گلشن ابرار جلد ۲

جمعى از پژوهشگران حوزه علميه قم

- ۱ -


پاييز حزن
سال 1331 ش علما و مردم شهر همدان كه از حال نامساعد آية الله خوانسارى با خبر بودند، از او خواستند تابستان را در هواى ييلاقى همدان سپرى كند. با قبول اين درخواست ، آية الله خوانسارى با همراهانش آية الله اراكى ، آية الله آخوند ملاعلى همدانى ، آية الله خمينى و فرزند بزرگشان سيد محمد باقر، مؤ لف محترم آقاى مجتبى عراقى راهى آنجا گرديد.
آية الله خوانسارى در استقبالى پرشور وارد شهر شد. در پى اغتنام از انفاس ‍ قدسى او مردم شهر از وى تقاضاى اقامه جماعت در مسجد جامع كردند. در يكى از آن روزها كه او براى برپايى نماز به مسجد مى رفت ، در بين راه دچار حمله قلبى گشت و سرانجام نزديكيهاى ظهر هفتم ذيحجه 1371 ق به احرام جانان در آمد و لبيك گويان به سراى او شتافت كه حج چهره اى از زندگى هر روز است . و چنين شد كه رؤ ياى آية الله بروجردى نيز تعبير گشت . او در رؤ ياى در همان شبهاى قبل از وفات آن فقيه نامدار ديده بود كه سيد مرتضى رحلت كرده و او را به شهر قم مى آوردند. قبر او اينك در مسجد بالاسر حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام هم آغوش استادش ‍ آية الله حائرى قرار دارد.(272)
علامه سردار كابلى
متوفاى 1331 ش .
ستاره خاور
خرم گلى كه بشكفد از شاخسار علم
خوش سبزه اى كه سرزند از جويبار علم
علامه حيدرقلى فرزند سردار نور محمد خان در هيججدهم محرم 1293 ق . در محله شيعه نشين قزلباشهاى ((چنداول )) كابل (273)، طلوع نمود. اويكى از پرغروغ ترين اختران حوزه تشيع بود كه شصت سال و اندى از عمر پربرت خويش را در عالم هجرت براى كسب دانش و نشر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام به سر برد و حدود نيم قرن قبل (1372 ق ) در باختر مشرق اسلامى يعنى ديار ((باختران )) اين ستاره گمنام از آسمان علم و حكمت غروب نمود.
اينك به مناسبت فرارسيدن چهل و سومين سال عروج اين حكيم نامور و فقيه فرزانه گوشه هايى از زندگى را مرور مى كنيم :
خاطرات
حيدرقلى كودك چهار ساله بود كه استعار پير انگليس سايه سياه خود را بر اكثر كشورهاى شرقى و غربى گسترده بود. در هيمن امر دولتمردان انگليس ‍ يكى از مهره هاى خطرناك و وابسته به استكبار جهانى را در افغانستان به قدرت رساندند. با روى كار آمدن ((امير عبدالرحمن خان )) شاه جنايت پيشه و مزدور دست به طرحى استعمارى زد كه عبارت بود از مخالفت با رهبران مذهبى ، سياسى و سركوب مليتهاى مظلوم و محكوم ديار تشيع . او در مخالفت و نابودى مذهب جعفرى از هيچ تلاشى دريغ نورزيد؛ از كشتار دسته جمعى شيعيان گرفته تا تبعيد و به سياهچال انداختن جمعى از رجال شيعى . نور محمد خان كه از سرداران عالى رتبه ارتش محسوب مى شد همراه با خانواده اش به يكى از ايالات مستعمره بريتانيا (هند شهر تاريخى لاهور) تبعيد شد. خانواده سردار مدت هفت سال (1297 - 1304 ق ) در لاهور مهاجر بودند. در اين ايام حيدرقلى فرزند ارشد سردار راهى مكتب خانه و مدارس دولتى گرديد. وى در مدت هفت سال تمام پايه هاى علوم جديد را در لاهور فراگرفت و در مكتب خانه ، علوم دينى و قرآن را آموخت . در حالى كه هنوز دوازده بهار از سن حيدرقلى سپرى نشده بود از جمله دانشمندان جوان و رياضيدان هوشمند لاهور به حساب مى آمد. او در عنفوان جوانى در بيشتر علوم و فنون روز صاحب نظر و راءى بود و در ميان دانش آموزان شهر لاهور رتبه اول را از آن خود نموده بود، به طورى كه معلمان و اساتيد كلاس حيدرقلى از فضل و آن دانش آموز مهاجر بهره مى بردند و نسبت به وى احترام خاصى به جا مى آوردند. چندى نگذشت كه آوازده علمى حيدرقلى شهره شهر گشت . دولت مستعمره هند هر چند گاهى اسباب اذيت و آزار خانواده سردار را فراهم مى ساخت و با بهانه گيريهاى واهى روزگار را بر آنان تنگ مى ساخت و توسط عوامل دولت دست نشانده كابل چنگ و دندانى عليه سردار مهاجر نشان داده مى شد.
نور محمد خان مجبور شد شهر لاهور را به قصد عراق ، ((ديار ابرار و احرار)) روزگار ترك نمايد. بر اين اساس (سال 1304 ق ) از مسير اقيانوس ‍ هند دل به دريا زده ، وارد بندر ساحلى بصره گرديد. او و خانواده وى كه سالها در فراق چنين لحظه اى دقيقه شمارى مى كردند هم اكنون از تمناى ديدار و عطر گلگون گلهاى محمدى اشك شوق روان مى سازند.
سردار نور محمد خان توانست براى هميشه خود و فرزندان دلبندش را از توفان حوادث نجات بخشيده ، بر ساحل بيكران كشتى نوح اهل بيت خود را بيمه نمايد.
در محضر خورشيد
حيدر قلى هم اكنون مهمان خورشيد و در محضر امامان معصوم عليهم السلام قرار گرفته است . او آمده است تا از سرچشمه زلال ((قرآن )) و كوثر كلام ((اهل بيت عليهم السلام )) جرعه اى بنوشد.
ما بدين در نه پى حشمت و جاه آمده ايم
از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم
رهرو منزل عشقيم ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
حيدرقلى پس از زيارت مزار پيشوايان اسلام و آشنايى با اختران حوزه نجف اشرف نزد اساتيد زبده و وارسته نجف چون شيخ على اصغر تبريزى ، تحصيل علوم حوزوى را آغاز كرد. وى پس از شش سال تلاش بى وقفه توانست بر قله رفيع اجتهاد و استنباط علوم اسلامى قرار گيرد. وى در ميان طلاب معاصر خود در فضل و دانش نمونه بود و همه او را به حكيم ، دانشمند و مجتهد بزرگ مى شناختند.
مشايخ اجازه
حكيم وارسته علامه سردار كابلى پس از كسب مدارج علمى و رسيدن به درجه اجتهاد و فتوا موفق شد از رجال نامى و استوانه هاى بزرگ حوزه همچون :
1- آية الله سيد حسن صدر (ره )
2- آية الله ميرزا محمد على دشتى (ره )
3- آية الله حاج سيد عباس لارى (ره )
4- آية الله حاج شيخ عباس قمى (ره )
5- آية الله سيد يحيى خراسانى (ره )
6- آية الله شيخ آقا بزرگ تهرانى (ره )
مفتخر به دريافت ((اجازه )) و نقل روايات گردد.
آشنايى با زبانهاى خارجى
سردار همراه با فراگيرى علوم معقول (فلسفه ، حكمت و هيئت ) و منقول (فقه و اصول ) به زبانهاى زنده جهانى (عربى ، انگليسى ، عبرى و اردو) آشنايى كامل پيدا كرد و با لهجه مخصوص هر زبان قادر به تكلم و محاوره بود و برخى از تاءليفات خود را به نگارش درآورد و بعضى از كتب خارجى را ترجمه نمود. وى تحقيقاتى درباره زبان عبرى به عمل آورد و برخى از نظرات دانشمند مسيحى عراق (اب انستاس ...) درباره ((فقه اللغة )) را رد كرد. و نيز كتاب ((انجيل برنابا)) را از عربى به فارسى دراورده ، و با نسخه انگليسى آن تطبيق داد. وى سروده هايى نيز به زبان اردو و انگليسى دارد.(274)
هجرت از حوزه
حكيم گمنام علامه سردار كابلى در اوج شكوفايى علمى و در بحبوحه جوانى و رسيدن به قله بلند اجتهاد آهنگ هجرت از حوزه را به صدا درآورد و در تاريخ 1310 ق همراه خانواده به قصد تبليغ اسلام و انجام رسالت براى تنوير و ارشاد جامعه اسلامى ، با حوزه وداع گفت . با اينكه همه نوع امكانات براى او فراهم بود و هيچ گونه مشكل سياسى و مالى او را تهديد نمى كرد، با كوله بارى از علم و حكمت ، حوزه را رها نموده ، وارد سرزمين باختران گرديد. آن روز شهر باختران از محروم ترين مناطق غرب ايران به حساب مى آمد. با رسيدن كاروان زائر كربلا شهر غرق در شادى و شعف گرديد. مردم آن ديار به گرمى از سردار كابلى استقبال نمودند و او را همچون نگينى در بر جان گرفتند از آن روز به بعد شهر باختران منزلگاه ستارگان علم و حكمت گرديد و هر چند مدت كاروانى از عالمان و شاگردان مكتب اهل بيت عليه السلام و پيروان ساير مذاهب براى ديدار او كسب فيض از خرمن علوم سردار وارد اين ديار مى شدند و در طول سال مهمانخانه سردار آكنده از دانشمندان و دانش پژوهان علوم اسلامى و زائران حرم امام حسين عليه السلام بود كه برخى از آنان آشنا به ((علوم غريبه )) بودند. از آن ميان شيخ عبدالرحمن مكى بود كه از وى فن كيمياگرى را آموخت .
هجرت ناباورانه علامه بزرگوار، فقيه روزگار، حوزه هاى علميه را تكان داد. البته بايد يادآور شد كه سردار تنها مهاجر حوزه نبود بلكه بزرگان ديگرى هم قبل از ايشان پس از اتمام يك دوره از دروس حوزه و رسيدن به اعلام مراتب معرفت و صعود بر سكوى وعظ و خطابه حوزه را ترك گفته ، به شهرهايى چون بلخ و بخارا و...
هجرت نموده اند و امروز حضور چشمگير پيروان تشيع در هند و چين و كشمير مرهون زحمات همين ستارگان تابناك حوزه هاست . چه بسزاست سيره سلف احيا گردد و تنى چند از امروزيان نيز همانند سردار كابلى و فاضل هندى حوزه را براى سامان بخشيدن اوضاع دينى ديار خود ترك گويند و بدان سرزمينها رو كنند.
ميراث فرهنگى
تمركز فكرى سردار بسيار عالى بود. با اينكه در ميان مردم و همواره ماءنوس ‍ با آنان بود از فعاليتهاى علمى و كنكاش در علوم تجربى و فكرى غافل نشد. چه بسا در تحقيقات و تاءليفات خود بيشتر از حوزه درس و بحث موفق بوده و شبانه روز بهترين لحظات زندگى خود را صرف مطالعه و تحقيق و فراگيرى علوم و فنون مى كرد در پى همين پشتكارى كه داشت فن ((كيميا))گرى را در باختران از دانشمندانى كه با وى ديدار داشتند آموخت و به نتايجى بسيار ارزنده و دست يافت .
وى تا آخرين دقايق عمرش از كتاب ، قلم و دوات فاصله نگرفت . هميشه مى نوشت و تفكر مى كرد. هم اكنون آثار ارزشمندى در زمينه هاى مختلف از وى به يادگار مانده است كه بيشتر آنها به صورت پراكنده در كتابخانه هاى عمومى و شخصى در ايران وجود دارد از مجموع 32 جلد تاءليفات وى به تعدادى اشاره مى گردد:
1- كتاب اربعين (اين كتاب حاوى چهل حديث در فضايل امام على عليه السلام از طرق اهل سنت مى باشد.)
2- نظم باب حادى عشر
3- شرح دعاى صباح
4- درالنثير
5- رساله در معرفت (جو)(275)
6- غية التعديل (قبله شناسى )
7- ترجمه انجيل برنابا و...
قبله شناس
علامه مجلسى (ره ) محدث بزرگ شيعه معتقد بود كه محراب قبله مسجد مدينه از سوى سلاطين جور از جايگاه اصلى خود منحرف گرديده است . با اينكه سردار كابلى اكثر محرابهاى موجود زمان خود را منحرف از قبله مى دانست و خود با اندك انحراف از محراب مساجد نماز مى گزارد، با نبوغى كه در هيئت و حكمت داشت توانست با فرمولهاى پيچيده رياضى مساءله ((انحراف قبله مسجد مدينه )) را رد و حكيمانه مدعاى خويش را اثبات نمايد. وى معتقد است كه محراب مسجد مدينه صد در صد درست و طبق موازين رياضى و هيئت است و حتى انحراف نداشتن قبله مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از معجزات بارز مكتب اسلام دانسته و دلايلى در اين باره اقامه نموده است .(276)
انس با كتاب
سردار بيشتر اوقاتش را صرف مطالعه يا نوشتن كتاب مى كرد، از كتبى كه هميشه در كنار خود مى گذاشت و دم به دم به آنها مراجعه مى كرد ((تاج العروس (277))) و ((دائرة المعارف بريتانيا))؟ بود و كمتر شب و روزى بر او مى گذشت كه رياضيات مطالعه نكند. اكثر كتب كتابخانه اش را خوانده بود و هر كتابى را كه مى خريد ضمن مطالعه ، اغلاط آن را تصحيح مى كرد و براى بيشتر كتابهاى مهم خود كه چاپ قديم و فاقد فهرست بودند، فهرست تهيه مى كرد و حاشيه مى زد.
خط سردار
او علاوه بر فضايل و مناقبى كه وى داشت هنرمند خوبى بود و در نستعليق و شكسته قلمى توانا و نقش آفرين داشت . نمونه اين دو خط را مى توان از حواشى سردار بر كتاب ((شهاب )) تاءليف قاضى ابوعبدالله خضاعى و در ((غية التعديل )) مشاهده نمود كه هر دو كتاب به طريق افست چاپ گرديده است .
آيينه اخلاق
سردار كابلى نه فريفته دنيا شد و نه مغرور دانش خود او از آغاز تا آخر عمر، طلبه به معناى واقعى كلمه بود و نه به فكر جاه و مقام افتاد و نه به ياد لشكر و حشم . از تمام وجود او عزت و شرف مى باريد.
به غناى عجيبى دست يافته بود. در چهره اش آثار كبر و نخوت ديده نمى شد انسانى بود قانع ، صبور، خوشرو و خوش لهجه . وقتى راه مى رفت زمين را مى نگريست و وقتى مى نشست در حال فكر كردن بود. وقتى به كسى مى رسيد با تبسم احوالپرسى مى كرد و اگر سخن از علم و فضل او به ميان مى آمد مى گفت : ((من ذره اى بيش نيستم .)) و...
او ظاهرى ساده و بى آلايش داشت . لباس ساده مى پوشيد، ساده سخن مى گفت و غذاى ساده مى خورد مهربان بود و با مردم صميمانه مى نشست و صادقانه برخورد مى ركد. از تمام وجودش اخلاص و صفا نمايان بود.
ادب و تواضع آن مرد كريم ، دوستان و آشنايانش را به شگفتى وا مى داشت . بزرگانى كه به كرمانشاه وارد مى شدند و اشتياق به ملاقات با او را داشتند، او از باب احترام و ادب ابتدا به ديدن آنها مى رفت تا آمدن آنها به منزل او جنبه بازديد داشته باشد. وى اين احترام را نسبت به هر شخصى مراعات مى كرد بدون آنكه ملاحظه اى به مقام و مرام و مسلك طرف داشته باشد.
غروب ستاره خاور
سرانجام حكيم فرزانه دانشمند برجسته ، ستاره خاور، مهاجر گمنام علامه حيدرقلى ، در عالم هجرت و غربت پس از نيم قرن و اندى تلاش ، برسى و نشر معارف اسلامى ، در سحرگاه جمادى الاول 1372 ق در حال راز و نياز با ذات بى نياز در سر سجاده نماز در 79 سالگى يا قلب آرام و ضمير اميدوار از آسمان باختران غروب كرد و حوزه هاى علميه و سرداران علم و معرفت را از رحلت خود عزادار و سياهپوش ساخت .
پس از مراسم تشييع و عزادارى در باختران تابوت سردار را طبق وصيت خودش به نجف اشرف انتقال دادند. پيكر مطهر او در چهارم جمادى الاول 1372 ق در ميان اشك و آه طلاب و رجال بزرگ حوزه نجف تشييع و در قبرستان وادى السلام در جوار مرقد مطهر ((بوتراب )) امام على عليه السلام به خاك سپرده شد.
در فراق ستاره
نزديك به نيم قرن از غروب دانشور بزرگ فيلسوف گمنام آية الله سردار كابلى (ره ) مى گذرد. هنوز هم ارباب خرد و دانش در فراق سردار مى سوزند و تنها از نظرات وى در محافل و سمينارهاى علمى بهره مى جويند. يكى از آن سرداران نام آور معاصر، حكيم بزرگوار علامه آية الله حسن زاده آملى - دام عزه - است كه بارها در دروس هيئت و حكمت خود از عظمت علمى سردار كابلى با اين جملات قدردانى نموده است :
((ايشان ملاى عجيبى بود. ملاى مجهول القدرى بود. در زمان ما جايشان خيلى خيلى در حوزه خالى است . رضوان الله تعالى عليه ...))(278)
چون كه گل رفت و گلستان شد خراب
بوى گل را از كه جوييم ، از گلاب
كاشف الغطاء
متوفاى 1333 ش .
سوره خشم
محمد رضا سماك امانى
ولادت
شيخ محمد حسن كاشف الغطا در سال 1294 ق . در محله عماره نجف ديده به جهان گشود. (279)
جد او آية الله شيخ جعفر كاشف الغطا (متوفى 1228 ق .) سرشناس ترين و پرآوازه ترين فرد اين خاندان است و فرزندان و نوادگان وى از دانشمندان و مجتهدان بزرگ عراق بودند. آية الله شيخ على كاشف الغطا (متوفاى 1320 ق .) - پدر قهرمان اين دفتر - از مراجع بلند پايه تقليد عراق بود.(280)
سالهاى سبز
محمد حسين در ده سالگى وارد حوزه علميه نجف شد. ادبيات عرب ، حساب ، نجوم ، فقه و اصول را با پشتكار و شوق فراوان فراگرفت . عطش ‍ يادگيرى او را بى قرار كرده بود. نوجوان بود و آرزومند فراگيرى علوم بيشتر.
محمد حسين در كنار تحصيل علوم حوزوى به مطالعه عميق در ادبيات عرب پرداخت . ذوق ادبى خوبى داشت . نثر و نظم زيباى نوشته ها و سروده هاى او از ابتداى نوجوانى ، هويداى روح لطيف و مهربانش بود. محمد حسين از ابتداى نوجوانى به سرودن شعر و نويسندگى پرداخت . پانزده ساله بود كه كتاب ((العبقات العنبريه ...)) را درباره خاندان خود نوشت . هنوز هيجده بهار بيش نديده بود كه دروس سطح حوزه را به پايان برد و به درس خارج فقه و اصول آية الله سيد محمد كاظم يزدى و آية الله آخوند خراسانى راه يافت .
روح ناآرامى داشت . ادبيات عرب و تاريخ نتوانست عطش ذهنش را فرو نشاند. به اميد اينكه گمشده اش را در اشعار شاعران و تاريخ خاندانش ‍ بيايد، سالها در وادى شعر و ادب و تاريخ گام نهاد. اما باز تشنه بود. شگفت كه خود نمى دانست تشنه چيست ! به سراغ بركه حكمت و فلسفه رفت تا روح تشنه اش را سيراب نمايد. وى در اين باره مى گويد:
تمام كتابهاى صدرالمتاءلهين ، ملاصدرا شيرازى - از مشاعر، عرشيه و شرح هدايه گرفته تا اسفار و شرح اصول كافى - را نزد استادان برجسته آموختم ....
زمانى نيز به يادگيرى علم حديث ، تفسير و عرفان پرداخت تا بتواند اندكى از عطش خود بكاهد. به كتابهاى فصوص ، نصوص ، فكوك و ديوان اشعار مولوى ، جامى و... پناه برد.
سالها نزد استادان برجسته حوزه علميه نجف مانند آيات بزرگوار مصطفى تبريزى ، ميرزا محمد باقر اصطهباناتى ، احمد شيرازى ، على محمد نجف آبادى ، ملا على اصغر مازندرانى ، حاج آقا رضا همدانى ، محمد تقى شيرازى و علامه حسين نورى (محدث نورى ) به شاگردى پرداخت .(281)
در اين ميان ، كاشف الغطا علاقه وافرى به محدث نورى داشت . محدث نورى از كارشناسان سرشناس علم حديث بود. كاشف الغطا همواره با استاد نشست و برخاست داشت . از پندهاى استاد براى سير و سلوك و پيمودن راههاى سعادت بهره مى جست . روزى به استاد گفت : رطوبت جوانى در جان من رسوخ كرده و مرا از برخاستن براى نماز شب سنگين نموده است . از اين رو، در برخى از شبها، نماز شب از دستم مى رود. استاد فرياد برآورد: چرا؟ چرا؟ برخيز! برخيز!
كاشف الغطا سالها پس از رحلت استاد، از آن سرزنش استاد ياد مى كند مى گويد: صداى استاد مرحومم ، در هر شب ، پيش از سحر مرا براى نماز شب بيدار مى كند.(282)
كاشف الغطا چند دوره در درس خارج فقه و اصول آية الله سيد محمد كاظم يزدى و آية الله آخوند خراسانى شركت كرد(283) تا توانست قله اجتهاد را فتح نمايد. وى شرحى بر كتاب ((العروة الوثقى )) نوشته آية الله سيد محمد كاظم يزدى نگاشت كه احتمالا نخستين شرحى است كه بر اين تاب نوشته شده باشد، اين شرح چهار جلد است .(284)
آية الله كاشف الغطا پس از سالها تحصيل و رسيدن به مقام اجتهاد، به تدريس آموخته هايش براى طلاب جوان پرداخت . دهها طلبه در مسجد هندى و مقبره ميرزاى شيرازى در صحن حرم حضرت على عليه السلام گرد مى آمدند و در درس او شركت مى جستند.
سه يار
استعمارگران براى چپاول كشورهاى اسلامى بهترين راه را در تفرقه انداختن بين مسلمانان ديده اند. برخى از دانشمندان اهل سنت نيز ناآگاهانه آب به آسياب دشمن مى ريخته اند. گروهى نيز آگاهانه به شيعه حمله ور شده و در سخنان و كتابهايشان عليه شيعه وارد ميدان شده اند. جرجى زيدان (متوفى 1914 م ) نويسنده شهير اهل سنت درباره شيعه مى نويسد: ((شيعه طايفه اى كوچك بود كه آثار قابل اعتنايى نداشت . اكنون شيعه اى در دنيا وجود ندارد.)) از آن پس سه دانشمند شيعى با هم پيمان مى بندند كه به معرفى شيعه و آثار آن بپردازند. آية الله سيد حسن صدر (متوفى 1354 ق .) و علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى (متوفى 1389 ق .) با كاشف الغطا عهد مى بندند كه به ياوه هاى جرجى زيدان پاسخ دهند. قرار شد كه آية الله صدر درباره نقش شيعيان در تاءسيس علوم اسلامى كتابى بنويسد. او پس از سالها تحقيق موفق شد كتاب ((تاءسيس الشيعه لعلوم الاسلاميه )) را بنويسد.
علامه شيخ آقابزرگ تهرانى متعهد شد كه فهرستى براى كتابهاى نوشته شده به دست شيعيان بنويسد. او ساليان دراز به كاوش و جستجو پرداخت . به كشورهاى اسلامى سفر كرد. تا تلاشى جانفرسا، با مراجعه به كتابخانه هاى فراوان توانست فهرست آثار شيعيان در طول تاريخ ، كه شامل بيش از پنجاه هزار كتاب در موضوعهاى مختلف را، از فقه ، اصول ، فلسفه ، تفسير، كلام ، ادبيات ، پزشكى ، فيزيك ، جبر، مثلثات ، رياضيات ، تاريخ ، جغرافيا و...بود، تهيه نمايد و به معرفى اجمالى آنها بپردازد. ((الذريعه الى تصانيف الشيعه )) اثر گرانسنگ او در 29 جلد به چاپ رسيد.
كاشف الغطا كتاب ((تاريخ آداب اللغة )) جرجى زيدان را نقد كرد. كاشف الغطا بر كتاب جرجى زيدان ، در ((بوينوس آيرس )) آرژانتين به چاپ دوم رسيد.(285)
سفرهاى پربار
كاشف الغطا در سفر حج با دانشمندان اهل سنت حجاز به گفتگو نشست و آنها را به وحدت فرا خواند. ((نزهة السمر و نهزة السفر)) سفر نامه حج اوست . سپس به سوريه و لبنان رفت و مسلمانان را با ترفندهاى استعمارگران و راههاى مبارزه با آنها آشنا كرد. با علماى شيعه و سنى سخن گفت . پرهيز از اختلاف و همكارى دانشمندان شيعه و سنى از سخنان اوست كه با انديشمندان در ميان مى گذاشت . كاشف الغطا در لبنان ازدواج كرد. پس از ماهها اقامت در لبنان كه به گفتگو با دانشمندان بر جسته شيعه ، سنى و مسيحى ، نقد مقاله ها و فعاليتهاى تبليغى و علمى گذشت ، به مصر رفت و به تدريس در ((الازهر))، بزرگترين حوزه علميه جهان اهل سنت پرداخت ، او كه نفوذ مسيحيت در مصر را احساس مى كرد. با كشيشان درباره انجيل و مسيح عليه السلام سخن گفت و اسلام را به آنها معرفى كرد. ععع ((التوضيح فى بيان ما هو الانجيل و من هو المسيح ))عععع نوشته اوست كه جلد اول آن در سال 1331 ق . در ((صيدا)) چاپ شد. مجتهد جوان با شور و شعف وصف ناپذيرى به تبليغ فرهنگ شيعه و دعوت تمام مسلمانان به يكپارچى در راه مبارزه با استعمار پرداخت . هنوز به چهل سالگى نرسيده بود ولى انديشه پربار و سخنان جذابش همه را شيفته ساخته بود. او فرصتها را از دست نمى داد. سه سال در مصر و لبنان اقامت كرد و به ارشاد مردم پرداخت . شروع جنگ جهانى اول و اشغال عراق به دست انگليس او را براى دفاع از وطن ، به بازگشت به ميهن فرا خواند.(286)
دفاع از وطن
جنگ جهانى اول در سال 1332 ق . آغاز شد، انگلستان بسيارى از شهرهاى عراق را تصرف كرد. كاشف الغطا خود را به ((كوت )) كه خط مقدم نبرد با انگليسيها بود، رساند و اسلحه به دست گرفت و از ميهنش دفاع كرد. مراجع تقليد شيعه فتواى جهاد داده بودند و بسيارى از مجتهدان ، استادان و طلبه هاى حوزه هاى علميه در خط مقدم جبهه با متجاوزان مى جنگيدند، كاشف الغطا بارها به جبهه رفت و در كنار رزمندگان سلحشور به دفاع از وطن پرداخت .(287)
مدرسه كاشف الغطا
برخى از مقلدان آية الله سيد محمد كاظم يزدى كه پس از فوت او، از كاشف الغطا تقليد مى كردند. نزدش آمدند و با اصرار از او خواستند كه رساله عمليه خود را چاپ كند. ((شرح تبصرة المتعلمين )) و ((وجيزه الاحكام )) نوشته اوست كه در پى اصرار مقلدانش نوشته شده است . حاشيه بر ((سفينه النجاه )) نوشته برادرش ، حاشيه بر ((مجمع الرسائل )) كه حاوى فتواهاى مراجع تقليد مشهور است ، ((مناسك حج )) و... از كتب فقهى وى و ((سؤ ال و جواب )) و ((زادالمقلدين )) پاسخ استفتائات مقلدان اوست .
كاشف الغطا در طول ساليان دراز تدريس شاگردان بسيارى تربيت نمود. آية الله العظمى سيد محسن حكيم ، آية الله محمد جواد مغنيه (نويسنده معروف ) و شهيد آية الله قاضى طباطبايى (امام جمعه تبريز) از شاگردان اويند. توليت مدرسه علميه ((معتمد)) با پيشينه يك قرن بر عهده خاندان كاشف الغطا بود. اين مكان كه زمانى رونقى چشمگير داشت به مرور زمان رو به خرابى نهاد اما ايشان آن را باز سازى كرد و رونقى تازه بخشيد.(288) كتابخانه مدرسه كاشف الغطا از كتابخانه هاى بزرگ نجف بود كه كتابهاى خطى كميابى در آن وجود داشت . كاشف الغطا هر روز به مدرسه مى آمد و بيشتر ديدارهاى سياسى او و گفتگوهاى علمى اش با نويسندگان و دانشمندان عراق در مدرسه صورت مى گرفت .
ايشان هماره در انديشه حل مشكلات طلاب بود و با زحمات فراوان توانست براى طلاب مدرسه ، معافيت تحصيلى بگيرد.(289)
كنگره جهانى اسلام
در سال 1350 ق . يك صد و پنجاه نفر از شخصيتهاى سياسى و مذهبى كشورهاى مسلمان از سراسر دنيا، در كنگره جهانى اسلام ، گرد آمدند. مفتى بيت المقدس از سوى مجلس اعلاى فلسطين ، كاشف الغطا را به شركت به اين گردهمايى فرا خواند. اين در حالى بود كه فلسطين هنوز اشغال نشده بود و بيش از هفتاد هزار نفر از مردم فلسطين به بيت المقدس آمده بودند تا از سخنان رهبران فرقه هاى اسلامى و شخصيتهاى برجسته سياسى و مذهبى كشورهاى مسلمان بهره جويند. رشيد رضا (نويسنده سنى مذهب تفسير المنار) و علامه اقبال لاهورى نيز در اين همايش بزرگ حضور داشتند.
هر شب چند نفر از دانشمندان سخنرانى مى كردند تا اينكه نوبت به جناب كشاف الغطا رسيد. اينك چكيده اى از سخنان وى را مى آوريم :
... از نخستين شبى كه با اين اجتماع بزرگ روبرو شدم پيوسته خود را در ميان ترس و اميد مى بينم . گاه نسبت به اين كنگره خوشبين هستم و گاه دلم شور مى زند... ترس من به چند دليل است :
1- شرقيها، به ويژه مسلمانان - مراد من برادران حاضر در اين كنگره نيست - از پايدارى در هدف برخوردار نيستند. چه بسا مسلمانانى كه حركتى آتشين آغاز كردند ولى پس از مدتى حركتشان به خاموشى گراييد.
2- اختلاف و جدايى از خصلتهايى است كه در درون ما ريشه دوانيده و ما را بيچاره ساخته است . اختلاف انديشه و آزادى فكر از ويژگيهاى انسان است ... اما مصيبت اين است كه اختلاف نظر به دشمنى بگرايد... مسلمانان برادران يكديگرند. آيا برادر با برادر دشمنى مى ورزد؟ اى يكتا پرستان ! يكى شويد. من پيش از اين ، دو كلمه گفتم كه اميدوارم از سخنان ماندنى باشد. گفتم :
گنبد اسلام بر دو پايه استوار است .
كلمه توحيد و توحيد كلمه . اى مسلمانان ! اگر سخن ما يكى نشود، بايد با اسلام وداع كنيم ...
3- سومين بيمارى ما اين است كه شرقيها عادت داريم به جاى عمل ، حرف بزنيم و در جايى كه بايد انديشه خود را به كار بنديم ، كارها را بدون فكر انجام مى دهيم .
هر ملتى با سه چيز مى تواند قيام كند: مردم توانا، انديشه درست و كوشش ‍ دايم .(290)
سخنان كاشف الغطا غوغايى بپا كرد. در آن شب با اصرار از كاشف الغطا خواستند كه امام جماعت نماز عشا باشد، او نيز پذيرفت . تمامى علماى اهل سنت ، حتى وهابيون ، ناصبى ها و خوارج نيز به او اقتدا كردند. از آن روز به بعد، كشاف الغطا امام جماعت كنگره شد. نماز جمعه هم به امامت او برگزار شد.
روزنامه ها و مجله هاى كشورهاى اسلامى سخنان كاشف الغطا را چاپ كردند. بسيارى از نويسندگان و دانشمندان اهل سنت از آن به بعد، نسبت به شيعه روش ملايم ترى برگزيدند.
كاشف الغطا پانزده روز در فلسطين ماند. به شهرها و روستاهاى فلسطين رفت و با علما و مردم صحبت كرد. آنان را به وحدت فرا خواند. بسيارى پس از سخنرانى او در كنگره ، وى را ((امام كاشف الغطا)) مى خواندند، دانشمندان اهل سنت از وسعت نظر، قدرت بيان و سخنان پر مغز او به شگفت آمده بودند.
كشاف الغطا به عراق بازگشت و بسيارى از طلاب و فضلاى حوزه علميه نجف كه آوازه سخنان او در كنگره و تاءثير آن را در روزنامه ها خواند بودند، به پيشواز او آمدند. حسينيه كرخ بغداد آكنده از جمعيت بود. روزنامه نگاران ، شاعران ، شخصيتهاى فرهنگى و سياسى عراق در حسينيه گرد آمده بودند. كاشف الغطا براى مردم صحبت كرد و آنها را از آنچه در كنگره گذشت ، مطلع ساخت .
وى پس از سه روز اقامت در بغداد، به كربلا رفت و پس از زيارت مرقد امام حسين عليه السلام به نجف بازگشت . هر شب ، مردم به ديدار او مى رفتند و از سخنان او درباره مسافرتش استفاده مى كردند. بسيارى از شاعران و شخصيتهاى فرهنگى و سياسى نجف حضور موفق او در كنگره را به وى تبريك مى گفتند و شاعران بيش از ده هزار بيت شعر درباره سفر او سرودند.
مردم كوفه از او دعوت كردند تا به شهرشان بيايد. مسجد بزرگ كوفه ، هزاران نفر را در خود جاى داده بود. كاشف الغطا براى مردم صحبت كرد. سخنرانى او به نام ((الاتحاد و الاقتصاد)) چند بار چاپ شد. در سخنان او آمده بود. غرب به وسيله صنعت و مكيدن چشمه هاى ثروت شرق ، بر آنان سيطره يافت . اسلام همه راههاى سالم به دست آوردن ثروت را بيان و ضرورت رشد اقتصادى را گوشزد كرده است . سعادت كشورهاى اسلامى با اتخاد و اقتصاد به دست مى آيد.(291)
براى وحدت
((اصل الشيعه و اصولها)) از زيباترين نوشته هاى كاشف الغطاست . كاشف الغطا درباره انگيزه نگارش اين كتاب مى نويسد:
((دو سال پيش ، يكى از جوانان پر شور كه با هياءتى علمى از سوى دولت عراق ، براى تحصيل در ((دار العلوم العليا)) به مصر رفته بود، در نامه اى طولانى به من نوشت :... من با برخى از دانشمندان دانشگاه الازهر رفت و آمد دارم . گاه و بيگاه از نظام آموزشى و دانشمندان حوزه علميه نجف سخن به ميان مى آيد استادان الازهر از انديشمندان حوزه علميه نجف به بزرگى ياد مى كنند، ولى مى گويند: متاءسفانه شيعه هستند! من از اين سخنان آنها شگفت زده شدم . به آنها گفتم : مگر شيعه بودن گناه است ؟! مگر شيعيان مسلمان نيستند؟! برخى از آن ها در پاسخ گفتند: شيعيان مسلمان نيستند و... من جوانى هستم كه از پيدايش شاخه هاى گوناگون مذهبها در اسلام آگاهى ندارم . اكنون از سخنان دانشمندان بزرگ اهل تسنن به ترديد افتاده ام كه آيا شيعه فرقه اى از اسلام است ؟ اگر مرا از اين سرگردانى نجات ندهيد مسؤ وليت لغزش و گمراهى من بر عهده شماست .
من به وسيله نامه درباره تاريخ شيعه و پاسخ به تهمتهاى آنان ، او را راهنمايى كردم . ولى در شگفت بودم كه چگونه برخى از دانشمندان بزرگ اهل سنت ، اين گونه سخن مى گويند! تا اينكه كتاب ((فجر الاسلام )) نوشته احمد امين ، نويسنده بزرگ مصرى به دستم رسيد. مغزم از دروغهاى شاخدار اين كتاب سوت كشيد. احمد امين ، سال پيش (1349 ق .) همراه شمارى از استادان ، دانشجويان و دانشمندان مصر، به نجف ، شهر دانش ‍ آمد. او در نجف همراه دوستانش در يكى از شبهاى ماه مبارك رمضان به ديدن من آمد. من او را به نرمى سرزنش كردم كه چرا چنين دروغهايى را به شيعه نسبت داده است ! آخرين عذر احمد امين اين بود كه آگاهى كافى درباره شيعه نداشتم . من گفتم : اين بهانه پذيرفته نيست . نويسنده بايد در موضوعى كه مى خواهد بنويسد، خوب بررسى كند چرا كتابخانه هاى نجف ، از جمله كتابخانه خصوصى خودم كه 5000 جلد كتاب دارد كه بيشتر نويسندگان آنها از اهل سنت هستند، ولى در كتابخانه هاى قاهره كتابهايى كه نويسندگان آنها شيعه اند، بسيار كم پيدا مى شود؟!
چند ماه بيش ، يكى از جوانان پاك شيعه بغداد، در نامه اى به من نوشت سفرى به استان ((دليم ))، همسايه استان بغداد داشتم ، بيشتر مردم آنجا سنى هستند. من با مردم نشست و برخاست داشتم . آنها از سخنان و ادب من بسيار خوشحال بودند. اما هنگامى كه فهميدند من شيعه هستم . گفتند: ما گمان نمى كرديم شيعيان با ادب باشند، چه رسد به دانش و دين آنها! ما آنها را يك مشت وحشيان بيابان مى پنداشتيم ! مدتى بعد به سوريه و مصر رفتم . شگفت آور بود. مسلمانان ، سنى مصر نيز همان سخنان مردم ((دليم )) را گفتند، آيا موقع آن نرسيده است كه به دفاع از شيعه بپردازيد؟(292)
روزنامه هاى مصر، سوريه و... مقاله هاى مسمومى درباره شيعه مى نويسند. ديگر تاب نياوردم و سكوت نكردم . نه از اين نظر كه ستمى بر شيعه شده باشد و من بخواهم در برابر سيل تهمتها از آن دفاع كنم . بلكه از اين نظر كه پرده هاى نادانى را از برابر چشم مسلمانان كنار بزنم تا افراد با انصاف در داورى درباره شيعه راه عدالت پيش بگيرند و عذر و بهانه اى هم براى آن دسته از دانشمندان كه ياوه هايى بر زيان شيعه مى گويند و مى نويسند، باقى نماند كه بگويند دانشمندان شيعه ، مذهب خود را معرفى نكردند. (اين جمله را احمد امين در ديدار با كاشف الغطا گفت ) و از همه مهمتر اميد مى رود در سايه اين كتاب پيوندهاى دوستى در ميان مسلمانان استوار گردد و دشمنى از بين آنها برچيده شود. شايد پس از نوشتن اين كتاب ، نويسنده كتاب ((فجر الاسلام )) دگر بار ننويسد ((تشيع پناهگاه دشمنان اسلام بوده و هست . تشيع پناهگاه افرادى است كه مى خواهند انديشه هاى پدران يهودى ، نصرانى و زردشتى خود را وارد اسلام كنند.))!(293)
((اصل الشيعه واصولها)) در سال 1351ق . چاپ شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت .
كاشف الغطا در اين كتاب مى نويسد:
نخستين فردى كه بذر تشيع را در سرزمين اسلام كاشت بنيانگذار اسلام ، حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم بود. دهها حديث در كتابهاى اهل سنت آمده است كه در آن ها پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ، و على عليه السلام و شيعيانش او را رستگاران جهان آخرت ياد كرده است ... انديشه شيعى از زمان پيامبر آغاز شد. شيعه در لغت به معناى ((پيرو)) است و به پيروان حضرت على عليه السلام در زمان پيامبر، شيعيان على عليه السلام مى گفتند...
سلمان فارسى كه پيامبر درباره اش فرمود سلمان از اهل بيت ماست و ابوذر كه پيامبر درباره اش فرمود آسمان سايه نيفكنده و زمين در بر نگرفته كسى را كه راستگوتر از ابوذر باشد، هر دو از ياران حضرت على بودند.
ابوالاسود دوئلى ، بنيانگذار علم نحو از شيعيان حضرت على است . خليل بن احمد فراهيدى ، بنيانگذار علم لغت و عروض نيز از ياران اوست . ابومسلم معاذ بن مسلم هراء، پايه گذار علم صرف و عبدالله مفسر بزرگ قرآن نيز شيعه بودند محمد بن عمر واقدى نخسيتن فردى كه علوم قرآنى را گردآورى كرد، شيعه بود. ابورافع بنيانگذار علم حديث و پسرش على كه نخستين فردى است كه كتابى در علم فقه نوشت و پسر ديگرش عبدالله كه نخستين مسلمانى است كه كتابى در علم تاريخ نوشت ، شيعه بود.
ابان بن عثمان الاحمر شيعى نخستين فردى است كه كتابى در علم تاريخ اسلام نوشت ... نابغه جعدى ، كعب بن زهير، فرزدق ، كميت ، حميرى ، دعبل ، ابونواس و... بسيارى از شاعران بزرگ عرب در دامان مكتب شيعه پرورش يافتند.(294)
آيا اين بزرگان ميدان دانش ، ادب و جهاد مى خواستند اسلام را نابود كنند؟!
ولايت فقيه
كاشف الغطاء بخوبى نقش زمان و مكان در اجتهاد را يافته بود و بر اين باور بود كه نبايد احكام اسلامى در تنگناى سليقه مجتهد قرار بگيرد، زيرا فرجام چنين كارى اين است كه احكام اسلام ، به صورت خشك و بى روح درآيد.
كاشف الغطا در مورد اختيارات ولايت فقيه نظرات بسيار بلندى دارد. امام خمينى (ره ) مى فرمايد:
ولايتى كه براى پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم و امامان است ، براى فقيه نيز ثابت است . موضوع ولايت فقيه چيز تازه اى نيست كه ما آورده باشيم . بلكه اين مساله از اول مورد بحث بوده است ... به طورى كه نقل كرده اند، مرحوم كاشف الغطا نيز بسيارى از مطالب را فرموده اند.(295)
او درباره حدود اختيارات ولى فقيه مى نويسد:
ولايت فقيه همه مواردى را كه به مصلحت اسلام و مسلمانان است ، در بر مى گيرد.
فلسطين در اسارت
صهيونيستها در سال 1327 ش . / 1367 ق . / 1948 م فلسطين را اشغال كردند. در همين ايام برخى از دولتهاى عربى به نبرد با متجاوزان برخاستند. كاشف الغطا پيامى براى رزمندگان مسلمان فرستاد و آنها را به ادامه نبرد تشويق نمود او هماره در سخنرانيها و پيامهاى خويش از فلسطين ياد مى كرد و مسلمانان را به آزاد سازى آن فرامى خواند.(296)
كنفرانس اسلامى پاكستان
جمعيت اخوت اسلامى كراچى دومين گردهمايى جهان اسلام را در سال 1371 ق / 1330 ش .،در كراچى برگزار كرد. آية الله كاشف الغطا به اين همايش بزرگ دعوت شد. اينك بخشى از سخنان وى در اين گردهمايى را مى آوريم :
... ما مى گوييم مسلمانيم ولى تاريخ ما مسيحى و زردشتى است . مسلمانيم ولى روزه يكشنبه را تعطيل مى كنيم مسلمانيم اما به زبان انگليسى صحبت مى كنيم . مسلمانيم اما از زبان عربى چيرى نمى دانيم . عربى ، زبان قرآن را نمى دانيم ولى به زبان بيگانگان خوب حرف مى زنيم .
تنبلى و سهل انگارى چنان ما را فرا گرفته است كه شنيده ايم دانشمندان مسلمان اين گردهمايى كه درباره اسلام بحث مى كنند، هنگامى كه مؤ ذن بانگ بر مى آورد ((حى على الصلوة )) بر نمى خيزند تا نماز بخوانند...
اى مردم مسلمان ! نيروهاى خود را در يك جا گرد آوريد و صفها را منظم كنيد و اسلحه ها را بر دوش بگيريد كه سياست جهان ، كشورهاى عربى و اسلامى را مورد حمله قرار داده است .
سخنرانى كاشف الغطا به زبانهاى مختلف ترجمه و چاپ شد.كاشف الغطا چهل روز در پاكستان ماند و به شهرهاى لاهور، راوپندى ، كشمير آزاد (مظفر آزاد) و پيشاور سفر نمود. با مردم و علما صحبت كرد و آنها را به وحدت ، عمل به قرآن و مبارزه با استعمار فرا خواند.
فرياد
آمريكا در پوشش برگزارى سمينارى فرهنگى در صدد فريب دانشمندان مسلمان برآمد. جمعيت آمريكايى دوستداران خاور ميانه از 25 شخصيت برجسته مسلمان ، از سراسر دنيا دعوت نمود تا در سمينارى كه درباره ارزشهاى اخلاقى اسلام و مسيحيت ، در تاريخ 23 آوريل 1945 م ، در هتل ((امسادور))، واقع در ((بحمدون )) لبنان برگزار مى گردد، شركت كنند.
بسيارى از انديشمندان مسلمان و مسيحى دعوت كنگره را پذيرفتند. اما كاشف الغطا با تيزبينى توانست متوجه حيله آنها شود. آمريكا، اين ابر قدرت نو كه استعمار پير انگليس را كنار زده بود، در جنگ سرد روانى عليه شوروى ، از هر وسيله اى بهره مى جست و اينك در پوشش نوعى فعاليت فرهنگى مى خواست انديشمندان مسلمان و مسيحى را با خود همراه كند.
كاشف الغطا در 78 سالگى ، بسان يك سياستمدار جوان از تحولات سياسى جهان با خبر بود. وى در انديشه بر ملا ساختن اهداف كنگره بود. اما چگونه ؟ او در پاسخ دعوتنامه طولانى جمعيت دوستداران خاور ميانه ، بسيار كوتاه نوشت : نمى توانم شركت كنم .
كاشف الغطا تا آغاز نكرده كنگره يك ماه فرصت داشت . او در يك مدت توانست نامه اى بسيار مفصل درباره اهداف كنگره بنويسد و همزمان با آغاز كنگره در لبنان پخش كند و بدين سان آمريكا را رسوا نمايد. آگاهى او از اوضاع سياسى و ترفندهاى بسيار پيچيده استعمارگران به خوبى در اين نامه هويداست . مرجع تقليد شيعيان كه بيشتر وقت خود را به تدريس ، تاءليف ، ديدار با مردم و پاسخ به سؤ الاهاى شرعى آنان مى گذراند، از آخرين تحولات سياسى جهان به خوبى آگاه است . اينك چكيده اى از پاسخ او به كنگره را مى آوريم :
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى گارلندايوانز هايكينر، معاون جمعيت دوستداران خاور ميانه ...تمام موضوعهاى مورد بحث در دو مطلب خلاصه مى شود:
1- ارزشهاى معنوى و نمونه هاى عالى اخلاقى در اسلام و مسيحيت .
2- خطر كمونيست براى بشريت و راه مبارزه با آن در اسلام و مسيحيت
پيش از هر چيز بايد بدانيد كه زبان عمل از زبان حرف برنده تر است . هزاران كنگره از طرف آنان كه پاى بند به ارزشهاى معنوى نيستند، بى اثر است ... اى دولت ايالات متحده و اى دولت انگليس ! آيا شما داراى چنين صفتهايى هستيد؟!... آيا جنايتهايى كه شما در فلسطين كرديد شما را رو سياه نكرد؟... مگر به آنها پول و اسلحه نمى دهيد؟!(297)... شما و نهصد هزارعرب (298) (فلسطينى ) را بى خانمان ، آواره بيابانها، زمين را بستر و آسمان را لحاف آنها نكرديد؟! آنها در وطن خود عزيز بودند و شما كارى كرديد كه دل سنگ به حال آنها مى سوزد... آيا نرون (امپراتور روم و جنايتكار بزرگ تاريخ ) به اندازه شما جنايت كرد؟ شگفتا كه شما از مسلمانان و اعراب انتظار همكارى داريد و از آنها مى خواهيد كه با شما همفكرى و همكارى كنند. شما عرب را لگدمال مى كنيد. با يك دست بر سرش مى كوبيد و با دست ديگر او را نوازش مى كنيد.
اكنون شما از در ديگرى وارد شده ايد. امروز از ما مى خواهيد كه با شما در كنگره ها بر سر يك ميز بنشينيم و درباره ارزشهاى معنوى به مذاكره بپردازيم . آيا خونهايى كه در ايران (299) سوريه ، مصر و لبنان ريخته مى شود، ناشى از توطئه هاى شما نيست ؟! آى ا شما در شرق و غرب جهان به مرم بى گناه ستم روا نمى داريد؟! تونس ، مراكش و الجزاير در غرب جهان ، در آتش ‍ بيداد شما مى سوزند و كره ، هندوچين (ويتنام ) و كنيا در شرق جهان ، در آتش شما خاكستر شدند. تمام اين دشمنيهاى شما براى ماده پرستى شماست . همان چيزى كه در نامه خود از آن نكوهش كرده و آن را زنگ خطرى براى مردم دنيا بيان كرديد. آيا شما چيزى جز ماده را مى پرستيد؟! آيا شما دينى غير از دنيا پرستى داريد؟!
شما بمب اتمى را براى چه ساخته ايد؟! آيا تلاش در راه استثمار ملتها و به بند كشيدن آنها به خاطر دنيا پرستى و پول پرستى شما نيست ؟ تمام برنامه هاى شما - حتى آنهايى كه به نام دين انجام مى دهيد - به خاطر دنيا پرستى است ....
... شما فلسطين را ذبح كرديد، اما با دست دولتهاى عرب ، بلكه به دست دولتهاى اسلامى تا ذبح شرعى باشد! به دست مسلمان و رو به قبله ، تا براى شماو صهيونيستها خوردن آن حلال باشد! چرا كه شما اهل دين (؟) و در پس ارزشهاى معنوى هستيد! و جز غذاى پاك و حلال نمى خوريد!
شما به اين اندازه جنايت بسنده نكرديد. بلكه تلاش مى كنيد كه عرب را وارد پيمان دفاع مشترك كنيد و اين مرغ ضعيف و بى بال و پر را در دامى ديگر بيندازيد... كمكهاى مالى شما سرابى است كه تشنه را مى فريبد، اما سيرابش نمى كند. آمريكا اگر يك دلار كمك مى كند، ده برابر آن را پس ‍ مى گيرد بعضى مى گويند: انگليس ، فرانسه و دولتهاى اروپايى در پيمان آتلانتيك وارد شدند و استقلال خود را از دست ندادند. بنابراين چه مانعى دارد كه ما نيز در پيمانهاى دفاعى وارد بشويم . در پاسخ مى گوييم : همين دولتها هم استقلال سياسى ، دفاعى و اقتصادى خود را از دست داده و تابع آمريكا شده اند. به همين خاطر است كه بسيارى از حزبهاى آن كشورها، با آن مخالفند، مانند حزب كارگر انگليس كه حزب بزرگى است .
مصالح ما هيچگونه ارتباطى با مصالح آمريكا ندارد. آنها فقر، نادانى و عقب ماندگى ما را مى خواهند و ما خواهان دانش ، سعادت و پيشرفتيم .
...من دولتهاى عرب را نصيحت مى كنم كه تسليم دولتهاى استعمارى نشوند، زيرا مشكلى را برايشان حل نخواهد كرد. به جوانان مى گويم كه راه رهايى ما بازگشت به قرآن و اسلام است . فرهنگ پربار اسلامى مى تواند پشتوانه مبارزه شما با استعمار باشد، نه مرام كمونيستى كه فرهنگى وارداتى است .
... اگر آمريكا بويى از انسانيت و معنويت برده بود، سياه پوستهاى آمريكايى الاصل را كه در حال نابودى اند، حمايت مى كرد. اگر ذره اى عدالت در دولت آمريكا بود، با پانزده ميليون سياه پوست اين همه بدرفتارى نمى كرد. دويست سال است كه شما آمريكائيها سياهان را به بردگى گرفته ايد.
...آمريكا به اسرائيل كمكهاى نقدى مى دهد و اسلحه فراوان در اختيار او مى گذارد. اما در مورد كشورهاى عربى بجز وعده هاى تو خالى ، هيچ چيز به آنها نمى دهد. اگر اسلحه اى به كشورهاى عربى بدهد، به اين شرط است كه با اسرائيل نجنگد. شگفتا! اگر ما با اسرائيل نجنگيم ، با كه بجنگيم ؟! ما جز اسرائيل دشمنى نداريم .
...ما اين ذلتها را چگونه فراموش كنيم و با شما كنار يك ميز بنشينيم و درباره ارزشهاى معنوى و نمونه هاى عالى اخلاقى به گفتگو بپردازيم ؟
...سوگند به همه مقدسات كه اگر دولتهاى عربى با هم متحد شوند، بر آمريكا، انگليس و اسرائيل پيروز مى شوند، شما شيطانها بهتر است دست از جنايت هاى خود برداريد و فلسطين را به صاحبان اصليش بسپاريد. آنگاه درباره ارزشهاى معنوى كنفرانس تشكيل دهيد. اگر در عرف سياست رواست كه با يك دست تسبيح و با دست دگير كارد بگيريد و سينه مظلومان را بشكافيد، اين كار از نظر عقل روا نيست .
...مسلمانها نسبت به يكديگر مغرورند، ولى در برابر دشمن مانند گوسفند ذليل اند.
سال گذشته به سفير انگليس گفتم : عرق از زمانى كه به اشغال در آمد، روز به روز وضعش بدتر شده است . وى پاسخ داد: اين چه حرفى است ؟ اكنون كارها رو به راه شده و آبادانى و اقتصاد پيشرفت كرده است . براى نمونه ، قصر شاه همه ساله در محاصره سيل قرار مى گرفت ، ولى اكنون آسيبى از اين جهت به آن نمى رسد. به او گفتم :
حفظ كاخ شاه ، حفظ پايگاه شماست ، كاخ شاه مهم نيست . كوخ كشاورز مهم است ... همين امسال شاهد طغيان بى سابقه رود كرخ بوديم . بغداد و بسيارى از روستاهاى آن آسيب ديد. ميزان خسارت تا بيست ميليون دينار بر آورد شد. بيش از پنج هزار نفر غرق شدند. همان انسانهايى كه ستون فقران مملكت و گردانندگان اصلى چرخهاى كشورند. مهار كردن رود كرخ و جلوگيرى از سيل به مصلحت استعمارگران نيست وگرنه آنهايى كه برج ايفل را ساختند، مى توانستند سيل بنده هايى در بغداد بسازند.
...اگر پيامبران اولوالعزم پنج نفرند: نوح ، ابراهيم ، موسى ، عيسى و محمد صلى الله عليه و آله و سلم طاغوتهاى اولوالعزم نيز پنج نفرند: روزولت ، تروس آيزنهاور، چرچيل ، وايدن . اينها جرثومه فسادند...
ارزشهاى عالى اخلاقى در اسلام است ، نه در بحمدون . شايد در اين روزها افرادى كه دعوت كنگره بحمدون را پذيرفتند، در آنجا گرد آمده باشند. مى خواهم از آنها بپرسم آيا مى دانيد كه چند سال پيش ، صهيونيسم به ((دير ياسين )) حمله كرد، مردان ، زنان و كودكان را كشت ...؟آيا مى دانيد كه همه اسلحه هاى صهيونيستها آمريكايى بود؟
...شما از بازماندگان كشته ها مى خواهيد با قاتل صلح كنند و دستش را ببوسند. واى بر شما! اى فرزندان سكسون ، به خدا سوگند! اگر همه ستمهاى تاريخ را در يك كفه ترازو نهند و بيداد شما بر عرب و اسلام را در كفه ديگر، ظلم شما مى چربد. شما خيال مى كنيد كه پيرو حضرت عيسى عليه السلام هستيد؟!
...كاش فرزندان عموسام و برادرزاده اش ، سكسون شرشان را از سر ما كم مى كردند كه ما را به خيرشان اميدى نيست ... آمريكا با ژاپن چه كرد؟ شهر هيروشيما را با بمب اتمى ويران كرد. گناه مردم هيروشميا چه بود؟ مگر آمريكا مسيحى نيست ؟! مگر تورات و انجيل از آدمكشى نهى نكرده است ؟!...))(300)
پاسخ كاشف الغطا به كنگره با نام ((المثل العليا فى الاسلام ، لافى بحمدون )) (نمونه هاى عالى اخلاقى در اسلام است ، نه در بحمدون ) در كنفرانس پخش شد. روزنامه هاى لبنان نامه كاشف الغطا را چاپ كردند. مردم با اهداف پشت رده كنگرده آشنا شدند. يكى از انديشمندان مسلمان درباره اين نامه گفت :
ععع كاشف الغطا كشف الغطاعععع كاشف الغطا پرده را كنار زد.
نامه كاشف الغطا مورد استقبال كم نظير خوانندگان قرار گرفت و بدين خاطر سه بار در آن سال چاپ شد. نزديك به صد هزار نسخه از كتاب ((المثل العليا فى الاسلام ، لافى بحمدون )) در كشورهاى مسلمان چاپ و به زبانهاى انگليسى و فارسى ترجمه شد.

next page

fehrest page

back page