گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۳ -


دلباخته علم و معرفت  
سيد رضى از همان اوايل كودكى با اشتياق فراوان به تحصيل و فراگيرى علوم رو آورد. وى علاوه بر جديت و پشتكارى برخوردار بود كه پيشرفت علمى و ادبى او را سرعت مى بخشيد. در حقيقت در قرن چهارم تا حدودى از بين رفته بود. از اين رو در دو فرقه بزرگ و نيرومند تشيع و تسنن در جوى مسالمت آميز زندگى مى كردند و روح تفاهم و هبستگى باعث شده بود كه دانشمندان هر دو فرقه به طور آزاد به ارائه افكار و اشاعه مذهب بپردازند. سيد رضى از اين فرصت استثنايى بهره هاى فراوان برد و علوم مختلف مانند قرائت قرآن ، صرف و نحو، حديث ، كلام ، بلاغت فقه ، اصول تفسير و فنون شعر و غيره را بياموخت تا اينكه در بيست سالگى از تحصيل بى نياز گشت و خود در صف استادان و محققان نامدار قرار گرفت .
عدهاى از دانشمندان نام آورى كه سيد رضى نزد آنان به كسب دانش ‍ پرداخته عبارت اند از:
1 - ابو اسحاق ابراهيم بن احمد طبرى (متوفى 393 ق .) فقيه و اديب و نويسنده زبر دست كه سيد رضى قرآن را در دوران كودكى نزد وى آموخت .
2 - ابوعلى فارسى (متوفى 377 ق .) نام آور دانش و ادب و پيشواى علم نحو در عصر خود.
3 - ابوسعيد سيرافى (متوفى 368 ق ) دانشمند بزرگ و نحوى كه مسند قضاوت بغداد را به عهده داشت .
4 - قاضى عبدالجبار بغدادى ، متخصص علم حديث و ادبيات .
5 - عبد الرحيم بن نباته (متوفى 374 ق .) از خطباى بلند آوازه و نامدار شيعه ، مشهور به خطيب مصرى . سيد رضى مقدارى از فنون شعر را از وى آموخت .
6 - ابومحمد عبدالله بن محمد اسدى اكفافى (متوفاى 405 ق .) عالم فاضل و پرهيزكار و مسند نشين قضاوت در بغداد.
7 - ابوالفتح عثمان بن جنى (متوفى 392 ق .) اديب ماهر در علم نحو و صرف .
8 - ابوالحسن على بن عيسى (متوفاى 420 ق .) شعر شناس و پيشواى علم لغت و ادبيات .
9- ابوحفص عمر بن ابراهيم بن احمد الكنانى ، محدث ثقه كه سيد رضى از او حديث فرا گرفت .
10 - ابوالقاسم عيسى بن على بن حديث بن داوود بن جراح (متوفى 350 ق .) لغت شناس و محدث بزرگ و مورد اعتماد.
11 - ابوعبدالله مرزبانى (متوفاى 384 ق .) حديث و مورد اعتماد شيخ صدوق رحمة الله .
12 - ابوبكر محمد بن موسى خوارزمى (متوفى 403 ق .) فقيهى سترگ و استاد حديث كه سيد رضى و ديگران از وى فقه آموختند.
13 - ابومحمد هارون تلعكبرى (متوفاى 385 ق .) فقيهى جليل القدر و صاحب كتاب جوامع در علوم دين .
14 - ابو عبد الله محمد بن محمد نعمان مشهور به شيخ مفيد (متوفاى 413 ق .) از دانشمندان كم مانند عالم اسلام .(77)
شعر متعهد  
سيد رضى از بزرگترين صاحبان فصاحت و بلاغت بود كه از دركى صحيح و ذوقى سليم برخوردار بود. وى اولين چكامه قصيده اش را در مدح و ستايش ‍ نياكانش (اهل بيت صلى الله عليه و آله هم آوازه با خروش دجله روان ساخت . او در آن هنگام بيش از 9سال نداشت اما چنان مهارتى از خود نشان داد كه همگان ، را شگفت زده كرد. او در طول حيات شعر و شاعرى گذاشت كه لقب ((اشعر قريش )) و ((اشعر عرب )) (سرآمد شعراى قريش و عرب ) را به خود اختصاص داد و آثار گران بهايى از جمله ديوان اشعار كه به گفته ثعالبى چهار مجلد مى باشد به يادگار گذاشت .(78)
پدر بزرگوارش تا انقراض حكومت پر اقتدار عضدوالدوله ديلمى در قلعه شيراز زندانى بود و در طول اين هشت سال ، شريف رضى كه دوران كودكى خود را مى گذراند در هاله اى از غم و اندوه به سر مى برد.
در دوران زمامدارى صمصام الدوله ، ابواحمد پدر سيد رضى از بند اسارت آزاد گشت و سيد رضى با سرودن اشعارى مقدم پدر از گرامى داشت .(79)
شيفته خدمت نه تشنه قدرت  
سيد رضى دانشمندى متعهد، وظيفه شناس و عاشق خدمت بود. او تحصيل علم را براى روشنگرى افكار و انديشه هاى جامعه مى خواست و از نفوذ اجتماعى و سياسى خود به منظور تشكل نيروهاى مخلص و يارى رساندن به همنوعان خود استفاده مى كرد. سيد رضى هيچگاه خود را در كنج كتابخانه و گوشه مسجد و مدرسه محبوس و محصور نساخت و هرگز در را روى محبوس نبست . جوانمردى همچون سيد رضى رسالت خود را فقط در بحث و تحقيق و تاءليف و شعر و شاعرى نمى ديد بلكه با پيروى از جد بزرگوارش امير مؤ منان على عليه السلام به دستگيرى از محرومان و ستمديدگان مى شتافت و نصرت دين خدا را هدف نهايى خود حكومت مردان فرومايه و غاصبان خلافت قرار گيرد. او شيفته خدمت بود نه تشنه قدرت . از اين رو تنها مسئوليتهايى را به عهده گرفت كه ويژگيهاى مردمى داشت ؛ مانند نقابت علويان ، امارت حاجيان و ديوان مظالم .(80)
ترفند سياسى  
سيد رضى همه خلفاى بنى عباس را غاصب مى دانست و از آنها متنفر بود، بخصوص از ((القادربالله )). الله مردى خود خواه و جاه طلب و متعصب و پركينه و عقده اى بود و در پى بهانه اى مى گشت تا ابهت و شخصيت اجتماعى و وجهه علمى و روحانى سيد رضى را از بين ببرد. از طرفى ديگر سيد رضى در همان زمان تنفر و انزجار خود را طى اشعارى آشكار ساخت كه همچون رعد در همه جا پيچيد و غوغايى به پا كرد...
((من لباس ذلت در ديار دشمنان بپوشم ، حال آنكه در مصر علوى (شيعى ) حكومت كند!
هنگامى كه اشعار آتشين سيد رضى به گوش خليفه رسيد سخت برآشفت . و بر مجلسى برپا كرد تا سيد دلتنگى و نفرت خود را از حكومت بنى عباس ‍ و بغداد ( مركز خلافت عباسيان ) دل آزرده كند در مصر - سرزمين علويان - به سر مى برد.
سيد رضى با تمام شهامت و شجاعت دعوت خليفه را رد كرد و در مجلس ‍ وى حاضر نشد. از اين رو خليفه غضبناك شد. سيد رضى را از تمام مسئوليتهاى مهم اجتماعى بركنار كرد.(81)
در مجلس خليفه صورت جلسه اى هم تدارك ديده بودند كه مى خواستند از آن بر ضد حكومت علويان مصر كنند. وقتى صورت جلسه را براى امضا پيش سيد رضى آوردند از امضاى آن امتناع ورزيد.
روح حماسى 
سيد رضى سخنورى شجاع و بى باك اقيانوسى بيكران و روحش سراسر امواج خروشان حماسه بود كه بر ساحل نظاره ها رخ مى نمود و از بيشه بى انتهاى دلش درختان پرصلابت شهامت به بلنداى مجاهدت ، قد بر مى افراشت . او از هيچ مقام و قدرت و صاحب منصبى واهمه به دل راه نمى داد. سيد والامقام همه خلفاى بنى عباس را غاصبان خلافت و ولايت و حكومت اسلامى مى دانست و هر چند بنا به شرايط نامناسب زمان مجبور به مبارزه منفى بود، با اين حال لحظه اى از فكر براندازى نظام و ترسيم كربلا و تجديد عاشورا غافل نبود. او هميشه به انتظار يارى بخت و مساعدت زمان به سر مى برد تا بر ضد طاغوتيان و حاكمان ظلم و جور، خروشى بى امان از دل پر جوش حسنيان برآورد و با خشكاندن ريشه ظلم و فساد، زمامدارى امت اسلامى را به دست گيرد و بار ديگر عدل على عليه السلام را بگستراند. آن سيد مجاهد افكار انقلابى خود را در مجالس ‍ خصوصى ، ضمن اشعار حماسى به رفقاى صميمى و هم مرام خويش بازگو مى كرد.(82) و بنا به فكر بلند سياسى كه داشت خود را برتر از خليفه مى دانست .
سيد رضى روزى نزد ((الطايع بالله )) نشسته بود و بى اعتنا به جاه و جبروت خليفه محاسن خود را به دست گرفته ، به طرف محاسن خود را به دست گرفته ، به طرف بينى بالا مى برد.خليفه روباه صفت كه خواست بر سيد طعنه بزند و قدرت پر زرق را به رخ او بكشد، رو به سيد گفت :
گمان مى كنم بوى خلافت را استشمام مى كنى ؟!
سيد رضى با همان متانت و شجاعت هميشگى پاسخ داد:
بلكه بوى نبوت را استشمام مى نمايم !(83)
بوستان معرفت  
سيد رضى به سبك جالب و بى نظير حوزه هاى علميه ، در حين فراگيرى و قبل از فارغ التحصيلى ، اقدام به پرورش طالبان علم و جويندگان معرفت كرد. وى در بوستان معرفتش به پرورش شاگردانى پرداخت كه هر يك از آنان افتخار مى ورزيد. به طورى كه هر يك از آنان مانند قمرى در فلك علم و فرهنگ مى درخشند. نام آن واستگان به قرار زير است :
1 - سيد عبد الله جرجانى ، مشهور به ابوزيد كيابكى
2 - شيخ محمد حلوانى
3 - شيخ جعفر دوريستى (متوفى حدود 473 ق .)
4 - شيخ طوسى (م 460 ق .)
5 - احمد بن على بن قدامه مشهور به اين قدامه (م 486 ق .)
6 - ابوالحسن هاشمى
7 - مفيد نيشابورى (م 455 ق .)
8 - ابوبكر نيشابورى خزاعى (متوفى حدود 480 ق .)
9- قاضى ابوبكرى عكبرى (م 472 ق .)
10 - مهيار ديلمى .(84)
اولين دانشگاه  
شريف رضى جوانمردى درد آشنا بود.او نيش حسادت و شماتت را بر عزلت و رهبانيت ترجيح مى داد و در ميدانهاى خدمت كمر همت مى بست و يك تنه مسئوليتهاى سنگين و دشوار اجتماعى را بر عهده مى گرفت .
سيد بزرگوار در كنار كارهاى بس سنگين نقابت و ديوان مظالم و...همواره به فكر تحصيل طلاب بود.از اين رو در پى طرحى نو به منظور بالا بردن سطح معلومات شاگردان افتاد كه نتيجه انديشه اش ايجاد دانشگاه شبانه روزى شد كه تا آن زمان سابقه نداشت .(( او با اينكه از تمكن مالى كم بهره بود مع الوصف نداشت .وقتى ديد گروهى از طالبان علم و شاگردانش پيوسته در ملازمت او هستند خانه اى تهيه كرد و آن را به صورت مدرسه جهت شاگردان خود درآورد و نامش را (( دارالعلم )) نهاد و تمامى نيازمنديهاى طلاب را براى آنها فراهم كرد سيد رضى براى دارالعلم كتابخانه و خزانه اى با كليه وسايل و لوازم فراهم كرد.(85)
بايد دانست كه تاءسيس دارالعلم سيد رضى ده ها سال پيش از تاءسيس ‍ مدرسه نظاميه بغداد و با وجود هنگفت دولتى از سوى خواجه نظام الملك طوسى (سال 457 ق .) صورت گرفته است .او تقريبا حدود هشتاد سال بعد از سيد رضى به اين كار اقدام ورزيده است .(86)
جلوه هاى تربيتى  
سيد رضى مردى خود ساخته و پيراسته بود و شخصيت و عظمت افراد را در ارزشهاى والاى انسانى و معنويات مى ديد. از اين رو در تمام عمرش ‍ همواره ميانه روى را پيشه خود ساخت . چرا كه با روح قناعت در غناى حقيقى به سر مى برد.وى هيچ گاه دست طمع به سوى ديگران دراز نكرد. به همين سبب ،علو همت و مناعت طبع شريف رضى ، زبانزد عام و خاص ‍ گشته بود.در مورد خصوصيات اخلاقى سيد رضى قضاياى زيادى نقل شده است كه به يكى از آنها اكتفا مى كنيم :
از ابى محمد مهلبى ، وزير بهاءالدوله نقل كرده اند كه مى گفت :
روزى به من خبر رسيد خداوند به سيد رضى پسرى عنايت كرده است . فرصت را غنيمت شمردم و خواستم به بهانه اين مولود صله اى به سيد رضى بدهم . به غلامان دستور دادم طبقى حاضر كردند و دوهزار دينار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم روشنى و هديه برايش فرستادم .
سيد قبول نكرده و پيغام داده بود كه : لابد وزير مى دانند و اگر مطلع نيستند، بدانند كه من از كسى صله قبول نمى كنم .
به اميد اينكه اصرارم ثمر بخشد دوباره طبق پر سيم و زر را فرستادم گفتم : اين هديه ناچيز را قبول بفرماييد و به قابله ها بدهيد.
او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد:قابله ها غريبه نيستند و رسم ما بر اين نيست كه بيگانگان به خانه ما رفت و آمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان مى باشند و چيزى هم نمى پذيرند.
براى بار سوم طبق را فرستادم و گفتم :حال كه خود قبول نمى كنيد بين طلبه هايى كه پيش شما درس مى خوانند تقسيم كنيد.چون طبق را آوردند استاد در حضور طبله ها فرمود:طلبه ها خودشان حاضرند!بعد رو كرد به شاگردان و گفت :هر كس به اين پولها محتاج است بردارد.
در اين هنگام يكى از آنان برخاست دينارى (طلا)برداشت و قسمتى از آن را قيچى كرد و بقيه را سر جايش گذاشت .ديگر طلبه ها هم چيزى را برنداشتند.
شريف رضى از آن طلبه پرسيده : براى چه اين مقدار برداشتى ؟!
وى گفت : شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد، خادم نبود كه از انبار مدرسه روغن بدهد،از فلان بقال مقدارى روغن چراغ نسيه كرده ام . حالا اين قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را اداء كنم !
سيد رضى تا اين سخن بشنيد دستور داد عدد طلاب كليد ساختند تا هر كس چيزى لازم داشت كليد انبار را همراه داشته باشد.(87)
قطره اى از درياى بيكران  
سيد رضى در دوران جوانى به تفسير و توضيح آيات الهى روى آورد. عشق و علاقه وى به قرآن از همان اوايل كودكى آغاز شده بود.چنانكه بعد از يادگيرى ، انس دايم و رابطه هميشگى با قرآن برقرار كرد.او همواره با زمزمه كلام الهى آينه دل را جلا مى بخشيد. بعد از گذراندن علوم مختلف قرآنى علاوه بر شيرينى قرائت دوران كودكى ، خود را با دنيايى از زيباييهاى روح بخش همراه مى يافت كه وسعتش بى انتها و غايتش بى منتها بود.سيد رضى محو در جمال تابناك آيات الهى دست به قلم برد تا قطره اى از درياى بيكران تعاليمش را بر صفحه روزگار جارى سازد.ثمره اين تلاش با اخلاص ‍ سه گنجينه گران سنگى است كه براى نسلهاى آينده به يادگار گذاشت :
1 - تلخيص البيان عن مجازات القرآن
2 - حقايق التاءويل فى متشابه التنزيل
3 - معانى القرآن
ديگر تاءليفات سيد رضى عبارتند از:
خصايص الائمه ، نهج البلاغه ، الزيادات فى شعر ابى تمام ، تعليق خلاف الفقهاء، كتاب مجازات آثار النبويه ، تعليقه بر ايضاح ابى على ، الجيد الحجاج ، مختار شعر ابى اسحق الصابى ، كتاب ((ما دار بينه و بين ابى اسحق من الرسائل )) و ديوان اشعار.(88)
ديگر تاليفات سيد رضى عبارتند از:
خصايص الائمه ، نهج البلاغه ، الزيادات فى شعر ابى تمام ، تعليق خلاف فقهاء، كتاب مجازات آثار النبويه ، تعليقه بر ايضاح ابى على ، الجيد من شعر ابى الحجاج ، مختار شعرابى اسحق الصابى ، كتاب ((ما دار بينه و بين ابى اسحق من الرسائل )) و ديوان اشعار. (89)
رسالت بزرگ  
هر روز كه سپرى مى شد برگ زرينى به دست تواناى سيد رضى بر تاريخ تابناك اسلام افزوده مى گشت . او با قلمى روان و علمى فراوان خدمات ارزنده اى ارائه كرد. براى كتاب وحى تفسير نوشت ، احكام فقهى تدوين كرد، با اشعار نغز و قصيده هاى بلند خود سيل معارف روان ساخت و مسئوليت هاى طاقت فرساى دينى ، سياسى ، اجتماعى را بر عهده گرفت ، و... با همه اينها خلاء و كمبود مى كرد كه گويى براى رسالتى بس بزرگ .
وى مى بايست از فضاى آزاد به وجود آمده كمال استفاده را مى برد و با شناساندن اصالت شيعه ، اسلام واقعى را به جهانيان معرفى مى كرد. سيد رضى به خوبى مى دانست كه رسالت بدون امامت ناقص است و شهر علم پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بدون وجود على عليه السلام شهرى بى دروازه مى ماند و بدون معصوم قرآن بدون مفسر خواهد بود. مى بايست قدم به ميدان گذاشت و اقدامى كرد و كارى را كه انجام آن براى گذشتگان ميسر نگشته است به سر منزل مقصود رساند.
شريف رضى با اين تفكر الهى كار بزرگى را آغازيد. همان كارى كه ثمره شيرينش در كلام بلند مولا على عليه السلام به بار نشست و كتاب هميشه جاودان نهج البلاغه را به ارمغان آورده ، نام و ياد سيد رضى را براى هميشه زنده نگه داشت . در حقيقت او اولين عالمى است كه كلمات و خطبه هاى سراسر بلاغت اميرالمومنان على عليه السلام را گردآورى و تدوين كرد.
از ديدگاه دانشمندان اهل تسنن  
سيد رضى از نظر مقامات بلند علمى و فضيلتهاى ارزشمند اخلاقى خود را به مرحله اى رساند كه گوى سبقت از ديگران ربود تا بدان حد كه خاص و عام ، دوست و دشمن و عالم و عامى به ديده احترامش مى نگريستند و زبان به تعريف و تمجيدش مى گشودند. دانشمندان و بزرگان اهل سنت درباره عظمت هميشه درخشان سيد رضى سخنان جالب توجهى دارند. كه در ذيل به پاره اى از آنها اشاره مى كنيم .
عبدالملك ثعالبى ، شاعر معاصر سيد رضى در كتاب تحقيقى و ادبى خويش ((يتيمة الدهر)) در وصف سيد مى نويسد: ((تازه وارد ده سالگى شده بود كه به سرودن شعر پرداخت . او امروز سرآمد شعراى عصر ما و نجيب ترين سروران عراق و داراى شرافت نسب و افتخار حسب ، و ادبى ظاهر و فضلى باهر و خود داراى همه خوبى هاست .)) (90)
خطيب بغدادى در كتابش موسوم به ((تاريخ بغداد)) مى گويد: ((... رضى كتابهايى در معانى قرآن نگاشته است كه مانند آن كمتر يافته مى شود.)) (91)
جمال الدين ابى المحاسن يوسف بن تغرى بردى اتابكى در كتاب ((النجوم الزاهره فى ملوك مصر و القاهره )) مى نويسد:
((سيد رضى موسوى ، عارف به لغت و احكام و فقه و نحو و شاعرى فصيح بود. او و پدرش و برادرش پيشواى شيعيان بودند.))(92)
غروبى نابهنگام  
آن روز شهر بغداد در تب و تاب و هيجان بود. نگاههاى نگران و معنا دار مردم حاكى از اضطرابى بود كه كسى نمى خواست و نمى توانست باور كند. هرگز به ذهن كسى نمى رسيد كه به اين زودى شاهد چنين حادثه غم انگيز و جانسوزى خواهد شد... اما هرچه بود تمام شده بود و ديگر گريزى جز پذيرفتن آن نبود. هركس به ديگرى مى گفت : شريف رضى درگذشت . ((انالله و انا اليه راجعون )).
سيد رضى در ماه محرم سال 406 ق . در سن 47 سالگى چشم از جهان فرو بست و جهان علم و عالم تشيع را در غم و ماتم فرو برد...
نوشته اند سيد رضى استوانه علم و تقوا و سياست ، از در گذشت مرموز و ناگهانى برادرش چنان متاثر و متاسف شد كه در تاب ديدن جنازه او را نياورد و از شدت حزن و اندوه به حرم مقدس كاظمين عليه السلام پناه برد. از انبوه مردم جنازه سيد رضى را تشييع كردند و فخرالملك وزير بر جنازه وى نماز خواند پيكر پاكش را در خانه خود به امانت دفن و بعدها به حرم امام حسين عليه السلام منتقل كردند.
غم فراق برادر بر سيد مرتضى بس سنگين بود. تنها و داغديده سر به زانوى غم نهاده ، آه جانسوز از دل آتشين بر مى كشيد و مرثيه فراق مى سرود: اى ياران ! داد از اين فاجعه ناگوار كه بازوى مرا شكست ! كاش جان مرا هم مى گرفت !
شيخ مفيد متوفاى 413 ق . 
احمد لقمانى
معلم اخلاق
تاريخ شيعه سرشار از افتخارات بسيار و تحولات چشمگير است . تحولاتى كه به دست عالمان متعهد و فرزانگان انديشمند پديد آمده است .
در اين ميان به سده چهارم هجرى بر مى خوريم كه ((فتح الفتوح )) تاريخ شيعى است ؛ روزگارى كه مردى بزرگ و انديشمندى سترگ ((دائرة المعارفى جامع )) از معارف اسلامى تدوين كرد و قريب 50 سال پرچمدار عرصه هاى علمى ، فكرى و فرهنگى مسلمين گرديد و سرانجام بدانجا رسيد كه دوست و دشمن زبان به تمجيد او گشودند و قلم به تعريف او برگرفتند و او را ((مفيد)) لقب دادند.
بينش افروزى و دانش آفرينى وى بهمراه آگاهى از اوضاع دشمنان و اطلاع از جهان اطراف دست به دست هم داد و او را سلسله جنبان نهضت فكرى و رنسانس علمى در قرن چهارم كرد و بدانجا رسيد كه ((صحيفه هاى سبز مهدوى )) عجل الله تعالى فرجه الشريف به افتخار او صادر شد و حضرت ولى عصر عليه السلام وى را برادرى گرامى و استوار خواند.
تولد 
و... اين مشعل تابناك و فروزنده در يازدهم ذيقعده 336 قمرى (93) در عكبراى بغداد پاى هستى بر جهان گذارد و ((محمد)) نام وى گرديد. از آنجا كه پدر او شخصى پارسا و مذهبى بود و به تعليم و تربيت اشتغال داشت ، ((ابن المعلم )) لقب وى شد و پس از چندى ((عكبرى )) و ((بغدادى )) دو لقب ديگر او گرديد.(94) محمد دوران كودكى خود را با ((بزرگى )) مى گذراند. فراست و تيز هوشى او خبر از گذشته اى پاك ، از خاندان خويش و آينده اى روشن ، در بغداد و جهان اسلام مى داد. عشق و شور فراوان به تحصيل موجب شد كه همراه پدر به بغداد رفته و فراگيرى علم و دانش را آغاز كند. او از نشاط وافر و فرح بخش بسيارى در مطالعه برخوردار بود. عطر اخلاص در وجود محمد كار را بدانجا رسانيد كه در پنج سالگى براى او از اين ابى الياس اجازه روايت گرفته اند (95) و در حالى كه هفت سال و چند ماه داشت از اين سماك نقل روايت كرده است . (96)
وى فرزانه اى تلاشگر گرديد به طورى كه پيش از دوازده سالگى از برخى محدثان روايت اخذ كرده و از استاد خويش ، شيخ صدوق قبل از بيست سالگى حديث شنيده است .
تحصيلات و استادان  
((ابن المعلم )) سر و وجود خود را از چشمه دانش بغداد طراوت و شادابى بخشيد و از محضر بيش از هفتاد نفر از بزرگان بهره علمى برد. از محضر مظفر بن محمد، ابو ياسر و ابن جنيد اسكافى ، ((كلام و عقايد)) آموخت و از درس حسين بن على بصرى و على بن عيسى رمانى بهره جست . ((فقه )) را نزد جعفر بن محمد بن قولويه فرا گرفت و از محضر اديب و مورخ چيره دست محمد بن عمران مرزبانى ((علم روايت )) آموخت .
ابن حمزه طبرى ، ابن داود قمى ، صفوان و شيخ صدوق ديگر اساتيد ((محمد)) بودند كه شهد شيرين دانش را در كام جان او ريختند.
در ميان استادان وى عالمانى از شهرهاى مختلف مانند قم ، بلخ ، مراغه ، همدان و شهر زور ديده مى شوند.
جهان اسلام در عصر ((مفيد))  
از رحلت رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم حدود 300 سال مى گذشت . در اين مدت امامان و شيعيان تحت فشار بنى اميه و در خفقان خشن بنى عباس بسر مى بردند. شكنجه هاى روحى و جسمى و اذيت و آزار خلفا و حكمرانان همچنان ادامه داشت تا اينكه در اواسط قرن چهارم هجرى محدوديت ، شيعيان به مقدار قابل ملاحظه اى كاهش يافت .
خلفاى فاطمى - كه شيعه اسماعيلى بودند - در مصر دولت نيرومندى تشكيل اين دولت ابهت و جلال دربار بغداد كاسته شد و از طرفى سيف الدوله حمدانى و امراى آن خاندان در شام حكومت مى كردند كه آنها نيز افتخار شيعى بودن را داشتند.
در كنار اين دو غوريان ، صفاريان و طاهريان و از همه مهمتر دولت آل بويه كه از شيعيان مخلص و فرزانه اهل بيت عليهم السلام بودند در قسمت هايى از ايران و عراق قدرت يافتند.
دو سال پيش از ولادت شيخ مفيد، احمد معزالدوله - در سال 334 - با ورود خود به بغداد و تاءسيس شاخه اى از حكومت آل بويه در اين شهر صفحه نوينى در تاريخ بغداد گشود. بهار فرصتى فراهم شد و شيعيان در پناه آل بويه از آزادى موجود بهره برده و عقايد خويش را نشر دادند.
سال 352 اولين عزادارى علنى شيعيان در عاشورا بر پا شد و در پى آن جشن عيد غدير روحى تازه در كالبد شيفتگان شيعى دميد. عزالدوله در سال 367 هجرى به امارت رسيد و در سال 367 با رياست عضدالدوله ، بغداد رونقى تازه يافت و شور و نشاط علمى قابل توجهى بدست آورد. محمد بن محمد نعمان ، شيخ مفيد در اين عصر مى زيست و با توجه به اوضاع ، از مقام و منزلتى بسيار برخوردار بود. بطورى كه عضدالدوله به هنگام بيمارى شيخ به ديدار او رفت و از وى عيادت كرد. شفاعت مفيد در حق ديگران پذيرفته مى شد و رهنمودهايش مورد قبول قرار مى گرفت و اين در حالى بود كه بيش از 36 بهار از عمر پر بركت شيخ مفيد نگذشته بود.
در اين ايام مرجع قدرتمند و رهبر انديشمند مسلمانان و شيعيان فرهيخته ، شيخ فرزانه ، مرحوم مفيد بود.
بر كرسى زعامت شيعه 
با وفات عضدالدوله توفان حوادث بر پا شد و گرد و غبار دشمنى عليه شيعه بار ديگر پديد آمد. سال 372 هجرى برخى ديگر از خاندان بويه به امارت رسيدند و با روى كار آمدن قادر خليفه عباسى - در سال 381 هجرى - خلافت عباسى تجديد حيات يافت و از نفوذ آل بويه كاسته شد. آشوب هاى مذهبى ، فتنه انگيزى عياران سخن سرايى قصه خوانان ، خطابه هاى واعظان بى سواد و آشوب طلبى سياست پيشه گان ، آتش فتنه را شعله ورتر مى كرد (97) و آن دوران را به عنصرى پر التهاب و روزگارى پر از پيكارهاى عقيدتى جلوه گر مى ساخت . اما تدبير عالمانه و دقيق شيخ فرزانه و ((مفيد)) انديشمند - كه رياست جهان شيعه را به عهده داشت - راه را بر كج روان و بدسگالان بسته بود و وعده هاى دروغين ((مدينه فاضله )) توسط افراد منحرف را رسوا و بر ملا مى ساخت .
بيرق مبارزه در سده چهارم به دست اين دانشمند بصير بود. وى با استفاده از چشمه پاك و زلال وحى ، دانش و معرفت اصيل را به ارمغان آورد، نظر معتزله را شنيد و آراء غلات را بدست آورده سخنان زيديه را دانست و به هر يك جوابى منطقى و در خور ارائه داد و تا بدانجا پيش رفت كه هر گروهى از آنان كه در مناظره با شيخ مفيد شركت كردند. ساعتى بعد خموشى خجلت برگزيدند و با سكوت عجزآلود خود، نشان افتخار و سر بلندى را به دست شيخ سپردند. رساله هاى استوار، متين و دقيق وى و بيان اعتقادات شيعه با اسلوبى صحيح و كم نظير توفيقى افزون بود كه رهبرى شيعيان را براى شيخ مفيد پربارتر مى نمود.(98)
صحيفه هاى سبز 
دفتر زندگى معلم امت ، شيخ مفيد صحيفه اى سپيد و نورانى است كه دستخط مبارك سلاله ياسين ، حضرت بقية الله الاعظم ارواح العالمين له القداء در آن به چشم مى خورد.
در اواخر ماه صفر 416 هجرى بود كه نامه اى از طرف حضرت براى شيخ فرستاده شد. بوسه سپاس و اشك شوق او برنامه آمد و چون آن را گشود دست خط زيبايى رخ نمود:
((للاخ الشديد و الولى الرشيد الشيخ المفيد... برادر گرامى ، استوار و دوست راه يافته شيخ مفيد...)) (99)
و در توفيقى ديگر و لطفى افزون تر، در پنج شنبه 23 ذى حجه هجرى نامه اى ديگر از طرف حضرت به افتخار شيخ صادر شد.
((بسم الله الرحمن الرحيم سلام الله عليك ايها الناصر للحق الداعى اليه بكلمة الصدق ...))
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر، سلام خدا بر تو اى يارى كننده حق و دعوت كننده به سوى تو از كسى كه با صدق و راستى به سوى خدا دعوت مى كنى ...)) (100)
برخى بر اين باورند كه در طول 30 سال ، 30 توقيع و نامه شريف از ناحيه مقدس حضرت ولى عصر(عج ) براى شيخ مفيد صادر شده كه در عنوان بسيارى اين جمله نورانى ديده مى شود: ((برادر گرامى و استوار، شيخ مفيد)) (101)
در آينه نگاه انديشمندان  
شيخ طوسى ، سيد شرف الدين عاملى ، علامه بحرالعلوم ، قاضى نورالله شوشترى ، ابن شهر آشوب مازندرانى شيخ آقا بزرگ تهرانى ، حاج ميرزا حسين نورى و بسيارى ديگر از سبز سيرتان انديشمند و دانايان شيعه شيخ را مردى فقيه ، مولفى زبردست و صاحب دويست كتاب ، صاحب فكرى بلند و عالى و داراى ذهن دقيق و قابل توجه دانسته اند، او را در دورى از خطا و گناه ، برخوردارى از فقاهت و عدالت و بهره مندى از تيزهوشى و فضائل بسيار، كم نظير شمرده اند.
در بين دانشمندان اهل تسنن نيز شخصيتهاى چون ابن نديم ، ابن جوزى ، ابن حجر عسقلانى و ديگران زبان به تمجيد اين فرزانه سپيد سيرت گشوده اند، او پاسدار علم ، فروتن ، داراى جايگاهى والا و صاحب نظر در فقه و كلام و روايت دانسته اند و از سويى ديگر رياست اماميه را به او نسبت داده و بر مقام بس رفيع شيخ سر تعظيم فرود آورده اند.(102)
داستانهايى از زندگانى شيخ  
((ايمان راسخ )) و ((انبوه دانش )) شيخ به همراه ((اخلاص و پشتكار)) كيميائى چشمگير بود كه وجود شيخ را نورانيتى خيره كننده بخشيده بود. كه وجود شيخ را نورانيتى خيره كننده بخشيده بود و كار وى را بدانجا رسانيد كه چون فتوايى را بطور غير عمد و به اشتباه جواب داد حضرت ولى عصر (عج ) خود با پيغامى آن را اصلاح فرمود. پس از مدتى كه مرحوم مفيد آگاه شد و در پى آن از دادن فتوا منصرف گرديد، آن حضرت طى نامه اى خطاب به شيخ فرمود:
((بر شماست كه فتوا بدهيد و بر ماست كه شما را استوار كرده و نگذاريم در خطا بيفتيد.))
مقام علمى و منزلت معنوى شيخ در آن حد بود كه در خواب رسول الله صلى الله عليه و آله حضرت زهرا عليهاالسلام را ديد كه دست عزيزان خود امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را در دست داشته و خطاب به شيخ فرمود: ((اى شيخ به اين دو فقه بياموز)).
ساعاتى بعد حيرت مرحوم مفيد برطرف شد چرا كه مادر سيد مرتضى و سيد رضى را ديد كه دست دو فرزند خود را دست داشته و به شيخ گفت :اى شيخ به اين دو فقه ياد بده . و آنگاه كه در مساءله اى فقهى بين استاد و شاگرد شيخ مفيد و سيد مرتضى اختلاف نظر و با بحث و ارائه دليل مشكل حل نشد. هر دو راضى به قضاوت امام اميرالمؤ منين على عليه السلام شدند. مساءله را بر كاغذى نوشته و بالاى ضريح مقدس حضرت گذاردند. صبح روز بعد كه كاغذ را برداشتند دستخطى مزين به چنين نوشته اى ديدند كه :
انت شيخى و معتمدى و الحق مع ولدى علم الهدى
(اى شيخ ) تو مورد اطمينان من هستى و حق با فرزندم سيد مرتضى ؛ علم الهدى است .(103)
معنويت ((شيخ )) و اخلاق (( مفيد))  
اشتغالات اجتماعى و دل مشغوليهاى تحصيلى و علمى شيخ را از فتوحات معنوى غافل نساخته بود. هر روز كه مى گذشت شكوفايى اخلاقى و عطر ملكوتى بر شاخسار وجود اين فقيه فرهيخته بيشتر و افزون تر مى گرديد.
صدقات بسيار، خشوع و خضوع فراوان ، روزه ها و نمازهاى بى شمار و ساده پوشى شيخ اثرى ژرف در ديدگان دوست و دشمن گذارده بود. هم رنگى او با اقشار كم درآمد و فقير جامعه و دورى گزيدن از دنياى فانى موجب آرامش نفس و اطمينان خاطر آن فرزانه والا گوهر شده بود. بطورى كه رسيدن به قله تكامل و تهذيب نفس براى او آسان شده و ارجمندى شخصيت شيخ نه تنها ((نسخه اى كارآمد)) بلكه ((دارويى شفابخش )) حساب مى شد و نورانيتى ويژه با خود داشت . از تاءثير كلام شيخ و تربيت اخلاقى وى همين بس كه ((ابوالقاسم على )) فرزند شيخ راه روشن و نورانى پدر را ادامه داده و صاحب شخصيت قابل توجهى در جامعه شيعى به حساب آمده است .
در عرصه تدريس و تاءليف  
جاذبه فوق العاده و پشتكار فراوان شيخ مفيد موجب جذب بسيارى به حوزه درس وى گرديد و باعث تاءليف آثارى گرانبها و ارزشمند شد.
اين عالم فهيم و بلند همت با احاطه و تسلطى انديشمندانه پاى به ميدان نبرد علمى فرهنگى گذارد و با استفاده از مبانى علم كلام و اصول فقه ، راهى هموار و روشن در بحث و استدلال بر روى شيعيان گشود.
از يك سو گروه بى شمارى از دانشمندان مذاهب مختلف را تربيت نمود و مشعل هاى فروزانى چون سيد مرتضى ، سيد رضى ، شيخ طوسى ، نجاشى و دهها نفر ديگر را تحويل حوزه هاى علمى و دينى داد و از سوى ديگر قلم به دست گرفت و با اين سلاح برق آسا و ژرف ، تحولى بهنگام ايجاد كرد.
اصول فقه را با سبكى شيوا و دلپذير فراهم آورد، علم كلام را از غناى بيشترى برخوردار كرد و در اصول دين و عقايد موضوعات خاصى چون اثبات امامت اميرالمؤ منين على عليه السلام را از قرآن به طور بسيار نفيس ‍ تدوين نمود.
قلم روان و دلپذير اين شيخ انديشمند بود كه غيبت امام زمان عليه السلام را زيبا توضيح داد و تاريخ زندگانى ائمه معصومين عليهم السلام را در كتابهاى گوناگونى - چون ارشاد و جمل - به رشته تحرير درآورد.
تاءثير بخشى و انسان سازى آثار مفيد، محصول معجونهايى معنوى چون اخلاص در نوشتار، اطلاع از اديان و مذاهب مختلف ، محوريت عقايد، توجه و تاءكيد بر رهبرى و فلسفه سياسى در اسلام است . جامعيت اين فرزانه سخت كوش به همراه عقل گرايى و استدلالات منطقى و شناخت مقتضيات زمان ، جامه جاودانگى بر آثار وى پوشانيد. و زينت هاى مختصرگويى ، روان نويسى ، آزاد انديشى و بلندنگرى نورانيتى خاص به نوشته هاى مرحوم مفيد بخشيد.
گلبرگ هاى هدايت  
الف ) علم كلام و عقايد: علمى كه مبانى عقيدتى همراه با استدلال عقلى در آن مطرح مى شود و با همين داده مى شود؛ ((علم كلام )) نام دارد. ((اوائل المقالات ))، ((شرح عقايد صدوق ))، ((اجوبة المسائل السرويه )) و ((نكت الاعتقاديه )) كتابهاى شيخ عظيم الشاءن ، مرحوم مفيد در اين بستر فكرى فرهنگى است .
ب ) علم فقه : ((فقه )) دانشى است مقدس كه از ديرباز بيان وظايف شرعى و بايدها و نبايدهاى علمى و تكليفى مسلمانها را به عهده داشته است و فقيهان شيعى بسان غواصان معنويت از اعماق اقيانوس معارف اهل بيت عليهم السلام در واژه ها و گوهرهاى گران سنگى را براى بيان اين وظايف بدست مى آورده اند. ((المقنعة )) شيخ صاحب عناوينى بسيارى در فقه است كه احكام و وظايف شرعى در ابواب مختلف آن توضيح داده شده است .
((الاعلام ))، ((المسائل الصاغانيه ))، ((جوابات الرقة فى الاهله و العدد)) از ديگر آثار اين فرزانه فرهمند در زمينه فقه است .
ج ) اخلاق اسلامى : ((امالى )) شيخ ، پيرامون اخلاق اسلامى و فضائل انسان است . صحيفه هاى زرين كه در آنها دعوت به تقوا، صحبت از يقين ، بيان اخلاص و محاسبه نفس شده است و محبت الهى و مبارزه با هوا و هوسها مطرح مى شود.
د) حديث : پس از علوم قرآنى ، ارزش علم حديث مطرح است . اين علم ارزشمند از احاديث و سخنان معصومين عليهم السلام كه جرعه هايى از سرچشمه سنت و اشعه هايى از آفتاب وحى است بحث مى كند.اهميت ولايت ، لزوم پيروى از ((امام عليه السلام )) و فضائل اميرالمؤ منين على عليه السلام از جمله مباحثى است كه در امالى شيخ مفيد،پيش روى انديشمندان قرار مى گيرد.
ه ) امامت و فلسفه سياسى در اسلام : شيخ مفيد ((عدالت )) و ((عصمت )) را شرط قطعى براى امامت و رهبرى شمرده است . وى با طرح حديث ثقلين و آيات قرآن به اين بحث مهم و بسيار عميق پرداخت سپس در ((الافصاح فى الامامه ))، ((ارشاد))، ((جمل ))، ((امالى ))، ((الفصول المختاره ))، ((تفصيل امير المؤ منين على ساير الصحابه )) بحث را گسترش ‍ داده و ابواب مختلف آن را گوشزد مى كند. قريب بيست اثر ژرف از آثار شيخ مفيد پيرامون ((امامت و رهبرى )) است .
و) غيبت دوازدهم عليه السلام

در كار گلاب و گل حكم ازلى اين بود
كان شاهد بازارى وين پرده نشين باشد
شيخ مفيد از سر ارادت و عشق از مولاى خود حضرت مهدى (عج ) نام برده و پيرامون شخصيت آسمانى آن امام آثارى پديد آورده است . بخشى از ((ارشاد)) كتاب ((الفصول العشرة فى الغيبه )) و (( الجوابات فى الخروج المهدى عليه السلام )) به همراه پنج اثر ديگر از اين علامه و شيفته اهل بيت عليهم السلام درباره حضرت بقية الله (عج ) است .(104)
جبهه هاى مختلف مناظره  
نشو و نماهاى عقايد گوناگون و نحله هاى مختلف عقيدتى ، زمان شيخ مفيد را معركه آراء و هنگامه مناظره كرده بود. بيان پرجوش ، تسلط چشمگير و بصيرت بسيار وى موجب برترى هميشه در نبردهاى علمى و فرهنگى وى شده بود. ((تصحيح الاعتقاد)) و ((الفصول المختاره )) ، مجوعه اى از برخى مناظرات شيخ با بيش از بيست تن از علما و صاحب نظران عقايد مختلف است كه از آنها مى توان به مناظره با اشاعره ، متزله ،اصحاب حديث ، متصوفه و مرجئه اشاره كرد.(105)
در اين عرصه ((انديشه هاى سبز و جاويد)) شيخ در زمينه هاى ناب و اصيل خود را نشان داد و بينش سراسر معرفت آموز او ظاهر گرديد. ولايت فقيه از ديدگاه شيخ مفيد، آراء فقهى ، انديشه هاى سياسى و نظرات كلامى وى طلوعى مبارك در پهنه دانش و بينش ايجاد كرد و همگان را به سوى فضايى معطر و جديد رهنمون ساخت .(106)
هر چند توفان حوادث ، گرد گرفتارى بر وجود اين دانشمند فرزانه فرو نشاند و تبعيدها و ناراحتى هاى زيادى براى وى فراهم آورد اما بدخواهى زشت سيرتان و سخن چينى پليدان نزد حكام نتوانست عزم و اراده محكم شيخ را متزلزل كند و هر روز، روزى روشن تر و نوارنى تر براى وى پديد مى آمد.(107)
غروب نابهنگام ... 
نخستين روزهاى رمضان 413 هجرى آغاز شده بود كه غبار غم سراسر دلهاى پاك را فراگرفت شهر بغداد جامه سياه به تن كرد و رودهاى مصيبت و اندوه از گوشه و كنار سيل ماتم و عزا به سوى ميدان شهر روانه ساخت . هشتاد هزار نفر سوگوار اشك يتيمى ريخته و عاشورايى ديگر در رمضان صيام به پا كردند.
پيكر شيخ مفيد بر دستان انبوه تشييع شد و همگان به امامت سيد مرتضى بر او نماز گزاردند. ساعاتى بعد بدن آن فرزانه آسمانى در كاظمين دفن شد. دلهاى پر از كينه و تهى از احساس ، كياست و حكمت اين را پايان كار آن بزرگ مرد شمرده و ساده انديشانه جشن گرفتند اما شخصيت سترگ او پنهان كردنى و فراموش شدنى نبود.(108) و امروز پس از قرنهاى متمادى ((مفيد)) هنوز ((مفيد)) است . در معركه آراء كلام وى خورشيد مناظرات و آفتاب گفتگوهاست و فردا و فرداها از آن او و راهيان خواهد بود.
سوگ سروده هاى مرگ مفيد 
سرسلسله داغداران و سوگواران اين ماتم عظمى ، قلب بقية الله (عج ) بود كه با اشعارى حزن آلود، احساس خويش را بيان فرمود:
لا صوت الناعى بفقد كانه
يوم على آل الرسول عظيم ...
صداى آنكه خبر مرگ تو را اطلاع داد به گوش نرسد كه مردن تو روزى است كه بر آل رسول مصيبت بزرگى است .
اگر در زير خاك پنهان شده اى حقيقت دانش و خداپرستى در تو اقامت گزيده است قائم مهدى عليه السلام خوشحال مى شد هرگاه تو از انواع علوم تدريس مى كردى (109)
سيد مرتضى كه خود ساليانى از پهنه علم و دانش شيخ مفيد خوشه چينى كرده بود به شيواترين و زيباتر از هم گنان زبان سوگ گشود و قصيده اى با اين مطلع سرود:
من على هذه الديار اقاما
اوضفا ملبس عليه و داما
در اين ديار چه كسى ساكن شده است ، جامه جاودانگى پوشيده و هميشه باقى مانده است .(110)
كنگره جهانى هزاره شيخ  
رسالت معرفى تشيع راستين و انديشمندان شيعى كه عظمت دانش ، تفكر زاينده ، رفعت تقوا و ژرفايى فراوان آنها بيرق بزرگى و بزرگوارى تشيع را هماره بر بلنداى تاريخ پديدار ساخته است موجب شد كه كنگره اى جهانى و هزاره اى بين المللى به مناسبت هزارمين سالگرد دانشمند فرهيخته ، شيخ مفيد در قم برپا شد. اين حركت عظيم كه به همت جامعه مدرسين حوزه علميه قم انجام شد بركات بسيارى را در پى داشت . حدود صد عنوان از اهم موضوعاتى كه در آثار شيخ مفيد پيرامون افكار تشيع مطرح بوده به صورت مقاله تهيه شد و با موضوع بندى آثار آن عالم فرزانه با كامپيوتر اقدامى شايسته و جاودان صورت گرفت . تمامى آثار مرحوم مفيد تجديد چاپ گرديد و بهارانى ديگر از گلواژه هاى حكمت افروز آن انديشمند فرهيخته پديد آمد. پيام جامع و بينش آفرين مقام معظم رهبرى حضرت آية الله خامنه اى ديباچه معرفت آموزى بود كه در اولين روز اين كنگره (28 فروردين 1372 شمسى ) قرائت گرديد و به دنبال آن صداى سبز و شب شعر برپا شد. شعراى شيرين سخن ايران چكامه ها و سروده هايى زيبا قرائت كردند و شيخ الشيوخ شيعه را ارج نهادند. همگان رفعت ((و مقام آدميت )) را ديدند و ((جاودانگى حقيقت )) را نظاره كردند و مكنونات قلبى آن شيخ ((مفيد)) را دريافته اند كه :
((كيمياست عجب بندگى پير مغان
خاك او گشتم و چندين در جانم دادند))
بركات الهى و درجات خداوندى نصيب هميشه او باد. والسلام
سيد مرتضى پرچمدار علم و سياست 
متوفاى 436 ق .
محمود شريفى
مقدمه  
((سيد مرتضى )) يكى از چهره هاى اميد آفرين و هدف بخش و سازنده جهان تشيع و بلكه افتخار اسلام به شمار آمده ، آثار علمى و زندگى اجتماعى و شخصيت معنوى او براى همه نسلها آموزنده و الهام بخش ‍ است .
گرچه بيش از هزار سال از روزگار او مى گذرد، شايستگى و برجستگى هاى وى سد زمان را شكسته و تا امروز امتداد يافته است و شناخت او در همه زمانها به زانوان انسانها توان بيشتر در پيمودن راه انسانيت مى بخشيد.
ولادت  
سيد مرتضى در ماه رجب سال 355 هجرى قمرى در شهر بغداد ديده به جهان گشود نامش على فرزند ((ابو احمد حسين )) فرزند موسى بن محمد بن موسى بن ابراهيم فرزند امام موسى بن جعفر عليه السلام است كه نسب او با پنج واسطه به امام هفتم عليه السلام مى رسد. كنيه اش ابوالقاسم است و پدر و مادرش نيز از افراد لايق آن روزگار بودند. پدرش حسين موسوى به ((طاهر اوحد ذوالمناقب )) معروف بود كه منصب نقابت و رسيدگى به كار و زندگى سادات دودمان ابوطالب و مسؤ وليت نظارت بر ديوان مظالم و سرپرستى زائران خانه خدا را كه از منصبهاى مهم آن روز بود به عهده داشت (111) مادرش نيز بانويى بزرگوار و دانشمند بود كه شيخ مفيد پيشواى شيعيان كتاب ((احكام النساء)) را به خاطر او تاءليف و تدوين كرده است . (112)
آغاز تحصيل  
پيشواى شيعه (( شيخ مفيد)) شبى در خواب ديد حضرت فاطمه زهرا دخت گرامى پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله دست دو فرزندش ‍ امام حسن و امام حسين عليه السلام را گرفته ، آنها را به نزد او آورد و پس از سلام گفت : ((جناب استاد! اين دو پسران من هستند، به آنها علم فقه و احكام دين بياموز! استاد از خواب برخاست و پس از انجام كارهاى لازم و با انديشه هاى مختلفى كه گريبانگير او بود به محفل درس خود كه مسجد براثا واقع در محله شيعه نشين بغداد بود،آمد و پس از لحظاتى درس را شروع كرد. در كلاس درس مساءله خاصى پيش نيامد و موضوع خواب روشن نشد ولى چند لحظه پس از پايان درس ديد زنى باوقار خاصى در حالى كه دست دو فرزندش را گرفته و پيرامونش را زنانى كه گويا از كنيزان او هستند همراهى مى كنند وارد مسجد شدند و پس از سلام نشستند. وقتى استاد فهميد كه او فاطمه دختر ناصر كبير است به احترام او از جا برخاست .
مادر دو فرزند ( على و محمد) خطاب به استاد گفت : جناب شيخ ! اين دو پسر بچه ، پسران من هستند آنان را خدمت شما آوردم تا علم فقه بياموزند! مرجع بزرگ شيعه فورى به ياد خواب شب گذشته افتاد و شروع به گريستن نمود. همه حاضران مبهوت شدند و سبب گريه او را سؤ ال كردند. استاد لب به سخن گشود و خواب شب گذشته خود را كه تعبير شده بود براى آنان نقل كرد، سپس با كمال اشتياق تعليم و تربيت آن دو برادر را به عهده گرفت و در پيشبرد آنان به درجات علمى و عملى همت گماشت و آنچنان درهاى علوم و معارف اسلامى را به روى آنان گشود كه هر دو از نوابغ روزگار و عالمان نامدار به شمار آمدند(113)

 

next page

fehrest page

back page