون وقت سفر آخرت رسد، سود و سرمايه را از پيش فرستاده باشد تا پس از مال، خويش بتواند برود و همچون بازرگانى كه از پيش فرستاده و آرام ندارد تا پس از آن مال برود؛ يعنى آنچه سود مى‏برد، در خيرات به كار بندد كه در حقيقت براى خود ذخيره كرده است.

البته در صدد جمع مال و روى هم گذاشتن نباشد كه نتيجه‏اش معذب شدن به آن است‏(238).

لزوم وصيت به خير و سلوك شرع‏

در هنگام مرگ هر چه از او باقى مى‏ماند، به قدر كفاف به فرزندان و بستگان دهد و باقى را صدقه جاريه قرار دهد تا بهره كافى از مالش ببرد وگرنه او رنج برد و ديگرى راحت.

ديگر آن كه در درستكارى بكوشد و با مردمان نيرنگ نزند و از جاده شرع منحرف نگردد و دنيا را بر آخرت ترجيح ندهد هميشه ذاكر حق باشد و طالب آخرت.

اگر به اين آداب رفتار نمايد، به هر قدمى كه در راه معامله بر مى‏دارد، قربش به حق زياد مى‏گردد و درجه‏اش بالاتر مى‏رود.

در مقابلش تجارتى كه به خاطر نفع دنيوى باشد، ناپسند است و معمولا حاصلش وزر و بال و تعب است، ربحش خسران و زيادتى‏اش نقصان و سودش همه زيان باشد.

اصلاح نيت در اهل حرفه‏ها و صنعت‏

هر صاحب صنعت و كسبى، اگر در صنعت و كسب خويش نيتش را اصلاح كند؛ يعنى قصدش اين باشد كه اين شغل را براى بندگان خدا انجام مى‏دهم كه نيازشان را برآورم و به اندازه خودم خدمتى به اجتماع كرده باشم؛ البته اساس كارش بر مبناى صحيحى استوار شده و از عمرش بهره كافى جهت آخرتش مى‏برد.

اگر هر فردى شغل خاصى اختيار نكند و هر كس بخواهد همه نياز خودش را خودش بر آورد، از كار دين و دنيايش باز ماند و دنيا خراب شود و كسى را فراغت طاعت نباشد.

حق تعالى از كمال حكمت و غايت قدرت، هر شخصى را به خدمتى نصب كرده است كه چون اهل صنعت و حرفه‏ها به آن خدمت قيام نمايند، امور اجتماع اداره مى‏گردد.

اندرزهايى براى اهل كسب و صنعت‏

بايد سوداگران و صنعت گران بر وفق فرمان حق، كار كنند. امانت را به جاى آورند و در كليه حالات، دستورات شرع را از نظر دور ندارند. كسب خود را از مال حرام است معامله ننمايند مگر آن كه حرام بودن مالش را ندانند.

هرگز عيب جنس خود را نپوشاند و انصاف را نگه دارد و اگر مشترى قيمت جنس را نمى‏داند، از او زيادتر نگيرد. از غل و غش سخت بپرهيزد.

سخن رسول خدا صلى الله عليه و آله درباره غش در معامله‏

رسول خدا صلى الله عليه و آله روزى در بازار مى‏رفت. يك نفر مقدارى گندم ريخته و مى‏فروخت. پيغمبر صلى الله عليه و آله دست مباركش را ميان گندم كرد، دستش تر گرديد! فرمود: اين چيست؟ صاحب گندم گفت: باران خورده است.

حضرت فرمود: چرا آنچه تر بود بر روى آن نكردى تا همه ببينند؟.

آنگاه فرمود: هر كس غش كند (در معامله با خلايق، خيانت نمايد) از ما (و از امت من) نيست‏(239).

هيزم كن زحمتكش همنشين داوود پيغمبر صلى الله عليه و آله‏

انسان بايد سعى كند از كسب و دسترنج خودش به نيازمندان بهره‏اى رساند.

مروى است كه: حضرت داوود (عليه السلام) در ضمن مناجاتش با حق تعالى عرض كرد: مى‏خواهم همنشين خودم را در بهشت ببينم. وحى رسيد فردا از شهر بيرون رو، نخستين كسى كه بر خورد كردى، همنشين تو در بهشت است. چون داوود از شهر بيرون رفت، شخصى را ديد كه هيزم به دوش دارد پس از او پرسيد كارت چيست؟ گفت: هر روز هيزم جمع مى‏كنم و به شهر مى‏آورم و به درهمى مى‏فروشم- مادرى دارم دو دانگ را به او مى‏دهم و دو دانگ را در نفقه عيال خود صرف مى‏كنم و دو دانگ ديگر را به فقرا مى‏دهم.

حضرت داوود فرمود: سزاوار است كه رفيق پيغمبران باشى.

آنگاه فرمود: هر روز پيش من بيا تا آن يك درهم را به تو بدهم و همان گونه كه در بهشت رفيقم هستى، در دنيا نيز رفيقم باشى.

فقير گفت: من اين مرتبه را به كسب دست و بار كشى يافته‏ام، چون از آن دست بر دارم، اين مقام و مرتبه نيز برايم نماند، هم بدين منوال بار مى‏كشم و خدمت خدا و بندگانش مى‏كنم تا اجل من در رسد.

مال حلال بهترين مالها

براى رسيدن به اين مقام، حق تعالى بندگان خود را راهنمايى فرموده است كه: از پاكيزه‏هاى مالى كه كسب كرده‏ايد، در راه خداوند انفاق كنيد(240).

حضرت رسول صلى الله عليه و آله پاكيزه‏ترين خوراك شخص را از دسترنج او دانسته است‏(241).