آيينه اسرار

حسين كريمى قمى

- ۲ -


پيشگفتار

( يا صاحب الزمان ادركن )

چندى قبل بعضى از براداران واحد فرهنگى مسجد جمكران به اينجانب پيشنهاد نمودند كه درباره حديث تأسيس مسجد جمكران و دفع شبهات آن، اطلاعات خود را مرقوم دارم و نيز آنچه را كه از استاد عظيم الشأن خود مرحوم آيةاللَّه آقاى حاج شيخ مرتضى حائرى (اعلى‏اللَّه مقامه)   كتبا و يا شفاها مى‏دانم در اختيار آنان قرار دهم. پس از ملاحظه بعضى كتابهايى كه درباره مسجد جمكران نوشته شده است تصميم گرفتم به پيشنهاد فوق پاسخ مثبت دهم و كتابى مختصر و در عين حال به صورت يك تحقيق عميق و پژوهشى دقيق بنويسم، و از ذكر مطالب تكرارى به غير از بعضى موارد ضرورى خوددارى كنم. بحمداللَّه موفق شدم و موضوع را به گونه‏اى بررسى كردم كه اكثر شبهات، خود به خود منتفى مى‏گردد؛ زيرا به بركت اين مسجد و توسّل به ساحت مقدّس حضرت بقيةاللَّه و مُجرِى و مَجراى فيوضات الهيّه (ارواحنا فداه) درباره مؤلف كتاب "مونس‏الحزين" به گزارشى از كتاب "مناقب" ابن شهر آشوب مازندرانى - اعلى‏اللَّه مقامه الشريف - برخورد كردم كه ديگران به آن توجه نداشته‏اند و آن گزارش راه گشاى مشكلات و حلاّل معضلات مى‏باشد.

اين اثر را در سه فصل تنظيم نمودم. فصل اول درباره حديث مسجد جمكران و آنچه مربوط به آن مكان مقدّس است. فصل دوم درباره ملاقات با امام زمان‏عليه‏السلام ارواحنا فداه در زمان غيبت كبرى و آنچه مناسب آن [1] مى‏باشد. در فصل سوم اشاره‏اى به رفتار و پندار شيعه مى‏شود و نام آن را "آينه اسرار" قرار دادم. در هر حال از محضر آن خاتم اوصيا و اميد اوليا، يوسف فاطمه زهرا، مهدى موعود حجةبن الحسن العسكرى (ارواحنا فداه) تقاضاى دستگيرى و از علاقه‏مندانى كه موفق به خواندن اين كتاب مى‏شوند اميد عذر پذيرى را دارم .

در خاتمه از برادران واحد تحقيقات مسجد مقدّس جمكران كه در مراحل تحقيق و ويرايش، اينجانب را يارى نموده‏اند قدر دانى مى‏نمايم و توفيقات روز افزون آنان را از خداى بزرگوار خواستارم .

قم - حسين كريمى قمى
تابستان 1379

فصل اول: مسجد مقدّس جمكران

نماز امام زمان‏عليه‏السلام

چون نماز بهترين عبادات و كليد حل مشكلات است، بر آن شدم كه سرآغاز تحقيقاتم را نماز امام زمان‏عليه‏السلام قرار دهم. اين نماز را علماى بزرگ شيعه در كتابهاى خود روايت كرده‏اند كه ما در اينجا به چهار طريق آن را نقل مى‏كنيم :

الف - سيدبن طاووس مى‏نويسد :

"صلوة الحجّة القائم‏عليه‏السلام ركعتان، تقرء فى كلّ ركعة الفاتحة الى اِيّاكَ نعبد وايّاك نستعين، ثمّ تقول مأة مرّة: ايّاك نَعبد و ايّاك نستعينُ، ثمّ تتمّ قرائة الفاتحة و تقرء بعدها الاخلاص مرّة واحدة، وتدعو عقيبها فتقول:

اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ، و بَرِحَ الْخِفاءُ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ بِما وَسِعَتِ السَّماءُ، و اِلَيْكَ يا رَبِّ الْمُشْتَكى، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ اَلَّذينَ أَمَرْتَنا بِطاعَتِهِمْ وَعَجِّلِ اللّهُمَّ فَرَجَهُمْ بِقائِمِهِمْ، وَاَظْهِرْ إعْزازَهُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، إِكْفِيانِي فَإِنَّكُما كافِيايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ أُنْصُراني فَإِنَّكُما ناصِرايَ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ، اِحْفَظاني فَإِنَّكُما حافِظايَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ - ثلاث مرّات - اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ اَلْغَوْثَ، أَدْرِكْني أَدْرِكْني أَدْرِكْني، ألْأَمانَ ألْأَمانَ [2]

نماز حضرت قائم‏عليه‏السلام دو ركعت است. در هر ركعت فاتحة الكتاب را تا آية "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعينُ" مى‏خوانى، سپس اين آيه را صد مرتبه تكرار كرده، آنگاه سوره را تمام مى‏كنى و بعد سوره توحيد را مى‏خوانى و بعد از نماز دعاى "اللهم عظم البلاء..."  را قرائت مى‏نمايى.

ب - "شيخ طبرسى" صاحب "تفسير مجمع البيان" در كتاب "كنوز النجاح"ه [3] ( روايت كرده است از "احمدبن الدربى" از خدّامه ابى عبداللَّه "حسين‏بن محمد بزوفرى" كه او گفته است: از ناحيه مقدّسه حضرت صاحب الزمان - عليه الصلوة والسلام - توقيعى بيرون آمد كه اگر كسى را به سوى حق تعالى حاجتى باشد، بايد بعد از نصف شب جمعه غسل كند و به مكان نماز خود برود و دو ركعت نماز گزارد: در ركعت اول سوره حمد را بخواند و چون به "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" مى‏رسد، صد مرتبه آن را تكرار نمايد و بعد از آنكه صد مرتبه تمام شود، بقيه سوره حمد را بخواند؛ پس از تمام شدن سوره حمد سوره "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدْ" را يك مرتبه بخواند و ركوع و دو سجده به جا آورد و "سبحان ربّي العظيم وبحمده" را هفت مرتبه در ركوع بگويد و "سبحان ربى الاعلى و بحمده" رادر هر يك از دو سجده هفت مرتبه بگويد و بعد از آن ركعت دوم را نيز مانند ركعت اول به جاى آورد و بعد از تمام شدن نماز اين دعا را بخواند؛ پس خداوند حاجت او را - هر چه كه باشد - برآورده سازد مگر آنكه حاجت او در قطع كردن صله رحم باشد؛ دعا اين است:

"أَللّهُمَّ اِنْ اَطَعْتُكَ فَالْ'مَحْمِدَةُ لَكَ وَاِنْ عَصَيْتُكَ فَالْحُجَّةُ لَكَ، مِنْكَ الرَّوْحُ وَمِنْكَ الْفَرَجُ، سُبْحانَ مَنْ أَنْعَمَ وَشَكَرَ، سُبْحانَ مَنْ قَدَرَ وَغَفَرَ، اَللّهُمَّ اِنْ كُنْتُ عَصَيْتُكَ فَاِنّي قَدْ اَطَعْتُكَ في أَحَبِّ الْاَشْياءِ اِلَيْكَ وَهُوَ الْايمانُ بِكَ لَمْ أَتَّخِذْ لَكَ وَلَدا وَلَمْ أَدْعُ لَكَ شَريكا مَنّا مِنْكَ بِهِ عَلَىَّ لامَنّا مِنّى بِهِ عَلَيْكَ وَقَدْ عَصَيْتُكَ يا اِلهي عَلى غَيْرِ وَجْهِ الْ'مُكابَرَةِ، وَ الْخُرُوجِ عَنْ عُبُودِيَّتِكَ، وَلَا الْجُحُودِ لِرُبُوبِيَّ-تِ-كَ وَلكِنْ اَطَعْتُ هَواىَ وَاَزَلَّنِي الشَّيْطانُ فَلَكَ الْحُجَّةُ عَلىَّ وَالْبَيانُ، فَاِنْ تُعَذِّبْني فَبِذُنُوبي، وَاِنْ تَغْفِرْ لي وَتَرْحَمْني فَاِنَّكَ جَوادٌ كَريمٌ) و بعد از آن تا نفس او وفا كند "يا كَريمُ يا كَريمُ" را مكرّر بگويد، بعد از آن بگويد: "يا امِنا مِنْ كُلِّ شَي‏ءٍ وَكُلُّ شَىْ‏غ‏ءٍ مِنْكَ خائِفٌ حَذَرٌ اَسْئَلُكَ بِاَمْنِكَ مِنْ كُلِّ شَىْ‏غ‏ءٍ وَخَوْفِ كُلِّ شَيْ‏ءٍ مِنْكَ، اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تُعْطِيَني اَمانا لِنَفْسي وَاَهْلي وَوَلَدي وَسايِرِ ما اَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيَّ حَتّى لا أَخافَ وَلا اَحْذَرَ مِنْ شَيْ‏ءٍ اَبَدَا اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ، وَحَسْبُنا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوَكيلُ

يا كافِيَ اِبْراهيمَ نَمْرُودَ وَيا كافِيَ مُوسى فِرْعَوْنَ اَنْ تُصَلِّيَ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاَنْ تَكْفِيَني شَرَّ فُلانِ بْنِ فُلانٍ" و به جاى فلان‏بن فلان، نام شخصى را كه از ضرر او مى‏ترسد و نام پدر او را بگويد، و از خداوند طلب كند كه ضرر او را دفع نمايد و كفايت كند. بعد از آن به سجده رود و حاجت خود را مسئلت نمايد وبه درگاه خداوند تضرع و زارى كند.

هر مرد مؤمن و زن مؤمنه‏اى كه اين نماز را به جا آورد و اين دعا را از روى اخلاص بخواند، درهاى آسمان براى برآمدن حاجات او گشوده مى‏شود و دعاى او مستجاب مى‏گردد، و اين به سبب فضل و انعام [4] خداوند تعالى بر ما و بر مردمان است.

ج - قطب راوندى‏رحمةاللَّه در كتاب "دعوات" در ضمن نمازهاى معصومين‏عليهم‏السلام مى‏گويد :

نماز مهدى - صلوات‏اللَّه و سلامه عليه - دو ركعت است: در هر ركعتى حمد يك مرتبه و صد مرتبه [5] "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين"، و بعد از نماز، صد مرتبه صلوات بر پيغمبر و آل او (صلوات اللَّه عليهم).

د - صاحب كتاب "مونس‏الحزين" در ضمن بيان داستان مسجد مقدّس جمكران قم، از قول حسن‏بن مثله جمكرانى چنين مى‏نويسد :

امام زمان‏عليه‏السلام فرمود :

دو ركعت نماز تحيّت مسجد بگزارند، در هر ركعتى يك بار "الحمد" و هفت بار "قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدْ" بخواند و تسبيح ركوع و سجود را هفت بار بگويند؛ و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان‏عليه‏السلام بگزارند بر اين نسق: چون فاتحه خواند به "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" رسيد، صد بار آن را بگويد، و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند؛ و ركعت دوم را نيز به همين طريق بگزارد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويد، و چون نماز را تمام كرد، تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام را، و چون از تسبيح فارغ شد سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد، و اين نقل از لفظ مبارك امام‏عليه‏السلام است كه "فَمَن صلّيهما فكأنّما صلّى فى البيت العتيق"؛ يعنى هر كه اين دو ركعت نماز را بگزارد، گويى دو ركعت نماز در كعبه گزارده است.

نماز مسجد جمكران را مرحوم حاجى نورى -كه از بزرگترين محدّثان قرون اخير است [6]

[7] ((-  در كتابهاى "نجم الثاقب "، " كلمه طيبه" و "جنة المأوى" در ضمن حديث تأسيس مسجد جمكران نقل نموده است، و قبل از ايشان هم جمعى از بزرگان آن را با اختلاف اندك روايت كرده‏اند كه عبارتند از :

1 -  خبير مرحوم "محمد تقى ارباب قمى"، از دانشمندان دوره ناصرى (پدر مرحوم آيت اللَّه حاج ميرزا محمد ارباب قمى)؛ ايشان حديث مسجد جمكران را در كتاب "تاريخ دارالايمان قم" -كه در سال ( 1295) [8] قمرى بنا به خواسته حاكم دارالايمان قم تحرير يافته است- بدون ذكر سند مرقوم داشته است.

در نقل ايشان، اين مسجد به نام مسجد قدمگاه صاحب الزمان‏عليه‏السلام مطرح است .

2 - محدّث و مورخ عظيم الشأن، مرحوم "صفى الدين محمدبن محمد هاشم حسينى قمى"، حديث تأسيس مسجد جمكران را در كتاب "خلاصة البلدان" كه در سال ( 1179) قمرى از تدوين آن فارغ گرديده، روايت [9] نموده است؛

گرچه در نسخه چاپى، اين حديث نيامده، ولى طبق نقل الذريعه نام كتاب "خلاصة البلدان فى اخبار قم و شرفها و ذكر بناء مسجد جمكران" است، و صاحب كتاب "انوار المشعشعين" آن را از خلاصة البلدان نقل كرده است .

3 - مرحوم سيد نعمت‏اللَّه جزائرى - متوفاى ( 1112) قمرى - بنا به نقل مرحوم حاجى نورى، آن را در مجموعه‏اى كه در دست مرحوم نورى بوده، مرقوم داشته است. [10]

نقل ديگران چون مرحوم نهاوندى، محدث قمى و صاحب كتاب انوارالمشعشعين به اين بزرگواران منتهى مى‏گردد .

اين تذكر لازم است كه گزارش اين سه شخصيّت به كتاب ترجمه تاريخ قديمى قم، كه اصل آن تأليف حسن‏بن محمدبن حسن قمى - معاصر شيخ صدوق - است، منتهى مى‏گردد. اين كتاب در سال ( 1378) قمرى تدوين و در سال ( 806 - 805 ) توسط بهاءالدين حسن‏بن على‏بن حسن‏بن عبدالملك قمى، در بيست باب، به فارسى ترجمه شده است. [11]

متأسّفانه در حال حاضر تنها پنج باب از بيست باب ترجمه موجود است، و اصلِ عربى و مابقى ترجمه به كلّى مفقود مى‏باشد .

بزرگانى كه حديث مسجد جمكران را از تاريخ قم نقل كرده‏اند به صراحت گفته‏اند كه صاحب تاريخ قم، آن را از كتاب "مونس‏الحزين" شيخ بزرگوار صدوق روايت نموده است .

حديث بناى مسجد جمكران

مرحوم محدث نورى در كتاب "نجم الثاقب" چنين آورده است :

شيخ فاضل حسن‏بن محمدبن حسن قمى، معاصر شيخ صدوق در "تاريخ قم" نقل كرده از كتاب "مونس‏الحزين فى معرفة الحق واليقين" از مصنفات شيخ ابى جعفر محمدبن بابويه قمى به اين عبارت: باب بناى مسجد جمكران از قول حضرت امام محمد مهدى عليه صلوات‏اللَّه الرحمن؛ سبب بناى مسجد مقدّس جمكران و عمارت آن به قول امام‏عليه‏السلام اين بوده است كه شيخ عفيف صالح حسن‏بن مثله [12] جمكرانى‏رحمةاللَّه مى‏گويد كه: من شب سه شنبه، هفدهم ماه مبارك رمضان سنه ثلث و تسعين

در سراى خود خفته بودم كه ناگاه جماعتى از مردم به درِ سراى من آمدند. نصفى از شب گذشته مرا بيدار كردند و گفتند: برخيز و طلب امام محمد مهدى صاحب الزمان - صلوات اللَّه عليه - را اجابت كن كه ترا مى‏خواند .

حسن گفت: من برخاستم، به هم برآمدم و آماده شدم. گفتم: بگذاريد تا پيراهن بپوشم .

آواز آمد كه "هو ما كان قميصك؛ پيراهن ببر مكن كه از تو نيست". دست فرا كردم و سراويل خود را برگرفتم .

آواز آمد كه "ليس ذلك منك، فخد سراويلك" يعنى آن سراويل كه بر گرفتى از تو نيست، از آن خود برگير. آن را انداختم و از خود برگرفتم و پوشيدم و طلب كليد درِ سراى كردم .

آواز آمد كه "الباب مفتوح"، چون به در سراى آمدم، جماعتى از بزرگان را ديدم، سلام كردم و جواب دادند و ترحيب كردند. (يعنى مرحبا گفتند) مرا بياوردند تا بدان جايگاه كه اكنون مسجد است. چون نيك بنگريدم تختى ديدم نهاده، و فرشى نيكو بر آن تخت گسترده، و بالشهاى نيكو نهاده، و جوانى سى ساله بر آن تخت تكيه بر چهار بالش كرده، و پيرى پيش او نشسته و كتابى در دست گرفته و بر آن جوان مى‏خواند، و فزون از شصت مرد، بر اين زمين بر گِرد او نماز مى‏كنند كه بعضى جامه‏هاى سفيد و بعضى جامه‏هاى سبز داشتند و آن پير، حضرت خضر بود. پس آن پير مرا نشاند.

حضرت امام‏عليه‏السلام مرا به نام خود خواند و گفت: برو و حسن مسلم را بگو كه تو چند سال است كه عمارت اين زمين مى‏كنى و مى‏كارى و ما خراب مى‏كنيم و پنج سال است كه زراعت مى‏كنى و امسال ديگر باره باز گرفتى و عمارتش مى‏كنى، رخصت نيست كه تو در اين زمين ديگر باره زراعت كنى، بايد هر انتفاع كه از اين زمين برگرفته‏اى رد كنى تابدين موضع مسجد بنا كنند؛ [13] و بگو حسن مسلم را كه: اين زمين شريفى است و حق تعالى اين زمين را از زمين‏هاى ديگر برگزيده است و شريف كرده و تو آن را زمين خود گرفتى. و دو پسر جوان خداى عزوجل از تو باز ستاند و تو تنبيه نشدى و اگر نه چنين كنى، آزار وى به تو رسد آنچه كه تو از آن آگاه نباشى .

حسن مثله گفت: يا سيدى و مولاى! مرا در اين نشانى بايد كه جماعت سخن بى نشان و حجت نشنوند و قول مرا مصدَّق ندارند .

گفت: "انا سنعلم هناك" ما در اينجا علامتى بگذاريم تا تصديق قول تو باشد. تو برو و رسالت ما بگذار، و به نزديك سيد ابوالحسن رو و بگو تا برخيزد و بيايد و آن مرد را حاضر كند و انتفاع چند ساله كه گرفته است، از او طلب كند و بستاند و به ديگران دهد تا بناى مسجد بنهند، و باقى وجوه از رهق به ناحيه اردهال كه ملك ماست بيارد و مسجد را تمام كند. و يك نيمه رهق را وقف كرديم بر اين مسجد كه هر ساله وجوه آن را بياورند و صرف عمارت مسجد بكنند؛ و مردم را بگو تا رغبت بكنند بدين موضع، و آن را عزيز دارند، و چهار ركعت نماز اينجا بگزارند: دو ركعت تحيت مسجد، در هر ركعتى يك بار الحمد و هفت بار "قل هواللَّه احد" و تسبيح ركوع و سجود هفت بار بگويند و دو ركعت نماز امام صاحب الزمان‏عليه‏السلام بگزارند بر اين نسق، چون فاتحه خوانَد و به "اياك نعبد و اياك نستعين" رسد، صد بار آن را بگويد و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند [14] و ركعت دوم را نيز، به همين طريق بگزارد و در ركوع و سجود هفت بار تسبيح بگويد و چون نمازش را تمام كرد تهليل بگويد و تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام، و چون از تسبيح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پيغمبر و آلش - صلوات اللَّه عليهم - بفرستد. و اين نقل از لفظ مبارك امام‏عليه‏السلام است كه "فمن صلّيهما فكأنّما صلّى في البيت العتيق" يعنى هر كه اين دو ركعت نماز را بگزارد، چنان باشد كه دو ركعت نماز در كعبه گزارده است .

حسن مثله جمكرانى گفت كه: من چون اين سخن بشنيدم با خويشتن گفتم كه: گويا اين موضع است كه تو مى‏پندارى "إنّما هذا المسجد للإمام صاحب الزمان" و اشارت بدان جوان كردم كه در چهار بالش نشسته بود. پس آن جوان به من اشارت كرد كه برو. من بيامدم و چون پاره‏اى راه را بيامدم، ديگر باره مرا باز خواندند و گفتند:

بزى در گله جعفر كاشانى راعى است، بايد آن بز را بخرى، اگر مردم ده بها نهند بخر و اگر نه، تو از خاصه خود بده، و آن بز را فردا شب بياور و بدين موضع بكش. و روز هجدهم ماه مبارك رمضان، گوشت آن بز را بر بيماران و كسى كه علتى داشته باشد سخت، انفاق كن كه حق تعالى همه را شفا دهد، و بز ابلق است و موهاى بسيار دارد و هفت علامت دارد: سه بر جانبى و چهار بر جانبى (كذو الدرهم [15] سياه و سفيد همچون درمها)

پس رفتم، مرا ديگر باره باز گردانيد و گفت: هفتاد روز يا هفت روز ما اينجائيم، اگر بر هفت روز حمل كنى دليل كند بر شب قدر كه بيست و سيم است و اگر بر هفتاد حمل كنى شب بيست و پنجم ذى القعدة الحرام بُود كه روزى بزرگوار است .

پس حسن مثله گفت: من بيامدم و تا خانه آمدم و همه شب در آن انديشه بودم تا صبح اثر كرد. فرض بگزاردم و نزديك على المنذر آمدم و آن احوال با وى بگفتم. او با من بيامد و رفتيم بدان جايگاه كه مرا شب برده بودند. پس گفت: باللَّه نشان و علامتى كه امام‏عليه‏السلام مرا گفت يكى اين است كه زنجيرها و ميخها اينجا ظاهر است.

پس به نزديك سيد ابوالحسن الرضا شديم، چون به در سراى وى برسيديم، خَدَم و حَشَم وى را ديديم كه مرا گفتند: از سحرگاه سيد ابوالحسن در انتظار تو است. تو از جمكرانى؟ گفتم: بلى .

من در حال به درون رفتم و سلام كردم و خدمت كردم، جواب نيكو داد و اعزاز كرد و مرا به تمكين نشاند و پيش از آنكه من حديث كنم مرا گفت: اى حسن مثله! من خفته بودم كه در خواب شخصى مرا گفت: مردى حسن مثله نام، از جمكران پيش تو آيد بامداد، بايد آنچه گويد سخن او را مصدّق دارى و بر قول او اعتماد كنى كه سخن او سخن ماست و بايد كه قول او را رد نگردانى. از خواب بيدار شدم و تا اين ساعت منتظر تو بودم.

حسن مثله احوال را به شرح با وى بگفت، در حال بفرمود تا زين بر اسبها نهادند و سوار شدند. چون به نزديك ده رسيدند، جعفر راعى، گله بر كنار راه داشت. حسن مثله در ميان گله رفت و آن بز از پس همه گوسفندان مى‏آمد، پيش حسن مثله دويد و او آن بز را گرفت و چون خواست كه بهاى آن بدهد و بز را بياورد، جعفر راعى سوگند ياد كرد كه من هرگز اين بز را نديده‏ام و هرگز در گله من نبوده است و امروز است كه او را مى‏بينم و هر چند مى‏خواهم كه اين بز را بگيرم ميسر نمى‏شود و اكنون كه پيش [16] آمد .

پس بز را همچنان كه سيد فرموده بود در آن جايگاه آوردند، و بكشتند و سيد ابوالحسن الرضا بدين موضع آمدند، و حسن مسلم را حاضر كردند، و انتفاع از او بستدند و وجوه رهق را بياوردند و مسجد جمكران را به چوب بپوشانيدند و سيد ابوالحسن الرضا زنجيرها و ميخها را به قم برد و در سراى خود گذاشت، و همه بيماران و صاحب علّتان مى‏رفتند و خود را در زنجير مى‏ماليدند و خداى تعالى شفاى عاجل مى‏داد و خوش مى‏شدند.

و ابوالحسن محمدبن حيدر گويد كه: به استفاضه شنيدم كه سيد ابوالحسن الرضا مدفون است در موسويان به شهر قم، و بعد از آن، فرزندى از آنِ وى را، بيمارى نازل شد و وى در خانه شد، و سر صندوق را برداشتند، زنجيرها و ميخها را نيافتند .

اين است مختصرى از احوال آن موضع شريف كه شرح داده شد .

بيان حاجى نورى در توجيه حديث

مرحوم نورى مى‏فرمايد: "مؤلف گويد: در نسخه فارسى تاريخ قم و در نسخه عربى آن، كه عالم جليل آقا محمد على كرمانشاهى، مختصر اين قصه را از آن نقل كرده در حواشى رجال مير مصطفى در باب حسن، تاريخ قصه را در ثلث و تسعين يعنى نود و سه بعد از دويست [17] نقل كرده است، و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده، و اصل سبعين بوده كه به معنى هفتاد است، زيرا كه وفات شيخ صدوق پيش از نود است ".

نگارنده گويد: بر اين حديث اشكالاتى وارد شده كه مهمترين آنها از اين قرار است :

1 - در تاريخ قم اين خبر يافت نمى‏شود .

پاسخ اين ايراد واضح است، زيرا چنانچه گفته شد، اصل عربى تاريخ و پانزده باب از ترجمه آن به كلّى مفقود شده است. بنابراين، اين مطلب را به طور كلّى نفى نمودن، صحيح نيست. در نهايت آنچه مى‏توان گفت اين است كه اين خبر، در آن قسمت از كتاب كه موجود است، مشهود نمى‏باشد.

2 - اساسا صدوق كتابى به نام مونس‏الحزين نداشته است، بنابراين، اين خبر واهى و از مجعولات دروغ پردازان است .

جواب اين اشكال بعدا مذكور مى‏گردد .

3 - تاريخ وقوع حكايت حسن‏بن مثله جمكرانى مطابق با سال ( 393) قمرى است، در حالى كه راوى خبر (شيخ صدوق) در سال ( 381) وفات يافته است. بر اين اساس شيخ صدوق بعد از دوازده سال از مرگش ناقل خبر و راوى اثر گرديده است .

حاجى نورى از اين اشكال اين طور پاسخ مى‏دهد كه: در نسخه عربى، سبعين (هفتاد) به تسعين (نود) تحريف گرديده است (و اين گونه تحريفات در كتابها بسيار است) .

حل عقده و پاسخ اساسى

نگارنده گويد: در كتاب مناقب ابن شهر آشوب مازندرانى كه مورد نقل و تأييد علامه مجلسى در بحار الانوار، و "محمدبن ابى طالب حسينى" در كتاب "تسلية المجالس" قرار گرفته است، كتاب "مونس‏الحزين" از مؤلفات محدث خبير، محمد فتّال نيشابورى است كه در قرن ششم مى‏زيسته است [18] و نسبت آن به شيخ صدوق اشتباه است .

و أما وجه نقل آن از كتاب تاريخ قم: چنين به نظر مى‏رسد كه جريان مسجد جمكران از كتاب مونس‏الحزين فتّال در حاشيه بعضى نسخ تاريخ قم مرقوم بوده است و به مرور زمان به اشتباه در متن كتاب داخل و به ناچار به محمدبن بابويه تبديل گرديده است؛ و ممكن است مؤلف كتاب مونس‏الحزين آن را از مرحوم صدوق نقل كرده باشد، بنابراين در لفظ محمدبن بابويه تحريفى واقع نشده است. [19]

بر اين اساس، اكثر ايرادها خود به خود منتفى مى‏گردد و حديث مسجد جمكران، مانند ساير اخبار مرسله محتمل الصدق، مصداق بارز قاعده تسامح در ادلّه سنن بوده و انجام اعمال آن به قصد رجاء بلا اشكال [20] است.

لذا به طورى كه شنيده‏ايم و خود نيز مشاهده كرده‏ايم، اين مسجد مورد توجه بزرگان و فقها و متشرعين صالح بوده است كه براى نمونه نام بعضى از آنان را مى‏آوريم .

توجّه مراجع عصر به مسجد جمكران

1 - مرحوم آيةاللَّه بروجردى، مرجع على الاطلاق تشيع، به فرموده مرحوم آيةاللَّه حائرى با كمال دقتى كه در رجال و فقه احاديث داشته، حديث مسجد جمكران را پذيرفته و آن را تصحيح نموده است .

2 - مرحوم آيةاللَّه حجت كوه كمره‏اى .

3 - مرحوم آيةاللَّه حاج سيد محمد رضا گلپايگانى، مرجع تقليد معروف كه نگارنده سالها افتخار شاگردى ايشان را داشته است.

4 - [21] مرحوم آيةاللَّه نجفى مرعشى

5 - مرحوم آيةاللَّه حاج شيخ مرتضى حائرى، فرزند مؤسس حوزه علميه و استاد محقق و متفكر حوزه، كه اين جانب حدود پانزده سال از محضرشان در فقه و اصول استفاده مى‏بردم؛ ايشان مسجد جمكران را از آيات باهرات دانسته و با ادلّه متعدد، خبر حسن‏بن مثله را تصحيح كرده‏اند و فرموده‏اند من به صحت اين مسجد مبارك قطع دارم. تفصيل بعضى از ادلّه ايشان در داستانى كه از معظم‏له نقل مى‏شود، خواهد آمد.

6 - مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى، كه از اوتاد زمان خود به حساب مى‏آمد .

7 - مرحوم حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى، كه در سير و سلوك معروف، و به حقايق جهان فى‏الجمله وقوف داشته است.

8 - جمعى از مراجع كه هنوز در قيد حيات هستند (اطال اللَّه بقائهم)، و خود همراه آنان در مسجد جمكران بوده‏ام .

شگفت اينكه، اشكال تراشان نظر هر يك از مراجع فوق را در مهمترين فرائض بدون دغدغه مى‏پذيرند، ولى مسجد جمكران را با اينكه مورد توجه مراجع و مشايخ بوده و هست، و به قول مرحوم آية اللَّه حائرى تمام اعمالش موافق با ادله ديگر است، هدف ايراد و اشكال قرار مى‏دهند .

مرحوم آيةاللَّه حائرى، در ضمن بيان مطالبى در رابطه با تصحيح خبر حسن‏بن مثله، دو جريان مهم از مسجد مقدس جمكران نقل مى‏كنند كه در اينجا به آنها اشاره مى‏شود.

1 - حاج شيخ حسنعلى نخودكى (اصفهانى) و توسّل در مسجد جمكران

مرحوم آيةاللَّه حائرى مرقوم داشته‏اند: جناب آقاى حاج شيخ عبداللَّه مهرجردى، از وعاظ مشهور خراسان بوده و متجاوز از چهل سال است كه ايشان را به خوبى مى‏شناسم و آدم فاضل و درست و با محبتى است؛ ايشان در اواخر سلطنت رضا پهلوى - كه بر اهل علم خيلى سخت گرفته بود - به مرحوم حاج شيخ حسنعلى مراجعه مى‏كند تا از راهنمايى‏هاى معنوى او بهره‏مند گردد و راه حلى براى مشكلى كه داشته بيابد - مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى، معروف به دستگيرى معنوى بود - حاج شيخ حسنعلى ظاهرا پس از إعمال قدرت خاصى مى‏گويند: حل مشكل شما براى اينكه به نظام وظيفه نروى و معاف شوى، مشروط به اين است كه به قم بروى و در مسجد جمكران قم، به حضرت صاحب الامر (عليه آلاف التحيه و الثناء) متوسّل شوى.

ايشان به قم مى‏آيند و به مسجد جمكران مى‏روند و به حضرت متوسّل مى‏شوند. در نتيجه، خواب مى‏بينند كه در مسجد يا حياط آن هستند و ظاهرا خادمه‏اى به ايشان مى‏گويد: حضرت حجت (سلام‏اللَّه عليه) در مجاورت مسجد تشريف دارند؛ و حاج شيخ را خدمت امام‏عليه‏السلام راهنمايى مى‏كند ...

آقاى مهرجردى مى‏گفت: يادم نيست كه خود آقا يا من، صحبت معافيت از نظام وظيفه را پيش كشيدم، فرمود: "ما آن را درست كرديم". از خواب بيدار شدم و از سابق يك معافيت يك ساله، به عنوان مرض يا عذر ديگر - يادم نيست - داشتم. هر موقع كه نياز به نشان دادن مى‏شد، همان برگ موقت را - كه مدت‏ها بود وقت آن تمام شده بود - نشان مى‏دادم و رفع گرفتارى مى‏شد؛ تا چند سال به اين گونه بود تا آنكه مشمول بخشودگى گرديدم [22] .

2 - مرحوم آيةاللَّه حائرى و استشمام عطرى خاصّ در مسجد مقدّس جمكران

مرحوم آيت اللَّه حائرى مرقوم داشته‏اند: در چند سال قبل ... يك روز عصر با مرحوم آقاى آقا سيد حسين قاضى (پسر عموى علّامه طباطبائى) به مسجد جمكران مشرف شديم. در مسجد بوى عطر مخصوصى به مشامم خورد. مثل آنكه كسى سابقا در اين محل بوده و رفته و بوى عطر آن هنوز باقى است. آن نوع عطر هنوز ياد ندارم كه حس كرده باشم.

موقعى كه به قم برگشتم، براى نماز مغرب و عشاء به مسجد امام رفتم. هنگام مراجعت به خانه، همان بوى را در دكانى كه دواهاى قديمى فروخته مى‏شد حس كردم ... .

فرداى آن روز، به آن دكان مراجعه كردم و جريان يك سنخ بودن جا خالى جمكران و جا خالى اين دكان را براى صاحب دكان گفتم، و گفتم: معلوم مى‏شود ما بيگانه نيستيم مطلب را بگو.

گفت: إن شاء اللَّه خير است .

گفتم: آقا اينجا تشريف مى‏آورند؟

گفت: ممكن است بعضى از اصحاب ايشان اينجا تشريف بياورند .

نگارنده مى‏گويد: چند سال قبل، اين جانب براى يكى از دوستان هم بحث خود (جناب آقاى سيد حسن آل طه) در مسجد جمكران اين جريان را از مرحوم آيت اللَّه حائرى -استاد عظيم الشأن و متفكر خودمان- بازگو مى‏كردم و در ذهن خود به ديد ساده لوحى به آن مى‏نگريستم. در آن اثنا چنان بوى خوشى فضا را عطر آگين كرد كه سابقه آن را نداشتم، و اين بوى خوش براى هر دو نفر ما تا مدّتها محسوس بود، و هرچه به اطراف نگاه كرديم كسى در حال عطر زدن نبود.

نظر مرحوم آيةاللَّه حائرى درباره مسجد جمكران

مرحوم آيت‏اللَّه حائرى نسبت به مسجد جمكران عقيده خاصى داشت و خيلى از اوقات با بعضى دوستان به آنجا مى‏رفت؛ حتى به ياد دارم كه روزى فرمود: از ابتداى شهر تا مسجد جمكران را قدم كردم، و جمع آن قدمها را بيان فرمود كه الان به خاطر ندارم .

در هر حال ايشان مى‏نويسد: مسجد جمكران از آيات باهرات عنايت آن حضرت است. توضيح اين مطلب در ضمن چند جهت - كه شايد خيلى افراد از آنها غافل باشند - ذكر مى‏گردد :

1 - داستان آن‏كه در بيدارى اتفاق افتاده است از كتاب تاريخ قم - كه معتبر است - از صدوق‏رحمةاللَّه نقل شده است؛ مرحوم آقاى بروجردى كه مرد دقيق و ملّايى بود مى‏فرمود: اين داستان در زمان صدوق‏رحمةاللَّه واقع شده است، و نقل او دلالت بر كمال صحّت آن دارد .

2 - داستان مشتمل بر جريانى است كه مربوط به يك نفر نيست؛ زيرا صبح كه مردم بيدار مى‏شوند مى‏بينند كه زمين با زنجير علامت گذاشته شده است. اين زنجيرها به درخواست خود جناب حسن به عنوان علامت مسجد كشيده شده بود تا مردم باور كنند، اين زنجيرها تا مدتى در منزل سيّد محترمى - كه ظاهرا سيد ابوالحسن الرضا نام داشت - بوده و مردم به آن استشفاء مى‏نمودند و بعدا بدون هيچ جهت طبيعى مفقود مى‏شود.

ايشان بعد از ذكر سه دليل ديگر مرقوم داشته است :

6 - متن دستور موافق با ادلّه ديگر است، زيرا هم نماز تحيّت مسجد، هم نماز صد بار "إِيّاكَ نَعْبُدُ وَإِيّاكَ نَسْتَعين" و هم تهليل و هم تسبيح حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام در روايت وارد شده است .

7 - اين دو داستان [23] كه مشهود يا مثل مشهود خودم بود، و داستانهاى ديگرى هست كه فعلا تمام خصوصيات آن را در نظر ندارم.

8 - با آنكه در آن موقع زمين بى ارزش بوده است، فقط يك مساحت كوچكى مورد دستور قرار گرفته است كه ظاهرا حدود سه چشمه از مسجد فعلى است كه در زمان ما خيلى بزرگ شده است .

نگارنده كه خالى از وسوسه نيستم و خيلى خوش بين به نقليات مردم نمى‏باشم، از اين امارات قطع به صحت اين مسجد مبارك دارم. و الحمدللَّه على ذلك وعلى غيره من النعم التى لاتحصى [24] .

تحليل حقوقى در كلام استاد

نگارنده مرقوم مى‏دارد: دليل هشتم ايشان مبتنى بر امرى است كه حقوقدانان و جرم شناسان در كشف جرايم به آن تكيه مى‏كنند. و آن اين است كه ارتكاب خلاف (جعل، خيانت، قتل و غيره) علاوه بر عنصر مادى (نفس واقعه) و عنصر قانونى، نياز به عنصر معنوى (سوء نيّت) هم دارد. اگر در بررسى‏ها مشخص شد كه انگيزه‏اى وجود ندارد، احتمال تعمّد در ارتكاب خلاف، مردود مى‏گردد.

مثلا قتلى توسط شخصى واقع شده، قاتل مى‏گويد: قتل در اثر خطا و اشتباه به وقوع پيوسته است، امّا اولياء دم ادعاى عمد دارند. در اينجا دادرسان تحقيق و كارشناسان جرايم، سوابق قاتل و مقتول را از ابتداى آشنايى قاتل و مقتول به طور دقيق بررسى مى‏كنند؛ هرگاه ثابت شد كه غير از دوستى رابطه ديگرى در كار نبوده و هيچ كس از نفوذ حقد و حسد و مشاجره و تنازع و مخاصمه مادى و معنوى آنان خبر ندهد، عنصر معنوى جرم كه سوء نيت مى‏باشد منفى اعلام مى‏گردد. در نتيجه، حادثه قتل از چهره عمدى بودن خارج مى‏گردد.

درباره حديث جمكران، انگيزه جعل، جز گرفتن حدود صد متر زمين از حسن‏بن مسلم جمكرانى، توسّط شخص صالحى به نام حسن‏بن مثله، چيز ديگرى به نظر نمى‏رسد. احتمال اين انگيزه به قدرى موهوم است كه قابل اعتنا نيست، زيرا در متجاوز از هزار سال قبل و در محدوده يك روستا، صد متر زمين ارزشى نداشته است تا كاروانى متشكّل از حسن‏بن مثله در جمكران، و عالمى به نام سيد ابوالحسن الرضا در قم، و صاحب كتاب مونس‏الحزين، و جمعى از بيماران و حاجتمندان قم و فرزندان سيد ابوالحسن، دست به دست هم بدهند و با جار و جنجال براى گرفتن صدمتر زمين به نفع يك مسجد غوغا به پا كنند .

بنابراين؛ أصالة الصحة در نقل جارى مى‏شود، و به احتمال واهىِ جعل و تزوير اعتنا نمى‏گردد .

چكيده بحث راجع به سير تاريخى و قداست مسجد جمكران

از آنچه مرقوم شد اين نتايج به دست مى‏آيد :

1 - نام مسجد جمكران در زمان سابق مسجد قدمگاه صاحب الزمان‏عليه‏السلام بوده، چنان كه مرحوم ارباب به آن تصريح نموده است.

2 - اين مسجد علاوه بر قداست ذاتى (مسجد بودن) داراى معنويت فوق العاده، و محل استجابت دعا و بروز كرامات، و تشرّف بعضى از اولياءاللَّه به محضر مقدّس مولاى عالم حضرت مهدى - ارواحنا فداه - و رفع اضطرار و پريشانى بعضى از مضطرين است، ولى هيچ تضمينى بر اين امور در روايات و دستورات دينى وجود ندارد. بنابراين نبايد مردم را به طور جزم به اين امور اميدوار كرد .

3 - حديث تأسيس مسجد جمكران به شرحى كه مرحوم حاجى نورى و ديگران مرقوم داشته‏اند، منقول از كتاب "مونس‏الحزين" ابو على شهيد سعيد محمّدبن حسن فتّال نيشابورى است. بنابراين، بعضى از شبهات خود به خود بر طرف مى‏شود.

4 - حديث مذكور از نظر محتوا موافق عقل و نقل است و با قواعد ثابت نيز سازگارى دارد و نماز تحيّت و نماز امام زمان‏عليه‏السلام نيز از مصاديق بارز قاعده تسامح در ادلّه سنن مى‏باشند .

5 - اين حديث از جهات تاريخى خبرى است واحد، و حجّيت آن مبتنى بر مبانى اصولى است. هرگاه كسى خبر واحد را در اُمور تاريخى نيز حجّت بداند و طريق حديث را هم معتبر بشناسد، مى‏تواند آن را به معصوم نسبت دهد.

6 - اين مسجد از قديم مورد توجه علماى بزرگ و مراجع عاليمقام بوده و هست .

7 - بايد توجه داشت كه اين مكان مسجد است نه زيارتگاه، و براى شب‏هاى چهارشنبه از نظر ادله امتيازى وجود ندارد .

8 - نسبت دادن اين حديث به ترجمه تاريخ قم از كتاب "مونس‏الحزين" بنا به ظنّ قوى ناشى از اشتباه بعضى از نويسندگان نسخه خطى است. آنها مطلبى را كه در حاشيه بوده به خيال اينكه از مؤلف متن است در متن كتاب مرقوم داشته‏اند و اين امر به تدريج به ساير نسخه‏ها نيز سرايت نموده است .

9 - گرچه از تاريخ قم فقط ترجمه پنج باب آن مانده است، ولى هشت باب از ترجمه آن ، نزد صاحب انوار المشعشعين و بعضى ديگر وجود داشته است. [25]

10 - گرچه از كتاب "نجم الثاقب" حاجى نورى استفاده مى‏شود كه ايشان حديث را بدون واسطه از تاريخ قم نقل كرده است، ولى در كتاب "جنّة المأوى" [26] و "كلمه طيبه" [27] مرقوم داشته است كه آن را از مجموعه‏اى كه به قلم مرحوم سيد نعمت‏اللَّه جزايرى نگارش يافته، روايت كرده است .

11 - نقل مرحوم محمد تقى بيك ارباب، قبل از تأليف كتاب‏هاى حاجى نورى است؛ بنابراين، مأخذِ نقل ايشان، كتابهاى قبل از حاجى نورى است، و اين امر بر اعتبار حديث  و تعدد منابع آن مى‏افزايد .

موقعيّت مسجد مقدّس جمكران در زمان صفويّه و قاجاريّه

در كتاب "انوار المشعشعين" چنين آمده است: از سنگ تاريخى كه در آنجا مى‏باشد، چنين برمى‏آيد كه شخصى به نام اكبر شاه در سال ( 1116) آن را تعمير كرده است. اكبر شاه در ميان قلعه جمكران منزل داشته است، و اين شعر به عنوان تاريخ تعمير اكبر شاه بر آن سنگ نوشته شده بود:

بود كامل، از پى تاريخ پير عقل گفت
قائم آل محمّد را قدمگاه است اين

تا آنكه در اين ازمنه كه مخروبه شده بود، حاج عليقلى جمكرانى به مقدار سيصد تومان خرج نموده و يك طرف مسجد را تعمير كرد و باقى مسجد مخروبه بود، تا آن زمان كه در اوايل سلطنت مظفر الدين شاه قاجار، جناب مستطاب "ميرزا على اصغر خان" از صدارت معزول شد و به قم آمد؛ ايشان مدتى در قم ماند و در آن ايام مسجد شريف را تعمير نمود و عمارات و حجرات چندى در آنجا ساخت ...

سيد عبد الرحيم، خادم مسجد گويد: در حال حاضر دو سه خروار تخم افشان زمين كه در اطراف مسجد جمكران است وقف آن مسجد مى‏باشد، و فعلاً در تصرف ايشان (آقا سيّد عبد الرحيم) است. [28]

[29] نگارنده گويد: مرحوم ناصر الشريعه ماده تاريخ فوق را  1158دانسته است.

موقعيت مسجد مقدّس جمكراندر سى سال پيش ( 1390قمرى )

نگارنده به خاطر دارد كه حدود سى سال قبل مسجد جمكران در محوطه‏اى كوچك قرار داشت، و اطراف آن حجرات معدودى به صورت اطاق‏هاى مدارس دينى براى سكونت واردين ساخته شده بود و معمولاً فقط  در شب و روزهاى جمعه و شبهاى خاص، عدّه اندكى از صالحان و عابدان و افراد مضطر و پريشان به آنجا مى‏رفتند و در غير اين ايام كسى در آنجا ديده نمى‏شد.

در يكى از ليالى متبركه ماه رجب، نگارنده با چند تن از دوستان، پياده به مسجد مشرّف شديم و شب را به احياء گذرانديم و به قصد روزه فرداى آن، سحرى آماده نموديم. آن شب جز ما چند نفر، شخص ديگرى آنجا نبود .

آب انبار كوچكى در كنار مسجد بود كه آبش چندان تعريف نداشت، حفره‏اى به نام چاه صاحب الزمان‏عليه‏السلام بود كه روى آن را با پنجره‏اى آهنى گرفته بودند و از شكافهاى آن عريضه به داخل چاه مى‏انداختند. جاده آن خاكى و نوعا افرادى كه عازم آنجا مى‏شدند پياده مى‏رفتند.

كوتاه سخن، اين مسجد با آن سابقه كهن و گزارشات تاريخى و روايى، رونق چندانى نداشت و جز افراد خاص، كسى به آنجا نمى‏رفت (و اين امرى است كه انگيزه جعل را منتفى مى‏سازد، زيرا تا پول و مقام و منصب در كار نباشد، انگيزه جعل به وجود نمى‏آيد) در عين حال افراد معدودى در گرما و سرما مقيد بودند كه رابطه خود را با اين مكان مقدّس حفظ نمايند .

مرحوم حاج شيخ مرتضى انصارى قمى كه واعظى زبردست بود، در منبر مسجد امام حسن‏عليه‏السلام قم فرمود: من مقيد بودم شبهاى جمعه را جمكران باشم، در يكى از شب‏هاى زمستانى در مسجد بيتوته كرده بودم. برف هم مى‏باريد. خوابيدم و نياز به غسل پيدا كردم. به تنهايى در دل شب در جاده پر از برف پياده آن هم با نعلين به قم آمدم و بعد از انجام غسل مجددا به مسجد برگشتم و به عهد خود وفا كردم.

از حرفهاى ايشان استفاده مى‏شد كه جاذبه منبر او در اثر آن پايدارى بوده است .

اين گستردگى فعلى و توجه توده مردم به طورى كه از سراسر كشور در شب‏هاى چهارشنبه و جمعه به آنجا هجوم مى‏آورند، مربوط به سى سال اخير است. سبب آن كسادى و علت اين رواج بى سابقه چيست؟ هر كسى چيزى را معرفى مى‏كند، ولى مجموع امور ذيل مى‏تواند در رواج وتوجه مردم دخيل باشد.

1 - وجود وسائل حمل و نقل

2 - آسفالت جاده و امكانات رفاهى

3 - گرفتارى و پريشانى مردم عصر حاضر كه هر شخص دهها گرفتارى طاقت فرسا دارد، و چون گرفتاران از راههاى مادى و اسباب عادى مأيوسند، به اماكن مقدّسه مخصوصا به اين مكان شريف رو مى‏آورند .

در هر حال وظيفه روحانيت و هيئت محترم امناى مسجد است كه از اين گرايش بى سابقه به طور صحيح استفاده كنند، و با امر به معروف و نهى از منكر و تصحيح عقايد و ترويج اخلاق حسنه از اين جمعيت انبوه، عاشقان و دلباختگانى عارف براى حضرت مهدى - ارواحنا فداه - تربيت نمايند.

"أللهُمَّ اجْعَلنا مِنْ أَعْوانِهِ وَأَنْصارِهِ وَعَجِّلْ فَرَجَهُ وَسَهِّلْ مَخْرَجَهُ".

چند ديدگاه از صاحب كتاب انوار المشعشعينالف: درباره تاريخ قم

مرحوم حاج شيخ محمّد على قمى، صاحب كتاب "انوار المشعشعين" كه در سال ( 1302) قمرى به تأليف آن كتاب اشتغال ورزيده است، تصريح كرده كه وى به هشت باب از ترجمه تاريخ قم دست يافته است. آن چنان كه مرحوم حاجى نورى از "رياض العلماء" نقل كرده است، وى فرموده است: صاحب "رياض [30] العلماء" نيز به هشت باب از ترجمه تاريخ قم دست يافته است.

در حالى كه علامه مجلسى‏رحمةاللَّه، با آن همه امكانات تنها به پنج باب از ترجمه كتاب دست يافته است و در حال حاضر نيز، بيش از همان پنج باب موجود نيست .

ب: درباره كتاب "خلاصة البلدان "

وى در مقدمه كتابش مى‏نويسد: كتاب "خلاصة البلدان" از تأليفات صفى الدين محمّدبن محمّدبن هاشم حسينى رضوى قمى است كه خود در اول كتاب مى‏نويسد: از سال  1179به خواهش ملّا محمّد صالح [31] معلم قمى آن را تأليف نمودم.

ايشان در بخش ديگرى از كلام خود مى‏نويسد: صفى الدين رساله‏اى مى‏نويسد كه مشتمل بر مقدارى از اخبار قم، و حديث خبر دادن امير المؤمنين‏عليه‏السلام به پسر يمانى از شرافت زمين قم و كيفيّت بناء مسجد جمكران و اسم آن را "خلاصة البلدان" گذارده است .

ج: درباره مسجد جمكران

وى مى‏نويسد: مخفى نماند كه يكى از مواضع مشرفه و مساجد مقدّسه قم، مسجد جمكران است كه حضرت حجّت‏عليه‏السلام را در آن مقام ديده‏اند، و حضرت امر به بناء مسجد نموده است، و چه مقدار از آيات [32] الهى و معجزات و نوادر كرامات در آن مكان مقدّس ديده شده كه باعث حيرت است.

د: درباره حديث فرزند يمانى

وى حديثى را ازكتاب "خلاصةالبلدان" به‏نقل از كتاب "مونس‏الحزين" نقل كرده است كه خلاصه حديث چنين است :

امير مؤمنان على‏عليه‏السلام به پسر يمانى فرمود :

قائم آل محمّدعليه‏السلام از شهر قم ظهور مى‏كند و مردم را دعوت به حق مى‏كند، و همه خلايق از شرق و غرب به سوى آن شهر حركت مى‏كنند، و اسلام تازه گردد ... و رايت (پرچم) در اين كوه سفيد بزنند به نزد دهى كهن كه در جنب مسجد است و آن را جمكران خوانند. [33]

وى در اين كتاب پنج كرامت از سيّد عبدالرحيم، خادم مسجد جمكران نقل نموده و چون او را توثيق نكرده است از درج آن خوددارى مى‏شود .

نگارنده گويد: كتاب "خلاصة البلدان" به سعى فاضل معاصر جناب آقاى سيد حسين مدرسى طباطبائى - از دوستان قديمى نگارنده - در سال  1396قمرى به چاپ رسيده است، وى به دو نسخه خطى ناقص از اين كتاب دست يافته است كه فاقد خبر مسجد و خبر پسر يمانى است؛ از ايشان اميد بود كه با تتبّع بيشتر به نسخه كامل دست مى‏يافت و در نتيجه، خدمت بيشترى را ارائه مى‏داد.

 

وضع فعلى مسجد جمكران و برنامه ريزى براى آينده

در حال حاضر فضاى مسجد و اطراف آن صدها هزار متر مربع را است .

در گزارشى آمده است كه طبق طرح تصويبى سال  1376شمسى، طرح جامع مسجد شامل چهار صد هكتار اراضى منطقه  است كه حدود چهل هكتار (چهارصد هزار متر) محدوده داخلى مسجد پيش بينى شده است. در بخش ديگر اين گزارش آمده است كه سالانه حدود پانزده ميليون نفر به مسجد جمكران [34] مى‏آيند.

مشاهدات عينى نگارنده در شهريور 1378

چون نوبت به بيان وضع مسجد در حال حاضر رسيد، براى اينكه چيزى را بدون تحقيق ننويسم، عصر روز سه شنبه نهم شهريور ( 1378) شمسى، مطابق با پانزدهم جمادى الثانى ( 1420) قمرى، ابتدا با بعضى از دوستان از كوه خضر ديدن نمودم. اين كوه حدّ فاصل بين قم و جمكران است و حدود سه كيلومتر با جمكران فاصله دارد. راه اين كوه در حال حاضر منحصر به جاده‏اى است كه از شهرك امام خمينى به آن كوه منتهى مى‏شود. از پايين كه نگاه شود، چندان مرتفع نيست، ولى از بالاى آن بسيار مَهيب و مرتفع به نظر مى‏رسد، وقتى از بالا به پايين نگاه شود گويا از هواپيما به زمين نگاه مى‏شود. آن چنان حيرت آور و وحشت‏انگيز است كه پايين آمدن را بر انسان دشوار مى‏سازد.

افضل‏الملك كه در سال ( 1310) قمرى از اين كوه ديدن كرده است مى‏نويسد: وجه تسميه اين كوه به خضر اين است كه مى‏گويند: در اينجا حضرت خضر ديده شده است. وى مى‏نويسد: از قديم اوتاد و [35] اقطاب در آن كوه به اعتزال به سر مى‏بردند.

در بالاى كوه مسجد كوچكى است، داراى محراب و جالب توجّه. نگارنده نماز مغرب را در آنجا خواندم. صاحب كتاب انوار المشعشعين كه در سال ( 1302) قمرى به تدوين آن كتاب اشتغال داشته است مى‏گويد: شخصى نذر كرد كه هرگاه حاجتش روا شود براى بالا رفتن به آن كوه پلّه بسازد، چون حاجت روا شد، [36] سيصد پلّه براى آن كوه درست كرد.

ولى در حال حاضر، جاده را به صورت مارپيچ درست كرده‏اند و انسان به آسانى مى‏تواند بالا رود. قلّه كوه را هم تسطيح نموده‏اند، به طورى كه جمع زيادى مى‏توانند در بالاى كوه اجتماع كنند. از قرار مسموع در سال گذشته، بعضى از ارگانهاى دولتى در آنجإ؛""كك مراسم خواندن دعاى عرفه را بپا داشتند. در هر حال اين كوه حيرت افزا و ديدنى است. كسى كه مكّه را ديده و به جبل النور رفته باشد در بالاى اين كوه به ياد غار حرا مى‏افتد.

در بالاى كوه احساس معنويّت مى‏شود و تمام شهر و اطراف آن به خوبى ديده مى‏شود. خصوصيات آن كوه قابل توصيف نيست. امكانات عيّاشى در آنجا وجود ندارد، لذا هر نوع شايعه مركزيت آن كوه براى گناه تكذيب مى‏شود .

بعد از اداى فريضه مغرب، راهى مسجد جمكران شديم. حدود نيم ساعت از شب گذشته بود كه وارد شبستان مسجد شدم. به سختى توانستم جايى براى نماز عشا پيدا كنم. بعد از فريضه عشاء براى بررسى اوضاع از شبستان خارج شدم. تمام فضاى رو باز اطراف مسجد كه چندين هزار متر مربع مى‏باشد، زير پوشش جمعيت بود.اكثر مردم به نماز و دعا مشغول بودند و هر دقيقه به عدد آنان اضافه مى‏شد .

از آنجا، راهى درمانگاه مجلّل و مجهّز مسجد جمكران شدم. آمارى از دكترهاى متديّن كه رايگان براى معاينه و نسخه نويسى به آن درمانگاه مى‏آيند در تابلوى بزرگى نوشته شده بود. داروخانه‏اش داير و فضايش مملوّ از مسافر بود .

بعد از مدّتى كوتاه به طرف مسجد آمدم. صدها دستگاه وسيله نقليه از كوچك و بزرگ در بيابانهاى اطراف به چشم مى‏خورد. سيل خروشان جمعيت رو به افزايش بود و از بلندگوهاى مسجد صداى قرآن طنين انداز بود.

بعد از ديدار با بعضى از اعضاى هيئت مديره و صرف شام، مجدّدا از فضاى روباز مسجد مسير خروجى را طى كردم. با دقت وضع مردم را زير نظر گرفتم. اكثر آنان مشغول دعا و نماز و عبادت بودند. مجموع اين وضعيت در داخل فضاى روباز، منظره مسجد الحرام و منظره منى و عرفات را در ذهن انسان تداعى مى‏نمود. در اين هنگام، مدح امام زمان از بلندگوى مسجد پخش مى‏شد. اوضاع سمعى و بصرى آن چنان جذّاب بود كه قابل توصيف نيست. از داخل تاكسى مشاهده كردم كه يك روحانى محاسن سفيد، از ديدن اين منظره و شنيدن مدح امام زمان‏عليه‏السلام آن چنان به وجد آمده كه گويى به طرف مسجد پرواز مى‏كند و با ريختن اشك چشم و تكان دادن دستها گويا امام را مى‏بيند. خلاصه چنان از خود بيخود بود كه اين بنده سنگدل را به گريه انداخت .

از بعضى در مقام انتقاد شنيده مى‏شود كه به بهانه جمكران، بعضى از مردم راهى صحنه گناه مى‏شوند. پاسخ ايشان مثل مشهور است: "براى يك بى نماز، درِ مسجد بسته نمى‏شود". از يك اجتماع چند هزار نفرى نبايد توقّع عصمت داشت. انجام چند جرم يك امر طبيعى هر اجتماع است .

اشكال تراشان بيايند اشكال را برطرف كنند و از اين جمعيت كه با هزينه خود از اطراف كشور به اين مكان مى‏آيند با امر به معروف و نهى از منكر و تبليغات صحيح بهره بردارى كنند. اين اجتماع عبادى در هر مكانى باشد آن مكان، مقدّس مى‏شود و در هر بيابانى كه فرياد و ضجّه بلند نمايند، جاى استجابت دعا مى‏گردد. همه بايد جمع شويم از افراط و تفريطها و اسراف كاريها، تجملات و خود سريها بكاهيم و آن چنان را آن چنان‏تر بنمائيم.

اى به كشور ايمان، شهريار بى همت !
وى به عرصه امكان، گنج علم سبحانى !

آيت خدايى تو، جان مصطفايى تو
قلب مرتضايى تو، هفت سرّ قرآنى

هم نهانى و هم پيد ، در مَثَل چو خورشيدى
گر چه از نظر چندى است زير ابر پنهانى

اى عجب به پنهانى، مى‏زند ره دله
نرگست به شهلايى زلفت از پريشانى !

از رخت نقاب افكن، راز عالمى بگش
تا عيان شود بر خلق، سرّ اوّل و ثانى

حال ما مسلمانان، در هم است و بى سامان
درد ما شود درمان، از لبت به آسانى

خاطرِ "الهى" را از رخت چون ماه افروز
كز غمت شب هجران، در هم است و ظلمانى

ذكر چند كرامت

توكّل و اطمينان به استجابت دعا در مسجد جمكران

جناب مستطاب آقاى حاج حبيب اللَّه بيگدلى (از اخيار قم و والد محترم صديق مكرّم جناب آقاى حاج شيخ مهدى بيگدلى) فرمود: مرحوم آقاى حاج شيخ عباس قمى -محدّث معروف- برادرى داشت به نام حاج مرتضى، اين مرد كاسب بود و چندان سوادى نداشت، امّا بسيار متديّن و خوش عقيده بود. روزى همسرش مى‏گويد: براى دخترمان رفته رفته بايد جهيزيه فراهم كرد. وى در جواب مى‏گويد: فعلاً وقت شوهر كردن او نيست. هر زمان به سنّ مقتضى رسيد، به مسجد جمكران مى‏روم و ترتيب كار را مى‏دهم. بعد از چند سال همسرش مى‏گويد: حالا وقت تهيه جهيزيه است، زيرا دختر به سن شوهردارى رسيده است .

حاجى مى‏گويد: رفتم مسجد جمكران تا ترتيب كار داده شود. مسجد مى‏رود و شب را بيتوته كرده، دعا و توسّل لازم را به عمل مى‏آورد. فرداى آن شب پياده برمى‏گردد. در اثناى راه، از درخت توتى كه هنگام بهره برداريش رسيده بود استفاده مى‏كند و سپس، زير آن درخت مى‏خوابد. بعد از استراحت راهى منزل مى‏شود. وقتى وارد مى‏شود مشاهده مى‏كند كه مرحوم آيت اللَّه سيد صدر الدين صدر موسوى، از علماى بزرگ قم، با طلبه جوانى در اتاق نشسته‏اند. مرحوم آقاى صدر مى‏فرمايد: كجا بودى؟ نزديك يك ساعت است به انتظار تو هستم. ايشان جريان را گزارش مى‏دهد.

مرحوم آقاى صدر مى‏فرمايد: من آمده‏ام تا دخترت را براى اين روحانى جوان خواستگارى كنم؛ تمام مخارج عقد و عروسى و جهيزيه با خودم مى‏باشد. از دخترت اذن بگير؛ در صورتى كه موافقت نمايد عقد ازدواج را جارى كنم. ايشان مطلب را با همسر و دخترش در ميان گذاشته موافقت آنان را جلب مى‏كند و در همان مجلس، عقد نكاح جارى مى‏شود و تمام هزينه را مرحوم صدر مى‏پردازد و پس از يك [37] هفته، مجلس عروسى برگزار مى‏گردد. "وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ".

داستان حاج سيد مرتضى حسينى

صديق مكرّم آقاى حاج سيد عباس حسينى (واعظ) كه چند ماه قبل مرحوم شد از پدرش مرحوم سيد مرتضى حسينى كه از تربيت شدگان مرحوم حاج شيخ محمّد تقى بافقى است، جريانى را نقل كرد؛ از ايشان خواستم آن را بنويسد، قبول فرمود. چكيده آن نوشته كه نزدم موجود است اين چنين است:

مرحوم سيّد مرتضى، منزل مسكونى خود را به يكصد و هشتاد تومان به طور اقساط پنج ماهه، خريدارى كرده و در سر رسيد اوّلين قسط با تهى دستى روبرو مى‏شود. به مسجد جمكران رفته و به امام زمان‏عليه‏السلام متوسّل مى‏شود .

مرحوم حاج اسداللَّه خرّاز قمى كه از دوستان متديّن مرحوم سيّد مرتضى بوده و حدود چهل سال سيّد براى او روضه هفتگى مى‏خوانده ، او را ديدار كرده و مى‏گويد كه در خواب از طرف حضرت ولى عصرعليه‏السلام مأمور شدم اقساط خانه‏ات را بپردازم (ظاهرا حاج اسداللَّه از اصل خريد خانه هم بى خبر بوده) سيّد قبول مى‏كند و تمام اقساط منزل به بركت توسّل به حضرت بقية اللَّه توسط حاج اسداللَّه پرداخت مى‏گردد .

مرحوم حاج سيد عبّاس مى‏گفت: آقاى حاج اسداللَّه، پدرم را وصىّ خود قرار داد. بعد از فوت حاجى، پدرم تمام مراسم واجب و مستحب را براى او انجام داد. آن شب بر اثر خستگى، بعد از نماز مغرب و عشا خوابش گرفت. نيمه شب از جا برخاست. خيال كردم ناخوش است. گفتم: چه شده؟ گفت: الآن حاج اسداللَّه را خواب ديدم. به من گفت: همه كارها را انجام داديد، مگر نماز ليلة الدفن را، تا دير نشده برخيز آن را هم به جا آور. حال مى‏خواهم آن نماز را بخوانم. پدرم به من گفت: سيّد عباس، ببين حاجى در شب اوّل قبرش چقدر فراغ خاطر دارد.

يك داستان آموزنده

در سال ( 1340) شمسى كه در مشهد مقدّس تحصيل مى‏كردم، در يكى از شب‏هاى جمعه به منزل آقاى حاج آقا حسن قمى، فرزند مرحوم حاج آقا حسين قمى (مجتهد معروف) براى استماع موعظه كه خود متصدّى آن بود رفتم. ايشان در ضمن نصايحى كه داشتند، به زائران مرقد مطهر حضرت رضاعليه‏السلام سفارش مى‏كرد كه خودشان را اصلاح كنند و از معصيت اجتناب نمايند، آنگاه فرمود: دوستى دارم از تجّار تهران كه محلّ وثوق مى‏باشد. وى برايم گفت: شريكى دارم كه چندى قبل براى زيارت به مشهد آمد. چند روز بعد از سفر او، در خواب مشاهده كردم كه من هم براى زيارت مرقد مطهر امام وارد حرم شدم. وقتى وارد روضه مقدّسه شدم، ديدم كه حضرت رضاعليه‏السلام در يك بلندى نشسته و وضع زائران خود را مشاهده مى‏كند و به آنان احترام مى‏گذارد .

در اين بين ديدم كه شريك من هم داخل جمعيّت است و دارد اطراف ضريح طواف مى‏كند. ولى وقتى مقابل امام رسيد دستش را براى زدن سيلى به امام، دراز كرد! امام با عقب كشيدن چهره خود آن سيلى را رد نمود. طولى نكشيد كه آن مرد مجدّدا مقابل امام آمد و دستش را به طرف امام دراز كرد! اين بار هم سيلى به چهره امام اصابت نكرد. بعد از مدت كوتاهى براى بار سوم دستش را دراز كرد و يك سيلى به چهره نورانى آن حضرت زد! اين بار سيلى به صورت امام اصابت نمود، به طورى كه رنگ چهره تابناك امام نيلگون گرديد! از خواب بيدار شدم و در فكر فرو رفتم.

بعد از چند روز كه شريكم از سفر برگشت، به ديدار او رفتم و در خلوت، خواب را برايش بازگو نمودم. ديدم رنگ صورتش عوض شد و گفت: اين خواب حقيقت دارد! من مشغول طواف بودم و به يكى از شبكه‏هاى ضريح دست انداختم، در كنارم زنى بود جوان، شيطان وسوسه‏ام كرد و او را به گناه دعوت كردم. آن زن اعتنا نكرد. يك دور ديگر زدم و باز كنار او قرار گرفتم و او را به گناه فرا خواندم. باز آن زن اعتنا نكرد. براى بار سوم، در اثر وعده‏هايى كه دادم، او را رام كردم و از همانجا براى انجام گناه و [38] بى عفّتى همراه خود بيرون آوردم و سر انجام آلوده گناه منافى با عفت شديم.

نگارنده مى‏گويد: اختلاط مرد و زن نامحرم در معرض گناه است. گرچه اين اختلاط در حرم مطهر امام رضاعليه‏السلام باشد. از عيسى‏بن مريم روايت شده است :

[39] ايّاكم والنظرة فإنّها تزرع في قلب الشهوة و كفى بها لصاحبها فتنه".

  از نگاه به نامحرم پرهيز كنيد زيرا در دل نگاه كننده تخم شهوات رإ؛''كك كشت مى‏كند و همان براى گرفتارى انسان كافى است".

كرامتى از حضرت معصومه‏عليهاالسلام

چون تمام نعمت‏هاى مادّى و معنوى اهل قم، به بركت حضرت فاطمه معصومه‏عليهاالسلام است و ما همگى از بركت قبر مطهرش متنعّم هستيم، از انصاف به دور است كه در اين كتاب از فضائلش نشود؛ بر اين اساس چكيده كرامتى را كه صاحب انوار المشعشعين در كتابش به عنوان يك امر متواتر درج نموده، در اين نوشتار مى‏آوريم. ايشان مى‏نويسد: يكى از خدّام آستانه مقدّسه حضرت معصومه به نام ميرزا اسد اللَّه، از ناحيه پاگرفتار بيمارى شقاقلوس (بى حسّى و فاسد شدن عضوى از اندام) گشته، جراحان بالاتفاق نظر به قطع پاى ايشان دادند، تا بيمارى به ديگر اعضا سرايت نكند .

ايشان مى‏گويد: حال كه بناست فردا پايم را قطع كنند، امشب مرا به حرم مطهر حضرت معصومه ببريد. او را به دوش مى‏كشند و به حرم مى‏آورند. خدّام در را بسته و او را به حال خود وا مى‏گذارند، وى از فشار درد تا صبح صادق فرياد مى‏زند. هنگام صبح خوابش مى‏برد و در عالم خواب خانم مجلّله‏اى را مشاهده مى‏كند كه به او مى‏گويد: ترا چه مى‏شود؟ جواب مى‏دهد: پايم فاسد شده و از خدا مى‏خواهم كه يا مرا مرگ دهد و يا شفا بخشد .

آن خانم گوشه مقنعه خود را چندين دفعه به پاى او ماليده مى‏فرمايد: تو را شفا داديم. عرض مى‏كند: شما كى باشيد؟ مى‏فرمايد: فاطمه دختر موسى‏بن جعفر.

او از خواب بيدار مى‏شود و خود را سالم مى‏يابد. فريادش بلند مى‏شود كه در را باز كنيد، شفا گرفتم. خدّام در را باز كرده، وى را خندان و سالم مى‏بينند .

شگفت اينكه مقدارى پنبه نزد او يافت مى‏شود كه هر مريضى آن را به موضع درد خود مى‏ماليد شفا [40] مى‏يافت، ولى در خرابى سيل قم آن پنبه مفقود گرديد.

حضرت معصومه در سال ( 201) قمرى در شهر قم، بعد از هفده روز بيمارى وفات يافت و در مقبره‏اى در محلّ فعلى مدفون گرديد، و بعدها چهار زن ديگر از خواتين اهل بيت‏عليهم‏السلام در كنار او دفن شدند.

ابتدا زينب دختر حضرت جوادعليه‏السلام سقفى از بوريا بر قبر بنا كرد. در سال ( 529) قمرى "شاد بيگم"، از زنان خاندان امير تيمور گوركانى، گنبد منور را ساخت، و در سال ( 925) قمرى به دستور شاه [41] اسماعيل صفوى تجديد بنا شد و بعدا فتحعلى شاه قاجار، گنبد را طلا نمود.

طبق روايتى كه در كتاب "كامل الزيارات" مذكور است، امام جوادعليه‏السلام فرمود :

[42] " وَمن زار عمّتي بقم فله الجنّة"

يا رب چه قشنگ است و چه زيبا حرم قم
چون جنّت اعلا، حرم محترم قم

بانوى جنان، اخت رضا، دختر موسى
دُردانه زهرا و ملائك، خدم قم

اين مژده بس او را كه بهشت است جزايش
هر كس كه زيارت كندش در حرم قم

افراطها و تفريطها

در اين بخش از نوشتار بر خود لازم دانستم كه بعضى از خرافات و كج انديشى‏ها را به ياد آورم تا گرفتار ترك نهى از منكر نشوم .

اين بحث را با مقدمه‏اى شروع مى‏نمايم .

علماى اخلاق گفته‏اند: عمده قواى انسانى چهار قوّه است: عاقله ، واهمه، شهويه و غضبيه؛ از تعديل قوه عاقله و حكمت؛ و از تعديل قوّه واهمه (نيروى تصميم گيرى) عدالت؛ و از تعديل شهويه، عفت؛ و از تعديل غضبيه، شجاعت؛ به وجود مى‏آيد .

اين چهار اصل (حكمت، عدالت، عفت و شجاعت) ريشه تمامى اخلاق حسنه مى‏باشد .

آنچه در علم اخلاق مورد توجه است، تعديل قوا و جلوگيرى از افراط و تفريط مى‏باشد. مقصود نگارنده در اين نوشتار، بررسى بعضى از افراطها و تفريطهاى قوه عاقله است كه از افراط آن، به كج انديشى و ناباورى، و از تفريط آن، به ساده لوحى مى‏توان تعبير نمود .

آنچه مطلوب شرع و مورد توجه عقلا است، همان خوش فكرى و حكمت است، اما زودباورى و ناباورى هر دو مذموم و ناپسندند، نبايد هر چه مى‏خوانيم و مى‏شنويم بدون دليل بپذيريم، و نبايد بدون دليل آن را به باد ايراد و انكار بگيريم؛ ابن سينا گفته است: آنچه را كه امكان وجود دارد به مجرّد شنيدن نه باور كن و نه انكار، بلكه در بوته احتمال قرار ده و به دنبال برهان بر نفى و اثباتش برو.

متأسفانه از زمانهاى پيشين تا به امروز، جامعه گرفتار هر دو قشر افراطى و تفريطى بوده است، و انبياء در طول تاريخ با هر دو طائفه به مبارزه بر خاسته‏اند .

مشركان، راهِ تفريط، و ملحدان ، طريقِ افراط را پيموده‏اند. امروز هم ما گرفتار هر دو طائفه هستيم، بعضى به محكمات و بديهيّات عقيده ندارند، و بعضى به هر خواب و خيالى به قيمت جان پايبند مى‏شوند .

در زمان گذشته طرفداران خرافه، روستائيان وافراد بيسواد بودند، ولى امروز خرافه پذيرى به افراد تحصيل كرده نيز سرايت نموده است .

شاهدى بر گفتار

چندى پيش در تهران، منزل يكى از دوستان - كه پزشكى محترم مى‏باشد - مهمان بودم. اهل مجلس نوعاً پزشك و افراد تحصيل كرده بودند. يكى از حاضرين كه اهل فضل و دانش بود اظهار كرد كه فلان شخص -يكى از معروفين- در خواب خدمت امام زمان‏عليه‏السلام رسيده و براى شيعيان و دوستان آقا هديه خواسته است. آقا فرموده‏اند: سوره بقره را از قرآنى كه مى‏خوانيد ورق بزنيد، در يكى از اوراق آن تار مويى از اندام و يا مژه‏اى از چشمان من مى‏يابيد، آن هديه محبان من خواهد بود.

براى آزمايشِ خواب، فوراً قرآنى را آوردند، مقدارى ورق زدند، مويى مشكى از مژه، در يكى از اوراق قرآن ديده شد، فرياد صلوات بلند شد، خواستند آن را با دست بردارند، در اين ميان گفته شد: بى وضو نمى‏شود، يك برگ چسب نوارى آوردند و آن را با چسب برداشتند. نزد يك يك افراد آوردند كه از روى چسب آن را ببوسد.

من كه اين مطلب را از اصل دروغ و خرافه مى‏دانستم، جوّ مجلس را بررسى كردم، ديدم مخالفت نتيجه معكوس دارد، ناچار ساكت شدم .

فقط به بعضى از افراد كه با آنان سابقه داشتم گفتم: اين يك جريان خرافى است باور نكنيد، زيرا هر كتابى كه مورد استفاده باشد، در ضمن ده يا بيست ورق آن تار مويى ديده مى‏شود، چون هنگام استفاده در مدت طولانى خواه ناخواه تار مويى از بدن جدا شده در ميان اوراق جا مى‏گيرد، و اساساً خواب هم حجيّت ندارد. از سوى ديگر، اندام يك نفر چه قدر مو دارد كه در ميليونها قرآن پخش شود؟

در هر حال ، از اين روح خرافه پذيرى نتيجه گرفتم كه اگر ساكت بنشينم، طولى نمى‏كشد كه جريان "باب و بها" دوباره تكرار مى‏گردد، لذا بر آن شدم كه پيرامون چند موضوع وارد بحث شوم :

ملاقات با امام زمان‏عليه‏السلام

نگارنده قبول دارد كه در غيبت كبرا بعضى از نفوس قدسيّه چون سيّدبن طاووس وعلامه بحرالعلوم و شيخ محمد كوفى، موفق به ديدار يوسف فاطمه، حضرت مهدى موعود - روحى فداه - گرديده‏اند، اما اين لياقت نصيب هر شخص نمى‏شود، و تا كسى خود را مهذّب ننمايد و سنخيّت با آن نيّر وجود پيدا نكند، چنين نعمتى نصيب او نمى‏شود. (مقصود، ملاقات اختيارى توأم با شناسايى است).

ديدگاه علامه بحرالعلوم

علامه سيّد مهدى بحرالعلوم‏رحمةاللَّه - كه از اعاظم علماى اماميّه و داراى كرامات باهره بوده است - در بحث اجماع، راه جديدى را ابداع فرموده است كه از آن در گفتارِ علماىِ اصولِ قرنِ حاضر، به اجماع تشرّفى تعبير مى‏شود .

چكيده نظر ايشان اين است: در زمان غيبت كبرا براى بعضى از حاملين اسرار و علماى ابرار، توفيق تشرف حاصل و به ديدار امام نايل مى‏شوند، ولى چون مأمور به كتمان ديدارند، حكم خدا را در پوشش [43] اجماع ابراز مى‏دارند.

اين ديدگاه، مورد قبول محققان از علماى اصول واقع شده است، شيخ انصارى در كتاب "فرائد" آن را [44] پذيرفته، ولى در غايت ندرت دانسته است.

[45] صاحب "كفاية الاصول" نيز حصول آن را براى اوحدى از علما قبول نموده است.

مرحوم ملا احمد نراقى و ملا اسداللَّه شوشترى كه هر دو از اكابر فقها مى‏باشند فرموده‏اند: بسيارى از دعاها، استخارات، آداب و اعمال استحبابى كه مدرك روايى ندارند، بر اين اساس تدوين و تنظيم [46] گرديده‏اند.

تشرف علامه بحرالعلوم خدمت امام زمان‏عليه‏السلام

همان گونه كه درباره علامه بحرالعلوم ( 1212 - 1155) مرقوم شد، فيض شرفيابى او به حضور امام [47] عصر و ناموس دهر - عجل‏اللَّه تعالى فرجه الشريف - متواتر است.

محدث قمى در كتاب "فوائد رضويه" چند داستان براى ايشان نقل كرده است كه به چكيده بعضى از آنها در اين نوشتار اكتفا مى‏شود :

1 - بزرگان، از "ملّا زين‏العابدين سلماسى" كه از محارم اسرار سيد بوده است نقل كرده‏اند كه روزى ميرزاى قمى به ديدار سيّد آمد، وقتى مجلس خلوت شد ميرزا به سيّد گفت: از نعمت‏هاى غيرمتناهى كه به شما براى‏تان روزى شده، ما را به فيض برسانيد .

سيد فرمود: دو شب قبل (شب گذشته) در مسجد سهله فيض ملاقات برايم حاصل شد و مناجات امام زمان‏عليه‏السلام را با الفاظى جالب كه دل را منقلب و چشم را گريان مى‏كرد استماع نمودم؛ بعد از پايان مناجات، من را به نام فراخواندند، نزديك رفتم تا جايى كه دست من به آن جناب مى‏رسيد .

مرحوم سلماسى گويد: چون كلام به اينجا رسيد، سيّد وارد مطلب ديگرى شد. بعد از آن ميرزاى قمى خواستار ادامه داستان شد، ولى سيد به او فهماند كه اين از اسرار مكتوم است.

2 - باز از مرحوم سلماسى نقل شده است كه شخصى از سيّد پرسيد: آيا در زمان غيبت كبرا ديدار امام حاصل مى‏شود؟

سيّد در حالى كه مشغول كشيدن قليان بود، سر به زير انداخت و آهسته فرمود: چه بگويم در جواب او و حال آنكه آن حضرت من را در بغل كشيده و به سينه خود چسبانيده‏اند، و از طرفى تكذيب مدّعى ديدار آن بزرگوار وارد شده است .

سپس به آن سائل فرمود: از اهل بيت عصمت‏عليهم‏السلام تكذيب مدّعى ديدار رسيده است و ديگر براى او [48] چيزى نقل نكرد.

داستانى از ميرزاى شيرازى

مرحوم آيت اللَّه حاج شيخ مرتضى حائرى فرمود: در جريان تحريم تنباكو، ميرزاى شيرازى با صلاحديد اصحاب خود، مانند مرحوم سيد محمد فشاركى، مصممّ شد استعمال تنباكو را كتباً تحريم كند، ولى حدود يك هفته اين كار به تاخير افتاد. اصحاب ميرزا ناراحت بودند، سرانجام مرحوم فشاركى - كه از اعاظم شاگردان ايشان محسوب مى‏شده است - به حضور ميرزا رفت و با كسب اجازه از ايشان، معروض داشت: چرا در صدور اعلاميه تحريم تنباكو، مسامحه مى‏كنيد؟

ميرزا فرمود: منتظر بودم مطلب توسّط دست ديگرى نوشته شود (امام زمان سلام اللَّه عليه)، امروز در سرداب مطهر اين حالت برايم حاصل شد و نوشتم وفرستادم: "اليوم شرب التوتون در حكم محاربه با امام [49] زمان‏عليه‏السلام است".

ديدگاه مرحوم آيت اللَّه حائرى

مرحوم آيت اللَّه حائرى در ملحقات شرح زندگانى والد محترم‏شان (مرحوم آيةاللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى) فهرستى را درباره فيض يافتگان ديدار، تنظيم نموده است، در آنجا مى‏نويسد: "اين فهرست كه نزديك به پانصد نفر مى‏رسد دلالت دارد بر نشانه‏هايى از حضرت خليفة اللَّه فى ارضه".

نگارنده گويد: ولى آنچه نزد اين جانب است بيشتر از سى داستان نيست، ظاهراً موفق به اتمام آن نشده‏اند .

در ميان اين آمار، داستان شيخ محمد كوفى - كه نامه براى مرحوم آيت اللَّه سيّد ابوالحسن اصفهانى آورد - و داستان مسجد حاج يداللَّه رجبيان در قم، و داستان ختم آيه نور - كه براى خودشان اتفاق افتاده است - و داستان شيخ عبداللَّه مهرجردى، وداستان منقول از ميرزا محمدباقر اصطبهاناتى در رابطه با طلبه‏اى كه از مقام خود صرف نظر كرده و به تهران براى تحصيل رفته است، به چشم مى‏خورد .

وظيفه مدعيان انتظار

حكايتى ر شنيده بودم و در بعضى كتاب‏ها هم نوشته‏اند، چكيده‏اش اين است كه مردى طالب ديدار بود و در اين راه رياضت‏ها كشيده‏اند. شبى به او نويد مى‏دهند كه در فلان شهر (يكى از بلاد را نام مى‏برند) اين فيض نصيب تو مى‏شود. او خود را به آن شهر مى‏رساند. به او نويد داده مى‏شود كه امام درب دكان فلان كاسب قفل و كليد ساز نشسته‏اند. وى خود را به آن دكان رساند و به فيض ديدار نائل شد؛ اما در اثنا ملاحظه كرد كه پير زنى فرتوت قفلى را به بازار آورده و از بيچارگى آن را در معرض فروش قرار داده است. اهل بازار هر كدام آن قفل را به قيمت ناچيز ارزيابى نمودند، جز كاسبى كه امام در كنار دكّان او جلوس نموده بود؛ اين كاسب ارزش واقعى قفل را اعلام داشت و گفت: با اندك تنزّلى حاضرم آن را بخرم و به همان مقدار كمى كه تنزّل دادم در سود خود بسنده مى‏كنم.

پيرزن خرسند شد و قفل را به ارزش مذكور به او فروخت و رفت .

آن هنگام امام رو به آن مهمان طالب ديدار كرد و فرمود: اين طور باشيد تا ما خودمان شما را ديدار كنيم، و به زحمتِ رياضت، خودتان را گرفتار نكنيد .

امام صادق‏عليه‏السلام مى‏فرمايد: "من سرّ أن يكون من أصحاب القائم‏عليه‏السلام فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الأخلاق، وهو منتظر، فإن مات و قام القائم بعده كان له من الأجر مثل أجر من أدركه، فجدّوا [50] وانتظروا، هنيئاً لكم أيّتها العصابة المرحومة".

  كسى كه دوست دارد يار امام زمان‏عليه‏السلام باشد، بايد انتظارش توأم با پارسايى و اخلاق حسنه باشد. اگر اين افراد قبل از قيام امام‏عليه‏السلام بميرند، اجرشان همانند كسانى است كه موفق به ياريش شده‏اند. بكوشيد و منتظر باشيد، گوارا باد شما را اى گروه بخشوده شده !"

داستانى از مرحوم آيت اللَّه مرعشى نجفى

مرحوم "آيت اللَّه سيد شهاب‏الدين مرعشى" يكى از مراجع تقليد شيعه كه با تكميل كتاب "احقاق الحق" و تاسيس كتابخانه كم نظير خود، يكى از نيرومندترين نگهبانان فرهنگ شيعه محسوب مى‏شود، در يكى از ملاقات‏هايى كه با ايشان داشتم فرمود :

در نجف نزد عالمى بزرگوار (اين جانب براى حفظ بعضى از جهات از ذكرنام آن عالم معذورم) به طور خصوصى درس مى‏خواندم. آن عالم بسيار مهذّب و مورد احترام همگان بود، و از كثرت علاقه به امام زمان(عج) در افواه اهل نجف از منتظران ظهور محسوب مى‏شد .

روزى براى فراگيرى درس به محضرشان رفتم، ديدم گريه مى‏كند و بسيار پريشان است. علت آن را پرسيدم، فرمود: شب گذشته در عالم رؤيا امتحان شدم، ولى از امتحان بيرون نيامدم، در خواب به من گفته شد كه آقا ظهور كرده‏اند و در وادى السلام -مكان خاصى است كه گورستان نجف را در بردارد- مردم با او بيعت مى‏نمايند، به مجرّد شنيدن اين موضوع از جا حركت كردم و به عجله وارد خيابان شدم. ديدم غوغايى از جمعيت است و همه با سرعت هر چه بيشتر به سوى وادى السلام مى‏روند، هر كس به فكر اين است كه زودتر خود را به امام برساند و با جنابش بيعت كند.

ديدم عشق ديدار امام، مردم را چنان خود باخته ساخته كه كسى را با كسى كارى نيست و تمام علقه‏ها ر به فراموشى سپرده‏اند؛ آنها كه تا ديروز به من عشق مى‏ورزيدند ديگر به من اعتنا نمى‏كنند، بلكه با لحنى تند مى‏گويند: آقا كنار رو و مانع راه ما نباش .

كوتاه سخن آنكه احساس كردم ظهور امام بازارم را كساد كرده است، از همانجا نقشه كشيدم كه در ملاقات با امام ايشان را محترمانه از ظهورش منصرف سازم. بعد از آنكه با هزار سختى به خدمتش رسيدم، عرض كردم: فدايت شوم! خودتان را به زحمت انداختيد، ما كارها را ساماندهى مى‏كرديم، نيازى نبود كه خود را گرفتار سازيد و زحمات طاقت فرساى رهبرى را به عهده بگيريد. با اين قبيل سخن‏ها مى‏خواستم امام را از ظهورش منصرف كنم، بعد از چند جمله از اين نوع گفتارها، يك مرتبه از خواب بيدار شدم و فهميدم كه هنوز لياقت حضرتش را ندارم.

نگارنده گويد: از اين حكايت، من و امثال من بايد حساب كار خود را بكنند؛ بدانيم كه تا اصلاح نشويم وحتى المقدور از آلودگى گناه و ظلمت هوا و هوس بيرون نياييم، انتظار همنشينى و ديدار آن عزيزِ ابرار و قدوه أخيار را نداشته باشيم .

آيينه شو، جمال پرى طلعتان طلب
جاروب كن تو خانه و پس ميهمان طلب

ديدگاه آيت اللَّه آقاى وحيد خراسانى در امر ملاقات

مرجع عظيم‏الشان و استاد محترم حضرت آيت اللَّه آقاى وحيد خراسانى كه علاوه بر مقامات عاليه فقه و اصول، در اين گونه اُمور هم كارشناس و خبره‏اند، بارها در جلسات خصوصى و عمومى فرموده‏اند: ملاقات در غيبت كبرى به دو صورت واقع شده و مى‏شود :

1 - ملاقات در حال اختيار .

2 - ملاقات در ظرف اضطرار .

ملاقات در حال اختيار فقط منحصر به افرادى نظير سيدبن طاووس است كه احياناً امام‏عليه‏السلام را ديده و شناخته و از او كسب فيض كرده‏اند .

و امّا ملاقات در حال اضطرار مربوط به افرادى است كه در حال گرفتارى شديد به ذيل عنايت امام متوسّل مى‏شوند، و امام‏عليه‏السلام خود و يا توسط افرادى كه دارند از او دستگيرى مى‏نمايد.

و نيز فرمودند: آنها كه در اثر لياقت و شايستگى به فيض ديدار موفق شوند، به كسى نمى‏گويند؛ ايشان در دنبال كلام‏شان اين شعر را مى‏خواندند :

اين مدعيان در طلبش بى‏خبرانند
[51] آن را كه خبر شد، خبرى باز نيامد

پيام نگارنده به توده مردم

اين جانب در مسئله فيض ديدار حضرت مهدى - عجل‏اللَّه تعالى فرجه - در زمان غيبت كبرا، پيرو نظر فقهاى شامخين و محدّثان واقع بين مى‏باشم، نه طرفدار تفريط هستم و نه گرفتار افراط؛ آنچه مورد نظر اشخاص برجسته و شناخته شده باشد قبول دارم و به انظار و افكار استوانه‏هاى علم و دين، از مرحوم كلينى و مفيد گرفته تا بزرگان عصر حاضر، احترام مى‏گذارم؛ همان‏گونه كه علامه بحرالعلوم وامثال او فرموده‏اند اين فيض را در حال اختيار، تابع سنخيّت روحى با ولىّ امر حضرت حجةبن الحسن العسكرى مى‏دانم، آن هم در چتر استتار و حفظ اسرار.

اين چنين نيست كه باب اين نعمت بر همه كس مسدود و اين طور هم نيست كه بر همه كس مفتوح باشد، تا كار به جايى رسد كه هر بيمار روانى يا درويش بيابانى و دكاندار خيابانى به خود اجازه دهد با ساختن يك خواب و يا تخيّل يك مكاشفه دروغين ، خود را مدّعى ديدار و وابسته به آن شهريار معرّفى كند .

پيام من به توده مردم اين است كه طبق حديث علوى كه "در هر حركتى شناخت لازم است" [52] در بدو امر مرجع تقليد خودشان را از طريق خبرگان عادل مشخّص كنند و بعد از آن، بدون تأييد آن مرجع در امر دين به گفته هيچ سخنران و به كتاب هيچ نويسنده‏اى اعتماد نكنند، حتى همين كتاب مرا بدون تأييد نخرند و نخوانند .

پيام من به همه آنهايى كه از اقصى نقاط كشور، شبهاى چهارشنبه به اين اميد (ديدار امام) راهى جمكران مى‏شوند، اين است كه ما مكلّف به تحصيل مقدّمات ملاقات نيستيم، تكليف ما پيروى از مكتب آن بزرگوار، يعنى انجام واجبات و ترك محرمات است، امام را هم كه ببينيم غير از اين از ما انتظار ندارد.

پس بياييم خود را اصلاح و از لوث گناه پاك سازيم، چه موفق به ديدار بشويم يا نشويم. با خود انديشه كنيم كه آيا امام راضى است هر هفته هزاران زن، بدون اجازه شوهر و يا بدون همراهى با محارم خود، آن هم با حجاب ناقص و اجتماع مختلط به عنوان ديدن، به مسجد جمكران سفر نمايند؟ !

آيا امام‏عليه‏السلام راضى است به نماز اهميّت داده نشود و محكمات دينى متروك و به فراموشى سپرده شود و به جاى آنها وقت خود را صرف شنيدن نوارهاى مبتذل و داستانهاى بى اساس بنماييم.

پيام من به اهل ديانت اين است كه از امر به معروف ونهى از منكر فاصله نگيرند، با عبادات ساختگى و مجعول پير زنان و يا صوفيّه و قلندران ستيز كنند، با اسراف و تجمل هر چند در چتر مسجد و محراب باشد مبارزه كنند، زنان را از اختلاط با نامحرمان نهى كنند، با مدّاحان دروغين و واعظان غير راستين مبارزه نمايند و صحنه هدايت را به دست با كفايت عالمان دل سوز و فقيهان متفكّر بسپارند .

ديدگاه مرحوم آيت اللَّه بروجردى در امر تبليغ

از مرحوم آيت اللَّه بروجردى نقل مى‏شود كه به طلاب مى‏فرمود: هر كه مى‏تواند تبليغ خداپسندانه كند، براى تبليغ برود و اگر نمى‏تواند و از عهده آن بر نمى‏آيد در قم بماند، و آنچه را كه ديگران درست كرده‏اند خراب نكند.

ديدگاه مرحوم آيت اللَّه حائرى در امر تبليغ

مرحوم آيت اللَّه حائرى صريحاً مى‏فرمود: كسى كه مجتهد و يا قريب الاجتهاد نباشد نبايد به منبر رود، مگر آنكه كتاب تأييد شده‏اى را همراه ببرد و از رو بخواند، ومى‏فرمود: تعارض احاديث و تزاحم حكايات و اخبار، نيروى تفكر لازم دارد .

 


[1] موضوعات مناسب عبارتند از: خواب، مكاشفه و كرامات؛ در اين كتاب سعى شده با افراطها و تفريطها در موضوعات فوق مبارزه شود و راه اعتدال معرفى گردد.

[2] ألْأَمانَ". جمال الاسبوع، ص  181 الانوار ج  88ص.191

[3]  از كتاب (الذريعة ··· ) استفاده مي شود كه كتاب كنوز النجاح نزد حاجي نوري بوده است، ولي در حال حاضر از وجود ان اثري نيست·

[4] (نجم الثاقب، ).215

[5] دعوات قطب راوندى89، ص.

[6] حاج ميرزا حسين‏بن محمد تقى نورى طبرسى از اكابر علماى اماميه است. وى در سال  1320قمرى در سن  66سالگى [6] در نجف اشرف وفات نمود.

[7] (( كتاب نجم الثاقب از كتابهاى معروف مرحوم نورى است. وى آن را به دستور ميرزاى بزرگ شيرازى تأليف كرده و در سال  1302قمرى آن را به اتمام رسانده است .

[8] رجوع شود به كتاب تاريخ دارالايمان قم، چاپ حكمت، قم، مهرماه  1353ش، به كوشش مدرسى طباطبائى.

[9] رجوع شود به كتاب الذريعه، ج  7ص  216و خلاصة البلدان چاپ حكمت قم، به كوشش مدرسى طباطبائى، سال  1396ق.

[10] جنة المأوى، حاجى نورى، ص  230 بحار الانوار، و ص  461كلمه طيّبه .

[11] مقدمه كتاب تاريخ قم، مترجم، ص 3.

[12] از عبارت لفظ "بعد الماتين" سقط گرديده است.

[13] از عبارات فوق استفاده مى‏شود كه اين محل قبلاً مسجد بوده است، بنابراين مراد از بناى مسجد، تجديد بنا است، چنانكه در "انوار المشعشعين" به اين امر اشاره شده است.

[14] در نقل مرحوم ارباب "و هر سوره ديگر كه خواهد بخواند".

[15] ما بين قوسين در نقل مرحوم ارباب موجود نيست.

[16] در "كلمه طيبه": و اكنون كه پيش شما آمد.

[17] در نسخه چاپى انتشارات اسلاميّه و نسخه‏اى كه مرحوم نهاوندى در كتاب "العبقرى الحسان" از آن استفاده كرده است، تاريخ قصه  293است، در اين نسخه براى پيشگيرى از تحريف لفظ "دويست" به حروف نوشته شده است. ولى در كتاب‏هاى ديگرِ مؤلف سال  393مذكور است و اين تاريخ با سال فوت صدوق سازگار نيست و محتاج به توجيه است و امّا تاريخ  293مربوط مى‏شود به قبل از تولد صدوق و اخبار ايشان از زمان گذشته ايرادى ندارد.

[18] مناقب ابن شهر آشوب، ج  4 ص  .8بحار الانوار، ج  43 ص  327و تسلية المجالس، ج  2 ص  .13

[19] زيرا در اين تقدير: مرحوم فتّال در كتاب مونس‏الحزين با سندى كه در اختيار داشته است، آن را از محمّد بن على‏بن بابويه (صدوق) روايت كرده است و اين بهترين توجيه در اين مقام است. ولى اين توجيه با تاريخ  293سازگار است و بنابر تاريخ  393بايد آنرا به  373برگردانيم.

[20] دستيابى به اينكه كتاب مونس‏الحزين از تأليفات فتال نشابورى است، با اينكه بزرگان فن چون صاحب الذريعه به آن برخورد نكرده‏اند، از بركات مسجد جمكران است كه در اثر توسل به حضرت صاحب الامرعليه‏السلام نصيبم شد.

در زمان تصحيح اين اوراق، به پاورقى ص  469 ج  2فوائد رضويه برخورد كردم، در آنجا محدث قمى به اين امر تنبّه داده است .

[21] .  ايشان مى‏فرمود: اين مسجد از زمان غيبت صغرى تا به امروز مورد احترام همه شيعيان بوده است .

بناى اول اين مسجد در زمان حسن‏بن مثله و بناى دوم آن در زمان صدوق بوده است... حقير خودم مكرّر كراماتى را از آن مشاهده كرده‏ام، و چهل شب چهارشنبه مكرر موفق شدم كه در آن بيتوته كنم .

نگارنده گويد: از نقل ايشان به خوبى استفاده مى‏شود كه داستان حسن‏بن مثله مربوط به قرن سوم است نه چهارم .

( به نقل از خبرنامه مسجد جمكران، شماره اول، فروردين ماه  1378شمسى، ص (12

[22] سرّ دلبران، ص  244با اندكى تصرف در عبارات.

[23] منظور دو داستانى است كه در صفحات قبل گذشت .

[24] به نقل از كتاب خاطرات كه به خط ايشان نوشته شده است .

[25] ناگفته نماند كه ظاهر كلام مرحوم علامه مجلسى در جلد اول بحار الانوار، ص  42و نيز ظاهر كلام صاحب رياض العلماء در ج  1ص  318اين است كه ترجمه تمام كتاب نزد آنان بوده است.

[26] ) جنة المأوى، حكايت هشتم (اين كتاب ضميمه جلد  53 بحار چاپ گرديده است .

[27] كلمه طيّبه حاجى نورى ص  461 انتشارات كتابفروشى اسلاميه.

[28] انوار المشعشعين، ج  1 ص .201

[29] كتاب تاريخ قم از ناصر الشريعه، ص 148

[30] انوار المشعشعين ج  1ص .3

[31]   همان، صفحه .4

[32] همان، صفحه .188

[33] همان، صفحه  .188نگارنده گويد: ظهور از شهر قم محمول بر ظهور بعد از مكه است.

[34] خبرنامه مسجد مقدّس جمكران، شماره اول، فروردين  1378 ص  28و .29

[35] تاريخ و جغرافياى قم، نوشته افضل‏الملك، ص .64

[36] انوار المشعشعين، ص .191

[37] سوره طلاق، آيه .3

[38] اين جريان مربوط به  38سال قبل است و چون يادداشت نكردم، آنچه مرقوم شد مضمون كلام ايشان است نه عين عباراتى كه فرمود. در عين حال جديت كردم آنچه را به ضرس قاطع به ياد دارم بنويسم و از امور مشكوك صرف نظر كنم.

[39] سفينة البحار، ج  2 ص .296

[40] انوار المشعشعين ص .217

[41] تاريخ دار الايمان قم از محمّد تقى بيك ارباب، ص   35 و تاريخ قم از ناصر الشريعه، ص .80 - 75

[42] كامل الزيارات، باب  106ص .338

[43] عوائد الايام مرحوم نراقى ، دفتر تبليغات اسلامى،  1375 ص   700 كشف القناع، ص .230

[44] فرائد الاصول، ص  61 قطع رحلى يك جلدى .

[45] كفاية الاصول، ج  2 ص .70

[46] عوائد الايام، ص  700 كشف القناع، ص .230

[47] ريحانة الادب، ج  1 ص .234

[48] فوائد رضويه جلد دوم، ص .680 - 678

[49] اين داستان را شخصاً از ايشان شنيدم، و در شرح حال مخطوط ايشان نيز مرقوم است .

[50] بحار الانوار ج  52ص .140

[51] سعدى .

[52] تحف العقول، ص .119