گلشن ابرار جلد ۱

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۲۵ -


بازگشت به وطن 
پس از سه ماه ، مذاكرات سران انگليس با سيد جمال الدين به شكست انجاميد. وى با هدف ايجاد مركز خلافت اسلامى در جزيره العرب از پاريس به سوى قطيف رهسپار گشت . در اين ايام سيد توسط اعتماد السلطنه و حاج سياح محلاتى از طرف ناصر الدين شاه به تهران دعوت شده بود. تلگرافها پى در پى رسيد و محافل براى حضورش در تهران آماده گرديد.(1274) از اين رو سيد، از سفر به جزيره العرب منصرف و به قصد تهران عازم شيراز شد و در روز 23 ربيع الاول 1304 ق وارد پايتخت شد و در منزل حاج امين الضرب براى خود مسكن گزيد،(1275) ولى ديرى نپاييد كه مورد ترس و وحشت و كينه شاه و اطرافيان قرار گرفت . شاه به طور محرمانه از حاجى امين الضرب خواست تا عذر مهمان خود را بخواهد! از طرفى سيد نيز كه بنا به درخواست سياستمدار و روزنامه نگار روسى (كاتكوف ) به مسكو دعوت شده بود، در نهم شعبان 1304 ق به آن كشور هجرت كرد. وى در آنجا دو سال اقامت گزيد و با رجال سياسى ، نظامى و مذهبى روسيه ديدار و مذاكره نمود. يك روز تزار روسيه از وى خواست تا ((شيخ الاسلامى )) مسلمانان آن كشور را به عهده گيرد ولى سيد در جواب گفت : من خود را مدافع منافع تمام مسلمانان جهان مى دانم . علاوه سيد از تيرگى ميان دولت روس و انگليس استفاده مناس كرد و افشاگريهاى وسيعى را بر ضد دولت بريتانيا در نشريات روسيه انجام داد كه تا آن روز نظير نداشت .
در اين هنگام ناصر الدين شاه كه براى شركت در جشن جمهوريت پاريس ‍ عازم اروپا بود راهش از طريق روسيه افتاد. وى در اين كشور پهناور، سيد را چون ياقوت درخشان يافت . سپس در اروپا نيز به هر جا قدم گذاشت ، آثار و شهرت سيد را در آنجا به روشنى مشاهده كرد. لذا از كار قبلى خود پشيمان شد و در ديدارى كه با سيد در مونيخ داشت سعى كرد گذشته ها را جبران سازد. و او را براى آمدن به ايران و اصلاح وضع سياسى و اقتصادى كشور تشويق نمايد.
سيد اين تقاضا را به خاطر دفاع از وطن و مصلحت مردم پذيرفت . نخست در محرم 1307 ق . وارد مذاكره با رجال سياسى روسيه شد و آنها را راضى كرد تا از امتيازاتى كه در آن زمان مى خواستند از ايران بگيرند، دست بردارند. سپس در هفتم ربيع الثانى همان سال به ايران بازگش تا كار اصلاحات را به طور جدى آغاز كند.
ولى در اثر توطئه هاى پشت پرده استعمار پير (انگلستان )، زمينه بد بينى درباريان و شاه فراهم شد. هنوز شش ماه از حضور سيد در تهران نگذشته بود كه ناگهان نامه شاه در منزل حاجى امين الضرب به دست وى رسيد. وقتى سيد جمال الدين از حكم اخراج خود آگاه گرديد به عنوان اعتراض به شهر رى (حرم حضرت عبدالعظيم حسنى ) عزيمت كرد و در آنجا اعلان تحصن نمود و با سخنرانيها پر شور، حرم را به دژى استوار مبدل ساخت . چندى بعد فضار سفارت بريتانيا فزونى يافت و ناصر الدين شاه حكم توقيف واخراج وى را صادر كرد. وقتى دستخط شاه به دست ((مختار خان )) حاكم شهر رى رسيد، بى درنگ بيست نفر فراش فرستاد و سيد را از بست حرم حضرت عبدالعظيم بيرون آورده ، در 28 جمادى الاولى 1308 ق . روانه غرب كشور كرد.
غروب آفتاب  
وى در نيمه اول شعبان همان سال وارد بصر شد. از آنجا نامه اى بسيار مهم و سرنوشت ساز به آيت الله ميرزاش شيرازى نوشت . آنگاه از عراق به سوى لندن حركت كرد و در آنجا با شدت بيشترى اوضاع نا هنجار دربار ايران را در روزنامه هاى اروپايى افشا نمود و خطر استبداد داخلى و استعمار خارجى را بر ملل مشرق زمين توضيح داد. همچنين نامه هايى با سران قبايل و علماى برجسته عالم اسلام ، از جمله نامه اى به علماى بزرگ ايران تحت عنوان ((حمله القرآن )) ارسال داشت و از خيانتها و بى لياقتى ناصر الدين شاه در اداره كشور پرده برداشت . او با ايجاد نشريه اى موسوم به ((ضياء الخافقين ))، كه اولين شماره آن در ماه رجب 1309 ق انتشار يافت ، به فعاليتهاى افشاگرانه خود شعاع بيشترى بخشيد تا اينكه دولت بريتانيا احساس خطر كرد و مانع از ادامه انتشار آن شد و خود سيد را نيز بشدت در تنگنا قرار داد.(1276)
در اين هنگام نامه ((سلطان عبدالحميد)) توسط ((رستم پاشا)) سفير عثمانى در لندن مبنى بر دعوت سيد جمال الدين به ((آستانه )) به منظور اصلاحات سياسى در كشور و حكومت عثمانى به دست وى رسيد. از طرفى هم چون سيد از مدتها پيش به فكر ايجاد تقويت ((جبهه متحد اسلامى در مقابل استعمار غرب بريتانيا بود، به اين دعوت پاسخ مساعد داد. او با آرمانى بزرگ در سال 1310 ق وارد مركز خلافت اسلامى شد تا با تاءسيس جبهه واحد اسلامى عزت و شوكت از دست رفته مسلمانان جهان را به آنان بازگرداند. حدود چهار سال براى تحقيق اين هدف مقدس سرمايه گذارى كرد و نامه هاى بسيارى به شخصيت هاى سياسى ، مذهبى و فرهنگى جهان اسلام نوشت و آنها نيز استقبال خوبى از اين حركت انقلابى به عمل آوردند.
از اين سوى ، سلطان عبالحميد هم به خيال اينكه فردا خليفه مقتدر عالم اسلام خواهد شد با سيد جمال الدين همكارى مى كرد. ولى هنگامى كه احساس كرد تخت و تاج وى نيز بايد فداى اين آرمان بزرگ بشود به بهانه هاى گوناگون مخالفت و كار شكنيها را شروع كرد. او راه چاره را در آن ديد كه بايد كار سيد را يكسره كند و با يك ترفند شيطانى ((مسموميت )) آن دانشمند سلحشور را به شهادت برساند. سرانجام اين نقشه شوم در مورد سيد جمال الدين عملى گرديد و او در سال 1314 ق به ديدار محبوب خويش شتافت .
پيكر پاك سيد با شور و احترام مردم در قبرستان ((شيخ لر مزارى )) در شهر بندرى استانبول به خاك سپرده شد.
در آيينه آثار 
با اينكه سيد جمال الدين اسد آبادى از ده سالگى همواره در سفر به سر برده و مشغول مبارزه بوده است ، در هر زمان كه فرصتى به دست مى آورد در امر تاليف و تصنيف تلاش كرده است . از اين رو آثار مكتوب اين مرد بزرگ را به دو دسته مى توان تقسيم كرد:
الف : آثارى در موضوعات مختلف كه نام برخى از آنها به شرح زير است .
1. تتمه البيان فى تاريخ الافغان
2. القضا و القدر
3. اسلام و علم
4. نيجريه يا ناتوراليسم
5. الوحده الاسلاميه
6. الواردات فى سر التجليات
ب : نامه ها، سخنرانيها، مقالات ، مذاكرات و مصاحبه ها. كه تعداى از اينها با عناوين ((مقالات جماليه ))، نامه هاى سيد جمال الدين ))، ((شرح حال و آثار سيد جمال الدين )) يا در كتابهايى كه پيرامون زندگى و آرمان سيد نوشته شده به چاپ رسيده است .
يادش گرامى و راهش پر رهرو باد.
محدث نورى متوفاى 1320 ق . 
روايت نور
محمد صحتى سردرودى
آل نورى 

به دانش هميشه نگهدار دين
كه بر جانت از دين بود آفرين
((فردوسى ))
در خاندان نورى هر كسى به فراخور خويش فرشته خويى بود كه با دو بال دانش و دين در پرواز بود. همه اهل علم عابد آگاه ، همه ديندار بيدار.
هر يك از اعضاى گرم خانواده در اثر هوش و خروش خويش ، در درخشانى شده بود در درياى دانش آن دوران .
و اين فخر فخيم آنها را بس كه آيت الله نورى از ميان آنها برخاست .
پدر نورى دانشورى بنام بود علامه ميرزا محمد تقى نورى طبرسى 1201 - 1263 ق ) از بزرگترين دانشمندان مازندران و از پيشوايان مورد اطمينان مردم و مرجع تقليد مردمان زيادى در خطه نور بود.(1277)
دانشور نور داراى چهار برادر با فرهنگ و فرهيخته نيز بود كه همگى در دانش و ديانت شبيه هم بودند.
برادران نورى به ترتيب عبارت اند از:
1 - حاج ميرزا هادى ، ايشان پس از مدت مديدى تحصيل علم در حوزه نجف به وطن باز مى گردد و سيزده سال مرجعيت شهر نور را به عهده مى گيرد، تا اينكه در حدود 1290 ق . به رحمت رحمانى مى رسد.
2 - آقا ميرزا على ، كه بعد از برادر بزرگش مرجعيت و رياست دينى شهر را به عهده داشت .
3 - ميرزا حسن نورى ، از بزرگان فضلا و از مدرسان فقه و اصول .
4 - ميرزا قاسم نورى ، از مدرسان فقه و اصول در خاندان نورى به دو خواهر بزرگوار و عاليقدر در تاريخ اشاره شده است كه هر دو در تاريخ نقش ‍ مهمى را ايفا كرده اند. يكى همسر ملا فتح الله نورى و مادر شيخ موسى نورى است و ديگرى همسر ملا عباس نورى كه از بزرگان و پارسايان عصر خويش بود. اشتهار اين بزرگ بانو ، بدان افتخار است كه ايشان مادر و تربيت كننده شيخ شهيد، فضل الله نورى - داماد دايى دلبندش محدث نورى - است ؛ شهيدى كه تا پاى دار پايدار ماند و با شهادتش روى سياه خود باختگان و غرب زدگان را كه خود را روشنفكر خيال مى كردند. سياه تر كرد.
ميلاد نور 
زادگاه نورى دهى است از روستاهاى سر سبز شهر نور، به نام ((يالو)) واقع در استان مازندران .
هيچدهم شوال (1254) در شهر نور سور و سرورى بر پاست . شهر حال و هوايى ديدنى دارد. همه خوشحال و شادمانند و دل خوش از اينكه نورى بر نوريان اضافه شده است . تو گويى در آيينه دل ، آسمان حديث را مى ديدند كه آفتابش آيت الله نورى شده است و سرآمد محدثان شيعى ، همين كودك امروز نور است كه نام آورى زبانزد گشته است .
خضر راه 
طى اين مرحله بى همرهى خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهى
((حافظ))
براى كسى كه مى خواهد مسير كمال را طى كند داشتن راهنما يا راهنمايان دلسوز و صادق ، به بيان لسان الغيب ، ((خضر راه )) لازم و ضرورى است ؛ بويژه براى كسى كه تازه در اول راه است .
اگر گفته شود رمز موفقيت مردان بزرگ در همين نكته نيك نهفته است خيلى هم خالى از صداقت نيست ، چرا كه بيشتر بزرگان ، موفقيت خويش را مديون مربيان و معلمان دلسوز خود مى دانند.
محدث نورى هم كه بى گمان از آن بزرگمردان نامى است همانند بيشتر مراحل زندگانى ، در اين مرحله حياتى هم توفيق رفيقش شد. با اينكه در كودكى از وجود پر نور پدر محروم مى شود ولى در سايه سعى و تلاش ‍ خويش از همان اول جستجو را آغاز مى كند و مى يابد آنچه را كه مى خواهد. چرا كه خواستن توانستن است و جوينده يابنده و حركت ، بركت آفرين .
تو پاى به راه در نه و هيچ مگو
خود راه بگويدت كه چون بايد رفت
نورى با عزمى راسخ پاى در راه مى نهد، مى جويد و مى رود، مى رود و مى جويد تا به خضر راهى مى رسد. هنوز بيش از چهارده ، پانزده بهاران از عمرش نگذشته و نوجوانى بيش نيست كه ملازم فقيه فرهيخته اى مى شود به نام ((ملا محمد على محلاتى )) و با شور و شوق تمام و نشاطى كه مخصوص جوانان جدى است هر چه تواند از خرمن خلوص و دانش ابنوه او خوشه چينى مى كند و خدا خدا مى كند كه هيچ ساعتى از فرصتها را از دست ندهد؛ فرصتهايى كه تنها در زمان زنده جوانى پيدا مى شود و بس .
سفير سفرها 
مردان بيدار، مردان ميدان اند و مدام در حركت و تكاپو. بيخود نيست كه مبداء تاريخ اسلام را هجرت قرار داده اند ؛ هزار نكته باريكتر از مو اينجاست .
در حديث حيات و روايت بلند نورى ، بخش گسترده اى است كه تنها با تفسيرى از سفرهاى سبز او روى نشان مى دهد. محدث نورى قرار و آرام ندارد، هميشه در حركت و هجرت است ، زندگانيش سارسر سير و سفر است . سير در بوستان دانشمندان - كتابها و كتابخانه هاى ايران و عراق - سياحت او، استنساخ و نسخه بردارى از نسخه هاى نفيس و استراحت او، جستن و يافتن كتابهاى كمياب و كيمياهاى ناياب عيش و عشق اوست همچنانكه تحقيق و تفحص ، تفريح روح و تفرج فكر اوست .
جالب تر اينكه نورى در اين سفرهاى سبز براى سير و سلوك ، نقشى بس ‍ نگارين و بسيار زيبا هم دارد كه مثلث وار و ديدنى است . يك نقطه از اين نقشه ، مكه مكرمه ، خانه خداست و نقطه ديگر آستان قدس رضوى عليه السلام و نقطه سوم عبتات عاليات عراق است . محدث به دور اين سه پايه پايدار، پروانه وار مى گردد و پرواز مى كند.
در سال 1273 ق ، از تهران به همراه استادش و پدر زنش به عراق هجرت مى كند. پس از گذشت چهار بهار مجبور مى شود حوزه علميه نجف را ترك گفته ، به ايران بر گردد ولى باز توفيق رفيقش گشته ، با فاصله كمى (1278 ق ) به عراق هجرت مى كند. اين بار همراه و همگام با دانشمند بزرگوارى به نام آيه الله شيخ عبدالحسين تهرانى معروف به ((شيخ العراقين )) است . پس از اندك زمانى كه در كربلا همراه او بود با هم به شهر كاظمين سفر مى كنند و دو سال در سايه سار دو امام معصوم (امام موسى كاظم و امام جواد عليهم السلام ) بيتوته مى كنند.
محدث در اين فرصت مشغول تحصيل و تحقيق بود تا در سال 1280 ق در حالى كه بيست و شش بهار را پشت سر گذاشته بود، نخستين سفرش را به سوى ديار دوست آغاز مى كند تا ضمن تجديد عهدالست ، در كنگره سالانه و عظيم حج و سمينار سراسرى مسلمانان شركت جويد.
پس از ديدار از ديار دلدار و راز و نياز با حضرت حبيب ، براى بار سوم به عراق هجرت مى كند و در درس آيت الله شيخ مرتضى انصارى (ره ) كه در نجف اشرف داير بود حاضر مى شود. سوگمندانه استفاده از افادات شيخ اعظم بيش از چند ماه طول نمى كشد زيرا در همين زمان (1281 ق ) شيخ انصارى از سراى فانى به جهان باقى رخت سفر بسته جاودانه مى شود. محدث پس از سه سال (1284 ق ) براى دومين بار به وطن خويش ايران بر مى گردد تا ضمن زيارت آستان قدس رضوى عليه السلام وضع مردم مسلمان ايران را بررسى كرده ، از نزديك حال رقت انگيز هموطنانش را كه آن روز در دست حاكمان قاجار اسير بودند، ببيند تا بعد از بازگشت به نجف اشرف - كه آن روز مركز تشيع بود - گزارشى داشته باشد.
پس از خاكبوسى امام رضا عليه السلام با يك دنيا درد و غم از غربت شيعه ، براى چهارمين بار (در سال 1286 ق ) به عراق بار سفر مى بندد. همان سال استادش شيخ العراقين از دنيا مى رود و با فراقش دل دانشمند جوان و شاگرد شيداى خويش را مى سوزاند.
نورى كه مى بيند استادش رخت سفر بست و رفت تنهايى و دورى استاد را بر نمى تابد و براى فرار از فراق ، دل به دريا مى زند و براى بار دوم رو به سوى خانه خدا به راه افتاده ، مى رود كه ديدارى دوباره با دلدار تازه كند. پس از اتمام اعمال حج ، از همان جايگاه مقدس عزم عراق كرده ، رو به سوى نجف اشرف ، طى طريق مى كند، تا چون كبوتران حرم هر سپيده دم به دور گنبد عين عدل ، و داد مجسم ، على عليه السلام پر گشوده ، طواف كند. اين بار با عزمى راسخ در نجف اشرف رحل اقامت مى افكند و پروانه درس ‍ ميرزاى بزرگ مى گردد. از اينجاست كه فصل تازه اى از زندگانى نورى شروع مى شود و سر فصل جديدى از حوزه نجف تا تاريخ سامرا گشوده و گسترده مى شود.(1278)
در سايه اساتيد 
بى شك فقيه نور از خرمن خيلى ها خوشه چينى كرد و شاگرد شايسته دانشمندان و انديشمندان زيادى بود و بعضى از آنها تعهد و تخصص او را به طور كتبى تاييد كرده اند.
به اختصار از چند استاد نورى نام مى بريم :
1 - فقيه فاضل ملا محمد على محلاتى 1232 - 1306 ق )(1279)
2 - عالم جليل القدر شيخ عبدالرحيم بروجردى (در گذشته 1306 ق )، ايشان پدر زن محدث نورى نيز بود.(1280)
3 - شيخ العراقين عبدالرحسين تهرانى (در گذشته 1286 ق )(1281)
4 - شيخ اعظم ، مرتضى انصارى (1214 - 1281 ق )
5 - جمال السالكين ، آخوند ملا فتح على سلطان آبادى (1312 ق )(1282)
6 - فقيه كبير ملا شيخ على خليلى (1226 - 1279 ق )(1283)
7 - معز الدين سيد مهدى قزوينى (1222 - 1300 ق )(1284)
8 - ميرزا محمد هاشم خوانسارى (1235 - 1318 ق )(1285)
9 - آيت الله حاج ملا على كنى (1220 - 1306 ق )(1286)
در محضر مجدد 
محدث نورى در نجف اشرف در درس ميرزاى بزرگ ، مجدد شيرازى شركت مى جست و زمانى كه ميرزا به سامرا هجرت كرد محدث نورى با شيخ خويش آخوند سلطان آبادى و دامادش شيخ شهيد، فضل الله نورى ، نخستين كسانى بودند كه به دنبال ميرزا به سامرا هجرت كردند و در آنجا به او پيوستند.
از آن به بعد است كه علامه نورى قرين قهرمان حماسه فتواست و لحظه اى از او جدا نيست . او چنان جانانه و نستوه در خدمت مرجعيت و چراغ خانه فقاهت است كه اگر گفته شود ((نورى ساعد مساعد ميرزاى بزرگ بود.)) هيچ بيجا نيست . در اين خصوص تنها به ترجمعه سخنى از شيخ آقا بزرگ تهرانى بسنده مى كنيم :
((علامه نورى از بزرگترين و قديمى ترين و بزرگوارترين اصحاب مجدد شيرازى بود. ميرزا كارهاى با اهميت را به او ارجاع مى داد و راءى از او صادر مى شد!
در بين شاگردان ميرزا، از آن معدود مردانى بود كه در آفاق و اكناف عالم برجسته و شناخته شده بود.
نامه هايى كه از شهرها و نقاط مختلف جهان به خانه مرجعيت سرازيرشد غالبا توسط نورى به دست ميرزا مى رسيد و بيشتر جواب نامه ها به وسيله او و به قلم او نوشته مى شد. خواستهاى مهاجرين و پناهندگان به خانه مرجعيت به سعى و تلاش او بر آورده مى شد همان طور كه سفير و نماينده امام مجدد بود در تصدى امور ديگرى چون :
1 - ديدار و پذيرايى از كسانى كه به نوعى احتياج به بيت مرجعيت داشتند و براى كارهاى مختلف به ميرزاى مجدد رجوع مى كردند.
2 - توديع و مشايعت ميهمانان
3 - تنظيم برنامه براى طلاب و رسيدگى به امور معاش آنان
4 - عيادت از بيماران و درماندگان
5 - ترتيب و تشكيل مجالس عزادارى به ياد ابوالشهدا امام حسين عليه السلام و انبوهى از كارهاى ديگرى كه در شاءن يك مرجع بزرگى چون مجدد شيرازى بود.)) (1287)
آثار ماندگار 
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مى كرد
((حافظ))
((هر كس با چشم بازو با در نظر گرفتن شرايط آن روزگار، به آثار خطير نورى نظر كند، آثارى كه در آنها دقت و تحقيق موج مى زند، شك و ترديد نخواهد كرد كه او مويد به روح القدس بود.)) (1288)
آثار نورى با ملاحظه ترتيب در تاريخ تاليف ، چنين است :
1 - مواقع النجوم ، شجره نامه اى است در سلسله اجازات نوريان ، و نخستين اثر او است كه در 21 سالگى نوشته است .
2 - نفس الرحمن فى فضائل سيدنا سلمان ، حديثى است از حيات سلمان فارسى و فراتى است از فضايل جوشان او كه در شهر كربلا به سال 1283 ق تاليف لطيف آن تمام شده است .
3 - دار السلام ، در دو جلد، درباره خواب و تعبير خواب و... است و جلد دوم در اخلاق و... است كه به ترتيب الفبايى و كارساز نوشته شده ، و در 1292 ق ، به زير سايه آستان قدس عسكريين ، در سرزمين سامرا تاليف آن تكميل شده است .
4 - فصل الخطاب ... (تاليف : 1292 ق . در نجف ، چاپ : 1298 ق .)
5 - معالم العبر (تاليف : 1296 ق . در شهر سامراء.)
6 - ميزان السماء، (تاليف : 1299 ق . تهران .)
7 - كلمه طيبه ، (تاليف : 1301 ق . چاپ نخست : بمبئى 1352 ق ، در 616 صفحه .)
8 - جنه الماوى ، (تاليف : 1302 ق ) تصنيفى است در مقام مهدى (عج ) و با سوز فراق حضرت يار - روحى فداه .
9 - فيض القدسى ، (تاليف : 1302 ق ، سامراء) اولين كتاب همستند و معتبر در خصوص زندگانى علامه مجلسى . اين كتاب چندى پيش به قلم مترجم معاصر حجه الاسلام سيد جعفر نبوى به فارسى ترجمه و منتشر شد.
10 - بدر مشعسع ، (تاليف : 1308 ق ) در شرح حال فرزندان موسى مبرقع پسر امام جواد عليه السلام است كه همراه با تقريظ و تاييد ميرزاى بزرگ چاپ شد.
11 - كشف الاستار (1318 ق ) پرتوى است از حسن دل انگيز حضرت مهدى - روحى فداه -(1289)
12 - صحيفه ثانيه علويه 1303 ق )
13 - صحيفه رابعه سجاديه
14 - سلامه المرصاد (1317 ق )
15 - مستدرك مزار بحار
16 - حاشيه بر منتهى المقال
17 - ظلمات الهاويه در معايب معاويه و...
18 - نجم الثاقب (1303 ق ) پر انتشارترين كتاب محدث نورى .
19 - مواليد الائمه
20 - شاخه طوبى
21 - ديوان شعر محدث نورى كه با نام ((مولوديه )) چاپ شده است .
22 - مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ، بزرگترين اثر محدث نورى و معتبرترين مجموعه مفصل روايى كه پس از وسائل الشيعه نوشته شده است و براستى مستدرك ، مرجعى معتبر براى مجتهدان است و هيچ فقيهى از آن بى نياز نيست . (1290)
23 - لؤ لؤ و مرجان (1319 ق ) اين كتاب كه از سر اخلاص و درد دين نوشته شده نخستين كتاب مستقلى است كه در رد خرافات ساخته و پرداخته شده در ساحت مقدس حماسه عاشورا، سخن مى گويد و با صميميت و صداقت از مداحان و منبريان محترم مى خواهد كه در اين كار حساس و حياتى ، به هيچ وجه اركان سه گانه راستگويى ، درست گويى و اخلاص را فراموش نكنند و با فداكردن علم و عقل در پاى عشق فرضى ، آبروى همه را نبرند...
24 - تحيه الزائر، از متون زيارتى است .
25 - تقريرات بحث استادش شيخ العراقين
26 - تقريرات درس استاد ديگرش ميرزاى بزرگ
27 - اربعونيات ، همان كه در حاشيه كلمه طيبه چاپ شده است .
28 - اخبار حفظ القرآن
29 - رساله اى در شحر حال مولى ابى الحسن شريف عاملى فتونى كه در 1276 ق نوشته است .
30 - كشكول ، گلستانى كه گلبرگهاى گوناگونى را شامل مى شود.
31 - حواشى بر توضيح المقال حاج ملا على كنى كه در آخر رجال ابى على چاپ شده است .
32 - رساله فارسى در جواب به شبهات فصل الخطاب و در رد تحريف قرآن مجيد. تذكر اين نكته ضرورى است كه علاوه بر كتاب القرآن در ضمن مستدرك الوسائل ، محدث نورى سه كتاب ديگر نيز در علوم قرآنى نوشته است و بى گمان با چشم پوشى از هر كدام از اين چهار كتاب ، قضاوت در حق نورى و او را متهم به تحريف كردن ، ناقص و ناروان خواهد بود.
33 - ترجمه جلد دوم دارالسلام به فارسى .
34 - اجوبه المسائل
35 - حواشى بر رجال ابى على كه نيمه تمام مانده وغير از شماره 31 مى باشد.
36 - فهرست كتابخانه بى نظير خويش كه به ترتيب الفبايى نوشته شده و در مقدمه اش به تفصيل در خصوص كتاب و نويسندگى سخن گفته است . (1291)
37 - نامه ها و اجازه نامه ها و اعلاميه ها. اگر در كتابى گرد آورى شود گنجينه گرانبهايى را تشكيل خواهد داد. بيش از ده نامه از محدث نورى كه در جواب نامه هاى مير حامد حسين هندى نويسنده اثر گران سنگ ((عبقات الانوار)) نوشته شده است در مجله نور علم - البته بخشهاى بريده اى از آنها - چاپ شد.(1292)
و بسيارى از نامه ها و... كه در لابه لاى كتابها و... پراكنده اند!
خوشبختانه آثار محدث نورى - بجز سه يا چهار كتاب - بارها چاپ شده و بسيارى از كتابها از عربى به فارسى و از فارسى به عربى ترجمه و منتشر شده اند. بتازگى كتاب نجم الثاقب از فارسى به عربى و در دو جلد بزرگ ترجمه گشت و انتشار يافت ، پس از آن ، چندى پيش نيز شاهد انتشار جلد 19 مستدرك الوسائل (جزء اول از خاتمه مستدرك ) گشتيم كه به كوشش ‍ موسسه آل البيت تحقيق و به بازار كتاب عرضه شد.
سلسله نوريان 
بسيارى از بزرگان به افتخار شاگردى نورى نايل شده و از انفاس قدسى او بهره مند گشته و از خرمن خلوص او خوشه چينى و از درياهاى دانش او دانش اندوزى كرده اند. ما با نام بعضى از آن بزرگمردان به كتاب خود زينت مى بخشيم :
1 - شيخ آقا بزرگ تهرانى ، نويسنده دائره المعارف بزرگ كتابشناسى شيعه ((الذريعه الى تصانيف الشيعه )) در 26 جلد و كتابهايى ديگر.
2 - حاج شيخ عباس قمى ، محدث مورد وثوقى كه در سايه اخلاص و صميميت بسيار، آوازه و نام نيكش چون آفتابى تابان است . كتاب مقدس ‍ مفاتيح الجنان تنها يك اثر از ميراث ماندگار اوست .
3 - مصلح مجاهد آيت الله شيخ محمد حسين كاشف الغطاء (1294 - 1373 ق .) از آثار پرارج او در عالم ادب قصيده اى است غرا در دفاع از يوسف زهرا (س ) حضرت مهدى موعود (عج ) كه چكيده اى از كتاب كشف الاستار استادش محديث نورى است .
4 - انديشمند نامى آيت الله علامه سيد عبدالحسين شرف الدين عاملى (1290 - 1377 ق ).
5 - شيخ اسماعيل اصفهانى
6 - شيخ مرتضى بن محمد عاملى
7 - سيد جمال الدين عاملى اصفهانى
8 - حاج شيخ محمد باقر بيرجندى (1276 - 1352 ق ) مولف كبريت احمر
9 - حاج شيخ على اكبر نهاوندى
10 - حاج شيخ على زاهد قمى (1273 -1371 ق )
11 - حاج شيخ محمد تقى قمى
12 - عارف و اصل آيت الله ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى
13 - حاج ميرزا ابوالفضل تهرانى معروف به كلانترى نورى و نويسنده ((شفاء الصدور فى زياره العاشور))
14 - شيخ جعفر نورى نجمى
15 - سيد علم الهدى نقوى كابلى (متولد 1288 ق ) نويسنده ((دستورالعمل للنسوان ))
16 - آقا ميرزا محمد تهرانى (متولد 1281 ق )
17 - شيخ مهدى نورى فرزند ميرزا هادى نورى ، برادر زاده محدث نورى . ايشان پيش عمويش رسائل و مكاسب و ديگر كتابهاى درسى آموخته بود و در شمار شاگردان ميرزاى بزرگ شيرازى بود.
18 - شيخ جليل محمد حسن آل كبه (1269 - 1333 ق )
19 - صدر الاسلام حاج ميرزا على اكبر همدانى معروف به دبير كه ابوالمكارم هم خوانده مى شود.
20 - مرحوم حاج ميرزا محمد ارباب قمى (1273 - 1341 ق ). همان طور كه از آثار چاپ شده ايشان بر مى آيد نسبت به استادش محدث نورى فوق العاده ارادتمند بوده است و از او به نيكى بسيار ياد مى كند.
21 - شيخ على اكبر همدانى (1270 - 1325 ق ) نويسنده ناسخ التفاسير.(1293)
22 - پسر خواهرش و دامادش شيخ شهيد، آيت الله فضل الله نورى (1295 - 1327 ق ).
23 - آيت الله شيخ محمد تقى بافقى (1292 - 1325 ق ) دلير مردى كه مبارزاتش با رضا خان پهلوى بويژه در دفاع از حجاج بسى معروف و مشهور است . (1294)
راويان نور 
در طول صد و پنجاه سال و اندى كه در عصر حاضر بر تاريخ حديث شيعه گذشته است كمتر ((اجازه نامه روايى )) يافت مى شود كه نام نورى زينت بخش آن نباشد. همين است كه او را با نام ((خاتمه المحدثين )) و سر آمد نوريان ، معروف ساخت است . محدث نورى ((شيخ روايتى )) بسيارى از دانشوران نامى است كه از بابت نمونه علماى زير نام برده مى شود:
1 - آيت الله سيد محسن امين عاملى (1284 - 1371 ق ) نويسنده اعيان الشيعه و...
2 - آيت الله ميرزاى نائينى (متوفاى 1355 ق )
3 - حاج شيخ محمد هادى بيرجندى (1277 - 1366 ق ) معروف به هادوى و متخلص به ((هادى ))
4 - حاج شيخ محمد باقر همدانى ((متوفاى 1333 ق )) از شاگردان عارف نامى ملا حسينقلى همدانى
5 - فدا حسين كهنويى مشهور به نظير حسن (متولد 1278 ق ))
6 - منير الدين بروجردى ((1269 - 1341 ق )) نوه دخترى ميرزاى قمى (صاحب ((قوانين الاصول )) )
7 - علامه مجاهد حاج شيخ محمد جواد بلاغى (1282 - 1352 ق ) نويسنده تفسير آلاء الرحمن .
8 - شيخ محمد على كچويى اردستانى (متوفاى حدود 1335 ق )
9 - سيد ابوطالب شيرازى
10 - حاج شيخ عبدالكريم حائرى ، موسس حوزه علميه قم ، (متولد حدود 1276 - 1355 ق ).
11 - سيد ابومحمد حسن صدر الدين موسوى كاظمينى ، نويسنده ((تاءسيس الشيعه لعلوم الاسلام ))
12 - سيد هبه الدين شهرستانى ، نويسنده ((الهيئه و الاسلام ))
13 - علامه سيد شمس الدين محمود حسينى مرعشى (1260 - 1338 ق )
14 - شريف الاسلام سيد اسماعيل مرعشى نجفى نويسنده قانونچه در علم طب
15 - حاج ميرزا على حسينى مرعشى شهرستانى ، شارح و جيزه شيخ بهايى در علم حديث شناسى
16 - شيخ محمد حرزالدين نجفى نوسنده معارف الرجال
17 - شيخ مهدى حكمى قمى مشهور به پايين شهرى
18 - حاج ميرزا حسن عليارى تبريزى فرزند حاج ملا على عليارى سردرودى .
19 - حاج شيخ عبدالنبى نورى تهرانى
20 - آقا ضياء الدين عراقى (متوفى 1361 ق )(1295)
پرواز تا بر دوست  
محدث نورى كه از پيروان پاك امام حسين عليه السلام بود در راه بازگشت از آخرين سفر زيارتى خويش از دشت گلگون لاله ها، يعنى كربلا، بيمار شده ، درد خويش را، براى رعايت حال ديگر كاروانيان نينوا پنهان مى دارد، مبادا كه كربلاييان را اذيت كرده باشد.
به نجف اشرف ، محل اقامت خويش كه مى رسد، بيماريش روز به روز شدت يافته ، درد دلش سحر به سحر سبز مى شود. عاقبت زخمى را كه از خنجر هجران خورده بود و ساليان سال ، سينه سينايى اش را سوخته بود گل مى كند.
شب چهارشنبه ، 27 جمادى الثانى سال 1320 قمرى بود كه آن روشنى بخش آسمان ولايت و درايت (در 66 سالگى ) غروب مى كند و براى هميشه نوريان را در نار فراق مى گدازد و بنا به وصيت خودش در يكى از ايوانهاى آستان قدس اميرالمومنين على عليه السلام به خاك سپرده مى شود.
حوزه بزرگ نجف كه آن روز مركز مكتب سرخ تشيع و مهبط ستارگان آسمان دانش بود به ماتم نور نشست و مردم شهر بويژه دانشمندان عزادار شدند. شعرا و اهل قلم در حوزه علميه نجف به سرودن سوگنامه ها پرداختند. از آن ميان شاعر ماهر ، شيخ محمد آخوند شوشترى (متوفاى 1322 ق ) در سوگ نورى چنين سرود:
((رفت حسينى كه جان جميلش ، در ((عالم ذر)) از نور دانشها سرشته شده بود.
مقدس مكانى است جايى كه درفش دانش (محدث نورى ) را در خود جاى داده است .
دانشمندى كه نفسى نفيس و مقدس و ذكرى جميل و پاك داشت .)) (1296)
حال با نقل سخن سبزى از علامه شيخ محمد حسين كاشف الغطاء، اين ارادتنامه مختصر را در حق حضرت نورى و همه نوريان شيعى ختم مى كنيم :
((علامه الفقهاء و المحدثين ، گرد آورنده اخبار و سخنان پيشوايان پاك عليهم السلام داراى دانشهاى پيشينيان و معاصرين ، بى گمان حجت خداست . زنان روزگار از آوردن مانندش نازا و استوانه هاى فضيلت در برابر فضيلتش نارساست . خدايى مردى كه خود را ساخته ، شب زنده دارى كه سينه سينايى اش از شوق اشتياق گداخته بود. او عالمى آگاه و عابدى اواه بود. با خويشتن دارى اش فرشتگان آسمان را به شگفتى وا مى داشت . اگر خدا مى خواست به بندگانش تجلى كند، مى فرمود: اين نورى نور من است . چنين مرد، مولا و سرور ما ثقه الاسلام حاج ميرزا حسين نورى است .))(1297)
به حسن و خلق وفا كس به يار ما نرسد
تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد
((حافظ شيرازى ))
شيخ فضل الله نورى متوفاى 1327 ق . 
نورى در ظلمت مشروطيت
سيد مجيد حسن زاده آب لشكرى
تولد و تحصيلات  
در سال 1259 ق . در روستاى لاشك در منطقه كجور مازندران ، ملا عباس ‍ كجورى از روحانيان صالح و مورد اعتماد مردم ، صاحب فرزندى شد و او را فضل الله نام نهاد. فضل الله پس از پشت سر گذاشتن دوران كودكى به تحصيل علوم اسلامى روى آورد. تحصيلات ابتدايى را در ((بلده )) (مركز منطقه نور) آغاز كرد.(1298) پس از آن به تهران مهاجرت كرد و تحصيلات خويش را تا پايان دوره سطح در آنجا ادامه داد. سپس براى تكميل دانش ‍ خويش به نجف هجرت كرد و نزد استادان بزرگ حوزه نجف ميرزا حبيب الله رشتى و شيخ راضى به تحصيل پرداخت و بعد از مدتى در درس ‍ ميرزاى شيرازى بزرگ شركت كرد. هيبت ، وقار و تيز هوشى استاد، طلبه جوان را آنچنان شيفته وى ساخت كه با هجرت ميرزاى شيرازى به سامرا وى نيز حوزه نجف را رها كرد و راهى سامرا شد. حضور مستمر در درس ‍ ميرزاى بزرگ و هشت سال حضور در درس شيخ راضى و ميرزا حبيب الله رشتى به همراه پشتكار و مداومت در درس و تحصيل ، از شيخ فضل الله مجتهدى برجسته و فقيهى نامدار ساخت .
به حقيقت بايد او را وارث علم ميرزاى رشتى و سياست و مديريت ميرزاى شيرازى دانست .
بازگشت  
موقعيت حساس سياسى و اجتماعى ايران موجب شد تا شيخ فضل الله با اشاره ميرزاى شيرازى و براى هدايت و پيشوايى جامعه ايران در سال 1303 ق . روانه تهران شود.(1299) شيخ فضل الله پس از مهاجرت به تهران ، به اقامه جماعت و تاليف و تدريس علوم اسلامى و حوزوى پرداخت . مهارت او در فقه و اصول و ساير علوم اسلامى و شناختنش از مسائل روز جامعه موجب شد تا خيلى زود مورد استقبال و توجه طلاب و روحانيان قرار گيرد. ((مجلس درس شيخ در تهران داراى اعتبار و اهمتى فوق العاده بود و بسيارى از روحانيان به شركت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسيارى در حوزه درس او حاضر و اغلب علماى تهران از افادات علمى او بهره مى بردند.))(1300)
از چنين حوزه تعليم و تدريسى شخصيتهاى بزرگوارى برخاسته اند، از آن جمله اند: حاج شيخ عبدالكريم حائرى موسس حوزه علميه قم ، حاج آقا حسين قمى ، آقا سيد محمود مرعشى (پدر آيه الله العظمى سيد شهاب الدين مرعشى (ره ) )، سيد اسماعيل مرعشى ، ملا على مدرس ، ميرزا ابوالقاسم قمى ، شيخ حسن تهرانى ، علامه محمد قزوينى و...(1301)
مقام علمى 
مقام علمى شيخ فضل الله مورد توافق دوست و دشمن بود. او علاوه بر علوم اسلامى از دانشهاى ديگر هم اطلاع داشت و به مسائل جامعه و مقتضيات زمان آگاه بود. يكى از كسانى كه شيخ را ملاقات كرده است ، مى نويسد: ((مراتب علمى شيخ را هيچ كس از دوست و دشمن منكر نبود و لكن گمان مى كردند كه فقط معلومات او منحصر به همان فقه و اصول است . نگارنده در چند جلسه فهميدم قطع نظر از جنبه فقاهت از بقيه علوم هم اطلاع كافى دارند.))(1302)
ناظم الاسلام مى نويسد: ((نگارنده روزى كه مشار اليهه (شيخ فضل الله ) در خانه آقاى طباطبايى بود، در مجلس در ضمن مذاكره گفت ملاى سيصد سال قبل به كار امروز نمى خورد. شيخ در جواب گفت : خيلى دور رفتى بلكه ملاى سى سال قبل به درد امروز نمى خورد. ملاى امروز بايد عالم به مقتضيات وقت باشد، بايد مناسبات دول را نيز بداند.)) (1303)
ادوارد براون ، محقق و تاريخ نويس نامدار مى نويسد: ((شيخ فضل الله از لحاظ علم و آراستگى به كمال معروف و فقيه جامع و كامل ... مجتهد سرشناس و عالمى متبحر... و از لحاظ اجتهاد برتر از ديگران بود...))(1304) مهديقلى هدايت چنين گفته است : ((مقام علمى اش بالاتر از (دو سيد) مسندنشين (طباطبايى و بهبهانى ) است . طلاب و بيشتر اهل منبر دور او را دارند.))(1305)
ابوالحسن علوى مى گويد: ((شيخ فضل الله از شاگردهاى نمره اول حاجى ميرزا حسن شيرازى معروف بود. در پايتخت مرجع امورات شرعى بود.))(1306)
فريدون آدميت نوشته است : ((متفكر مشروطيت مشروعه شيخ فضل الله نورى بود. از علماى طراز اول كه پايه اش را در اجتهاد اسلامى برتر از طباطبايى و بهبهانى شناخته اند.))(1307)
احمد كسروى مى نويسد:
((حاجى شيخ فضل الله نورى ... از مجتهدان بنام و با شكوه تهران شمرده مى شد.)) (1308)
و بالاخره يپرم خان ارمنى - كه خود عاقبت مجرى حكم اعدام شيخ شد - در يادداشتهاى خصوصى خود نوشته است :
((شيخ فضل الله نورى ... روحانى عاليقدرى بود و گفته او براى توده خلق ، وحى منزل محسوب مى شد.))(1309)
آثار علمى 
شيخ فضل اله علاوه بر فعاليتهاى اجتماعى و سياسى و تدريس و تبليغ داراى آثار علمى ارزنده اى است كه برخى را تاليف كرده و بر بعضى كتابها شرح و توضيح نوشته است . قسمتى از اين آثار عبارت اند از:
1 - رساله منظوم فقهى ((الدرر التنظيم )) به عربى
2 - بياض (كتاب دعا)
3 - رساله فقهى فى قاعده ضمان اليد
4 - رساله فى المشتق
5 - صحيفه قائميه (صحيفه مهدويه )
6 - ضمايمى بر كتاب تحفه الزائر از مرحوم مجلسى (در پايان كتاب )
7 - اقبال سيد بن طاووس با توضيحات شيخ
8 - رساله تحريم استطراق حاجيان از راه جبل به مكه معظمه
9 - روزنامه شيخ (لوايح آقا شيخ فضل الله )
10 - تحريم مشروطيت
11 - حاشيه بر كتاب شواهد الربوبيه ملا صدرا
12 - حاشيه بر كتاب فرائد الاصول شيخ انصارى .(1310)
در نهضت تنباكو 
شيخ فضل الله در نهضت تنباكو كه نخستين قيام فراگير به رهبرى روحانيت بود، نقش فعالى داشت . او نخستين عالمى بود كه به حمايت از ميرزاى آشتيانى برخاست . (1311)
وى به عنوان نماينده ميرزاى شيرازى در تهران مورد توجه مردم و روحانيان بود. به طورى كه پس از لغو قرارداد تا وقتى كه ميرزاى شيرازى به وسيله شيخ فضل الله از لغو قرارداد اطمينان حاصل نكرد، حكم حرمت استعمال توتون و تنباكو را لغو ننمود.(1312)
در آستانه مشروطيت  
با قتل ناصر الدين شاه ، فرزندش مظفر الدين شاه به سلطنت رسيد. وى اراده اى ضعيف داشت ساده لوح و زود باور بود و از علم و تدبيرى كه لازمه فرمانروايى است بى بهره بود. از اين رو اوضاع كشور آشفته بود. اين اوضاع نا بسامان ملت را تحت فشار قرار داده بود، مردم كه يك بار پيروزى در نهضت تنباكو را تجربه كرده بودند، در صدد تغيير وضع موجود بر آمدند. از اين زمان انجمن هايى براى هدايت مبارزات مردم تشكيل شد كه مهم ترين آن انجمن مخفى بود كه بوسيله آيت الله طباطبايى اداره مى شد. در محرم سال 1323 ق . سخنرانان در مجالس مذهبى به انتقاد از دولت پرداختند. در همين زمان عكسى از ((مسيو نوژ)) بلژيكى كه در اداره گمرك ايران كار مى كرد با لباس روحانى پخش شد. عالمان و مردم مذهبى اين عكس را توهين به جامعه روحانيت دانستند و همين موضوع موجب تظاهراتى در بازار شد. اين وضع در تهران با رويدادهاى ساير شهرها از جمله خشم مردم كرمان به جهت برخورد ناشايست حاكمان كرمان با رهبران روحانى آنجا و نيز نارضايتى مردم خراسان ، قزوين و سبزوار از حاكمان محلى سبب نارضايتى عمومى در كشور گرديد. مردم و بازرگانان در مسجدى در تهران متحصن شدند. آيت الله طباطبايى و آيت الله بهبهانى به آنان پيوستند و تظاهراتى صورت گرفت كه مورد هجوم نيروهاى دولتى قرار گرفت . رهبران روحانى به همراه مردم به حرم عبدالعظيم عليه السلام پناهنده شدند و در آنجا خواسته هاى خود را كه مهم ترين آنها اجراى قوانين اسلامى و ايجاد عدالتخانه بود به اطلاع شاه رساندند. با اعلام موافقت با خواستهاى مهاجران روحانيان و مردم به شهر بازگشتند اما عين الدوله كه پذيرش ‍ خواسته ها قدرتش را محدود مى كرد با خواسته هاى آنها مخالفت كرد و به زندان و تبعيد عدالت طلبان پرداخت . مردم نيز مبارزات خود را تشديد كردند و به رهبرى روحانيان دست به راه پيمايى و تظاهرات زدند. در اين جريان يكى از طلاب به نام سيد عبدالحميد به شهادت رسيد. مردم جسد شهيد را برداشته ، در شهر به راهپيمايى پرداختند و پس از آن در مسجد جامع متحصن شدند.
آيت الله طباطبايى و آيت الله بهبهانى كه رهبرى نهضت عدالت طلبى را به عهده داشتند، از قدرت و نفوذ شيخ فضل الله در جامعه آگاهى داشتند از اين رو با وى به گفتگو پرداخته ، و از او درخواست همكارى كردند. شيخ نيز براى همراهى و حمايت از نهضت عدالتخانه به مبارزان پيوست . او در ابتداى همكارى و همراهى گفت : من راضى به بى احترامى به روحانيت و توهين به شريعت نيستم و شما را تنها نمى گذارم هر اقدامى كه انجام داديد من هم با شما حاضرم ولى بايد مقصود اسلام و شرع باشد.(1313)
تحصن در سفارتخانه انگليس  
با هجرت عالمان و روحانيان به قم ، شهر به حال تعطيل در آمد و مردم نگران و پريشان شدند. اين نگرانى موقعيت مناسبى را براى دولت استعمارگر انگليس به وجود آورد تا در نهضت رخنه كند و از اين راه با دولت روسيه كه همه كاره دربار قاجار بود رقابت كند. از اين رو به وسيله فراماسونها و روشنفكران وابسته به خويش در ميان مبارزان نفوذ كرده ، با پخش شايعه حمله دولت به مردم ، زمينه را براى تحصن مردم در سفارتخانه اش آماده كرد و به دنبال آن تحصن در سفارتخانه آغاز شد. از پيشگامان اين تحصن حاج امين الضرب و حاجى شاهرودى و چند نفر ديگر بودند. ((معروف بود كه اين آقايان از اهل فراموشخانه (1314) (فراماسونرى ) هستند و يك رمز و قراردادى محرمانه با هم دارند.))(1315) نهضت عدالتخانه كه ريشه اى مكتبى و اسلامى داشت از اين مرحله رنگ غربى به خود گرفت و كم كم زمزمه حكومت مشروطه بر سر زبانها افتاد.
درخواستهاى آغازين كه اجراى قوانين اسلام و ايجاد عدالتخانه بود، جاى خود را به حكومت مشروطه و مجلس شوراى ملى داد. نا آگاهى تحصن كنندگان از اين نوع حكومت به گونه اى بود كه برخى شعار مى دادند ما مشربه و بعضى مى گفتند ما مشروطه مى خواهيم (1316) و شخص ديگرى مشروطه را زنى تصور مى كرد كه قرار است پادشاه شود!(1317)
فضاى نيرنگخانه انگلستان وتبليغات درون آن به گونه اى بود كه تحصن كنندگان بدون اينكه بفهمند مشروطيت چيست و در حالى كه تلفظ صحيح اين لفظ را هم نمى دانستند خواهان حكومت مشروطه شدند و از اين مرحله ، نهضت عدالتخانه با نام مشروطه و تحت نفوذ انگلستان به پيش ‍ مى رفت . روشنفكران غربزده و فراماسونهاى وابسته در شمار رهبران اصلى آن در آمدند و همان طور كه ماهيت نهضت تغيير كرد، نام آن نيز تغيير يافت و نهضت مشروطيت نام گرفت .
به دنبال پذيرش خواستهاى مبارزان عالمان و روحانيان متحصن در قم به تهران بازگشتند و فرمان مشروطيت و دستور تشكيل مجلس شوراى اسلامى به وسيله مظفر الدين شاه صادر شد. اما متحصنين در سفارت كه از ((ديگ پلو سفارت انگليس ))(1318) غذا خورده بودند، از سفارتخانه خارج نشدند و خواهان تغيير مجلس شوراى اسلامى به مجلس شوراى ملى شدند.(1319) و پس از گفتگو و تغيير مجلس شوراى اسلامى به مجلس ‍ شوراى ملى از سفارتخانه خارج شدند. پس از آن با انتخاب نمايندگان ، در روز يكشنبه هيجدهم شعبان 1324 ق . مجلس افتتاح شد.
((تكيه گاه مجلس و مايه قوت و قدرت آن ، علماى بزرگ تهران بودند كه در راس آنها آقا سيد عبدالله بهبهانى و سيد محمد طباطبايى و حاج شيخ فضل الله نورى بودند.))(1320)

 

next page

fehrest page

back page