گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۹ -


فضيلتهاى درخشان 
انسانهاى نمونه داراى يك بعد و ارزش خاص نيستند، بلكه ارزشهاى گوناگون را در خود جمع كرده اند. علامهه حلى از شخصيتهايى است كه از هر نظر مصداق انسان كامل است و داراى ابعاد گوناگون و فضيلتهاى درخشان . او در تمام دانشها علامه بود و گوى سبقت را از ديگران ربود و ارزشهاى ممتازى را كه ديگران داشتند به تنهايى داشت . وى با انديشه و فكر مواج خويش علاوه بر تحولى كه در فقه ايجاد كرد و در عصر خويش ‍ مسير انديشه فقها را متوجه مبانى فقه و معارف اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام نمود در فنون و دانشهاى ديگر چون حديث تحول بنيادى به وجود آورد و دريچه اى به روى محققان در طول تاريخ گشود كه مشعل پر فروغى فرا راه آنان شد.
عارف فرزانه و اسوه ايمان و تقوا علامه حلى با آن همه تلاش فرهنگى و تدريس و نوشتن كتابهاى ارزنده ، از ياد خدا و تقرب به درگاه حق غافل نبود و موفقيت در عرصه دانش و خدمات ارزشمند و پر بار را در سايه ارتباط معنوى و تقواى الهى مى دانست . او را از زاهدترين و با تقواترين مردم معرفى كرده اند كه سه يا چهار بار نمازهاى تمام عمر خويش را قضا نمود. نها به اين اكتفا نكرد بلكه سفارش كرد تمام نمازها و روزه هايش را بعد از رحلتش به جا آورند و با اينكه به حج هم مشرف شده بود وصيت كرد از طرف او حج انجام دهند.(432)
علامه حلى پرچم ولايت را بر افراشت و با تمام وجود از ولايت و رهبرى صحيح دفاع كرد. اين عشق سرشار به خاندان طهارت علهيم السلام با گوشت ، پوست و استخوانش آميخته بود و آنجا كه در ارتباط با آنان قلم بر صفحه كاغد مى گذاشت با اخلاص برخاسته از اعماق جانش چنين مى نگاشت : بزرگترين سرچشمه دوستى و محبت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام اطاعت و پذيرش حكومت و ولايت آنهاست و قيام بر همان شيوه اى كه آنان ترسيم كردند... .
سفارش مى كنم كه به محبت و عشق ورزى به فرزندان فاطمه زهرا عليهاالسلام . چون آنان شفاعت كنندگان ما هستند در روزى كه مال و فرزندان براى ما سودى نخواهند داشت ... از چيزهايى كه خداوند بر ما احسان كرد اينكه در بين ما آل على عليه السلام را قرار داده است . خداوندا، ما را بر دوستى و محبت آنان محشور كن و از كسانى قرار ده كه حق جدشان پيامبر و نسلش را ادا كرده اند.(433)
علامه به پيروى از مولا و مقتدايش اميرالمومنين عليه السلام نواحى وسيعى را با مال و دست خود آباد كرد و براى استفاده مردم وقف نمود و اين يكى از فضيلتهاى او بود كه در زندگى كمتر دانشمند و فقيهى به چشم مى خورد. يكى از دانشمندان مى نويسد: براى وى آباديهاى زيادى بود كه خود نهرهاى آب آنها را حفر و با پول و ثروتش زنده كرد. اين آباديها به كسى تعلق نداشت و در زمان حياتش آنان را وقف كرد.(434)
در خدمت امام زمان عليه السلام  
شب جمعه كه فرا مى رسيد بوى تربت مقدس ابا عبدالله الحسين عليه السلام و عشق زيارت حضرتش ، علامه را بى تاب مى كرد و از حله به كربلا مى كشاند. از اين رو هر هفته روزهاى پنجشنبه به زيارت مولا و آقايش ‍ مى شتافت . در يكى از هفته ها كه به تنهايى در حال حركت بود شخصى همراه وى به راه افتاد و با يكديگر مشغول صحبت شدند. در ضمن صحبت براى علامه معلوم شد كه اين شخص مرد فاضلى است و تبحر خاصى در علوم دارد. از اين نظر مشكلاتى را كه در علوم مختلف برايش پيش آمده بود از آن شخص پرسيد و او به همه پاسخ گفت تا اينكه بحث در يك مساله فقهى واقع شد و آن شخص فتوايى داد كه علامه منكر آن شد و گفت : دليل و حديثى بر طبق اين فتوا نداريم ! آن شخص گفت : شيخ طوسى در كتاب تهذيب ، در فلان صفحه و سطر حديثى را در اين باره ذكر كرده است ! علامه در حيرت شد كه راستى اين شخص كيست ! از او پرسيد آيا در اين زمان كه غيبت كبراست مى توان حضرت صاحب الامر (عج ) را ديد؟ در اين هنگام عصا از دست علامه افتاد و آن شخص خم شد و عصا را از زمين برداشت و در دست علامه گذاشت و فرمود: چگونه صاحب الزمان را نمى توان ديد و حال آنكه دست او در دست تو است ! علامه بى اختيار خود را در مقابل پاى آن حضرت انداخت و بيهوش شد!
وقتى به هوش آمد كسى را نديد. پس از بازگشت به حله به كتاب تهذيب مراجعه كرد و آن حديث را در همان صفحه و سطر كه آن حضرت فرموده بود پيدا كرد و به خط خود در حاشيه آن نوشت : اين حديثى است كه حضرت صاحب الامر (عج ) به آن خبر داد و به آن راهنمايى كرد. يكى از دانشمندان مى نويسد:
من آن كتاب را ديدم و در حاشيه آن حديث ، خط علامه حلى را نيز مشاهده كردم . (435)
غروب ستاره حله 
پايان زندگى هر كس به مرگ اوست جز مرد حق كه مرگ وى آغاز دفتر است محرم سال 726 ق . براى شيعيان و پيروان راستين اسلام فراموش نشدنى است . عزا و ماتم آنان افزون است . بويژه حله اين سرزمين مردان پاك سرشت و عاشقان اهل بيت عليهم السلام شور و ماتم بيشترى دارد.
عجب تقارن و اتفاقى ! پاسدار بزرگ اسلام و فقيه شيعه ، علامه حلى ، ولادتش در ماه پربركت و با فضيلت رمضان واقع شد و زندگى اش با خير و بركت فراوان گرديد و بعد از گذشت 78 سال عمر پر بار، پرواز روحش با عشق و محبتى كه به اهل بيت نبوت و رابطه ناگسستنى با ولايت داشت ، در ماه شهادت به وقوع پيوست وبه روح مطهر سالار شهيدان امام حسين عليه السلام پيوند خورد.
آرى ، در 21 محرم اين سال مرجع تقليد شيعه ، فقيه و عارف فرزانه ، ستاره پرفروغ آسمان علم و فقاهت ، آيه الله علامه حلى دار فانى را وداع گفت و روح ملكوتى اش به سوى خدا پرواز كرد و به رضوان و لقاى معبودش ‍ شتافت . غم و اندوه بر چهره همه سايه افكند. بغض ، گلوها را فشرد و چشمها را از فرط ريزش اشك داغ ، همچون آتش گذاخته سوزاند. از حضور و ازدحام مردم مصيبت زده محشرى بپا شد و در فضاى آكنده از غم و آه ، پيكر پاك ستاره تابناك شيعى بر دوش هزاران عاشق و شيفتگان راهش از حله به نجف تشييع گرديد و در جوار بارگاه ملكوتى مولاى متقيان على عليه السلام در حرم مطهر به خاك سپرده شد.
از ايوان طلاى اميرالمومنين عليه السلام درى به رواق علوى گشوده است . پس از ورود به سمت راست ، حجره اى كوچك داراى پنجره فولادى ، مخصوص قبر شريف علامه حلى است . زائرين بارگاه علوى در مقابل اين حجره توقفى كرده ، مرقد شريفش را زيارت مى كنند و از روح بلندش مدد مى جويند.
شهيد اول متوفاى 786 ق . 
فقيه سربداران
محمد حسن امانى
سرزمين دانش و عمل 
جبل عامل ، منطقه اى است كوهستانى در جنوب لبنان كه جباع ، نطبيه ، جزين و ديگر شهرك هاى لبنانى در آن واقع شده است . بزرگترين شهرهاى آن صور و صيدا است .
جنوب لبنان و منطقه جبل عامل نامى است آشنا كه در تاريخ شيعه سوابق درخشانى دارد. شيعيان اين خطه در جهاد و مبارزه ، استوارى و ثبات قدم در برابر دشمنان اسلام و بشريت و عشق و اخلاص نسبت به اميرالمومنين عليه السلام و فرزندان معصوم آن حضرت مشهورند.
تشيع مردم اين منطقه را بايد از وجود مقدس ابوذر غفارى ، صحابى با شهامت و عالى قدر پيامبر صلى الله عليه و آله اسلام دانست كه بذر تشيع را در دلهاى پاك و با استعداد آنان افشاند و براى اولين بار مهر على عليه السلام را در قلوب آنها جايگزين كرد. او مسجدى بنا كرد كه هنوز به نام ((ابوذر غفارى )) در جبل عامل در دهى به نام ((ميس الجبل )) مشهور است . مساجد ديگرى نيز در اين منطقه ، منسوب به ابوذر وجود دارد.
از قرنهاى پيش تاكنون ، دانشمندان و فرزانگان زيادى از سرزمين مقدس ‍ جبل عامل برخاسته اند كه هر يك افتخارى پس بزرگ براى اسلام و مسلمين اند. فقهاى نامدار و سرشناسى همچون محقق ثانى ، شيخ لطف الله ميسى ، شيخ بهايى ، شهيد اول ، شهيد ثانى ، علامه سيد محسن امين و سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى - رضوان الله عليهم اجمعين - از آن ديارند.
شيخ حر عاملى كه خود از مفاخر بنام جبل عامل است ، مى نويسد:
از بعضى استادان بزرگ شنيدم كه در يكى از روستاهاى جبل عامل در زمان شهيد اول هفتاد مجتهد در تشيع جنازه اى شركت داشتند. شمار دانشمندان و نويسندگان اين منطقه نسبت به ديگر دانشمندان و نويسندگان حدود يك پنجم است ، در صورتى كه اين منطقه از نظر وسعت يك صدم ديگر كشورها را تشكيل داده است .(436)
شيهد اول كه به ديدارش مى رويم و خوشه چين زندگى پر بارش خواهيم بود، از اين خطه مقدس و فقيه پرور است .
طلوع خورشيد 
سال 734 قمرى است . جبل عامل ، اين سرزمين مبارك و مرتبط با فلسطين و قدس به خود مى بالد. گويا حادثه اى اتفاق افتاده است ، حادثه اى بس ‍ بزرگ و شادى بخش . خورشيدى از افق شهرك جزين درخشيد كه همه جا را نورانى كرد.
اينك به دور از پيرآيه و وصفى به روايت تاريخ گوش دل مى سپاريم :
نام آسمانى اش : محمد.
لقب : شهيد اول .
پدر: ابومحمد مكى ، ملقب به ((جمال الدين )) يا ((شرف الدين )).
مادر: بانويى از آل معيه ، زنى از خاندان علوى در عراق .
جد: شيخ محمد، ملقب به ((شمس الدين )).
زمان ولادت : 734 سال پس از هجرت پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله به مدينه .
مكان ولادت : شهرك جزين در جبل عامل .
تبار نامه 
شهيد اول از فقهاى نامورى است كه پدر و اجدادش همه از دانشمندان بنام بودند. وى در خاندانى زندگى كرد و تربيت شد كه همه اهل دين و دانش و فضيلت و تقوا بودند و همت بلند در نشر معارف اسلامى داشتند و از مدافعان واقعى اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به شمار مى آمدند.
تبارنامه شهيد به چهار قبيله همدان ، اوس ، خزرج و مطلب متصل است كه بزرگترين و مقدس ترين قبايل عرب درصدر اسلام بودند و به هر كدام از جهتى منتسب است .
انتساب وى به قبيله همدان و حارث همدانى ، از ناحيه جده مادرى است . به قبيله ((خزرج )) از طرف جده پدرى منسوب است و ممكن است از طريق سعد بن عباده باشد. از سوى پدر به قبيله ((بنى المطلب )) منسوب است . از اين رو به لقبهاى شريف ، مطلبى و هاشمى مشهور گشت . و از جهت مادر نيز از تبار سعد بن معاذ است ، چنانكه در نوشته دختر شهيد است كه : آقاى ما، خورشيد دين و آيين ، از جهت مادر به سعد بن معاذ رئيس قبيله ((اوس )) منتسب است .(437)
آغاز تحصيل 
((شهيد اول )) دوران كودكى را در زادگاهش ((جزين )) سپرى نمود و در محيطى آكنده از معنويت و روحانيت ، در موقعيتى استثنايى رشد كرد. وى از آغاز كودكى از هوش و استعداد سرشارى بر خوردار بود و بيش از اندازه به فراگيرى دانش و رسيدن به فضايل اخلاقى و معنوى علاقه داشت . او تا 16 سالگى در وطنش بزيست و از محضر پدر بزرگوارش كه استادى فاضل و از بزرگان اساتيد اجازه به شمار مى رفت ، مقدمات علوم دينى و فقه را آموخت . در اين مدت نيز از محضر عموى پدرش ((شيخ اسد الدين صائغ جزينى )) بهره كافى برد و مقدمات علوم رياضى را فرا گرفت .
علامه سيد محسن امين مى نويسد:
شيخ اسد الدين صائغ ، دانشمندى بزرگ بود و در سيزده رشته از علوم رياضى تخصص و مهارت داشت .(438)
ازدواج و فرزندان 
محمد بن مكى عاملى با كنيه ((ابوعبدالله )) و لقب ((شمس الدين )) كه پس از شهادت به شهيد اول معروف گشته ، با دختر استاد و عموى پدرش ، شيخ اسدالدين صائغ جزينى ، ازدواج كرد.(439)
همسر وى علاوه بر اينكه دختر دانشمندى چون اسدالدين صائغ جزينى است ، بانويى فقيه و دانشمند بوده است كه به ((ام على )) مشهور و پيوسته مورد تعريف و تمجيد شهيد اول بود و شهيد به ديگر زنها دستور مى داد كه در مسائل شرعى و مشكلات مذهبى به او مراجعه نمايند.(440)
ثمره اين پيوند مبارك ، سه پسر و يك دختر گرديد كه همه آنان از ابرار و فرزانگان بنام شيعى بودند و از نسل آنها دانشوران و چهره هاى علمى برازنده اى برخاستند كه در علم و تقوا و فضيلت و بزگواريهاى اخلاق و انسانى شهرت فراوان داشتند.
رضى الدين ابو طالب محمد، بزرگ ترين فرزند شهيد، دانشمندى فاضل و والامقام بود كه از پدرش و ابن معيه و ديگر محدثان حديث نقل مى كند.(441)
ضياالدين ابوالقاسم على ، فرزند ديگر شهيد، شخصيتى بزرگوار و مورد اعتماد بود و در شمار پرهيزكاران و صالحان جاى داشت كه از پدر و ديگر استادان حديث ، روايت نقل مى كند و محمد بن داوود موذن عاملى ، از او حديث نقل مى كند.(442)
فرزند ديگر شهيد اول ، جمال الدين ابو منصور حسن است كه از محققان و فقهاى برجسته بود و از دست پدر به دريافت اجازه نقل حديث مفتخر گرديد.(443)
دختر شهيد، ام الحسن فاطمه است كه به ((استاد حديث )) معروف است و بانويى پاكدامن و عفيف و در شمار بانوان فقيه و دانشمند ياد شده است . علما و اساتيد بزرگ از او به نيكى ياد كرده اند و نيز شهيد اول پيوسته از دختر دانشمندش ، ستايش مى كرد و به زنان دستور مى داد كه او را الگو و اسوه خويش قرار دهند و در مسائل شرعى و عبادى به وى مراجعه كنند.(444)
شهيد ثانى مى گويد: من نوشته سيد بزرگوار تاج الدين ابن معيه را ديدم كه به استاد ما شمس الدين محمد بن مكى (شهيد اول ) و دو فرزندش محمد و على و نيز خواهرشان ام الحسن فاطمه ، اجازه نقل روايت داده بود.(445)
هجرت  
مدرسه و حوزه علميه حله در قرن هشتم هجرى از رونق بسزايى برخوردار بود و انديشمندان بزرگ شيعه در آنجا حضور داشتند، به طورى كه تشنگاه دانش و فقاهت از هر سو به آن سر چشمه دانش و فضيلت روى مى آوردند. در اين زمان حوزه درس فخر المحققين ، فرزند نابغه علامه حلى ، اهميت فوق العاده اى داشت . از اين رو شهيد، آهنگ اين شهر شيعه نشين و فقيه پرور را كرد و در سال 750 ق در حالى كه شانزده بهار از زندگى اش گذشته بود براى تكميل معلومات خويش و رشد فكرى و علمى بيشتر و استفاده از گنجينه دانش دانشمندان بزرگ و فقهاى نامى ، به عراق هجرت كرد و وارد شهر تاريخى حله شد. نقل شده است كه شهيد، اولين شخصى بود كه از جبل عامل براى تحصيل علم به عراق مهاجرت كرد.(446)
شهيد پنج سال در حله ماند و در آنجا از محضر فقهاى شيعى نظير فخر المحققين ، سيد فخار موسوى ، سيد عميدالدين حسينى و برادرش سيد ضياالدين حسينى (خواهر زادگان علامه حلى )، تاج الدين ابن معيه حسنى ، نجم الدين جعفر بن نما و ديگران كه همه از دانشوران و ففهاى سترگ اين ديار بودند، استفاده كرد و به زينت دانش ، تهذيب اخلاق و تزكيه نفس ، بيش از پيش آراسته گرديد.
وى با نبوغ و پشتكار در تحصيل علوم ، در سال 751 ق . در هفده سالگى ، از دست فخر المحققين به دريافت گواهى اجتهاد و نقل حديث موفق شد و نيز دومين و سومين اجازه را در سال 756 ق . از او دريافت كرد و نيز از دست تاج الدين ابن معيه حسنى ، به اخذ گواهى اجتهاد و نقل حديث مفتخر گشت .(447)
شهيد در زمان اقامتش در شهر حله ، به بغداد، كربلا، نجف و ديگر شهرهاى عراق سفر كرد و در جوار بارگاه ملكوتى ابى عبدالله الحسين عليه السلام و امير المومنين عليه السلام ، با استمداد از معنويت و روح بلند ائمه اطهار عليهم السلام از علماى آنجا نيز بهره ها برد.
بازگشت به وطن 
شهيد پس از رسيدن به مدارج عالى علمى و مسلح شدن به سلاح علم و عمل در سال 755 ق به وطنش ((جزين )) بازگشت . چرا كه وى فقيهى برازنده ، متكلم و محدثى آگاه و اديبى گرانمايه گشته بود همچون شجره طيبه ساز بود تا از ميوه و عارف بلندش ، شيفتگان و علاقه مندان زادگاهش ‍ بهره ببرند.
از نخستين خدمات فرهنگى او پس از بازگشت از هجرت علمى اين بود كه در جزين مدرسه اى تاسيس كرد كه از بقيه مدارس جبل عمل ، پيشرفته تر و در تدريس فقه و اصول پيشگام بود. در حقيقت شهيد فكر و انديشه فقهى ، اصولى و كلامى علامه و فرزند فخر المحققين را به جبل عامل منتقل و شاگردان زيداى را تربيت كرد و به جهان اسلام تقديم داشت كه همگى از ابرار و مجتهدان بنام بودند.
از دست پروردگار مكتب فقهى او، فرزندانش به نامهاى رضى الدين ابوطالب محمد، ضياالدين ابوالقاسم على ، جمال الدين ابو منصور حسن و دختر دانشمندش فاطمه ام الحسن ملقب به ((سنت المشايخ )) و نيز همسرش ام على ، بودند كه شيخ حر عاملى درباره وى مى نويسد:
شهيد پيوسته از همسرش ستايش مى كرد و به زنها دستور مى داد در مسائل و مشكلات مذهبى به وى مراجعه كنند.(448)
شرف الدين مقداد بن عبدالله ، مشهور به ((فاضل مقداد)) (متوفاى 628. ق ) نويسنده كتاب ((كنز العرفان فى فقه القرآن )) و ((فصل القواعد))، سيد بدرالدين حسن بن ايوب مشهور به ابن نجم الدين اعرجى حسينى ، شمس ‍ الدين محمد بن عبدالعالى كركى عاملى ، زين الدين ابوالحسن على بن حسن ، مشهور به ((ابن خازن )) و شمس الدن محمد بن نجده معروف به ((ابن نجده ، از شاگردان و تربيت يافتگان مكتب پر بار فقهى شهيد اول به شمار مى آيند.(449)
شهيد اول علاوه بر تدريس و تربيت شاگردان و تاليف كتاب در علوم مختلف ، پاسخگوى مشكلات مذهبى ، اعتقادى ، اجتماعى و سياسى مردم بود. به طورى كه خانه مقدس و نورانى وى پناهى براى عموم مردم بويژه شيعيان بود كه در مشكلات و سختيها بدانجا مى شتافت و احساس امنيت و آرامش مى كردند. بدين سبب به لقب ((ملجا شيعه )) مشهور گشت .
سير در آفاق 

بيشتر سفر بايد
تا پخته شود خامى
شهيد به منظور ديدار و ملاقات علماى بزرگ اسلام و كسب تجارب و بهره مندى از اندوخته هاى آنان به سير آفاق پرداخت و به مراكز علمى دمشق ، مصر، مفلسطين ، مكه و مدينه و ديگر شهرها مسافرت كرد.
در سال 768 ق . در دمشق به محضر فيلسوف بزرگ شيعى و حكيم فرزانه ، قطب الدين رازى ، مشرف شد و از خرمن دانش او خوشه ها چيد و به گواهى نقل روايت از دست مباركش مفتخر گشت .(450)
وى با اطلاع و آگاهى كامل از فقه غنى شيعه ، با دانشمندان بزرگ اهل سنت نيز در ارتباط بود و در حوزه هاى درس آنها شركت مى كرد. چنان بر نظريات فقهى آنان آگاهى و تسلط داشت كه اهل سنت در اعمال عبادى و مسائل مذهبى به وى مراجعه مى كردند و بر مذهب آنان فتوا مى داد. خودش ‍ مى نويسد:
من مصنفات و مرويات حدود چهل تن از علماى مكه ، مدينه ، بغداد، دمشق ، بيت المقدس و مقام خليل (در فلسطين ) را از آنان روايت مى كنم . من صحيح بخارى نيز صحيح مسلم ، مسند ابى داوود، جامع ترمذى ، مسند احمد و ديگر كتابهاى آنان را روايت مى كنم .(451)
ميراث ماندگار 
شهيد در مدت عمر كوتاه و با بركت خودش بيش از سى اثر در علوم و فنون مختلف مانند فقه ، اصول فقه ، كلام ، حديث ، ادبيات و شعر از خويش به جاى گذاشت . او گرچه با بصيرت و ديد عميقى كه داشت در هر علمى كه وارد مى شد به طور بايسته از عهده آن بر مى آمد، در فقه بيشترين شهرت را پيدا كرد به طورى كه تا نام فقه جعفرى شنيده مى شود شخصيت فقهى شهيد اول به ذهن خطور مى كند. چرا كه فقه شيعه را با قلمى محكم ، روان ، بسيار ماهرانه و اديبانه نوشت و به ارمغان گذارد و نام مقدسش با فقه جعفرى در آميخت .
مشهورترين اثرش كتاب گران سنگ ((اللمعه الدمشقيه )) است كه عاليترين منبع و متن متقن فقه شيعه ، مشتمل بر تمام ابواب فقه از بحث طهارت تا احكام ديه است . تاكنون شرحهاى زيادى بر آن نوشته اند كه مشهورترين آنها شرحهاى است كه شهيد ثانى به ((الروضه البهيه )) نوشته است .
اين كتاب با شرح شهيد ثانى ، محور و متن درسى فقه حوزه هاى علميه است و چندين قرن است كه در حوزه هاى علميه است و چندين قرن است كه در حوزه هاى علوم اسلامى تدريس مى شود و دانش پژوهان علاقه مند به معارف اهل بيت علهيم السلام از آن بهره مند و سيراب مى شوند.
غير از اين اثر معروف و ماندنى ، بسيارى از كتابها و آثار شهيد اول ، در دسترسى است كه بيشتر آنها به وسيله شاگردانش و نيز علما و فقهاى بعدى شرح داده شده است كه اساتيد، محققان طلاب حوزه هاى علوم اسلام از اين ميراث ماندگار بهره كافى مى برند. در اينجا تنها به ذكر نام آنان بسنده مى كنيم .
1 - المقاله الكتليفه .
2 - المسائل الاربعنيه .
3 - العقيده .
4 - اربعون حديثا در دو جلد.
5 - اختصار الجعفريات .
6 - مزار الشهيد يا منتخب الزيارات .
7 - الدر الباهره من الاصداف الطاهره .
8 - مجموعه الاجازات .
9 - مجموعه الشهيد در سه جلد.
10 - جامع البين من فوائد الشرحين .
11 - الفيه .
12 - النفليه .
13 - القواعد الكليه الاصوليه و الفرعيه .
14 - ذكرى الشيعه فى احكام الشريعه .
15 - الدروس الشرعيه فى فقه الاماميه .
16 - غايه المراد فى شرح نكه الارشاد.
17 - البيان .
18 - خلاصه الاعتبار فى الحج و الاعتمار.
19 - الباقيات الصاحات .
20 - حاشيه على الذكرى .
21 - احكام الاموات .
22 - جواز ابداع السفر فى شهر رمضان .
23 - مسائل ابن مكى .
24 - جوابا الفاضل المقداد.
25 - جوابات مسائل الاطراوى .
26 - شرح قصيده شفهينى .
27 - شعر الشهيد الاول .
سيماى شهيد 
شهيد اول روحى بزرگ و انديشه هاى بلند داشت ولى اين قله فرازمند ايمان و جهاد، شهادت و فقاهت ، لاغر اندام و از نظر جسمى ضعيف بود. او بحق از پارسايان و شب زنده داران بود كه به قدرت و نيروى خدايى كه سرچشمه همه كرامتها و قدرتهاست ، پيوستگى داشت . در سختيها و مشكلات و حوادث روزگار، لطف و رحمت خدا شامل حالش مى شد و مصايب و ناراحتى روزگار را به سادگى پشت سر مى گذاشت . از او نقل شده كه گفته است :
مجلس من در دمشق از دانشمندان اهل سنت به موجب نزديكى و رابطه اى كه با آنها داشتم خالى نبود ولى وقتى آغاز به نوشتن كتاب لمعه كردم بيم آن داشتم كه فردى از متعصبان وارد شود و ببيند، اما از لحظه شروع تا پايان كتاب هيچ يك از آنان بر من وارد نشدند و اين از الطاف غيبى الهى بود.(452)
او با تقيه شروع به نوشتن فقه شيعه كرد و با توكل به خداوند متعال و پشتكار و اطمينان به نفس در مدت هفت روز، بدون اينكه بيگانگان متوجه شوند، كتاب را به پايان رساند. با اين ويژگيها و حالتهاى معنوى است كه محققان و انديشمندان بر ستايش از او برآمده و به صفات پسنديده وى را ستوده اند به گواهى استادش فخرالمحققين :
من از شاگردم محمد بن مكى بيش از آنچه او از من استفاده نموده است بهره بردم .(453)
محقق خوانسارى مى نويسد:
شهيد اول بعد از محقق حلى بزرگترين فقهاى آفاق است تمام دانشمندان به بصيرت و استادى او معترف اند. برازندگى و درخشش وى در فقه و قواعد احكام همچون برازندگى شيخ صدوق ، در نقل احاديث اهل بيت عصمت و طهارت عليه السلام است .
چونان شيخ مفيد و سيد مرتضى است ، در اصول عقايد و كلام و در بحث و مناظره و كنار زدن انديشه هاى انحرافى همچون شيخ طوسى است . در گستردگى دانش و فنون مختلف و زيادى استاد و شاگردانش برجسته ، چونان ابن ادريس حلى است . در تبيين و شكافتن مباحث فقهى ، چونان نصيرالدين طوسى است . در همدردى با امت و برطرف نمودن مشكلات علمى و اجتماعى ، نجم الائمه رضى است . در تنقيح علم نحو و صرف ، علامه مجلسى است . در جايگزينى فرهنگ و آداب شرع در بين دانشمندان و انسانها، امام مروج بهبهانى است . در اثبات و جايگزينى حق و عدالت و نابودى باطل و زدودن انديشه ها از اوهام و خرافات .(454)
در دمشق 
شهيد مدتى را در دمشق اقامت گزيد و بيشترين زمان تحصيل ، تدريس ، تاليف آثار و اجازاتى كه به شاگردانش داده است در آنجا بود. شايد بيشترين اقامت وى نسبت به مناطق ديگر شهر دمشق باشد كه شهيد ثانى در اين باره مى نويسد:
چهار فرزند شهيد اول ، در شام متولد شدند. ولادت فرزندانش در شام ، دليلى است كه مدت زيادى در آنجا اقامت داشته ، در عين اينكه به زادگاهش ، شهرها و كشورهاى اسلامى نيز مسافرت كرده است .(455)
آوازه دانش ، فضل و تقواى شهيد، از دمشق به سراسر جهان اسلام رسيد و به مثابه يگانه مرجع دين و بزرگترين فقيه شيعى مشهور گشت و پيوسته دانشمندان ، شيعيان و حاكمان گشت و پيوسته دانشمندان ، شيعيان و حاكمان شيعه با او در ارتباط بودند و ابراز علاقه و محبت مى كردند. سلطان على بن مويد، آخرين زمامدار سربداران كه در سال 766 ق . حكومت سربداران در خراسان را به عهده گرفت از جمله زمامداران شيعه است كه با فرستادن . نامه و هدايايى نظير نسخه اى از قرآن مجيد و كتاب صحيفه سجاديه ، دوستى و اخلاص خويش را نسبت به اين مرجع و عالم دين اظهار مى كرد. تا اينكه به طور رسمى از شهيد دعوت كرد با تشريف فرمايى خويش به خراسان (مركز حكومت سربداران ) در ديار بارگاه ملكوتى امام هشتم على بن موسى الرضا عليه السلام منصب ((مرجعيت و زعامت )) را عهده دار شود تا مردم و شيعيان اين منطقه كه تشنه حق و عدالت اند از وجود پرفيض فقيه و دانشمندان عصرشان استفاده كنند.
قسمتهايى از نامه حاكم سربداران به شهيد چنين است :
سلامى چون عطرفشانى عنبرى عطرفشان كه به هر جا گذرد بوى خوشش ‍ به جا گذارد.
سلامى كه با ماه شب چهارده در هر حال و هر منزل همچشمى نمايد.
سلامى كه با خورشيد در هر بامداد برابرى نمايد، بر خورشيد دين راستين باد.
محضر مبارك مولاى ما، آن پيشواى بلند همت با اراده ، دانشمندان وظيفه گزار، رهرو پارسا، علامه روزگار، رهبر ملتها، سرمشق دانشمندان ژرف بين ، دارنده انواع فضايل و دانشها و هنرها، احيا كننده رسم امامان ، پيشواى ما خورشيد راستى و دين كه خدا سايه اش را بر دولتى خوش بنيان و نعمتى بيكران بگسترداند.
به عرض آن جناب مى رسانم كه شيعيان خراسان تشنه ديدار شمايند و فيض بردن از درياى فضايل و دانشتان . ما در ميان خويش كسى را كه به فتوايش به لحاظ علمى بتوان اعتماد كرد يا مردم بتوانند عقايد درست را از وى فرا گيرند نمى يابيم . و از خداى متعال مسالت داريم كه حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد، تا از علمش پيروى كنيم و از راه و رسمش رفتار آموزيم .
ما از اين نگرانيم كه سرزمين ما به خاطر رهبر نداشتن و راهنمايى نشدن ، دستخوش خشم الهى گردد. هرگاه لطف فرماييد و با توكل به خدا و پرهيز از عذر آوردن به اينجا تشريف بياوريد، مزيد احسان خواهد بود الحمد لله قدرتان را مى دانيم و ان شاالله حقتان را مى شناسيم و بزرگتان مى داريم .
سلام بر ملت اسلام باد!
دوستدار شيفته ات : على بن مويد.(456)
شهيد اين دعوت را بدون پاسخ نگذاشت . گرچه نامه اى كه در خصوص ‍ جواب نامه حاكم سربداران داده است به موجب حوادث و اتفاقات تاريخى از بين رفته است ولى دعوت حاكم سربداران باعث شد كه شهيد كتاب ارزشمند ((اللمعه الدمشقيه )) را كه يك دوره فقه در احكام عملى اسلام است براى هدايت و راهنمايى شيعيان خراسانى در قلمرو حكومت سربداران بنويسد. شهيد ثانى در اين باره مى نويسد:
سلطان على بن مويد در آخرين نامه شريفش كه در آن شهيد را با محبت و تعظيم و ترغيب بسيار مخاطب قرار داده بود از وى درخواست نمود كه به خراسان رود ولى شهيد از رفتن امتناع ورزيد و عذر خواست و كتاب لمعه را در دمشق ، در مدت هفت روز، بنابر نقل فرزند بزرگوارش ابوطالب محمد، براى او نوشت .(457)
فتنه يالوشى 
در زمان شهيد وضع سياسى و اجتماعى كشورها و شهرهاى اسلامى نابسامان بود و هر لحظه ممكن بود افرادى از اين وضع آشفته سو استفاده كنند و در نهايت فكر انحرافى را در بين مسلمانان منتشر نمايند. اما در عين حال چون شهيد اول ، از مقام بلند و نفوذ كلام عجيبى برخوردار بود و حتى حاكمان و زمامداران براى سخنان و دستورهاى وى اهميت بسزايى قائل بودند، نمى گذاشت افرادى در جامعه اسلامى با افكار انحرافى ، بدعت در دين جامعه اسلامى با افكار انحرافى ، بدعت در دين اسلامى به وجود بياورند و از قدرت حاكمان براى جلوگيرى از بدعتها و انحرافات استفاده مى كرد.
در عصر او شخصى به نام محمد يالوشى عاملى ، پرچم مخالفت برداشت و به دنبال فتنه و آشوب در بين امت اسلامى برآمد. وى گر چه در آغاز شاگردان شهيد اول بود و در سخنورى برازنده و بيانى شيرين و جذاب داشت ولى از راه شعبده و تردستى ، مسير سحر و كهانت را پيمود و كم كم به جايى رسيد كه ادعاى نبوت كرد و از راه نيرنگ ، مردم را به مذهب جديدى فراخواند.
شهيد اول ، سحر او را از طريق سحر باطل نمود و در برابر اين شخص و دعوتش ايستاد و فتواى قتل او را صادر كرد و براى جلوگيرى از نشر اين بدعت مجدد و در نطفه خفه كردن اين فتنه حكومت دمشق را وادار كرد كه لشكرى را آماده كند. آنگاه كه لشكر آماده شد، به فرمان شهيد به مقر محمد يالوشى و پيروانش به نبطيه در جبل علمى حركت كرد. بين آنها در آن نقطه جنگ و درگيرى شروع شد و سرانجام محمد يالوشى كشته شد و بسيارى از نيروهايش از بين رفتند.
در زندان 
خانه محقر فقه نگار نهضت سربداران ، كعبه مقصود دانش پژوهان و عموم مردم بود. عاشقانش از راههاى دور و نزديك بدانجا مى شتافتند و پروانه وار به گرد شمع فروزان و مشعل هدايت مى چرخيدند و خدا را پيوسته شاكر بودند كه چنين شخصيتى را با آنان ارزانى داشته است .
مدتى اين گونه گشت ولى اين بهار پربار چندان طولانى نبود، تا اينكه سال 784 ق . فرا رسيد. حكومت دمشق در اختيار فردى به نام ((بيدمر)) بود كه از طرف برقوق ، اولين سلسله پادشاهان جراكسه ، به حكومت شامات منصوب گرديده است .
آرى ! چهره زمان عوض شد و شهيد اين تجسم دانش ، تقوا و عدالت در اين سال به زندان افتاد و خورشيد در اين مدت يك سال در زير ابرهاى مخوف تعصب و حسد قرار گرفت و از ديد شاگردان و علاقه مندانش پنهان شد.
جاى مردان خدا در زندان ...؟! آرى ! آنگاه كه ظلم و ناجوانمردى حكمفرماست و نيرنگ و فريب و جهالت و نادانى حاكم است بايد فقه و دانش ، زهد و تقوا، عدالت و فضيلت در بند باشد. در موقعيتى كه رو به صفتان مكاران و حسودان به صحنه آمده اند بايستى بزرگوارى و آزادمنشى در گوشه زندان به سر برد. چه آنكه امام كاظم عليه السلام برگزيده معصوم پروردگار نيز سالهايى را در زندان هارون الرشيد سپرى كرد.
مگر فقيه ترين و اعلم علماى شيعه چه جرمى را مرتكب شده است كه در گوشه زندان جاى گيرد؟ طومار و شكايتى كه پيروان محمد يالوشى ، با امضا و تاييد دانشمندان و قضات دربارى ، به حاكم دمشق عليه شهيد داده بودند و مدعى بودند كه او از اسلام برگشته و نستبهاى زشت ديگر و اتهام به ارتباط داشتن و كار كردن براى نهضت سربداران در ايران و از همه مهمتر حسادتى كه در دل بعضى از دانشمندان و قاضيان وابسته به حكومت بويژه در ((ابن جماعه ، قاضى القضاه دمشق )) بود، شهيد را به زندان انداخت و حوادث تلخ بعدى را به وجود آورد.
دفاعيه 
تمامى دنيا را اگر با يك متن همراه باشد نمى خواهم و نعمتهاى گران را با ذلت نمى خرم . به دلبرى كه سيه چشم به دنيا آمده باشد عشق مى ورزم ، از ترس آنكه در چشم نگارم متن سورمه نبينم .(458)
اولين فقيه 
مرد تقوا و دانش در گوشه زندان از خويش دفاع كرد و در ضمن اشعارى كه براى شاه فرستاد چنين نوشت :
به جانم قسم ! هيچ گاه جنايتى را مرتكب نشده ام و كسى كه ظلم و جنايتى را مرتكب نشده است ، چرا عذر خواهى كند. شما نبايد به گفتار سخن چينان كه از دروغ و دشمنى گفته شده است ، گوش دهيد.
خدا را، خدا را گواه مى گيرم كه من از اين اتهامات به دور هستم . عقيده خالص من دوستى و محبت پيامبر صلى الله عليه و آله و عشق ورزيدن به كسانى است كه پيامبر را دوست دارند و دوستدار صحابه همراهان پيامبر مى باشيم . فقه ، نحو، تفسير، اصول فقه ، اصول دين ، قرآن و حديث مرا مى شناسد.
او سپس آزادى خويش را در خواست مى كند كه مورد موافقت قرار نمى گيريد.(459)
... عاقبت مجلس محاكمه ايمان ، تقوا و فقاهت شيعى با حضور شاه و ابن جماعه ، قاضى القضاه دمشق و ديگر قضات دربارى آراسته گرديد و سخنان شهيد در جلسه محاكمه هم اثرى نبخشيد و حكم از پيش تعيين شده قاضى چنين اعلام شد:
من ريختن خون او را واجب مى دانم !!!(460)
شهادت  
پس از محاكمه و فتواى قتل اعلم فقهاى شيعى ، حكم اجرا شد!
چه زمانى ؟
روز پنجشنبه 9 جمادى الاول 786 ق . (در 52 سالگى ).
در كجا؟
در قلعه دمشق ، شهر شام ، مركز طرفداران بنى اميه .
شهرى كه در طول تاريخ براى خاندان رسالت و نبوت و پيروان دلباخته آنان خاطرات تلخ داشته است . جايى كه معاويه و ساير خلفاى بنى اميه و بنى عباس ، با اسلام و اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام به گونه اى رفتار نمودند كه چهره تاريخ را سياه كرده است . شهرى كه به علماى شيعه ، حاملان رسالت نبوى و پاسداران اسلام ناب ، ستم شد و به جرم تشيع به شهادت رسيدند. آرى پيشتر از شهيد، شيخ بزرگوار، حسن همدانى دمشقى سكاكينى ، از مردان سرشناس شيعى را در سال 744 ق . در بازار اسب فروشان دمشق گردن زدند. دمشقى كه در آن على بن ابى الفضل حلبى را به شهادت رسانده و پس از شهادت جسدش را آتش زده اند و سر بريده اش را در شهر گرداندند.
در همين ديار شوم شيخ والا مقام ابن محمد شيرازى را به اتهام شيعه بودن در سال 766 ق . به شهادت رساند.
آرى ! در شهرى كه به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام بى احترامى و به دانشمندان معاصر شهيد ستم گردد، بايد با فقيه نامى شيعه و مدافع واقعى اهل بيت عليهم السلام اين گونه برخورد شود.
حقيقت اين است كه شهر شام ، پايتخت معاويه و يزيد و پيروان آنها، تحمل زنده ماندن اعلم فقهاى شيعه را ندارد.
لباس او را از بدن مقدسش در آوردند و بر او لباس شهادت پوشاندند و پرشقاوت ترين شخص او را به شهادت رساند!
بعد از شهادت بدن مقدسش را به دار زدند! سپس سنگسار كردند! و آنگاه جسم بى جانش را سوزاندند! كه آثارى از او باقى نماند. ولى بسى كورانديشى ! گر چه از بدن مقدس شهيد اول اثرى نيست و آرامگاهى ندارد كه از تربت پاكش تبرك جويند، روحش و فقه دانشش در قلب شيعيان و شاگردانش در طول تاريخ جاى دارد و نام مباركش بر منابر و كرسيهاى درس ‍ در حوزه هاى علوم اسلامى پيوسته ياد مى شود و هر مسجد و مدرسى آرامگاه و مزار اوست .
سلام بر او كه مظلوم زيست و مظلومانه به شهادت رسيد.
سلام بر فقه نگار نهضت سربداران ، كه به جرم همدردى با سربداران ، بدن بى جانش بر دار رفت .
سلام بر خورشيد فقاهت گلگون كه با خون مطهرش افق فقاهت را سرخ فام كرد.
سلام بر شهيد اول ، كه با شهادتش به فقه و دانش حيات مجدد بخشيد.
سلام بر او روزى كه در آستان قدس ربوبى بر انگيخته مى شود.
ابن فهد حلى متوفاى 841 ق . 
شمع سحر سوز
محمد جواد نورمحمدى
تولد و كودكى  
سال 757 ق . بود و سالها از حمله وحشيانه مغول گذشته اما زخم آن همچنان باقى بود. شهرهاى اسلامى به ويرانه تبديل گشته بود ولى حله به تدبير عالمان آن ديار از اين حملات در امان مانده ، در آرامشى نسبى به سر مى برد.
حله اكنون يكى از شهرهاى استان بابل است و در گذشته هاى دور به آن جامعان مى گفتند. اين شهر را ((سيف الدوله صدقه )) يكى از پادشاهان آل مزيد كه از سلسله هاى شيعه به حساب مى آمدند در محل جامعان بنا نهاد و حله ناميد. تا سال 547 حكومت حله به دست بنى مزيد بود و پس از آن مدتى در دست عباسيان ، زمانى در قلمرو ايلخانان و هنگامى در سيطره آل جلاير به حساب مى آمد.
فارغ از هياهوى دنياپرستان در شهر حله در منزل يكى از شيعيان بنام شيخ شمس الدين محمد بن فهد كودكى به دنيا آمد كه نامش را احمد نهادند. احمد در خانه ساده و زندگى باصفاى شيخ شمس الدين محمد روحانى شيعه پا به جهان نهاد و رشد و نمو را شروع كرد.
بيشترين مدت حيات احمد بن محمد بن فهد حلى در زمان حكومت جلايريان بوده است . جلايريان از سال 740 تا سال 813 ق بر حله حكومت مى كردند. بنيانگزار اين سلسله شيخ حسن چايلكانى بود كه پس ‍ از او سلطان اويس و سپس سلطان حسين و سلطان احمد بر حله حكومت كردند. ابن فهد حلى 56 سال از مدت 84 سال حيات خود را در زمان آل جلاير بسر برده و در حله بوده است .
احمد كم كم رشد كرد و دوران كودكى را در حله پشت سر گذاشت و در خانواده شيعى خود و در پرتو مهر و محبت پدر و مادر هر روز تعليمى تازه مى يافت و جانش از زلال احكام اسلام در خانواده اى اين چنين نورى تازه مى گرفت پس از آن به سن تحصيل رسيد و چون ديگر فرزندان حله به مكتب خانه رفت و خواندن و نوشتن را آموخت . (461)
چنانكه گفتيم به تدبير عالمان حله حوزه علميه حله و شهر از گزند مغول در امان مانده بود و اكنون كه ابن فهد در سنين جوانى است يكى از حوزه هاى پر قدرت شيعى به حساب مى آيد. احمد بن فهد پس از فراگيرى خواندن و نوشتن به حوزه علميه حله رفته و تحصيل علوم اسلامى را شروع كرد. او جدى و مصمم به درس خواندن پرداخت و با تقوا و پرهيزگارى توفيق بيشترى براى ادامه تحصيل يافت . سالها مى گذشتند و ابن فهد سخت مشغول تحصيل شده و دوره هاى علوم اسلامى را پشت سر مى گذاشت تلاش پى گير و زحمت شبانه روزى از او عالمى بزرگ و فقيهى سترگ ساخت كه در آسمان حله درخشيد.
استادان  
احمد بن فهد سالها در مكتب استادان خود علم و معرفت اندوخت و خود را به زيور صلاح و ادب آراست . استادان او در اين مدت عبارت بودند از:
1. على بن محمد بن خازن حايرى
2. شيخ احمد بن متوج بحرانى : او عالمى بزرگ و عارفى كامل ، مفسر و شاعر بوده است .
3. ضياء الدين ابوالحسن على بن محمد بن مكى ، فرزند شهيد اول
4. على بن يوسف بن عبدالجليل نيلى
5. بهاء الدين على بن عبدالكريم بن عبدالحميد نسابه ، او از بزرگترين استادان ابن فهد شمرده اند. وى شاعر و عالمى عامل و صاحب مقامات معنوى و كرامات بوده است .
6. سيد جمال الدين بن اعرج حسينى
7. فاضل مقداد: از متكلمان بزرگ شيعه .
8. جلال الدين عبدالله بن شرفشاه .
9. حسن بن ابى الحسن ديلمى : او عارفى بلند مرتبه و از محدثان والا مقام اماميه بوده است . مشهورترين اثر او ((ارشاد القلوب )) است . گفته اند او در فقه و حديث و عرفان و سيره نگارى نيز از مردان سرشناس شيعه بوده است .
10. نظام الدين على بن عبدالحميد نيلى . (462)
معرفت قدسى  
ابن فهد در محضر استادانش همگام با علوم ظاهرى و ابعاد علمى به پالايش روح و تهذيب نفس پرداخت و از معرفت الهى ((در مكتب حقايق )) و ((پيش اديب عشق )) بهره ها برد و راهبرى توانا شد. او در پرتو ((مراقبت )) و ((محاسبت )) فروغى تابناك يافت و زندگى اش نمونه يك موحد والاتبار شد. اوقاتش غرق در مشاهدات توحيدى و جذبات الهى مى گذشت و به مقامى رسيد كه در وصف نگنجد. عارف كامل علامه ميرزا على آقا قاضى طباطبايى - استاد عرفان علامه طباطبائى و بسيارى ديگر از بزرگان - درباره اش چنين فرموده است :
سه نفر در طول تاريخ عارفان به مقام ((تمكن در توحيد)) (463) رسيده اند: سيد بن طاووس ، احمد بن فهد حلى و سيد مهدى بحرالعلوم - رضوان الله عليهم -.
شاگردان  
در آن زمان حوزه علميه حله جوششى خاص داشت و ابن فهد از نام آوران حوزه حله به شمار مى آمد. او در مدرسه ((زعيه )) حلقه تدريس داشته و شاگردانى تربيت كرده است . در اين جا به ياد كردى از آنان مى پردازيم .
1. ابن طى مولف كتاب ((مسائل ابن طى )): از شرح حال او چنين به دست مى آيد كه وى بيشتر به موجب فزونى معرفت آن بزرگ شيفته و در خدمت ابن فهد بوده است .
2. ابن عشره : فقيهى وارسته بوده كه از حالات روحى او بسيار نوشته اند او در پايان همر براى خود قبرى فراهم آورد و پس از فوت در همان قبر دفن شد.
3. احمد بن محمد بحرانى
4. ابن راشد قطيفى
5. شيخ شمس الدين محمد حولانى عاملى
6. ظهير الدين بن على عينائى عاملى
7. شيخ عبدالسميع بن فياض اسدى
8. على بن هلال جزائرى او از بزرگترين استادان محقق ثانى بوده است .
9. على بن فضل بن هيكل
10. سيد محمد بن فلاح موسوى حويزى
11. سيد محمد نوربخش
12. شيخ مفلح بن حسن صيمرى
13. عزالدين حسن بن احمد بن فضل مارونى عاملى
14. شمس الدين بن عزالدين بن ابى القاسم الحسينى . (464)

 

next page

fehrest page

back page