آقا بزرگ تهرانى

محمد صحتى‏سردرودى

- ۳ -


فصل دوم: آموزگاران و استادان

زير پاى آبشاران

شيخ آقا بزرگ، استادان زيادى ديده است. پيش از آن كه خود باغبان بوستانها گردد عمرى را با تواضع و فروتنى تا آنجا كه‏در توان داشت گلچينى كرده است. او از هر چمن گلى و از هر باغ ميوه‏اى چيد تا آنجا رسيد كه كمتر كسى توانسته است‏برسد.خوشبختانه شيخ خود زندگانى استادان و آموزگاران خودش را در جاى جاى آثارش به رشته تحرير كشيده و ياد و نام آنان رازنده نگهداشته است. حال با عنايت‏به نوشته‏هاى شيخ، يادكردى از آن نيكمردان و دانشوران را- گرچه گذرا و مختصر - لازم‏ديده به ترتيب نام مى‏بريم:

1. شيخ محمد حسين خراسان (درگذشته 1347ق).

شيخ در دائرة المعارف بزرگ رجالى خويش آنگاه كه از دانشمندان قرن چهاردهم نام مى‏برد، بخشى را نيز به اسم او باز كرده‏و از او چنين ياد مى‏كند:

«از برترين دانشمندان روزگارش بود... از استادان بزرگش، علامه پرآوازه ميرزا محمد حسن آشتيانى‏را مى‏توان نام برد. استاد از آن شاگردان بزرگ علامه آشتيانى بود كه در جلالت قدر انگشت‏شمار بودند.پس از آن كه نبوغش در فضيلت و برترى بروز يافت در «مدرسه مروى‏» به تدريس روى آورد. من در سال‏1310ق مقدار زيادى از «معالم‏» و «مطول‏» را - با شركت‏بيش از بيست دانشجوى فاضل از طلاب مدرسه‏مروى - در پيش او خواندم. مقام و مرتبه او در ميان بزرگان، روز به روز زياد مى‏شد. چيزى نگذشت كه‏مورد وثوق همه طبقات مردم گشت و بزودى يكى از علماى آبرومند و از پيشنمازان مورد اعتماد تهران‏شد. خواص و عوام همگى از او استفاده مى‏بردند. براى اينكه بتواند همگان را هدايت كند و احكام اسلام‏را انتشار دهد به منبر مى‏رفت و موعظه مى‏كرد....» (1) .

2. شيخ محمد باقر تهرانى معروف به معزالدوله.

شيخ آقا بزرگ او را با توصيف «دانشمند فقيه و اديب جليل‏» مى‏ستايد و در ادامه مى‏نويسد:

«در تهران مرجع كارها و مورد وثوق همه مردم بود. مردم براى او مسجدى را بنيان نهادند كه با نام اوبه اسم «مسجد معز الدوله‏» شناخته شد. او براى تدريس اتاق بزرگى در مدرسه مروى داشت. در سال‏1311ق همانجا پيش او قسمت زيادى از «مطول‏» را خواندم.... او در حسن تعبير و سليقه و سلامت ذوق‏و مهارت در تدريس مطول و امثال مطول، معروف بود. و از شاگردان علامه ميرزا محمد حسن آشتيانى‏و پسرش شيخ على آشتيانى شمرده مى‏شد.» (2) .

3. شيخ زين العابدين محلاتى.

آقا بزرگ تهرانى از اين استاد با عبارت «عالم فاضل و اديب خطاط‏» نام مى‏برد و مى‏نويسد:

«از اهل علم و فضل بود. در «مدرسه صدر» تهران، حجره‏اى داشت كه هفته‏اى دو روز براى تعليم خطنسخ در آنجا مى‏نشست و گرداگردش را جوانان بسيارى كه تازه مى‏خواستند اين نوع خط را بياموزند،مى‏گرفتند. من نيز اندك زمانى را در آنجا حضور يافتم تا اين فن را از او آموختم. از آثار او كتاب «دعاءالصباح‏» را مى‏توان نام برد كه در سال 1305ق نوشته و چاپ شده است. در اين كتاب زير هر سطر،ترجمه فارسى دعا را آورده و سپس ترجمه هر سطر آن در قالب يك رباعى به نظم كشيده است. اثرى‏لطيف و كم نظير است و در آخر كتاب رساله‏اى را هم به زبان فارسى در علم تجويد به خط خودش نوشته‏است...» (3) .

4. ميرزا ابراهيم زنجانى (م‏1351ق).

شيخ پس از آن كه وى را با كلماتى چون «عالم فقيه و رياضى دان با تبحر و حكيم الهى‏» توصيف مى‏كند، در ادامه مى‏افزايد:

«علوم عقلى را از فيلسوف ميرزا ابوالحسن اصفهانى معروف به جلوه و علوم نقلى را از علامه ميرزامحمد حسن آشتيانى آموخته بود... اگر چه اين مرد ميان معقول و منقول را جمع كرده بود اما بيشتر به‏رياضيات شهرت يافت زيرا در آن رشته مهارت داشت تا آنجا كه يگانه مدرس رياضيات خوانده مى‏شد وبيشتر كسانى كه در آن روزگار اشتغال به رياضيات داشتند فنون رياضى را از او فراگرفته بودند.

نخست در مدرسه معروف «امام زاده زيد» و سپس در مدرسه منيريه تدرى مى‏كرد. من مقدارى ازحساب و هيئت را از محضر او استفاده كردم. گذشته از اينكه استاد در فنون حكمت كاردان و وارد بود،فقيهى پارسا و شريعتمدار نيز بود.... وى آثار جالبى دارد كه از آنها است:

شرح مشكلات كتاب «الزبده‏» شيخ بهائى; حاشيه بر «اصول اقليدس‏» تا مقاله دهم آن; ترجمه شرح‏مشكلات «القانون‏» نوشته ملك الاطباء شيرازى; رساله‏اى در حساب عقود الانامل... و رساله‏هاى درلباس مشكوك; شكيات نماز; خمس و...» (4) .

5. شيخ محمد رضا قارى.

درباره اين شخص تنها همين قدر نوشته‏اند كه استاد شيخ آقا بزرگ تهرانى، در تجويد بوده است و ما هرچه جستجو كرديم‏خبرى از او نيافتيم و احتمال اينكه همان ملا رضا قلى قارى، نويسنده تجويد قرآن و هم عصر شيخ آقا بزرگ، باشد احتمال‏ضعيفى است. (5) .

6. ميرزا محمد قمى.

شيخ آقا بزرگ، نام و زندگانى وى را در رديف «بزرگان بشر در سده چهاردهم‏» چنين به تاريخ سپرده است:

«استاد فاضل و عارف، حكيم كامل ميرزا محمود قمى، ساكن تهران از شاگردان بزرگ ميرزا محمدحسن آشتيانى و اقا محمد رضا حكيم قمشهى و حكيم آقا على مدرس بود. در مدرسه فخريه معروف به‏مدرسه مروى درس مى‏گفت، من چند ماه در درس او حاضر شده و «شرح مطالع‏» را [در منطق] پيش اوخواندم. اسمش عباسى بود كه تغيير داد...» (6) .

7. حاج شيخ على نورى ايلكانى.

شيخ از اين استادش با اوصاف احترام آميزى چون عالم بسيار دانا و دانشمند بزرگوار ياد كرده، مى‏نويسد:

«در مدرسه دانگى مدرس بود. سپس براى تدريس در مدرسه حاج ميرزا حسين خان قزوينى موسوم‏به «جامع ناصرى‏» و معروف به «مدرسه سپهسالار جديد» به عنوان دانش يار منصوب شد. او يكى ازقطب‏هاى فضل و از استوانه‏هاى دانش، جامع معقول و منقول و تهذيب كننده فروع و اصول، بسيار آگاه‏در حديث و رجال و تاريخ و ديگر علوم اسلامى بود... فشرده سخن اينكه او از علماى اعلام و بسيار باجلالت،در ميان خواص و عوام سرشناس بود.

او از استادان من است و من قبل از هجرتم به عراق، قسمت زيادى از «شرح لمعه‏» و مقدارى از «شرح‏تجريد» و «الدرايه‏» را در علم حديث‏شناسى و... پيش ايشان خواندم.... برادرش شيخ جواد نيز به همراه مادر درس استاد حاضر مى‏شد و از دوستان مخصوص من بود. بسيارى از قرآن شريف را حفظ كرده بودم‏اما اجل به اين دوست ما مهلت نداد و او در جوانى (1318ق) وفات يافت....» (7) .

8. شيخ على نورى.

بايد همان نورى حكمى و غير از نورى ايلكانى باشد. وى از آموزگاران مدرسه مروى بوده (8) شيخ پيش او رياضيات خوانده‏است. (9) .

9. سيد عبدالكريم مدرسى لاهيجى.

شيخ پس از آن كه بيش از سه سطر در تكريم و تعظيم اين استادش قلم مى‏زند از اساتيد بزرگ او در نجف مثل شيخ اعظم‏انصارى و سيد حسين كوه كمره‏اى نام مى‏برد و با تكريم تمام از منصب تدريس او در مدرسه مروى ياد مى‏كند. و در نهايت نيزگرزارشى را از شاگردى خودش پيش او، چنين به دست مى‏دهد:

«به خدمتش مشرف شده از دانشش بهره‏مند گشتم و در سال‏هاى 1310 - 1313ق، پيش از آن كه‏به نجف اشرف، مشرف شوم، در حلقات تدريس او در درس «قوانين‏» و «فصول‏» و «رياض‏» و... حضوريافتم...» (10) .

10. ميرزا محمد تقى گرگانى(م‏1336ق).

نخست در حوزه قم مشغول تحصيل بود سپس به نجف اشرف كوچيد و زمان زيادى را در محضر علامه شيخ هادى تهرانى‏و ميرزا حسين خليلى شاگردى كرد تا اين كه به تهران بازگشت و آنجا در حالى كه به امامت جماعت و تدريس و... قيام كرده بودمرجع خاص و عام شد... شيخ در مورد حضورش درحلقه درس و بحث اين استاد مى‏نويسد:

«در مدرسه سيد محمود جواهرى واقع در تهران، مدرس و محقق بود. پس از سال 1311ق تازه‏دروسه سطح را شروع كرده بودم كه در درس «مكاسب‏» و «قوانين‏» او حاضر مى‏شدم...» (11) .

11. سيد محمد تقى تنكابنى (م‏1327ق).

آقا بزرگ تهرانى از اين استاد نيز به احترام ياد كرده چنين مى‏نويسد:

«دانشورى بسيار دانا و فقيهى با جلالت‏بود. در مدرسه مروى تدريس مى‏كرد. مقدارى از «قوانين‏» راپيش او خواندم...» (12) .

12. شيخ محمد تقى نهاوندى.

آقا بزرگ تهرانى پس از آن كه از او و پدرش به بزرگى ياد كرده و برخى از اساتيد آن دو را نام مى‏برد، در ادامه مى‏افزايد:

«در ابتداء در مدرسه مروى تدريس مى‏كرد و همانجا بود كه من «معالم‏» را با بعضى از طلاب ديگرپيش او خوانديم. او سپس مدرس مدرسه حاج ابى الحسن معمار باشى شد و به جاى پدرش در مسجداو كه در تكيه دانگى بود نماز جماعت را به پا مى‏داشت...» (13) .

13. سيد حسن استرآبادى.

تنها اثرى كه از وى به جا مانده رساله‏اى به نام «تركيب تهذيب المنطق‏» است. شيخ آقا بزرگ تهرانى يك نسخه از آن رساله‏را در سال 1308ق - يعنى زمانى كه نوجوانى پانزده ساله بود - براى خودش به خط زيبائى در ضمن مجموعه‏اى نوشته بود. اماهنگام مهاجرت به عراق، ماموران دولت ايران به بهانه اينكه اين نسخه از نفايس است آن را از دست‏شيخ مى‏گيرند. تا اينكه‏دوباره در اواخر عمرش توسط سيد محمد جزايرى به دستش مى‏رسد و در ذيل صفحه‏اى از آن مى‏نويسد:

«تركيب تهذيب المنطق، تاليف سيد حسن استرآبادى است هموكه استاد من در بعضى از علوم‏غريبه، و در علم جفر و كيمياء بسيار وارد بود...» (14) .

14. شيخ عباس نهاوندى.

وى استاد شيخ آقا بزرگ در اخلاق (15) و اصول فقه بوده است (16) و از شاگردان بزرگ شيخ اعظم انصارى و فقيهى پارسا وعابدى زاهد و واعظى شجاع و غيور بود. در مسجد دانگى به امامت جماعت مى‏پرداخت و در ماه رمضان پس از اقامه نماز به‏بالاى منبر رفته، سخن حق را با شجاعت و صراحت و بى‏هيچ ترس و واهمه‏اى به گوش مردم مى‏رسانيد. محقق تهرانى در اين‏باره مى‏نويسد:

«هميشه پيش چشمم هست و فراموش نمى‏كنم كه اين شعر فارسى بيشتر در بالاى منبر تكرارمى‏كرد و خطاب به زراندوزان تهران و... داد مى‏زد:

اى خر تو چه مظهرى كه در كل وجود.

چون نيك نظر كنم تو را مى‏بينم.

وى حلقه‏اى درس و بحثى هم داشت كه گروهى از طلاب در آن شركت مى‏جستند....» (17) .

15. شيخ عبدالله اصفهانى.

16. سيد محمد تقى قزوينى.

شيخ آقا بزرگ، پيش هريك از اين دو بزرگوار، قسمتى از كتاب رسائل را در علم اصول خوانده بود. (18) .

در ساحل درياها

بزرگانى كه نامشان را در بخش پيشين زينت دفتر ساختيم همگى از آموزگاران شيخ در دوره مقدمات و سطوح شمرده‏مى‏شوند و شيخ در طول دوازده سالى كه در حوزه‏اى عليمه تهران‏7 مشغول تحصيل بوده پيش آنها كسب كمالو علم كرده‏است اما اساتيد بزرگ شيخ در سطوح بالا و در درسهاى خارج فقه و اصول و حديث و... عبارتند از:

17. محدث نورى (1254 - 1320ق)

اگر بر اين باور باشيم كه انسان براى ارضاى حس كمال جويى خويش هميه دنبال قهرمانى است كه آروزهاى بزرگش را دراو تحقق يافته بيند، بى‏گمان در زندگانى شيخ آقا بزرگ، آن قهرمان حاج ميرزا حسين نورى طبرسى است. محقق تهرانى‏استادش نورى را چنان به بزرگى مى‏ستايد كه بالاتر از آن ديگر قابل تصور نيست، عنايتى كه به ايشان دارد نسبت‏به هيچ يك‏از استادانش ندارد، در احياى نام و آثار و بزرگداشت‏ياد و خاطره او به هيچ وجه كوتاهى نمى‏كند. سيماى نورانى وى كه بيشتر بانام «محدث نورى‏»، «صاحب مستدرك‏»، «حاجى نورى‏» و با لقب «خاتمة المحدثين‏» شناخته مى‏شود، در جاى جاى آثار شيخ‏به چشم مى‏خورد. اگر هركدام از آثار آقا بزرگ را كه به بيش از پنچاه جلد مى‏رسد مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه در لابلاى بيشترآنها نام محدث نورى مى‏درخشد. با صراحت مى‏توان گفت كه اگر نوشته‏هاى محقق تهرانى درباره استادش نورى گردآورى‏شود خود كتاب بزرگى خواهد شد. (19) .

از آنجا كه در كتاب «محدث نورى‏»، روايت نور» بيشتر سخنانى را كه شيخ در ارتباط خود با استادش نورى نوشته بود،آورده‏ايم (20) در اينجا تنها به ترجمه سخنى كه در آنجا نياورده بوديم بسنده مى‏كنيم. محقق تهرانى پس از آن كه حكايت ازحديث‏حيات نورى را با تفصيل و تعظيم و تكريم تمام روايت مى‏كند در نهايت هم مى‏نويسد:

«اين خلاصه‏اى از احوال استاد و بزرگ ما نورى بود، اگر ديگرى اين شرح حال را مى‏نوشت احتمال داشت كه تصور شودزياده‏گويى و مبالغه كرده است اما من ننوشتم مگر مختصرى از آنچه در روزهاى زندگانيم با او از ايشان ديده بودم و خدا خودگواه است‏بر آنچه مى‏گويم: من او را عالمى ديدم كه ربانى و الهى بود.» (21) .

18. شريعت اصفهانى (1266 - 1339ق)

اسم شريفش ميرزا فتح الله فرزند حاج ميرزا محمد جواد نمازى شيرازى و معروف به «شيخ الشريعه اصفهانى‏» است. شيخ‏آقا بزرگ پس از آن كه وى را با عنوانها و القاب پرمعنى چون: استاد علامه، امام، فقيه فرهيخته و كاردان و محدث خبير ودريادل، پژوهشگر باريك بين و مدرس; حافظ; واعظ; نسبت‏شناس، مورخ رجالى، لغوى اديب و... و... مى‏ستادى، مى‏نيوسد:

«از ابتداى ورودم به نجف تا ساليان درازى است كه در درس و بحث او شبانه روز، صبح و عصر حاضرمى‏شوم. قسمتى از تقريرات او را در مباحث الفاظ و اندكى از مباحث طهارت را نوشته‏ام. در سال‏1320ق وى اجازه نامه مبسوطى را در روايت‏برايم صادر كرد كه موجود است...» (22) .

شيخ در جاى ديگرى از اين استادش چنين ياد مى‏كند:

«وى - قدس سره - در هر فنى وارد بود. اما در دانش حديث‏شناسى و رجال، پس از استاد ما علامه‏نورى، از همه آن بزرگانى كه من آنان را درك كردم، دست تواناترى داشت.» (23) .

19. آيت الله سيد محمد كاظم يزدى

محقق تهرانى از اين استاد بزرگش با احترام و تعظيم ويژه‏اى نام مى‏برد و به تفصيل و توضيح زندگانى مى‏پردازد كه مااكنون تنها بخشى از آن را به اختصار، ترجمه مى‏كنيم:

«سيد و علامه سترگ، حجة الاسلام و آية الله على الانام، سرور و مولاى ما، سيد محمد كاظم، فرزندسيد جليل عبدالعظيم طباطبايى يزدى كسنوى نجفى - از كسنويه يكى از روستاهاى يزد - دام ظله‏العالى، مرجع شيعه، حافظ و مرزبان شريعت است. رياست عامه الهى بر طائفه حقه اماميه او منتهى شد.خدا سايه‏اش را بر سر مردمان چه خواص، چه عوام مستدام دارد.» (24) .

سپس از استادان بزرگ و آثار ماندگار او چون عروة الوثقى و... نام برده و به مناسبتى وى را «پايه پايدار و بنياين با اساس‏دين‏» (25) مى‏خواند و..

20. آيت الله شيخ محمد طاها نجف (1241 - 1323ق)

او شيخ محمد طاها، فرزند شيخ مهدى...، نوه حاج نجف حكم آبادى تبريزى است از دانشمندان سرشناس در عصر خويش‏و مرجع كبيرى بود. محقق تهرانى پس از آن كه از خاندان پرآوازه «آل نجف‏» و دانشمندان آنان ياد مى‏كند از استادان او بويژه‏شيخ محسن خنفر هم نام برده، مى‏نويسد:

«استاد در سال 1320 ق به من اجازه داد كه توسط او از استادش شيخ محسن خنفر روايت‏كنم...» (26) .

محقق تهرانى در ادامه، از فرات فضايل و مراتب كمال او در علم و عمل ياد كرده و از وسعت آگاهى او در علوم دينى و ادبى وتارخى و حكمت و دبيات و اشعار عرب و... سخن به ميان آورده است. از درجه اجتهاد او سخن گفته و گواهى انديشمندان بزرگ‏و فقهاى سترگ را بر آن گواهى داده است. از صلاح و تقوا، زهد و عبادت، حسن خلق و تواضع، سلامت ذات و پاكى جان اونوشته و ار مرجعيت عامه او و زهد و قناعت و صبر و خويشتن دارى وى و تسليم و رضاى او خبر داده است و آنگاه كه از آثارعلمى و كتابهاى زياد او نام برده، نوشته است:

«او داراى آثار مهم و علمى است كه از آنهاست كتاب «اتقان المقال فى علم الرجال‏»..

پس از آنكه استاد بينايى چشمش را از دست داد گروهى در شبهاى رمضان آن كتاب را بر اومى‏خواندند و او تصحيح و تجديد نظر مى‏كرد و من از كسانى بودم كه براى قرائت كتاب پيش او حاضرمى‏شدم...» (27) .

21. سيد مرتضى كشميرى (1268 - 1323ق)

محقق تهرانى براى او مقام خاص و احترام ويژه‏اى را قائل بود و اين از كلمه كلمه زندگينامه‏اى كه‏محقق در چندين صفحه براى استاد نوشته است‏به وضوح ديده مى‏شود. آقا بزرگ تهرانى وى را نخست‏چنين مى‏ستايد:

«استاد علامه، فقيه عارف، زاهد پارسا، جمال السالكين، زين الموحدين، بسيار پاكيزه و پاك انديش،راضى و پسنديده، و به بالاترين مراتب تسليم و رضا رسيده بود. او سرور و استاد و مولاى برتر و با افتخارما سيد مرتضى كشميرى است...».

و بعد از آن كه از ايل و تبار واساتيد و آثار او سخن مى‏گويد، با تواضع تمام و با احترام فوق العاده و درخور، ادامه مى‏دهد:

«اما وصف او در توان من نيست چرا كه وى در مراتب علمى و عملى و مقامات روحى از همه آنان كه‏من ديده و به خدمتشان مشرف شده‏ام جامع‏تر مى‏نمود. او مصداق حقيقى عالم ربانى، غوطه ور درعلوم مرسوم از فقه و اصول گرفته تا مقدمات آنها مثل لغت و ساير دانشهاى ادبى، بود. در فقه مجتهدمسلم، در علوم حديث و تفسير زيرك و حاذق، و در حفظ و حضور ذهن يگانه بود. در كتابشناسى وآگاهى بر فهرستها و احوال دانشمندان و رجال از اهل اطلاع و آگاه بود. در علوم غريبه مثل علم حروف واسرارى كه به آنها دست نمى‏يابد مگر كسى كه خدا وى را از ميان اولياء و دوستانش برگزيده باشد -خبير بود.

اما سيره عملى او، بايد بگويم در عبادت چنان بود كه بيشتر اهل روزگارش نمى‏توانستند چون‏اوباشند. بيشتر روزه مى‏گرفت، اندك مى‏خوابيد، هميشه با وضو و در ذكر و فكر و مراقبه بود. بيشتر درانزوا و با مردم كم مى‏جوشيد. سكوتش بيسار و سخنش اندك بود. نمازى پرسوز و راز و سجده‏هاى طور ودراز داشت. به زيارت حرمهاى اهل بيت عليهم السلام چنان علاقه داشت كه مى‏توان گفت‏بيشترعمرش را در مشاهد مشرفه سپرى ساخت...

در نهايت پارسايى و خويشتن دارى و زهد و گريز از دنياى فانى به سر مى‏برد. آنگاه كه به من اجازه‏روايت داد در رواق شريف علوى در نجف اشرف، طرف بالاى سر مقدس و در شب جمعه، بيشت و پنجم‏ماه محرم 1321 بود. وى داراى كرامتها و مقامات بود...» (28) .

22. حاج ميرزا حسين خليلى (1230 - 1326ق)

محقق تهرانى ابتداء از استادان بزرگ وى مانند فقيه اكبر شيخ محمد حسن صاحب جواهر و شيخ‏اعظم انصارى نام مى‏برد. از مهارت فوق العاده او در فقه و اصول و سبك تدريس او در فقه بويژه تفكيك‏اين دو علم از يكيديگر و آرا و افكار بلند وى سخن مى‏گويد. او را داراى مقام عظيمى در تقوا و خويشتن‏دارى دانسته و كثرت نماز و عبادت، بردبارى و استقامتش در عبادتها و سختى‏هاى روزگار را دليل برهمين معنى مى‏داند. سپس به مقام تدريس او در نجف و مرجعيش در ساير بلاد اسلامى اشاره مى‏كند وآنگاه كه از دهها شاگردش نام مى‏برد پسردائى خود سيد حسن تهرانى را در شمار آنها آورده و در نهايت‏مى‏نويسد:

«من زمانى را در بحث استاد حضور مى‏يافتم و همانطور كه در «ذيل مشيخه‏» خود يادآور شده‏ام او به‏من اجازه در نقل حديث داد تا از او روايت كنم...» (29) .

شيخ همچنان از حسن خلق، سيماى جذاب و سيرت نيكوى او، نيك محضر و كريم النفس بودن او،سخاوت و كرامت او، و از تلاش و تكاپوى دائمى او مى‏نويسد و پيش مى‏رود تا مى‏رسد به آنجا كه‏مى‏نويسد:

«او از اركان اساسى نهضت مشروطيت و زعيم بزرگ آن بود. در روزهاى سياه استبداد، محافل‏ايرانيان در مدرسه كبير او تشكيل مى‏شد. استاد ما آخوند خراسانى پس از وفات او بود كه به امور انقلاب‏قيام كرد. جلسه‏اى هم كه در هشتم رجب 1327، براى خلع محمد على شاه قاجار، توسط علماء ترتيب‏يافت در همان مدرسه بود... از او آثار نيك و بسيارى به جاى مانده است مثل همان مدرسه بزرگ كه به‏نام «مدرسه قطب‏» شناخته مى‏شود و مدرسه ديگرى كه كوچك تر از آن است و كاروانسراى بزرگى كه درطويريج‏براى زوار بنا نهاد و...» (30) .

و هنگامى كه از شخصى عبادى و عرفانى او صحبت مى‏كند چنين مى‏نويسد:

«با مسجد كوفه و سهله انس زيادى داشت و عبادت در آن دو مسجد مقدس را وظيفه خودمى‏دانست. در عمر خود، اعتكاف در دهه اخير رمضان را در مسجد كوفه ترك نكرد تا وفات يافت. دربيشتر مواقع مخصوص زيارتى با پاى پياده از نجف به زيارت امام حسين عليه السلام مى‏شتافت و بر اين‏عمل عادت كرده بود. بيشتر در مسجد و در حال نماز بود. اگر مى‏خواستى او ببينى يا در ركوع و يا درسجده مى‏ديدى. مواظب بود كه هر روز زيارت عاشورا را پس از اذان صبح و پيش از طلوع آفتاب (بين‏الطلوعين) بخواند و «دعاى سيفى‏» را كه از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت‏شده، قرائت كند.... در اين‏اواخر چشمهايش ضعيف شد تا اينكه كم‏كم بينايى خود را بكلى از دست داد. ديگر هيچ كس را نمى‏ديد.از شدت پيرى و طول عمر، نيروى جسمانيش به تحليل رفته بود اما با وجود آن ضعف مفرط، در محب‏خدا خالص و قوى و در وظائف شرعى از عبادت و نماز گرفته تا تلاوت دعاها و قرائت قرآن جدى بودآنچنان جدى كه حتى بسيارى از جوانان نيرومند هم تحمل آن را نداشتند در نهايت نيز در مسجدسهله وفات يافت و در نجف ميان مقبره‏اى كه خود در كنار مدرسه‏اش تهيه ديده بود به خاك سپرده‏شد...» (31) .

آخوند خراسانى (1255 - 1329ق)

محقق تهرانى از اين استاد بزرگش نيز با تكريم تمام و احترام در خورى ياد كرده و از او چنين نام‏مى‏برد:

«استاد علامه، امام، حجة الاسلام و آية الله فى الانام، استاد و سرور ما آخوند ملا محمد كاظم پسر ملاحسين خراسانى نجفى...» (32) .

سپس زندگينامه جامعى را ازو به دست داده كلمه به كلمه وى را مى‏ستايد اما وقتى به گزارش وفات‏او مى‏رسد به سختى مى‏نالد چنان كه گويى در آتش فراق او مى‏سوزد و اين از سراپاى عبارتهايى كه‏برمى‏گزيند و تركيب‏هاى كه به كار مى‏برد به وضوح ديده و شنيده مى‏شود. شيخ آقا بزرگ، حديث‏هجران استاد را چنين به روايت نشسته است:

«در اين چند سال گذشته براى مسلمانان هيچ روزى را ترخ‏تر از روز وفات آخوند نديدم و در جهان‏پديده‏ها، هيچ انقلابى بزرگتر و با وحشت‏تر از آنچه در آن روز اتفاق افتاد، رخ نداد. مردم را چنان حيران وپريشان ديدم كه گويى از شدت ضجه و ناله، عقل از سرشان پريده بود. و از فرط ناراحتى از خوردن‏آشاميدن، بلكه از زندگى سير شده بودند. در روزهاى عزاى او، از كارها و نوحه و ناله و... چنان شد كه درايام عاشورا مى‏شود....» (33) .

شيخ آقا بزرگ پس از آن كه گزارشى را از انقلاب مردم در سوگ او و تشييع و تدفين او به دست‏مى‏دهد. برمى‏گردد دوباره از مقام علمى او سخن مى‏گويد از كثرت شاگردانش، از ادب و اخلاقش، ازهيبت و وقارش ياد مى‏كند و از فروتنى و تواضع حتى نسبت‏به شاگردانش گزارش مى‏دهد و... ناگفته‏نماند كه شيخ اهتمام خاصى نسبت‏به درسهاى آخوند داشت و تقريرات آخوند را مى‏نوشت. (34) .

24. آيت الله محمد تقى شيرازى (متوفاى 1338ق)

او مرد قيام و اقدام بود. با اينكه از وفاتش نزديك به يك قرن مى‏گذرد نام نيكش همچنان بر ديباچه‏تارخى معاصر مى‏درخشد. حماسه فتواى او كه استقلال عراق را نتيجه داد از صفحات درخشان درتاريخ‏تشيع است. محقق تهرانى از اجتهاد او در محراب علم و فقه گرفته تا قيام او در سنگر جهاد و مبرازه‏سخنان سبزى دارد كه در اين مختصر نمى‏گنجد. محقق در سه صفحه زندگينامه و غيرت دينى اين‏غيور مرد بزرگ را به رشته تحرير كشيده كه ما تنها به ترجمه چند سطرى كه مناسب مقام است‏بسنده‏مى‏كنيم. ابتداء سخنى را از آيت الله سيد حسن صدر كاظمى - نيوسنده كتاب وزين تاسيس الشيعه -نقل كرده سپس از حضور با استمرار خود در بحث و درس رهبر استقلال عراق گزارش مى‏دهد.

محقق‏تهرانى مى‏نويسد:

«سرور ما سيد صدر در كتابش تكمة الآمل گفته است: بيست‏سال با او زندگى كردم اما لغزش واشتباهى از او نديدم. دوازده سال با او مباحثه كردم ولى جز آراء و انظار دقيق و افكار و انديشه‏هاى ژرف‏و تنبيهات ظريف و زيبا از او نديدم و نشنيدم.

من هم مى‏گويم: هشت‏سال در سامراء به بحث او حاضر شدم و شاگردى او را كردم و صحت‏سخن سيدصدر را با تاكيد بيشترى ديدم و براى من حقيقت آن سخن آشكار شد به راستى كه سخن سيد راست‏بود.... ما از طريق چشم و گوش تحقيق كرديم و ديديم كه حتى مرجعيت عظمى و مشاغل زياد علمى و...او راز كارهاى مردمى غافل نساخت... او براى كسب استقلال عراق از هرچه داشت گذشت‏حتى ازفرزندانش هم چشم پوشى كرد. حاضر بود خود واولادش را قربانى كند اما مسلمانان را در ذلت و خوارى‏نبيند...» (35) .

25. سيد احمد تهرانى كربلائى (متوفاى 1332ق)

همانطور كه از نوشته‏هاى خود شيخ آقا بزرگ پيدا است‏بايد گفت‏شيخ اخلاق عملى را پيش اين‏عارف بلند آوازه آموخته و از آتش عشق و اخلاصى كه هميشه در دل او شعله‏ور بود. وى هم قبسات يا لااقل قبسى اندوخته بود. مهمتر آن است كه عنان قلم را به دست كفايت‏خود شيخ آقا بزرگ بسپاريم تاحديث دلدار را به روايت‏يار بشنويم:

«... اخلاقى معروف، دانشور گرانقدر، فقيه كبير، خويشتن دار و پارسا، زاهد و عابد بود.... وقتى كه به‏من اجازه روايت داد، استادان و مشايخ خود را در روايت‏يادآور شد. او در مراتب علم و عمل، سكوت وزهد، ورع و تقوا، شناخت‏خدا و خوف و خشيت از بارى تعالى، يگانه روزگارش بود. بيشتر طالب خلوت‏بود تا ظهور و جلوت، نماز را تا آنجا كه ممكن بود دور از چشم اغيار به پا مى‏داشت و از پيشنماز شدن‏براى مردم دورى مى‏جست. بسيار گريه مى‏كرد. در نماز بويژه در نوافل شب، از شدت گريه از خود بى‏خودمى‏شد. ساليان چندى كه خانه من نزديك خانه او بود فوز ديدارش را داشتم و در آن مدت كارهايى از اوديدم كه گفتنش به درازا مى‏كشد. مادرى داشت كه هميشه در خدمت او مى‏كوشيد تا اينكه پيش ازمادرش و در حالى كه در آخر تشهد نماز عصر روز جمعه بود (27 شوال 1332) وفات يافت....» (36) .

26. آية الله شيخ محمد على چهاردهى رشتى (1252 - 1334ق)

محقق تهرانى از اين استاد بزرگوار هم با اجلال و احترامزيادى ياد كرده و جايگاه او را در مقام‏تدريس مى‏ستايد و از اقبال بى‏نظير طلاب، نسبت‏به درس و بحث او سخن مى‏گويد. همه دانشوران‏سطح خوان و معاصر را - به استثناى اشخاصى انگشت‏شمار - از شاگردان او مى‏داند تا اينكه مى‏نويسد:

«در ابتداى ورودم به نجف،سال 1313ق نزديك به شش ماه، براى خواندن مكاسب در درس اوحضور يافتم. او از مشايخ روايتى من نيز هست وى با اجازه‏نامه‏اى عامى كه به من داد مرا مجاز ساخت تااز استادش علامه ملا على خليلى روايت كنم...» (37) .

27. آية الله شيخ آقا رضا تبريزى (1265 - 1331ق)

وى سرحلقه مجلسى بود كه گروهى از فضلاى دانشور و اهل سير و سلوك براى استفاده از ارشادات‏او، هر روز پيش از نماز مغرب ترتيب مى‏دادند و محقق تهرانى از كسانى بود كه در آن مجلس حاضرمى‏شدند. (38) .

28. شيخ احمد شيرازى، معروف به «شانه ساز»

محقق تهرانى تنها قسمتى از كتاب فصول را در علم اصول پيش او آموخته بود. (39) .


پى‏نوشتها:

1) نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج‏2، ص‏625.

2) همان، ج اول، ص‏210.

3) همان، ج‏2، ص‏803.

4) همان، ج اول، ص‏7.

5) الذريعه، ج‏3، ص‏367، 457، ج‏15، ص‏346.

6) نقباء البشر، ج‏6، زير مدخل محمود.

7) همان، ج‏4، ص‏1537.

8) همان، ج‏4، ص‏1319.

9) شيخ آقا بزرگ تهرانى، ص‏5.

10) نقباء، ج‏3، ص‏1153.

11) همان، ج اول، ص‏240.

12) همان، ج اول، ص‏239.

13) همان، ج اول، ص‏257.

14) رك، آخر همين دفتر، بخش اسنا، سند شماره يك.

15) نقباء، ج‏3، ص‏986.

16) المسلسلات فى الاجازات، آية الله مرعشى نجفى، ج‏2، ص‏76.

17) نقباء، ج‏3، ص‏986.

18) المسلسلات، ج‏2، ص‏76.

19) نخستين اثر ما را هم كه به نام «محدث نورى، روايت نور» در سال 1372ش، در 170 صفحه انتشار افت‏بنوعى مى‏توان ترجمه‏اى ازنوشته‏هاى شيخ آقا بزرگ تهرانى خواند.

20) همان، ص‏93 - 96، 144 - 146.

21) نقباء البشر، ج‏2، ص‏555، زندگانى و ذكر خير محدث نورى را علاوه براين مدرك كه به تفصيل از ص‏543 تا ص‏555 آورده شده است‏در اثار ديگر محقق تهرانى هم چون مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال، ص‏159; هدية الرذازى الى الامام المجدد الشيرازى، ص‏101و همه جلدهاى الذريعه و طبقات اعلام الشيعه و... مى‏توان ديد. و اين تنها شيخ آقا بزرگ نبود كه احياى نام محدث نورى را رسالت‏خودمى‏دانشت‏بلكه ديگر شاگردان محدث نورى بويژه محدث مخلص شيخ عباس قمى هم اين رسالت را هميشه به دوش مى‏كشيد. اصولااز نعمتهاى بزرگ خدا كه به محدث نورى ارزانى داشته بود يكى هم وجود شاگردان بسيار باوفايى بود كه تا آخر عمر به او عشق‏مى‏ورزيدند و اين فضيلتى بود از خدا به هركس كه سزا بيند عطاء كند«ذلك فضل الله يؤتيه من يشاء».

22) نقباء البشر، ج‏5، زير مدخل فتح الله، نسخه خطى موجود در كتابخانه استاد المحققين علامه عبدالعزيز طباطبائى.

23) مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال، ص‏193; الذريعه، ج اول، ص‏59 - 65 و ج‏2، ص‏117 - 255 - 353 و ج‏6، ص‏167 وج‏11، ص‏130 - 135 - 150 وو ج‏15، ص‏44 - 103 - 320 و ج‏16، ص‏54 و ج‏17، ص‏10 - 11 و..

24) نقباء البشر، ج‏5، زير مدخل محمد كاظم، نسخه خطى.

25) همان، اصل عبارت، عربى و چنين است: «هو للدين ركن ركين و اس اسيس...».

26) همان، ج‏3، ص‏962.

27) همان، ص‏965; الذريعه، ج اول، ص‏83; مصفى المقال، ص‏207.

28) نقباء، ج‏6، زير مدخل مرتضى، نسخه خطى و دست نوشت، و نيز به اختصار در هدية الرازى، ص‏157.

29) نقبائ، ج‏2، ص‏574.

30) همان، ج‏2، ص‏575.

31) همان، ج‏2، ص‏576.

32) همان، ج‏5، زير مدخل محمد كاظم، نسخه خطى.

33) همان. شيخ خلاصه‏اى از زندگانى آخوند خراسانى را در كتابش هدية الرازى، ص‏145 آورده است.

34) الذريعه، ج‏20، مقدمه.

35) نقباء، ج اول، ص‏262 ناگفته نماند كه دو سطر آخرى با تلخيص زياد و به صورت آزاد ترجمه شد.

36) همان، ج اول ، ص‏87.

37) همان، ج‏4، ص‏1548.

38) همان، ج‏2، ص‏740.

39) يادداشتهاى استاد سيد احمد اشكورى، زير مدخل شيخ آقا بزرگ تهرانى. ما هرچه گشتيم جايى نديديم كه شيخ احمد شيرازى را ازاساتيد شيخ آقا بزرگ شمرده باشند.