يكصد پرسش وپاسخ پيرامون امام زمان

عليرضا رجالى تهرانى

- ۱۰ -


به چه دليل در زمان غيبت حکومت اسلامى به دست ولى فقيه است؟

پاسخ: در بحث قبلى، ثابت شد که اصل حکومت، لازمه زندگى اجتماعى انسان است، وبدون آن، زندگى بر اساس جنگل خواهد بود، وبراى انسان چنين حياتى ممکن نيست.

مسئله اى که در اينجا مورد توجه است، اين است که چه کسى وبه چه معيارى حق حکومت در زمان غيبت امام عصر (عجل الله فرجه) را دارد؟

ترديدى نيست که بنابر مذهب حقه شيعه، امامان وزمامداران امت اسلامى پس از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم)، بزرگ اوصياى الهى، حضرت على وفرزندان معصوم او - سلام الله عليهم - بوده اند که يکى پس از ديگرى رهبرى وولايت امر مسلمين را تا زمان غيبت بر عهده داشته اند. اينان، همان اختيارات پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وولايت عام وخلافت کلى الهى او را دارا بوده اند.

در زمان غيبت، گرچه شخص معينى براى تصدى امر حکومت به اسم وخصوصيات قرار داده نشده است؛ ولى در امر حکومت، که نياز حتمى جامعه اسلامى است، ممکن نيست خداوند اهمال کرده باشد. لذا بنا به تشخيص عقل وراهنمايى نقل، تداوم حکومت وولايت اسلامى در دوران غيبت امام عصر (عليه السلام) امرى ضرورى است.

با توجه به اينکه از سوى شارع مقدس، در رفع نيازهاى مردم کوتاهى نشده است، واينکه خداوند، امامت را به جهت جلوگيرى از تفرقه امت اسلامى وسازمان بخشيدن به امور ملت، وحفظ شريعت ودلايلى ديگر، تعيين وتشريع فرموده است، ترديدى باقى نمى ماند که همين دلايل وجهات، در زمان غيبت امام مهدى (عليه السلام) نيز وجود دارد. از اين رو، لزوم وجود نظام حکومتى وپاسدارى از آيين اسلام، امرى معلوم ومسلم است وهيچ خردمندى نمى تواند آن را انکار کند.

پس چون حکومت اسلامى، حکومتى مبتنى بر قانون است وقانون الهى هم براى اجراى احکام وبسط عدالت در سراسر جهان مقرر شده است، زمامدار اين حکومت، ناگزير، بايد سه صفت مهم را، که اساس يک حکومت الهى است، دارا باشد، وممکن نيست يک حکومت مبتنى بر قانون تحقق يابد، مگر آنکه رهبر وزمامدار آن واجد اين سه صفت باشد: 1- علم به قانون، 2- عدالت، 3- کفايت وصلاحيت. هر چند اين شرط در نخست مندرج است.

از نظرگاه عقل، روشن است که خداوند هيچ گاه شخص نادان يا ستمگر وتبهکارى را به عنان زمامدار مسلمانان بر نمى گزيند واو را بر سرنوشت ومال وجان آنان حاکم نمى کند، زيرا شارع مقدس نسبت به حفظ جان ومال وسرنوشت مردم اهتمام بسيار دارد، وجز اين معقول نيست که تحقق قانون، تنها به دست حاکمى عالم وعادل ميسر است.

بنابراين، حاکم ورهبر جامعه اسلامى، بايد اولا عالم به قوانين واحکام اسلامى باشد، ثانيا در ميان مردم ودر اجراى احکام به عدالت رفتار کند. از اين رو، امر ولايت وسرپرستى امت به فقيه عادل راجع است واوست که شايسته رهبرى مسلمانان هست؛ چه، حاکم اسلامى بايد متصف به (فقه) و(عدالت) باشد. پس اقامه حکومت اسلامى بر فقيهان عادل، واجب کفايى است.(1)

بنابر آنچه که گذشت، ولايت فقيه از امورى نيست که نياز به دليل وبرهان داشته باشد. با اين حال، روايات بسيارى در دست است که بر ولايت داشتن فقيه - به معناى وسيع آن - دلالت مى کند. وما در اينجا برخى از آن روايات را يادآور مى شويم: اسحاق بن يعقوب مى گويد: از عثمان بن سعيد (رحمة الله عليه) اولين نايب خاص امام زمان (عجل الله فرجه)، خواستم نامه اى به آن امام برساند. ودر ضمن نامه پرسيدم که در زمان غيبت به چه کسى مراجعه کنيم؟ امام (عليه السلام) با خط خودشان در پاسخ چنين مرقوم فرمود:

(اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه احاديثنا، فانهم حجتى عليکم وانا حجه الله).(2)

در حوادث ومشکلاتى که برايتان رخ مى دهد، در آنها به راويان احاديث ما مراجعه کنيد، زيرا آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خداوندم.

دلالت حديث: اولا، ظاهر عبارت: (اما الحوادث الواقعه..). مشعر بر آن است که مراد از حوادث، احکام مربوط به آنها نيست، بلکه خود حوادث منظور است. مضافا به آنکه، رجوع به فقها در مورد مسايل احکام در زمان غيبت امام زمان (عليه السلام)، نزد شيعيان از بديهيات بوده است، وبعيد به نظر مى رسد که رسول از اين مطلب سؤال کرده باشد. به احتمال قوى سؤال با همين عنوان (حوادث واقعه) بوده است ومقصود سؤال کننده اين بوده که تکليف خود ومردم را در حوادثى که براى آنان پيش مى آيد، بداند. همچنين بعيد است که پرسش کننده چند حادثه را در پرسش خود آورده، امام (عليه السلام) در پاسخ گفته باشد که حکم حوادث مزبور اين است.

در هر صورت، قدر مسلم، مى توان گفت: که در اين مطلب اشکالى وجود ندارد که ظاهر حديث دلالت بر آن دارد که فقها در مورد بعضى از رويدادها که از قبيل بيان احکام نيست، مرجعيت دارند.

ثانيا: از استدلال حضرت به اين که: (آنان حجت من بر شما هستند ومن حجت خداوندم) واستظهار مى شود که مقصود از حجت خدا بودن امام معصوم اين نيست که فقط بيان کننده احکام است، زيرا گفته بزرگانى چون زراره ومحمد بن مسلم نيز حجت است وهيچ کس حق مردود دانستن وعمل نکردن به روايات ايشان را ندارد واين امر به همگان آشکار است. بلکه منظور از حجت بودن امام زمان (عليه السلام) وپدران بزرگوارش- صلوات الله عليهم اجمعين- اين است که خداوند تعالى به سبب وجود ايشان وسيره ورفتار وگفتار آنان در تمام شؤون زندگيشان، بر بندگان احتجاج مى کند.

معناى ديگر اين عبارت که (آنان حجتهاى خدا بر بندگانند) اين است که اگر مردم در مسائل شرعى واحکام الهى، از تدبير امور مسلمين تا اداره امور سياسى، وآنچه به حکومت اسلامى وابسته است، به کسانى غير از آنان رجوع کند، در صورتى که ايشان خود در جامعه حضور دارند، عذرى در پيشگاه خداوند نخواهند داشت...

پس، امامان عليهم السلام، حجت هاى خداوند بر بندگانند وفقيهان نيز حجت هاى امام بر مردم مى باشند. بنابراين تمام اختياراتى که براى امام، به عنوان حجت خداوند بر مردمان وجود دارد، عينا براى فقها، که از جانب امام به عنوان حجت بر مردمان تعيين شده اند، نيز جارى است.(3)

شاهد ديگرى که مى توان در تأييد اين مطلب وحتى به عنوان دليل ديگرى براى آن آورد، فرموده حضرت على (عليه السلام) به شريح است که:

(اى شريح، تو بر جايگاهى تکيه زده اى که جز پيامبران يا وصى پيامبر ويا انسانى نگون بخت، کسى ديگر تکيه نمى زند).(4)

با توجه به اينکه فقيه عادل، نه پيامبر است ونه شقى، بنابراين او وصى پيامبر است ووصى نيز از تمام اختيارات شخص وصيت کننده برخوردار است.

ونيز در احتجاج طبرسى آمده که امام عسکرى (عليه السلام) در ضمن يک حديث طولانى فرمود:

(هر کدام از فقها که نگهدارنده نفس خود از انحرافات است وصبر انقلابى دارد، وحافظ دين خود، ومخالف هوى وهوس خود بوده ومطيع فرمان خدايى باشد، بر عوام است که از وى تقليد کنند).(5)

با توجه به واژه (تقليد) که به معنى پيروى است، مى فهميم که امور مردم در زمان غيبت به فقيهان ربانى سپرده شده وآنها ولايت بر مردم دارند.

کلام آخر اينکه، ولايت فقيه ولايتى در برابر ولايت امامان عليهم السلام نيست، بلکه فقيه از جانب آنها منصوب شده است وولايت او عين ولايت آن بزرگواران است. يعنى تمام اختيارات آنان را دارد، که از آن تعبير به (ولايت مطلقه فقيه) مى شود. ونيز حکومت اسلامى بر پايه ولايت فقيه، نه استبداد است ونه حکومت مردم بر مردم، بلکه (حکومت خدا وقانون خدا بر مردم) است.

نتيجه اينکه در عصر غيبت ايجاد حکومت اسلامى به دست ولى فقيه جامع الشرايط که نيابت عام از جانب امام (عليه السلام) دارد، امرى مسلم، بلکه واجب است.

چه کسانى وتحت چه شرايطى مى توانند امام زمان را ملاقات کنند؟

پاسخ: چنانکه در پرسش 37 گفته شد، منظور از غيبت امام (عليه السلام) غيبت شخص وجسم نيست، بلکه (غيبت عنوان) است، که در اين صورت، ديدار ورويارويى با آن حضرت به سه صورت ممکن است پيش آيد:

1- ديدار حضرت مهدى (عليه السلام) با عنوان غير واقعى ايشان، به طورى که کاملا براى ديدار کننده، ناشناس باشند. اين گونه ديدار، وبه فراوانى به طور دايم، براى کسانى که در محل زندگى ايشان سکونت دارند، ويا افرادى که با ايشان برخورد مى نمايند - در هر نقطه اى که باشد - روى مى دهد.

2- ديدار با آن حضرت در عنوان حقيقى ايشان، بدون اينکه اين امر را ملاقات کننده - مگر پس از پايان گرفتن ديدار - متوجه باشد. اين همان حالتى است که اکثر ديدارهاى نقل شده را شامل مى شود.

3- ديدار با آن حضرت با عنوان حقيقى ايشان، در حالى که ديدار کننده نيز در اثناى ملاقات متوجه اين امر باشد. اين گونه ديدار در اخبار مشاهده وديدار بسيار کم نقل شده است، زيرا غالبا مخالف مصلحت مى باشد وبا غيبت تامه وکامل حضرت مهدى (عليه السلام) منافات دارد.

اما در رابطه با کيفيت رويارويى با آن حضرت، کافى است آن جناب با فرد مورد نظر، مانند ساير انسانها رو به رو شود ومنظور خود را از ديدار برآورده سازد وشخصيت حقيقى خود را به او - اگر چه به گونه اى که پس از اتمام رويارويى متوجه شود - بشناساند. بلکه آن حضرت، به طور عادى، پس از پايان ديدار، ملاقات کننده را ترک مى کند.

البته، در صورتى که هنگام ملاقات، امام (عليه السلام) به گونه اى در تنگنا قرار گيرد که بيم از ميان رفتن وانتفاى غيبت عامه ايشان برود، چاره اى از پنهان شدن به طريق اعجاز نيست. واين معجزه در اين شرايط با قانون معجزات مطابقت دارد، زيرا برقرارى غيبت ايشان براى تحقق روز موعود لازم است..(6) (به حکايت اول در پرسش بعد توجه کنيد).

راجع به اينکه: آيا در غيبت کبرى، ممکن است کسى خدمت آن حضرت مشرف شود؟ بايد گفت: آرى، واينکه در بعضى روايات گفته شده که مدعيان ديدن حضرت را تکذيب کنيد؛ منظور کسانى هستند که ادعاى ديدن آن امام ونيابت دارند.

بارى، هر شيعه پاک سرشتى مى تواند آن حضرت را ملاقات کند، ولى بايد توفيق رفيقش شود، از گناهان وموارد شبهه ومشکوک پرهيز کرده ودرون خويش را از خفاشها پاک کند، واز طرفى، به ايمان ويقين وصفات پسنديده، انجام واجبات ومستحبات وذکر حق تعالى جان خود را آراسته کرده، ودر رفع نيازمنديهاى مردم واصلاح جامعه کوشا باشد، تا نور ولايت او در دل، وجمال او در چشمش تابيدن گيرد.

گفتم که روى خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابى، ورنه رخم عيان است

چه کسانى امام زمان را ديده وبا آن حضرت ملاقات کرده اند؟

پاسخ: تعداد ملاقات کنندگان آن حضرت يا به طور ناشناس ويا به طور شناس، بسيارند، وما در اينجا به عنوان نمونه واطمينان خاطر به چند حکايت بسنده مى کنيم:

1- تشرف در حال احتضار ونجات از مرگ:

آيت الله سيد محمود شاهرودى فرمود: وقتى که با مرحوم عباچى، از شهر مقدس کاظمين پياده به قصد زيارت سامرا حرکت کرديم، بعد از زيارت حضرت سيد محمد - سلام الله عليه - در حدود يک فرسخ بيشتر راه نرفته بوديم که آقاى عباچى به کل از حال رفته وقدرت حرکت از او سلب شد وروى زمين افتاد.

ايشان به من گفت: چون مرگ من حتمى است واز دست شما نسبت به من کارى بر نمى آيد، اگر شما اينجا بمانيد، خودتان را به هلاکت انداخته ايد وبر شما حرام است. بنابراين، بر شما واجب است که حرکت کرده وخودتان را نجات دهيد ونسبت به من نيز چون هيچ کارى از شما ساخته نيست، تکليفى نداريد.

به هر حال، با کمال ناراحتى ايشان را همان جا گذاشته وبر حسب تکليف حرکت کرديم، فردا که به سامرا رسيده، وارد (خان) شدم. ناگهان ديدم که آقاى عباچى از آن بيرون مى آيند. بعد از سلام وديدنى، پرسيدم: چطور شد که شما قبل از من آمديد؟ ايشان فرمود: بلى، همان گونه که ديروز ديدى، من آماده مرگ بودم وهيچ چاره اى نداشتم، حتى دراز کشيدم وچشمها را روى هم گذاشتم، ومنتظر مرگ بودم، فقط گاه گاهى که صداى نسيم را مى شنيدم، به خيال اينکه ملک الموت است، به قصد ديدار وزيارتش چشمها را باز مى کردم وچون نمى ديدم، دوباره چشمها را مى بستم، تا وقتى که صداى پايى شنيدم.

چشمم را باز کردم، ديدم که شخصى لباس عربى معمولى به تن دارد والاغى در دست اوست وبالاى سرم ايستاده است. از من احوالپرسى کرد وجهت خوابيدنم را در وسط بيابان پرسيد. من جواب دادم تمام بدنم درد مى کند وقدرت حرکتى نداشته، منتظر مرگ هستم. ايشان فرمود: بلند شويد تا شما را برسانم. عرض کردم: قدرت ندارم. به دست خودشان مرا بلند نموده، سوارم کرده در اين ميان، احساس کردم که دستش به هر جايى از بدنم مى رسد، به کلى راحت مى شود. به هر حال، دست مبارکش به تدريج به اعضايم رسيده وتمامى اعضاى بدنم راحت شد، به طورى که ديگر خستگى را احساس نمى کردم.

آن شخص افسار حيوان را مى کشيد، هر چه از ايشان خواهش کردم که سوار شوند، قبول نکرد وفرمود: من به پياده روى عادت دارم. در آن بين متوجه شدم که شال سبزى به کمر بسته است، با خود گفتم: خجالت نمى کشى که سيدى از ذريه رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) پياده راه برود وافسار حيوان را بکشد وتو سوار باشى. من فورى دست وپايم را جمع کرده، خودم را پايين انداختم، وعرض کردم: آقا خواهش مى کنم شما سوار شويد. در اين حال، ناگهان خودم را در خان يافتم واز کسى خبرى نبود.(7)

2- تشرف دختر حضرت آيه الله العظمى اراکى (رحمة الله عليه):

حضرت آيه الله العظمى اراکى (رحمة الله عليه) چنين فرمود: دخترم، که همسر حجه الإسلام آقا حاج سيد آقا اراکى است، مى خواست به مکه مکرمه مشرف شود، ومى ترسيد که نتواند بر اثر ازدحام حجاج طوافش را کامل وراحت انجام دهد. من به او گفتم: اگر به ذکر (يا حفيظ يا عليم) به طور دائم مشغول باشى، خدا به تو کمک خواهد کرد.

او به مکه مشرف شد وپس از برگشتن، يک روز براى من تعريف کرد که من به آن ذکر مشغول بودم وبحمد الله اعمال را راحت انجام مى دادم تا آنکه يک روز در موقع طواف جمعى از سودانى ها، ازدحام عجيبى را در مطاف مشاده کردم.

قبل از طواف با خود فکر مى کردم که امروز چگونه در ميان اين همه جمعيت طواف کنم، حيف که من در اينجا محرمى ندارم که مواظب من باشد تا مردم به من تنه نزنند.

ناگهان شنيدم کسى به من مى گويد: به امام زمان (عجل الله فرجه) متوسل شو تا بتوانى راحت طواف کنى، گفتم: امام زمان کجاست؟ گفت: همين آقا که جلوتر مى روند. نگاه کردم ديدم آقاى بزرگوارى پيش روى من راه مى رود واطراف او به قدر يک متر خالى است وکسى در آن حريم وارد نمى شود. همان صدا به من گفت: وارد اين حريم شو وپشت سر آقا طواف کن. به سرعت پا در حريم گذاشتم وپشت سر حضرت ولى عصر (عجل الله فرجه) طواف کردم وبه قدرى نزديک بودم که دستم به پشت آقا مى رسيد. آهسته دست به پشت عباى آن حضرت گذاشتم وبه صورتم ماليدم، وگفتم: آقا قربانت بروم. اى امام زمان، فدايت بشوم. در اين حال، به قدرى شاد وخوشحال بودم که فراموش کردم به آقا سلام کنم.

بدين ترتيب، هفت شوط طواف را بدون آنکه بدنى به بدنم بخورد وآن جمعيت انبوه براى من مزاحمتى داشته باشد، انجام دادم وتعجب کرده بودم که چگونه کسى از اين جمعيت انبوه وارد اين حريم نمى شود.(8)

3- غذاى ارسالى حضرت مهدى (عليه السلام):

حاج مؤمن - عليه الرحمه - نقل کرد که در دوران جوانى شوق زيادى به زيارت وملاقات حضرت حجت (عجل الله فرجه) در من پيدا شد. به گونه اى که مرا بى قرار ساخت، تا اينکه خوردن وآشاميدن را بر خود حرام کردم تا وقتى که آقا را ببينم. ناگفته نماند که اين عهد از روى نادانى وشدت اشتياق بود. دو شبانه روز هيچ چيزى نخوردم. شب سوم از روى اضطرار قدرى آب خوردم وحالت غش به من دست داد.

در آن حال حضرت صاحب الزمان (عجل الله فرجه) را ديدم. ايشان به من نهيب زد وفرمود: چرا خودت را به هلاکت مى اندازى، برايت طعام مى فرستم، بگير بخور. پس از آن به حال خود آمدم.

يک سوم از شب گذشته بود، ديدم کسى در مسجد نيست وشخصى درب مسجد را مى کوبد. آمدم در را گشودم، ديدم فردى عبا بر سر دارد، به طورى که شناخته نمى شود. از زير عبا ظرفى پر از طعام به من داد ودو مرتبه فرمود: بخور وبه کسى نده وظرف آن را زير منبر بگذار.

او اين مطلب را گفت ورفت: در آن ظرف برنج پخته شده با مرغ بريان بود؛ از آن خوردم وچنان لذتى بردم که قابل وصف نيست.

فرداى آن روز، قبل از غروب آفتاب، مرحوم ميرزا محمد باقر، که از نيکان وشايستگان آن زمان بود، نزد من آمد. اول ظرفها را مطالبه کرد وبعد مقدارى پول در کيسه کرده بود. به من داد وفرمود: دستور داده اند که عازم سفر شوى، اين پول را بگير به اتفاق جناب آقاى سيد هاشم که عازم مشهد مقدس است، سفر کن، در بين راه شخص بزرگى را ملاقات مى کنى واز او بهره مى برى.

حاج مؤمن گفت: با همان پول به اتفاق مرحوم آقا سيد هاشم حرکت کرديم ورفتيم تا به تهران رسيديم. وقتى که از تهران خارج شديم، پيرى روشن ضمير به ما اشاره کرد واتوبوس ايستاد. پس با اجازه مرحوم آقا سيد هاشم (چون اتومبيل را ايشان دربست اجاره کرده بود) سوار شد وپهلوى من نشست.

در بين راه اندرزها ودستورهاى بسيارى به من داد. در ضمن، از پيشامدهايى که تا آخر عمر بر من پيش مى آمد، خبر داد وآنچه را که خير من در آن بود، برايم گفت ومن به تمام آنچه که خبر داده بود، رسيدم. در ميان سخنانش مرا از خوردن غذا در قهوه خانه نهى کرد ونهى فرمود: (لقمه شبهه ناک براى قلب ضرر دارد).

او خود سفره اى داشت وهر وقت ميل به غذا مى کرد، از آن نان تازه بيرون آورده، مى خورد وبه من مى داد وگاهى کشمش سبز بيرون مى آورد وبه من مى داد، تا اينکه به قدمگاه رسيديم. در آن حال فرمود: اجل من نزديک شده ومن به مشهد مقدس نمى رسم. مبلغ دوازده تومان همراه من است، وقتى از دنيا رفتم، با آن مبلغ قبرى در گوشه صحن مقدس برايم تدارک کن وامر تجهيزم با جناب آقاى سيد هاشم است.

حاج مؤمن گفت: من وحشت کردم ومضطرب شدم. ايشان فرمود: آرام بگير وتا مرگم نرسيده به کسى چيزى مگو وبه آنچه خداوند خواسته، راضى باش.

چون به کوه طرق (در قديم راه زوار از آن طرف بود) رسيديم. اتوبوس ايستاد. مسافرين پياده شدند ومشغول سلام کردن به حضرت رضا (عليه السلام) شدند. شاگرد راننده نيز سرگرم مشاهده گنبد نما شد. من ديدم آن پيرمرد به گوشه اى رفت ومتوجه قبر حضرت رضا (عليه السلام) شد. پس از سلام وگريه بسيار گفت: بيش از اين لياقت نداشتم که بر قبر شريفت نزديک شوم. پس رو به قبله خوابيد وعبايش را بر سرکشيد. پس از لحظه اى به بالينش رفتم وعبا را پس زدم، ديدم از دنيا رفته است.

صداى ناله وگريه من بلند شد، مسافرين جمع شدند. قدرى از حالاتش را که ديده بودم، براى آنها نقل کردم، همگى منقلب وگريان شدند. سپس جنازه شريفش را با ماشين به شهر آورده ودر صحن مقدس دفن کرديم.(9)

حضرت مهدى کى خواهد آمد واصولا آيا تعيين سال، ماه وروز ظهور الزامي است

پاسخ: ظهور امام زمان (عجل الله فرجه) وطلوع فجر آفتاب امامت، وقت وساعتى دارد که بنابر روايات نقل شده همانند ساعت برقرارى قيامت است، يعنى کسى به جز خداوند متعال از ظاهر شدن اين آفتاب عدل گستر اطلاع ندارد.

مهزم اسدى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد: فدايت شوم، ظهور قائم آل محمد (عجل الله فرجه) وتشکيل دولت حق، که در انتظارش هستيد، طول کشيد، پس در چه وقت واقع مى شود؟ حضرت فرمود:

(تعيين کنندگان وقت ظهور دروغ مى گويند، تعجيل کنندگان هلاک مى گردند، وتسليم شوندگان نجات مى يابند وبه سوى ما بازگشت مى کنند).(10)

وخود امام غايب (عجل الله فرجه) مى فرمايد: (واما ظهور فرج، پس بسته به اراده خداى متعال است، وکسانى که (وقتى) براى ظهور تعيين کنند، دروغگو هستند).(11)

بنابراين، زمان ظهور حضرت حجت (عليه السلام) را هيچ کس، حتى پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) نيز نمى داند، وهر کس وقتى را براى ظهور معين نمايد، دروغگو است. ومعلوم است که اين مسئله فرق مى کند با اينکه در برخى روايات زمانى عمومى، چون روز جمعه، روز عاشورا ومانند آن ذکر شده است.

آيا حضرت مهدى از زمان ظهور خويش آگاهى دارد؟

پاسخ: با توجه به اين مسئله که امامان معصوم -عليهم السلام - از عالم غيبت خبر دارند ودر مواقع نياز وضرورت مطالب وحقايقى را دريافت مى کنند، مى توان گفت که خداوند از اين طريق هنگامه ظهور را به مهدى موعود (عجل الله فرجه) الهام مى فرمايد: چنانکه امام صادق (عليه السلام) فرمود: (امامى از ما غايب مى شود، پس چون خداوند اراده کند که او را آشکار وظاهر گرداند، اثرى در دل وى پديد مى آيد، پس به اين گونه به امر پروردگار ظاهر مى گردد).(12)

علاوهبر اين؛ در روايتى از امام صادق (عليه السلام) آمده است: (خداوند، قبل از وفات پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) مکتوبى بر او نازل کرد وفرمود: اى محمد! اين است وصيت من به سوى نجيبان وبرگزيدگان از خاندانت. پيغمبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) گفت: اى جبرئيل! نجيبان چه کسانى هستند؟ فرمود: على بن ابيطالب واولادش عليهم السلام. بر آن مکتوب چند مهر از طلا بود، پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) آن را به امير المؤمنين (عليه السلام) داد ودستور فرمود: که يک مهر آن را بگشايد وبه آنچه در آن است عمل کند، امير المؤمنين (عليه السلام) يک مهر را گشود وبه آن عمل کرد، سپس آن را به پسرش حسن (عليه السلام) داد، او هم يک مهر را گشود، وبه آن عمل کرد، و... وهمچنين امام موسى بن جعفر به امام بعد از خود مى دهد، وتا قيام حضرت مهدى (عليه السلام) اين چنين ادامه دارد).(13)

از اين جهت بعيد نيست که امام غايب (عجل الله فرجه) زمان وقت ظهور خويش را توسط اين وصيت مکتوبى که به عنوان دستور العمل نزد ايشان است مطلع شود. واى بسا از جانب پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) وامامان معصوم عليهم السلام، علايمى را براى حضرتش معين کرده باشند وبا ظهور آن علايم، امام به وقت ظهورش آگاه شود. چنان که رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است: (هنگامى که موقع ظهور مهدى (عجل الله فرجه) شود، خداى تعالى، شمشير وپرچم او را به صدا درآورده ومى گويند: اى دوست خدا! به پا خيز ودشمنان خدا را به قتل برسان).(14)

چرا امام زمان تاکنون ظهور نکرده است؟

پاسخ: پيروزى هر انقلات وهر فعاليت اجتماعى به يک سلسله شرايط وموقعيتهاى عينى وخارجى بستگى دارد که بدون فراهم شدن آن شرايط نمى تواند به هدفش برسد. اگر چه قسمتى از شرايط وموقعيت هاى انقلاب مهدى (عجل الله فرجه) آسمانى وخدايى است وجنبه آسمانى دارد، اما اجراى کلى ماموريت وى، به گرد آمدن شرايط عينى وخارجى وابسته است.

همان گونه که آسمان چشم به راه ماند تا پنج قرن از جاهليت بگذرد، وآنگاه نداى آخرين رسالت آسمانى را از سوى پيامبر اکرم (صلى الله عليه وآله وسلم) بشنود؛ اين انتظار، يعنى اجراى برنامه الهى هم مستلزم تحقق موقعيت هاى عينى وخارجى است، يا عواملى است مانند محيط مساعد وفضاى عمومى مناسب ويا بعضى ويژگيهاى جزيى که جنبش دگرگونى بخش از لا به لاى پيچ وخمهاى جزيى، در جستجوى آن است.

سنت تغيير ناپذير خداوند سبحان، بر اين است که اجراى انقلاب اسلامى حضرت مهدى (عجل الله فرجه) نيز به موقعيت هاى خارجى وپذيرنده اى که محيط مساعد وفضاى عمومى را براى درک وپذيرش انقلاب آماده مى سازد، وابسته باشد، وبه همين دليل هم بود که اسلام پس از گذشت چندين سده از پايان يافتن کار انبياى پيشين وايجاد خلأ تلخ چند صد ساله، ظاهر شد. خداوند با همه توانايى اش، در هموار ساختن تمامى مشکلات راه رسالت پيامبر، وايجاد محيط مساعد براى ابلاغ اين رسالت، نخواست چنين شيوه اى را به کار گيرد، بلکه با ابتلا وآزمايش، که تکامل بخش انسانند کار کلى انقلاب الهى را به گونه اى طبيعى وبر بنيادها وعوامل اجتماعى صورت داد.

البته اين ويژگى، مانع نيست که گهگاه، در پاره اى از جزئيات دخالت خداوندى، از راههاى غير عادى انجام پذيرد، زيرا جزئيات در ساختن محيط مساعد نقش اساسى ندارد وفقط گاهى براى حرکت در محيط مناسب، لازمند، يارى هاى وتوجهات عينى اى که خداوند متعال در لحظات دشوار به رهبران الهى مى فرمايد، از اين گونه است، براى پاسدارى رسالت ابراهيم آتش نمرود را بر او سرد وسلامت مى کند، ودست آن مرد يهودى که با شمشير بر بالاى سر پيامبر ايستاده، از حس مى افتد وتوانايى حرکت وتکان را گم مى کند، يا باد شديدى مى وزد وپرده هاى دشمنان حق را که در روز خندق، مدينه را محاصره کرده اند، از بيخ وبن بر مى اندازد؛ وهراس در دل آنها مى افکند. اما همه ى اينها از يک سلسله امور جزئى وکم در لحظاتى قاطع، فراتر نمى رود، وبايد پيش از اين کمکها، زمينه وفضايى مساعد براى دگرگونى عمومى موجود باشد.

اکنون در پرتو همين مبانى، وهمساز با موقعيتهاى عينى وخارجى، موضع گيرى امام مهدى (عليه السلام) را، بررسى مى کنيم. مسلما انقلاب امام -عليه السلام - نيز، مانند هر دگرگونى اجتماعى ديگر، از جهت اجرا به موقعيت هاى اجتماعى بستگى دارد؛ که بايد همساز با آن موقعيتهاى معين، پيش آيد. زيرا حضرت مهدى (عجل الله فرجه) خود را براى اقدامى اجتماعى ودر سطحى محدود، آماده نکرده، بلکه رسالتى که از سوى خداوند براى او تعيين شده، دگرگون ساختن همه جانبه گيتى مى باشد، به صورتى که همه افراد بشر از تاريکيهاى ستم وبيداد، به فروغ دادگرى راه يابند.

براى چنين دگرگونى بزرگى، تنها يک رهبر شايسته، کافى نيست، زيرا ويژگيهاى يک رهبر شايسته را پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) در همان روزگار سياه در خويش داشت، بلکه علاوه بر رهبر شايسته، نيازمند يک محيط جهانى مساعد ويک فضاى عمومى مناسب نيز هست تا موقعيت هاى خارجى مطلوب را براى انجام انقلاب جهانى آماده سازد.

از ديدگاه انسانى که بنگريم، بايد (احساس نابودى مداوم) در انسان متمدن ايجاد شود ويک انگيزه اساسى در درونش پديدار گردد ورسالت دادگرانه مهدى (عجل الله فرجه) را بپذيرد وتنها با تجربه هاى اجتماعى، مدنى وسياسى گوناگون امکان دارد چنين احساسى در درون انسانها جاى گيرد، زيرا با تجربه مکتبها و... مى تواند بار گرانى از نقاط منفى به دوش خود بيابد ونيازمنديهاى او را به يارى جويى از سرشت پاک وجهان نهان آشکار سازد.

از ديدگاه مادى نيز، شرايط موجود، در زمان ظهور، براى انجام رسالت مهدى (عجل الله فرجه)، بر تمامى جهان، بايد آمادگى وتوانايى بيشترى داشته باشند، تا در روزگارى همچون زمان غيبت صغرى؛ زيرا که بخش هاى جهان به يکديگر نزديک شده، ارتباط وپيوند ميان انسانها بهتر انجام مى گيرد. ارتباط وپيوندى که دستگاه رهبرى مرکزى، براى پرورش مردم، بر بنياد رسالت؛ به آن نياز دارد).(15)

پاورقى:‌


(1) شؤون واختيارات ولى فقيه، امام خمينى (رحمة الله عليه)، ص 29.
(2) کشف الغمه، علامه اربلى، ج 2، ص 531.
(3) شؤون واختيارات ولى فقيه، امام خمينى، ص 46.
(4) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 18، ص 6.
(5) وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، ج 18، ص 101.
(6) تاريخ غيبت کبرى، سيد محمد صدر، ص 115.
(7) داستانهاى شگفت، سيد عبد الحسين دستغيب، ص 289.
(8) گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 64.
(9) داستانهاى شگفت، شهيد دستغيب، ص 58.
(10) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص 103.
(11) کمال الدين وتمام النعمه، شيخ صدوق، ص 484.
(12) مهدى موعود، ترجمه ونگارش على دوانى، ص 262.
(13) اصول کافى مرحوم کلينى، ج 1، ص 280.
(14) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 52، ص 311.
(15) بحث حول المهدى، شهيد آيه الله صدر، ص 75.